0

کرامات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها

 
lindhfvhidld
lindhfvhidld
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : فروردین 1391 
تعداد پست ها : 3872
محل سکونت : بوشهر

کرامات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها

بالاترين جايگاه شفاعت، از آن رسول گرامي اسلام است كه در قرآن كريم، از آن به «مقام محمود» تعبير شده است. همين طور دو تن از بانوان خاندان رسول مكرم اسلام، شفاعت گسترده اي دارند كه بسيار وسيع و جهان شمول است و مي تواند همه اهالي محشر را فرا گيرد. اين دو بانوي عالي قدر، صديقه اطهر، حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها و شفيعه روز جزا، حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها هستند. در مورد شفاعت گسترده حضرت زهرا سلام الله عليها همين بس كه شفاعت، مهريه آن حضرت است و به هنگام ازدواج، پيك وحي طاقه ابريشمي از سوي پروردگار آورد كه در آن، جمله «خداوند مهريه فاطمه زهرا را، شفاعت گنهكاران از امت محمد (صلي الله عليه و اله)قرار داد»، اين حديث از طريق اهل سنت نيز نقل شده است. پس از فاطمه زهرا سلام الله عليها از جهت گستردگي شفاعت، هيچ بانويي به شفيعه محشر، حضرت معصومه سلام الله عليها نمي رسد. بر همين اساس است كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند: «با شفاعت او، همه شيعيان ما وارد بهشت مي شوند».

پنج شنبه 15 اسفند 1392  12:53 PM
تشکرات از این پست
lindhfvhidld
lindhfvhidld
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : فروردین 1391 
تعداد پست ها : 3872
محل سکونت : بوشهر

پاسخ به:کرامات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها

مرحوم سيد جليل و فاضل نبيل جناب آقاي سيد حسين برقي واعظ ، ساكن قم چنين مرقوم داشته اند: آقاي قاسم عبد الحسيني پليس موزه آستانه مقدس حضرت معصومه (عليهاالسلام ) كه در سنه 1348 به خدمت مشغول بود براي اينجانب حكايت كرد: در زماني كه متفقين محمولات خود را از راه جنوب به شوروي مي بردند و در ايران بودند من در راه آهن خدمت مي كردم ، در اثر تصادف با كاميون سنگ كشي يك پاي من زير چرخ كاميون رفت و مرا به بيمارستان فاطمي شهرستان قم بردند و زير نظر دكتر مدرسي و دكتر سيفي معالجه مي نمودم ، پايم ورم كرده و به اندازه يك متكا بزرگ شده بود و مدت پنجاه شبانه روز از شدت درد حتي يك لحظه خواب به چشمم نرفت و دايما از شدت درد ناله و فرياد مي كردم . امكان نداشت كسي دست به پايم بگذارد؛ زيرا آنچنان درد مي گرفت كه بي اختيار مي شدم و تمام اتاق و سالن را صداي فرياد فرا مي گرفت .
در خلال اين مدت به حضرت زهرا و حضرت زينب و حضرت معصومه (عليهاالسلام ) متوسل بودم ، و مادرم بسياري از اوقات به حرم حضرت معصومه (عليهاالسلام ) مي رفت و توسل پيدا مي كرد .
يك بچه در حدود سيزده الي چهارده سال هم كه در اثر اصابت گلوله زخمي شده بود و مثل من روي تختخواب پهلوي من در طرف راست بستري بود و فاصله او با من در حدود يك متر بود و در اثر جراحات و فرو رفتن گلوله زخم تبديل به خوره و جذام شده بود و دكترها از او ما يوس بودند و چند روز در حال احتضار بود و گاهي صداي خيلي ضعيفي از او شنيده مي شد و هر وقت پرستارها مي آمدند مي پرسيدند تمام نكرده است ؟ و هر لحظه انتظار مرگ او را داشتند .
شب پنجاهم مقداري مواد سمي براي خود كشي تهيه كردم و زير متكاي خود گذاشتم و تصميم گرفتم كه اگر امشب بهبود نيافتم خود كشي كنم چون طاقتم تمام شده بود . مادرم براي ديدنم آمد به او گفتم : اگر امشب شفاي مرا از حضرت گرفتي فبها ، و الا صبح جنازه مرا روي تختخواب خواهي ديد و اين جمله را جدي گفتم و تصميم قطعي بود ، مادرم غروب به طرف حرم مطهر رفت .
همان شب مختصري چشمانم را خواب گرفت . در عالم رو يا ديدم سه زن مجلله از در باغ (در سالن ) وارد اتاق من كه همان بچه هم پهلوي من روي تخت خوابيده بود شدند . يكي از زنها پيدا بود شخصيت او بيشتر است و چنين فهميدم اولي حضرت زهرا (عليهاالسلام ) و دومي حضرت زنيب (عليهاالسلام ) و سومي حضرت معصومه (عليهاالسلام ) هستند .
حضرت زهرا(عليهاالسلام ) جلو ، حضرت زينب پشت سر و حضرت معصومه رديف سوم مستقيم به طرف تخت همان بچه آمدند . و هر سه پهلوي هم جلو تخت ايستادند حضرت زهرا(عليهاالسلام ) به آن بچه فرمودند: بلند شو . گفت : نمي توانم . حضرت فرمود: بلند شو . گفت : نمي توانم . فرمودند: تو خوب شدي . در عالم خواب ديدم بچه بلند شد و نشست .
من انتظار داشتم به من هم توجهي بفرمايند ولي بر خلاف انتظار حتي به سوي تخت من توجهي نفرمودند ، در اين اثنا از خواب پريدم و با خود فكر كردم معلوم مي شود آن بانوان مجلله به من عنايتي نداشتند . دست كردم زير متكا و سمي كه تهيه كرده بودم بردارم و بخورم با خود فكر كردم ممكن است چون در اتاق ما قدم نهاده اند از بركت قدوم آنها من هم شفا يافته ام دستم را روي پايم نهادم ديدم درد نمي كند ، آهسته پايم را حركت دادم ، ديدم حركت مي كند . فهميدم من هم مورد توجه قرار گرفته ام .
صبح شد ، پرستارها آمدند و گفتند: بچه در چه حال است ؟ به اين خيال كه مرده است .
گفتم : بچه خوب شده . گفتند: چه مي گويي ؟ گفتم : حتما خوب شده . بچه خواب بود ، گفتم : بيدارش نكنيد . تا اينكه خودش بيدار شد ، دكترها آمدند ، هيچ اثري از زخم در پايش نبود ، گويا ابدا زخمي در بدن نداشته ، اما هنوز از جريان كار من خبر ندارند . پرستار آمد ، باند و پنبه را طبق معمول از روي پاي من بردارد و تجديد پانسمان كند چون ورم پايم تمام شده بود فاصله اي بين پنبه ها و پايم بود گويا اصلا زخم و جراحتي نداشته .
مادرم از حرم آمد ، چشمانش از زيادي گريه ورم كرده بود . پرسيد: حالت چطور است ؟ نخواستم بگويم شفايافتم ، زيرا ممكن بود از فرح زيادي سكته كند ، گفتم : بهتر هستم برو عصايي بياور ، و با عصا برويم به منزل (البته اين كارم مصنوعي بود) به منزل رفتيم ، بعدا جريان را نقل كردم . و اما در بيمارستان پس از شفايافتن من و آن بچه غوغايي از جمعيت و پرستارها و دكترها بود زبان از شرح آن عاجز است صداي گريه و صلوات تمام فضاي اتاق و سالن را پر كرده بود . (18)
عفت آموز بشر فاطمه زهراي بتول
گوهر گنج نبوت گل بستان رسول (ص )
با طلوع رخ بهتر زمهش گفت رسول
اختر بخت مرا نيست دگر بيم افول
هركه مشمول عنايات اللهي گردد
همه كارش رسد از دولت تقوا به حصول
يك زن و شامل او اين همه لطف ازلي
بيش از او كيست دگر رحمت حق را مشمول

 

منبع.کتاب كرامات الفاطمية(معجزات فاطمه زهرا(س) بعدازشهادت بضميمه سوگنامه فاطمه زهرا (س))    

 

 

 

پنج شنبه 15 اسفند 1392  12:54 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها