بسمالله الرحمن الرحيم
مقولهي حركت جوهري
في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا:
اينكه سئوال شده است « فزادهم الله مرضاً» اين حركت جوهري است بايد عرض كنم كه اين هيچ ربطي به حركت جوهري ندارد. حركت جوهري يك مقولهي ديگر و يك حرف ديگر است، و اين يك چيز ديگر است، حركت جوهري يك بينش نووي است در حركت، در مقابل بينش كساني كه حركت را فقط در عرضها قائل بودند، در كيف و كم و اين و متي، يعني چيزي كم است زياد ميشود، (حركت كمّي) يا مثلاً كم رنگ است، پر رنگ ميشود (حركت كيفي) يا در اين نقطه است به آن نقطه حركت ميكند (حركت اَيني) از جايي به جاي ديگر حركت كردن، يا در ديروز است به امروز ميرسد (حركت زماني) كه به آن ميگويند حركت متي، همهي اينها اعراض است يعني يك جوهري را فرض كنيد، يك ذاتي را تصور كنيد، اين ذات در اين خصوصيات كه اينها همه عَرَض او هستند، اين حركتها، اين تغييرها را پيدا ميكند. بعد صدرالمتألهين كه معروف به ملاصدرا است، آمد يك حركت جديدي را در خود ذات تصور كرد كه به آن ميگويند حركت جوهري، يعني خود اين جوهر و خود اين ذات، يك حركتي پيدا ميكند از چيزي به چيز ديگري، چيزيست كه بتدريج در چيز ديگري تبديل ميشود، نه اينكه چيزيست داراي فلان خصوصيت و آن خصوصيت تبديل ميشود كه همان خصوصيت عرضي باشد، نه، اينطورنه، بلكه چيزيست كه خود او بتدريج تبديل ميشود به چيز ديگر، مثل گياهي كه تبديل ميشود به حيوان، يعني حيواني او را ميخورد و جزو جسم آن حيوان ميشود و تبديل ميشود به حيوان، يا مثل انساني كه در آغاز، يك موجود حيواني بيش نيست، عقل و ادراك و شعور انساني ندارد و بعد بتدريج تبديل ميشود به انسان، اين حركت جوهري است، جوهر او عَرَض ميشود، ذات او دگرگون ميشود كه اين شعر معروف مولوي را هم حمل ميكنند بر همين معنا كه گفت:
از جمادي مردم و نامي شدم وز نما مردم ز حيوان سر زدم
مردم از حيواني و آدم شدم پس چه ترسم كي زمردن كم شدم
با ديگر هم بميرم از بشر كز ملائك تا برآرم بال و پر
|