آسمون دلم تیره و تاره
نیمه شب وقت خواب بیماره
حال و روز حسین و حسن داره
ساقی تشنه سر به دیواره
مادر سادات پریشونه
عمه ی سادات دلش خونه
با دل خسته عزم سفر کرده
مردی که رنگ صورتش زرده
روزگار خوشی بر نمی گرده
قصه ی چشماش قصه ی درده
چشماشو وقتی که می بنده
نقش رو لب هاش یه لبخنده
مادر سادات پریشونه
عمه ی سادات دلش خونه
پهلوون زمونه زمین گیره
مرحم زخمش، کاسه ای شیره
زخمی غصه از زندگی سیره
زخم رو قلبش، زخم شمشیره
چهره ی کوفه چه بی رنگه
برای مولا دلش تنگه
مادر سادات پریشونه
عمه ی سادات دلش خونه
آسمون دلم تیره و تاره
نیمه شب وقت خواب بیماره
حال و روز حسین و حسن داره
ساقی تشنه سر به دیواره
مادر سادات پریشونه
عمه ی سادات دلش خونه
دیگه امشب دیگه وقت دیداره
روی لب ذکر فاطمه داره
یاد خون روی درب و دیواره
لحظه ی آخر یاد مسماره
پوشیده رخت سیاه زهرا
آقام می خونه بیا زهرا
آسمون دلم تیره و تاره
نیمه شب وقت خواب بیماره
حال و روز حسین و حسن داره
ساقی تشنه سر به دیواره
مادر سادات پریشونه
عمه ی سادات دلش خونه
اسد الله...علی علی... ولی الله...علی علی
.
از اون مسافر غریب ایشالا امشب خبر میاد
من نمیگم دلم میگه بابام داره از سفر میاد