0

اشعار فاطمیه

 
mahdyyar110
mahdyyar110
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 327
محل سکونت : خراسان رضوی

اشعار فاطمیه

تـا عـلــی ماهَـش بـه ســوی قبـــر بُرد
مـاه، رخ از شــرم، پـشـت ابـــــر بُرد

آرزوهــا را عـلــی در خــــاک کـــرد
خـاک هــم گـویی گــریبـان چاک کرد

زد صــدا: ای خــاک، جـانـانــم بگیــر
تــن نـمـانــده هیـچ از او، جـانـــم بگیر

نــاگــهـان بـر یــاری دســــت خــــــدا
دسـتــی آمـد، همچو دست مصـطـفــی

گـوهــرش را از صــدف، دریا گرفت
احـمــــد از دامـاد خـود، زهــرا گرفت

گـفـتـش ای تـاج ســر خیــل رُسُــــــــل
وی بَــر تـــو خُــرد، یکسر جزء و کل

از مــن ایــن آزرده جـانـــت را بـگـیـر
بـازگــردانــدم، امـانــت را بـگیــــــــــر

بــار دیــگر، هـدیـه ی داور بـگـیــــــــر
کــوثـــرت از سـاقــــی کـوثــــــــر بگیر

مــی کِـشــد خجلــت عـلــی از محضـرت
یــاس دادی، می دهد نیلوفــرت

فقط حیدر امیر المومنین است

پنج شنبه 29 اسفند 1392  9:45 AM
تشکرات از این پست
mahdyyar110
mahdyyar110
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 327
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:اشعار فاطمیه

یافتم میقات من پشت دَرَست

حفظ «رب البیت» از حج برترست


رَمی شیطان کردم از امر جلیل

تا بگیرم کعبه از اصحاب فیل


بسته بودم پشت در احرام خود

رهسپر کردم به مسجد گام خود


سعی کردم تا نماند فاصله

از صفا تا مروه کردم هروَله


گفتم او شمع است و من پروانه‌‌ام

بر نگردم بی‌علی در خانه‌ام


حجّ من رخسار حیدر دیدن است

طوف من دور علی گردیدن است


آنقدر ای قبله‌ی بیت‌الحرام

دور تو گشتم که شد حجّم، تمام

فقط حیدر امیر المومنین است

پنج شنبه 29 اسفند 1392  9:58 AM
تشکرات از این پست
mahdyyar110
mahdyyar110
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 327
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:اشعار فاطمیه

نه چون پروانه ام كز سوز غم بال و پرم سوزد

من آن شمعم كه از شب تا سحر پا تا سرم سوزد

همان بهتر نگردد هيچ كس نزديك اين بستر

كه دانم هر كسى آيد كنار بسترم، سوزد

گذارد دست خود بر سينه سوزان من زينب

ولى من بيم آن دارم كه دست دخترم سوزد

مگير اى رهبر مظلوم! زانو در بغل ديگر

كه اين ديدار طاقت سوز، جان و پيكرم سوزد

نه تنها چشم عين اللَّه، سراپاى على گريد

چو از من مى كند پنهان، به نوع ديگرم سوزد

چنان چيدند امّت نارسيده ميوه دل را

كه هرگه مى كنم يادش، ز غم برگ و برم سوزد

فقط حیدر امیر المومنین است

پنج شنبه 29 اسفند 1392  10:00 AM
تشکرات از این پست
mahdyyar110
mahdyyar110
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 327
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:اشعار فاطمیه


خون است بهر سرخی رنگ پریده ام
 

ماهم ولی چو صحنه شب گشته نیلگون

سروم ولی به سان نهالی خمیده ام



سنگینی اش بهم شکند چرخ پیر را

بار غمی که من به جوانی کشیده ام



حتی اجل نکرد عیادت ز حال من

با آنکه دل ز عمر ، ز دنیا بریده ام



از دود و آه من شده گردون سیه ولی

با اشک خود ستاره به کهسار چیده ام



تشییع من دی شب و قبرم نهان ز خلق

از این طریق پردهدشمن دریده ام



نشنیده ماند ناله و فریاد و شکوه ام

من کز رسول ام ابیها شنیده ام



رنجی که از تحمل آن عاجز است کوه

بر جان و تن به حفظ امامم خریده ام



شش ماه ام شهید شدو پهلویم شکست

ز آن صدمه ای که از در و دیوار دیده ام



تاریخ شاهد است که من در ره علی

اول شهید داده و اول شهیده ام



بی دست و پای ((میثمم)) ای خاندان وحی

کر ابتدا ثنای شما بوده ، ایده ام

فقط حیدر امیر المومنین است

پنج شنبه 29 اسفند 1392  10:02 AM
تشکرات از این پست
mahdyyar110
mahdyyar110
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 327
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:اشعار فاطمیه

