اندادالله ساختهي تفكر بشر
در اين آيه و آيات ديگر يكنوع اندادالله از چيزهايي كه بشر آنها را عبادت ميكند هست، لذا اينها در طول تاريخ تقريباً وجود داشته، در دوران زندگي مدرن هم وجود دارد و آن عبوديت نظامهاي ساخته و پرداختهي دست بشر است. يعني قوانيني كه بشر آنها را ساخته و دستوراتي كه افراد بشر آنها را صادر كرده، عمل كردن به اينها عبادت غير خداست و عبادت همان كساني است كه اينها را بوجود آوردهاند. فرضاً متفكريني پيدا ميشوند يك مكتبي را پايهگذاري ميكنند، بعد اين مكتب براي زندگي بشر سرمشق مينويسد و دستور ميدهد كه اقتصاد اين چنين باشد، حكومت آنچنان باشد، روابط اجتماعي و روابط اخلاقي اينگونه باشد، مثا اينكه نمونهي برجسته و بارزش همين ماركسيسم بود كه هفتاد سال در دنيا عمر كرد و بعد هم بخودي خود خاموش شد و افول كرد. هفتاد سال هم انسانهايي با تعصب اين مكتب را پذيرفتند و هر چيز ديگر را بصورت صد در صد دگم همرا با تحجّر رد كردند اكنون شما جوانها خوشبختانه در يك دوراني وارد ميدان زندگي و فكر و عمل شديد كه از اين حرفها خبري نيست لكن يك روزي بود كه در همين دانشگاه تهران و دانشگاههاي كشور و محيط دانشگاهي و دانشجويي كسي جرأت نداشت در مقابل اين جوجه ماركسيستها راجع به يك معرفتي يا مثلاً اقتصاد يك كلمه حرف بزند، اگر كسي يك كلمه ميگفت مسخره ميكردند كه اين حرفها چيست ميگوئيد؟ بعد يك جملهاي از ماركسيسم بيان ميكردند، كانه يك آيه غير قابل تشكيك بود كه مثل وحي منزل همه بايد قبول كنند، حتي با ما هم كه روحاني و آخوند بوديم و در اين كار حرف داشتيم وقتي روبرو ميشدند همينطور بود. افرادي از همين جوانها در مشهد خانهي ما ميآمدند وقتي يك چيزي ميگفتيم ميگفتند: نه، اينطور است! اصلاً خودشان را بطور قاطع محتاج استدلال كردن نميدانستند، گويا آيه نازل ميكردند كه اينطور است. چقدر آدمهاي خوشفكر و با استعداد، چقدر انسانهاي سادهي معمولي و چقدر نيرو و تلاش انساني و جسمي و فكري همه رقم در جهت بناي دنيا به آن شكلي كه ماركسيسم نسخه داده بود و آيه نازل كرده بود صرف شد و همهي آنها هدر رفت؟! اين نوع عبوديت بشر و بندهي سردمداران نظام ماركسيسمي شدن است در حالي كه سردمداران اصلياش مرده بودند، اما سردمداران زنده و آنهايي كه كارگردانها و متوليان نظام در هر زماني بودند، يا سردمداران نظامهاي غربي و همين دمكراسي و حقوق بشر جعلي كه اسمش را گذاشتند آزادي و در باطن بهيچوجه آزادي نيست، بلكه اسارت است. آن كساني كه چشم بسته تسليم اين تفكر ميشوند. در حقيقت دارند عبوديت ميكنند و كساني كه گردانندگان و سردمداران اين تفكرند. اين هم عبوديت غير خداست، چون آن كسي كه اين حرفها را آورده و اين فكر را براي بشر به عنوان سرمشق و دستورالعمل مطرح ميكند او غير از خداست، پس اطاعت از آن سخن، عبوديت كردن و بندگي كردن غير از خدا و پذيرفتن يك بندي است بر دست و پا و بر ذهن انسان.
من هميشه نظامهاي اجتماعي را به تورهاي ماهيگيري مثال ميزدم كه گاهي در ميان خود هزاران ماهي را ميكشانند به يك سمت خاصي و آن ماهيان خودشان متوجه نيستند كه با همان حركت تور، دارند به يك طرفي كشيده ميشوند و نميفهمند كه يك كسي دارد آنها را هدايت ميكند در داخل تور، آنها خيال ميكنند آزادند و دارند راه ميروند، هيچ احساس اسارت هم نميكنند. نظامهاي اجتماعي هم اين چنيناند، حتي نظام صحيح هم به يك معنا همينطور است، اگر چه او ديگر اسارت نيست چون در او آگاهي و بينايي هست، وانگهي نظام مستند به خدا و بندگي بالاخره بندگيي خداست، اما هر نظام اجتماعي اين خصوصيت را دارد، انسانها در نظام اجتماعي داخل يك تور نامرئي هستند و دارند كشانده ميشوند به يك طرفي اگر چنانچه آنها را به طرف بهشت ببرند، انسانها را به طرف بهشت ميروند، و اگر بطرف جهنم ببرند، انسانها دارند به طرف جهنم كشانده ميشوند. قرآن ميفرمايد: الم ترالي الذين بدلوا نعمت الله كفروا واحلوا قومهم دارا لبورا جهنم يصلونها و بئس اقرار (28و29 - ابراهيم). سردمداران نظامهاي باطل و طاغوتي و كفرآميز، انسانهايي را كه در سايه اين نظامها دارند زندگي ميكنند ميكشانند به سمت جهنم و اگر اين نظام يك نظام غير خدايي است كشانندگان اين نظام همان كساني هستند كه اطراف تور را گرفتند و دارند ميبرند به يك طرفي. پس اطاعت از هر نظام اجتماعي باطل و غلط و غيرالهي عبادت غيرخداست ولو اسمش هم مسلمان باشد و نمازش را هم بخواند. الان زير اين آسمان كبود در سارسر عالم انسانهايي هستند، اسمشان هم مسلمان است، قرآن را هم قبول دارند، خدا را هم قبول دارند اما دارند عبادت غير خدا ميكنند، زيرا آن كساني كه بر كار اينها حاكميت دارند، كساني هستند كه با معيارهاي الهي زندگي نميكنند، با معيارهاي الهي جامعه را اداره نميكنند، سخن حق نميزنند، كارحق نميكنند، اين هم نوعي از انواع عبادت غيرخداست. پس اينكه قرآن ميگويد: فلا تجعلو الله انداداً: براي خدا رقيب و شريك و انباز قرار ندهيد، اين شريك و رقيب فقط آن بتي نيست كه در كعبه بود، يا امروز در بتخانههاي هندوستان هست. اين هم كه در محيط اجتماعي انسان و در محيط زندگياش از يك قانوني، از يك نظامي و از يك جهت گيري اطاعت كند آن جهتگيري به خداي متعال و به امر الهي وابسته نيست اين هم يك نوع بت است و اطاعت و عبادت اين را هم نبايد كرد. يك نوع ديگر رقيب كه از همه عموميتر است آن نفس آمر و ناهي رقيب خدا در درون ماست، اطاعت بت نفس شما كه بدترين ئ خطرناكترين بتهاست، عبادت غير از خداست يعني حتي در نظام الهي و در زير سايهي حكومت پيغمبر (ص) كساني كه در جهت و در راه پيغمبر حالا دارند حركت ميكنند، ممكن است اسير شهوات نفساني خودشان بشوند و اين هم اطاعت غيرخدا و نوعي شرك است، منتها شرك رقيقتر، يعني شرك خيلي غليظ آن چناني نيست و اين آيه كه ميگويد: فلا تجعلو الله انداداً اين را هم ميگويد: كه انسان نبايد از خودش و از شهوات خودش اطاعت كند! شما چه منطق عقلاني داريد براي اينكه از شهوات خودتان اطاعت ميكنيد؟ در مورد عبادت خدا منطق عقلاني وجود دارد و فطرت انساني آن را قبول ميكند، اما انسان در مورد اطاعت از شهوات نفساني، و بتپرستيها، و كبرها، و تعيّنها و هرزهگردي خود چه منطقي دارد تا آنها را اطاعت كند؟ پس وقتي آيه ميگويد: فلا تجعلو الله انداداً اين را هم شامل ميشود و در ذيل اين مطلب در پايان آيه ميگويد: وانتم تعلمون كه من اينگونه ترجمه كردم: پس براي خدا هماورد و انباز مگيريد. البته اين و انتم تعلمون خطاب به آن كساني هم كه در زمان پيغمبر بودند و چيزي در اين باره ميدانستند هست. يعني شما كه قبول داريد عالم را خدا خلق كرده. زيرا آن كفار قريش خدا را بعنوان خالق قبول داشتند، منتها ميگفتند: خدا ادارهي عالم را به لات و منات و عزي كه اطراف كعبه بودند واگذار كرده، مثل مثلاً يك استادي كه دكاني را روبهراه كرده و ديگر كنار نشسته و به شاگردها ميگويد حالا شما اينجا را اداره كنيد، به تصور عاميانه و ابلهانه اين بتها را بچه شاگردها و خانه شاگردهاي خدا ميدانستند. قضيه خلقت عالم اينطور نيست كه يك چيزي بيافريند و برد يك گوشهاي بنشيند (وحال اينكه حيات عالم بستگي به ارادهي الهي دارد) مثل اينكه شما آفريننده توهمات و خيالات خود هستيد و تصوري را در ذهنتان مجسم ميكنيد، اما همين كه يك لحظه غفلت كرديد ديگر آن تصور وجود ندارد، چون حياه و قيوميت آن در ذهن شما بستگي به اين دارد كه شما متوجه او باشيد، اگر بخواهيم بطور تشبيه ناقص بگوييم: همهي آفرينش نسبت به خداي متعال يك چنين حالتي دارد و اينطور نيست كه حالا بسازد و بپردازد، بعد مثل ساعتي كه كوك ميكنند ميگذارند بالاي طاقچه و ميروند پيكارشان، خدا هم عالم را با قوانين آفريد و گذاشت اينجا و رفت. به هيچ وجه قضيه اين طور نيست اما مشركين اينطور تطور كردند. پس وانتم تعلمون مشتمل بر همهي تاريخ است، مخاطب آن، همهي انسانهايي هستند كه از معرفت و دانش برخوردار هستند كانه حالا بعد از چهارده قرن اين آيه به ما ميگويد: اگر كساني قبل از شما نميفهميدند يا دچار توهمات باطل بودند يا فطرت آنها گم شده بود و نميتوانستند حقيقت را درك كنند، شما اينطور نيستيد و ميدانيد پيشرفتها و تحولات عالم و دگرگونيهاي مكتبها و معرفتها و راه درست در مقابل شما قرار دارد، ولذا چرا غير خدا را عبادت ميكنيد. بهرحال اين آيه براي انسانهاي آشنا با معرفت الهي بايد هشدار دهنده باشد. يعني شما كه ميدانيد، چرا بايد غيرخدا را اطاعت كنيد و غيرخدا با همان عرض عريضي است كه بحث شد.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
|