هـو الذى اءنـزل السـكـيـنـة فـى قـلوب المـؤ مـنـين ليزدادوا ايمانا مع إ يمانهم و لله جنود السموات و الا رض و كان الله عليما حكيما (4)
|
ترجمه :
4 - او كـسـى اسـت كـه سـكـيـنـه و آرامـش را در دلهـاى مـؤ مـنـان نـازل كـرد تا ايمانى بر ايمانشان افزوده شود، لشكر آسمانها و زمين از آن خدا است ، و خداوند دانا و حكيم است .
تفسير:
نزول سكينه بر دلهاى مؤ منان
آنـچـه در آيـات گـذشـتـه خوانديم مواهب بزرگى بود كه خدا در پرتو فتح مبين (صلح حـديـبيه ) نصيب پيامبر (صلى الله عليه و آله ) كرد، اما در آيه مورد بحث از موهبت عظيمى كـه بـر هـمـه مؤ منان مرحمت فرموده بحث مى كند، مى فرمايد: (او كسى است كه سكينه و آرامـش را بـر دلهـاى مـؤ مـنـان نـازل كـرد تـا ايـمـانـى بر ايمانشان بيفزايد) (هو الذى انزل السكينة فى قلوب المؤ منين ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم ).
چرا سكينه و آرامش بر دل آنها فرود نيايد (در حالى كه لشكريان آسمانها و زمين از آن خدا است ، و خداوند دانا و حكيم است ) (و لله جنود السموات
و الارض و كان الله عليما حكيما).
اين سكينه چه بود؟
بـاز لازم اسـت در ايـنـجـا بـه داستان (صلح حديبيه ) بر گرديم و خود را در فضاى (حديبيه ) و در جوى كه بعد از صلح پيدا شد تصور كنيم ، تا به عمق مفهوم آيه آشنا گرديم .
پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله ) خـوابى ديده بود - رويائى الهى و رحمانى - كه با يـارانـش وارد مـسجد الحرام مى شوند، و به دنبال آن به عزم زيارت خانه خدا حركت كرد، غـالب اصـحـاب فـكر مى كردند تعبير اين خواب و رؤ ياى صالحه در همين سفر واقع مى شود، در حالى كه مقدر چيز ديگرى بود اين از يكسو.
از سوى ديگر مسلمانان محرم شده بودند و حيوانات قربانى با خود آورده بودند، اما بر خلاف انتظارشان توفيق زيارت خانه خدا نصيب آنها نشد و پيامبر (صلى الله عليه و آله ) دسـتـور داد در هـمـان حديبيه شتران قربانى را نحر كنند، و از احرام بيرون آيند، كارى كه براى آنها بسيار سخت و باورناكردنى بود، چرا كه آداب و سنن آنها و نيز دستورات اسلام ايجاب مى كرد تا مناسك عمره را انجام ندهند از احرام بيرون نيايند.
از سوى سوم در مواد صلحنامه حديبيه مطالبى كه پذيرش آن بسيار سنگين مى نمود، از جـمـله ايـنـكـه اگـر كـسـى از قـريـش مـسلمان شود و به مدينه پناه آورد مسلمانان او را به خانوادهاش تحويل دهند، اما عكس آن لازم نيست !
از سـوى چـهـارم بـه هـنـگـام تـنـظـيـم صـلحـنـامـه قـريـش حـاضـر نـشـدنـد كـلمـه (رسـول الله ) كـنـار نـام مـحـمـد (صـلى الله عـليـه و آله ) بـاشـد، و (سـهـيـل ) نـمـايـنـده قـريـش با اصرار آن را حذف كرد، و حتى با نوشتن (بسم الله الرحمن الرحيم ) نيز موافقت نكرد، و اصرار داشت به جاى آن (بسمك اللهم ) نوشته شود كه با سنت اهل مكه سازگار بود
واضح است اين امور هر كدام به تنهائى مطلب ناگوارى بود تا چه رسد به مجموع آنها، و بـه هـمـيـن جـهـت تـزلزلى در قـلوب افـراد ضـعـيف الايمان افتاد، حتى وقتى سوره فتح نازل شد بعضى با تعجب پرسيدند: چه فتحى ؟!
اينجا است كه بايد لطف الهى شامل حـال مـسـلمـانـان شـود و سـكـيـنـه و آرامـش را به دلهاى آنها باز گرداند، نه تنها ضعف و فـتـورى در آنان راه نيابد، بلكه به مصداق (ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم ) بر قدرت ايـمـان آنـهـا افـزوده شـود، آيـه فـوق در چـنـيـن شـرايـطـى نازل گرديد.
(سكينه ) در اصل از ماده سكون به معنى آرامش و اطمينان خاطرى است كه هر گونه شك و ترديد و وحشت را از انسان زائل مى كند و او را در طوفان حوادث ثابت قدم مى دارد.
ايـن آرامـش مـمـكـن اسـت جـنـبـه عـقـيـدتـى داشـتـه بـاشـد، و تـزلزل اعـتـقـاد را بر طرف سازد، يا جنبه عملى ، به گونه اى كه ثبات قدم و مقاومت و شكيبائى به انسان بخشد، و البته به تناسب بحثهائى كه گذشت و تعبيرات خود آيه در اينجا بيشتر ناظر به معنى اول است ، در حالى كه در آيه 248 سوره بقره در داستان طالوت و جالوت بيشتر روى جنبه هاى عملى تكيه دارد.
جمعى از مفسران براى (سكينه ) معانى ديگرى ذكر كرده اند كه در نهايت بازگشت به همين تفسير مى كند.
جـالب ايـنكه در بعضى از روايات (سكينه ) به (ايمان ) تفسير شده و در بعضى ديگر به نسيم بهشتى كه در شكل انسانى ظاهر مى شود و به مؤ منان آرامش مى بخشد.
ايـنـهـا نـيـز تـايـيـدى است بر آنچه گفته شده ، چرا كه (سكينه ) زائيده ايمان است و همچون نسيم بهشتى آرامبخش .
ايـن نـكـتـه نـيـز قـابـل تـوجـه اسـت كـه در مـورد (سـكـيـنـه ) تـعـبـيـر بـه (انزال ) شده است ، و چنانكه مى دانيم اين تعبير در قرآن مجيد گاهى به معنى ايجاد و خـلقـت و بخشش نعمت آمده ، و چون از يك مقام عالى به مقام پائين است اين تعبير در آن بكار رفته است .
نكته ها:
1 - آرامش بى نظير!
اگـر ايمان هيچ ثمرى جز همين مساءله آرامش نداشت كافى بود كه انسان با تمام وجود از آن استقبال كند، تا چه رسد به ثمرات و بركات ديگر.
بـررسـى حـال مـؤ مـنان ، و افراد بى ايمان ، روشنگر اين حقيقت است كه گروه دوم در يك حـال اضـطـراب و نـگـرانـى دائم بـه سـر مـيـبـرنـد، در حـالى كـه گـروه اول از اطـمـيـنـان خـاطر بى نظير بهره مندند، و در سايه آن : هرگز از كسى جز خدا نمى ترسند: و لا يخشون احدا الا الله (احزاب - 39).
هـرگـز ملامتها و سرزنش اين و آن در اراده آهنينشان اثر نمى گذارد و لايخافون لومة لائم (مائده - 54).
هـرگـز بـه خـاطـر آنـچـه از دسـت داده اند غمگين نمى شوند، و به آنچه دارند دلبستگى شـديـد نـدارند، و اين دو اصل سبب مى شود كه آرامش روحى آنها به خاطر گذشته و آينده متزلزل نشود لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم (حديد - 23).
و بـالاخـره هـرگـز در بـرابـر حـوادث سخت سست نمى شوند، و اندوهى به خود راه نمى دهـنـد، و هـمـواره خود را برتر از دشمن مى بينند: و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤ منين (آل عمران - 139).
مـؤ مـن در ميدان حوادث خود را تنها نمى بيند، دست لطف و حمايت خدا را دائما بر سر خويش احساس مى كند، و يارى فرشتگان را در وجود خويش لمس مى كند.
در حـالى كـه اضـطـراب حـاكـم بـر افـراد بـى ايـمـان از خلال گفتار و رفتارشان مخصوصا به هنگام وزش طوفانهاى حوادث كاملا محسوس است .
2 - سلسله مراتب ايمان
ايمان چه به معنى علم و آگاهى و معرفت باشد، و چه به معنى روح تسليم و پذيرش در بـرابـر حـق ، داراى درجات و سلسله مراتبى است ، چرا كه علم ، درجات دارد، و پذيرش و تـسـليـم نـيـز داراى مـراتـب مـخـتلفى است ، و حتى عشق و شور و محبت تواءم با ايمان نيز متفاوت است .
آيه مورد بحث كه مى گويد: (ليزدادوا ايمانا مع ايمانهم ) نيز تاءكيدى بر اين حقيقت اسـت ، و بـه هـمـيـن دليـل يك فرد مؤ من هرگز نبايد در يك مرحله از ايمان متوقف گردد، او دائمـا بـه سـوى درجـات بـالاتـر از طـريـق خـودسـازى و عـلم و عمل گام بر مى دارد.
در حـديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : ان الايمان عشر درجات بمنزلة السلم يـصعد منه مرقاة بعد مرقاة !: (ايمان ده درجه دارد همچون نردبان كه پله پله از آن بالا مى روند)!.
و در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است : خداوند ايمان را بر هفت سهم تقسيم كرده : نيكى ، و صـدق و يـقين ، و رضا، و وفا، و علم ، و حلم ، سپس آن را در ميان مردم توزيع نموده ، كسى كه تمام اين هفت سهم را دارد مؤ من كامل و متعهد است و براى بعضى از مردم يك سهم ، دو سهم ، و بعضى سه سهم قرار داده ، تا به هفت سهم مى رسد).
سـپس امام (عليه السلام ) افزود: (آنچه را وظيفه صاحب دو سهم است بر دوش صاحب يك سهم حمل نكنيد، و آنچه مربوط به صاحب سه سهم است بر دوش صاحب دو سهم ننهيد مبادا بارشان سنگين شود و به زحمت افتند)!
و از ايـنـجا روشن مى شود آنچه از بعضى نقل كرده اند كه ايمان كم و زياد ندارد، بسيار بى اساس است ، زيرا نه با واقعيتهاى علمى مى سازد و نه با روايات اسلامى .
3 - دو وسيله مهم آرامش
در ذيـل آيـه مـورد بـحـث دو جـمـله خـوانـديـم كـه هـر كـدام بـيـانـگـر يـكـى از عـوامـل (سـكـينه ) و آرامش مؤ منان است : نخست جمله (و لله جنود السموات و الارض ): (لشـكـريـان آسـمـانها و زمين از آن خدا و تحت فرمان اويند) سپس جمله (و كان الله عليما حكيما) (خداوند عليم و حكيم است ).
اولى بـه انـسـان مـى گـويد اگر با خدا باشى تمام قواى زمين و آسمان با تو است ، و دومـى بـه او مى گويد: خداوند هم نيازها و مشكلات و گرفتاريهاى تو را مى داند و هم از تلاشها و كوششها و اطاعت و بندگى تو با خبر است .
و با ايمان به اين دو اصل چگونه ممكن است آرامش خاطر بر وجود انسان حاكم نگردد؟.
نام كتاب : تفسير نمونه جلد 22
مؤ لف : جمعي از فضلا