0

تأویل در نزد سلفیان 2

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

تأویل در نزد سلفیان 2

بخش دوم و پایانی

تأویل و تفویض

این اندیشه ابن تیمیه را به این عقیده وا می‌دارد که سالم‌ترین راه،‌ تفویض [= واگذاری معنای این امور به خدا و رسول (ص)] است؛ عقیده‌ای که آن را ادعا می‌کند و به سلف شایسته نسبت می‌دهد؛ از این‌رو واژگان را به معنای ظاهری آن گرفته، بر مفاهیم ظاهری آن در اصل دلالت لغوی حمل می‌کند، ولی تأکید می‌ورزد که صفات الهی همانند [صفات موجودات] حادث نیست و پس از این دیگر رها کرده، بیش از این تفسیر نمی‌کند. او معتقد است کوشش برای تفسیر، انحراف و گمراهی است.

و در این‌باره به فرموده خدای متعال استناد می‌کند:«او کسی است که بر تو کتاب را فرو فرستاد». بخشی از آن، آیات محکم است که آنها پایه و اساس کتاب‌اند و بخش دیگر آیات متشابه؛ اما کسانی که در دل‌هایشان انحراف هست، به دنبال متشابهات آن می‌افتند تا فته به پا کرده،‌ تأویل آن را بجویند، در حالی که تأویل آن آیات را کسی جز خدا و راسخان در علم نمی‌داند.می‌گویند ایمان آوردیم. تمام آن از نزد پروردگار ماست. و [این سخن را] جز صاحبان خرد متذکر نمی‌شوند.[103]

بنابراین ابن تیمیه معتقد است که با این شیوه میان تفسیر و تفویض جمع کرده است؛ چه اینکه او آیات را به معنای ظاهری تفسیر می‌کند و [صفات الهی را] از موجودات حادث و مخلوق مبرا می‌دارد و در خصوص چگونگی و ویژگی صفات، راه تفویض را در پیش گرفته، [عملش را به خدا] وا می‌گذارد؛ پس اعتقاد دارد که اصحاب پیامبر (ص) معنای آیات متشابهی را که خداوند در آنها به [داشتن] دست و پا و صورت و استیلا و فرود آمدن و غیره وصف شده است، می‌دانسته‌اند و بر معنای ظاهری آن حمل می‌کرده‌اند و سعی بر شناختن حقیقت کنه و چگونگی آن نداشته‌اند؛ چنان که در شناخت حقیقت ذات الهی نیز سعی و اصرار نمی‌ورزیدند.

این سخنی است که ابن تیمیه در قالب شیوه سلف تبیین می‌کندف ولی غزالی در این کلام با وی مخالف است و در کتاب خود الجام العوام عن علم الکلام چنین تقریر می‌کند که تعابیر به کار رفته در عبارت‌های قرآن و احادیث پیامبر (ص)، هم معانی ظاهری دارد (همان معانی حسی که مشاهده می‌کنیم و آن درباره‌ی خدای متعال محال است) و هم معنای دیگری دراد که مجازی و مشهور است و انسان عرب زبان بدون [نیاز به] تأویل یا سعی برای تفسیر آن، آن را می‌فهمد. غزالی در این‌باره می‌گوید:

«معنای تقدیس خدا این است که هرگاه تعبیر دست و انگشت را شنید یا فرموده پیامبر (ص) را که «خداوند خمیره آدم را خود به دست خویش مهیا ساخت»[104] و «قلب انسان مومن در میان دو انگشت از انگشتان خدای رحمان است.»[105] سزاوار است بداند که این واژه‌ها بر دو معنا اطلاق می‌شود: نخست همان وضع [معنای] اصلی؛ یعنی عضوی است که از گوشت و استخوان و عصب تشکیل یافته است و گوشت و استخوان و رگ، جسم مخصوص و دارای صفات ویژه است.

