0

عملیات والفجر8، جایگزین سفر حج این فرمانده شد

 
gozarmovaghat1372
gozarmovaghat1372
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1391 
تعداد پست ها : 1046
محل سکونت : مازندران

عملیات والفجر8، جایگزین سفر حج این فرمانده شد

یادی از سردار شهید میرهادی خوشنویس

یادی از سردار شهید میرهادی خوشنویس

طی تماسی با میرهادی به او اطلاع داده شد که عملیاتی قرار است در جنوب انجام شود و اگر مایلید می توانید بیایید، این اطلاع توأم شده بود با سفر خانواده ی او به حج...

سرمای زمستان که با تن هر رزمنده ای انس می گیرد، خاطرات بیادماندنی جبهه در این فصل سخت را برایش تداعی می کند، ماندگارترین لحظاتی که برای بیشتر سربازان امام راحل خاطره انگیز بوده، عملیات والفجر8 است، بهمن ماه که از یک دهه ی خود می گذرد، فاصله زیادی با سالروز این عملیات غرورآفرین نمی ماند، به همین مناسبت رزمنده دلاور لشکر همیشه پیروز 25 کربلا «عسکری ابراهیمی» به بیان خاطراتی از یکی از سرداران شهید که در این عملیات حضور داشته، پرداخته است، که تقدیم به مخاطبین می شود.

سردار شهید میرهادی خوشنویس به طور فعال در جبهه ها حضور داشت و جزو یکی از نیروهای کیفی جنگ به شمار می رفت، او یکی از فرماندهان لشکر ویژه 25 کربلا و اهل بابلسر بود که در سال 1366 به شهادت رسید.

شهید خوشنویس تا قبل از قبولی در دانشگاه مشهد در رشته ی فیزیک، مستمر در جبهه حضور داشت، بعد از این که دانشگاه رفت، جزو نیروهای پیامی بود و در هر شرایطی درس و دانشگاه را ترک می کرد و به دانشگاه عشق و ایثار یعنی دانشگاه جبهه رهسپار می شد.

میرهادی به اتفاق مادر، برادر و خواهرش برای رفتن به حج ثبت نام کرده بودند و قرار بود دی ماه سال 1364 به مکه بروند، از آن جا که امتحان دانشگاه ها اواخر دی و اوایل بهمن برگزار می شود، ایشان به بهانه ی امتحان از رفتن به مکه منصرف شد، در همان موقع طی تماسی با میرهادی به او اطلاع داده شد که عملیاتی قرار است در جنوب انجام شود و اگر مایلید می توانید بیایید، این اطلاع توأم شده بود با سفر خانواده ی میرهادی، ایشان توی کیف خود به جای کتاب یک جفت پوتین و لباس بسیجی می گذارد و تا فرودگاه خانواده را همراهی می کند، خانواده اش تصور کرد او برای امتحان دانشگاه می رود، ولی پس از آن که هواپیمای آن ها پرواز کرد، ایشان به طرف اهواز حرکت کرد.

وقتی به هفت تپه رسید، همه ی نیروها به منطقه ی عملیاتی والفجر 8 رفته بودند و به دلیل مسائل امنیتی و حفاظتی بالای این عملیات، کسی نمی دانست نیروهای لشکر 25 کربلا به کجا رفته اند؟ آخرین نفرات لشکر، بچه های زرهی بودند که می خواستند شبانه وارد منطقه شوند، تانک ها و نفربرها را روی تریلی بار زده بودند و ایشان که می دانست این ادوات جنگی حتماً به همان منطقه اعزام می شوند با هماهنگی یکی از رزمندگان، توی یکی از نفربرها خود را مخفی کرد و به منطقه رفت.

صبح همان شبی که قرار بود عملیات والفجر 8 صورت گیرد،  مرا در گردان امام حسین (ع) پیدا کرد، وقتی میرهادی را با لباس شخصی و کیف به دست کنار «نهر ابوفلفل (محل استقرار لشکر 25 کربلا در عملیات والفجر هشت)» دیدم، تعجب کردم، ماجرای آمدن خود را برای ما تعریف کرد، یک عکس هم با همان لباس شخصی اش با هم گرفتیم.

در شب بسیت و یک بهمن ماه 1364، ساعت 10:10 شب عملیات با رمز یا فاطمه زهرا(س) آغاز شد، ما جزو اولین نفراتی بودیم که به شهر فاو رفتیم، پس از نبردهای زیاد و جنگ شهری، صبح فردا در کنار یک دکل رازیت دشمن، در سه راهی ای که یک طرف آن به شهر فاو و در طرف دیگر خورِ عبدالله و سمت جنوب آن هم به پایگاه موشکی عراق وصل می شد، مستقر شدیم، در آن جا مقر یک تیپ عراقی ها را محاصره کردیم که تا روز 22بهمن، طول کشید تا آن مقر را به تصرف خودمان درآوریم، تعداد زیادی از عراقی ها کشته شدند و تعداد زیادی از آنها را هم به اسارت گرفتیم.

دو روز بود غذای خوبی نخورده بودیم و بچه ها تنها با چند تا بیسکوئیت این دو روز را سر کرده بودند، در مقر فرماندهی تیپ عراق، فروشگاه بزرگی بود که همه چیز در آن وجود داشت: از مواد غذایی تا البسه.

بچه  ها وارد آن فروشگاه شدند و علاوه بر استفاده از مواد غذایی هر کس مقداری وسایل هم از فروشگاه به غنیمت گرفتند تا بعد از عملیات برای یادگاری به عقبه بیاورند: لباس و چیزهایی که جزو وسایل نظامی نبود.

هر کس در این دو روز سنگری برای خود کنده بود، دیدم میرهادی با یک کیسه ی تقریباً پر که روی دوش خود گرفته بود، دارد بر می گردد و از اولین سنگرهای کنار جاده شروع کرد به تقسیم کردن، من ابتدا که آن کیسه را روی دوش میرهادی دیدم، تعجب کردم، چون با توجه به روحیاتی که ایشان داشت از ایشان بعید بود که به فکر گرفتن غنائم و بردن به عقبه باشد، کنجکاو بودم ببینم داخل کیسه چه چیزی است؟ جلو رفتم دیدم مقداری مسواک، خمیردندان، شانه، عطر و ادکلن را با خود آورده و دارد آن ها را یکی یکی بین نیروها توزیع می کند، یک عدد مسواک، خمیردندان و ادکلن هم به بنده رسید.

پنج شنبه 22 اسفند 1392  6:36 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها