0

کاوشی در بازشناسی مفضل بن عمر از راویان احادیث مهدوی 1

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

کاوشی در بازشناسی مفضل بن عمر از راویان احادیث مهدوی 1

 

بخش اول

چکیده

آمیخته شدن مهدویت با تارو پود زندگی شیعیان و راسخ شدن اعتقاد به مهدی آخرالزمان، معلول اهتمام گستردة امامان معصوم علیهم السلام به مهدویت می‌باشد. شناخت روایات صحیح مهدویت، ما را در آشنایی با این مفهوم اساسی و محوری یاری می‌کند.

«مفضل بن عمر» از راویانی است که روایات فراوانی را به ویژه در حوزه مهدویت از امام صادق علیهم السلام نقل کرده است. افزون بر اهمیتی که بر بازشناسی راویان مترتب است، شناخت مفضل بن عمر از دوجهت ضروری است: از یک سو به سبب کثرت روایات او و از جانب دیگر طعن‌هایی که بر او وارد شده است. این ناسازی و فراز و فرودهای آنی، مسیر مطالعه و بررسی شخصیت وی را ناموزون ساخته است. رویکردها و داوری‌های ناهمگون از او در کتب رجالی، راقم این سطور را بر آن داشت تا در صدد زدودن غبار ابهام و بسا اتهام از وی باشد.

کلید واژه‌ها: راوی، شرح حال، مفضل بن عمر جعفی، وثاقت، احادیث مهدویت، کتب رجالی.

مقدمه

روایات معصومان علیهم السلام در برگیرندة ژرف‌ترین معارف هستی شناسی، از خدا تا انسان، و از دنیا تا معاد است. نکته‌های نغز اخلاقی و راهنمایی‌های عملی و راهبری‌های فردی و اجتماعی، همه در دل مضامین و مفاهیم تودرتوی احادیث نهفته است. حدیث، مادر علوم اسلامی است و نقش آن در ایجاد علوم اسلامی، انکارناپذیر است و تأثیر آن در بستر‌سازی و زمینه چینی برای گسترش آن‌ها آشکار و محسوس است.

بحث «مهدویت» و اعتقاد به منجی آخرالزمان، بخش عظیمی از روایات و احادیث معصومان علیهم السلام را به خود اختصاص داده است. این احادیث و روایات، با بررسی احوال راویان که همواره یاری‌گر حجّیت و مقبولیت حدیث است، معتبر شناخته می‌شوند. حال در بین راویان احادیث شیعه در باب مهدویت، به راویانی بر می‌خوریم که دربارة توصیف رجالی آن ها، بین علمای رجالی اختلافاتی دیده می‌شود؛ از جمله می‌توان به «مفضل بن عمر جعفی» اشاره کرد.

عده‌ای چون نجاشی وی را به اتهاماتی هم چون: فاسدالمذهب و مضطرب الروایه بودن به شدّت تضعیف کرده‌اند. از سویی دیگر، بزرگانی همانند شیخ مفید رحمه الله علیه وی را از فقها و صالحان برمی شمارند. طبیعی است روشن شدن وثاقت یا عدم وثاقت «مفضل بن عمر» ما را در اعتبار احادیث مهدوی که وی راوی آن‌ها است، یاری می‌رساند.

طبق این بحث، بررسی احوال راویان احادیث مهدوی ضروری است؛ زیرا از طرفی برای شناخت حقیقت وجودی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و جهات مختلف زندگی آن حضرت مراجعه به احادیث ضروری است و از طرف دیگر براین باوریم که عقیدة به مهدی آخرالزمان در ذهن و قلب مردم رسوخ و نفوذ کرده بود و از همان صدر اسلام در انتظار ظهورش بودند؛ به طوری که این انتظار در ایام هرج و مرج و بحران‌ها و حوادث ناگوار تاریخی، شدّت می‌یافت و در هر آن در انتظار مصداقش بودند.

طبیعی است که وضاعان و مدلسین حدیث از این قضیه سوء استفاده کرده و با کمک حاکمان ظالم، به وضع حدیث و تغییر متن آن بپردازند. همین امر، ضرورت توجه به علم رجال در قوت صدور روایات مهدوی راغیر قابل انکار می‌کند.

آن چه راقم این سطور را به تحقیق در این موضوع واداشت، این بود که چگونه می‌توان در باب مهدویت که خود یکی از مباحث پیچیده دینی است و از صدر اسلام مورد توجه مسلمانان بوده و عده‌ای را به تکاپو واداشته است، به هر روایتی اعتماد کرد؟ اطمینان به صدور روایت بر جویندگان هدایت در مبحث مهدویت لازم است و اعتماد بر صدور روایت از معصوم علیه السلام ممکن نیست، مگر با تحلیل سند روایت و تبیین حالات روات؛ با کمال تأسف پژوهش و ژرفکاری در پیشینة راویان احادیث مهدویت با کمک دانش رجال ـ چنان‌که باید ـ به جدّ گرفته نمی‌شود.

بررسی شخصیّت مفضل بن عمر از دو سو حائز اهمیّت است؛ از یک سو از راویان احادیث مهدوی است و اهمیت این بحث از بازگفت بی‌نیاز است واز سویی دیگر مفضّل بن عمر از معدود راویانی است که چهره‌ای متناقض در کتب رجالی دارد و هنوز اختلاف است که آیا او دردشناس و درمان اندیش بوده و یا خدای ناکرده دچار لغزش شده و احتمالاً راه صواب را نپیموده است، این مهم مجال تحقیق در این امر را فراخ می‌سازد.

آشنایی با راوی

مفضل بن عمر راخیلی‌ها با روایت «التوحید» می‌شناسند. داستان از این قرار است که مفضل بن عمر در مسجد مدینه نشسته بود که ابن ابی العوجاء و یکی از یارانش منکر نبوت رسول اکرم صلی الله علیه و آله شده و سپس پا را فراتر نهاده و گفتند: «کائنات به اقتضای طبیعت به وجود آمده‌اند». مفضل که به شدّت غضبناک شده بود، به محضر امام صادق علیه السلام شرفیاب شد و گفتة آنان را بازگو کرد. امام صادق علیه السلام فرمود: «فردا صبح نزد من بیا تا آثار صنع و قدرت حق را در خلقت عالم و سایر موجودات، از انسان و حیوان و نبات، برای تو توضیح دهم تا قلبت آرام گیرد.»[1]

کنیة مفضل، «ابوعبدالله» است. در برخی از اسناد و روایات، با نام «مفضل جعفی» هم آمده است. در کتب حدیثی 160 روایت از او نقل شده است.[2]بیشتر روایات او از امام صادق علیه السلام است. وی مدتی از دوران امامت امام کاظم علیه السلام رانیز درک کرد و در عصر آن جناب، رحلت نمود.

بنا به نقل کشّی، از عیسی‌بن سلیمان، وی هنگام بیماری مفضل، به حضور امام کاظم علیه السلام شرفیاب شده و خبر بیماری او را به حضرت ابلاغ نموده و طلب دعا می‌کند. آن جناب در پاسخ می‌فرمایند: «خداوند مفضل را رحمت کند ! او از محنت و رنج این دنیا راحت شد». هنگامی که از نزد امام بیرون آمد، به اصحاب حاضر در آن جا گفت: «مفضل رحلت کرده است»؛ سپس به سمت کوفه رفته و پس از ورود به آن جا، خبر رحلت مفضل را در همان روزی که حضرت خبر رحلتش را داد، شنید.[3]

نجاشی کتاب‌های مفضل بن عمر را این گونه نام می‌برد: «کتاب الایمان و الاسلام»، «کتاب یوم و لیلة»، «کتاب الفکر المعروف بتوحید المفضل»، «کتاب علل الشرایع»، «وصیة المفضل»، «کتاب فی بدء الخلق و الحثّ علی الاعتبار».[4]

مفضل بن عمر از راویانی چون: ابو ایوب العطار، اسماعیل بن ابی فدیک، ثابت الثمالی، جابربن یزید الجعفی، یونس بن ظبیان و خیبری روایت نقل کرده است.[5] مهم‌ترین راویانی که از او روایت نقل کرده‌اند، عبارتند از: محمد بن سنان، ابن ابی عمیر، عثمان بن عیسی، بشر بن جعفر، عبدالرحمان بن کثیر، ابن سنان، معلی بن خنیس، ورزعه و….[6]

دیدگاه علمای رجال دربارة «مفضل بن عمر» بسیار متفاوت و حتی متناقض است. بعضی همچون ابن غضایری[7]، ابن داود[8]، نجاشی[9] و علامه حلی[10] او را ضعیف می‌دانند، و حتی او را «فاسد المذهب»، «مضطرب الروایة»، «مرتفع القول»، «خطابی» و… می‌نامند. عده‌ای دیگر دربارة وثاقت و یا ضعف مفضل بن عمر هیچ قضاوتی نکرده‌اند که می‌توان به برقی اشاره کرد. او مفضل بن عمر را از اصحاب امام صادق علیه السلام می‌داند و به وثاقت یا ضعف او اشاره نمی‌کند.

شیخ طوسی رحمه الله علیه نیز در الفهرست[11] فقط وصیت و کتاب او را نقل می‌کند و در کتاب رجال او را یکبار از اصحاب امام صادق[12] علیه السلام و بار دیگر از اصحاب امام کاظم علیه السلام می‌داند [13]، بدون آن که متعرض وثاقت یا ضعف او بشود. مرحوم کشّی رحمه الله علیه نیز به طور گسترده روایاتی که در مدح او وارد شده و هم روایاتی که در ذم او می‌باشد رانقل می‌کند و نتیجه گیری رابرعهدة خواننده می‌گذارد.[14]

بین علمای رجال متأخّر کوشش فراوان شده است تا با جمع آوری قراین و شواهد و نقل روایاتی که در مدح مفضل بن عمر است، او را از اتهاماتی هم چون غلو، خطابی مذهب بودن و اضطراب روایت و… مبرّا کنند. از جملة این کوشش‌ها می‌توان به ابوعلی محمدبن اسماعیل مازندرانی در کتاب منتهی المقال [15]، ملاعلی علیاری تبریزی در بهجة الآمال فی شرح زبدة المقال[16]، مرحوم مامقانی در تنقیح المقال[17]، علامه تستری در قاموس الرجال[18]، شیخ علی نمازی شاهرودی در مستدرکات علم رجال الحدیث[19] و مرحوم خویی رحمه الله علیه در معجم رجال الحدیث[20] اشاره کرد.

مرحوم محدث نوری رحمه الله علیه نیز در خاتمة مستدرک الوسایل در بحث «مشیخه من لا یحضره الفقیه» قرائن و شواهدی را در وثاقت مفضل بن عمر نقل می‌کند.

در این نوشتار، کلام نجاشی به سبب اهمیتش نقد و بررسی می‌شود و سپس شواهد و قراین وثاقت «مفضل» نقل می‌گردد.

دلایل ضعف مفضل بن عمر و نقد آنها

کلام نجاشی رحمه الله علیه دربارة مفضل بن عمر:

کلام مرحوم نجاشی از آن رو مهم است که بسیاری از رجالیان بعد او[21]، ملاک تضعیف مفضل بن عمر را قضاوت او می‌دانند. نجاشی رحمه الله علیه دربارة او می‌گوید: «ابوعبدالله وقیل ابومحمد، الجعفی، فاسد المذهب، کوفی، مضطرب الروایه، لا یعبأبه، و قیل انه کان خطابیاً و قد ذکرت له مصنفات لایعول علیها».[22]

