0

از شوق بهشت تا شوق صاحبش

 
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

از شوق بهشت تا شوق صاحبش

یادم می آید دوران راهنمایی یک معلم قرآن و دینی داشتیم که همیشه دعاگویشان هستیم. ایشان در به مسیر آوردن ما برای حرکت به سمت خدا سهم زیادی دارند.
یادم هست آنقدر زیبا از خدا و بهشت و زیبایی های آن برای ما صحبت کرده بود که با وجود سن کم ، من و یکی از دوستانم تصمیم گرفتیم یک سری کارهای پسندیده را شروع کنیم. یکی از آن کارها انتخاب پوشش چادر بود. چون فکر می کردیم اینطوری به خدا و بهشت زیبایش نزدیکتر می شویم
وقتی تصمیمان را با خانواده در میان گذاشتیم آنها برای ما چادر تهیه نکردند شاید به خاطر مشکل مالی و یا شاید فکر می کردند این تصمیم، یک هوس کودکانه و زودگذر هست. برای همین ما چاره ای نداشتیم جز اینکه چادرهای مادرمون رو بپوشیم  الان که بهش فکر می کنم خنده ام می گیره؛ یه دختر با قد کوتاه و چادر بزرگ، از مدرسه که تعطیل می شدیم چادرهامونو سر می کردیم و کلی جمعش می کردیم تا رو زمین نکشه
و اصلا برامون مهم نبود که دیگران چی فکر می کنند یا چی می گن یا حتی مسخره کنند
ما اول به عشق رفتن به بهشت زیبای خداوند چادری شدیم اما به مروز که بزرگتر شدیم متوجه رایحه ی بهشت در روی همین زمین خاکی شدیم؛ عشق و محبت خانوم فاطمه ی زهرا سلام الله علیها و اینکه چادر نشونه ای از این بانوست و وسیله ای برای خشنودی خدای متعال
و حالا من به چادرم و آدابش حساسم، آن را امانت حضرت زهرا می دانم و سعی می کنم تا همه ی رفتار و کردار و گفتارم به گونه ای باشد تا به امانتداری ام خدشه ای وارد نشود ، این را به حضرت زهرا قول داده ام
برای چادری شدن همه  دختران محب حضرت زهرا و بهتر بگویم فاطمی شدن همه مان دعا می کنم

سه شنبه 27 اسفند 1392  2:12 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها