شعر طنز بورسی
زندگی لاکچری یادش بخیر آن همه بی جنبگی یادش بخیر پسته ها و زعفران یادش بخیر آن غذاهای گران یادش بخیر بورس ما را عاشق خود کرده بود فارغ از هر کار دیگر کرده بود مثبت پنج باز میشد صبح زود چهره ها شاداب و خندان مینمود آنچه میدیدم در آن خط روند قله و […]
زندگی لاکچری یادش بخیر
آن همه بی جنبگی یادش بخیر
پسته ها و زعفران یادش بخیر
آن غذاهای گران یادش بخیر
بورس ما را عاشق خود کرده بود
فارغ از هر کار دیگر کرده بود
مثبت پنج باز میشد صبح زود
چهره ها شاداب و خندان مینمود
آنچه میدیدم در آن خط روند
قله و سقف بود یا گاو قشنگ
هیچ نشان از دره و کف ها نبود
روزگارم خوش بود،این حرفها نبود
در فیبو اعداد بالا را نشان
چون صعودی مینمود تا کهکشان
کل بازار توی دستم جمع بود
ای خدا یعنی که آنها وهم بود؟؟
فکر میکردم که سختی شد تمام
زندگی،با من غزلهایت بخوان
خانه میگیرم به بلوار ارم
شاید هم رفتم جلوتر،جام جم
ماشینی میگیریم از نوع پلاس
تا همه گویند هستم با کلاس
پمپ بادم را فروختم مفتکی
آخ به بخت خود زدم یک جفتکی
ناگهان بازار ذاتش خسته شد
کندل نامهربانی بسته شد
ناگهان یک صبح شنبه بورس ریخت
چونکه سرخی آمد و سبزی گریخت
ریزش بازار ناگه شد شروع
سرخی اش را کرد نثار پرتفوی
روزها در پنج منفی میگذشت
بس خدا داند بر من چه گذشت
هفته ها بگذشت و سبزی را ندید
پس تمام سودها یکجا پرید
چهره اخمو،رو پریشان،دل غمین
حال دیدن دارد این حالم ببین
با خودم گفتم چه آمد بر سرم
روزهای خوش تمام شد همسرم
خرج کمتر کن که روزم شد سیاه
باز برگشتیم به دوران بلا
کارت هایم یک به یک ته میکشید
باز طعم خالی بودن میچشید
چند ماهی خوش نمودم زندگی
من خدایم را نکردم بندگی
حال پشیمانم از این بی جنبگی
میکنم تطهیر این گندیدگی
بورس اما باز هم عالی شود
عقده های این دلم خالی شود
روی سبزش را نشانم میدهد
نیک میدانم که جانم میرود