پاسخ به:☻☻☻ هر روز 5 دقیقه خنده ☻☻☻
یه جوری هرموقع میرم آزمایشگاه با عصبانیت میگن رگ نداری
انگار من رگامو قایم میکنم😂😂
تحقیقات پزشکی نشان داده است میان سرعت طپش قلب زنان و شنیدن نام مکان مورد علاقه شان رابطه مستقیمی وجود دارد:
آشپزخانه:بدون طپش
محل کار:بدون طپش
بازار:طپ طپ طپ
رستوران:طپطپ طپطپ
مسافرت:ططپ طپ ططپ طپ
طلافروشی:طاق طوپ شتلق طاق طوپ شتلق طاق طوپ شتلق
خنده بر هر دردی دواست خنده ی از ته ددل بر غصه های دنیا .
یکی اومد تو کوچه هندونه به شرط چاقو بخره از وانتی 🍉🔪
یارو چاقو زده به هندونه میگه خوبه ؟ گفته خوبه ، از همین یه سالمشو بدین 😳
دروغه که میگن صبح زود پاشی تا آخر شب پر انرژی ای، من یه بار ۶ بیدار شدم رفتم بیرون،
ساعت 11 صبح با آمبولانس منو بردن خونه، انداختنم رو تخت😂😂😂
یه جا خوندم بوسه و شکلات به طرز عجیبی موجب ترشح هورمونهای شادی در انسان میشه. الان یه مدته شکلات رو قبل از خوردن میبوسم، خیلی هم شاد و خوشحالم.😬😅
امروز داشتم میگفتم این گوشی دیگه عمر خودشو کرده،
بابام زُل زد تو چشمام گفت: این گوشی باهات دفن میشه!
بابام با گوشیش زنگ زده به دوستش بعد همونجا پشت تلفن داد کشید:ای وای گوشیم رو تو خونه جا گذاشتم! من:0 دوست بابام0_0 سازمان مخابرات ایران@_@ بابام:) گوشی سامسونگ×_×
مامانم و خالم رفتیم بازار حرف این شد که شام چی درست کنن ( خاله ام بعد از ظهر اومده بود خونمون که بریم بازار و شب بمونن) خالم میگه : هاجر ( مامانم) غذا درس هکردی؟ ( ترجمه غذا درست کردی ) مامانم : نا ای شومی سره درس کمی ! حالا چی درس ها کنیم ( ترجمه نه باز میریم خونه با هم درست می کنیم ! حالا چی درست کنیم؟) خالم هم میگه پشمش کلو مامانم هم میگه آره شمکش پلو خوشمزس بدبدخت کشمش پلو یکی باید منو با کاردک جمع میکرد پشمش کلو&-& شمکش پلو@-@ کشمش پلو+-+
کاش یه جوری بشه که بتونیم به فامیلامون هم بگیم: خیلی خوبین، من و خانواده ام لیاقت فامیل بودن با شما رو نداریم، بهتره این رابطه فامیلی رو همین جا تمومش کنیم :)
دیشب آخونده شبکه ۱ داشت میگفت خدا هیچ موجودی رو بی دلیل نیافریده . . . بعد مامانم نگاه به من کرد،یه آه کشید زد کانال ٣ :/
در حالت اول مامانم: کی این گلدونو شکسته ؟ داداشم : بلا ای بلا ای دختر مردم اونیکی داداشم : نیا ، به نظرتو سینوس سی وپنج در تانژانت صفر به دست میاد؟ من : ای خدا یه شوهر خوب و پولدار نصیبم کن در حالت دوم مامانم : کی ظرف ها رو شسته داداشم : من من اونیکی داداشم : سینک و گاز رو هم تمیز کردم من : ای خدا من که ظرفا رو شستم یه شوهر خوب و پولدار نصیبم کن و خواهرم که ظرفا رو شسته :-( :-( :-( :-(
امروز پسر خالم (دهه ۹۰) اومدم بغلش کنم یک مشت بهم زد فرار کرد به باباش گفت من دارم میزنمش باباشم منو زد در همین حین همینو به بقیه فامیل گفت
داداشم پاشد خواست روره بگیره سحری خورد رفت تو دسشویی بابامم پاشد خواس بره به داداشم که تو دسشویی بود گفت پسرم دیگه نخور داره اذان میگه
دیروز از سوپری سر کوچه سیگار گرفتم امروز بابام رفت اونجا صاحب سوپری صدام کرد و به بابام گفت پسرتون ازم سیگار خریده وظیفه دونستم بهتون اطلاع بدم بابام گفت پسرم به سنی رسیده که خوب و بد خودشو تشخیص بده از این حرکت بابام خیلی خوشحال شدم تا اینکه دو تایی رفتیم خونه و جِرم داد:))))