مقصود من از جسم، عبارت است از مقدار [معینی] دارای طول و عرض و عمق که مانع از یافت شدن جسم دیگری در آن مکان می‌شود، مگر در صورتی که اول او از آن مکان کناره‌گیرد؛ و گاهی این واژه، یعنی کلمه «ید»، در معنای دیگری به صورت استعاره به کار می‌رود که به هیچ وجه به معنای جسم نیست؛ چنان که وقتی (به طور مثال گفته می‌شود) «شهر در دست امیر است»، همین معنا فهمیده می‌شود، هر چند امیر دست بریده باشد؛ پس بر انسان عامی (بی‌سواد) و غیر عامی لازم است به طور قطع،‌ مسلم و ثابت بدانند که رسول خدا (ص) با این احادی ثجسمی را که همان عضو مرکب از گوشت و خون و استخوان است [رای خدا] را اراده نکرده است؛ چه، این معنا درباره خدای متعال محال و خداوند از این امر مبراست. اگر کسی به ذهنش خطور کند که خدا جسمی مرکب از اعضاست، بت‌پرست است؛ زیرا هر جسمی آفریده خدا، و پرستش آفریدگان کفر است. و اگر بت‌پرستی کفر به شمار می‌رود، بدین سبب است که بت، مخلوق است.

از این رهگذار ملاحظه می‌کنیم که حجت الاسلام غزالی مفاهیم این واژگان را به همراه معنای مجازی مشهور آنکه روشن است، با وضوح کامل بیان می‌کند و تردیدی نیست که سلف صالح [=گذشتگان شایسته] که معانی مجازی و حقیقی لغات را می‌فهمیدند، این واژگان را بر همان معانی مجازی مشهور آن، که خود نیز آنها را به کار می‌برند، اطلاق می‌کردند. کسانی که با پیامبر (ص) زیر آن درخت بیعت کردند، وقتی این سخن خدای متعال را تلاوت می‌کنند که فرمود:«در حقیقت، کسانی که با تو بیعت می‌کنند، جز این نیست که با خدا بیعت می‌کنند. دست خدا بالای دستان آنهاست؛ پس هر کس پیمان شکند، فقط به زین خود پیمان ی‌شکند، و هر که بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند، به زودی خدا پاداش بزرگی به او می‌بخشد»،[106]

آیا چنین می‌فهمند که مقصود از دست در اینجا همانند درست آفریندگان نیست، و نمی‌فهمند که مراد آیه، سلطنت خدای متعال و قدرت اوست، به دلیل آنچه در آیه از تهدید برای کسانی که پیمان بشکنند وجود دارد که بازتاب پیمان شکنی به خود آنان باز می‌گردد؟ بدین جهت ما هم روش ماتردی و ابن جوزی و غزالی [در روش ابن تیمیه] ترجیح میدهیم و معتقدیم که اصحاب پیامبر (ص) آنجا که به کار گرفتن معنای حقیق یممکن نباشد، واژگان، این آیات را به معنای مجازی آن تفسیر کرده‌اند؛ چنان که [در مواقع دیگر] آن را به معنای حقیقی خود تفسیر می‌کنند.

محکم و متشابه در نگاه سلفیان

سلفیان به خاطر تصریح قرآن وجود متشابهات در قرآن را می‌پذیرند و معتقدند آیات محکم بیشتر از آیات متشابه است. زیرا خود آیه متشابه می‌فرماید «منه ایت محکمات هن ام الکتاب و اخر متشبهت»[107] که محکمات را ام الکتاب نامید. که اهل کتاب‌اند. از طرف دیگر نصوص اسماء و صفات و معاد بیشترین حجم قرآن را تشکیل می‌دهدد که هیچ سوره‌ای از سور قرآن خالی از این دو اصل اساسی نیست پس نمی‌تواند بحث مبدا و معاد از متشابهات باشد. لذا در این دو اصل که اختلاف اساسی میان عقل گرایان و سلفیان را تشکیل می‌دهد. به نظر سلفیان باید به ظاهر آیات تمسک کرد و آن را از محکمات دانست؛ برخلاف متکلمان که آیات اسماء و صفات و معاد را متشابه دانسته و عقل ار بر نقل مقدم کرده‌اند.[108]

سلفیان که اهتمام فروانی به دیدگاه سلف دارند، معتقدند که همه سلف اعم از صحابه، تابعین، علمای اعلام همگی آیات اسماء و صفات و معاد را از محکمات قرآن گرفته و هیچ یک از سلف این آیات را آیات متشابه ندانستند.

سلفیان در توضیح این سوال که آیه می‌فرماید:«ما یعلم تاویله الا الله» لذا باید معتقد باشید که تأویل متشابهات را فقط خدا می‌داند، گفته‌اند: فرق است میان این قول که «ما یعلم تأویله الا الله» و بین این قول که «لا یعلم معناه الا الله» که معنای اول صحیح است و حقیقت آن را فقط خدا می‌داند. چون تأویل در اینجا همان حقیتق و نفس الامری است که فقط خداوند از آن خبر دارد، اما قول دوم یعنی «لا یعلم معناه الا الله» باطل است و عقل‌گرایان عبارت اول را می‌گویند، اما معنای دوم ار اراده می‌کنند و خیال می‌کنند که آیه محکم و متشابه خواهد بگوید که معنای متشابهات را فقط خدا می‌داند که این صحیح نیست بلکه معنای متشابه را سلف می‌فهمیدند اما حقیقت آن را فقط خدا می‌داند و فرق است میان فهم اجمالی معنا با شناخت حقیقت آن واین به خاطر اشتباهی است که مردم در معنای تأویل برای آنان پیش آمده است.

تأویل سه معنا دارد که عبارتند از:[109]

تأویل یعنی همان حقیقت در نفس الامر که از آن واقعیت خبر می‌دهد که در قرآن به این نحو استعمال شده است که گاهی تأویل خبر است که همان حدوث مخبربه است و گاهی تأویل امر است که همان حدوث مأموریه است. در این آیات، خداوند خبر داده که این کتاب، فصل الکتاب است و به نحوی بیان شده که بر هیچ کس شبهه‌ای باقی نمی‌ماند. سپس خداوند می‌فرماید: تأویل آن را در قیامت می‌فهمید یعنی حقیقت این موضوع در روز قیامت متکشف شده که خود قیامت و اشراط آن حقیقت آن است. بنابراین آنچه در قیامت افتاق می‌افتد اعم از بعث و نشور و حساب و میزان و صراط و بهشت و جهنم و عذاب و نعیم، همه اینها تأویل آن چیزی است که خداوند در دنیا از آن خبر داده است که جز خداوند از وقت آن خبر ندارد.[110]

مثال تأویل امر هم قول برخی از سلف است که گفته‌اند: تأویل امر یعنی سنت و قول عایشه که گفته:«پیامبر در رکوع و سجود خود بسیار می‌فرمود:«تأویل قرآن به من بده»[111] که مقصود تأویل قرآن بنابر نظر ابن حجر عسقلانی یعنی انجام آنچه که امر شده به آنکه همان آیه قرآن است که به پیامبر دستور می‌دهد «تسبیح خدا کن»[112] پس تأویل در حدیث عایشه عینی عمل کردن به دستورات الهی نه چیزی فراتر از آنچه آن چیز هست.[113]معنی دوم تأویل یعنی تفسیر و توضیح که همان اصطلاح کار برای سلف از تأویل است و بزرگان تفسیر و حدیث و فقه قرون فاضله هرگاه کلمه تأویل را استفاده می‌کردند، مقصودشان تفسیر بوده است.

