تكامل در منطق اسلام
پس تكامل در منطق اسلام فقط پيچيدهتر شدن نيست، بلكه ذات حيواني آنها تبديل شدن به ذات انساني تكامل است.
ما كه الان گروهي انسان هستيم دور هم نشستيم و صورتمان صورت انساني است، اگر فكرمان عبارت باشد از خورد و خوراك و شهوات و پروردن جسم و اگر حركتمان فقط براي پيدا كردن نان و اين چيزها باشد، شخصيت، يك شخصيت حيواني است، زيرا كه حيوان هم همينطور است. اگر شما به يك گربه نگاه كنيد: زاد و ولد ميكند، بچهاش را ميليسد به دندان ميكشد و از اين طرف به آن طرف ميبرد، شير ميدهد، دنبال غذا ميگردد، آن همه التماس ميكند تا يك چيزي به او بدهند و همهي تلاشهايي كه او ميكند تلاش معاش است، اگر از يك گربهاي بپرسند (و او بفهمد و بتواند جواب بدهد) هدف از اين همه تلاشي كه ميكني چيست؟ ميگويد هدف من پر كردن شكم است، ولذا اگر يك انساني هم همهي كارش ولو درس خواندن به منظور پر كردن شكم باشد، اين يك حياه حيواني است، نه يك حياه انساني و حياه طيبه نيست، انسان است و همان پيچيدگي مغزي را كه آن انسان ديگر دارد، اين هم گاهي حتي بيشتر دارد. كلك ميزند. بدجنسي ميكند تا پول بيشتري بدست بياورد، خودش را يك جاهايي جا ميزند، مثلاً پيچيدهتر از ديگران هم شايد باشد، اما وقتي شما نگاه ميكنيد. ميبينيد حياه حياه حيواني است يا فرضاً آن كسي كه يكقدم از او بالاتر است و دنبال مقام است (يعني فقط منحصر به شكم نيست) ميگويد:هيچكس جلو من نفس نبايد بكشد! اول در يك محدودهي كوچكتر، بعد در يك كشور و بعد در سطح دنيا، مثل الان كه بوش آن بالا نشسته هدفش چيست؟ اينها اهداف انساني ندارند. يعني آنطور كه ما ميفهميم و در آن حدي كه وضع زندگي آنها نشان ميدهد اهدافشان اهداف قدرتگرايانه است، اينها دنبال ايدهآلهاي انساني نيستند، ولذا ميشود مثل يك حيواني در جنگل به نام شير كه مثلاً هيچ حيوان ديگري نبايد در مقابل او عرض اندام بكند. اينها هم، مغزشان پيچيده است اما كامل نيست،پس معناي حركت جوهري اين بود كه گفتم: يعني تحول ذاتي، به ذات ديگر و اين معناي جوهري است و في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا (10 – بقره)
اصلاً هيچ ربطي به اين ندارد. شما در رابطه با فزادهم الله مرضا يك خط مستقيم را در نظر بگيرد: بعد يك زاويه كوچك از يك جا به اين خط بدهيد، اين خصطي كه اين زاويه را تشكيل ميدهد، ممكن است با خط مستقيم مثلاً يك سانتيمتر فاصله داشته باشد، اما وقتي اين خط منحرف را ادامه ميدهيد بعد از گذشتن مثلاً دو سانتيمتر فاصله را كه با خط مستقيم ميسنجيد، ميبينيد مثلاً دو سانتيمتر و نيم شده است. اگر اين خط كج درآمده و كج برآمده را باز هم يك متر امتدادش بدهيد و ذرع بگذاريد، ميبينيد فاصلهاش با خط مستقيم يك متر شده است. پس: «فزادهم الله مرضاً» يعني قانون طبيعت و سنت خدايي اين است كه وقتي شما زاويه داديد به خط مستقيم، اين زاويه، اول خيلي محدود است، اما هر چه ميگذري زاويه بازتر و فاصله از خط مستقيم زيادتر ميشود و اين در صورتي است كه در وسط اين خط منحرف باز يك زاويه ديگر به طرف نقطهي مقابل خط مستقيم زده نشود، زيرا اگر زده بشود كه واويلا است!! يعني اين بيماري فزادهم الله مرضا در آغاز ايجاد ميشود بعد كه شما به او نپرداختيد و درصدد علاج او برنيامديد، لحظه به لحظه بيماري در بدن رسوخ ميكند و شديدتر ميشود. اين معناي فزادهم الله مرضا.
|