گفتم به می عشقت کردی تو گرفتارم
گفتی تو شدی شیدا اما ز تو بیزارم
گفتم که سپردم دل بر زلف تو میدانی؟
گفتی که خمش بنشین هرگز نشوی یارم
گفتم ز دو عالم من داغ تو به دل دارم
گفتی برو از پیشم دیگر مکن آزارم
گفتم چه به سر داری بردار از آن پرده
گفتی نشوی محرم پنهان کنم اسرارم
گفتم به که گویم من غم های درونم را
گفتی که برو با تو هرگز نبود کارم
گفتم ز کوی تو امید کرم دارم
گفتی که نبینی آن بر جان تو رحم آرم
گفتم که نگاهم کن شاید که شوم آرام
گفتی برو ای عاشق نفرت ز تو من دارم