نه اینكه از چادر بدم می آمد ها نه! اصلا! تا جاییكه یادم می یاد هیچ وقت بی حجاب یا بدحجاب نبودم. روی روسری و لباسم از بچگی خیلی حساسیت داشتم اما چادر ...به نظرم دست و پاگیر می آمد می گفتم نمی تونم جمع و جورش كنم روسری یا مقنعه رو می كشه عقب و بیشتر موهام می یاد بیرون. اصلا مگه الان پوشش من چه عیبی داره و ...البته بعضی اوقا ت خاص مثل وقتی می رفتیم زیارت چادر سرم بود اما برای همیشه نه همیشه به این فکر میکردم که یه روز چادری بشم ولی نمیدونم چی میشد که نمی شد!
حتی اینكهپدرم غیر مستقیم موقع نگاه كردن به تلویزیون با دیدن یه دختر چادری می گفت چقدر چادر برای یك دختر وقار می یاره یا همیشه کتاب هایی در مورد چادر بهم هدیه می داد و منم می دونستم چقدر دلش میخواد من چادر بپوشم هم منو چادری نكرد. من كه حجابم مشكل نداشت چرا باید خودم رو به دردسر می انداختم سخته جمع و جور كردنش خب....
خلاصه به نظرم چادر هم مثل خمس مثل نماز مثل هرچیزیكه آدم باید فقط به خاطر معشوقش انجام بده ظاهر سختی داره و حلاوتش رو تا وقتی انجام ندی نمی تونی بفهمی باید فقط به خاطر او به قصد قربت او این كارها رو انجام بدی تا بفهمی تا حالا خودت رو از چه موهبتی محروم كردی…
اما می دونید برای من از كجا شروع شد؟
از اون روزی که وارد دانشگاه شدم فکر اینکه چادری بشم بیشتر دغدغه ذهنیم شده بود بارها با دوستانم سر این قضیه صحبت کرده بودیم ولی باز هم به نتیجه نمی رسیدم چون دلم میخواست از کاری که دارم می کنم از عمق وجود مطمئن بشم و البته کابوس اینکه بخوام یک مدت چادری باشم و بعد دربیارم ذهنم رو آشفته می کرد چون در کل آدمی هستم که اصلا دلم نمیخواد از تصمیمات مهم زندگیم برگردم و نظرم عوض بشه…خیلی ساده این اتفاق افتاد
نزدیکترین و صمیمی ترین دوستم آدم معتقدی بود و البته چادری... یه روز که باز بحث چادر رو پیش کشیدیم گفت تو تاج بندگی رو سرت نیست...این جمله منو واقعا تکون داد طوری که کمتر از یک هفته بعد از شنیدن اون جمله چادری شدم...
هیچ وقت شوق و ذوق چشمان پدرم رو موقعی که این خبر رو شنید از یادم نمیره...هر وقت صحنش یادم میاد علاقم به چادرم بیش از پیش میشه… و این طوری شد که من برای همیشه چادری شدم... برای همیشه به حرمت امام زمان
من عاشق چادرم هستماینم تاج بندگی منه برای خدا و نشونه ی حرمتی كه برای آخرین حجتش دارم . و شاهدی كه هر لحظه بهم یادآوری می كنه الان جلوی چشم امام زمانت هستی…شاید براتون جالب باشه هیچ كدوم از دوستان و آشنایان و فامیل هیچ عكس العمل سختی نشون نداند که هیچ همه خیلی هم استقبال کردند…شاید این از مكرهای شیطانه كه آدم رو از بهترین ها محروم می كنه با تهدید و ترس از واكنش دیگران وگرنه واقعا واكنش دیگران چقدر اهمیت داره وقتی آدم به درستی كارش مطمئنه…