اى حرم خاص خداوندگار
دست خداوند، ترا پرده دار

اُمِّ اَب و، بضعه ى خير الانام
مادر دو رهبر صلح و قيام

خوانده خدا، عصمت كبرى ترا
گفته نبى، اُمِّ ابيها ترا

چيست حيا؟ ريشه ى دامان تو
كيست ادب؟ بنده ى فرمان تو

وقت خوشت، وقت مناجات توست
شاد، پيمبر ز ملاقات توست

كس نبرد راه به سامان تو
جز پدر و همسر و يزدان تو

هم ز پى عرض ادب، گاه گاه
يافته جبريل در آن خانه، راه

مكتب تو، مكتب صدق و صفا
خانه ى تو، گلشن مهر و وفا

نيست عجب گر به چنين مكتبى
تربيت آموخته، چون زينبى

اى پدرت رحمةُ للعالمين
مرحمتى كن به منِ دلْ غمين

منكه ز احسان تو شرمنده ام
دست به دامان تو افكنده ام

قدر تو يا فاطم! نشناختند
بر حرم حرمت تو، تاختند

تا كه صنم جاى صمد نصب شد
حق تو و همسر تو غصب شد

حاصل آن طرح كه بس شوم بود
تو و محسن مظلوم بود قتل

شد سبب قتل تو بى اختلاف
ضرب در و، ضربت سخت غلاف

اى شده محروم ز ارث پدر
عالم و آدم ز غمت خونْ جگر

عصمت يزدانى و، معصومه يى
زوج تو مظلوم و، تو مظلومه يى

داغ غمت بر دل رنجور ماند
قدر تو و قبر تو، مستور ماند

فاطمه! اى آنكه خرد مات توست
چشم (مؤيّد) به كرامات توست

فقط حیدر امیر المومنین است

پنج شنبه 29 اسفند 1392  10:04 AM
تشکرات از این پست
mahdyyar110
mahdyyar110
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 327
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:اشعار فاطمیه

بر ديده ام، كه موج زند قطره هاى اشك

اى كاش بوده جلوه رويت به جاى اشك!

بعد از غروب ماه رخت، خانه ام پدر!

ماتم سراى دل شد و خلوت سراى اشك

دود دلم ز سينه برآيد به جاى آه

خون دلم ز ديده بريزد به جاى اشك

وقتى كه همرهان ز برم پا كشيده اند

اشكم انيس گشته، بنازم وفاى اشك

روز و شبم كه مى گذرد با هزار درد

پيوند مى زنند به هم دانه هاى اشك!

تا نخل سايبان مرا قطع كرده اند

هر روز مى روم به «اُحُد» پا به پاى اشك!

فقط حیدر امیر المومنین است

پنج شنبه 29 اسفند 1392  10:05 AM
تشکرات از این پست
mahdyyar110
mahdyyar110
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 327
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:اشعار فاطمیه

*ای بیان مدح تو کار خداوند جلی فاطمه(س) نور خدا ، روح نبی ، جان علی

ای که قدر تو بُوَد برتر ز فهم خاکیان هم ز فهم خاکیان ، هم منطق افلاکیان

ای روشانی دلها ای نور چشم طاها یا فاطمه(س) یا زهرا(س)


    یا فاطمه(س) یا زهرا(س)


*از طلوع نور عشقت گشته هر شامی سحر بوسه بر دستان تو زد حضرت خیر البشر

در حریم کبریایی فرد و بی همتا تویی نور چشم و هستی و ریحانه بابا تویی

ای بانوی آیینه ای لطف تو دیرینه      ای مهر تو در سینه


یا فاطمه(س) یا زهرا(س)


*تو تجلی صفاتی ، عصمت ذات ربی اسوه صبر و وقار و بندگی زینبی

ای به درس معرفت آموزگار عالمین برگرفته از تو شد،حُسن حَسَن،نور حسین

تو عصمت کبرایی تو مادر بابایی تو آبروی مایی

یا فاطمه(س) یا زهرا(س)

فقط حیدر امیر المومنین است

پنج شنبه 29 اسفند 1392  10:10 AM
تشکرات از این پست
mahdyyar110
mahdyyar110
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 327
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:اشعار فاطمیه

شکر خدا که اهل اشک و بُکا شدم من 

                                          سینه زن روضه ی خیرالنسا(س) شدم من

یا فاطمه(س) یا زهرا(س)....

شکر خدا کز ازل فاطمی(س) مذهبم من

                                             سائل کوی لطفِ مادر زینبم من

از وقتی که با ذکر یا زهرا(س) خو گرفتم  

                                                         از آن نوای قدسی من آبرو گرفتم

شفیعه ی محشر و صاحب عرصاتی 

                                               تو الگوی زینب و سفینة النّجاتی

بضعه ی خیرالبشر فدایی حیدر شد

                                       میان دیوار و در غنچه و گل پرپر شد

محزون و خسته ای تو در خون نشسته‌ای تو

                                         در وادیّ ولایت پهلو شکسته ای تو

غمِ تو ای شهیده شده بر دلها حاکی

                                          کوچه ی تنگ و باریک ، سیلی ، چادرِ خاک

از فتنه ی اهریمن نیلوفری شد تَنَت

                             مشاهده ی سیلی   شد قاتل حسنت

فقط حیدر امیر المومنین است

پنج شنبه 29 اسفند 1392  10:12 AM
تشکرات از این پست
mahdyyar110
mahdyyar110
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 327
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:اشعار فاطمیه

بشنو از گل، وصف بلبل می کند
طبع او از غربتش، گل می کند
گر چه بلبل در گلستان بی پر است
بلبل من از همه، تنهاتر است
بلبل من دیده در مُلکِ وجود
پهلوی بشکسته و روی کبود
بلبل من رنج بی مَر دیده است
غنچه را نشکفته پرپر، دیده است
در بر او، از گل پر پر مگو
از نگارستان میخ در مگو
در غم او جامه بر تن چاک کن
اشک مظلومی او را پاک کن
بلبل من از غم گل خسته است
بر طناب عشق، دستش بسته است
در بَر او از رُخ نیلی مگو
داستان کوچه و سیلی مگو
داستان کوچه و سیلی مگو
بلبل من هست، مولود حرم
شد حرم از حُرمتِ او، محترم
بلبل من، در ولایت ساقی است
تا بقائی هست، نامش باقی است
بلبل من هست، قُطبُ المؤمنین
هست بر انگشتر خاتم، نگین
بلبل من جرعه نوش نوش هاست
بر یتیمان گرمی آغوش هاست
(ژولیده)

فقط حیدر امیر المومنین است

پنج شنبه 29 اسفند 1392  10:17 AM
تشکرات از این پست
mahdyyar110
mahdyyar110
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 327
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:اشعار فاطمیه

فاطمه اصل کلام عشقبازی با خداست
فاطمه بخش نخستین جمله سازی با خداست

فاطمه طوفانی از دریای جود سرمداست
فاطمه امّ ابیهای وجود احمد است

فاطمه یعنی خط راز و نیاز با جلی
فاطمه یعنی شطِ خون حسین بن علی

فاطمه دستی که لبهای امین بوسیده است
مرتضی مستی که صهبای یقین نوشیده است

فاطمه نوح است و کشتیبان دریای وجود
فاطمه راهِ نیاز و روح آیات سجود

فاطمه زائیده نور علی نور وجود
فاطمه تندیس بتراشیده ذات ودود

فاطمه یعنی کتاب عشق بی نام و نشان
فاطمه یعنی گل باغ بقیع عاشقان

فاطمه نام و نشان از بی نشانی داشته
فاطمه مهر علی را در دل خود کاشته

فاطمه محصولی از بود و نبود حیدر است
فاطمه نیلوفر سرخ کبود حیدر است

فاطمه نیلی ز سیلی گشته رخ در کوچه ها
فاطمه گوشی که خونین گشته در پس کوچه ها

فاطمه یعنی گناه گفتن نام علی
فاطمه یعنی سزای بودن نام علی

فاطمه سلطانِ بی چون و چرای عالم است
فاطمه حق را کنیز است و خدای عالم است

فقط حیدر امیر المومنین است

پنج شنبه 29 اسفند 1392  10:20 AM
تشکرات از این پست
mahdyyar110
mahdyyar110
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 327
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:اشعار فاطمیه

بانگی زدند بر همه یا صبر یا صبور

آتش رسید بر در خانه بلا به دور

انگار واژه ها همگی جان گرفته اند

گویا دمیده اند دراین شهر نفح صور

درپشت درب خانه چهل مرد جنگی و

آنسو بزرگ بانوی دین یک زن غیور

آتش زبانه می کشد و شعله می زند

برچهره ای که برده جلالت ز روی حور

اینجا مدینه است الهی که بشکند

دستی که رفت سمت در و فاطمه به زور

 

رفت از دل اهالی این خانواده تاب

صبری بده خدا به دل زار بوتراب

 

چشمی بهم زدند و فضا غرق دود بود

چشمان کودکان علی مثل رود بود

تا حمله ور شدند به آن جایگاه وحی

بر روی حور، هاله ی رنگی کبود بود

این حیدر است نقش زمین یا که همسرش

درکارزار جنگ چه وقت سجود بود

هم تازیانه بود و غلاف و از قبیل

اصلاً هرآنچه  برهمه در می گشود بود

محسن که سقط شد همه جا سوت و کور شد

آهی کشید فاطمه و گفت زود بود

 

           فضه بیا مدینه شد آوار بر سرش

          ای کاش بود موقع این حمل مادرش

فقط حیدر امیر المومنین است

پنج شنبه 29 اسفند 1392  10:31 AM
تشکرات از این پست
mahdyyar110
mahdyyar110
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 327
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:اشعار فاطمیه

خون بگریید پیمبر ز سفر برگردد

یا که از خانه این قوم خطر برگردد

سنگدل ها همه در پشت در بیت الله

وای اگر بر رخ آن آینه در برگردد

سپر هیچ زنی هیچ دمی در هرگز

چه بسا بر سر و صورت که سپر برگردد

چه کسی روی زمین از تب و تاب افتاده ؟

سوره حمد بخوانید مگر برگردد

خطر از روی سر فاطمه گیریم گذشت

فضه می گفت که ای کاش پسر برگردد

ننگ بر هرچه مسلمان که تماشا می کرد

آبرو رفت اگر، سخت دگر برگردد

ورق انگار که برگشت، علی را بردند

چاره ای هست به این خانه پدر برگردد؟

دست روی کمرش داشت و داغی به دلش

فاطمه رفت به مسجد که پیمبر گردد

آه زهرا همه را زود فرا می گیرد

سِحر این طایفه نزدیک سَحر برگردد

در و دیوار که خونی، رنگ رخسار که سرخ

می شود روضه به پا، حیدر اگر برگردد

فقط حیدر امیر المومنین است

پنج شنبه 29 اسفند 1392  10:32 AM
تشکرات از این پست
mahdyyar110
mahdyyar110
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 327
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:اشعار فاطمیه

زیباترین ستاره و عشقِ  پیمبرم

رو از علی گرفته‌ترین یاس پرپرم

قدم خمیده، پشت در خانه‌ام، ولی

شأن  نزول سوره‌ی کوتاه کوثرم

هم بازویم شکسته شده، هم دلم، وَ هم

از من گرفته است امان زخم بسترم

در بین کوچه،گرچه رخم تاره و تیره شد

با پهلوی شکسته طرفدار حیدرم

از درد پهلویم  گرفته و از غربت علی

تا درد  بازویم، همه شب رنج می‌برم

فرقی نمی‌کند چه شود رنگِ صورتم

زیباترین ستاره  و عشق  پیمبرم

فقط حیدر امیر المومنین است

پنج شنبه 29 اسفند 1392  10:33 AM
تشکرات از این پست
mahdyyar110
mahdyyar110
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 327
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:اشعار فاطمیه

آن کوچه تنگ بود و دلم تنگ تر ولی

سردرد من ز ضربه ی سیلی نبود و نیست

کی گفته رنگ چهره ی من فرق کرده است

این صورتم کبودی و نیلی نبود و نیست

از بس که کار خانه برای تو کرده ام

دیگر نمیشود کمرم راست تر از این

ای سر بلند زندگیم سر بلند کن

هرگز گمان مکن پری ات خورده بر زمین

باور بکن علی که زمین خورده توأم

اینقدر خیره خیره به چادر نظر مکن

با بهت چشمهای غضب کرده خودت

از کوچه های تنگ  دل من گذر مکن

این چشم های پر ورمم از نخوابی است

بسکه دعات کردم علی در نماز شب

هرگز عزیز من به دلت بد نیاوری

هرگز کسی نکرده قباله ز من طلب

قدری بلندتر که صدای تو دلرباست

گوشم هنوز می شنود، لاله پاره نیست

در فکر انتقام حسن مشت کرده است

در دستهای کوچک او گوشواره نیست

فقط حیدر امیر المومنین است

پنج شنبه 29 اسفند 1392  10:34 AM
تشکرات از این پست
mahdyyar110
mahdyyar110
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 327
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:اشعار فاطمیه

آن کوچه تنگ بود و دلم تنگ تر ولی

سردرد من ز ضربه ی سیلی نبود و نیست

کی گفته رنگ چهره ی من فرق کرده است

این صورتم کبودی و نیلی نبود و نیست

از بس که کار خانه برای تو کرده ام

دیگر نمیشود کمرم راست تر از این

ای سر بلند زندگیم سر بلند کن

هرگز گمان مکن پری ات خورده بر زمین

باور بکن علی که زمین خورده توأم

اینقدر خیره خیره به چادر نظر مکن

با بهت چشمهای غضب کرده خودت

از کوچه های تنگ  دل من گذر مکن

این چشم های پر ورمم از نخوابی است

بسکه دعات کردم علی در نماز شب

هرگز عزیز من به دلت بد نیاوری

هرگز کسی نکرده قباله ز من طلب

قدری بلندتر که صدای تو دلرباست

گوشم هنوز می شنود، لاله پاره نیست

در فکر انتقام حسن مشت کرده است

در دستهای کوچک او گوشواره نیست

فقط حیدر امیر المومنین است

پنج شنبه 29 اسفند 1392  10:38 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها