0

تفسیر صدرایی از وحدت شخصی وجود و شواهد دینی آن 1

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

تفسیر صدرایی از وحدت شخصی وجود و شواهد دینی آن 1

 

بخش اول

چکیده

در متون دینی عبارت‌های فراوانی یافت می‌شود که به‌گونه‌ای بر وحدت شخصی وجود دلالت دارند. نگارنده درصدد است مفاد برخی از این متون را تبیین نماید. برای روشن‌تر شدن مسئله ابتدا به تبیین فلسفی این نظریه از طریق دیدگاه صدرا درباره وجود رابط معلول پرداخته می‌شود و سپس به روش‌شناسی فهم آیات و روایات معرفتی اشاره‌ای کوتاه خواهد شد.

آیات و روایاتی که از میان نصوص دینی دال بر وحدت شخصی وجود در این نوشتار آمده، به هشت دسته تقسیم شده‌اند: آیات دال بر احاطه حق‌تعالی بر اشیا، آیات دال بر ملکیت حقیقی خداوند نسبت به اشیا، آیات و روایات وحدت اطلاقی او، آیات قرب خداوند، آیات ظهور و بطون حق‌تعالی، آیات و روایات معیت او با اشیا، آیه فقر ذاتی موجودات و آیات توحید افعالی.

واژگان کلیدی

وحدت شخصی وجود، وجود رابط معلول، ملیکت حقیقی خداوند، معیت خداوند با اشیا، تفسیر صدرایی.

طرح مسئله

در آیات قرآن مجید و روایات ائمه اطهار^ عبارت‌های فراوانی یافت می‌شود که به‌گونه‌ای بر دیدگاه عرفانی «وحدت شخصی وجود» دلالت دارند تا آنجاکه علامه طباطبایی معتقد است بالاترین مرتبه توحید، توحیدی است که در دین اسلام به تصویر کشیده شده است. ذات حق‌تعالی واجد همه صفات کمالی و منزه از هرگونه نقصی است. ازسوی‌دیگر، صفات کمالی یادشده عین ذات او هستند.

پیامبران و ادیان پیشین نیز همین مرتبه از توحید را آموزش داده‌اند؛ همان‌طور که آموزه‌های حکمای الهی مصر، یونان و فارس و نیز فلاسفه اسلامی حتی نظریه تشکیک در وجود ملاصدرا بر این حقیقت دلالت دارند؛ چراکه در این دیدگاه نیز ممکنات وجودی در برابر وجود واجب دارند. (طباطبایی، 1425: 21 ـ 20) بنابراین والاترین مرتبه توحید که توحید اطلاقی است، به دین اسلام اختصاص دارد. (همان: 18 و 21)

در اینجا ابتدا تبیینی از نظریه وحدت شخصی وجود بر مبنای وجود رابط معلول ارائه می‌گردد و سپس شواهد نقلی این دیدگاه بررسی می‌شود.

تبیین فلسفی نظریه وحدت شخصی وجود

ابتدا باید دو مسئله دیگر فلسفی تبیین شود:

الف) براساس اصل فلسفی علیت، هر ممکن‌الوجود بالذاتی، وابسته به علتی وجودبخش است؛ اما این وابستگی معلول به علت، همانند ربط جسم به مکانش نیست که عَرَضی باشد؛ چراکه امر عرضی در تقوم موصوف خود نقشی نداشته، موصوف با زوال آن می‌تواند همچنان موجود باشد؛ درحالی‌که اگر ربط معلول به علتِ فاعلی آن عرضی می‌بود، باید امکان استقلال معلول از علت فاعلی خود وجود داشته باشد؛ ولی چنین امری مستلزم تبدل ذات آن و خلف در وابستگی وجودی معلول به علت فاعلی است. پس حیثیت وابستگی معلول به علت، مقوم ذات معلول و از آن انفکاک‌ناپذیر است. (ابن‌سینا، 1379: 216؛ صدرالدین شیرازی، 1410: 1 / 46)

ب) یکی از تقسیمات فلسفی وجود، تقسیم آن به سه دستة فی‌نفسه لنفسه، فی‌نفسه لغیره و فی‌غیره است. وجود مستقل یا فی‌نفسه لنفسه، واقعیتی است که از هیچ جهتی، هیچ‌گونه وابستگی به غیر ندارد. چنین وجودی براساس براهین اثبات واجب، محقق بود، و براساس براهین توحید واجب، منحصر در خداوند متعال است.

اما وجود فی‌نفسه لغیره یا وجود رابطی، واقعیتی وابسته و قوامش به موجودی دیگر است. این وابستگی ذاتی است، نه عرضی و ازاین‌رو تحقق چنین وجودی بدون تحقق طرف وابستگی آن محال است. به‌اعتقاد فلاسفه، وجود اعراض از این سنخ می‌باشد.

اما وجود فی‌غیره، برخلاف وجود رابطی که دارای دو جنبه فی‌نفسه و لغیره بود، فاقد هرگونه نفسیتی است و تنها لغیره و متعلق به غیر است. وجود رابط، چیزی جز همان وابستگی به غیر نیست.

تفاوت میان وجود رابطی و رابط آن است که وجود رابطی با اینکه در خارج بسیط می‌باشد، وابستگی به غیر، عین این واقعیت است، نه خارج از آن و عارض بر آن؛ بااین‌حال، در ذهن تحلیل می‌شود به: 1. ذاتی که موضوع هل بسیطه واقع می‌شود، بدون اینکه از هیچ وابستگی‌ای حکایت بکند؛ 2. ربطی که خارج از این ذات و عارض بر آن است؛ یعنی تصویر این واقعیت «ذاتٌ هو الربط» در ذهن، به‌صورت مفهوم ترکیبی «ذاتٌ لها الربط» منعکس می‌شود. (صدرالدین شیرازی، 1410: 1 / 82 و 143؛ عبودیت، 1385: 1 / 207 ـ 206)

در مقابل، وجود رابط که چیزی جز همان خود ربط نیست، فقط به‌صورت مفهومی حرفی در ذهن منعکس می‌شود؛ و نه مفهوم اسمی وجود و نه هیچ مفهوم ماهوی‌ای بر آن صدق نمی‌کند. بر همین اساس، وجود رابط، مناط اثنینیت و مستلزم تکثر واقعیات موجود در عالم نیست. حاصل آنکه، وجود رابط، ربط محض است و هیچ ذاتی ندارد، نه در خارج و نه در ذهن. (صدرالدین شیرازی، 1410: 1 / 82 و 143؛ عبودیت، 1385: 1 / 208 ـ 207)

طبق این تحلیل، تقسیم وجود به اقسام سه‌گانه نادرست است؛ چراکه وجود رابط وجود نیست و ازهمین‌رو صدرا، اطلاق واژه «وجود» بر وجود مستقل و رابط را به اشتراک لفظی می‌داند. (صدرالدین شیرازی، 1410: 1 / 79؛ و شبیه آن: همان: 328 و 330) حاصل آنکه، وجودات رابطی که فی نفسه‌اند، بخشی از موجودات عالم می‌باشند؛ برخلاف وجودات رابط که چنین نیستند و نباید آنها را در عداد موجودات عالم بشمار آورد.

حال پس از روشن شدن دو مسئله پیشین باید دید آیا معلول نسبت به علت خود، همانند اعراض نسبت به جواهر، وجود رابطی دارد یا اینکه هیچ نفسیتی نداشته، صرف تعلق به آن، یعنی وجود رابط است.

فلاسفه پیش از صدرا معتقد بودند هر معلولی نسبت به علت فاعلی خود، وجود رابطی است. بنابراین معلول در خارج، واقعیتی فی‌نفسه و مغایر با علت خود داشته، موجودی در قبال علت خود است؛ اما ارتباط ذاتیِ جداناشدنی با علت خود دارد. (عبودیت، 1385: 1 / 211 ـ 210) حکمای مشاء و اشراق، به این مقدار از توحید بسنده نموده‌اند که وجود ممکن در قیاس با واجب، رابطی است و دلیل مسئله آن است که آنها براساس اصالت ماهیت یا اصالت و تباین وجودات، موجودات امکانی را مغایر با وجود حق‌تعالی می‌دانند؛ موجودات مغایری که با دریافت فیضی که غیر از مستفیض است، نسبتی با او پیدا می‌کنند که قابل انسلاخ از آنها نیست. (جوادی آملی، 1375: 395 ـ 394، بخش چهارم از جلد اول؛ صدرالدین شیرازی، 1410: 1 / 82)

اما صدرالمتألهین معتقد است وجود معلول در قیاس با علت هستی‌بخش آن از سنخ وجود رابط است؛ معلول هیچ حیثیتی جز حیثیت وابستگی به علت خود نداشته، چیزی جز تعلق به علتش نیست. (همان: 330؛ همو، 1379: 1 / 64 ـ 63 ؛ 4 / 114)

لا وجود للممکنات إلا بارتباطها به، لا بأن یفیض علیها وجودات مغایرة للوجود الحقیقی. (بی‌تا ب: 210؛ شبیه آن: بی‌تا ج: 145)

به‌اعتقاد ملاصدرا، وجودی که مجعول به جعل بسیط است، هیچ هویتی در ذات خود ندارد، مگر به جاعل خود. ازاین‌رو نمی‌توان برای آن هویتی مستقل از جاعلش تصور نمود. پس هر مجعولی، متقوم به وجود جاعل خود است؛ ولی نه به‌نحو مداخله جاعل در مجعول. ازسوی‌دیگر، مجعول غیر از جاعل است؛ ولی نه به‌نحو مزایلت. (شیرازی، بی‌تا: 307 و 391)

تقابل این نظریه با نظریه سابق را می‌توان این‌گونه بیان کرد:

معلول، وابستگی و قیام به‌علت است، نه چیزی که وابستگی و قیام به علت دارد؛ ربط به علت است، نه شیئی که ارتباط با علت دارد؛ صدور از علت است، نه شیئی که رابطه صدوری با علت دارد؛ ایجاد علت است، نه موجودی که رابطه ایجادی با علت دارد؛ احتیاج به علت است، نه شیئی که محتاج به علت است. (عبودیت، 1385: 1 / 218)

ملاصدرا با اثبات وجود رابط معلول، مدعی تکمیل فلسفه و تتمیم حکمت می‌شود؛ (1410: 2 / 292) چراکه با پذیرش این نظریه، راه برای تبیین فلسفی وحدت شخصی وجود باز می‌شود؛ مدعایی که قبل از ملاصدرا، تنها براساس گزارش‌های عرفا از مشاهداتشان قابل پذیرش بود. دستاورد نظریه وجود رابط معلول این است که هر ممکن بالذات و معلولی، شأنی از شئون واجب بالذات است و حیثیتی جز حکایت از او ندارد و هیچ مقامی غیر از مقام آینه و آیتی که او را نشان می‌دهد، نخواهد داشت. (عبودیت، 1385: 1 / 200)

به‌اعتقاد صدرا، وجود و موجود در یک حقیقت شخصی منحصر است که شریکی در موجودیت حقیقی ندارد و در عالم وجود، هر آنچه مغایر این حقیقت واجب به‌نظر می‌آید، از ظهورات ذات و تجلیات صفات اوست. (صدرالدین شیرازی، 1410: 2 / 292) طبق این مبنا، حقیقت وجود، منحصر در ذات حق‌تعالی است و هرچه جز اوست ـ که همگی معالیل او هستند ـ به مقتضای مسئله پیشین، در برابر او نفسیتی نداشته، لمعات نور و شئون ذات پاک او و نیز تجلیات و ظهورات جمال و جلال اوست. (همان: 1 / 65 ؛ 2 / 305؛ همو، 1382: 2 / 706؛ 1383: 3 / 119)

عرفا معتقد بودند مسئله وحدت شخصی وجود، طوری ورای طور عقل داشته، توسن عقل با تمامی علو مرتبه و قدرتش در ادراک حقایق، با پای چوبین خود توان صعود به قله آن را ندارد. (ابن‌ترکه اصفهانی، 1381: 199) اما حکیم بزرگ اسلام نشان داد هرچند تحقیق این نوع از توحید، امری پیچیده و سری عمیق است (صدرالدین شیرازی، 1383: 3 / 119) عقل می‌تواند با هدایت ربانی، این حقیقت را درک نماید. (همو، 1410: 2 / 337)

ملاصدرا افزون بر آنکه با برهانی کردن وحدت وجود عرفانی، آن را از عرش مکاشفه و شهود، به فرش حکمت و عقل فراخواند، در مواضع بسیاری از آثار خود به ابطال انگاره‌های باطل در این زمینه نیز دست یازید.

وی انگاره‌هایی همچون حلول واجب و ممکنات در یکدیگر، (همان: 6 / 108) حلول ممکنات در واجب، (همان: 2 / 308؛ همو، 1363: 53؛ بی‌تا الف: 40) اتحاد سالک واصل با واجب، (1410: 6 / 108؛ 1381: 46؛ بی‌تا الف: 40) کلی طبیعی بودن واجب برای ممکنات که افراد وی می‌باشند، (1410: 6 / 106؛ 1382: 1 / 174؛ بی‌تا ب: 289 و 299)، عدم تحقق ذات حق‌تعالی بدون مظاهر (1410: 2 / 346 ـ 345؛ 1386: 21) و موهوم‌انگاری ممکنات (1410: 2 / 319 ـ 318) را توهمات باطلی می‌داند که از نظریه وحدت شخصی وجود، فرسنگ‌ها فاصله دارند.

شواهد دینی وحدت شخصی وجود

اکنون پس از تبیین فلسفی نظریه وحدت شخصی وجود باید دید آیا از میان آیات و روایات می‌توان شواهدی بر این دیدگاه جست یا آنکه هیچ متنی در دین با چنین انگاره‌ای هم‌خوانی ندارد. پیش از آنکه به تبیین شواهد دینی این نظریه بپردازیم، باید به نکاتی اشاره نماییم که به‌رغم مقدمیت، بسیار مهم بوده، شایسته بحث‌های تفصیلی‌تر می‌باشد.

چهارشنبه 21 اسفند 1392  9:06 AM
تشکرات از این پست
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:تفسیر صدرایی از وحدت شخصی وجود و شواهد دینی آن 1

روش‌شناسی فهم نصوص معرفتی

در روش‌شناسی استنباط از روایات معرفتی باید به چند نکته مهم توجه شود:

1. اختلاف سطح فهم مردم

همان‌طور که مرتبه قوای مادی و بدنی مردم با یکدیگر متفاوت است، قدرت فهم و ادراک همه انسان‌ها نیز در یک سطح نبوده، برخی تیزفهم و برخی دیگر کندفهم هستند. افق فکری افراد گوناگون انسان متفاوت است؛ برخی توانایی بالایی در درک مطالب عقلی و غیرمحسوس دارند؛ درحالی‌که برخی دیگر، توان پرواز در آسمان غیرمحسوس را ندارند.

این حقیقت مسئله‌ای نیست که بر هیچ اهل دانشی پوشیده باشد. هرکس اندک زمانی را صرف تحصیل علم نموده باشد، بی‌تردید مشاهده کرده است که توان یادگیری خود وی و دیگر علم‌آموزان در علوم گوناگون یکسان نیست. برخی از حافظه‌ای توانا بهره‌مند بوده، مطالب را به‌راحتی به‌خاطر می‌سپارند؛ اما توان پرداختن به مسائل عقلی را ندارند؛ درحالی‌که برخی دیگر دارای قدرت تحلیل فلسفی بالایی هستند.

چه‌بسا از روایت نبوی معروف «کلٌّ مُیسَّرٌ لِمَا خُلِق له» (مجلسی، 1403: 4 / 282) نیز بتوان همین معنا را استنباط کرد که انسان‌ها استعدادهای نهفتة مختلفی دارند و به‌قول مشهور «هرکسی را بهر کاری ساخته‌اند.»

2. اختلاف لایه‌های معارف الهی

همان‌طور که شاخه‌های فراوان علوم در یک درجه از صعوبت فهم قرار ندارند ـ بلکه علوم حسی و تجربی آسان‌تر از علوم عقلی انتزاعی می‌باشند و به‌همین‌جهت، اندیشمندان در طبقه‌بندی علوم، ترتیب آموزشی آنها را نیز بیان می‌کنند ـ علوم دینی نیز همگی در یک درجه قرار ندارند. معارف الهی برخلاف مسائل فقهی و اخلاقی در یک سطح نیستند.

هرچند فهم مراتب نازل معارفی، مانند اصل وجود خداوند متعال، وحدت، علم مطلق، قدرت مطلق، خالقیت یا ... برای عموم مردم دست‌یافتنی است، پی بردن به عمق این معارف از سطح درک عموم مردم بالاتر است. روایت معروف «إ‌ِنَّ حَدِیثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَایَحْتَمِلُهُ إ‌ِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أ‌َوْ نَبی مُرْسَلٌ أ‌َوْ عَبْدٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإ‌ِیمَان» (همان: 2 / 183) نیز نشان‌گر آن است که تنها شماری اندک از اهل ایمان توان درک معارف عمیق الهی را دارند.

حکیم بزرگ اسلام ملاصدرا نیز در این باب فرموده است:

و اعلَمُوا أنّ المباحثَ الإلهیّةَ و المَعار‌ِفَ الرَّبّانیّةَ فی غایةِ الغُموض‌ِ، دقیقةُ المَسلکِ، لایقفُ علی حقیقتِها إلّا واحدٌ بعدَ واحدٍ، و لایَهتدی إلی کُنهها إلّا واردٌ بعد واردٍ؛ فَمن أرادَ الخَوضَ فی بَحر‌ِ المَعارفِ الإلهیّةِ و التَّعمُّقَ فی الحقائق‌ِ الرَّبانیّةِ، فَعلیهِ الارتیاضُ بالرِّیاضاتِ العلمیّةِ و العَملیّةِ و اکتسابُ السَّعادات الأبدیّةِ، حتّی یَتیسَّرَ له شروقُ نور‌ِ الحقِّ و تحصیلُ ملکةِ خَلع الأبدانِ و الارتقاءُ إلی ملکوتِ السَّماءِ ... . (1378: 9 ـ 8 ؛ شبیه آن در: 1379: 7 / 404؛ 1380: 103؛ شهرزوری، 1384: 1 / 17)

توجه به مسئله اختلاف میزان و عمق ادراک اشخاص از امور عقلی بدان درجه مهم است که فیض کاشانی به اختلاف علمای دین در این زمینه نیز اشاره کرده، در مقدمه وافی فرموده است:

کلُّ أحدٍ لایفهَمُ کلَّ علم‌ٍ و إلا لَفَهم کلُّ حائِکٍ و حَجّام‌ٍ ما یَفهمُه العلما من دقائِق‌ِ العُلوم. فَکما أنَّهم لایَفهَمون فکذلک علما الرُّسوم لایَفهَمُون أسرارَ الدِّین‌ِ و لایَحتَمِلونَ، و إن کانُوا مُدَقِّقین فیما یَعلَمون و لهَذا أکابرُ الصَّحابَة رضی اللَّه عنهم یَکتُم بعضُهم علمَه عن بَعض‌ٍ. (1406: 1 / 12)

شاهد مدعای فیض، روایتی از سیدالساجدین(ع)  است که در ضمن آن بر اختلاف سطح معرفتی ابوذر و سلمان تأکید شده است؛ اختلافی که اگر رخ می‌نمود و ابوذر از باور قلبی سلمان اطلاع می‌یافت، حکم به کفر وی کرده، وی را مستحق مرگ می‌دانست:

وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمَ أ‌َبُوذَرٍّ مَا فِی قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ وَ لَقَدْ آخَی رَسُولُ اللَّهِ بَیْنَهُمَا فَمَا ظَنُّکُمْ ‌ِبسَائِر‌ِ الْخَلْق‌ِ ... . (کلینی، 1401: 1 / 401)

به‌فرموده علامه شعرانی، منشأ قتل همان اختلاف سطح ادراک است که سبب می‌شود شخصی که در مرتبه پایین‌تری از ادراک حقایق الهی قرار دارد، آنچه را مطابق اعتقادش نیست، نادرست و خروج از اعتقاد دینی صحیح بداند. (مازندرانی، 1388: 7 / 4، تعلیقه)

3. رعایت سطح فهم مخاطبان در روایات معرفتی

بنا به‌فرموده رسول اکرم’: «إ‌ِنَّا مَعَاشِرَ الْانبیا أُمِرْنَا أ‌َنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَی قَدْر‌ِ عُقُولِهم.» (مجلسی، 1403: 1 / 85) پیشوایان دین نیز در ارائه این معارف بلندمرتبه، سطح فهم مخاطب خویش را مراعات می‌فرمودند. به‌همین‌جهت، آنها عموم مردم را از ورود به عمق پاره‌ای از معارف، همچون قضا و قدر منع فرموده‌اند؛ (بنگرید به: همان: 5 / 97، ح 23 ـ 22؛ 110، ح 35؛ 123، ح 70) درحالی‌که در روایات دیگر به تبیین مسئله پرداخته‌اند (همان: 5 / 54، ح 90؛ 120، ح 71 ـ 70) که خود نشان‌گر آن است که نهی یادشده در دسته اول از روایات، نهی ارشادی و خطاب به کسانی است که توان ادراک درست مسئله را ندارند.

حتی در برخی روایات آمده است که وقتی راوی درباره مسئلة پیچیده‌ای مانند قضا و قدر سؤال نموده، امام(ع)  به‌صراحت از جواب امتناع کرده (همان: 5 / 120، ح 62) و حتی فرموده‌ است اگر جواب دهم، کافر می‌شوی! (همان: 5 / 53، ح 89)

پس رعایت قدرت فهم مخاطبان در فهم مطالب بلندپایه، در اصل بیان یا عدم آن ازسوی معصومین^ تأثیر داشته است و اگر حقیقتی ورای افق ادراکی یک مخاطب بوده، از عرضه آن خودداری کرده، حتی مخاطب را از جستجو درباره آن منع می‌فرمودند. به‌همین جهت، برخی از یاران ویژه ائمه، به «اصحاب سرّ» ایشان شناخته می‌شدند. (بنگرید به: طباطبایی، 1381: 156)

روشن است که رعایت حال مخاطب در القای مطالب، همان‌طور که در اصل بیان مسئله تأثیر دارد، در چگونگی ارائه مطلب و میزان پرده‌برداری از حقایق نیز نقش‌آفرین است. حتی در مواردی که ائمه اطهار^ معارف الهی را بیان نموده‌اند، باید انتظار سخنان مختلفی را داشته باشیم که متناسب با سطح فهم مخاطبان ایراد شده باشد. اگر مخاطبِ سخن از درک مسئله ناتوان بوده، تنها سطح یا سطوح ابتدایی مسئله در اختیار وی قرار گرفته است؛ اما اگر قدرت کافی برای فهم لایه‌های عمیق‌تر را داشته، مراتب عمیق‌تری از مسئله یادشده به وی القا شده است.

این واقعیت، یکی از کلیدهای فهم روایات معرفتی و حل تعارض میان برخی از این روایات است؛ چراکه در این سنخ از رویات همواره باید این نکته را نیز در نظر داشته باشیم که پاسخ‌های مختلف به یک مسئله، چه‌بسا برآمده از رعایت حال مخاطبان آنها باشد و ازسوی دیگر نباید انتظار داشته باشیم معارف بلندی که عموم مردم، و حتی بسیاری از خواص از درک آنها عاجزند، به مردم عادی القا شده باشد.

نتیجه این سه حقیقت، یعنی اختلاف سطح ادراکی مردم، اختلاف عمق معارف الهی و رعایت حال مخاطب در القای معارف آن است که نباید انتظار داشته باشیم همه معارف الهی در یک سطح و به یک درجه از وضوح در متون دینی بوده، از آنها قابل اصطیاد باشد. نمی‌توان توقع داشت معارف عمیقی همچون وحدت شخصی وجود، همانند معارفی چون اصل صفت علم یا قدرت الهی به‌روشنی از قرآن و روایات قابل برداشت باشد. به بیان دیگر، آنچه در سطح فهم عموم مردم بوده، به‌وفور و به‌روشنی در متون دینی وجود دارد.

با نگاهی گذرا به آیات و روایات می‌توان دریافت که خداوند متعال طبق توصیف این نصوص، واجد صفاتی مانند حیات، علم، قدرت، اراده و ... می‌باشد؛ اما همچنان‌که درباره خود این صفات نیز مباحثی مثل حقیقت علم الهی وجود دارد که نمی‌توان آنها را به‌راحتی و وضوح از آیات و روایات به‌دست آورد، معارف دیگر نیز در لابه‌لای متون دینی پیدا می‌شود که راهیابی به دلالت این متون بر مدلول آنها نیازمند تأملات فراوان است.

این مسئله در روایات نیز تأکید شده است که نحوه دلالت آیات قرآن بر همه معارف در یک سطح نیست. طبق روایتی، امام حسین و امام صادق(ع) فرموده‌اند:

کِتَابُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَی أ‌َرْبَعَةِ اشیا: عَلَی الْعِبَارَةِ وَ الْإ‌ِشَارَةِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِق‌ِ، فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَام‌ِ وَ الْإ‌ِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأ‌َوْلِیَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْانبیا. (مجلسی، 1403: 75 / 278؛ 89 / 20 و 103)

موضوع مورد بحث ما ازجمله آن دسته از معارف بلندمرتبه‌ای است که نیل به حقیقت آن از دسترس ادراک بسیاری فراتر است و چه‌بسا بتوان ادعا کرد والاترین و درنتیجه دوردست‌ترین مسئله در میان مسائل معرفتی است. به‌فرموده علامه طباطبایی:

لایَرتابُ الباحثُ المُتعمِّقُ فی المعارفِ الکلیةِ أنَّ مسألة التَّوحیدِ مِن أبعدِها غَوراً، و أصعَبها تصوُّراً و إدراکاً، و أعضَلِها حَلاً لارتفاع کَعبها عن‌ِ المسائل‌ِ العامَّة العامیَّة الّتی تَتناولُها الأفهامُ، و القضایا المُتداوَلة الّتی تَألفها النُّفوسُ، و تَعر‌ِفُها القلوبُ. و ما هذا شأنُه تَختلفُ العُقولُ فی إدراکِه و التَّصدیق‌ِ به للتَّنوُّع‌ِ الفکریِّ الّذی فُطِر علیه الإنسانُ من اختلافِ أفرادِه من جهةِ البُنیةِ الجسمیةِ و أداءِ ذلک إلی اختلافِ اعضا الإدراک فی أعمالِها ثم تأثیر‌ِ ذلک الفهم‌ِ و التَّعقل‌ِ من حیث الحِدَّةِ و البَلادة، و الجَودةِ و الرَّداءَة، و الاستقامةِ و الانحرافِ. (1417: 6 / 87 ـ 86)

و به‌گفته ملاصدرا در مفاتیح الغیب:

علمُ الرُّبوبیَّةِ مشتملٌ کما مرَّ علی ثلاثِ مراتبَ: معرفةُ الذات و معرفةُ الصفات و معرفةُ الأفعال. أمّا معرفةُ الذَّات فهی أضیَقُها مجالاً و أعسرُها مَسلکاً و مقالاً و أشدُّها علی الفکر مَنالاً و أبعدُها عن قبول الذِّکر لایَظفَرُ منها ملوکُ الآخرة إلا بالیَسیر کالکِبریتِ الأحمَر، و لِذلک لایَشتَملُ القرآنُ منها إلا علی تَلویحاتٍ و رموز‌ٍ و إشاراتٍ و یَرجِعُ أکثرُها لأهل الفکر‌ِ و العقل‌ِ إلی التَّقدیس‌ِ المحض و التَّنزیه المطلق‌ِ و سلبِ النَّقائص‌ِ مطلقاً ... . (1419: 1 / 129)

بر این اساس، نباید انتظار داشته باشیم مسئله وحدت شخصی وجود در متون دینی به وفور و به‌صورت روشن ذکر شده باشد و دراین‌باره عموم مردم توان فهم آن را از نصوص دینی داشته باشند؛ بلکه آن‌گونه که در آیات و روایات آمده است، ظاهر بسیاری از نصوص دینی، بینونت و تغایر میان خالق و مخلوق است؛ اما ظهور این متون دینی منافاتی با آن ندارد که متون دیگری به‌نحوی دلالت بر دیدگاه وحدت شخصی وجود داشته باشند. در ادامه نوشتار به ذکر برخی از این نصوص و نحوه دلالت آنها بر نظریه یادشده خواهیم پرداخت.

منابع و مآخذ

1. قرآن کریم.

2. نهج البلاغه.

3. ابن‌عربی، محی‌الدین، بی‌تا، الفتوحات المکیة فی معرفة الأسرار المالکیة و المکیة، بیروت، دار صادر.

4. ابن‌ترکه اصفهانی، صائن‌الدین، 1381، تمهید القواعد، با حواشی آقا محمدرضا قمشه‌ای و آقا میرزا محمود قمی، مقدمه، تصحیح و تعلیق استاد سیدجلال‌الدین آشتیانی، قم، بوستان کتاب، چ اول.

5. ابن‌سینا، ابوعلی الحسین بن علی، 1379، التعلیقات، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، الطبعة الرابعة.

6. جوادی آملی، عبدالله، 1375، رحیق مختوم شرح حکمت متعالیه، تنظیم و تدوین حمید پارسانیا، قم، مرکز نشر اسراء، چ اول، بخش چهارم از جلد اول.

7. شهرزوری، شمس‌الدین محمد، 1384، رسائل الشجرة الإلهیة فی علوم الحقائق الربانیة، تحقیق نجفقلی حبیبی، تهران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چ اول.

8. شیرازی، محمود بن مسعود کازرونی قطب‌الدین، بی‌تا، شرح حکمة الإشراق، بی‌جا، بی‌نا.

9. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، 1386، ایقاظ النائمین، تصحیح، تحقیق، مقدمه و تعلیق دکتر محمد خوانساری، به اشراف سیدمحمد خامنه‌ای، تهران، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چ اول.

10. ـــــــــــــــ ، 1363، کتاب المشاعر، با ترجمه فارسی بدیع الملک میرزا عمادالدوله و ترجمه و مقدمه و تعلیقات فرانسوی از هانری کربین، تهران، کتابخانه طهوری، چ دوم.

11. ـــــــــــــــ ، 1378، المظاهر الإلهیة فی أسرار العلوم الکمالیة، تصحیح، تحقیق و مقدمه سیدمحمد خامنه‌ای، تهران، انتشارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چ اول.

12. ـــــــــــــــ ، 1379، تفسیر القرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، قم، بیدار، الطبعة الثالثة.

13. ـــــــــــــــ ، 1380، المبدأ و المعاد، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، الطبعة الثالثة.

14. ـــــــــــــــ ، 1381، کسر أصنام الجاهلیة، تصحیح، تحقیق و مقدمه دکتر محسن جهانگیری، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چ اول.

15. ـــــــــــــــ ، 1382، شرح و تعلیقه صدرالمتألهین بر الهیات شفا، تصحیح، تعلیق و مقدمه دکتر نجفقلی حبیبی، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چ اول.

16. ـــــــــــــــ ، 1383، شرح أصول الکافی، تصحیح محمد خواجوی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چ دوم.

17. ـــــــــــــــ ، 1410ق، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، الطبعة الرابعة.

18. ـــــــــــــــ ، 1419ق، مفاتیح الغیب (مع تعلیقات للمولی علی النوری)، قدم له محمد خواجوی، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، الطبعة الأولی.

19. ـــــــــــــــ ، بی‌تا الف، الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة، تعلیق، تصحیح و تقدیم سیدجلال‌الدین آشتیانی، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، (افست چاپ دانشگاه مشهد).

20. ـــــــــــــــ ، بی‌تا ب، شرح الهدایة الأثیریة، چاپ سنگی، بی‌جا، بی‌نا.

21. ـــــــــــــــ ، بی‌تا ج، فی سریان الوجود (در ضمن الرسائل، ص 147 ـ 132)، قم، مکتبة المصطفوی.

22. ـــــــــــــــ ، بی‌تا د، تعلیقات شرح حکمة ‌الإشراق، بی‌جا، بی‌نا.

23. طباطبایی، سیدمحمدحسین، 1425ق، الرسائل التوحیدیة، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، الطبعة الثالثة.

24. ـــــــــــــــ ، 1381، رسالة الولایة (در طریق عرفان: ترجمه و شرح رسالة الولایة)، مترجم: صادق حسن‌زاده، با مقدمه و تقریظ حسن‌زاده آملی، قم، نشر بخشایش، چ اول.

25. ـــــــــــــــ ، 1417ق، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چ پنجم.

26. عبودیت، عبدالرسول، 1385، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها و مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) ، چ اول.

27. فیض کاشانی، ملا محسن، 1406ق، الوافی، تحقیق و تعلیق آیت‌الله سیدضیاءالدین علامه، اصفهان، کتابخانه امیرالمؤمنین، چ اول.

28. الکلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب، 1401ق، الأصول من الکافی، صححه و علق علیه علی‌اکبر الغفاری، بیروت، دار صعب و دارالتعارف للمطبوعات، الطبعة الأولی.

29. مازندرانی، ملا صالح، 1388ق، شرح أصول الکافی، تعلیقات علامه شعرانی، تهران، دارالکتب الإسلامیة.

30. مجلسی، محمدباقر، 1403ق، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانیة.

31. یزدان‌پناه، یدالله، 1388، مبانی و اصول عرفان نظری، نگارش سیدعطا انزلی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) ، چ اول.

منبع: فصلنامه اندیشه نوین - شماره 31

دی شیخ با چراغ همی‌‌گشت گرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

چهارشنبه 21 اسفند 1392  9:06 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها