0

رؤ ياى صادقه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله )

 
anghelab57
anghelab57
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 115
محل سکونت : مازندران

رؤ ياى صادقه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله )

آيه و ترجمه
 


لقد صدق الله رسوله الرءيا بالحق لتدخلن المسجدالحرام إ ن شاء الله امنين محلقين رؤ سـكـم و مـقـصـريـن لا تـخـافـون فـعـلم مـا لم تـعـلمـوا فجعل من دون ذلك فتحا قريبا (27)
 


ترجمه :

27 - خـداونـد آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست بود، به طور قطع همه شـما به خواست خدا وارد مسجدالحرام مى شويد در نهايت امنيت ، و در حالى كه سرهاى خود را تـراشـيـده ، يـا نـاخنهاى خود را كوتاه كرده ، و از هيچكس ترس و وحشتى نداريد، ولى خـداونـد چـيـزهـائى مـى دانـسـت كـه شـمـا نـمـى دانـسـتـيـد (و در ايـن تـاخير حكمتى بود) و قبل از آن فتح نزديكى (براى شما) قرار داد.
تفسير:
رؤ ياى صادقه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله )
ايـن آيـه نـيـز فـراز ديـگرى از فرازهاى مهم داستان حديبيه را ترسيم مى كند، ماجرا اين بود:
پـيـامـبر (صلى الله عليه و آله ) در مدينه خوابى ديد كه به اتفاق يارانش براى انجام مـنـاسـك عـمـره وارد مـكـه مـى شـونـد، و ايـن خـواب را براى ياران بيان كرد، همگى شاد و خـوشـحـال شـدنـد، امـا چـون جـمـعـى تـصـور مـى كـردنـد تعبير و تحقق اين خواب در همان سـال واقـع خـواهـد شـد، هـنـگـامى كه مشركان راه ورود به مكه را در حديبيه به روى آنها بستند، گرفتار شك و ترديد شدند، كه مگر رؤ ياى پيامبر
هـم مـمـكـن اسـت نادرست از آب در آيد؟ مگر بنا نبود ما به زيارت خانه خدا مشرف شويم ؟ پس چه شد اين وعده ؟ و كجا رفت آن خواب رحمانى ؟!
پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله ) در پـاسـخ ايـن سـؤ ال فـرمـود: مـگـر مـن بـه شـمـا گـفـتـم ايـن رؤ يـا هـمـيـن امسال تحقق خواهد يافت ؟
آيـه فـوق در هـمـيـن رابـطـه در طـريـق بـازگـشـت بـه مـديـنـه نازل شد و تاءكيد كرد كه اين رؤ ياى صادقه بوده و چنين مساءله حتمى و قطعى و انجام شدنى است .
مـى فـرمـايـد: (خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داده صدق و حق بود) (لقد صدق الله رسوله الرؤ يا بالحق ).
سـپـس مى افزايد: (به طور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام مى شويد در نهايت امنيت ، و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده ، يا ناخنهاى خود را كوتاه كرده ايد، و از هـيـچـكـس تـرس و وحشتى نداريد) (لتدخلن المسجدالحرام ان شاء الله آمنين محلقين رؤ سكم و مقصرين لا تخافون ).
(ولى خداوند چيزهائى مى دانست كه شما نمى دانستيد) (فعلم ما لم تعلموا).
و در ايـن تـاءخـيـر حـكـمـتـى بـود و قـبـل از آن فـتـح نـزديـكـى قـرار داد (فجعل من دون ذلك فتحا قريبا).
در اين آيه نكاتى جلب توجه مى كند:
1 - بـا توجه به اينكه لام در (لتدخلن ) (لام قسم ) و (نون ) در آخر آن براى تـاءكـيـد اسـت اين يك وعده قطعى الهى نسبت به آينده ، و پيشگوئى معجزآساى صريحى اسـت از انـجـام مـراسـم عـمـره ، در نـهـايـت امـنـيـت ، و چـنـانـكـه خـواهـيـم گـفـت درسـت در سـال آيـنـده ، در همان ماه ذى القعده ، اين پيشگوئى به واقعيت پيوست ، و مسلمانان مراسم عمره را به همين صورت انجام دادند.
2 - جـمـله (ان شـاء الله ) در ايـنجا ممكن است يكنوع تعليم به بندگان باشد كه به هـنـگـام خـبـر دادن از آيـنده تكيه بر مشيت و اراده الهى را فراموش نكنند، و خود را در كارها مستقل و بى نياز از لطف او ندانند.
و نـيـز مـمـكن است اشاره به شرايطى باشد كه خداوند براى اين موفقيت (توفيق زيارت خانه خدا در آينده نزديك ) قرار داده ، و آن باقيماندن بر خط توحيد و سكينه و تقوى است .
و نيز ممكن است اشاره به نفراتى باشد كه در اين فاصله مدت عمرشان پايان مى گيرد و موفق به انجام اين زيارت نمى شوند، و جمع ميان اين معانى كاملا ممكن است .
3 - تـعـبـيـر بـه (فـتـحـا قريبا) به عقيده بسيارى از مفسران اشاره به همان (صلح حديبيه ) است كه قرآن آن را (فتح مبين ) ناميده ، و مى دانيم همين فتح زمينه ساز ورود به مسجدالحرام در سال بعد شد.
در حالى كه گروهى ديگر آن را اشاره به (فتح خيبر) مى دانند.
البته كلمه (قريبا) تناسب بيشترى با فتح خيبر دارد زيرا فاصله كمترى
با تحقق عينى اين خواب داشت .
از ايـن گـذشـته در آيه 18 همين سوره كه سخن از (بيعت رضوان ) مى گويد آمده است (فـانـزل السـكـيـنـة عليهم و اثابهم فتحا قريبا) و چنانكه گفتيم و اكثر مفسران عقيده دارند كه منظور (فتح خيبر) است ، قرائن موجود در آيه نيز حكايت از همين مى كند، و با توجه به اينكه آيه مورد بحث هماهنگ با آن مى باشد به نظر مى رسد كه هر دو به يك معنى اشاره مى كند.
در تفسير على بن ابراهيم نيز به همين معنى اشاره شده است .
4 - جـمـله (مـحـلقين رؤ سكم و مقصرين ) (در حالى كه سرها را تراشيده ايد و ناخنها را گـرفـتـه ايـد) اشـاره بـه يكى از آداب مراسم عمره است كه (تقصير) نام دارد، و به وسـيـله آن مـحـرم از احـرام خـارج مـى شـود، بـعـضـى ايـن آيـه را دليـل بـر (تـخيير) در مساءله تقصير و خروج از احرام دانسته اند، كه محرم مى تواند سر را بتراشد و يا ناخن خود را بگيرد، زيرا جمع ميان اين دو قطعا واجب نيست .
5 - جـمـله (فعلم ما لم تعلموا): (خداوند مطالبى را مى دانست كه شما نمى دانستيد) اشاره به اسرار مهمى است كه در (صلح حديبيه ) نهفته بود، و با گذشت زمان آشكار شـد، پايه هاى اسلام تقويت يافت ، و آوازه اسلام در همه جا پيچيد، و تهمتهاى جنگ طلبى مسلمانان و مانند آن برچيده شد، و مسلمين
توانستند با فراغت بال خيبر را فتح كنند، و مبلغان خود را به اطراف (جزيره عربستان ) گسيل دارند، و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نامه هاى تاريخى خود را براى سران بـزرگ دنـياى آن روز بفرستد، مطالبى كه افراد عادى از آن آگاه نبودند و تنها خداوند بر آن آگاهى داشت .
6 - در ايـن آيـه بـه مـسـاءله (رؤ يـا) بـرخورد مى كنيم ، همان رؤ ياى صادقه پيامبر (صـلى الله عـليـه و آله ) كـه شـاخه اى از وحى است ، شبيه آنچه در مورد ابراهيم (عليه السلام ) و ذبح فرزندش اسماعيل (عليه السلام ) آمده است (صافات آيه - 102).
(شرح بيشتر درباره رؤ يا و خواب ديدن را در جلد نهم در داستان يوسف صفحه 312 به بعد مطالعه فرمائيد).
7 - آيـه مـورد بـحـث يـكى از اخبار غيبى قرآن ، و از شواهد آسمانى بودن اين كتاب ، و از معجزات پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) است كه با اين قاطعيت و تاءكيد هم خبر از ورود به مسجدالحرام و انجام مراسم عمره در آينده نزديك مى دهد، و هم فتح قريب و پـيـروز نـزديـكـى قـبل از آن ، و چنانكه مى دانيم اين هر دو پيشگوئى به وقوع پيوست ، داستان فتح خيبر را قبلا شنيديد و اكنون داستان (عمرة القضاء) را نيز بشنويد.
عمرة القضاء
(عـمـرة القـضـاء) هـمـان عـمـره اى اسـت كـه پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله ) سـال بـعـد از حـديـبـيـه ، يـعـنـى در ذى القـعـده سـال هـفـتـم هـجـرت (درسـت يكسال بعد از آنكه مشركان آنها را از ورود به مسجدالحرام بازداشتند) به اتفاق يارانش انجام داد، و نامگذارى
آن بـه ايـن نـام بـه خـاطـر آن اسـت كـه در حـقـيـقـت قـضـاى سال قبل محسوب مى شد.
تـوضـيـح ايـنـكـه : طـبـق يـكـى از مـواد قـرارداد حديبيه ، برنامه اين بود كه مسلمانان در سـال آيـنـده مراسم عمره و زيارت خانه خدا را آزادانه انجام دهند، ولى بيش از سه روز در مـكه توقف نكنند، و در اين مدت سران قريش و مشركان سرشناس مكه از شهر خارج شوند (تـا هـم از درگـيـرى احـتـمـالى پرهيز شود، و هم آنها كه به خاطر كينه توزى و تعصب ياراى ديدن منظره عبادت توحيدى مسلمانان را نداشتند آنرا نبينند!).
در بـعـضـى از تـواريـخ آمـده اسـت كـه پـيـامبر (صلى الله عليه و آله ) با يارانش محرم شـدنـد، و بـا شترهاى قربانى حركت كردند، و تا نزديكى (ظهران ) رسيدند، در اين هـنـگـام پـيـامـبـر يـكـى از يـارانـش را بـه نـام (مـحـمـد بـن مـسـلمـه ) بـا مـقـدار قـابـل مـلاحـظـه اسبهاى سوارى ، و اسلحه پيشاپيش خود فرستاد، هنگامى كه مشركان اين برنامه را ملاحظه كردند شديدا ترسيدند، و گمان كردند كه حضرت (صلى الله عليه و آله ) مـى خـواهـد بـا آنـهـا نـبـرد كند و قرارداد دهساله خود را نقض نمايد، اين خبر را به اهـل مـكـه دادند، اما هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نزديك مكه رسيد، دستور داد تـيـرهـا و نـيـزه و سـلاحـهـاى ديـگـر را بـه سـرزمـيـنـى كـه (يـاجـج ) نـام داشـت منتقل سازند، و خود و يارانش تنها با شمشير آنهم غلاف كرده وارد مكه شدند.
اهـل مـكـه هـنـگـامـى كه اين عمل را ديدند خوشحال شدند كه به وعده وفا شده (گويا اقدام پـيغمبر هشدارى بود براى مشركان كه اگر بخواهند نقض عهد كنند و توطئه اى بر ضد مسلمانان بچينند آنها قدرت مقابله با آن را دارند).
رؤ سـاى مـكـه از مكه خارج شدند تا اين مناظر را كه براى آنها دلخراش بود نبينند، ولى بقيه اهل مكه از مردان و زنان و كودكان در مسير راه ، و در پشت بامها، و در اطراف خانه خدا جمع شده بودند تا مسلمانان و مراسم عمره آنها را ببينند.
پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله ) بـا ابـهـت خـاصـى وارد مـكـه شـد، و شتران قربانى فـراوانـى هـمـراه داشـت ، بـا نـهـايـت مـحـبـت و ادب بـا اهـل مكه رفتار كرد، و دستور داد مسلمانان به هنگام طواف با سرعت حركت كنند و احرامى را كـمى كنار بزنند، تا شانه هاى نيرومند و سطبر آنها آشكار گردد، و اين صحنه در روح و فكر مردم مكه به عنوان دليل زنده اى از قدرت و قوت و رشادت مسلمانان اثر گذارد.
رويـهـمرفته (عمرة القضاء) هم عبادت بود، و هم نمايش قدرت ، و بايد گفت كه بذر (فـتـح مـكه ) كه در سال بعد روى داد در همان ايام پاشيده شد، و زمينه را كاملا براى تسليم مكيان در برابر اسلام فراهم ساخت .
اين وضع به قدرى براى سران قريش ناگوار بود كه پس از گذشتن سه روز كسى را فـرسـتـادنـد خـدمـت پـيـامـبر (صلى الله عليه و آله ) كه طبق قرارداد بايد هر چه زودتر (مكه ) را ترك گويد.
جالب اينكه پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) زن بيوه اى را از زنان مكه كه با بعضى از سـران مـعـروف قـريش خويشاوندى داشت به ازدواج خود در آورد تا طبق رسم عرب پيوند خود را با آنها مستحكم كرده و از عداوت و مخالفت آنها بكاهد.
هـنـگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) پيشنهاد خروج از مكه را شنيد فرمود: من مايلم براى مراسم اين ازدواج غذائى تهيه كنم ، و از شما دعوت نمايم كارى كه اگر انجام مى شد نقش مؤ ثرى در نفوذ بيشتر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در قلوب آنها داشت ، ولى آنها نپذيرفتند و اين دعوت را رسما رد كردند.


نام كتاب : تفسير نمونه جلد 22

مؤ لف : جمعي از فضلا

یک شنبه 18 اسفند 1392  5:19 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها