0

فرق (اسلام ) و (ايمان )

 
anghelab57
anghelab57
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 115
محل سکونت : مازندران

فرق (اسلام ) و (ايمان )

آيه و ترجمه
 


قـالت الا عـراب ءامـنـا قـل لم تـؤ مـنـوا و لكـن قـولوا اءسـلمـنـا و لمـا يدخل الايمان فى قلوبكم و إ ن تطيعوا الله و رسوله لا يلتكم من اءعمالكم شيئا إ ن الله غفور رحيم (14)
إ نما المؤ منون الذين ءامنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا بأ موالهم و اءنفسهم فى سبيل الله اءولئك هم الصادقون (15)

 


ترجمه :

14 - عـربـهـاى بـاديـه نـشـيـن گفتند: ايمان آورده ايم ، بگو شما ايمان نياورده ايد ولى بـگـوئيـد اسـلام آورده ايـم ، امـا هـنـوز ايـمـان وارد قـلب شـمـا نشده است ! و اگر از خدا و رسـولش اطـاعـت كـنـيـد پـاداش اعـمـال شـمـا را بـه طـور كامل مى دهد، خداوند غفور و رحيم است .
15 - مؤ منان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده اند، سپس هرگز شـك و تـرديدى به خود راه نداده ، و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كرده اند، آنها راستگو يانند.
شاءن نزول :
بسيارى از مفسران ، شاءن نزولى براى آيه ذكر كرده اند كه خلاصه اش چنين است :
جمعى از طايفه (بنى اسد) در يكى از سالهاى قحطى و خشكسالى وارد مدينه شدند، و بـه امـيـد گـرفـتـن كـمـكـى از پـيـامبر (صلى الله عليه و آله ) شهادتين بر زبان جارى كردند، و به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) گفتند: طوائف عرب بر مركبها سوار شدند و با تو پيكار كردند، ولى ما با زن و فرزندان نزد تو آمديم ، و دست به جنگ نزديم ، و از اين طريق مى خواستند بر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) منت بگذارند.
آيـات فوق ، نازل شد (و به آنها خاطر نشان كرد كه اسلام آنها ظاهرى است ، و ايمان در اعـمـاق قـلبـشان نيست ! بعلاوه اگر هم ايمان آورده اند نبايد منتى بر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) بگذارند، بلكه خدا بر آنها منت دارد كه هدايتشان كرده ).
ولى وجود اين شاءن نزول - مانند ساير موارد - هرگز مانع از عموميت مفهوم آيه نيست .
تفسير :
فرق (اسلام ) و (ايمان )
در آيه گذشته ، سخن از معيار ارزش انسانها يعنى (تقوى ) در ميان بود، و از آنجا كه (تـقـوى ) ثـمـره شـجـره (ايمان ) است ، آنهم ايمانى كه در اعماق جان نفوذ كند، در آيات مورد بحث به بيان حقيقت (ايمان ) پرداخته ، چنين
مى گويد:
اعراب باديه نشين گفتند: ايمان آورده ايم ، به آنها بگو: شما ايمان نياورده ايد، بگوئيد اسـلام آورده ايـم ، ولى هـنـوز ايـمـان وارد قـلب شـمـا نـشـده اسـت ! (قـالت الاعـراب آمـنـا قل لم تؤ منوا و لكن قولوا اسلمنا و لما يدخل الايمان فى قلوبكم ).
طـبـق ايـن آيـه تـفـاوت (اسـلام ) و (ايـمـان )، در ايـن اسـت كـه (اسـلام ) شـكل ظاهرى قانونى دارد، و هر كس شهادتين را بر زبان جارى كند در سلك مسلمانان وارد مى شود، و احكام اسلام بر او جارى مى گردد.
ولى ايمان يك امر واقعى و باطنى است و جايگاه آن قلب آدمى است ، نه زبان و ظاهر او.
اسـلام ممكن است انگيزه هاى مختلفى داشته باشد، حتى انگيزه هاى مادى و منافع شخصى ، ولى ايـمـان حـتـما از انگيزه هاى معنوى ، از علم و آگاهى ، سرچشمه مى گيرد، و همان است كه ميوه حيات بخش تقوى بر شاخسارش ظاهر مى شود.
ايـن هـمـان چـيزى است كه در عبارت گويائى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) آمـده اسـت : الاسـلام عـلانـيـة ، و الايمان فى القلب : (اسلام امر آشكارى است ، ولى جاى ايمان دل است ).
و در حـديـث ديـگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : الاسلام يحقن به الدم و تؤ دى به الامانة ، و تستحل به الفروج ، و الثواب على الايمان :
بـا اسـلام خـون انـسـان مـحـفـوظ، و اداى امـانـت او لازم ، و ازدواج بـا او حلال مى شود، ولى ثواب بر ايمان است .
و نـيـز بـه هـمـيـن دليل است كه در بعضى از روايات مفهوم (اسلام ) منحصر به اقرار لفـظـى شـمـرده شـده ، در حـالى كـه ايـمـان اقـرار تـواءم بـا عـمـل مـعـرفـى شـده اسـت (الايـمـان اقـرار و عـمـل ، و الاسـلام اقـرار بـلا عمل ).
هـمـيـن مـعـنـى بـه تـعـبـيـر ديـگـرى در بـحـث اسـلام و ايـمـان آمـده اسـت ، (فـضـيـل بـن يـسار) مى گويد: از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم فرمود: ان الايمان يـشـارك الاسلام ، و لايشاركه الاسلام ، ان الايمان ما وقر فى القلوب ، و الاسلام ما عليه المناكح و المواريث و حقن الدماء:
(ايـمـان با اسلام شريك است ، اما اسلام با ايمان شريك نيست (و به تعبير ديگر هر مؤ مـنـى مـسـلمـان اسـت ولى هـر مـسـلمـانـى مـؤ مـن نـيـسـت ) ايـمـان آن اسـت كـه در دل سـاكن شود، اما اسلام چيزى است كه قوانين نكاح وارث و حفظ خون بر طبق آن جارى مى شود).
ولى اين تفاوت مفهومى در صورتى است كه اين دو واژه در برابر هم قرار گيرند، اما هر گاه جدا از هم ذكر شوند ممكن است اسلام بر همان چيزى اطلاق شود كه ايمان بر آن اطلاق مى شود، يعنى هر دو واژه در يك معنى استعمال گردد.
سـپـس در آيـه مورد بحث مى افزايد: اگر از خدا و رسولش اطاعت كنيد ثواب اعمالتان را بـه طـور كـامـل مى دهد، و چيزى از پاداش ‍ اعمال شما را فروگذار نمى كند (و ان تطيعوا الله و رسوله لايلتكم من اعمالكم شيئا).
چرا كه (خداوند غفور و رحيم است ) (ان الله غفور رحيم ).
(لايلتكم ) از ماده (ليت ) (بر وزن ريب ) به معنى كم گذاردن حق
است .
جـمـله هـاى اخـيـر در حـقـيـقـت اشـاره بـه يـك اصـل مـسـلم قـرآنـى اسـت كـه شـرط قـبـولى اعـمـال (ايـمان ) است ، مى گويد، اگر شما ايمان قلبى به خدا و پيامبر (صلى الله عـليـه و آله ) داشـتـه بـاشـيـد كـه نـشـانـه آن اطـاعـت از فـرمـان خـدا و رسـول او اسـت ، اعـمـال شـمـا ارزش ‍ مى يابد، و خداوند حتى كوچكترين حسنات شما را مى پذيرد، و پاداش مى دهد، و حتى به بركت اين ايمان گناهان شما را مى بخشد كه او غفور و رحيم است .
و از آنـجا كه دست يافتن بر اين امر باطنى يعنى ايمان كار آسانى نيست در آيه بعد به ذكر نشانه هاى آن مى پردازد، نشانه هائى كه به خوبى مؤ من را از مسلم ، و صادق را از كـاذب ، و آنها را كه عاشقانه دعوت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را پذيرفته اند، از آنـهـا كـه بـراى حـفـظ جان و يا رسيدن به مال دنيا اظهار ايمان مى كنند جدا مى سازد، مى فـرمـايـد: مـؤ مـنان واقعى تنها كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده اند، سپس هـرگـز شـك و ريـبـى بـه خـود راه نـداده ، و بـا امـوال و جـانـهـاى خود در راه خدا به جهاد پـرداخـتـه انـد (انـمـا المـؤ مـنـون الذيـن آمـنـوا بـالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل الله ).
آرى نـخـسـتـيـن نـشـانه ايمان عدم ترديد و دو دلى در مسير اسلام است ، نشانه دوم جهاد با اموال ، و نشانه سوم كه از همه برتر است جهاد با انفس (جانها) است .
به اين ترتيب اسلام به سراغ روشنترين نشانه ها رفته است : ايستادگى
و ثـبـات قـدم ، و عـدم شـك و تـرديـد از يـكـسـو، و ايـثـار مال و جان از سوى ديگر.
چـگـونـه مـمـكـن اسـت ايـمـان در قـلب راسـخ نـبـاشـد در حـالى كـه انـسـان از بذل مال و جان در راه محبوب مضايقه نمى كند.
و لذا در پـايان آيه مى افزايد: چنين كسانى راستگو هستند و روح ايمان در وجودشان موج مى زند (اولئك هم الصادقون ).
ايـن مـعـيـار را كـه قرآن براى شناخت مؤ منان راستين از دروغگويان متظاهر به اسلام بيان كـرده ، مـنـحـصـر بـه فقراى طايفه بنى اسد نيست ، معيارى است روشن و گويا براى هر عـصـر و زمان ، براى جداسازى مؤ منان واقعى از مدعيان دروغين ، و براى نشان دادن ارزش ادعـاى كـسانى كه همه جا دم از اسلام مى زنند و خود را طلبكار پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مى دانند ولى در عمل آنها كمترين نشانه اى از ايمان و اسلام ديده نمى شود.
در مقابل ، كسانى هستند كه نه تنها ادعائى ندارند، بلكه همواره خود را مقصر مى شمرند، و در عين حال در ميدان ايثار و فداكارى از همه پيشگامترند.
و اگـر ايـن معيار قرآنى را براى سنجش مؤ منان واقعى به كار بريم معلوم نيست از انبوه ميليونها ميليون مدعيان اسلام چه اندازه مؤ من واقعى هستند، و چه مقدار مسلمان ظاهرى ؟!


نام كتاب : تفسير نمونه جلد 22

مؤ لف : جمعي از فضلا

دوشنبه 19 اسفند 1392  9:40 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها