ترسيم چهرهي منافقين
مسألهي اصلي در اين آيات، ترسيم چهرهي منافقن است. و عرض كرديم كه مقصود عمده از منافقين، عبارتست از آن جريان نفاق در جامعهي اسلامي، يعني سخن بر سر اين نيست كه كسي ظاهر و باطنش با هم يكي نيست. اين البته يك بيماري است، اما اين آن چيزي نيست كه اين آيات با اين همه توجه و شدت به مقابله با آن برخاسته باشد، بلكه مقصود اينست كه در جامعه يك جريان خصومت و دستگاه توطئهاي زير پوشش دين و زير ظاهر ادعاي ايمان وجود دارد، كه اين آيات، با آن جريان مقابله ميكند و او را ميخواهد افشاء كند، در حقيقت يك گروه دشمني را ميخواهد ترسيم و چهرهنگاري كند. ولذا آيات سيزده گانهاي كه اينجا هست، هر كدام از يك بعد بر شخصيت اين مجموعهي زيانبخش خطرناك يك پرتوي از افشاگري مياندازد و ميافشاند تا مؤمنين اشتباه نكنند و دشمن را بشناسد.
در آيهي اول كه هفته گذشته خوانديم، صرفاً اين خصوصيت ذكر شده است كه اينها دروغزن و دورو هستند، تا اين احساس را مؤمن پيدا كند كه آن مجموعهي منافق كه غالباً شناخته شده هم نيستند ( اگر چه گاهي هم ممكن است جمعي از مؤمنين اينها را شناخته باشند ) زير بار نميروند، دروغ ميگويند و منافقند.
پس در آيه اول مقصود اينست كه نشان بدهد اين گروه به سخنشان و ظاهرشان اعتمادي نيست. نگاه نكنيد كه اينها ميگويند ما ايمان آورديم در دل آنها چيز ديگري هست و اين خصوصيت محوري آنها كه دوروئي و دروغزني و نابرابر بودن ظاهر و باطن است و مورد اشاره قرار ميگيرد.
و در آيه دوم: خدعهگري آنها و تصميم آنها بر فريب مؤمنين و به تعبير آيه، فريب خدا مورد توجه قرار ميگيرد، فقط اين نيست كه ظاهر و باطنشان يكي نيست، بلكه درصدد فريبزني و خدعه هم هستند، ميخواهند با شما خدعه كنند و اين خدعه چيزي وراي آن دروغزني است. يك وقت يك كسي صرفاً دروغي به شما ميگويد، اما يك وفت هست كه پشت سر اين دروغ يك فتنهاي هست و ميخواهد با خدعه و نيرنگ آن فتنه را تحقق ببخشد و اين چيز بزرگتري است. البته اساس اين خصوصيت دوم بر خصوصيت اول استوار است، يعني دروغزني آنها محور كار است، اما پشت سر اين دروغزني يك خدعهگري وجود دارد كه اين، هشياري بيشتري را ميطلبد، البته آن منافق فردي بعنوان يك خصوصيت فردي، اين دومي را ديگر ندارد و همان ظاهر و باطنش يكي نيست.