معنای سوم تأویل انصراف دادن کلام از ظاهر لفظ به معنای دیگر است. یعنی معنای ظاهری را کنار نهاده و معنای دیگری که هیچ ارتباطی با ظاهر ندارد، اخذ شود که این کنار نهادن معنای ظاهری لفظ به خاطر دلیلی است که همراه لفظ وجود دارد و باعث انصراف معنا می‌گردد. این معنای سوم از تأویل، اصطلاح متأخرین و فلاسفه و متکلمان و عرفا است. که مورد قبول سلفیان نیست و آن را قبول ندارند.[114]

بنابراین در نزد سلفیان تأویل در آیه آل عمران به معنای اول است که همان حقیقت و نفس الامر مقصود است. یعنی حقیقت متشابه را فقط خدا می‌داند و از اختصاصات علم الهی است، لذا جمهوری اصحاب حدیث و اهل تفسیر ظاهرگرا، بر لفظ جلاله توقف کرده و علم تأویل یعنی حقیقت آن را فقط خدا می‌داند و اگر بر لفظ جلاله هم توقف نکنیم تأویل را باید به معنای تفسیر و بیان که همان معنای دوم است بدانیم، لذا راسخان در علم تأویل به معنای تفسیر آن را می‌دانند، و هیچ گاه سلف معنای سوم را که در نزد متأخرین مطرح بوده است، قبول نداشتند.[115]

مفسران معانی مختلفی برای متشابه ذکر کرده‌اند که سلفیان معانی زیر را بیشتر پسندیده و گفته‌اند:متشابه همان منسوخ است که معنای آن هم معلوم است. این قول به عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عباس، قتاده، سدی و غیر آن نسبت داده شده است.متشابه آن چیزی است که راهی برای علم به ان نیست مثل هنگام ظهور قیامت. این قول هب جابر بن عبدالله انصاری نسبت داده شده است. در این معنا اگرچه ظهور قیامت شناختش ممکن نیست و هیچ کس نمی‌داند که چه زمانی واقع می‌شود، اما معنایش معلوم است.

1. متشابه همان حروف مقطعه است.متشابه یعنی چیزی که احتیاج به بیان دارد که از احمد بن حنبل نقل شده متشابه آن چیزی است که معنایش معلوم است اما قطعی نیست.متشابه چیزی است که دارای معانی متعدد است که این تعریف از شافعی نقل شده است.متشابه همان قصص و امثال است که معانی آن روشن است.متشابه آن چیزی است که ایمان به آن لازم است اما عمل به آن نمی‌شود که این نیز معنایش معلوم است.[116]

سلفیان بسیار سعی دارند تا ثابت کنند که متشابه ـ هر چه باشد ـ معنایش معلوم است اگرچه حقیقتش روشن نیست و فقط نزد خداست، ولی این تفسیر از متشابه با ظاهر آیه نمی‌سازد. چون ظاهر آیه می‌گوید آیات دو نوعند محکم و متشابه که متشابه معنایش معلوم نیست و کسانی که اهل زیغند به آیات متشابه تمسک می‌کنند.

حال با توجه به معانی‌ای که سلفیان برای متشابه کرده‌اند اهل زیغ به کدام یک از معنای خاص تمسک می‌کنند؟ آیا به منسوخات تمسک می‌کنند یا آنچه که علمش نزد هیچ کس نیست یا به حروف مقطعه با به قصص و امثال آن؟! تمسک به هر یک از این معانی انسان را از اهل زیغ قرار نمی‌دهد، بلکه در صورتی از اهل زیغ نحسوب می‌شود که به مطالبی تمسک شود که مخالف حق و حقیقت باشد.

به نظر سلفیان محکم آن است که در بیان معنایش احتیاج به غیر ندارد، چون مفرداتش واضح و ترکیبش متقن است، اما متشابه آن است که در فهم مراد از آن به تأمل و تفکر احتیاج است. زیرا محتمل معانی کثیر و مختلف است، و باعث التباس و اشتباه می‌شود لذا از صیغ مشکله است.[117] برخی از سلفیان قائلند متشابه آن است که علمش نزد خدا باشد و بس؛ مثل وقت قیام ساعت، خروج دجال، نزول حضرت عیسی (ع) و حروف مقطعه که این قول به جابر بن عبدالله، شعبی و سفیان ثوری نسبت داده شده[118] و طبری نیز آن را پذیرفته است.گویا کسانی که در آیه متشابه، در لفظ جلاله توقف می‌کنند، این معنا را برای متشابه می‌پسندند و اختیار می‌کنند.[119]

برخی از سلف گفته‌اند: محکم آن است که بیشتر از یک وجه از آن فهمیده نشود و متشابه دارای وجوه کثیره است که این قول از مجاهد، ابن اسحاق، ابن عطیه،‌شافعی، احمد بن حنبل و ابن انباری نقل شده است.ابن تیمیه در بیانی عجیب قائل شده که تمام قرآن محکم است و متشابه آن چیزی است که شیطان القا می‌کند و این خداوند است که آن را نسخ کرده و زایل می‌سازد. این آیه می‌رساند که احکام در تنزیل است و تشابه در القائات شیطان و همچنین احکام در تأویل و تفسیر است و تشابه در جایی که اکثر از یک معنا داشته باشد.[120]

سلفیان در اینجا معانی متعددی برای محکم و متشابه ذکر کرده‌اند که قدر مشترک همه همان معنایی است که شوکانی بیان کرده است، اما سلفیان نگفته‌اند که وضوح نزد چه کسی منظور است؟ شاید یکی آیه نزد فردی محکم باشد، ولی مفسر دیگری آن را از متشابهات بداند. بنابراین چه معیاری برای تشخیص محکم از متشابه وجود دارد؟ سلفیان به این پرسش پاسخی نداده‌اند و به احتمال بسیار فهم خویش را حق مطلق و فهم دیگران را باطل محض می‌دانند.

سه شنبه 6 اسفند 1392  8:05 AM
تشکرات از این پست
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

پاسخ به:تأویل در نزد سلفیان 2

محکم و متاشبه در قرآن نزد سلفیه

به نظر سلفیان خداوند در آیه‌ای تمام قران را محکم معرفی کرده و می‌فرماید: «کتب احکمت ءایته ثم فصلت من لذن حکیم خبیر»[121] که در تفسیر قتاده و مجاهد[122] به این معنا که قرآن مصون از باطل و فساد است و در اخبارش صادق و در احکامش حق است.[123]

اما در آیه‌ای دیگر خداوند تمام قرآن را متشابه معرفی کرده و می‌فرماید:«خدا کتاب متشابهی نازل کرد»[124] که در تفسیر سلف یعنی برخی از آن شبیه بعضی دیگر است و برخی از آیات، برخی دیگر را تفسیر می‌کنند که به قول سعید بن جبیر «قرآن مفسر قرآن است».[125] بنابراین در نظر سلفیان قرآن تناسب درونی دارد به نحوی که هر گاه به امری امر کرد یقیناً به نقیض آن امر نمی‌کند و تشابهی که همه قرآن را در بر می‌گیرد ضد اختلاف منهی عنه است که این تشابه عام منافاتی با احکام عام ندارد بلکه مصدق آن است. زیرا کلام متقن و محکم برخی، بعض دیگر را تصدیق می‌کنند و برخی آیات، آیات دیگر را تأیید می‌کنند.

در آیه‌ای دیگر از قرآن، خداوند آیات قرآن را دو دسته کرده، اکثر آن را محکم معرفی کرده و برخی از آیات را آیات متشابه دانسته که مورد استفاده اهل زیغ قرار می‌گیرند که همان آیه هفت سوره آل عمران است که سلفیان از محکم و متشابه در این آیه به احکام و تشابه خاص یاد می‌کنند و معتقدند تشابه خاص همان تشابه یک شی با غیر خود است که باعث التباس و اشتباه مخاطب می‌گردد که نسبی است و راسخون در علم به اشتباه نمی‌افتند و حق را تشخیص می‌دهند و گاهی تشابه از اموری است که هیچ کس از بندگان از آن خبر ندارند.[126]یکی از مهم‌ترین سوالاتی که در اینجا مطرح می‌گردد این است که آیا راسخون در علم،‌علم به متشابهات دارند یا خیر؟! که این به وقف در آیه باز می‌گردد.

سلفیان در اینجا به نقطه مشترکی نرسیده‌اند. زیرا آنچه از سلف گزارش شده است، اختلافی است. اعظم سلف بر لفظ جلاله الله توقف کرده‌اند و او را مستأنفه گرفته‌اند. خود سلفیان گفته‌اند که مذهب جمهور صحابه و تابعین توقف بر لفظ جلاله است. مفسران از ابن عباس، ابن مسعود، عایشه عروه بن زبیر، عبدالله بن عمر، ابن ابی کعب، ابونهیک اسدیف حسن بصری، جابر بن زید ابوالشعثاء، عمر بن عبدالعزیز، ابن انباری، مالک بن انس، فراء، ابوعبیده، اخفش و کسائی توقف بر لفظ جلاله را گزارش کرده‌اند که مختار طبری و بغوی و ابویعلی نیز می‌باشد.[127]

ابن تیمیه در این زمینه می‌نویسد:«وقف بر لفظ جلاله الله ادله زیادی دارد. اصحاب پیامبر خدا و جمهور تابعین و جمهور امت بر آن اعتقاد دارند».[128] از عایشه نقل شده است که می‌گفت:«کان من رسول فهم فی العلم ان آمنوا بمحکمه و متشابهه و لم یعلمو تأویله» و ا عمر بن عبدالعزیز نقل شده:«علم راسخین در علم به قرآن منتهی می‌شود که درباره تأویل می‌گفتند: آمنا به کل من عند ربنا».[129]دیدگاه دومی از برخی از سلف نقل شده که قائل به عدم وقفنه و راسخون در علم را به خدا عطف کرده و معتقدند که هم خدا و هم راسخون در علم از تأویل آیات علم دارند. ابن کثیر در تفسیر خود این قول را به بسیاری از مفسران و اصولیان نسبت داده است.[130]

سلفیان که این دوگانگی را از سلف دیده‌اند به تردید و تحیر افتاده و برای رفع این مشکل هب توجیهات و تأویلاتی دست زده‌اند که قابل دفاع نیست. آنان با تقسیم تأویل به معانی مختلف برای رفع مشکل چاره‌جویی کرده‌اند. ابن تیمیه در این زمینه معتقد است که گاهی تأویل به معنای حقیقت و عاقبت امر است که از آیه یوسف آیه یکصد[131] به دست می‌آید که این تأویل از اموری است که فقط خدا آن را می‌داند و وقف بر لفظ جلاله این موارد را می‌گیرد. در همین راستا حقایق اسماء و صفات خداوند و حقیقت و کیفیت رابطه اسماء و صفات از اموری است که فقط خدا از آن خبر دارد و راسخون در علم از آن بی‌اطلاعند.

گاهی هم تأویل به معنای تفسیر است مثل آیه «بنئنا بتأویله»[132]که منظور تفسیر آن را به یوسف آموختین که همان اصطلاح سلف از تأویل است و باید روایات آیات و سخنان صحابه و تابعین و مفسران را که می‌گویند راسخون در علم تأویل را می‌دانند بر اساس این معنا، تفسیر و توجیه کرد بنابراین خداوند تفسیر متشابهات را به راسخون آموخته اما حقیقت متشابهات از آنان مخفی و پنهان داشته شده است.[133]

خداوند از قیامت و اینکه حتماً افتاق خواهد افتاد، خبر داده است ونیز از بهشت و جهنم و اسماء و صفاتش خبر داده است و تمام این امور از جهت خطاب معنایش معلوم است و از محکمات است، اما از جهت حقیقت و کیفیت هیچ کس از آن خبر ندارد و از این جهت از متشابهات است.[134] بنابراین در نظر سلفیان دو نوع متشابه وجود دارد: متشابه حقیقی که هیچ راهی به ادراک و فهم حقیقت و کنه آن وجود ندارد مثل روح و قیامت که فقط خداونداز آن مطلع است در علم فقط می‌گویند:«آمنا به کل من عند ربنا» و اگر اکثر سلف گفته اند که بر لفظ جلاله توقف کرده و از متشابه خبر نداریم، منظورشان متشابه حقیقی است که فقط علمش نزد خداست و بس؛ ولی این معنای نفهمیدن معنا نیست. زیرا مخاطبان از این متشابه هم مطلب را درک کرده، اما حقیقتش را نمی‌فهمند.