نسبت «فاسدالمذهب» و «مضطرب الروایه»

نجاشی در توضیح مفضل بن عمر جعفی او را فاسد المذهب می‌داند. مرحوم آیت‌الله خویی رحمه الله علیه در معجم رجال الحدیث[23] کلام نجاشی رحمه الله علیه در فاسد المذهب خواندن مفضل بن عمر جعفی را با کلام شیخ مفید رحمه الله علیه معارض می‌داند؛ زیرا مرحوم شیخ مفید رحمه الله علیه مفضل بن عمر را از فقیهان صالح و از خواص امام صادق علیه السلام می‌داند. مرحوم آیت‌الله خویی رحمه الله علیه سپس دربارة این تعارض، به قضاوت می‌نشیند و می‌گوید:

در تعارض کلام نجاشی رحمه الله علیه و شیخ مفید رحمه الله علیه باید سخن شیخ مفید رحمه الله علیه را مقدم دانست؛ زیرا روایاتی که از معصومان[24] علیهم السلام درمدح مفضل بن عمر جعفی آمده، شاهدی بر صحت کلام شیخ مفید رحمه الله علیه است. شاید هم علت «فاسد المذهب» خواندن مفضل بن عمر توسط نجاشی رحمه الله علیه به سبب نسبت غلوی است که به او داده اند؛ اما باز این مطلب رد می‌شود.

قبل از هر چیز در تعریف غلو باید گفت: «غلو» بر وزن فعول، مصدر «غلی یغلو» و به معنای افراط، ارتفاع، بالا رفتن و تجاوز از حد و حدود هر چیز می‌باشد؛ لذا وقتی قیمت چیزی از حد معمول خود بالاتر می‌رود، به آن غال (به معنای گران) می‌گویند؛ چنان که دربارة مایعات هرگاه به جوش آیند و در حد خود نگنجد، می‌گویند: غلیان کرده است.[25] غلو در اصطلاح علمای رجال، دو استعمال دارد: یکی غلو در ذات؛ یعنی قول به الوهیت امامان علیهم السلام یا حلول روح خداوندی در آن‌ها و دیگر غلو در صفات؛ مانند انتساب بسیاری از معجزات و کرامات به امامان علیهم السلام.

از بررسی موارد غلو و نسبت آن به راویان به این نتیجه می‌رسیم که غلو در این کتب، به یک معنا به کار نرفته است؛ بلکه گاهی دربارة شخصی به کار می‌رود که مسلماً از فرق و گروه‌های غلات بوده و در بعضی موارد هم دربارة شخصی به کار می‌رود که دربارة صفات امامان علیهم السلام یا معجزات آن‌ها اعتقادات خاصی داشته است. علما و بزرگان قم همانند شیخ مفید رحمه الله علیه بسیاری از صفات عالی و کرامات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام رامنکر شدند و معتقدان به آن صفات و کرامات را به غلو متهم کردند.[26]

نقطة اوج این اختلاف، د رمسألة سهو النبی صلی الله علیه و آله بود که قمی‌ها معتقد بودند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عصمت از سهو ندارد. آنان اولین درجة غلو را آن می‌دانند که شخص، به رخ ندادن سهو برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معتقد باشد. از طرف دیگر علمای شیعی بغداد همانند شیخ مفید رحمه الله علیه به عدم جواز سهو برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معتقد بودند و نیز صفات و فضایل دیگری برای ائمه اطهار علیهم السلام نقل می‌کردند. این گروه، علامت غلو را نفی حدوث از ائمه اطهار علیهم السلام و حکم به الوهیت و قدیم بودن آن‌ها می‌دانستند.

پنج شنبه 22 اسفند 1392  8:55 AM
تشکرات از این پست
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:کاوشی در بازشناسی مفضل بن عمر از راویان احادیث مهدوی 1

با توجه به مطالب گفته شده، به این نتیجه می‌رسیم که نسبت غلو به مفضل بن عمر اگر هم صحیح باشد، صرفاً غلو در صفات است و چنین غلوی، همانند غلو در ذات موجب تکفیر نمی‌شود. مرحوم مامقانی رحمه الله علیه بر این باور است که اتّهامِ غلوّ قدماء مورد اعتماد نمی‌باشد زیرا که اعتقاد به پائین‌ترین درجات فضایل اهل بیت علیهم السلام نیز نزد آنان غلوّ است.[27] و حتّی آنان بعضی از اموری که ما هم اکنون از ضروریات مذهب تشیع می‌دانیم را غلو می‌دانند.[28]

مرحوم مامقانی رحمه الله علیه برای شاهد، مطلبی می‌آورد و آن این که مرحوم صدوق رحمه الله علیه نفی سهو را که هم اکنون از ضروریات مذهب تشیع است، غلو می‌دانسته است. ایشان در ادامه می‌گوید: «نه من و نه دیگر محققین با جست و جوی در بحار الانوار، به یک حدیث که از مفضل بن عمر نقل شده و دال بر غلو باشد، برنخوردیم.‌»[29]

قابل ذکر است که مجموعه اصطلاحات مربوط به ضعف مذهب در رجال نجاشی عبارتند از: «ضعیف فی مذهبه»، «غال»، «غال المذهب»، «طعن علیه بالغلو»، «رمی بالغلو»، «فاسد المذهب»، «فاسد الاعتقاد»، «فی مذهبه ارتفاع»، «مرتفع القول»، «لم یکن بذلک فی المذهب» و «مضطرب المذهب» که در مجموع، دربارة 38 نفر ذکر شده است که البته همة آن‌ها ضعیف نمی‌باشند.[30] نجاشی عبدالله جبلة[31] و علی بن حسن بن محمد طائی[32] را از سرشناسان واقفی می‌داند، ولی به وثاقت زیاد این دو اذعان دارد.

جای دیگر، علی بن حسن بن علی فضال[33] فطحی مذهب، عبادة بن زیاد الأسدی[34] زیدی مذهب و یحیی بن سعید قطان[35] عامی مذهب را ثقه می‌داند. برخی از عواملی که از دیدگاه نجاشی در وثاقت شخص خللی وارد نمی‌کند، عبارتند از:

1. پیرو مذاهبی چون اهل سنت، فطحیه، واقفیه، زیدیه و… بودن؛

2. اضطراب در مذهب ؛[36]

3. اعتقاد به جبرو تشبیه ؛[37]

4. اضطراب در حدیث.[38]

با توجه به مطالب گفته شده، باید گفت «مضطرب الروایه» بودن به هیچ وجه دال بر عدم وثاقت یک راوی نمی‌باشد. مضطرب الروایه بودن، با وجود آن که عیب به حساب می‌آمده است؛ ولی مانع از وثاقت ذاتی (فی نفسه) شخص نمی‌باشد. مرحوم خویی رحمه الله علیه تصریح می‌کند که اگر نسبت مضطرب الروایه بودن مفضل صحیح هم باشد، کاشف از عدم وثاقت او نمی‌باشد. همان‌گونه که نجاشی معلی بن محمد بصری رامضطرب الحدیث می‌داند؛ ولی مرحوم خویی رحمه الله علیه با توجه به قرائن و شواهد، او را ثقه می‌خواند.[39]

نسبت خطابی بودن مفضل بن عمر

اولین بار ابن غضائری در کتاب الضعفاء این نسبت را به مفضل بن عمر می‌دهد.[40] و نجاشی رحمه الله علیه دربارة او می‌گوید: «گفته شده او خطابی است». قبل از نقد و بررسی کلام نجاشی رحمه الله علیه دربارة فرقة «خطابی» توضیح مختصری می‌دهیم. این فرقه، منسوب به شخصی به نام «محمد بن مقلاص اسدی کوفی» معروف به ابو خطاب است.[41] او در ابتدا از اصحاب امام صادق علیه السلام به شمار می‌رفت؛ اما پس از چندی منحرف شد.

ابوالخطاب، مهم‌ترین و گزافه گو‌ترین فرقة غالیه را تشکیل داد؛ به گونه‌ای که همة فرقه‌های غلات قبل و بعد از خود را تحت الشعاع قرار داد و بسیاری از غلات پس از او، عقاید خود را از او اقتباس کردند. یکی از بدترین کارهایی که ابوالخطاب به پیروی از مغیرةبن سعید انجام می‌داد، این بود که احادیثی با سند جعل می‌کرد و آن را در کتب اصحاب امامان و به نام امامان اطهار علیهم السلام جای می‌داد.[42] امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «خدا ابوالخطاب را لعنت کند که باعث ترس من در حال قیام و قعود و خواب شد. خدایا ! آتش آهن را به او بچشان.»[43]

عقایدی که به ابوالخطاب نسبت داده‌اند، بدین گونه است که:

1. آنان، صورت اصلی امام جعفر صادق علیه السلام را در آن عالم، خدا می‌دانستند.

2. آنان، ابوالخطاب را پیامبر می‌دانستند و معتقد بودند که ابوالخطاب بعد از مرگ، از ملائکه شد.

3. در بعد احکام، آن‌ها به کلی اباحی مذهب و بی بندو بار بودند و همة محرمات از قبیل زنا، لواط، دزدی، شراب خواری رامجاز می‌دانستند  و اصولاً شهوات رانور می‌دانستند. از بررسی تاریخ ظهور این فرقه و اعمال و عقاید آن‌ها می‌توان چنین تحلیل کرد که ظهور آنان در اوایل حکومت بنی عباس و به خصوص اوایل حکومت منصور بود که از هر سو، قیام‌ها و نهضت‌هایی بر ضد او صورت می‌گرفت و هنوز کاملاً بر اوضاع مسلط نشده بود.

ابوالخطاب، در این هنگام با مطرح کردن نام امامان اطهار علیهم السلام و غلو دربارة آنان و ادعای وصایت و نبوت خود، سعی در جلب نیرو برای قیام کرد و با رواج بی بندوباری و فساد و اباحه و مجازشمردن شهوات، توانست عدة زیادی از فاسدان آن زمان کوفه را پیرامون خود جمع کند. سرانجام، او و هفتاد تن از پیروانش در سال 138 قمری در مسجد کوفه قتل عام شدند.[44] با توجه به مطالب گفته شده، قضاوت در خطابی بودن مفضل بن عمر راحت تر می‌شود. مرحوم آیت‌الله خویی رحمه الله علیه با توجه به روایاتی که در مدح و فضیلت او صادر شده است، می‌گوید که نسبت تفویض و خطابیه به مفضل بن عمر ثابت نشده است.[45]

ایشان براین باور است که اولاً: نسبت خطابی بودن مفضل برای اولین بار توسط ابن غضائری و در کتاب الضعفاء مطرح شده که در انتساب این کتاب به مؤلفش، اختلاف است. ثانیاً: کلام مرحوم کشی رحمه الله علیه که قائل است مفضل بن عمر در انتهای عمر، خطابی شده است هم شاهدی ندارد. ثالثاً: خود مرحوم نجاشی رحمه الله علیه در نسبت خطابی بودن مفضل بن عمر تردید دارد؛ زیرا می‌گوید: «قیل انه کان خطابیاً»؛ گفته شده است که او خطابی بوده است. عبارت «قیل» دال بر عدم رضایت نجاشی به این مطلب است.

مرحوم مامقانی رحمه الله علیه به دو دلیل خطابی بودن مفضل بن عمر را نمی پذیرد: اول به آن دلیل که اخباری در حد استفاضه در تأیید مفضل بن عمر صادر شده است و این اخبار مستفیض، این کلام را رد می‌ کند. دوم آن که مقام و منزلت و فضل مفضل بن عمر او را از تبعیت شخصی همچون ابی خطاب منع می‌کند.[46] خلاصه آن که خطابی بودن مفضل بن عمر ثابت نشده است. شایان ذکر است که صاحب کتاب الامام الصادق و المذاهب الاربعة بر این باور است که علت انتساب بعضی از عقاید ناصواب به او، به دلیل تشابه اسمی او با مفضل بن عمر صیرفی است که خطابی بوده است.

پی نوشت ها:

[1]. علی محدث زاده، اصحاب امام صادق علیه السلام، ص339، تهران، مسجد جامع، 1373ش.

[2]. سیدابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج18، ص292، نجف اشرف، مدینة العلم، 1983م.

[3]. رجال کشی، ص327، ح592، مشهد، دانشکده الهیّات و معارف اسلامی. 1348ش.

[4]. رجال نجاشی، ش1112، ص416، قم، جامعه مدرسین، 1407ق.

[5]. معجم رجال الحدیث، ج18، ص292.

[6]. همان.

[7]. ابن غضایری درباره او می‌گوید: «المفضل بن عمر الجعفی ابوعبدالله ضعیف، متهافت، مرتفع القول، خطابی، و قد زید علی شیء کثیر و حمل الغلاة فی حدیثه حملاً عظیماً و لا یجوز ان یکتب حدیثه» (رجال ابن غضایری (الضعفاء)، ش117، ص87، قم، دارالحدیث، 1380ش)

[8]. ابن داوود درباره وی این گونه می‌گوید: «مفضل بن عمر، ضعیف، متهافت، خطابی» (ابن داوود حلی، کتاب الرجال، جزء الثانی، باب المیم، قم، منشورات الرضی، 1392ق)

[9]. نجاشی درباره او این گونه می‌گوید: «ابوعبدالله و قیل ابومحمد، الجعفی، کوفی، فاسد المذهب، مضطرب الروایه، لا یعبابه و قیل انه کان خطابیا و قد ذکرت له مصنفات لا یعول علیها» (رجال نجاشی، ش1112، ص416).

[10]. علامه حلی رحمه الله علیه درباره او این گونه می‌گوید: «فاسد المذهب، مضطرب الروایه، لا یعبابه، متهافت، مرتفع القول، خطابی، و قد زید علیه شیء کثیر، و حمل الغلاة فی حدیثه حملاً عظیماً، و لا یجوز ان یکتب حدیثه» (خلاصه الاقوال، ش1647، ص407، قم، فقاهت، 1417ق).

[11]. شیخ طوسی، الفهرست، ش758، ص251، نجف، مکتبه مرتضویه.

[12]. شیخ طوسی، کتاب الرجال، ش4530، ص307، قم، نشر اسلامی، 1415ق.

[13]. همان، ص343.

[14]. رجال کشی، ح581-599.

[15]. ابوعلی حائری محمد بن اسماعیل المازندرانی، منتهی المقال، ج6، ص310، ش3029، قم، موسسه آل البیت لأحیاء التراث، 1416ق.

[16]. حاج ملا علی علیاری تبریزی، بهجه الآمال، ج7، ص70، تهران، بنیاد فرهنگ اسلامی مرحوم کوشان پور، 1412ق.

[17]. مرحوم مامقانی، تنقیح المقال، ج3، ص238، تهران، نشر جهان.

[18]. علامه تستری، قاموس الرجال، ج9، ص93، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1410ق.

[19]. شیخ علی نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج7، ص477، ش15139، تهران، شفق، 1412ق.

[20]. معجم رجال الحدیث، ج18، ص292.

[21]. از آن جمله می‌توان به کلام علامه حلی در خلاصة الاقوال، ص407، ش1647 اشاره کرد. او به تبع کلام نجاشی می‌گوید: «مفضل بن عمر فاسد المذهب، مضطرب الروایه، لا یعبابه». مرحوم تفرشی هم در کتاب نقد الرجال، ج4، ذیل ش5400، در توضیح مفضل بن عمر می‌گوید: «کوفی، فاسد المذهب، مضطرب الروایة...‌».

[22]. نجاشی، رجال، ص416، رقم 1112.

[23]. «اما قوله فهو فاسدالمذهب، فیعارضه ماتقدم من الشیخ المفید من عده من الفقهاء الصالحین و من خاصة ابی عبدالله علیه السلام، و بطانته، و لا یسعنا الا ترجیح کلام الشیخ المفید علی کلام النجاشی من جهة معاضدته بماتقدم من الروایات التی لا یبعد دعوی التبادر الاجمالی فیها»؛ معجم رجال الحدیث، ج18، ص304.

[24]. این روایات، در فصل دوم همین مقاله خواهد آمد.

[25]. حسین بن محمد، راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص365، تهران، المکتبة المرتضویّة، 1403ق.

[26]. نعمت الله صفری فروشانی، غالیان، ص340، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، 1378ش.

[27]. «ان رمی القدماء الرجل بالغلو لا یعتمد علیه و لا یرکن الیه لوضوح کون القول بادنی مراتب فضائلهم غلو عند القدماء و کون مانعده الیوم من ضروریات مذهب التشیع غلو عند هؤلاء و کفاک فی ذلک عد الصدوق نفی السهو عنهم غلواً مع انه الیوم من ضروریات المذهب و کذلک اثبات قدرتهم علی العلم بما یأتی بتوسط جبرئیل و النبی صل الله علیه و آله غلو عندهم و من ضروریات المذهب و کذلک اثبات قدرتهم علی العلم بما یأتی بتوسّط جبرئیل و النبی صل الله علیه و آله غلو عندهم و من ضروریات المذهب و لم تقف نحن و لا سایر المتتبعین فی الاخبار و الغائصین فی بحار الانوار علی حدیث له دال علی الغلو»؛ عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج3، ص238، تهران، انتشارات جهان.

[28]. همان، ص238.

[29]. همان، ص240.

[30]. رحیمه شمشیری ودکتر مهدی جلالی، روش نجاشی در نقد رجال، فصلنامه علوم حدیث، ش30، ص61.

[31]. رجال نجاشی، ش563، ص216.

[32]. همان، ش668، ص254.

[33]. همان، ش676، ص257.

[34]. همان، ش530، ص304.

[35]. همان، ش1196، ص443.

[36]. همان، ش165، ص68.

[37]. همان، ش1020 و ش1180.

[38]. همان، ش1117، ص418.

[39]. معجم رجال الحدیث، ج18، ص304.

[40]. احمد بن الحسین غضایری، رجال، ش117، ص87.

[41]. معجم رجال الحدیث، ج14، ص261 و 263.

[42]. غالیان، ص106.

[43]. معجم رجال الحدیث، ج14، ص245.

[44]. غالیان، ص107.

[45]. «والذی یتحصل مما ذکرنا ان نسبة التفویض و الخطابیة الی المفضل بن عمر لم تثبت، فان ذلک و ان تقدم عن ابن الغضایری الا ان نسبة الکتاب الیه لم یثبت کما مرت الاشاره علیه غیر مرة، و ظاهر کلام الکشی و ان کان ان المفضل کان مستقیما ثم صار خطابیاً، الا ان هذا لاشاهد علیه و یؤکد ذلک کلام النجاشی حیث قال: و قیل انه کان خطابیا فانه یشعر بعدم ارتضائه»؛ معجم رجال الحدیث، ج18، ص303.

[46]. تنقیح المقال، ج3، ص238.

منبع: ماهنامه انتظار موعود - شماره 28

دی شیخ با چراغ همی‌‌گشت گرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

پنج شنبه 22 اسفند 1392  8:56 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها