حکایت خنده دار نصرالدین و زن زشتش! نصرالدین را در افغانستان، ایران و جمهوری آذربایجان، نصرالدین، در ترکیه نصرتین هوجا (خواجه نصرالدین) و در عربستان جُحا (خواجه) مینامند. نصرالدین زنی بسیار زشت رو نصیبش شد، شبی زن با ناز و غمزه فراوان از مرد پرسید که باید از که رو بپوشاند و نزد که رویش باز باشد ؟ نصرالدین گفت : از من بپوشان بقیه را مختاری😁 🤦♂
نصرالدین و حکایت خنده دار الاغش! نصرالدین را در افغانستان، ایران و جمهوری آذربایجان، نصرالدین، در ترکیه نصرتین هوجا (خواجه نصرالدین) و در عربستان جُحا (خواجه) مینامند. روزی نصرالدین الاغ خود را با زحمت فراوان به پشت بام برد ؛ بعداز مدتی خواست اورا پایین بیاورد ولی الاغ پایین نمی آمد. ملا نمیدانست الاغ بالا می رود ولی پایین نمی اید؛پس از مدتی تلاش نصرالدین خسته شدوپایین امد ولی الاغ روی پشت بام به شدت جفتک می انداخت وبالا و پایین می پرید . تا اینکه سقف فرو ریخت والاغ جان باخت. نصرالدین که به فکر فرو رفته بود ، باخود گفت : لعنت بر من که ندانستم اگر خری را به جایگاه رفیعی برسانم هم آن جایگاه را خراب می کند و هم خود را
نصرالدین و حکایت خنده دار بوی آش! نصرالدین در ایران بیش از هر جای دیگر به عنوان شخصیتی بذله گو اما نمادین محبوبیت دارد. نصرالدین در خانه نشسته بود و آرزو میکرد ایکاش یک کاسه پر از آش گرم موجود بود و آنرا میخورد. در همان وقت دروازه خانه به صدا در آمد. پسر همسایه در حالیکه کاسه خالی ای را در دست داشت به ملا گفت: مادرم سلام رسانیده و گفت اگر آش پخته اید قدری هم به ما بدهید. نصرالدین سرش را جنبانید و گفت: کار دنیا چقدر عجیب است همسایه ها بوی آرزوی اش را هم استشمام میکنند.
نصرالدین و حکایت خنده دار لباس مهمانی! نصرالدین در ایران بیش از هر جای دیگر به عنوان شخصیتی بذله گو اما نمادین محبوبیت دارد. روزی نصرالدین به مجلس میهمانی رفته بود اما لباسش مناسب نبود به همین جهت هیچکس به او احترام نگذاشت و به او تعارف نکرد! نصرالدین خانه رفت و لباسهای نو را پوشید و به میهمانی برگشت اینبار همه او را احترام گذاشتند و با عزت و احترام او را بالای مجلس نشاندند!ملا هنگام صرف غذا در حالیکه به لباسهای نو خود تعارف می کرد گفت: بفرمایید این غذاها مال شماست اگر شما نبودید اینها مرا داخل آدم حساب نمی کردند.