0

اعتقاد به امام مهدی علیه السلام ، مسئله ای اسلامی نه مذهبی 2

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

اعتقاد به امام مهدی علیه السلام ، مسئله ای اسلامی نه مذهبی 2

بخش دوم

نقد توجیهات اهل سنت

از دیدگاه ما و نیز از دیدگاه منابع دست اول امت اسلامی، توجیهات یاد شده را به هیچ روی نمی‌توان در جایگاه تفسیر و معنای واقعی حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آلهپذیرفت. برخی دلایل که نادرستی توجیهات یاد شده را به اثبات می‌رساند چنین است:

1. عدم انطباق توجیهات با ویژگی‌های امامان در حدیث

الف. دانشمندان اهل سنت، در توجیه حدیث خلفای اثناعشر، به دو ویژگی از ویژگی‌های حدیث توجه کرده و سایر ویژگی‌های حدیث را که از اهمیت فراوانی برخوردار می‌باشند، از نظر دور داشته‌اند. اینان، فقط به عدد «دوازده» و «قرشی» بودن خلفای دوازده گانه توجه کرده‌اند و در توجیهات خود، عموماً در صدد تأمین این دو ویژگی بوده‌اند و از ویژگی‌های مهم دیگر حدیث، از جمله این‌که اینان، خلفای کل امت اسلامی می‌باشند، به عمد یا از سر غفلت، چشم پوشیده‌اند.

چنان‌که گفتیم، اینان خلفای همه امت اسلامی‌اند و تا امت باقی است، یکی از آنان باقی است، تا منصب خلافت و جانشینی رسول خدا را عهده‌دار باشد؛ لذا دوران زندگی آنان به زمانی خاص، محدود نمی‌شود. به همین دلیل، اقدام دانشمندان اهل سنت در محدود کردن دوران خلافت آنان به قرن اول و دوم هجری، اقدامی بر خلاف حدیث خلفای اثنا عشر است.

نیز، در الفاظ حدیث، عزت و استواری دین، دائر مدار وجود خلفای دوازده گانه قرار داده شده بود. تحقق این معنا متوقف بر آن است که:

اولا: تا دین باقی است، باید یکی از خلفای دوازده گانه نیز باقی باشد، تا در پرتو وجود او، عزّت و استواری دین تأمین شود.

ثانیاً: عزت و قوام دین، در پرتو مفاهیمی چون علم و اخلاق و معنویت و عدالت و… قابل تأمین است. ممکن است برخی، فتوحات ظاهری خلفا را موجب عزت دین بدانند؛ گرچه فتوحات هم اگر بر پایه موازین دینی انجام شود، می‌تواند مایه عزت باشد؛ اما این عزت، نوعی عزت ظاهری است و عزت واقعی در آن است که حکومت، بر پایه ارزش‌های دینی اداره شود و روح اسلام، در همه ارکان حکومت حاکم باشد.

عزت دین، چیزی نیست که در پرتو ظلم و ستمگری و آدم کشی و فساد و شراب خواری و تبعیض و تضییع حقوق مردم و سرقت بیت المال مسلمانان و… قابل تأمین باشد. در زندگی حاکمان اموی که بیشتر خلفای اهل سنت را تشکیل می‌دهند، هیچ اثری از علم، اخلاق، معنویت و دین دیده نمی‌شود و به جای آن، ظلم و فساد، و تبعیض و قدرت طلبی، شهرت طلبی، دنیا پرستی و… در زندگی آنان موج می‌زند. چنین افرادی، چگونه می‌توانند مایه عزّت دین باشند؟!

ثالثاً: اگر توجیهات دانشمندان اهل سنت را درست بدانیم، بر اساس آن، دوران خلافت خلفای دوازده گانه حداکثر تا اواسط قرن دوم پایان یافته است؛ بنابراین باید از آن زمان به بعد، دین، عزت و استواری خود را از دست داده، خوار و ذلیل و بی‌ثبات شده باشد. آیا دانشمندان اهل سنت حاضرند این پیامد توجیهات خود را بپذیرند؟!

آیا کسی می‌تواند بپذیرد که دین، در عصر انسان فاسدی چون یزید که فرزند پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله را به بدترین وجهی به شهادت رسانده و خانواده آن حضرت را به اسارت برده، و با سپاهی جلاّد به مدینه هجوم برده، اصحاب پیغمبر را به قتل رسانده و به مال و ناموس آنان تجاوز کرده و و سپاه او به خانه کعبه هجوم برده و کعبه را به آتش کشیده و ویران کرده است،([36]) و روزگار زندگی اش را با قمار بازی و شرابخواری و شهوت رانی سپری می‌کرده است، آیا کسی می‌تواند بگوید دین، در عصر یزید عزیز بوده، اما در عصر مسلمانان عصرهای بعد و عصر حاضر، ذلیل است؟ آیا می‌توان چنین عنصری را جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله دانست؟ نه؛ هرگز.

ب. در حدیث آمده است: «دشمنی دشمنان، به آن‌ها زیانی وارد نمی‌کند».

اگر مقصود از خلفای دوازده گانه، حاکمان اموی و عباسی باشند، چنان‌که دانشمندان اهل سنت گفته‌اند، و حاکمان اموی هم چنان‌که تاریخ صحیح نشان می‌دهد، از دین و ایمان و علم و اخلاق و معنویت، بهره‌ای نداشته‌اند، و همه هستی آنان، همان حکومت ستمگرانه ظاهری آنان بوده است. حال اگر کسی آنان را خوار کند و حکومت ظاهری را از دست آنان بگیرد، برایشان چیزی باقی نمی‌ماند و ضرر قطعی به آنان وارد شده است؛ در حالی که حدیث می‌گفت: «دشمنی دشمنان به آنان زیان وارد نمی‌سازد».

این ویژگیِ حدیث نیز به وضوح نشان می‌دهد که مصداق حدیث، حاکمان اموی نیستند و مقصود از خلافت نیز حکومت ظاهری نمی‌تواند باشد؛ بلکه باید خلافت منصبی الهی باشد، تا آن‌که دشمنی دشمنانِ ظاهری، نتواند به آن زیانی وارد سازد.

ج. در حدیث آمده بود خلافت، دائر مدار وجود خلفای دوازده گانه است؛ یعنی با پایان‌یافتن زندگی آنان، روزگار خلافت نیز پایان خواهد یافت؛ حال آن‌که مصادیق مورد نظر اهل سنت، یعنی حاکمان اموی روزگارشان در اوایل قرن دوم پایان یافت؛ اما خلافت ظاهری، نیرومندتر از گذشته توسط حاکمان عباسی ادامه یافت. این حقیقت، نشان می‌دهد که مصادیق خلفای اثنا عشر کسانی نیستند که دانشمندان اهل سنت بیان کرده‌اند.

آری؛ چنان‌که دیدیم، ویژگی‌های ذکر شده در حدیث، به هیچ روی بر حاکمان اموی و عباسی قابل تطبیق نیست؛ به همین دلیل اینان نمی‌توانند مصداق خلفای دوازده گانه باشند. این، در حالی است که تمام ویژگی‌های یاد شده، به تمام و کمال بر امامان اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله قابل تطبیق است.

2. فقدان دلیل

عیب دیگر کار دانشمندان اهل سنت در توجیه حدیث امامان اثنا عشر آن است که هیچ یک از آنان، برای اثبات مدعای خود، دلیلی اقامه نکرده، بلکه صرفاً به طرح یک ادعای بدون دلیل بسنده کرده‌اند. از نظر عقلای عالم، سخن بدون دلیل از هر کس که باشد، پذیرفته نیست. چنان‌که پس از این خواهیم گفت، نظر دانشمندان اهل سنت، نه تنها فاقد دلیل است، بلکه دلایل متعددی بر ضد آن وجود دارد که نظر همگی آنان را نفی می‌کند.

3. فقدان شرایط خلافت

دانشمندان اهل سنت برای امام و خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله شرایطی برشمرده‌اند که «عدالت و علم» از جمله آن شرایط است. اینان نوشته‌اند: خلیفه باید عادل باشد و در دانش دین شناسی، در حد اجتهاد از مبانی دینی، آگاهی داشته باشد.([37])

چنان‌که دیدیم، بیشتر کسانی که نام آنان در شمار خلفای دوازده گانه رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده بود، حاکمان اموی‌اند که به اعتراف شیعه و سنی، افرادی بی‌سواد، فاسق و ستمگر بوده‌اند که نه از عدالت بهره‌ای داشته‌اند و نه از شناخت دین. اینان، فاقد شرایطی هستند که خود دانشمندان اهل سنت برای خلیفه رسول خدا ذکر کرده‌اند؛ بنابراین، خلافت برای آنان هرگز منعقد نشده است. چگونه می‌توان چنین افرادی را در شمار خلفای رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار داد؟

این، در حالی است که در جانب مقابل، امامان اهل بیت قرار دارند که فضایل آنان، مورد قبول دانشمندان فریقین است و از شرایط لازم برای خلافت به تمام و کمال برخوردار بوده‌اند؛ بلکه شرایطی، بیش از آن را دارا می‌باشند.

4. وحدت رویه

هر کس ابعاد مختلف حدیث امامان اثنا عشر را مورد بررسی قرار دهد به وضوح در خواهد یافت که وعده آمدن خلفای دوازده گانه از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آلهوعده‌ای الهی است. این شخصیت‌های بزرگ معنوی که بنا است ادامه‌دهندة راه رسول خدا صلی الله علیه و آله باشند، باید از خط و مشی و رویه یکسانی برخوردار باشند؛ چون در زندگیِ مردان الهی، تعارض و ناهمگونی، جایی ندارد.

وقتی به زندگی امامان اهل بیت: و خلفای اهل سنت مراجعه می‌کنیم، امامان اهل بیت را مکمل و مؤید یکدیگر، و همه آنان را دارای رویّه‌ای یکسان می‌یابیم و راه و روش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در سخن و عمل آنان به وضوح مشاهده می‌کنیم؛ اما وقتی به زندگی خلفای اهل سنت، یعنی حاکمان اموی و عباسی مراجعه می‌کنیم، هر یک را مخالف دیگری و زندگی همه آنان را در تعارض آشکار با راه و روش رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌یابیم. این عملکرد آنان، نشان روشنی است از این‌که اینان، خلفای رسول خدا نبوده‌اند.

5. دو سلسله خلافت

از احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله که صاحبان صحاح و سنن و دیگر نویسندگان اهل سنت آن را با سند صحیح در آثار خود ثبت کرده‌اند، به وضوح استفاده می‌شود که پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله همزمان، دو سلسله خلیفه و حاکم وجود خواهند داشت: خلفای حق و حاکمان باطل.

خلفای حق: همان خلفای دوازده گانه‌ای هستند که تاکنون دربارة آن‌ها سخن گفته ایم. چنان‌که دیدیم رسول خدا صلی الله علیه و آله شمار و ویژگی‌های آنان را بیان کرده است. و خلافت آنان نیز بلافاصله پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله آغاز می‌شود. «پس از من، دوازده خلیفه وجود خواهند داشت».[38]

حاکمان باطل: حافظان اهل سنت از طریق شماری از بزرگان صحابه، احادیث صحیحی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده‌اند که بر اساس آن، آن حضرت فرموده است: «به زودی پس از من، فرمانروایانی خواهند آمد که نماز را از وقت آن به تأخیر می‌اندازند؛ آن را از معنویت تهی ساخته و می‌میرانند».[39]

از هدایت پیامبر، هدایت نمی‌جویند و به سنّت آن حضرت، پایبند نیستند.[40]

اینان، افراد فاسقی هستند که شایستگی آن را ندارند که کسی آنان را امام جماعت قرار دهد؛ لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحاب فرمود: «اگر با آنان نماز بخوانید، نمازتان نافله محسوب می‌شود» یا فرمود: «نمازهای واجبتان را در خانه‌هایتان بخوانید و نمازهای نافله را به آنان اقتدا کنید».[41]

وقتی سخن می‌گویند، مواعظ حکیمانه بر زبان می‌رانند، و در همان حال، قلب‌های آنان، بدبوتر از مُردار است. که نشان می‌دهد اینان، گرفتار صفت «نفاق» هستند.[42]

اینان افرادی بدعت گذارند.[43]

ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده است که فرمود: «امرایی که از مجوس بدترند».[44] و احادیث متعدد دیگر که بیش از ده نفر از بزرگان صحابه آن را از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده‌اند.

اگر به دقت و از سر انصاف، در احادیث گذشته بنگریم، و از تاریخ صحیح نیز مدد جوییم، به ویژه در صورتی که به واژه‌ها و تعابیری چون: «سیکون بعدی» و«سیکون امراء من بعدی» و «امراءٌ یکونون من بعدی» و «سیکون من بعدی ائمة» و «ستکون بعدی اُمراء» و «ستدرکون» و «سیلی امرکم» و… که در آغاز و لابه‌لای تمام روایات این باب به چشم می‌خورد، توجه کنیم، خواهیم دید این تعابیر، بر آینده نزدیک دلالت می‌کند و نشان می‌دهد دست‌کم بخشی از مخاطبان این احادیث، صحابه رسول خدا می‌باشند؛ یعنی آنان، دست‌کم شماری از آن امرا و حکام را درک خواهند کرد.

به راستی اینان کدام امرا و حکام بودند که در آینده نه چندان دور پس از درگذشت رسول خدا صلی الله علیه و آله به حکومت دست یافتند و از چنین عملکرد ناصوابی برخوردار بودند؟

نووی نیز در شرح صحیح مسلم، مصداق احادیث فوق را حاکمان اموی دانسته است.([45]) حاکمان اموی که اوصاف آنان در احادیث فوق گذشت، دقیقاً همان کسانی هستند که دانشمندان اهل سنت، آنها را جانشینان رسول خدا صلی الله علیه و آله معرفی کرده‌اند. به راستی آیا کسانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را نکوهش کرده و با تعابیر کوبنده‌ای چون میراننده وضایع‌کننده نماز، دروغگو، ستمگر، سفیه، خاموش‌کنندة سنت، پدید آورنده بدعت، بدتر از مجوس و مخالف قرآن،([46]) از آنان یاد کرده‌اند، شایستگی دارند که دانشمندان اهل سنت آنان را به عنوان خلفای پیامبر معرفی کنند؟!

