ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاخر و يتم نعمته عليك و يهديك صرطا مستقيما (2)
و ينصرك الله نصرا عزيزا (3)
|
ترجمه :
2 - غـرض ايـن بـود كـه خـداونـد گـناهان گذشته و آيندهاى را كه به تو نسبت مى دادند ببخشد و نعمتش را بر تو تمام كند، و به راه راست هدايتت فرمايد.
3 - و پيروزى شكستناپذيرى نصيب تو كند.
تفسير:
نتائج بزرگ فتح المبين
در ايـن دو آيـه قـسـمـتـى از نـتـائج پـر بـركت (فتح مبين ) (صلح حديبيه ) كه در آيه قـبـل آمـده اسـت تـشـريـح شـده مـى فـرمـايـد: هـدف ايـن بـود كـه خـداونـد گـنـاهـان قبل و بعد تو را بيامرزد و نعمتش را بر تو تمام كند و تو را به راه راست هدايت فرمايد (ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاخر و يتم نعمته عليك و يهديك صراطا مستقيما).
(و تو را به پيروزى شكستناپذيرى برساند) (و ينصرك الله نصرا عزيزا).
و بـه ايـن تـرتـيـب خـداونـد چـهـار موهبت عظيم در سايه اين فتح مبين نصيب پيامبرش كرد: مغفرت ، تكميل نعمت ، هدايت ، و نصرت .
نكته ها:
1 - پاسخ به چند سؤ ال مهم
در اينجا سؤ الات زيادى مطرح شده و مفسران از قديمترين ايام تاكنون به پاسخ اين سؤ الات پرداخته اند.
مخصوصا سه سؤ ال زير درباره نخستين موهبت الهى يعنى موهبت (مغفرت گناهان گذشته و آينده ) مطرح است .
1 - با اينكه پيامبر به حكم مقام عصمت از هر گناهى پاك است منظور از اين جمله چيست ؟
2 - بـه فـرض كه از اين ايراد صرف نظر كنيم چه ارتباطى ميان فتح حديبيه و آمرزش گناهان مطرح است .
3 - اگـر مـنـظـور از جـمـله (مـا تـاخـر) گناهان آينده است ، چگونه ممكن است گناهى كه صورت نگرفته مورد عفو قرار گيرد؟ آيا اين اجازه ارتكاب گناه در آينده نيست ؟ و هر يك از مـفـسـران بـه نحوى به حل اين اشكالات پرداختهاند، اما براى پى بردن به جامعترين پاسخ و تفسير دقيق اين آيات ذكر مقدمه اى لازم به نظر مى رسد و آن اينكه :
مهم اين است كه ما رابطه (فتح حديبيه ) را با مساءله (آمرزش گناه ) پيدا كنيم كه كليد اصلى پاسخ به سؤ الات سهگانه فوق در آن نهفته است .
با دقت در حوادث و رويدادهاى تاريخى به اين نتيجه مى رسيم : هنگامى كه مكتبى راستين ظاهر مى شود و قد بر مى افرازد، وفاداران به سنن خرافى كه موجوديت خود را در خطر مـى بـيـنند هر گونه تهمت و نسبت ناروا به آن مى بندند، شايعه ها مى سازند، و دروغها مـيـپـردازنـد، گـناهان مختلف براى او مى شمرند و در انتظارند ببينند سرانجام كارش به كجا مى رسد؟.
اگـر ايـن مـكـتب در مسير پيشرفت خود مواجه با شكست شود، دستاويزى محكم براى اثبات نـسـبتهاى ناروا بدست مخالفان مى افتد، و فرياد مى كشند نگفتيم چنين است ، نگفتيم چنان است ؟
امـا هـنـگـامـى كـه بـه پـيـروزى نـائل گردد و برنامه هاى خود را از بوته آزمايش موفق بيرون آورد، تمام نسبتهاى ناروا نقش بر آب مى شود، و تمام (نگفتيم ها) به افسوس و ندامت مبدل مى گردد و جاى خود را به (ندانستيم ها) مى دهد!.
مـخـصـوصـا در مـورد پـيـامـبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) اين نسبتهاى ناروا و گناهان پندارى بسيار فراوان بود، او را جنگ طلب ، آتشافروز، بى اعتنا به سنتهاى راستين غير قابل تفاهم ، و مانند آن مى شمردند.
صـلح حـديـبـيـه بـه خـوبى نشان داد كه آئين او بر خلاف آنچه دشمنان ميپندارند يك آئين پـيـشـرو و الهـى است و آيات قرآنش ضامن تربيت نفوس انسانها و پايانگر ظلم و ستم و جنگ و خونريزى است .
او بـه خـانـه خـدا احـتـرام مـى گـذارد، هـرگـز بـى دليـل بـه قـوم و جـمـعيتى حمله نمى كند، او اهل منطق و حساب است ، پيروانش به او عشق مى ورزنـد، او بـه راسـتـى هـمـه انـسـانها را به سوى محبوبشان الله دعوت مى كند، و اگر دشمنانش جنگ را بر او تحميل نكنند او طالب صلح و آرامش است .
بـه ايـن تـرتـيـب فـتـح حـديـبـيـه تـمـام گـنـاهـانـى كـه قـبـل از هـجـرت ، و بـعـد از هـجـرت ، يـا تـمـام گـنـاهـانـى كـه قـبـل از ايـن ماجرا و حتى در آينده ممكن بود به او نسبت دهند همه را شست ، و چون خداوند اين پـيـروزى را نـصـيـب پـيـامبر (صلى الله عليه و آله ) نمود ميتوان گفت خداوند همه آنها را شستشو كرد.
نـتـيـجـه اينكه اين گناهان ، گناهان واقعى نبود، بلكه گناهانى بود پندارى و در افكار مـردم و در بـاور آنـهـا، چنانكه در آيه 14 سوره شعراء داستان موسى (عليه السلام ) مى خـوانـيـم كـه مـوسـى بـه پـيـشـگـاه خـدا عرضه داشت : و لهم على ذنب فاخاف ان يقتلون : (فـرعـونيان بر من گناهى دارند كه ميترسم به جرم آن گناه مرا بكشند) در حالى كه گـنـاه او چـيـزى جـز يـارى فـرد مـظـلومـى از بـنـى اسرائيل و كوبيدن ستمگرى از فرعونيان نبود.
بـديـهـى اسـت ايـن نـه تـنـهـا گـناه نبود بلكه حمايت از مظلوم ، بود ولى از دريچه چشم فرعونيان گناه محسوب مى شد.
به تعبير ديگر (ذنب ) در لغت به معنى آثار شوم و تبعات كارى است ، ظهور اسلام در آغـاز، زندگى مشركان را به هم ريخت ، ولى پيروزيهاى بعد سبب شد كه آن تبعات به دست فراموشى سپرده شود.
هر گاه خانه كهنه و فرسودهاى را كه سر پناه فعلى ما است ، و به آن دلبستگى داريم خـراب كـنـنـد مـمكن است اين كار را تخطئه كنيم ، ولى بعد از آنكه ساختمانى محكم و مجهز بجاى آن ساخته شد، و تمام ناراحتيها بر طرف گشت ، قضاوت ما به كلى دگرگون مى شود.
مـشـركـان مـكه ، چه قبل از هجرت و چه بعد از آن ، ذهنيات نادرستى درباره اسلام و شخص پيامبر (صلى الله عليه و آله ) داشتند كه پيروزيهاى بعد بر همه آنها خط بطلان كشيد.
آرى اگـر رابـطـه آمـرزش ايـن گـنـاهان را با مساءله فتح حديبيه در نظر بگيريم مطلب كـاملا روشن است ، رابطهاى كه از (لام ) (ليغفر لك الله ) استفاده مى شود و كليد رمز براى گشودن معنى آيه است .
اما آنها كه به اين نكته توجه نكرده اند در اينجا مقام عصمت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) را زيـر سـؤ ال بـرده انـد و بـراى او (نـعـوذ بـالله ) گـنـاهـانـى قـائل شـده انـد كـه خـدا در پـرتو فتح حديبيه آنها را بخشيده است ، يا آيه را بر خلاف ظاهر معنى كرده اند.
از جمله گفته اند: مراد گناهان است !
و بعضى گفته اند: منظور گناهانى است كه مردم درباره پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مـرتـكـب شده بودند مانند اذيت و آزارها، كه با فتح حديبيه از ميان رفت ! (در اين صورت ذنب اضافه به مفعول شده نه فاعل )!.
و يا آن را به معنى (ترك اولى ) گرفته اند.
و يـا بـه مـعـنـى گـنـاهـان فـرضـى تفسير كرده اند كه اگر فرضا گناهى در آينده يا گذشته مرتكب ميشدى ما آنها را مى بخشيديم .
امـا روشـن اسـت كـه هـمـه ايـنـهـا تـكـلفـاتـى اسـت بـدون دليـل ، چـه ايـنـكه اگر ما عصمت انبياء را مخدوش كنيم فلسفه وجودى آنها از ميان مى رود، زيـرا پـيـامـبـر (صـلى الله عليه و آله ) بايد در همه چيز سرمشق باشد چگونه يك فرد گنهكار مى تواند اين نقش را ايفا كند.
به علاوه او خود نياز به رهبر و راهنماى ديگرى دارد تا هدايتش نمايد.
تـفـسـيـرهـاى ديـگـر نـيـز بـسـيـار مـخـالف ظـاهـر اسـت و اشكال مهم اين است كه ارتباط آمرزش گناه را از مساءله صلح حديبيه قطع مى كند.
بـهـتـريـن تـفـسـيـر هـمـان اسـت كـه در بـالا اشـاره شـد كـه هـر سـه سـؤ ال را يكجا پاسخ مى گويد، و ارتباط جمله هاى آيه را مشخص مى سازد.
ايـنـهـا هـمـه دربـاره نـخـسـتـيـن موهبت از مواهب چهارگانهاى است كه خداوند در پرتو صلح (صلح حديبيه ) به پيامبرش داد.
امـا (اتـمـام نعمت پروردگار) و (هدايت به جاده صاف و مستقيم ) و (نصرت شكست ناپذير الهى ) بعد از پيروزى حديبيه چيزى نيست كه بر كسى مكتوم بماند، اسلام به سرعت گسترش يافت قلوب آماده را تسخير كرد، عظمت تعليمات آن بر همگان آشكار شد، سمپاشيها را خنثى نمود، نعمت خداوندى را كامل كرد، و براهى مستقيم به سوى پيروزيهاى عـظـيـم هـمـوار ساخت به طورى كه در ماجراى فتح مكه لشكر اسلام بدون هيچگونه مقاومت مهمترين دژ دشمن را گشود.
2 - منظور از (ما تقدم ) و (ما تاخر) چيست ؟
در آيـه مـورد بـحـث خوانديم كه خداوند مى فرمايد: در سايه اين فتح مبين گناهان متقدم و مـتـاخـر تـو را بـخـشـيـده ، در ايـنـكـه منظور از (متقدم ) و (متاخر) چيست ؟ بين مفسران گفتگو است .
بـعـضـى (مـا تـقـدم ) را اشـاره بـه عـصـيـان و تـرك اولى آدم و حوا دانسته اند و (ما تاخر) را اشاره به گناهان امت .
بـعـضـى ديـگـر (مـا تـقـدم ) را بـه مـسـائل مـربـوط بـه قبل از نبوت و ما تاخر را مربوط به بعد از نبوت مى دانند.
بعضى ديگر (ما تقدم ) را به آنچه قبل از صلح حديبيه بوده ، و ما تاخر را به آنچه بعد از صلح حديبيه رخ داده است مربوط دانسته اند.
اما با توجه به تفسيرى كه درباره اصل معنى آيه ، و مخصوصا رابطه اين آمرزش ، با مـسـاءله فـتـح حديبيه بيان كرديم روشن مى شود كه مراد تمام نسبتهاى ناروا و گناهانى اسـت كـه بـه زعـم خـود در (گـذشته ) و (آينده ) به پيغمبر اكرم نسبت مى دادند، و اگـر ايـن پـيروزى بزرگ نصيب نشده بود تمام اين گناهان را قطعى مى پنداشتند، ولى بـا حـصـول ايـن پيروزى هم نسبتهاى نارواى گذشته برچيده شد، و هم آنچه ممكن بود در آينده نسبت دهند.
شـاهـد ديگر اين تفسير حديثى است كه از امام على ابن موسى الرضا (عليهم السلام ) آمده است كه مامون هنگامى كه از اين آيه سؤ ال كرد امام در پاسخ فرمود: هيچ كس نزد مشركان مـكه گناهش سنگينتر از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) نبود، زيرا آنها 330 بت مى پـرسـتـيـدنـد، هـنـگـامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) آنها را به توحيد دعوت كرد بـسـيـار بـر آنـهـا گـران آمـد و گـفـتـنـد: آيـا او هـمـه خـدايـان مـا را تبديل به يك خدا كرده ؟ چيز عجيبى است ...ما هرگز چنين چيزى را از پدران خود نشنيده ايم اين فقط يك دروغ بزرگ است .
امـا هنگامى كه خداوند مكه را براى پيامبرش (بعد از صلح حديبيه ) گشود خداوند فرمود اى مـحـمـد (صـلى الله عـليـه و آله ) مـا فـتح مبينى را براى تو فراهم كرديم تا گناهان گـذشـته و آيندهاى كه نزد مشركان عرب بخاطر دعوت به توحيد داشته و دارى ببخشد، زيرا بعضى از مشركان مكه تا آنروز ايمان آورده و بعضيها از مكه بيرون رفتند و ايمان نـياوردند، ولى قادر بر انكار توحيد نبودند، و لذا گناه پيامبر در نظر آنها نيز بخاطر پـيـروزى بـخـشـوده شـد.هنگامى كه مامون اين سخن را شنيد عرض كرد بارك الله اى ابو الحسن (نور الثقلين جلد 5 صفحه 56).
نام كتاب : تفسير نمونه جلد 22
مؤ لف : جمعي از فضلا