0

☻☻☻ هر روز 5 دقیقه خنده ☻☻☻

 
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:☻☻☻ هر روز 5 دقیقه خنده ☻☻☻

‏من یه سال مدرسه ای میرفتم که بابام ناظمم بود
یه بار پدر یکی آومده بود گفت چرا بچه منو زدی؟
بابام گفت من بچه خودمم میزنم بعد صدام کرد گرفت جوری میزدم صدا سگ میدادم
طرف میگفت آقا غلط کردم ول کن بچتو •_•
 

چهارشنبه 14 مهر 1400  11:41 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:☻☻☻ هر روز 5 دقیقه خنده ☻☻☻

چند روز پیش داداشم سر کلاس انلاین بود(کلاس اوله)استاد ازش یه سوال پرسید بلد نبود جواب بده ایشون هم زبل خان سرشو صاف کرد که مثلا اینترنت ضعیفه تصویر وایساده حالا اینا به کنار بعد که تعریف میکرد میگفت فقط به دوربین نگاه می کرده که مردمک چشمش تکون نخوره
 

چهارشنبه 14 مهر 1400  11:42 PM
تشکرات از این پست
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:☻☻☻ هر روز 5 دقیقه خنده ☻☻☻

‏یه بار تولدم اونقدر کاسه بشقاب و پارچ آوردن جهزیم تکمیل شد به فکر افتادن شوهرم بدن.
⁦:-|⁩

فرستنده : (*_*)cutest.girl(*~*

چهارشنبه 14 مهر 1400  11:42 PM
تشکرات از این پست
farshon
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:☻☻☻ هر روز 5 دقیقه خنده ☻☻☻

سلام

دیدین بعضیا به ماسک میگن ماکس

مامان بزرگم اینجوری میگه حالا اینو ول کنید

پسر عمم رو چیکار کنم که کلاس هشتمه و 13 سال سن داره اون به ماسک میگه ماکس

یکی بهم بگه چطوری بزنمش که مرگ طبیعی جلوه بده

فرستنده : LEGEND

پنج شنبه 15 مهر 1400  4:21 PM
تشکرات از این پست
farshon
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:☻☻☻ هر روز 5 دقیقه خنده ☻☻☻

ب بابام میگم یه سال پیش اون پولی که بهت دادمو بده سربسرم گذاشت برگشتم گفتم
میدونی با اون پول سکه میخریدم الان چقد شده بود، برگشته میگه فک کن حالا سهام خریدی:(

فرستنده : پری

پنج شنبه 15 مهر 1400  4:21 PM
تشکرات از این پست
farshon
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:☻☻☻ هر روز 5 دقیقه خنده ☻☻☻

شوهر عمم هنوز معتقده اگه من با رفیقای ناباب نمی گشتم الا میتونستم پزشکی در بیام.


ولی هرچی بش میگم: اقا من اصلا رشتم ریاضی فیزیک بوده رتبه ۱ کنکور هم میشدم باز نمیتونستم پزشکی بیارم حالیش نمیشه

فرستنده : دلخسته عشق

پنج شنبه 15 مهر 1400  4:21 PM
تشکرات از این پست
farshon
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:☻☻☻ هر روز 5 دقیقه خنده ☻☻☻

+چرا صفحه گوشی رو نگاه می کنی لبخند می زنی ؟

-خو آدم وقتی جوک می خونه گریه نمی کنه که ، میخنده

+نه اگه کسی هست بگو بریم خواستگاری

 
پنج شنبه 15 مهر 1400  4:21 PM
تشکرات از این پست
farshon
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:☻☻☻ هر روز 5 دقیقه خنده ☻☻☻

سطح تراز داداشم تو آزمونا یه دفعه خیلی بالا رفت. ماهم به شد تعجب کرده بودیم آخه از اون بزمجه واقعا بعید بود. بابام هم طی یه حرکت انتحاری موقعی که داشت آزمون میداد کنارش نشست که بفهمه آزمونو کلید میزنه یا چی؟
رسید به سوالای ریاضی و بابام بهش گفت حل کن دیگه
اونم با چشمای خمــــار زل زده بود به صفحه مانیتور و چش و ابروشو تکون میداد. چنتا سوالو همینجوری رد کرد تا اینکه بابام پرسید چیکار میکنی؟
گفت: دارم سوالارو تو ذهنم حل میکنم. 10 تا که شد همشو وارد پاسخنامه میکنم :)))
بابام رو به آسمون: خدایا مرسی ازت که پسر به این باهوشی بهمون عطا کردی 10 تا 10تا سوال تو ذهنش حل میکنه و جوابشونو حفظ میکنه واقعا دمت گرم -_-