معلوم نیست چه شباهتی میان اینان و رسول خدا صلی الله علیه و آله وجود داشته که دانشمندان اهل سنت بر اساس آن، نام آن‌ها را در لیست خلفای پیامبر ذکر کرده اند؟! چرا اینان، نکوهش‌های رسول خدا را دربارة حاکمان اموی نادیده گرفته و از یاد برده اند؟

در شماری از روایات این باب، رسول خدا صلی الله علیه و آله از حکومت حاکمان یاد شده سلب مشروعیت نموده و مردم را از ارتباط با آنان بر حذر داشته‌ است.

«به زودی پس از من حاکمانی وجود خواهند داشت، پس هر کس بر آنان وارد شود و آنان را در دروغشان تصدیق نموده و بر ظلمشان یاری نماید، از من نیست».[47]

اگر حاکمیت آنان مشروع بود، پیامبر نه تنها از تصدیق و یاری آنان منع نمی‌کردند، بلکه آن را لازم هم می‌شمرد؛ چنان‌که پیروی از حضرت علی علیه السلام و فرزندان آن حضرت را تحت هر شرایط، لازم و ضامن سعادت جامعه اسلامی دانسته است.

6. اختصاص خلافت به قریش

مسأله دیگری که کار دانشمندان اهل سنت را در توجیه حدیث امامان اثنا عشر دشوار ساخته، وجود این اصل است که رسول خدا صلی الله علیه و آله در همه زمان‌ها و مکان‌ها تا قیامت، خلافت و رهبری امت اسلامی را حق اختصاصی قریش دانسته است. نمونه‌هایی از احادیث این باب چنین است:

عبد الله بن عمر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می‌کند که فرمود:

همواره امر خلافت میان قریش است، تا آن‌گاه که دو انسان در جهان باقی باشند.[48]

در حدیث دیگری آمده است: «قریش، تا قیامت در خیر و شر، والیان مردم هستند».[49] در حدیث دیگری آمده است: «قریش، والیان امر خلافت هستند».[50]

از احادیث فوق، یک اصل اساسی استفاده می‌شود و آن این‌که خلافت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از آن حضرت، تا قیامت به قریش اختصاص دارد و هیچ قوم و قبیله دیگری را در آن سهمی نیست. بر اساس روایات فوق، امت اسلامی وظیفه دارند در هر عصر، از امامی پیروی کنند که از تبار قریش باشد. گواه این سخن آن‌که خود حافظان و مفسران و فقهای اهل سنت، از احادیث فوق چنین برداشتی داشته‌اند؛ از جمله:

بخاری احادیث فوق را در باب «الامراء من قریش» آورده است و مسلم در باب«الناس تبع لقریش و الخلافة فی قریش» و ترمذی در باب «ماجاء ان الخلفاء من قریش الی اَن تقوم الساعة» و بیهقی در باب «الائمة من قریش» و متقی هندی در باب «الأمراء من قریش» نقل کرده‌اند. چنان‌که می‌بینید، هر یک از این دانشمندان برای درج احادیث گذشته در کتاب خود بابی اختصاص داده و برای آن، عنوانی برگزیده‌اند که دقیقاً معنای مورد نظر ما را تأیید می‌کند و به وضوح نشان می‌دهد آن‌ها نیز از احادیث یاد شده، برداشتی همانند ما داشته‌اند.

یک شنبه 11 اسفند 1392  9:44 AM
تشکرات از این پست
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:اعتقاد به امام مهدی علیه السلام ، مسئله ای اسلامی نه مذهبی 2

همچنین دانشمندان یاد شده احادیث فوق را با حدیث خلفای اثنا عشر، کنار هم و در یک باب ذکر کرده‌اند. به نظر می‌رسد معنای این اقدام، این باشد که از دیدگاه ایشان، همین خلفای دوازده گانه قرشی هستند که در هر روزگاری یک نفر از آنان در جهان وجود دارد، تا هم شرط قرشی بودن خلافت و هم سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارة وجود خلفای دوازده گانه، مصداق خارجی پیدا کند. افزون بر مباحث گذشته، شارحان حدیث و فقهای اهل سنت دربارة احادیث فوق با صراحت بیشتری به اظهار نظر پرداخته‌اند؛ از جمله:

1. ابن حجر عسقلانی پس از نقل احادیث فوق می‌نویسد:

«دانشمندان، همین معنا را پذیرفته‌اند که شرط امام، آن است که از قریش باشد».[51]

2. قاضی عیاض می‌نویسد:

«شرط قرشی بودن امام، عقیده تمام علما است، تا آن‌جا که آن را مسأله‌ای اجماعی دانسته‌اند و تاکنون، از احدی از گذشتگان در این باره نظر مخالفی نقل نشده است».[52]

3. کرمانی شارح صحیح بخاری می‌نویسد: «جهان، هیچ‌گاه از وجود خلیفه قرشی خالی نیست».[53]

4. نووی می‌نویسد:

«این احادیث دلیل این است که خلافت مخصوص قریش است…» ([54])

این احادیث و نظایر آن، دلیل روشنی است بر این‌که خلافت به قریش اختصاص دارد و بستن پیمان خلافت برای کسی از غیر قریش جایز نیست. این قضیه، مورد اجماع صحابه و مسلمانان عصرهای بعد است. رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان کرده است این حکم، پس از این نیز تا آخر دنیا و تا زمانی که دو نفر انسان وجود داشته باشند، ادامه خواهد یافت.

5. مبار کفوری در شرح سنن ترمذی می‌نویسد: «تا جهان باقی است، خلافت در میان قریش است».[55]

وی می‌افزاید: «رسول خدا، بیان داشته است که این حکم، تا پایان جهان تا زمانی که دو نفر انسان باقی باشند، ادامه دارد».[56]

شمار دیگری از دانشمندان اهل سنت، از جمله زبیدی در شرح احیاء العلوم و ابن حزم در المحلی، نیز نظراتی همانند دانشمندان یاد شده ابراز کرده‌اند.([57])

چنان‌که ملاحظه می‌کنید، احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و در پی آن اظهارات دانشمندان اهل سنت، صراحت دارد که خلافت پس از رسول خدا تا قیامت، به قریش اختصاص دارد و دیگران را در آن، سهمی نیست. بر این اساس، همه پیروان پیامبر در همه زمان‌ها و مکان‌ها تا قیامت وظیفه دارند در هر زمان، خلیفه و امامی از قریش داشته باشند؛ او را به درستی شناخته و بیعت او را برگردن داشته باشند، تا بدین‌وسیله به سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله عمل کرده و وظیفه دینی خویش را به انجام رسانند.

آری؛ صحت احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله مقتضی آن است که هر زمان، چنین خلیفه‌ای در جهان وجود داشته باشد. در غیر این صورت، احادیث رسول تکذیب خواهد شد و تکلیف به لغو پیش خواهد آمد چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله از همه مسلمانان در همه زمان‌ها خواسته است که با خلیفه‌ای که از تبار قریش می‌باشد بیعت کرده و خلافت او را بپذیرند؛ حال آن‌که در عالم خارج، چنین خلیفه‌ای وجود ندارد و این، اقدام لغوی است. نیز ـ چنان‌که در حدیث خلفای اثناعشر دیدیم ـ تعداد خلفای قرشی برای همه زمان‌ها تا قیامت دوازده نفر است و آنان، امامان معصوم هستند.

اکنون جای این سؤال وجود دارد که از دانشمندان اهل سنت بپرسیم در حال حاضر، خلیفه و امام قرشی آنان کیست؟ قابل ذکر است، آنچه دربارة لزوم قرشی بودن خلافت گفته شد، صرفاً دربارة امامت عظمی و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله است، نه دربارة سایر رده‌های مدیریت نظام اسلامی.

7. ضرورت وجود امام در هر زمان

نکته دیگری که توجیهات دانشمندان اهل سنت را با مانع مواجه می‌سازد، احادیثی است که شماری از بزرگان صحابه دربارة ضرورت وجود امام در همه زمان‌ها، از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده‌اند. نمونه‌هایی از روایات یاد شده چنین است:

تفتازانی به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله آورده است: «هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است».[58]

در حدیث دیگری آمده است: «هر کس بمیرد و بیعت امامی را برگردن نداشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است».[59]

دانشمندان شیعه نیز احادیث فوق را بدون تفاوت یا با تفاوت اندکی در آثار خود آورده‌اند.([60]) از احادیث فوق، به وضوح استفاده می‌شود که در هر زمان، برای آحاد جامعه اسلامی امامی وجود دارد که شناخت او عین دین است و عدم شناخت او، عین جاهلیت.

اهمیت این امام، به قدری است که اگر کسی بمیرد، بدون آن‌که تحت رهبری او قرار داشته باشد، مرگش از نوع مرگ جاهلی است؛ یعنی گویا اسلام را درک نکرده است. این مسأله نیز روشن است که مقصود از این امامان، حاکمان ظلم و جور نیستند. چون قرآن، مؤمنان و مسلمانان را از نزدیک شدن به آنان برحذر داشته است: «و به کسانی که ستم کرده‌اند متمایل مشوید که آتش ]دوزخ[ به شما می‌رسد…».[61]

لحن روایات فوق نشان می‌دهد امام مورد نظرِ این روایات، فردی معمولی نیست؛ بلکه یک شخصیت برجسته و عظیم دینی و معنوی است.

پیش از این گفتیم جانشینان رسول خدا صلی الله علیه و آله و رهبران امت اسلامی در همه زمان‌ها دوازده نفرند. اکنون می‌گوییم تدبّر در روایات فوق، تردیدی باقی نمی‌گذارد که این امام که هر کس بمیرد و او را نشناسد، مرگش مرگ جاهلی است، همان امامی است که در هر عصر، جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله و عضوی از خلفای دوازده گانه آن حضرت است.

احادیث ضرورت وجود امام در هر زمان، توجیهات هر دو دسته از دانشمندان اهل سنت را عمیقاً با مشکل مواجه می‌سازد؛ هم گروهی که به ترتیب پس از پیامبر صلی الله علیه و آله از دوازده نفر نام برده و آنان را مصداق خلفای دوازده گانه قرار داده‌اند و هم گروهی که عده‌ای از میان حاکمان اموی و عباسی را گزینش کرده و به ضمیمه خلفای راشدین، دوازده نفر برشمرده و آنان را مصداق خلفای اثنا عشر دانسته بودند.

دوران خلافت خلفای گروه اول، قبل از پایان قرن اول هجری پایان یافته و پس از آن، با مشکل فقدان امام و مرگ جاهلی روبه‌رو می‌باشند؛ زیرا ـ چنان‌که پیش از این در بحث ویژگی‌های حدیث امامان اثناعشر گفتیم ـ آنان، خلفای کلّ امت اسلامی می‌باشند.

همچنین اندکی پیش گفتیم که امامان مورد نظر در روایات ضرورت وجود امام در هر زمان نیز افرادی ویژه‌اند و حاکمان ظالم و ستمگر به هیچ عنوان نمی‌توانند مصداق این روایات باشند؛ بلکه ـ چنان‌که اندکی قبل در بحث «دو سلسله خلافت» در احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله دیدیم ـ اگر کسی حاکمان ظالم و فاسدی مانند حاکمان اموی را به رسمیت بشناسد و با آنان بیعت کند و بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله در آن احادیث فرموده بود: «.. پس هر کس بر آنان وارد شود و آنان را در دروغشان تصدیق کند و بر ظلمشان یاری نماید، نه او از من است و نه من از اویم و در حوض کوثر، بر من وارد نخواهد شد…».([62])

چنان‌که می‌بینید، از دیدگاه پیامبر، این حکم کسانی است که با افرادی مانند حاکمان اموی رابطه داشته باشند و آن‌ها را به رسمیت بشناسند. کسانی که پیامبر، آن‌ها را به رسمیت نشناخته و با آن‌ها قطع رابطه کند، مرگشان مرگ جاهلی است.

اکنون، بر اساس توجیه دسته اول از توجیهات دانشمندان اهل سنت، امت اسلامی از آغاز قرن دوم با مشکل فقدان امام و رهبر رو‌به‌رو است، و تا هم اکنون این مشکل ادامه دارد، و پس از این نیز ادامه خواهد داشت.

مشکل گروه دوم، اندکی زودتر از گروه اول آغاز می‌شود؛ برای نمونه، سیوطی که از گروه دوم بود، پس از معاویه، ابن زبیر را خلیفه مسلمانان دانسته بود و حکومت یزید را به حساب نیاورده بود. پس از ابن زبیر نیز عمر بن عبد العزیز را از خلفای دوازده گانه به شمار آورده بود و حکومت عبد الملک مروان و فرزندانش را به حساب نیاورده بود.

افرادی مانند سیوطی، هم در فاصله به وجود آمده میان دو خلیفه، مانند ابن زبیر و عمر بن عبد العزیز با مشکل فقدان امام مواجه هستند، و هم پس از اتمام دوران حکومت خلفای دوازده گانه شان در اوایل قرن دوم، با این مشکل روبه‌رو می‌شوند؛ چون آن‌ها نیز از آن زمان تا قیامت، فاقد امام و خلیفه خواهند بود.

این‌جا است که مسأله ضرورت وجود امام در همه زمان‌ها که در احادیث فوق آمده است، هر دو دسته از توجیهات دانشمندان اهل سنت را با مشکل جدی مواجه می‌سازد. آنان، هیچ راه حلّی برای عبور از این مشکل ندارند و کلید حل مشکل، تنها در اختیار مذهب شیعه امامیه است؛ زیرا بر اساس اعتقاد امامیه، جهان، هیچ‌گاه از وجود یکی از امامان دوازده گانه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله خالی نیست و آخرین امام از سلسله امامان اثنا عشر یعنی حضرت مهدی علیه السلام  دارای عمر طولانی و خارق العاده است.

در همین باب روایات دیگری وجود دارد که روایات گذشته را توضیح داده و نظر ما را اثبات می‌کند؛ از جمله ابن عمر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می‌کند که خطاب به علی علیه السلام فرمود: «ای علی! هر کس بمیرد، در حالی که تو را دشمن داشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است».[63]

ابن عباس نیز از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می‌کند که فرمود: «ای علی! هر کس با تو دشمنی ورزد، خداوند، او را به مرگ جاهلی از دنیا خواهد بُرد».[64]

نیز ابوذر از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می‌کند که به علی علیه السلام فرمود: «یا علی! هر کس از من فاصله گیرد، از خدا فاصله گرفته و هر کس از تو فاصله گیرد، از من فاصله گرفته است».[65]

به راستی آیا احادیث فوق نشان نمی‌دهد در احادیث گذشته، مقصود از امامی که هر کس بمیرد و او را نشناسد، همان امام علی بن ابی طالب علیه السلام است و هر کس بمیرد و دشمنی او را در دل داشته باشد، مرگش مرگ جاهلی است؟ همان کس که فاصله گرفتن از او، عین فاصله گرفتن از شخص پیامبر است، و تردیدی نیست که اگر کسی از پیامبر و خدا فاصله گیرد و در آن حال بمیرد، مرگ او مرگ جاهلی خواهد بود.

اکنون جای این سؤال وجود دارد که در عهد خلافت حضرت علی7، امام و پیشوای معاویه چه کسی بوده است؟ سپس، فاصله گرفتن معاویه از حضرت علی علیه السلام به معنای فاصله گرفتن از پیامبر و خدا است و کسی که از خدا و پیامبر فاصله گیرد، چه سرنوشتی خواهد داشت؟

دیگر این‌که او تا آخر عمر بغض و دشمنی علی را در دل داشت و بر همین اساس، با آن حضرت جنگید و اندکی پیش، در حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله دیدیم هر کس دشمنی علی را در دل داشته باشد و در آن حال بمیرد، مرگ او مرگ جاهلی است. سایر حاکمان اموی نیز در دشمنی با حضرت علی علیه السلام و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله راه معاویه را پیموده‌اند.

به راستی آیا کسانی را که با خدا و پیامبر قطع رابطه کرده و زندگی و مرگ آنان، زندگی و مرگ جاهلی است، می‌توان خلیفه و جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله به حساب آورد؟

پی نوشت ها:

[36]. تاریخ ابی الفداء، ج1، ص‌192؛ مروج الذهب، ج3، ص‌79؛ تاریخ طبری، ج 5، ص‌491؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج3، ص‌47؛ الصواعق المحرقه، ص221؛ ابن جوزی، المنتظم، ج5، ص‌343؛ ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب، ج1، ص‌69؛تذکرة الخواص، ص260؛ تاریخ الخلفاء، ص 230.

[37]. ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص20؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج5، ص‌243.

[38]. سنن ترمذی، کتاب فتن، باب 46؛ مسند احمد، ج5، ص‌92، 99، 108؛معجم کبیر طبرانی، ج2، ص‌214، 216، 254، 255، البانی، سلسلة‌الصحیحه، ح 1075.

[39]. «.. ستکون علیکم ائمة یمیتون الصلاة…». صحیح مسلم، کتاب مساجد، ح 238؛ سنن بیهقی، ج3، ص‌177، دارالکتب العلمیه؛ یعقوب بن اسحاق، مسند ابی عوانه، ج1، ص‌344، دار المعرفه؛ معجم کبیر طبرانی، ج2، ص‌151؛ مسند احمد، ج5، ص‌169، دار الفکر.

[40]. «… امراء یکونون من بعدی لا یهتدون بهدیی و لایستنّون بسنتی…». منذری،الترغیب و الترهیب، ج3، ص‌194، احیاء التراث؛ مستدرک حاکم، ج1، ص‌79، دار الکتاب؛ طحاوی، مشکل الآثار، ج2، ص‌137؛ مجمع الزوائد، ج5، ص‌445.

[41]. «… فصلّوا الصلاة لوقتها، و اجعلوا صلاتکم معهم نافلةً». مجمع الزوائد، ج2، ص‌81؛ صحیح مسلم، کتاب مساجد، ح 239؛ مسند احمد، ج 5، ص‌169، دار الفکر.

[42]. «… ستکون علیکم امراء من بعدی، یعظون بالحکمه علی منابر… و قلوبهم اَنتنُ من الجیف». مجمع الزوائد، ج5، ص‌429؛ دار الفکر با تصریح به صحت سند حدیث، طبرانی، معجم کبیر، ج19، ص‌160.

[43]. «… یؤخرون الصلاة عن مواقیتها، و یحدثون البدعة…». سنن بیهقی، ج3، ص‌177، 183؛ مسند احمد، ج 1، ص‌499.

[44]. «یکون علیکم امراء هم شرٌّ من المجوس». مجمع الزوائد، ج 5، ص‌424 با سند صحیح.

[45]. شرح صحیح مسلم، ج 5، ص‌154، دار القلم بیروت 1407 ه‍.

[46]. تمامی تعابیر فوق در روایات یاد شده آمده است.

[47]. «انه سیکون بعدی امراء فمن دخل علیهم فصدّقهم بکذبهم و اعانهم علی ظلمهم، فلیس منّی و لَستُ منهُ…». سنن ترمذی، ج3، ص‌358، چاپ سلفیه؛الترغیب و الترهیب، ج3، ص‌195؛ تاریخ بغداد، ج5، ص‌362.

[48]. «لا یزال هذا الأمر فی قریش ما بقی من الناس اثنان». صحیح مسلم، کتاب اماره، باب1؛ صحیح بخاری، ج4، ص‌218 و، ج9، ص‌78، دار الجیل؛ فتح الباری، ج 13، ص‌114 و 117؛ سلسلة الصحیحه البانی، ح375؛ سنن بیهقی، ج8، ص‌141؛مسند احمد، ج2، ص‌93، 128؛ تاریخ بغداد، ج3، ص‌372.

[49]. «قریش ولاة الناس فی الخیر و الشرّ الی یوم القیامة». مسند احمد، ج4، ص‌203؛ ابن حجر، تلخیص الحبیر، ج4، ص‌42؛ البانی، سلسلة الصحیحه، ح 1155.

[50]. «قریش ولاة هذا الامر». سنن ترمذی، کتاب فتن، باب 42؛ فتح الباری، ج7، ص‌31؛ سلسلة الصحیحه، ح 1156.

[51]. «والی هذا ذهب اهل العلم اَنّ شرط الامام اَن یکون قرشیاً». فتح الباری، ج13، ص‌118، دار المعرفه.

[52]. «اشتراط کون الامام قرشیاً مذهب العلماء کافه، و قد عدّوها فی مسائل الاجماع و لم ینقل عن احد من السلف فیها خلاف، و کذلک من بعدهم فی جمیع الامصار». همان، ص 219.

[53]. «لم یخلُ الزمان عن وجود خلیفة من قریش». همان، ص 217 به نقل از کرمانی.

[54]. هذه الاحادیث و اشباهها دلیل ظاهر اَنّ الخلافة مختصة بقریش لا یجوز عقدها لاحد من غیرهم، و علی هذا انعقد الاجماع فی زمن الصحابه فکذلک بعدهم… و بیّن6 ان هذا الحکم مستمرٌ الی آخر الدنیا ما بقی من الناس اثنان…». نووی، شرح صحیح مسلم، ج12، ص‌441ـ443.

[55]. «فالخلافة فیهم ما بقیت الدنیا». تحفة الاحوذی، ج6، ص‌481 دار الفکر بیروت.

[56]. همان.

[57]. اتحاف السادة المتقین، ج2، ص‌231 دار الفکر، المحلی 9، ص‌359 دار الآفاق.

[58]. «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة». تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5، ص‌239، انتشارات رضی.

[59]. «من مات و لیس فی عنقه بیعة، مات میتة جاهلیه». صحیح مسلم، کتاب اماره، ح 58؛ سنن بیهقی، ج 8، ص‌156؛ معجم کبیر طبرانی، ج19، ص‌335؛سلسلة الصحیحه، ج 2، ص‌715؛ مسند احمد، ج 4، ص‌96.

[60]. کمال الدین، ج2، ص‌409، جامعه مدرسین؛ بحار، ج 32، ص‌331؛ محاسن برقی، ج 1، ص‌176؛ رجال کشی، ص 424.

[61]. «وَ لاَ تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمْ النَّارُ وَ مَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ» هود (11): 113.

[62]. سنن ترمذی، ج3، ص‌358، سلفیه؛ منذری، الترغیب و الترهیب، ج 3، ص‌195؛ طبرانی، معجم کبیر، ج19، ص‌134، طحاوی، مشکل الآثار، ج 2، ص‌136؛التاج الجامع للاصول، ج3، ص‌53، استانبول؛ تاریخ بغداد، ج 5، ص‌362، ج2، ص‌107؛ کنز العمال، ج5، ص‌793، الرساله.

[63]. «…و من مات و هو یبغضک یا علی مات میتةً جاهلیة…». مجمع الزوائد، ج9، ص‌162، دار الفکر، 1414 ه‍؛ معجم کبیر طبرانی، ح 13549؛ کنز العمال، ج11، ص‌611.

[64]. «و مَن ابغضکَ اماته الله میتة الجاهلیه…». کنز العمال، ج11، ص‌607.

[65]. «یا علی من فارقنی فارق الله، و من فارقک یا علی فارقنی». مجمع الزوائد، ج9، ص‌173 و 184 با سند صحیح؛ مسند بزار، رقم 2565، با سند صحیح؛ کنز العمال، ج11، ص‌614.

منبع: ماهنامه انتظار موعود - شماره 26

دی شیخ با چراغ همی‌‌گشت گرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

یک شنبه 11 اسفند 1392  9:45 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها