0

سوره نور - آیه های 1 تا 50

 
lindhfvhidld
lindhfvhidld
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : فروردین 1391 
تعداد پست ها : 3872
محل سکونت : بوشهر

سوره نور - آیه های 1 تا 50

                      برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 273

سوره نور [24]

اين سوره در «مدينه» نازل شده و 64 آيه است‏

محتواى سوره:

اين سوره را در حقيقت مى‏توان سوره پاكدامنى و عفت و مبارزه با آلودگيهاى جنسى دانست كه در چند مرحله پياده شده است.

مرحله اول بيان مجازات شديد زن و مرد زنا كار است كه در دومين آيه اين سوره با قاطعيت تمام مطرح گرديده.

مرحله دوم به اين امر مى‏پردازد كه اجراى اين حد شديد مسأله ساده‏اى نيست، و از نظر موازين قضائى اسلام شرط سنگينى دارد.

در مرحله سوم براى اين كه تصور نشود اسلام تنها به برنامه مجازات گنهكار قناعت مى‏كند به يكى از مهمترين راههاى پيشگيرى از آلودگيهاى جنسى پرداخته، مسأله نهى از چشم چرانى مردان نسبت به زنان و زنان نسبت به مردان و موضوع حجاب زنان مسلمان را پيش كشيده چرا كه تا دو مسأله چشم چرانى و بى‏حجابى ريشه كن نشوند آلودگيها بر طرف نخواهد شد.

مرحله چهارم باز به عنوان يك پيشگيرى مهم از آلوده شدن به اعمال منافى عفت دستور ازدواج سهل و آسان را صادر مى‏كند.

مرحله پنجم بخشى از آداب معاشرت اصول تربيت فرزندان نسبت به پدران و مادران را در همين رابطه بيان مى‏كند.

مرحله ششم بخشى از مسائل مربوط به توحيد و مبدء و معاد و تسليم بودن                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 274

 در برابر فرمان پيامبر را ذكر مى‏كند.

ضمنا به مناسبت بحثهاى مربوط به ايمان و عمل صالح سخن از حكومت جهانى مؤمنان صالح العمل به ميان آمده است.

فضيلت تلاوت سوره:

در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «اموال خود را از تلف و دامان خود را از ننگ بى‏عفتى حفظ كنيد به وسيله تلاوت سوره نور، و زنانتان را در پرتو دستوراتش از انحرافات مصون داريد كه هر كس قرائت اين سوره را در هر شبانه روز ادامه دهد احدى از خانواده او هرگز تا پايان عمر گرفتار عمل منافى عفت نخواهد شد».

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

 (آيه 1)- مى‏دانيم نام اين سوره، سوره نور است به خاطر آيه نور كه يكى از چشمگيرترين آيات سوره است.

نخستين آيه اين سوره در حقيقت اشاره اجمالى به مجموع بحثهاى سوره دارد، مى‏گويد: اين «سوره‏اى است كه آن را فرو فرستاديم (و عمل به آن را) واجب نموديم، و در آن آيات روشنى نازل كرديم شايد شما متذكر شويد» (سُورَةٌ أَنْزَلْناها وَ فَرَضْناها وَ أَنْزَلْنا فِيها آياتٍ بَيِّناتٍ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ).

اشاره به اين كه تمام احكام و مطالب اين سوره اعم از عقائد و آداب و دستورات همه داراى اهميت فوق العاده‏اى است زيرا همه از طرف خداوند نازل شده است.

 (آيه 2)- بعد از اين بيان كلى، به نخستين دستور قاطع و محكم پيرامون زن و مرد زنا كار پرداخته، مى‏گويد: «هر يك از زن و مرد زنا كار را صد تازيانه بزنيد» (الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ).

و براى تأكيد بيشتر اضافه مى‏كند: «و نبايد رأفت (و محبت كاذب) نسبت به آن دو شما را از اجراى حكم الهى مانع شود اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد» (وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 275

 سر انجام در پايان اين آيه به نكته ديگرى براى تكميل نتيجه گيرى از اين مجازات الهى اشاره كرده، مى‏گويد:

 «و بايد گروهى از مؤمنان (حضور داشته باشند و) مجازات آن دو را مشاهده كنند» (وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).

در واقع اين آيه مشتمل بر سه دستور است:

1- حكم مجازات زنان و مردان آلوده به فحشاء- منظور از زنا آميزش جنسى مرد و زن غير همسر و بدون مجوز شرعى است.

2- تأكيد بر اين كه در اجراى اين حد الهى گرفتار محبتها و احساسات بى‏مورد نشويد.

3- دستور حضور جمعى از مؤمنان در صحنه مجازات است چرا كه هدف تنها اين نيست كه گنهكار عبرت گيرد، بلكه هدف آن است كه مجازات او سبب عبرت ديگران هم بشود.

 (آيه 3)- از آنجا كه در آيه قبل سخن از مجازات زن و مرد زنا كار به ميان آمد به همين مناسبت سؤالى پيش مى‏آيد كه ازدواج مشروع با چنين زنان چه حكمى دارد؟

آيه شريفه اين سؤال را چنين پاسخ مى‏گويد: «مرد زنا كار جز با زن زنا كار يا مشرك ازدواج نمى‏كند و زن زنا كار را جز مرد زنا كار يا مشرك، به ازدواج خود در نمى‏آورد و اين كار بر مؤمنان تحريم شده است»! (الزَّانِي لا يَنْكِحُ إِلَّا زانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَ الزَّانِيَةُ لا يَنْكِحُها إِلَّا زانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَ حُرِّمَ ذلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ).

آيه هم يك واقعيت عينى را بيان مى‏كند كه آلودگان هميشه دنبال آلودگان مى‏روند، «هم جنس با هم جنس مى‏كند پرواز» اما افراد پاك و با ايمان هرگز تن به چنين آلودگيها و انتخاب همسران آلوده نمى‏دهند.

و هم بيان يك حكم شرعى و الهى است و مخصوصا مى‏خواهد مسلمانان را از ازدواج با افراد زنا كار باز دارد، چرا كه بيماريهاى اخلاقى همچون بيماريهاى جسمى غالبا واگير دار است.

                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 276

 (آيه 4)- مجازات تهمت: از آنجا كه در آيات گذشته مجازات شديدى براى زن و مرد زنا كار بيان شده بود و ممكن است اين موضوع دستاويزى شود براى افراد مغرض و بى‏تقوا كه از اين طريق افراد پاك را مورد اتهام قرار دهند، بلافاصله بعد از بيان مجازات شديد زنا كاران، مجازات شديد تهمت زنندگان را بيان مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «و كسانى كه زنان پاكدامن را متهم (به عمل منافى عفت) مى‏كنند، سپس چهار شاهد (بر مدعاى خود) نمى‏آورند، آنها را هشتاد تازيانه بزنيد»! (وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِينَ جَلْدَةً).

و به دنبال اين مجازات شديد، دو حكم ديگر نيز اضافه مى‏كند:

 «و هرگز شهادت آنها را نپذيريد» (وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَداً).

 «و آنها همان فاسقانند» (وَ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ).

هرگاه «قذف» (اتهام ناموسى) با لفظ صريح انجام گيرد، به هر زبان و به هر شكل بوده باشد حدّ آن همان گونه كه در بالا گفته شد هشتاد تازيانه است، و اگر صراحت نداشته باشد مشمول حكم «تعزير» است.

اين سختگيرى در مورد حفظ حيثيت مردم پاكدامن، منحصر به اينجا نيست در بسيارى از تعليمات اسلام منعكس است.

در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «هنگامى كه مسلمانى برادر مسلمانش را به چيزى كه در او نيست متهم سازد ايمان در قلب او ذوب مى‏شود، همانند نمك در آب»!

 (آيه 5)- ولى از آنجا كه اسلام هرگز راه بازگشت را بر كسى نمى‏بندد، بلكه در هر فرصتى آلودگان را تشويق به پاكسازى خويش و جبران اشتباهات گذشته مى‏كند، در اين آيه مى‏گويد: «مگر كسانى كه بعد از آن توبه كنند و جبران نمايند (كه خداوند آنها را مى‏بخشد) زيرا خدا آمرزنده و مهربان است» (إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).

و در اين صورت هم شهادت آنها در آينده مقبول است، و هم حكم فسق در                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 277

 تمام زمينه‏ها و احكام اسلامى از آنها برداشته مى‏شود.

 (آيه 6)-

شأن نزول:

سعد بن عباده (بزرگ انصار) خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در حضور جمعى از اصحاب چنين عرض كرد: «اى پيامبر خدا! هر گاه نسبت دادن عمل منافى عفت به كسى داراى اين مجازات است كه اگر آن را اثبات نكند بايد هشتاد تازيانه بخورد پس من چكنم اگر وارد خانه‏ام شدم و با چشم خود ديدم مرد فاسقى با همسر من در حال عمل خلافى است، اگر بگذارم تا چهار نفر بيايند و ببيند و شهادت دهند او كار خود را كرده است، و اگر بخواهم او را به قتل برسانم كسى از من بدون شاهد نمى‏پذيرد و به عنوان قاتل قصاص مى‏شوم، و اگر بيايم و آنچه را ديدم به عنوان شكايت بگويم هشتاد تازيانه بر پشت من قرار خواهد گرفت»! اين آيه و چهار آيه بعد نازل شد و راه حل دقيقى به مسلمانان ارائه داد.

تفسير:

مجازات تهمت به همسر! در اينجا قرآن يك استثناء و تبصره‏اى بر حكم قذف بيان كرده به اين معنى كه اگر شوهرى همسر خود را متهم به عمل منافى عفت كند و بگويد او را در حال انجام اين كار خلاف با مرد بيگانه‏اى ديدم حد قذف (هشتاد تازيانه) در مورد او اجرا نمى‏شود، و از سوى ديگر ادعاى او بدون دليل و شاهد نيز در مورد زن پذيرفته نخواهد شد.

در اينجا قرآن راه حلى پيشنهاد مى‏كند كه مسأله به بهترين صورت و عادلانه‏ترين طريق حل مى‏گردد. و آن اين كه نخست بايد شوهر چهار بار شهادت دهد كه در اين ادعا راستگو است.

چنانكه قرآن مى‏فرمايد: «و كسانى كه همسران خود را متهم مى‏كنند و گواهانى جز خودشان ندارند، هر يك از آنها بايد چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد كه از راستگويان است» (وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْواجَهُمْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَداءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ).

 (آيه 7)- «و در پنجمين بار بگويد كه لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد» (وَ الْخامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كانَ مِنَ الْكاذِبِينَ).

به اين ترتيب شوهر چهار بار اين جمله را تكرار مى‏كند: «اشهد باللّه انّى لمن                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 278

 الصّادقين فيما رميتها به من الزّنا» من به خدا شهادت مى‏دهم كه در اين نسبت زنا كه به اين زن دادم راست مى‏گويم!» و در مرتبه پنجم مى‏گويد: «لعنت اللّه علىّ ان كنت من الكاذبين» لعنت خدا بر من باد اگر دروغگو باشم».

 (آيه 8)- در اينجا زن بر سر دو راهى قرار دارد اگر سخنان مرد را تصديق كند و يا حاضر به نفى اين اتهام از خود به ترتيبى كه در آيات بعد مى‏آيد نشود، مجازات و حدّ زنا در مورد او ثابت مى‏گردد.

 «آن زن نيز مى‏تواند كيفر (زنا) را از خود دور كند، به اين طريق كه چهار بار خدا را به شهادت طلبد كه آن مرد در اين نسبتى كه به او مى‏دهد از دروغگويان است» (وَ يَدْرَؤُا عَنْهَا الْعَذابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهاداتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكاذِبِينَ).

 (آيه 9)- «و در مرتبه پنجم (بگويد:) غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگويان باشد» (وَ الْخامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْها إِنْ كانَ مِنَ الصَّادِقِينَ).

و به اين ترتيب زن در برابر پنج بار گواهى مرد، دائر به آلودگى او، پنج بار گواهى بر نفى اين اتهام مى‏دهد چهار بار با اين عبارت: «اشهد باللّه انّه لمن الكاذبين فيما رمانى به من الزّنا» خدا را به شهادت مى‏طلبم كه او در اين نسبتى كه به من داده است دروغ مى‏گويد.»

و در پنجمين بار مى‏گويد: «انّ غضب اللّه علىّ ان كان من الصّادقين» غضب خدا بر من باد اگر او راست مى‏گويد.»

انجام اين برنامه كه در فقه اسلامى به مناسبت كلمه «لعن» در عبارات فوق «لعان» ناميده شده، چهار حكم قطعى براى اين دو همسر در پى خواهد داشت:

نخست اين كه بدون نياز به صيغه طلاق فورا از هم جدا مى‏شوند.

ديگر اين كه براى هميشه اين زن و مرد بر هم حرام مى‏گردند، يعنى امكان بازگشتشان به ازدواج مجدد با يكديگر وجود ندارد.

سوم اين كه حد قذف از مرد و حد زنا از زن برداشته مى‏شود.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 279

 چهارم اينكه فرزندى كه در اين ماجرا به وجود آمده از مرد منتفى است يعنى به او نسبتى نخواهد داشت، اما نسبتش با زن محفوظ خواهد بود.

 (آيه 10)- در پايان مى‏گويد: «و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود و اين كه او توبه پذير و حكيم است» بسيارى از شما گرفتار مجازات سخت الهى مى‏شديد! (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ).

در واقع اين آيه يك اشاره اجمالى براى تأكيد احكام فوق است، زيرا نشان مى‏دهد كه برنامه «لعان» يك فضل الهى است و مشكل مناسبات دو همسر را در اين زمينه به نحو صحيحى حل مى‏كند.

 (آيه 11)- داستان پر ماجراى افك (تهمت عظيم) «1» از مجموع آيات (11- 16) استفاده مى‏شود كه شخص بى‏گناهى را به هنگام نزول اين آيات متهم به عمل منافى عفت نموده بودند، و اين شايعه در جامعه پخش شده بود.

و نيز گروهى از منافقان به ظاهر مسلمان مى‏خواستند از اين حادثه بهره بردارى غرض آلودى به نفع خويش و به زيان جامعه اسلامى و متزلزل ساختن و جاهت عمومى پيامبر كنند كه اين آيات نازل شد و با قاطعيت بى‏نظيرى با اين حادثه بر خورد كرد، و منحرفان بد زبان و منافقان تيره دل را محكم بر سر جاى خود نشاند.

بديهى است اين احكام در هر محيط و هر عصر و زمان جارى است.

قرآن در اين آيه بى‏آنكه اصل حادثه را مطرح كند مى‏گويد: «مسلما كسانى كه آن تهمت عظيم را مطرح كردند گروهى (متشكّل و توطئه‏گر) از شما بودند» (إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ).

سپس به مؤمنانى كه از بروز چنين اتهامى نسبت به شخص پاكدامنى سخت ناراحت شده بودند دلدارى مى‏دهد كه: «اما گمان نكنيد اين ماجرا براى شما بد است بلكه خير شما در آن است» (لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ).

چرا كه پرده از روى نيات پليد جمعى از دشمنان شكست خورده و منافقان‏

__________________________________________________

 (1) شرح اين داستان را در «تفسير نمونه» ذيل همين آيه مطالعه فرماييد.

                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 280

كور دل برداشت، و اين بد سيرتان خوش ظاهر را رسوا ساخت، و چه بسا اگر اين حادثه نبود و آنها همچنان ناشناخته مى‏ماندند در آينده ضربه سخت‏تر و خطرناكترى مى‏زدند.

اين ماجرا به مسلمانان درس داد كه پيروى از شايعه سازان، آنها را به روزهاى سياه مى‏كشاند بايد در برابر اين كار به سختى بايستند.

سپس در ادامه اين آيه به دو نكته اشاره مى‏كند نخست اين كه مى‏گويد: «آنها هر كدام سهم خود را از اين گناهى كه مرتكب شدند دارند» (لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ).

اشاره به اين كه مسؤوليت عظيم سردمداران و بنيانگذاران يك گناه هرگز مانع از مسؤوليت ديگران نخواهد بود.

نكته دوم اين كه: «و از آنان كسى كه بخش مهم آن را بر عهده داشت عذاب عظيمى براى اوست» (وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ).

 (آيه 12)- سپس روى سخن را به مؤمنانى كه در اين حادثه فريب خوردند و تحت تأثير واقع شدند كرده و آنها را شديدا طى چند آيه مورد سرزنش قرار داده، مى‏گويد: «چرا هنگامى كه اين (تهمت) را شنيديد مردان و زنان با ايمان نسبت به خود (و كسى كه همچون خود آنها بود) گمان خير نبردند»؟! (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً).

يعنى چرا هنگامى كه سخن منافقان را در باره افراد مؤمن استماع كرديد با حسن ظن به ديگر مؤمنان كه به منزله نفس خود شما هستند برخورد نكرديد.

 «و (چرا) نگفتند اين يك دروغى بزرگ و آشكار است» (وَ قالُوا هذا إِفْكٌ مُبِينٌ).

شما كه سابقه زشت و رسواى اين گروه منافقان را مى‏دانستيد، چرا ساكت شديد.

 (آيه 13)- تا اينجا سرزنش و ملامت آنها جنبه‏هاى اخلاقى و معنوى داشت                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 281

 كه به هر حال جاى اين نبود كه مؤمنان در برابر چنين تهمت زشتى سكوت كنند و يا آلت دست شايعه سازان كور دل گردند.

سپس به بعد قضائى مسأله توجه كرده، مى‏گويد: «چرا چهار شاهد براى آن نياوردند»؟ (لَوْ لا جاؤُ عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ).

 «اكنون كه اين گواهان را نياوردند پس آنها نزد خدا دروغگويانند» (فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَداءِ فَأُولئِكَ عِنْدَ اللَّهِ هُمُ الْكاذِبُونَ).

اين مؤاخذه و سر زنش نشان مى‏دهد كه دستور اقامه شهود چهارگانه و همچنين حد قذف در صورت عدم آن، قبل از آيات «افك» نازل شده بود.

 (آيه 14)- سر انجام تمام اين سرزنشها را جمع بندى كرده، مى‏گويد: «و اگر فضل و رحمت الهى در دنيا و آخرت شامل حال شما نمى‏شد به خاطر اين گناهى كه در آن وارد شديد عذاب سختى دامانتان را مى‏گرفت» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِيما أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذابٌ عَظِيمٌ).

 (آيه 15)- اين آيه در حقيقت توضيح و تبيين بحث گذشته است كه چگونه آنها حتى مؤمنان در اين گناه بزرگ بر اثر سهل انگارى غوطه‏ور شدند، مى‏گويد:

به خاطر بياوريد «هنگامى را كه (به استقبال اين دروغ بزرگ مى‏رفتيد و) اين شايعه را از زبان يكديگر مى‏گرفتيد» (إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ).

 «و با دهان خود سخنى مى‏گفتيد كه به آن علم و يقين نداشتيد» (وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ).

 «و گمان مى‏كرديد اين مسأله كوچكى است در حالى كه در نزد خدا بزرگ است» (وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ).

در حديثى از امير مؤمنان على عليه السّلام مى‏خوانيم: شديدترين گناهان گناهى است كه صاحبش آن را سبك بشمارد.

در واقع اين آيه به سه قسمت از گناهان بزرگ آنها اشاره مى‏كند:

 «نخست» به استقبال اين شايعه رفتن و از زبان يكديگر گرفتن.

 «دوم» منتشر ساختن شايعه‏اى را كه هيچ گونه علم و يقين به آن نداشتند.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 282

 «سوم» كوچك شمردن شايعه و به عنوان يك وسيله سر گرمى از آن استفاده كردن.

 (آيه 16)- و از آنجا كه اين حادثه بسيار مهمى بود كه گروهى از مسلمانان آن را سبك و كوچك شمرده بودند بار ديگر در اين آيه روى آن تكيه كرده، و موجى تازه از سرزنش بر آنها مى‏بارد، و تازيانه‏اى محكمتر بر روح آنها مى‏نوازد، و مى‏گويد:

 «چرا هنگامى كه آن را شنيديد نگفتيد: ما حق نداريم كه به اين سخن تكلّم كنيم، خداوندا! منزهى تو، اين بهتان بزرگى است»! (وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ عَظِيمٌ).

در واقع قبلا تنها به خاطر اين ملامت شده بودند كه چرا با حسن ظن نسبت به كسانى كه مورد اتهام واقع شده بودند نگاه نكردند، اما در اينجا مى‏گويد علاوه بر حسن ظن، شما مى‏بايست هرگز به خود اجازه ندهيد كه لب به چنين تهمتى بگشاييد، تا چه رسد كه عامل نشر آن شويد.

 (آيه 17)- اشاعه فحشا ممنوع است: باز در اينجا سخن از «داستان افك» و عواقب شوم و دردناك شايعه سازى و اتهام ناموسى نسبت به افراد پاك است.

نخست مى‏گويد: «خداوند شما را اندرز مى‏دهد كه هرگز چنين كارى را تكرار نكنيد اگر ايمان (به خدا و روز جزا) داريد» (يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).

يعنى اين نشانه ايمان است كه انسان به سراغ اين گناهان عظيم نرود، در حقيقت جمله مزبور يكى از اركان توبه را ترسيم مى‏كند، چرا كه تنها پشيمانى از گذشته كافى نيست بايد نسبت به عدم تكرار گناه در آينده نيز تصميم گرفت.

 (آيه 18)- و بعد براى تأكيد بيشتر كه توجه داشته باشند اين سخنان، سخنان عادى معمولى نيست، بلكه اين خداوند عليم و حكيم است كه در مقام تبيين بر آمده و حقايق سر نوشت سازى را روشن مى‏سازد، مى‏گويد: «و خداوند آيات را براى شما بيان مى‏كند و خداوند دانا و حكيم است» (وَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 283

 به مقتضاى علمش از نيازهاى شما و عوامل خير و شرتان آگاه است و به مقتضاى حكمتش دستورات و احكامش را با آن هماهنگ مى‏سازد.

 (آيه 19)- باز براى محكم كارى، سخن را از شكل يك حادثه شخصى به صورت بيان يك قانون كلى و جامع تغيير داده و مى‏گويد: «كسانى كه دوست مى‏دارند زشتيها و گناهان قبيح در ميان افراد با ايمان اشاعه يابد عذاب دردناكى در دنيا و آخرت دارند» (إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).

اين تعبير مفهوم وسيعى دارد كه هر گونه نشر فساد و اشاعه زشتيها و قبائح و كمك به توسعه آن را شامل مى‏شود.

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).

او مى‏داند چه كسانى در قلبشان حب اين گناه است و كسانى را كه زير نامهاى فريبنده به اين عمل شوم مى‏پردازند مى‏شناسد اما شما نمى‏دانيد و نمى‏شناسيد.

 (آيه 20)- در اين آيه كه در عين حال آخرين آيات «افك» و مبارزه با «اشاعه فحشا» و «قذف» مؤمنان پاكدامن است، بار ديگر اين حقيقت را تكرار و تأكيد مى‏كند كه: «و اگر فضل و رحمت الهى شامل حال شما نبود و اين كه خدا مهربان و رحيم است» مجازات سختى دامانتان را مى‏گرفت (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ).

(آيه 21)- گر چه در اينجا صريحا داستان افك را دنبال نمى‏كند ولى تكميلى براى محتواى آن بحث محسوب مى‏شود، هشدارى است به همه مؤمنان كه هر گاه نخستين وسوسه‏هاى اشاعه فحشا يا هر گناه ديگر آشكار مى‏شود، بايد همانجا در مقابل آن ايستاد تا آلودگى گسترش پيدا نكند.

نخست روى سخن را به مؤمنان كرده، مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از گامهاى شيطان پيروى نكنيد، و هر كس از گامهاى شيطان پيروى كند (به انحراف و گمراهى و فحشا و منكر كشيده مى‏شود) چرا كه شيطان دعوت به فحشا                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 284

 و منكر مى‏كند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ وَ مَنْ يَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّيْطانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ).

هرگز يك انسان پاكدامن و با ايمان را نمى‏شود يك مرتبه در آغوش فساد پرتاب كرد، بلكه گام به گام اين راه را مى‏سپرد، و سر انجام گرفتار بدترين كبائر مى‏شود، درست به كسى مى‏ماند كه زمام خويش را به دست جنايتكارى سپرده او را گام به گام به سوى پرتگاه مى‏برد، تا سقوط كند و نابود گردد، آرى اين است «خطوات شيطان».

سپس اشاره به يكى از مهمترين نعمتهاى بزرگش بر انسانها در طريق هدايت كرده، چنين مى‏گويد: «و اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود احدى از شما هرگز پاك نمى‏شد، ولى خداوند هر كه را بخواهد تزكيه مى‏كند و خدا شنوا و داناست» (وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).

از يك سو موهبت عقل را داده، و از سوى ديگر موهبت وجود پيامبر و احكامى كه از طريق وحى نازل مى‏گردد ولى از اين موهبت گذشته توفيقات خاص او و امدادهاى غيبيش كه شامل حال انسانهاى آماده و مستعد و مستحق مى‏گردد مهمترين عامل پاكى و تزكيه است.

 (آيه 22)-

شأن نزول:

اين آيه در باره گروهى از صحابه نازل شد كه بعد از «داستان افك» سوگند ياد كردند كه به هيچ يك از كسانى كه در اين ماجرا درگير بودند و به اين تهمت بزرگ دامن زدند كمك مالى نكنند، و در هيچ موردى با آنها مواسات ننمايند، آيه نازل شد و آنها را از اين شدت عمل و خشونت باز داشت و دستور عفو و گذشت داد.

تفسير:

مجازات هم حسابى دارد! قرآن مى‏گويد: «و آنها كه از ميان شما داراى برترى (مالى) و وسعت زندگى هستند نبايد سوگند ياد كنند (يا تصميم بگيرند) كه انفاق خود را نسبت به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا قطع نمايند» (وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْكُمْ وَ السَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِي الْقُرْبى‏ وَ الْمَساكِينَ                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 285

 وَ الْمُهاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ).

اين تعبير نشان مى‏دهد كه جمعى از كسانى كه آلوده افك شدند از مهاجران در راه خدا بودند كه فريب منافقان را خوردند، و خداوند به خاطر سابقه آنها اجازه نداد كه آنان را از جامعه اسلامى طرد كنند و تصميمهايى كه بيش از حد استحقاق باشد در باره آنها بگيرند.

سپس براى تشويق و ترغيب مسلمانان به ادامه اين گونه كارهاى خير اضافه مى‏كند: «و بايد عفو كنند و گذشت نمايند» (وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا).

 «آيا دوست نمى‏داريد خداوند شما را بيامرزد و خداوند آمرزنده و مهربان است» (أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ).

پس همان گونه كه شما انتظار عفو الهى را در برابر لغزشها داريد بايد در مورد ديگران عفو و بخشش را فراموش نكنيد.

آيات فوق در حقيقت ترسيمى از تعادل «جاذبه» و «دافعه» اسلامى است آيات افك و مجازات شديد تهمت زنندگان به نواميس مردم نيروى عظيم دافعه را تشكيل مى‏دهد، و آيه مورد بحث كه سخن از عفو و گذشت و غفور و رحيم بودن خدا مى‏گويد بيانگر جاذبه است!

 (آيه 23)- سپس بار ديگر به مسأله «قذف» و متهم ساختن زنان پاكدامن با ايمان به اتهام ناموسى باز گشته، و بطور مؤكد و قاطع مى‏گويد: «كسانى كه زنان پاكدامن و بى‏خبر (از هر گونه آلودگى) و مؤمن را به نسبتهاى ناروا متهم مى‏سازند در دنيا و آخرت از رحمت الهى بدورند و عذاب بزرگى براى آنهاست» (إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ).

در واقع سه صفت براى اين زنان ذكر شده كه هر كدام دليلى است بر اهميت ظلمى كه بر آنها از طريق تهمت وارد مى‏گردد.

 (آيه 24)- اين آيه چگونگى حال اين گروه تهمت زنندگان را در دادگاه بزرگ خدا مشخص كرده، مى‏گويد: آنها عذاب عظيمى دارند «در آن روز كه زبانهاى آنها                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 286

 و دستها و پاهايشان بر ضد آنان به اعمالى كه مرتكب شدند گواهى مى‏دهند» (يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ).

زبان آنها بى‏آنكه خودشان مايل باشند به گردش در مى‏آيد و حقايق را باز گو مى‏كند.

دست و پاى آنها نيز به سخن در مى‏آيد و حتى طبق آيات قرآن پوست تن آنها سخن مى‏گويد.

آرى! در آنجا كه روز آشكار شدن همه پنهانيهاست ظاهر مى‏شوند.

 (آيه 25)- سپس مى‏گويد: «آن روز خداوند جزاى واقعى آنها را بى‏كم و كاست به آنها مى‏دهد» (يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ).

و در آن روز «مى‏دانند كه خداوند حقّ آشكار است» (وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ).

اگر امروز، و در اين دنيا، در حقانيت پروردگار شك و ترديد كنند، يا مردم را به گمراهى بكشانند در آن روز نشانه‏هاى عظمت و قدرت و حقانيتش آن چنان واضح مى‏شود كه سر سخت‏ترين لجوجان را وادار به اعتراف مى‏كند.

 (آيه 26)- نوريان مر نوريان را طالبند! ... اين آيه در حقيقت تعقيب و تأكيدى بر آيات افك و آيات قبل از آن است و بيان يك سنت طبيعى در جهان آفرينش مى‏باشد كه تشريع نيز با آن هماهنگ است.

مى‏فرمايد: «زنان ناپاك از آن مردان ناپاكند، همان گونه كه مردان ناپاك، به زنان ناپاك تعلّق دارند» (الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثاتِ).

و در نقطه مقابل نيز «زنان پاك به مردان پاك تعلق دارند، و مردان پاك از آن زنان پاكند» (وَ الطَّيِّباتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّباتِ).

و در پايان آيه به گروه اخير يعنى مردان و زنان پاكدامن اشاره كرده، مى‏گويد:

 «آنها از نسبتهاى نادرستى كه به آنان داده مى‏شود مبرّا هستند» (أُولئِكَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا يَقُولُونَ).

و به همين دليل «آمرزش و مغفرت الهى و همچنين روزى پر ارزش براى                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 287

 آنهاست» (لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ).

 (آيه 27)- بدون اذن به خانه مردم وارد نشويد: در اينجا بخشى از آداب معاشرت و دستورهاى اجتماعى اسلام كه ارتباط نزديكى با مسائل مربوط به حفظ عفت عمومى دارد بيان شده است.

نخست مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! در خانه‏هايى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَ تُسَلِّمُوا عَلى‏ أَهْلِها).

 «اين براى شما بهتر است، شايد متذكر شويد» (ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ).

بايد در خانه و محيط زندگى خصوصى افراد امنيت كافى وجود داشته باشد به همين دليل در تمام قوانين دنيا وارد شدن به خانه اشخاص بدون اجازه آنها ممنوع است در اسلام نيز در اين زمينه دستور بسيار مؤكد داده شده و آداب و ريزه كاريهايى در اين زمينه وجود دارد كه كمتر نظير آن ديده مى‏شود. از جمله، در حديثى مى‏خوانيم كه: «پيامبر به يكى از يارانش فرمود: به هنگام اجازه گرفتن رو بروى در نايست!» و خود آن حضرت هنگامى كه به در خانه كسى مى‏آمد رو بروى در نمى‏ايستاد بلكه در طرف راست يا چپ قرار مى‏گرفت و مى‏فرمود: السّلام عليكم و به اين وسيله اجازه ورود مى‏گرفت.

 (آيه 28)- در اين آيه با جمله ديگرى اين دستور تكميل مى‏شود: «پس اگر كسى را در آن خانه نيافتيد وارد آن نشويد تا به شما اجازه داده شود» (فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيها أَحَداً فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ).

ممكن است منظور از اين تعبير آن باشد كه گاه در آن خانه كسانى هستند ولى كسى كه به شما اذن دهد و صاحب اختيار و صاحب البيت باشد حضور ندارد شما در اين صورت حق ورود نخواهيد داشت.

سپس اضافه مى‏كند «و اگر به شما گفته شود باز گرديد (اين سخن را پذيرا                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 288

 شويد و) باز گرديد، كه براى شما بهتر و پاكيزه‏ترست» (وَ إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكى‏ لَكُمْ).

و هرگز جواب رد، شما را ناراحت نكند، چه بسا صاحب خانه در حالتى است كه از ديدن شما در آن حالت ناراحت مى‏شود.

و از آنجا كه به هنگام شنيدن جواب منفى گاهى حس كنجكاوى بعضى تحريك مى‏شود و به فكر اين مى‏افتند كه از درز در، يا از طريق گوش فرا دادن و استراق سمع مطالبى از اسرار درون خانه را كشف كنند در ذيل همين آيه مى‏فرمايد: «و خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ).

 (آيه 29)- و از آنجا كه هر حكم استثنائى دارد كه رفع ضرورتها و مشكلات از طريق آن استثناء به صورت معقول انجام مى‏شود در اين آيه مى‏فرمايد: «گناهى بر شما نيست كه وارد خانه‏هاى غير مسكونى بشويد كه در آنجا متاعى متعلق به شما وجود دارد» (لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيها مَتاعٌ لَكُمْ).

و در پايان اضافه مى‏نمايد: «و خدا آنچه را آشكار مى‏كنيد و پنهان مى‏داريد مى‏داند» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَكْتُمُونَ).

شايد اشاره به اين است كه گاه بعضى از افراد از اين استثنا سوء استفاده كرده و به بهانه اين حكم وارد خانه‏هاى غير مسكونى مى‏شوند تا كشف اسرارى كنند، و يا در خانه‏هى مسكونى به اين بهانه كه نمى‏دانستيم مسكونى است داخل شوند اما خدا از همه اين امور با خبر است و سوء استفاده كنندگان را به خوبى مى‏شناسد.

 (آيه 30-

شأن نزول:

از امام باقر عليه السّلام چنين نقل شده است كه جوانى از انصار در مسير خود با زنى رو برو شد. چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب كرد تا اينكه وارد كوچه تنگى شد باز همچنان به پشت سر خود نگاه مى‏كرد ناگهان صورتش به ديوار خورد و تيزى استخوان يا قطعه شيشه‏اى كه در ديوار بود صورتش را شكافت! با خود گفت به خدا سوگند من خدمت پيامبر مى‏روم و اين ماجرا را باز گو مى‏كنم، هنگامى كه چشم رسول خدا به او افتاد فرمود: چه شده است؟                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 289

 و جوان ماجرا را نقل كرد، در اين هنگام جبرئيل، پيك وحى خدا نازل شد و آيه مورد بحث را آورد.

تفسير:

مبارزه با چشم چرانى و ترك حجاب: پيش از اين گفته‏ايم كه اين سوره در حقيقت سوره عفت و پاكدامنى و پاكسازى از انحرافات جنسى است، در اينجا احكام نگاه كردن و چشم چرانى و حجاب را بيان مى‏دارد.

نخست مى‏گويد: «به مؤمنان بگو: چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گيرند، و عفاف خود را حفظ كنند» (قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ).

و از آنجا كه گاه به نظر مى‏رسد كه چرا اسلام از اين كار كه با شهوت و خواست دل بسيارى هماهنگ است نهى كرده، در دنباله آيه مى‏فرمايد: «اين براى آنها پاكيزه‏تر است» (ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ).

سپس به عنوان اخطار براى كسانى كه نگاه هوس‏آلود و آگاهانه به زنان نامحرم مى‏افكنند و گاه آن را غير اختيارى قلمداد مى‏كنند، مى‏گويد: «خداوند از آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ).

 (آيه 31)- در اين آيه به شرح وظايف زنان در اين زمينه مى‏پردازد، نخست به وظايفى كه مشابه مردان دارند اشاره كرده، مى‏گويد: «و به زنان با ايمان بگو:

چشمهاى خود را (از نگاه هوس‏آلود) فرو گيرند و دامان خود را حفظ نمايند» (وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ).

و به اين ترتيب «چشم چرانى» همان گونه كه بر مردان حرام است بر زنان نيز حرام مى‏باشد، و پوشاندن عورت از نگاه ديگران، چه از مرد و چه از زن براى زنان نيز همانند مردان واجب است.

سپس به مسأله حجاب كه از ويژگى زنان است ضمن سه جمله اشاره فرموده:

1- «و آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند جز آن مقدار كه طبيعتا ظاهر است» (وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 290

 بنا بر اين زنان حق ندارند زينتهايى كه معمولا پنهانى است آشكار سازند هر چند اندامشان نمايان نشود و به اين ترتيب حتى آشكار كردن لباسهاى زينتى مخصوصى را كه در زير لباس عادى با چادر مى‏پوشند مجاز نيست، چرا كه قرآن از ظاهر ساختن چنين زينتهايى نهى كرده است.

2- حكم ديگرى كه در آيه بيان شده اين است كه: «و (اطراف) روسرى‏هاى خود را بر سينه خود افكنند» تا گردن و سينه با آن پوشانده شود (وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُيُوبِهِنَّ).

از اين جمله استفاده مى‏شود كه زنان قبل از نزول آيه، دامنه روسرى خود را به شانه‏ها يا پشت سر مى‏افكندند، بطورى كه گردن و كمى از سينه آنها نمايان مى‏شد، قرآن دستور مى‏دهد روسرى خود را بر گريبان خود بيفكنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سينه كه بيرون است مستور گردد.

3- در سومين حكم مواردى را كه زنان مى‏توانند در آنجا حجاب خود را بر گيرند و زينت پنهان خود را آشكار سازند با اين عبارت شرح مى‏دهد:

 «و آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند» (وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ).

 «مگر (در دوازده مورد:) 1- «براى شوهرانشان» (إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ).

2- «يا پدرانشان» (أَوْ آبائِهِنَّ).

3- «يا پدر شوهرانشان» (أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ).

4- «يا پسرانشان» (أَوْ أَبْنائِهِنَّ).

5- «يا پسران همسرانشان» (أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ).

6- «يا برادرانشان» (أَوْ إِخْوانِهِنَّ).

7- «يا پسران برادرانشان» (أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ).

8- «يا پسران خواهرانشان» (أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ).

9- «يا زنان هم كيششان» (أَوْ نِسائِهِنَّ).

10- «يا بردگانشان» كنيزانشان (أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 291

 11- «يا مردان سفيهى كه تمايلى به زن ندارند» (أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ).

12- «يا كودكانى كه از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نيستند» (أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى‏ عَوْراتِ النِّساءِ).

4- و بالاخره چهارمين حكم را چنين بيان مى‏كند: «آنها به هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود» و صداى خلخال كه برپا دارند بگوش رسد (وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ).

آنها در رعايت عفت آن چنان بايد دقيق و سختگير باشند كه حتى از رساندن صداى خلخالى كه در پاى دارند به گوش مردان بيگانه خوددارى كنند.

و سر انجام با دعوت عمومى همه مؤمنان اعم از مرد و زن به توبه و بازگشت به سوى خدا آيه را پايان داده، مى‏گويد: «و همگى به سوى خدا باز گرديد اى مؤمنان! تا رستگار شويد» (وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).

و اگر در گذشته كارهاى خلافى در اين زمينه انجام داده‏ايد اكنون از خطاهاى خود توبه كنيد و براى نجات و فلاح به سوى خدا آييد كه رستگارى تنها بر در خانه اوست.

فلسفه حجاب:

بدون شك در عصر ما كه بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذارده‏اند و افراد غربزده، بى‏بندوبارى زنان را جزئى از آزادى او مى‏دانند سخن از حجاب گفتن براى اين دسته ناخوشايند و گاه افسانه‏اى است متعلق به زمانهاى گذشته! ولى مفاسد بى‏حساب و مشكلات و گرفتاريهاى روز افزون كه از اين آزاديهاى بى‏قيد و شرط به وجود آمده سبب شده كه تدريجا گوش شنوايى براى اين سخن پيدا شود.

مسأله اين است كه آيا زنان (با نهايت معذرت) بايد براى بهره كشى از طريق سمع و بصر و لمس- جز آميزش جنسى- در اختيار همه مردان باشند و يا بايد اين امور مخصوص همسرانشان گردد؟                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 292

 اسلام مى‏گويد: كاميابيهاى جنسى اعم از آميزش و لذت گيريهاى سمعى و بصرى و لمسى مخصوص به همسران است و غير از آن گناه، و مايه آلودگى و ناپاكى جامعه مى‏باشد كه جمله «ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ» در آيات فوق اشاره به آن است.

فلسفه حجاب چيز مكتوم و پنهانى نيست زيرا:

1- برهنگى زنان كه طبعا پيامدهايى همچون آرايش و عشوه‏گرى و امثال آن همراه دارد مردان مخصوصا جوانان را در يك حال تحريك دائم قرار مى‏دهد تحريكى كه سبب كوبيدن اعصاب آنها و ايجاد هيجانهاى بيمارگونه عصبى و گاه سر چشمه امراض روانى مى‏گردد.

مخصوصا توجه به اين نكته كه غريزه جنسى نيرومندترين و ريشه دارترين غريزه آدمى است و در طول تاريخ سر چشمه حوادث مرگبار و جنايات هولناكى شده، تا آنجا كه گفته‏اند: «هيچ حادثه مهمى را پيدا نمى‏كنيد مگر اين كه پاى زنى در آن در ميان است»! آيا دامن زدن مستمر از طريق برهنگى به اين غريزه و شعله‏ور ساختن آن بازى با آتش نيست؟ آيا اين كار عاقلانه‏اى است؟

2- آمارهاى قطعى و مستند نشان مى‏دهد كه با افزايش برهنگى در جهان، طلاق و از هم گسيختگى زندگى زناشويى در دنيا بطور مداوم بالا رفته است، زيرا در «بازار آزاد برهنگى» كه عملا زنان به صورت كالاى مشتركى (لااقل در مرحله غير آميزشى جنسى) در آمده‏اند ديگر قداست پيمان زناشويى مفهومى نمى‏تواند داشته باشد.

3- گسترش دامنه فحشاء، و افزايش فرزندان نامشروع، از دردناكترين پيامدهاى بى‏حجابى است و دلائل آن مخصوصا در جوامع غربى كاملا نمايان است.

4- مسأله «ابتذال زن» و «سقوط شخصيت او» در اين ميان نيز حائز اهميت فراوان است هنگامى كه جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد، طبيعى است روز به روز تقاضاى آرايش بيشتر و خود نمايى افزونتر از او دارد، و هنگامى كه زن را از طريق                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 293

 جاذبه جنسيش وسيله تبلغ كالاها و دكور اتاقهاى انتظار، و عاملى براى جلب جهانگردان و سياحان و مانند اينها قرار بدهد، در چنين جامعه‏اى شخصيت زن تا سر حد يك عروسك، يا يك كالاى بى‏ارزش سقوط مى‏كند، و ارزشهاى والاى انسانى او بكلى به دست فراموشى سپرده مى‏شود، و تنها افتخار او جوانى و زيبايى و خود نمائيش مى‏شود.

و به اين ترتيب مبدل به وسيله‏اى خواهد شد براى اشباع هوسهاى سر كش يك مشت آلوده فريبكار و انسان نماهاى ديو صفت! در چنين جامعه‏اى چگونه يك زن مى‏تواند يا ويژگيهاى اخلاقيش، علم و آگاهى و دانائيش جلوه كند، و حائز مقام والائى گردد؟!

 (آيه 32)- ترغيب به ازدواج آسان: از آغاز اين سوره تا به اينجا طرق حساب شده مختلفى براى پيشگيرى از آلودگيهاى جنسى مطرح شده است.

در اينجا به يكى ديگر از مهمترين طرق مبارزه با فحشاء كه ازدواج ساده و آسان، و بى‏ريا و بى‏تكلف است، اشاره شده، زيرا اين نكته مسلم است كه براى برچيدن بساط گناه، بايد از طريق اشباع صحيح و مشروع غرائز وارد شد، آيه شريفه مى‏فرمايد: «و مردان و زنان بى‏همسر را همسر دهيد، و همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را» (وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ).

بدون شك اصل تعاون اسلامى ايجاب مى‏كند كه مسلمانان در همه زمينه‏ها به يكديگر كمك كنند ولى تصريح به اين امر در مورد ازدواج دليل بر اهميت ويژه آن است.

اهميت اين مسأله تا به آن پايه است كه در حديثى از امير مؤمنان على عليه السّلام مى‏خوانيم: «بهترين شفاعت آن است كه ميان دو نفر براى امر ازدواج ميانجيگرى كنى، تا اين امر به سامان برسد»! و از آنجا كه يك عذر تقريبا عمومى و بهانه همگانى براى فراز از زير بار ازدواج و تشكيل خانواده مسأله فقر و نداشتن امكانات مالى است قرآن به پاسخ آن                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 294

 پرداخته، مى‏فرمايد: از فقر و تنگدستى آنها نگران نباشيد و در ازدواجشان بكوشيد چرا كه «اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بى‏نياز مى‏سازد» (إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).

و خداوند قادر بر چنين كارى هست، چرا كه «خداوند واسع و عليم است» (وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ).

قدرتش آن چنان وسيع است كه پهنه عالم هستى را فرا مى‏گيرد، و علم او چنان گسترده است كه از نيات همه كس مخصوصا آنها كه به نيت حفظ عفت و پاكدامنى اقدام به ازدواج مى‏كنند آگاه است، و همه را مشمول فضل و كرم خود قرار خواهد داد.

بعد از ازدواج، شخصيت انسان تبديل به يك شخصيت اجتماعى مى‏شود و خود را شديدا مسؤول حفظ همسر و آبروى خانواده و تأمين وسائل زندگى فرزندان آينده مى‏بيند، به همين دليل تمام هوش و ابتكار و استعداد خود را به كار مى‏گيرد و در؟؟؟ آمدهاى خود و صرفه جويى تلاش مى‏كند و در مدت كوتاهى مى‏تواند بر فقر چيره شود و بدون شك امدادهاى الهى و نيروهاى مرموز معنوى نيز به كمك چنين افراد مى‏آيد كه براى انجام وظيفه انسانى و حفظ پاكى خود اقدام به ازدواج مى‏كنند.

(آيه 33)- ولى از آنجا كه گاه با تمام تلاش و كوشش كه خود انسان و ديگران مى‏كنند وسيله ازدواج فراهم نمى‏گردد و خواه و ناخواه انسان مجبور است مدتى را با محروميت بگذراند، مبادا كسانى كه در اين مرحله قرار دارند گمان كنند كه آلودگى جنسى براى آنها مجاز است، و ضرورت چنين ايجاب مى‏كند، لذا بلا فاصله در اين آيه دستور پارسايى را هر چند مشكل باشد به آنها داده، مى‏گويد: «و آنها كه وسيله ازدواج ندارند بايد عفت پيشه كنند، تا خداوند آنان را به فضلش بى‏نياز سازد» (وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لا يَجِدُونَ نِكاحاً حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 295

 سپس از آنجا كه اسلام به هر مناسبت سخن از بردگان به ميان آيد عنايت و توجه خاصى به آزادى آنها نشان مى‏دهد، از بحث ازدواج، به بحث آزادى بردگان از طريق «مكاتبه»- بستن قرار داد براى كار كردن غلامان و پرداختن مبلغى به اقساط به مالك خود و آزاد شدن- پرداخته مى‏گويد: «و بردگانى كه از شما تقاضاى مكاتبه (براى آزادى) مى‏كنند با آنها قرار داد ببنديد، اگر رشد و صلاح در آنان احساس مى‏كنيد» (وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْراً).

سپس براى اين كه بردگان به هنگام اداى اين اقساط به زحمت نيفتند دستور مى‏دهد كه «چيزى از مال خداوند كه به شما داده است به آنها بدهيد» (وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِي آتاكُمْ).

هدف واقعى اين است كه مسلمانان اين گروه مستضعف را تحت پوشش كمكهاى خود قرار دهند تا هر چه زودتر خلاصى يابند.

در دنباله آيه به يكى از اعمال بسيار زشت بعضى از دنيا پرستان در مورد بردگان اشاره كرده، مى‏فرمايد: «كنيزان خود را به خاطر تحصيل متاع زود گذر دنيا مجبور به خود فروشى نكنيد، اگر آنها مى‏خواهند پاك بمانند»! (وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا).

اين آيه نشان مى‏دهد كه تا چه حد در عصر جاهليت مردم گرفتار انحطاط و سقوط اخلاقى بودند كه حتى بعد از ظهور اسلام نيز بعضا به كار خود ادامه مى‏دادند، تا اين كه آيه فوق نازل شد و به اين وضع ننگين خاتمه داد، اما متأسفانه در عصر ما كه بعضى آن را عصر جاهليت قرن بيستم نام نهاده‏اند در بعضى از كشورها كه دم از تمدن و حقوق بشر مى‏زنند اين عمل به شدت ادامه دارد.

در پايان آيه- چنانكه روش قرآن است- براى اين كه راه باز گشت را به روى گنهكاران نبندد بلكه آنها را تشويق به توبه و اصلاح كند مى‏گويد: «و هر كس آنها را بر اين كار اكراه كند (سپس پشيمان گردد) خداوند بعد از اكراه آنها آمرزنده و مهربان است» (وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ).

                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 296

 (آيه 34)- در اين آيه- همان گونه كه روش قرآن است- به صورت يك جمع بندى اشاره به بحثهاى گذشته كرده، مى‏فرمايد: «ما بر شما آياتى فرستاديم كه حقائق بسيارى را تبيين مى‏كند» (وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ آياتٍ مُبَيِّناتٍ).

و نيز «مثلها و اخبارى از كسانى كه پيش از شما بودند» و سر نوشت آنها درس عبرتى براى امروز شماست» (وَ مَثَلًا مِنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ).

 «و موعظه و پند و اندرزى براى پرهيزكاران» (وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ).

 (آيه 35)- آيه نور! پيوند و ارتباط اين آيه با آيات گذشته از اين نظر است كه در آيات پيشين سخن از مسأله عفت و مبارزه با فحشاء با استفاده از طرق و وسائل گوناگون بود، و از آنجا كه ضامن اجراى همه احكام الهى، مخصوصا كنترل كردن غرائز سر كش، بخصوص غريزه جنسى كه نيرومندترين آنهاست بدون استفاده از پشتوانه «ايمان» ممكن نيست، سر انجام بحث را به ايمان و اثر نيرومند آن كشانيده و از آن سخن مى‏گويد.

نخست مى‏فرمايد: «خداوند نور آسمانها و زمين است» (اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

اگر بخواهيم براى ذات پاك خدا تشبيه و تمثيلى از موجودات حسى اين جهان انتخاب كنيم- گر چه مقام با عظمت او از هر شبيه و نظير برتر است- آيا جز از واژه «نور» مى‏توان استفاده كرد؟! همان خدايى كه پديد آورنده تمام جهان هستى است، روشنى بخش عالم آفرينش است، همه موجودات زنده به بركت فرمان او زنده‏اند، و همه مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند كه اگر لحظه‏اى لطف خود را از آنها باز گيرد همگى در ظلمت فنا و نيستى فرو مى‏روند.

و جالب اين كه هر موجودى به هر نسبت با او ارتباط دارد به همان اندازه نورانيت و روشنايى كسب مى‏كند:

قرآن نور است چون كلام اوست.

آيين اسلام نور است چون آيين اوست.

پيامبران نورند چون فرستادگان اويند.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 297

 امامان معصوم انوار الهى هستند چون حافظان آيين او بعد از پيامبرانند.

 «ايمان» نور است چون رمز پيوند با اوست.

علم نور است چون سبب آشنايى با اوست.

بنا بر اين اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

بلكه اگر نور را به معنى وسيع كلمه به كار بريم يعنى «هر چيزى كه ذاتش ظاهر و آشكار و ظاهر كننده غير باشد» در اين صورت به كار بردن كلمه «نور» در ذات پاك او جنبه تشبيه هم نخواهد داشت، چرا كه چيزى در عالم خلقت از او آشكارتر نيست، و تمام آنچه غير اوست از بركت وجود او آشكار است.

و به اين ترتيب همه انوار هستى از نور او مايه مى‏گيرد، و به نور ذات پاك او منتهى مى‏شود.

قرآن بعد از بيان حقيقت فوق با ذكر يك مثال زيبا و دقيق چگونگى نور الهى را در اينجا مشخص مى‏كند و مى‏فرمايد: «مثل نور او (خداوند) همانند چراغ‏دانى است كه در آن چراغى (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابى قرار گيرد، حبابى شفاف و درخشنده همچون يك ستاره فروزان» (مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فِيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِي زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ).

و «اين چراغ با روغنى افروخته مى‏شود كه از درخت پر بركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى» (يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ).

روغنش آن چنان صاف و خالص است كه «نزديك است بدون تماس با آتش شعله‏ور شود»! (يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ).

 «نورى است بر فراز نورى» (نُورٌ عَلى‏ نُورٍ).

و «خدا هر كس را بخواهد به نور خود هدايت مى‏كند» (يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ).

 «و خداوند براى مردم مثلها مى‏زند» (وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ).

 «و خداوند به هر چيزى داناست» (وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 298

 توضيح اين مثل: نور ايمان كه در قلب مؤمنان است داراى همان چهار عاملى است كه در يك چراغ پر فروغ موجود است:

 «مِصْباحٌ» همان شعله‏هاى ايمان است كه در قلب مؤمن آشكار مى‏گردد و فروغ هدايت از آن منتشر مى‏شود.

 «زُجاجَةٍ» و حباب قلب مؤمن است كه ايمان را در وجودش تنظيم مى‏كند.

و «كَمِشْكاةٍ» سينه مؤمن و يا به تعبير ديگر مجموعه شخصيت و آگاهى و علوم و افكار اوست كه ايمان وى را از گزند طوفان حوادث مصون مى‏دارد.

و «شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ» (ماده انرژى‏زا) همان وحى الهى است كه عصاره آن در نهايت صفا و پاكى مى‏باشد و ايمان مؤمنان به وسيله آن شعله‏ور و پر بار مى‏گردد.

در حقيقت اين نور خداست، همان نورى كه آسمانها و زمين را روشن ساخته و از كانون قلب مؤمنان سر بر آورده و تمام وجود و هستى آنها را روشن و نورانى مى‏كند.

دلائلى را كه از عقل و خرد دريافته‏اند با نور وحى آميخته مى‏شود و مصداق نُورٌ عَلى‏ نُورٍ مى‏گردد.

و هم در اينجاست كه دلهاى آماده و مستعد به اين نور الهى هدايت مى‏شوند و مضمون «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ» در مورد آنان پياده مى‏گردد.

و اين نور وحى بايد از آلودگى به گرايشهاى مادى و انحرافى شرقى و غربى كه موجب پوسيدگى و كدورت آن مى‏شود بر كنار باشد.

آن چنان صاف و زلال و خالى از هر گونه التقاط و انحراف كه بدون نياز به هيچ چيز ديگر تمام نيروهاى وجود انسان را بسيج كند، و مصداق «يَكادُ زَيْتُها يُضِي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» گردد.

 (آيه 36)- تا به اينجا ويژگيها و مشخصات اين نور الهى، نور هدايت و ايمان را در لا بلاى تشبيه به يك چراغ پر فروغ مشاهده كرديم، اكنون بايد ديد اين چراغ پر نور در كجاست؟ و محل آن چگونه است؟                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 299

 آيه مى‏فرمايد: اين چراغ پرفروغ «در خانه‏هايى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده ديوارهاى آن را بالا برند و مرتفع سازند» تا از دستبرد دشمنان و شياطين و هوس بازان در امان باشد (فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ).

 «و (خانه‏هايى كه) ذكر نام خدا در آن برده مى‏شود» و آيات قرآن و حقايق وحى را در آن بخوانند (وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ).

اما اين كه منظور از اين «بُيُوتٍ» (خانه‏ها) چيست؟ پاسخ آن از ويژگيهايى كه در ذيل آيه براى آن ذكر شده است روشن مى‏شود، آنجا كه مى‏گويد: «و هر صبح و شام در آنها تسبيح او مى‏گويند» (يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ).

 (آيه 37)- «مردانى كه نه تجارت آنها را از ياد خدا و بر پا داشتن نماز و اداى زكات باز مى‏دارد و نه خريد و فروش» (رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ).

 «آنها از روزى مى‏ترسند كه دلها و ديده‏ها در آن دگرگون و زير و رو مى‏شود» (يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ).

اين ويژگيها نشان مى‏دهد كه اين بيوت همان مراكزى است كه: به فرمان پروردگار استحكام يافته و مركز ياد خداست و حقايق اسلام و احكام خدا از آن نشر مى‏يابد، و در اين معنى وسيع و گسترده، مساجد، خانه‏هاى انبياء و اوليا، مخصوصا خانه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و خانه على عليه السّلام جمع است.

 (آيه 38)- اين آيه به پاداش بزرگ اين پاسداران نور هدايت و عاشقان حق و حقيقت اشاره كرده، چنين مى‏گويد. «اين بخاطر آن است كه خداوند آنها را به بهترين اعمالى كه انجام داده‏اند پاداش دهد و از فضلش بر پاداش آنها بيفزايد» (لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ).

منظور اين است كه خداوند تمام اعمال آنها را بر معيار و مقياس بهترين اعمالشان پاداش مى‏دهد، حتى اعمال كم اهميت و متوسطشان همرديف بهترين اعمالشان در پاداش خواهد بود! و اين جاى تعجب نيست، زيرا فيض خداوند براى آنها كه شايسته فيض                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 300

 اويند محدود نيست «خداوند هر كس را بخواهد بى‏حساب روزى مى‏دهد» و از مواهب بى‏انتهاى خويش بهره‏مند مى‏سازد (وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ).

 (آيه 39)- اعمالى همچون سراب! از آنجا كه در آيات گذشته سخن از نور خدا، نور ايمان و هدايت، بود، براى تكميل اين بحث، و روشن شدن حال آنها در مقايسه با ديگران، در اينجا از ظلمت كفر و جهل و بى‏ايمانى، و كافران تاريك دل و منافقان گمراه سخن مى‏گويد.

سخن از كسانى است كه در بيابان خشك و سوزان زندگى به جاى آب به دنبال سراب مى‏روند، و از تشنگى جان مى‏دهند، در حالى كه مؤمنان در پرتو ايمان چشمه زلال هدايت را يافته و در كنار آن آرميده‏اند.

نخست مى‏گويد: «و كسانى كه كافر شدند اعمالشان همچون سرابى است در يك كوير، كه انسان تشنه آن را (از دور) آب مى‏پندارد» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً).

 «اما هنگامى كه به سراغ آن مى‏آيد چيزى نمى‏يابد» (حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً).

 «و خدا را نزد اعمال خود مى‏يابد و حساب او را صاف مى‏كند»! (وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ).

 «و خداوند سريع الحساب است»! (وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسابِ).

 (آيه 40)- سپس به مثال دوم مى‏پردازد، مى‏گويد: و «يا (اعمال اين كافران) همانند) ظلماتى است در يك اقيانوس پهناور كه موج آن را پوشانده و بر فراز آن موج ديگرى و بر فراز آن ابرى تاريك است» (أَوْ كَظُلُماتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ).

و به اين ترتيب «ظلمتهايى است كه يكى بر فراز ديگرى قرار گرفته»! (ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ).

آن چنان كه هر كس در ميان آن گرفتار شود آن قدر تاريك و ظلمانى است كه «اگر دست خود را بيرون آورد ممكن نيست آن را ببيند»! (إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 301

 يَكَدْ يَراها).

آرى! نور حقيقتى در زندگى انسانها فقط نور ايمان است و بدون آن فضاى حيات تيره و تار و ظلمانى خواهد بود، اما اين نور ايمان تنها از سوى خداست «و كسى كه خدا نورى برايش قرار نداده نورى براى او نيست» (وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ).

 (آيه 41)- همه تسبيح گوى او هستند: در آيات گذشته سخن از نور خدا، نور هدايت و ايمان و ظلمات متراكم كفر و ضلالت بود، و در اينجا از دلائل توحيد كه نشانه‏هاى انوار الهى و اسباب هدايت است، سخن مى‏گويد:

نخست روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏فرمايد: «آيا نديدى تمام آنان كه در آسمانها و زمينند براى خدا تسبيح مى‏كنند»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

 «و همچنين پرندگان به هنگامى كه بر فراز آسمان بال گسترده‏اند» مشغول تسبيح او هستند؟! (وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ).

 «هر يك از آنها نماز و تسبيح خود را مى‏داند» (كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ).

ممكن است منظور از «صلاة» (نماز) در اينجا به معنى دعا باشد.

 «و خداوند از تمام اعمالى كه آنها انجام مى‏دهند با خبر است» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ).

 (آيه 42)- و از آنجا كه اين تسبيح عمومى موجودات دليلى بر خالقيت پروردگار است و خالقيت او دليل بر مالكيت او نسبت به مجموعه جهان هستى است، و نيز دليل بر آن است كه همه موجودات به سوى او باز مى‏گردند، اضافه مى‏كند: «و براى خداست مالكيت آسمانها و زمين، و بازگشت تمامى موجودات به سوى اوست» (وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ).

منظور از «تسبيح» و «حمد» همان چيزى است كه ما آن را «زبان حال» مى‏ناميم، يعنى مجموعه نظام جهان هستى و اسرار شگفت‏انگيزى كه در هر يك از موجودات اين عالم نهفته است، با زبان بى‏زبانى، با صراحت و بطور آشكار از                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 302

 قدرت و عظمت خالق خود، و علم و حكمت بى‏انتهاى او سخن مى‏گويند، چرا كه هر موجود بديع و هر اثر شگفت‏انگيزى، حتى يك تابلو نفيس نقاشى يا يك قطعه شعر زيبا و نغز، حمد و تسبيح ابداع كننده خود مى‏گويد، يعنى از يك سو صفات برجسته او را بيان مى‏دارد (حمد) و از سوى ديگر عيب و نقص را از او نفى مى‏كند (تسبيح) تا چه رسد به اين جهان با عظمت و آن همه عجايب و شگفتيهاى بى‏پايانش.

 (آيه 43)- گوشه‏اى ديگر از شگفتيهاى آفرينش: باز در اينجا به گوشه ديگرى از شگفتيهاى آفرينش و علم و حكمت و عظمتى كه ماوراى آن نهفته است بر خورد مى‏كنيم كه همه دلائل توحيد ذات پاك اويند.

روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد: «آيا نديدى كه خداوند ابرهايى را به آرامى مى‏راند، سپس آنها را با هم پيوند مى‏دهد، و بعد متراكم مى‏سازد»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحاباً ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكاماً).

پس در اين حال دانه‏هاى باران را مى‏بينى كه از لا بلاى ابرها خارج مى‏شوند» و بر كوه و دشت و باغ و صحرا فرو مى‏بارند (فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ).

آرى! باران است كه زمينهاى مرده را زنده مى‏كند، لباس حيات در پيكر درختان و گياهان مى‏پوشاند، و انسان و حيوانات را سيراب مى‏كند.

سپس به يكى ديگر از پديده‏هاى شگفت‏انگيز آسمان و ابرها اشاره كرده، مى‏گويد: «و (خدا) از آسمان، از كوههايى كه در آسمان است، دانه‏هاى تگرگ را نازل مى‏كند» (وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِيها مِنْ بَرَدٍ).

منظور از كوهها، توده‏هاى عظيم ابر است، كه در عظمت و بزرگى بسان كوه است.

تگرگهايى كه «هر كس را بخواهد به وسيله آن زيان مى‏رساند» (فَيُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ).

شكوفه‏هاى درختان، ميوه‏ها و زراعتها، و حتى گاه حيوانها و انسانها از آسيب آن در امان نيستند.                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 303

 «و از هر كس بخواهد اين عذاب و ريان را بر طرف مى‏سازد» (وَ يَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ يَشاءُ).

آرى! اوست كه از يك ابر گاهى باران حيات بخش نازل مى‏كند و گاه با مختصر تغيير آن را مبدل به تگرگهاى زيان بار و حتى كشنده مى‏كند، و اين نهايت قدرت و عظمت او را نشان مى‏دهد كه سود و زيان و مرگ و زندگى انسان را در كنار هم چيده بلكه در دل هم قرار داده است! و در پايان آيه به يكى ديگر از پديده‏هاى آسمانى كه از آيات توحيد است اشاره كرده، مى‏گويد: «نزديك است درخشندگى برق ابرها، چشمهاى انسان را ببرد» (يَكادُ سَنا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ).

ابرهايى كه در حقيقت از ذرات «آب» تشكيل شده است به هنگامى كه حامل نيروى برق مى‏شود، آن چنان «آتشى» از درونش بيرون مى‏جهد كه برقش چشمها را خيره، و رعدش گوشها را از صداى خود پر مى‏كند، و گاه همه جا را مى‏لرزاند، اين نيروى عظيم در لابلاى اين بخار لطيف راستى شگفت‏انگيز است!

 (آيه 44)- در اين آيه به يكى ديگر از آيات خلقت و نشانه‏هاى عظمت پروردگار كه همان خلقت شب و روز و ويژگيهاى آنهاست اشاره كرده، مى‏فرمايد:

 «خداوند شب و روز را دگرگون مى‏سازد، و در اين عبرتى است براى صاحبان بصيرت» (يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ).

اين دگرگونى- يعنى آمد و شد شب و روز و تغييرات تدريجى آنها- براى انسان جنبه حياتى دارد، و درس عبرتى است براى «اولى الابصار».

 (آيه 45)- اين آيه به يكى از مهمترين چهره‏هاى نظام آفرينش كه از روشنترين دلائل توحيد است يعنى مسأله حيات در صورتهاى متنوعش اشاره كرده، مى‏گويد: «خداوند هر جنبنده‏اى را از آبى آفريد» (وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ).

منظور از «آب» نطفه است و احتمال دارد اشاره به پيدايش نخستين «موجود» باشد، زيرا هم طبق بعضى از روايات اسلامى اولين موجودى را كه خدا                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 304

 آفريده آب بوده و انسانها را بعدا از آن آب آفريد و هم طبق فرضيه‏هاى علمى جديد نخستين جوانه «حيات» در درياها ظاهر شده، و اين پديده قبل از همه جا بر اعماق يا كنار درياها حاكم شده است.

و با اين كه اصل همه آنها به آب باز مى‏گردد با اين حال خلقتهاى بسيار متفاوت و شگفت‏انگيزى دارند: «پس گروهى از آنها بر شكم خود راه مى‏روند» (خزندگان) (فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى‏ بَطْنِهِ).

 «و گروهى بر روى دو پا راه مى‏روند» انسانها و پرندگان (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى‏ رِجْلَيْنِ).

 «و گروهى بر روى چهار پا راه مى‏روند» چهار پايان (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلى‏ أَرْبَعٍ).

تازه منحصر به اينها نيست و حيات چهره‏هاى فوق‏العاده متنوع دارد اعم از موجوداتى كه در دريا زندگى مى‏كنند و يا حشرات كه هزاران نوع دارند و هزاران صورت لذا در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند هر چه را اراده كند مى‏آفريند» (يَخْلُقُ اللَّهُ ما يَشاءُ).

 «چرا كه خدا بر همه چيز تواناست» (إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).

 (آيه 46)-

شأن نزول:

در مورد نزول اين آيه و چهار آيه بعد نقل شده: يكى از منافقان با يك مرد يهودى نزاعى داشت، مرد يهودى، منافق ظاهر مسلمان را به داورى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله خواند، اما منافق زير بار نرفت، و او را به داورى «كعب بن اشرف يهودى»! دعوت كرد اين آيات نازل شد و سخت اين گونه اشخاص را مورد سر زنش و مذمت قرار داد.

تفسير:

ايمان و پذيرش داورى خدا- از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از ايمان به خدا و دلائل توحيد و نشانه‏هاى او در جهان تكوين بود، در اينجا سخن از آثار ايمان و بازتابهاى توحيد در زندگى انسان و تسليم او در برابر حق و حقيقت است.

نخست مى‏گويد: «ما آيات روشن و روشنگرى نازل كرديم» (لَقَدْ أَنْزَلْنا آياتٍ)                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 305

 مُبَيِّناتٍ). آياتى كه دلها را به نور ايمان و توحيد روشن مى‏كند، افكار انسانها را نور و صفا مى‏بخشد و محيط تاريك زندگيشان را عوض مى‏كند.

البته وجود اين «آيات مبينات» زمينه را براى ايمان فراهم مى‏سازد، ولى نقش اصلى را هدايت الهى دارد، چرا كه «خدا هر كس را بخواهد به صراط مستقيم هدايت مى‏كند» (وَ اللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).

و مى‏دانيم كه اراده خداوند و مشيت او بى‏حساب نيست، او نور هدايت را به دلهايى مى‏افكند كه آماده پذيرش آن هستند.

 (آيه 47)- سپس به عنوان مذمت از گروه منافقان كه دم از ايمان مى‏زنند و ايمان در دل آنها پرتو افكن نيست مى‏فرمايد: «آنها مى‏گويند: به خدا و پيامبر ايمان داريم و اطاعت مى‏كنيم، ولى بعد از اين ادعا، گروهى از آنها روى گردان مى‏شوند، آنها در حقيقت مؤمن نيستند» (وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ).

اين چگونه ايمانى است كه از زبانشان فراتر نمى‏رود؟ و پرتوش در اعمالشان ظاهر نمى‏گردد؟

 (آيه 48)- بعد به عنوان يك دليل روشن براى بى‏ايمانى آنها مى‏فرمايد:

 «و هنگامى كه از آنها دعوت شود كه به سوى خدا و پيامبرش بيايند تا در ميان آنان داورى كند، گروهى از آنها روى گردان مى‏شوند» (وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ).

 (آيه 49)- براى تأكيد بيشتر و روشن شدن شرك و دنيا پرستيشان اضافه مى‏كند: «ولى اگر حق داشته باشند (و داورى به نفع آنان شود) با سرعت و تسليم به سوى او مى‏آيند» (وَ إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ).

 (آيه 50)- در اين آيه ريشه‏هاى اصلى و انگيزه‏هاى عدم تسليم در برابر داورى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را در سه جمله بيان كرده، مى‏گويد: «آيا در دلهاى آنها بيمارى است» بيمارى نفاق (أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ).

اين يكى از صفات منافقان است كه اظهار ايمان مى‏كنند اما بخاطر انحرافى                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏3، ص: 306

 كه در دل از اصل توحيد دارند هرگز تسليم داورى خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نيستند «يا (اگر بيمارى نفاق بر دلهاى آنها چيره نشده) به راستى در شك و ترديدند»؟ (أَمِ ارْتابُوا).

و طبيعى است شخصى كه در پذيرش يك آيين مردد است تسليم لوازم آن نخواهد بود.

يا اين كه اگر نه آن است و نه اين و از مؤمنانند «آيا به راستى مى‏ترسيدند كه خدا و رسولش بر آنها ظلم و ستم كند»؟! (أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ).

در حالى كه اين تناقض آشكارى است كسى كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را فرستاده خدا و بيانگر رسالت او مى‏داند و حكمش را حكم خدا مى‏شمرد ممكن نيست احتمال ظلم و ستم در باره او دهد، مگر امكان دارد خدا به كسى ستم كند؟ مگر ظلم زاييده جهل يا نياز يا خود خواهى نيست؟ ساحت مقدس خداوند از همه اينها پاك است.

 «بلكه در واقع خود اينها ظالم و ستمگرند» (بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ).

آنها نمى‏خواهند به حق خودشان قانع باشند، و چون مى‏دانند پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله چيزى از حق ديگران به آنها نخواهد داد تسليم داورى او نمى‏شوند.

سه شنبه 29 بهمن 1392  11:52 AM
تشکرات از این پست
afsoon77
دسترسی سریع به انجمن ها