 
پنج شنبه 15 مهر 1400  4:21 PM
تشکرات از این پست
farshon
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:☻☻☻ هر روز 5 دقیقه خنده ☻☻☻

مامانم موقعی که حرف خصوصی با کسی داره: دخترم بیا گوشیمو بگیر برو تو تلگرام واسه خودت بخون
مامانم موقعی که میگم تو گوشیم تلگرام بریزم:تو این سن تلگرام میخوای چیکار؟

***

مامانم موقعی که سوال خصوصی ازش میپرسم:بچه ها تو این چیزا دخالت نمیکنن.
مامانم موقعی که میخواد کارای خونه رو بندازه گردنم:چرا بزرگ شدی هیچ کاری نمیکنی؟
یکی تکلیف منو مشخص کنه:((((

فرستنده : یه بنده خدا

پنج شنبه 15 مهر 1400  4:21 PM
تشکرات از این پست
farshon
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:☻☻☻ هر روز 5 دقیقه خنده ☻☻☻

مادر خانوم: عزیزم چرا دختر عمو تو تحویل نمیگیری تازه از کرج رسیدن بعد این همه مدت
پدر جان : راست میگه دیگه (مادر بنده اگه اشتباهم بگه باز از نظر ایشون راست میگه دیگه)
بنده حقیر: باوش
رسیدیم به خونه عمه جان و منم تصمیم گرفتم گرم بگیرم..
منو دخت عمو در حالی که داریم دیگ به ترک دیوارم میخندیم و باهم حسابی جور شدیم ^_^ ‌
مادر و پدر گرام : چه خبر توووونههه **



:/

 
پنج شنبه 15 مهر 1400  4:21 PM
تشکرات از این پست
farshon
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:☻☻☻ هر روز 5 دقیقه خنده ☻☻☻

زنعموم: چیکار میکنی با درسات ؟
بنده: خوبه –_– (خدایی جواب ای سوال چی میتونه باشه)
دخترش : مامااان چرا از من این سوالا رو نمیپرسی ؟
زنعمو جان: آخه تو درست خوبه عزیزم..

:/

 
پنج شنبه 15 مهر 1400  4:21 PM
تشکرات از این پست
farshon
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:☻☻☻ هر روز 5 دقیقه خنده ☻☻☻

عموم داشت انتخابات امریکا رو تحلیل میکرد و خیلی جدی داشت میگفت بایدن با اختلاف برنده میشه. بعد یه دفعه گفت الان نقش تعیین‌کننده رو ایالت فلوراید داره. یه ربع داشتیم براش توضیح میدادیم که فلوراید تو خمیردندونه و اون ایالت فلوریدا ست:|||

 
پنج شنبه 15 مهر 1400  4:21 PM
تشکرات از این پست
farshon
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:☻☻☻ هر روز 5 دقیقه خنده ☻☻☻

مامان وبابای شما هم وقتی میخان کاری براشون انجام بدین قربون صدقه تون میرن یا فقط بابا مامان من اینجورین؟
آدم احساس وسیله بودن بهش دست میده:-(






فک و فامیله داریم؟

 
پنج شنبه 15 مهر 1400  4:21 PM
تشکرات از این پست
farshon
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:☻☻☻ هر روز 5 دقیقه خنده ☻☻☻

اقا یروز تو جمع فامیل صحبت خاطره ها بود یهو مادر بزرگم گفت:
یادتونه اونروز من تو خونه خودم بودم هیچ کدومتون نبودین0_o
ینی جمع منفجر شد بش میگفتم خب چطور باید یادمون بیاد وقتی نبودیم...
حالا اینکه گذشت ولی تا ی هفته با همه قهر بود ک چرا مسخره می کنید.
فک و فامیله داریم...

 
یک شنبه 18 مهر 1400  7:06 PM
تشکرات از این پست
farshon
siryahya
siryahya
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : اسفند 1389 
تعداد پست ها : 158652
محل سکونت : ▂▃▄▅▆▇█Tabriz█▇▆▅▄▃▂

پاسخ به:☻☻☻ هر روز 5 دقیقه خنده ☻☻☻

داستان های منو مامانم ۲:
اگه مادر شما یهو نمیاد تو اتاق و درو به سرعت نور باز نمیکنه تا ببینه
چه غلطی داشتی میکردی
باید به ایرانی بودنش شک کنید







داغ دیده ها لایک لطفا

 
یک شنبه 18 مهر 1400  7:09 PM
تشکرات از این پست
farshon
دسترسی سریع به انجمن ها