نوع دیگر متشابه، متشابه اضافی است که برای برخی محکم و برای برخی متشابه است و ابن تیمیه در این زمینه می‌نویسد:«در اصطلاح سلف، منوسخ، مجمل، طاهر، عام و مطلق قبل از انکه مبین آن روشن شود همگی داخل در متشابه بودند و سلف آنها را زیر مجموع متشابه می‌دانست. چون دارای دو معنا بود که این متشابه نسبی است. و سلف از مخصص و مقید و ناسخ آن خبر داشتند و کسانی که از هل زیغ بودند بدون توجه به مخصص آن و از روی عمد فقط به عام و مجمل تمسک کرده و مخاطب را به شک و شبهه می‌انداختند...».[135]

بر این اساس اگر ابن عباس و امثال آن ویا احادیث پیامبر آمده که راسخون در علم از تأویل خبر دارند که مقصود نوع دوم از متشابه است که راسخون در علم از ناسخ و مبین و مخصص ومقید آن خبر دارند و می‌توانند آیه را از تشابه خارج سازند.[136] زیرا مفسران در ذیل آیه محکم و متشابه آل عمران آورده‌اند که عده‌ای مسیحیان نران به مدینه آمده و استدلال به کمله «کلمة» و «روح منه» در پی اثبات تثلیث بر آمده و از این کمله استفاده کرده و گفتند خداوند خود اقرار به جزئیت خداوند در جسم عینی کرده و لذا عقیاد ما اشتباه نیست. به همگی فهماند که نباید به ظاهر یک آیه استدلال کرد و آیات دیگر را نادیده گرفت که تصریح در بنده بودند حضرت عیسی (ع) دارد و این همه آیات بر وحدانیت خداوند تأکید دارد که هیچ نوع شریکی را نمی‌پذیرد لذا باید این الفاظ متشابه را بر آیات محکم حمل نمود تا معنای صحیح آن به دست آید.[137]

به نظر سلفیان وجود متشابه در شرع قلیل و کم است و اکثر قریب به اتفاق شرع از محکمات است. دلیل سلفیان خود آیه متشابه است که درباره محکمات به «هن ام الکتاب» اشاره کرده که دلالت بر این نکته دارد که معظم قرآن محکم بوده و برای هدایت و شفاء آمده است. دیگر اینکه به نحو استقرار وقتی به شرع مراجعه می‌شود این نکته به دست می‌آید که اکثر ادله شریعت واضح و روشن و از محکمات هستند و اختلافی در میان مفسران نیست.[138]

سلفیان از اینه به سلف نسبت تفویض در این زمینه داده شود، ناراحت گشته و معتقدند مذهب تفویض، مذهب سلفی نیست. جلا‌ل‌الدین سیوطی در جملاتی، مذهب سلف و اصحاب حدیث را مذهب تفویض معرفی کرده و می‌نویسد:«آیات اسماء و صفات از آیات متشابه بوده... و جمهور اهل سنت بالاخص سلف و اهل حدیث اعتقاد دارند که این آیات متشابه بوده و باید به آنها ایمان آورد و معنای آن را به خداوند تفویض کرد و نباید تفسیر کرد و باید خدا را از معنای ظاهر آن تنزیه نمود...».[139]

بنابراین سلفیان معتقدند سلف معنای یسمع و بصیر و استوی به عرش را می‌فهمیدند و می‌فهمیدند که دو دست و امثال آن به چه معنا است. زیرا به لغت عربی و به کلام فصیح بیان شده بود. و در برخی مارد حقیقتش را به خدا واگذار کرده ولی در اکثر موارد معنای آن روشن و واضح است و هیچ دلیلی وجود ندارد که آیات اسماء و صفات و آیات قضا و قدر را از متشابهات بدانیم چون مفهوم بوده و هیچ شک و شبهه‌ای در معانی آنها نیست.[140] ژ

به نظر آنان جهمیه و قدریه با تمسک به معنای آیاتی که نزدشان متشبه شده بود، مثل «لیس کمثله شیء»[141] صفات کمال خدا را نادیده گرفته و وجه و یدین و غضب و رضا و رحمت را ازخدا نفی کردند و نیز به آیاتی مثل «لا یظلم ربک احدا»[142] تمسک کرده و خداوند را از قدرت خود باز داشتند و افعال عباد را مخلوق خدا ندانستند.[143]

پی نوشت ها:

[103] . آل عمران، 7.

[104] . والله خمر آدم بیده.

[105] . ....؟؟؟

[106] . ....؟؟؟

[107] . آل عمران، 7.

[108] . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج 13، ص 294-295.

[109] . ر.ک: شنقیطی، اضواء البیان فی ایضاح القرآن بالقرآنف ج 1، ص 329.

[110] . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج 13، ص 277-278.

[111] . صحیح بخاری، ح 817.

[112] . نصر، 3.

[113] . ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج 2، ص 299.

[114] . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج 3، ص 55-56.

[115] . ر.ک: ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 374.

[116] . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج 17، ص 420-423؛ ابن کثیر، تفسیر، ج 1، ص 344-345.

[117] . ر.ک: ابن قتیبه،‌تأویل مشکل القرآن، ص 74-75.

[118] . ابن جوزی، زاد المسیر، ج 1، ص 350-351؛ بغوی، معالم التنزیل، ج 1، ص 268.

[119] . تفسیر طبری، ج 3، ص 174-175.

[120] . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج 13، ص 274-275.

[121] . هود، 1.

[122] . تفسیر قرطبی،ج 9، ص 2-3.

[123] . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج 3، ص 60.

[124] . زمر، 23.

[125] . تفسیر ابن کثیر، ج 4، ص 50.

[126] . همان، ج 3، ص 61-62.

[127] . ابن جوزی، زاد المسیر، ج 1، ص 354؛ طبری، جامع البیان، ج 3، ص 182-184؛ ابن کثیر، تفسیر، ج 1، ص 346؛ بغوی، معالم التنزیل، ج 1، ص 270.

[128] . ابن تیمیه،‌ مجوع فتاوی، ج 13، ص 275.

[129] . طبری، جامع البیان، ج 3، ص 182-183.

[130] . ابن کثیر، تفسیر، ج 1، ص 374.

[131] . یوسف، 100.

[132] . یوسف، 36.

[133] . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج 13، ص 275 و 282.

[134] . همان، ج 5، ص 35-38.

[135] . ابن تیمیه، مجموع فتاویف ج 13، ص 272-273.

[136] . همان، ج 17، ص 380.

[137] . ابن تیمیه، مجموع فتاوی، ج 17، ص 378و379-390.

[138] . شاطبی، الموافقات، ج 3، ص 86-87.

[139] . سیوطی، الاتقان، ج 2، ص 6.

[140] . ر.ک: عبدالرحمن بن ناصر سعدی، القواعد الحسان لتفسیر القرآن، ص 70-71.

[141] . شوری، 10.

[142] . کهف، 29.

[143] . ر.ک: ابن قیم جوزی، اعلام الموقعین، ج 2، ص 294-295.

منبع: پایگاه پژوهشی تخصصی وهابیت شناسی

دی شیخ با چراغ همی‌‌گشت گرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

سه شنبه 6 اسفند 1392  8:06 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها