اشك در چشمان پيامبر(ص )
عبدالله بن مسعود يكى از نويسندگان وحى بود، آيات قرآن كه بر پيامبر(ص ) نازل مى شد، به افرادى از جمله به عبدالله پسر مسعود مى گفت آن آيات را بنويسند، روزى پيامبر(ص ) به عبدالله فرمود: (آياتى از قرآن را بخوان تا من بشنوم )
عبدالله آياتى را از سوره نساء خواند تا به اين آيه (41 نساء) رسيد: فكيف اذا جئنا من كل امه بشهيد و جئنا بك على هولاء شهيدا: (پس چگونه است (حال بندگان ) هنگامى كه از هر گروهى ، گروهى (بر كردار آنان ) بياوريم و تو (اى پيامبر) گواه بر اين امت باشى )
پيامبر(ص ) تا اين آيه را شنيد، منقلب شد و چشم هايش پر از اشك گرديد، و فرمود: (ديگر بس است )
علامه طبرسى مفسر معروف در ذيل اين حديث گويد: (وقتى كه شاهد و گواه (پيامبر) با شنيدن اين آيه اين چنين دگرگون و اندوهگين شود، پس امت او كه بر او شهادت داده مى شود چه بايد بكند؟!(82)
ياد جهنم
حنظله غسيل الملائكه در شب زفاف از پيامبر(ص ) اجازه گرفت كه در مدينه بماند و صبح زود خود را به ميدان احد براى جنگ با دشمن برساند، پيامبر(ص ) به او اجازه داد.
او صبح زود خود را به سپاه اسلام رساند، با دشمن جنگيد تا به شهادت رسيد، بعد از او، از همسرش فرزندى به دنيا آمد كه نام او را (عبدالله ) گذاشتند.
جميله مادر عبدالله ، فرزندش را همچون پدرش ، باايمان و سلحشور پرورش داد، و سرانجام عبدالله بزرگ شد و سربازى دلاور براى اسلام گرديد، و در جريان حمله وحشيانه يزيد به مدينه (در حادثه حره ) پرچمدار گروهى اندك از مخالفان يزيد شد، با يزيديان جنگيد تا به شهادت رسيد(83)
از آثار ايمان عبدالله اينكه : شخصى مشغول قرائت قرآن بود، تا به اين آيه (41 سوره اعراف ) رسيد:
لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش و كذلك نجزى الظالمين : (براى آنان (تكذيب كنندگان ) از جنهم بسترهائى است كه روى آنانرا پوشش هاى آتشين فرا گرفته است ، و اين است كفر ستمگران ).
عبدالله با شنيدن اين آيه آنچنان منقلب شد كه صدايش به گريه بلند گرديد، همچون آدم حيران برخاست ، به او گفتند: بنشين ، در جواب گفت : ياد جهنم مرا از نشستن باز مى دارد، زيرا نمى دانم شايد من يكى از آنان باشم .(84)
82- مجمع البيان ج 3 ص 49.
83- بحار ط جديد ج 20 ص 57 - كامل ابن اثير ج 3 ص 418.
84- اسد الغابه ج 3 ص 148
نام كتاب : داستانها و پندها جلد 6
مؤ لف : مصطفي زماني وجداني