5 يا 6 سالم بود كه يك چادر عربي داشتم و گاه گاهی این چادر رو سرم می کردم وقتی به سن تكليف رسیدم خيلي به چادر علاقه نداشتم اما موهام رو هم بيرون نمي گذاشتم و بدحجاب نبودم
بزرگ تر كه شدم مادرم فوايد چادر را برايم گفت مثلا گفت: زن موجود لطيفي است براي اين كه از اين لطيفي كسي سوء استفاده نكند بايد حجاب داشته باشد و چادر بهترين حجاب است...
من هم قبول کردم و فقط موقع مدرسه رفتن چادر سر نمي كردم
داشتم به چادر عادت می کردم وقتی كلاس چهارم بودم بابام بهم گفت بايد چادر سر كني بزرگ شدي
منم با ذوق رفتم چادر مشكي را كه جشن تكليفم مادرجونم بهم داده بود سر كردم و به مدرسه رفتم چون از حرف بابام فهمیدم اینطوری می توانم نشون بدهم که بزرگ شدم و دیگه بچه نیستم
از اون موقع تا الان چادر برايم عزيز بوده و خواهد بود
تو مدرسه مون فقط چهار نفر مثل من چادری اند، بعضی ها چادر ندارند اما حجاب بدی هم ندارند، بعضی ها چادر ندارند هیچ، موهاشونم می زارن بیرون من از اینکه جای اونا نیستم افتخار می کنم.
دو تا خواهر کوچکتر از خودم دارم، خواهر شش ساله مو خیلی به چادر تشویق می کنم، چادر عربی اون موقع من الان به او رسیده و تو حرم ها و عزاداري ها سر مي كنه اما باز كمي مثل اون وقتای خودم گاهی غر مي زنه ، اون يكي خواهرم هم يك سالشه اما همش می خواد چادر يا مقنعه من رو سرش كنه..
من همه جا چادر سرم می کنم زيرا مي دانم چرا چادر سر مي كنم....
و ايشالله همه قدر چادر را بدانند