سگ همان سگ است، فقط قلاده اش عوض شده است
سه نفر که به يک ديگر کمک کنند ، بار شش نفر را مي توانند بر دارند
سرزنش بجا بهتر از تعريف بيجاست
زبان دراز ، نشانه دست کوتاه است
در دنيا دو خانواده وجود دارد ، دارا ها و ندارها
دست سياه را اغلب با دستکش سفيد پنهان مي کنند
چشم ، مچ دروغگو را باز مي کند
دانا از دشمنانش بيشتر استفاده مي کند ، تا نادان از دوستانش
ترس ، زندان دل است
اگر مي خواهي شناخته شوي ، حرف بزن
فرداي شما تا ابد ادامه دارد
آدم متقلب مانند زنبور در دهان ، عسل دارد و در دم ، نيش
از تلخي بيماري مي توان به شيريني سلامت پي برد
اگر مي خواهي مردي را بشناسي ، بپرس ببين دوستانش چه کساني هستند
آن که اميد را از دست مي دهد ، خيلي چيزها را از دست مي دهد
آب دريا را از هر جايش بچشي ، شور است
اگر مي خواهي زياد عمر کني در جواني پير شو
مرگ همان قدر قطعي است که زندگي قطعي نيست
پولدار ترس زياد دارد از اين که بينوا شود و فقير اميد زياد دارد که دارا شود
مار را بايد با دست يک نفر ديگر از سوراخ در آورد
نه ثروت زياد و نه عقل زياد به صداي عقل گوش نمي دهد
نور براي ديگران مي درخشد ، نه خودش
فرد نيک ، صداي وجدان را مي شنود