جواد الائمه
انیس النفوس | امام رئوف | گنجینه دانلودهای رویایی | فروشگاه گنجینه دانلودهای رویایی | بسیجی مخلص | امیرالمومنین | روایت عاشورا
گنجینه فوتبال |نخستین پایگاه دانلود رایگان گل های فوتبال از لینک مستقیم
فارسی مچ | نخستین پایگاه خبری تخصصی مسابقات اینترنتی
خرید بک لینک | فروش بک لینک | بک لینک رنک بالا
پاسخ به:جواد الائمه
از سخنان حضرت جواد (ع ) 1- اعتماد به خداوند متعال بهاى هر چيز گران است و نردبانى است به سوى هر بلندى . 2- عزت مؤ من در بى نيازى او از مردم است . 3- ولى و دوستدار خدا در آشكار و دشمن خدا در پنهانى مباش . 4- هر كه به برادرى به جهت خداوند تعالى ، بهره دهد (يا بهره گيرد) خانه اى در بهشت بهره داده (يا بهره گرفته ) است . 5- كسى كه خداوند متعال يذيرنده تعهد اوست چگونه تلف شود؟ كسى كه از خدا بريد و به ديگرى پيوست چگونه نجات يابد؟ كسى كه از راه غير علم (يعنى از طريق جهالت و نادانى ) عمل كند، بيش از آنكه اصلاح امور كند موجب فساد و تباهى خواهد شد . 6- از دوستى با آدم نادان و بد بپرهيز، زيرا مانند شمشير كشيده است ، منظرش نيكوست ولى آثارش زشت مى باشد . 7- كسى كه امين خيانتكاران باشد، همين كار در دغلى و خيانتش كافى است . 8- شخص مؤ من نيازمند به خصلت است : توفيق از جانب حق تعالى ، واعظى از نفس خود كه پيوسته او را پند دهد و قبول كند، پذيرش نصيحت از آنكه او را به هدايت وادارد و نصحيت كند .
بهترين خلق امام جواد عليه السلام فرمود : هيچ دو مردى به گرد يكديگر نيامدند، جز آنكه بهترينشان نزد خدا، كسى است كه مؤدب تر است . پرسيدند : اى فرزند رسول خدا! ما آنرا نزد مردم دانيم كه چيست ؛ اما بيان فرما كه نزد خداوند چيست فرمود : قرآن را همانگونه كه نازل شده است قرائت كنيد و سخن ما را همان طور كه گفته ايم ، روايت كنيد و خداوند را به حالتى كه محتاج و نيازمند اوييد بخوانيد
پايان عمر امام جواد (ع ( چنانكه گفتيم امام جواد ) عليه السلام ) در مدينه متولّد شد و در بغداد از دنيا رفت و معتصم عبّاسى او را از مدينه به بغداد جلب كرد، آن حضرت دو شب مانده به آخر محرّم سال 220 هجرى ، وارد بغداد شد و در ماه ذيقعده همان سال در بغداد (پس از ده ماه تحت نظر حكومت عبّاسيان ( جان به جان آفرين تسليم كرد . بعضى گفته اند: آن حضرت را مسموم كردند، ولى اين قول نزد مصنّف كتاب الارشاد (شيخ مفيد) ثابت نشده است ؛ زيرا روايتى كه بر آن گواهى دهد، به نظر ايشان نرسيده است . جسد مطهّر آن حضرت را در قبرستان قريش ، پشت سر مرقد جدّش امام كاظم ( عليه السلام ) به خاك سپردند . او هنگام شهادت 25 سال و چهار ماه داشت و با القاب منتجب و مرتضى ياد مى شد .
حرز امام جواد (ع ( در حرز مام جواد عليه السلام آمده است : و باسمائك المقدسات المكرمات المخزونات فى علم الغيب عندك . و تو را سوگند به اسماى مقدس و مكرمت كه در علم غيبت مخزون است .
زنان و فرزندان حضرت جواد (ع ( زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر ماءمون بود. حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندى نداشت . حضرت امام محمّد تقى زوجه ديگرى مشهور به امّ ولد و به نام سمانه مغربيه داشته است . فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدين شرح : 1- حضرت ابوالحسن امام على النقى (هادى ( 2- ابواحمد موسى مبرقع 3- ابواحمد حسين 4- ابوموسى عمران 5- فاطمه 6- خديجه 7- امّ كلثوم 8- حكيمه حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا كوتاه زندگانى و عمرى سراسر رنج و مظلوميت داشت . بدخواهان نگذاشتند اين مشعل نورانى نورافشانى كند. امام نهم ما در آخر ماه ذيقعده سال 220 ه به سراى جاويدان شتافت . قبر مطهرش در كاظميه يا كاظمين است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسى بن جعفر (ع ) زيارتگاه شيعيان و دوستداران است .
ستايش امامى از امام ديگر مفيد در ارشاد از حضرت ابوالحسن ، امام موسى عليه السلام نقل مى كند كه ايشان فرمود : پسرم على ، بزرگ ترين فرزندم مى باشد و او برگزيده ترين و محبوب ترين آنها نزد من است . او همراه من در جفر مى نگرد كه كسى اين كار را نمى كند مگر كه پيامبر و يا وصى پيامبرى باشد .
كوبم در سراى جوادالائمه را
تا بشنوم صداى جوادالائمه را
سربر نگيرم از دولتسراى او
بس ديده ام سخاى جوادالائمه را
دلداده ام به زاده آزاده رضا
دارم به سر هواى جوادالائمه را
تا زنده ام به دولت حب على و آل
دارم به لب ثناى جوادالائمه را
حاشا اگر به قيمت هستى دهم زكف
سرمايه ولاى جواد الائمه را
نشناخت آنكسى كه مقام ولايتش
نشناخته خداى جوادالائمه را
ماه رجب كه كرده مصفا جهان حسن
دارد بخود صفاى جوادالائه را
گاه طلوع صبح دهم زين مه آفتاب
بوسيده خاك پاى جوادالائمه را
روزيكه نيست غير عمل دستگير خلق
دل بسته ام عطاى جوادالائمه را
دارم (اميد) اينكه ز اخلاص بندگى
حاصل كنم رضاى جوادالائمه را
امام المهدى يا جوادالائمه
ولى خدا يا جواد الائمه
سپهر كرم ، ابر رحمت يم جود
محيط سخا، يا جوادالائمه
چه گويم به وصفت كه فرموده آن را
به قرآن خدا، يا جوادالائمه
به كشتى ايمان در امواج طوفان
توئى ناخدا، يا جوادالائمه
چه در هفت گردون چه در هشت جنت
توئى مقتدا، يا جوادالائمه
سماواتيان راست مدح تو، بر لب
به صبح و مسا، يا جوادالائمه
بود نقش خاك ره كاظمينت
رخ اولياء، يا جواد الائمه
زشاهيست عارم كه در آستانت
گدايم گدا، يا جوادالائمه
بود بى ولاى تو طاعات عالم
سراسر هبا، يا جواد الائمه
اگر بود واقف زعلمى كه داده
تو را كبريا، يا جوادالائمه
نه بگشودى اندر برت پور اكثم
لب خويش را،يا جوادالائمه
گرم سر جدا گردد از تن ، نگردد
دل از تو جدا، يا جوادالائمه
به غير از خدا هر كه گويد ثنايت
بود نارسا يا جوادالائمه
خدا داد پاسخ به هر بينوا كو
تو را زد صدا، يا جوادالائمه
به بازار محشر ولاى تو آدم
به روز جزا، يا جوادالائمه
ثناى تو گويم عصا از تو جويم
به هر دو سرا، يا جوادالائمه
رهايى به مهر تو خواهم كه گشتم
اسير هوا، يا جواد الائمه
خوش آن ملتجى راكه در آستانت
كند التجاء، يا جوادالائمه
جوادى ، جوادى ، گدايم گدايم
عطا كن ، عطا يا جوادالائمه
بخوان جانب كاظمينم وز آنجا
ببر كربلا، يا جوادالائمه
بمانم ، بميرم سپس زنده گردم
به مهر شما، يا جوادالائمه
به جان پيمبر به زهراى اطهر
به بابت رضا يا جوادالائمه
مرا تا ابد از صف دوستانت
مگردان جدا، يا جوادالائمه
تهى دستم و هستيم هست ، تنها
گناه و رجا، يا جوادالائمه
قدم گشته خم ، پافرو مانده در گل
زبار خطا، يا جوادالائمه
ميان حجره چنان ناله از جفا مى زد
كه سوز ناله اش آتش به ماسوى مى زد
شرار زهر زيك سوى و سوز غم يك سو
به جان و پيكرش آتش جداجدا مى زد
نداشت شكوه زبيگانگان به لب دم مرگ
وليك داد زبيداد آشنا مى زد
برون حجره همه پايكوب و دست افشان
درون حجره يكى بود دست و پا مى زد
ستاده بود و جوادالائمه جان مى داد
از او بپرس كه زخم زبان چرا مى زد
و مولد المولى امام التاسع
السيد الحبر التقى الشافع
وزاد روز مولا امام نهم
آقا، بزرگ ، پرهيزكار و شفاعت كننده است
الهاشمى الفاطمى المرتضى
محمد و ابن على الرضا
او كه از بنى هاشم و فرزندان فاطمه و پسنديده است
نامش محمد و فرزند امام رضا عليه السلام است
قدكان فى العاشر من شهر رجب
وقيل فى شهر صيامه وجب
در دهم ماه رجب بود و گفته شده
در ماه رمضان كه روزه اش واجب است بود
فى نصفه قيل و فى الثانى عشر
منه و فى المقام اقوال اخر
در نيمه رمضان و در روز 12 رمضان
و در اينجا اقوال ديگرى هم است
فى ليلة الجمعه او فى الجمعه
والمكرمات حازها مجتمعه
در شب جمعه يا جمعه و در حاليكه
زنان بزرگوارى اطرافش جمع بودند
لماءة و الخمس و التسعينا
من هجرة بعدة السنينا
يكصد و نود و پنج
سال بعد از هجرت
فى عمره نصف لخمسين اشتهر
بضم شهرين و ايام اخر
مشهور درباره عمر ايشان
25 سال و دو ماه و چند روز است
القابه خمس تقى منتجب
منها جواد قانع ولاعجب
لقبهاى وى پنج تاست تقى منتجب
از آنهاست جواد قانع و جاى شگفتى نيست
والمرتضى متمم الالقاب
يدعى اباالفضل بلا ارتياب
و مرتضى كامل كننده القاب اوست
بدون شك ابالفضل خوانده مى شود
و هو ابوجعفر الجواد
محمد يرجى به الرشاد
واو ابو جعفر بخشنده است
محمدى كه از او راهنمايى اميد مى رود
كان له ابنان مع ابنتين
على اختلاف حاصل فى البين
او داراى دو پسر و دو دختراست
با اختلافى كه در بين حاصل است
فابناه واحد وصيه على
ثانيهما موسى بجدة شمى
از دو پسر او يكى وصى او على است
و دومين آندو موسى است كه همنام پدربزرگش است
و هوالذى يعرف بالمبرقع
ذوالحسب العالى المنيع الارفع
و موسى كسى است كه به مبرقع معروف است
داراى شخصيت والا، غير قابل دسترسى و بسيار ارجمند
اختاهما فاطمه امامه
اشرقنا من فلك الامامة
دو خواهر آندو فاطمه و امامه هستند
كه از آسمان امامت طلوع كردند
قيل له خديجة حكيمه
وام كلثوم هى الكريم
گفته شده از آن دوست خديجه حكيمه
و ام كلثوم كه همه اينها بزرگوارند
كانت لديه حرة منفرده
و آمة زكيه ممجدة
حضرت جواد داراى همسر حرة يگانه اى بود و نيز
با كنيزى پاكيزه و بسيار بزرگوار ازدواج كرد
اوليهما سميت ام الفضل
سمته من حقد و خبث الصل
نخستين از آندو ام الفضل خوانده مى شد كه از روى كينه
و خباثت نژادش امام را مسموم كرد
والده من سمى ماءمونا
اصبح من قتل الرضا مغبونا
پدرش كسى بود كه ماءمون خوانده مى شد كه از به
شهادت رساندن حضرت رضا زيانكار گرديد
هوالذى من الاعادى قد ظلم
وصار مقتولا بكيد معصتم
امام جواد شخصيتى است كه مظلوم است
گرديد و با حيله نام معصم به شهادت رسيد
غرة ذيقعدة او فى الاخر
راجع الى آبائه الافاخر
اول ذيقعده باآخر آن به سوى
پدران بزرگوار خويش رهسپار گرديد
وقيل فى ذى حجة قد ارتحل
على اختلاف هو فى الوقت حصل
و گفته شده ، در ذى حجه رحلت كرده
بنابر اختلافيكه در وقت حاصل است
فضل اديب از حضرت امام جواد عليه السلام مروى است كه فرمود : از ميان دو مرد كه در دين و فضايل برابر باشند، برتر نزد خداوند آن باشد كه در علم و ادب ماهرتر بود . راوى گفت : گفتم : فدايت شوم ! فضل اديب را نزد مردم دانستم كه در مجالس و مجامع او را گرامى دارند، اما نزد خداى تعالى چگونه ؟ فرمود : چون اديب قرآن را چنانكه نازل شده است مى خواند و دعا را هم لحن نمى آورد و غلط نمى خواند و دعاى ملحون سوى خداوند تعالى بالا نرود
فلسفه نماز شيخ ما محمد حسن بن احمد، پسر وليد، از سعد بم عبدالله نقل كرد كه او مى گفت : دعاى فارسى در قنوت جايز نيست . ولى محمد بن حسن صفار قايل به جواز بود، اما نظر من اين است كه دعاى فارسى در قنوت جايز است ؛ زيرا امام تقى عليه السلام فرمود : منعى نيست كه نمازگزار در نماز واجب به هر لفظى كه با خداوند مناجات مى نمايد تكلم كند . و اگر اين روايت نمى بود باز فتوا به جواز مى دادم ؛ زيرا از امام صادق عليه السلام روايت است كه آن جناب فرمودند : هر چيزى آزاد است مگر آنكه درباره آن منعى صادر شود . و بديهى است كه از دعا كردن به فارسى در نماز منعى به عمل نيامده است . چنانكه از عبارت صدوق ظاهر است ، اطلاق جواز قنوت به فارسى را مى رساند، چه در صلوه مفروضه و چه مندوبه ، و چه زبان فارسى و چه غير آن ، يعنى هر زبانى كه عجمى و غير عربى است .
مرثيه امام جواد عليه السلام :
دردا كه گشت با من ، بيگانه يار جانى
با دست خود مرا كشت ، لب تشنه در جوانى
من از نفس فتادم ، برخاك رخ نهادم
او مى زند به مرگم ، لبخند شادمانى
اى بلبلان بناليد اى لاله ها بريزيد
شد باغبان دلرا گلزار جان خزانى
غم بدل نهفتم ، دردم بكس نگفتم
بردم به گور با خودصد غصه نهانى
لب تشنه ام ثوابى ، اى ام فضل آبى
بالله اين نباشد، پاداش مهربانى
بر ديده ام ستاره ، در سينه ام شراره
با قلب پاره پاره ، رفتم زدار فانى
عمر چو عمر يك آه ، كوتاه بود كوتاه
شد اول حياتم پايان زندگانى
دردا كه رفتم از حال از بس زدم پروبال
در لانه اوفتادم از فرط ناتوانى
گوئيد تشنه جان داد خاموش شد زفرياد
از اين غريب تنها، پرسند اگر نشانى
جانم به لب رسيده ميثم بگو كه ديده ؟
مرغى به لانه اين سان افتد زنعمه خوانى ؟
معنى وحدت در توحيد صدوق از ابو خاشم جعفرى است كه از امام محمد تقى عليه السلام پرسيد: ما معنى الواحد؟ فقال : المجتمع على بجميع الالس بالوحدانيه . و در روايتى و لئن ساءلتهم من خلقهم ليقولن الله . يعنى همه از يك چيز نشان مى دهند، اما وحدت او عددى نيست ، چنانكه مى گويند نود، همه از نور يك معنى مى فهمند، اما وحدت نور عددى نيست ، بلكه صاحب درجات است . وجود او هم وجود مقيد نيست ، وحدت عددى وجود مقيد است و جدا از همه چيز با آنكه او جدا نيست