وقتی اول راهنمایی بودم برای رفتن به مدرسه ، اول مهر خانواده ام برایم چادر خریدند، پوشیدم اما ... نگاهم به چادر ابزاری بود به قولی ارزش چادر برای من متری چند و فلان جنس بود و نگاهم به آن مثل یک ابزار که با آن به مدرسه بروم ( آن زمان در شهر ما چادر یک امر کاملا متعارف در حد اجبار بود)
همیشه چادر را دست و پاگیر می دانستم و پیش خودم فکر می کردم اگر روزی به من اجازه داده شود بین داشتن و نداشتن چادر یکی را انتخاب کنم حتما گزینه ی دوم را برخواهم گزید.
آن موقع ها هنوز با شهدا آشنا نشده بودم تا سوم راهنمایی که دایی ام کاملا تصادفی یک کاست از صدای شهید آوینی به من هدیه داد...
تا قبل از آشنایی با شهید آوینی دفاع مقدس را فقط کشتن و کشته شدن و آتش و خونریزی می دانستم شهید آوینی نگاه مرا به دفاع مقدس متعالی کرد و باب جدیدی را در زندگی ام گشود صدای اسمانی شهید آوینی در عمق جانم نشست و باعث شد مستند روایت فتح را هم پیگیری کنم.
بدین تریتیب بود که دفاع مقدس برایم تعریف شد و از آن به بعد به دنبال تمام ابعاد دفاع مقدس رفتم و امروز تمام هدفم این است که زندگی ام دفاع مقدسی باشد این هدف حتی روحیه ام را هم تغییر داد به گونه ای که خودم را شادترین و سرزنده ترین دختر فامیل می دانم.
آن موقع روز به روز ارادتم به شهید آوینی بیشتر می شد تا جاییکه تصمیم گرفتم مثل او باشم و نتیجه ی تحقیقاتم در باره ی او این بود که آوینی شدن یعنی حفظ ارزش ها و احترام و ارادت به حضرت زهرا سلام الله علیها
همان سال بود که از طرف مدرسه ( یادم نیست به چه مناسبتی) یک چادر هدیه گرفتم. آن چادر برای من دیگر یک ابزار دست و پا گیر نبود بلکه یک وسیله ی ارزشمند بود برای رسیدن به هدف باارزشم
از آن زمان تا به حال آن را امانت حضرت زهرا سلام الله علیها می دانم و آن قدر برایم مقدس و محترم است که هروقت به خانه می رسم هرچقدر خسته یا پرمشغله باشم تا چادرم را مرتب تا نزنم آرام نمی گیرم
به امید اینکه تا آخر امانت دار راستین حضرت زهرا سلام الله علیها باقی بمانیم