بسم رب الوفاء، از مسلم نامه ای به زاده ی مرتضی
آقا سلامٌ علیک، اما بعد از سلام، جانم فدای شما
ای نامه که میروی به سوی حسین
از جانب من ببوس روی حسین
کاشکی میشد که نامه ام، پیک رهایی باشه
وقتی رسید به دستت، هنوز یه راهی باشه
کاشکی میشد ببینی، الان کجای کارم
شبیه یک غریبه، تو کوچه ها آواره ام
اینجا دلی نمونده، همه شبیه سنگ اند
به جز من و پسرهات، همه تو فکر جنگ اند
یه حرفایی شنیدم، که تو خبر نداری
کاشکی میشد حسین جان، دختراتو نیاری
دلبر آشنا، اینجا مُسلم شده، آواره ی کوچه ها
غریب و تنها شدم، فردا هم میشوم، جانم فدای شما
از قول من به عباس، بگو که ای علمدار
تا میتونی سر راه، مشک اضافی بردار
اونم باید بدونه، دشمنا بی شمارن
حتی برا یه دونه، شیش ماهه نقشه دارن
ای عزیز خدا، دستم بر دامنت، به سمت کوفه نیا
من از تو دورم، ولی، همراه نامه ام، جانم فدای شما