0

درک ضرورت چادر، پس از ده سال

 
maarej
maarej
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1832
محل سکونت : خراسان رضوی

درک ضرورت چادر، پس از ده سال

یادم هست که من و خواهرم تا قبل از اینکه برایمان چادر مشکی تهیه کنند تا مدتها با چادر نماز بیرون می رفتیم. چادر نماز را هم یادم است که حداقل از سال اول دبستان داشتم و چونکه چادر سر کردن بلد نبودم مادرم در محل چانه ی چادرم دو نوار پارچه ای دوخته بود که باید زیر چانه ام گره می خورد، و من همیشه به خاطر آنها و به خاطر اینکه چادرم مثل مال بقیه نبود خجالت می کشیدم و دوست داشتم چادرم مثل مال خواهرم کش داشته باشد که البته طرز استفاده از آن را هم بلد نبودم! اما این مسائل باعث نمی شد آن چادر را سرم نکنم.


هنوز طرح اولین چادر نمازم را به خاطر دارم، گل های ریز آبی با وسط های سبز و نقطه های نارنجی در اطراف آنها! آن هم بچه گانه ترین طرحی بود که خودم احساس می کردم به عمرم دیده ام و آن را هم دوست نداشتم. حالا که فکرش را می کنم می بینم از همان اول همیشه چیزهای خواهرم را بیشتر دوست داشته ام!!!

 خدا را شکر می کنم که مادرم از همان اول که بستن چادر و روسری را به ما یاد می داد به ما فهماند که این ها برای حفظ حجاب است، و ما الان هم برای بستن روسری بدون رعایت حجاب کامل هیچ معنایی قائل نیستیم.

نکته ی جالبی که در زندگی ما وجود دارد چادری شدن ما نیست، بلکه چادری نشدن دخترخاله ی ماست! دخترخاله ی ما مثل خواهر سوم ما بود. نمی توانم بگویم چقدر با هم صمیمی بودیم...با هم مسجد می رفتیم، با هم بازی می کردیم، با هم شعر می گفتیم، با هم داستان می ساختیم، با هم درد دل می کردیم، از تمام رازهای همدیگر آگاه بودیم، نصف اوقات او خانه ی ما بود و نصفه ی دیگر اوقات ما خانه ی آنها! و در آن عالم بچگی چقدر زیبا بود، هرگز غیبت کسی را نمی کردیم!!! هر سه مان چادری بودیم و خدایا... چه شد که او از ما جدا شد؟ نمی دانم چه شد که او تند خو شد ، نماز را ترک کرد و چادرش را هم..

مادرم بزرگترین اختلاف تربیتی ما را در یک چیز می بیند... و آن اینکه خودش هرگز لباس های نامناسب به ما نپوشانده، و حیای فطری ما را از همان کودکی سالم باقی گذاشته، در حالیکه خاله ام هر لباسی تن دخترش کرده، و او الان با معضلی به نام کمبود حیا روبروست...

.من و خواهرم از همان موقع که از ما جدا می شد تلاش کردیم برگردد. دائم او را امر به معروف و نهی از منکر می کردیم ولی شاید... فقط شاید راهش را بلد نبودیم . الان بعد از چند سال دوباره با هم رابطه داریم ولی رابطه مان خیلی سطحی است. با هم به گفتگو و خنده و شوخی و حتی بحث های مذهبی و فلسفی هم مینشینیم ولی اورا مجبور به قبول چیزی نمی کنیم . به این نتیجه رسیده ایم که فعلا برای جذب او بهترین کاری که می توانیم بکنیم حفظ صرف دوستی است

بگذریم. ما قبل از اینکه چادر مشکی داشته باشیم چادر سرکرده ایم. البته الان که فکرش را می کنم در شهر ما کاملا رایج بود- و هنوز هم هست- که دختر بچه ها تا قبل از یک سنی چادر مشکی نداشته باشند و با چادر نماز بیایند بیرون. اولین بار که چادر مشکی سر کردم را خوب یادم... منتظرید چه بگویم؟ خوب نیست! فقط می دانم به من حس خانم بودن و باوقار شدن داد. راستش را بخواهید هنوز هم آن حس تغییر نکرده.

چادر را دوست داشتم ولی ضرورت خاصی برای برتری آن بر سایر حجاب های کامل حس نمی کردم، تا این که رفتم به دانشگاهی در غیر شهر خودمان. جاییکه دخترهایی چادری آمدند و چادر را زمین گذاشتند، آنجا تازه به ضرورت چادر پی بردم. می خواهم وقتی که با مردی صحبت می کنم دلم قرص باشد که نگاهش از صورتم جلوتر نخواهد رفت.

هیچ کس نباید فراموش کند که من پیش از آنکه یک زن باشم، یک انسانم.

دوشنبه 26 اسفند 1392  9:57 AM
تشکرات از این پست
mohammadhoseinshokri
mohammadhoseinshokri
mohammadhoseinshokri
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : دی 1390 
تعداد پست ها : 561
محل سکونت : قزوین

پاسخ به:درک ضرورت چادر، پس از ده سال

چرا یه موضوع به این اضحی رو دیر درک کردند ؟!

heartwink

دوشنبه 26 اسفند 1392  10:13 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها