نقش و ویژگی های جوانان در شکل گیری انقلاب اسلامی موضوع آخرین جلسه از سلسله نشستهای فجر بیداری بود که در آن دکتر موسی حقانی پژوهشگر برجسته تاریخ و استاد دانشگاه ضمن برشمردن ویژگی های جوانان به بررسی اثرات این ویژگیها در شکل گیری انقلاب اسلامی پرداخت. این پژوهشگر و نویسنده همچنین به تببین این نکته پرداخت که جوانان در شرایط امروز و در افق چشم انداز انقلاب اسلامی چه جایگاهی دارند و برای رسیدن به اهداف انقلاب چگونه باید عمل کنند. آنچه در ادامه میخوانید خلاصهای از سخنان دکتر حقانی در این نشست است.
ویژگیهای جوانان
برای اینکه به نقش جوانان در شکل گیری انقلاب اسلامی بپردازیم بهتر است که ابتدا به ویژگیهای جوان و جوانی بپردازیم و بعد ببینیم که این ویژگیها در تاریخ انقلاب اسلامی چه نقش و تاثیری داشته است.در یک بررسی اجمالی در خصوص ویژگیهای جوانان میتوانیم چند مورد را که برای حیات اجتماعی و سیاسی اهمیت به سزایی دارد مطرح کنیم.
1- شجاعت جوان: جوانان به واسطه شرایط سنی و توامندی جسمی، شجاعتی دارند که شاید در بزرگسالان خیلی ظهور و بروز نداشته باشد. قدرت و قوت جوانی یک تدبیر هم به انسان میهد که بتواند در لحظههای حساس در عرصه حضور داشته باشد. به نوعی جوانان با همین شجاعت ترس را به مسخره میگیرند که این به سخره گرفتن اگر در مسیر درست باشد، قطعا میتواند تحول آفرین باشد و سدهایی که دیگران نمیتوانند از آن عبور کنند را بگشاید.
در انقلاب اسلامی هم اگر بخواهیم مثال بزنیم، میتوانیم به موضع گیریها و روحیات آن روز شخصیتهایی مانند مقام معظم رهبری اشاره کنیم. البته ایشان امروز هم تاکید دارند که سعی کردهاند انقلابی بمانند و آن روحیه را حفظ کنند. همانطور که حضرت امام خمینی (ره) نیز به همین صورت بودند. بالاخره امام نهضت را در میان سالی شروع کردند و در آن زمان از شجاعت ویژهای برخوردار بودند که این در جوانی امام ظهور و بروز داشت و تا پایان حیاتشان هم مستدام بود.
ما در چهرههای دیگر انقلابی هم وقتی بررسی میکنیم میبینیم که جوانی آنها را در صحنه نگه داشت. البته ناگفته نماند که مراجع و علمای پابه سن گذاشته هم در نهضت بسیار زحمت کشیدند، ولی توقع ازجوانان به ویژه در وقت درگیری بیشتر است.
یک نمونه دیگر از شجاعت جوان شهید نواب صفوی است که در تاریخ معاصر ایران بسیار اثر گذار بود و حتی مقام معظم رهبری از ایشان به عنوان کسی که شجاعت و استقامتش بسیار برایشان الگو بود، یاد میکند. این شهید نفوذ و شجاعتی داشت که تمام اطرافیان خود را تحت تاثیر قرار میداد.
من با خیلیها صحبت کردم که شجاعت شهید نواب صفوی آنها را به صحنه کشاند و در عرصه نگه داشت. اینکه کسی از گفتن حق نترسد خیلی مهم است. حتی الان عکسهایی از لحظه شهادت و دادگاههای ایشان منتشر شده که در آنها میبینیم وقتی به این شهید و یارانشان خبر شهادت میدهند، یکدیگر را به آغوش میکشند. این ویژگی جوانان است و اگر کسی در پیری هم این طور باشد، به این دلیل است که در جوانی شجاعت را تجربه کرده است.
2- منتقد بودن: جوان عموما منتقد است. جوان به این دلیل که دنبال نو آوری است، نسبت به وضع موجود انتقاد دارد. او میخواهد جامعه خود را بسازد و این کمک میکند که اگر یک رهبر انقلابی متدین در راس جریان قرار بگیرد، بتواند از این ظرفیت جوانان متدین استفاده کند. اگر این نیرو در مسیر درست به کار گرفته شود، میتوانیم شاهد نوآوریهای گسترده و رفع ایرادات باشیم.
افراد وقتی پا به سن میگذارند، قدرت انتقاد کمتری دارند و از کنار پدیدهها میگذرند. امروز هم این تاکیدی که رهبر انقلاب دارند و به جوانان میگویند که پرشور و مطالبه گر در صحنه حضور داشته باشید، برای همین است که جوان این روحیه را دارد و میتواند با شجاعت انتقاد کند و مسئولان و کشور را در مسیر اصلاح قرار دارد.
3- آرمان گرا بودن: جوان دنبال یک وضعیت مطلوب است. چرا که تازه وارد عرصه سیاسی و اجتماعی شده و دوست دارد، افقهایی را ببیند و به آنها دست یابد که دیگر برای میان سالان و پیران افق نیست. زیرا یا به آن دست یافتهاند؛ یا تمنای رسیدن به آن را ندارند. از همین روست که مشکلات پیش رو، راه جوان را سد نمیکند.
به این نکته هم باید توجه داشته باشیم که جوان برای تحقق آرمانهایش خیلی اهل حساب کتاب نیست. به این معنا که بترسد و ملاحظه کند و این ترس و ملاحظه مانع رسیدن او به آرمانهایش شود. ما در انقلاب اسلامی این بلند پروازی و آرمان گرایی را در بروز و تداوم انقلاب بسیار موثر دیدیم.
4- امیدواری و تزریق امید به جامعه: بعضی از پیران چون فکر میکنند، کار خودشان را کردهاند خیلی بارقهای از امید ندارند. ولی یک جوان کاملا امیدوار به پیش روی خودش نگاه میکند. در غیر این صورت باید در جوانی فرد تردید کنیم.
5- پر نشاط بودن: شور و نشاط جوانی از همین سر به سر گذاشتنهای معمولی شروع میشود و تا آنجا که وارد عرصههای جدی رندگی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی میشود، نمود دارد.
جوانان در مکتب انبیا
با توجه به این ویژگیها ما هم در مکتب انبیا و هم در انقلاب اسلامی میبینیم که وقتی بحث مبارزه پیش میآید، جوانان در خط مقدم هستند. ما وقتی سیره و روش پیامبر اکرم (ص) را ملاحظه میکنیم، میبینیم که جوانان موتور محرک حرکت رهایی بخش آن حضرت بودند. حضرت علی (ع) یک نمونه از همین جوانانی است که در گرد پیامبر قرار دارد و با تمام هستی خود از حضرت دفاع میکند.
همچنین میبینیم که پیامبر (ص) بر خلاف همه قواعد وقتی که در بستر هستند، اسامه را به عنوان فرمانده ارتش اعزام میکنند و میگویند که همه باید از او تبعیت کنید. این برمی گردد به همان توانمندیهای جوان که میتواند به موقع با شجاعت تصمیم بگیرد و موانع را بردارد.
حضرت امیر خودشان هم وقتی به خلافت رسیدند، بخش زیادی از امور را به جوانان واگذار کردند. محمد ابن ابوبکر یکی از همین جوانان است. همین روحیه را شما در نهضت عاشورا هم میبینید. البته در این واقعه همه 72 تن روحیه و شجاعت جوانان را داشتند.
درباره انقلاب اسلامی هم تقریبا میتوانم بگویم که موتور محرک از زمان آغاز نهضت امام، جوانان بودند. این در شرایطی بود که وضع فرهنگی جامعه مامطلوب نبود و هر قدر هم که گذشت بدتر شد. در واقع باید بگوییم که انقلاب اسلامی یک موهبت الهی برای جوانان این سرزمین بود که باعث شد آنها کاملا تغییر روش دهند.
جوانان در نهضت امام خمینی (ره)؛ از 42 تا 57
وقتی حضرت امام نهضت را شروع کردند، بدنه میان سال و پیر حوزه خیلی با حضرت همراهی نکرد. آنها هم دلایلی داشتند که مهمترینش ناشی از این بود که ارزیابی درستی از شرایط کشور و جامعه نداشتند. آنها میترسیدند که اگر با رژیم درگیر شوند، قدرت رویارویی ندارند و اگر هم بتوانند رژیم را تضعیف کنند، کمونیستها میآیند و در کشور حاکم میشوند.
این ترسی بود که همیشه وجود داشت و امام توانست بر آن غلبه و به همه اثبات کند که این طور نیست. لذا آن کسی که در شرایط وخیم عصر پهلوی در میدان ماند، مرجعیت شیعه و جوانان حوزههای علمیه بودند که حاضر شدند برای رسیدن به اهداف دینی نهضت جان دهند.
ماجرای حمله کماندوهای رژیم پهلوی به مدرسه فیضیه در فروردین 1342 یکی از این نمونهها بود که در آن بدنه جوان حوزه مقابل این یورش وحشیانه مقاومت کرد. خیلی صحنه عجیبی بود. کماندوهای آموزش دیده آمدند به جنگ طلابی که تنها کارشان درس خواندن است! این یکی از ویژگیهای جدی جوانان طلبه در آغاز نهضت بود.
با وجود همه اینها در آن شرایط وقتی از حضرت امام میپرسند که با چه نفراتی میخواهند انقلاب را جلو ببرند، پاسخی میدهند که میتوان گفت از واردات الهی به قلب ایشان بود و تحقق یافت. ایشان میگویند: پیروان من در گهوارهاند. کسانی که 57 را دیدهاند، میدانند که همان بچههای گهواره سال 1342 آبان 57 را رقم زدند و ارتش شاهشنشاهی را به مسخره گرفتند.
در ادامه نهضت هم بعد از شکست ظاهری 15 خرداد 42 که در آن هم جوانان حرف اول را میزدند، این جوانان بودند که پای کار ایستادند و نهضت را ادامه دادند. این نکته خیلی مهمی است که شما در یک نهضت حضور داشته باشی، شکست بخوری، رهبرت تبعید شود و باز هم دست از مبارزه بر نداری. این نشات گرفته از همان آرمان مداری، نشاط و امیدواری جوانان بود که نگذاشت نهضت از حرکت بیفتد.
در انقلابات اجتماعی و سیاسی این خیلی مهم است که شما بعد از یک شکست ظاهری از دور خارج نشوی و به مسیر ادامه دهی. این حلقهای که در طول سالهای بعد از 15 خرداد اطلاع رسانی حضرت امام (ره) را بر عهده داشت، عمدتا جوانان بودند. افرادی مانند شهید اندرزگو که با تمام توان در خدمت نهضت و انقلاب شکست خورده در 15 خرداد قرار گرفت.
زندگی سراسر شور و حماسه این شهید را وقتی نگاه میکنیم، میبینیم که آن حس و روحیه جوانی توانست او را به چهرهای ماندگار تبدیل کند. ساواک به او میگفت: مرد هزار چهره! چون هر روز به یک چهره در میآمد و رفتار اعجاب انگیزی داشت که میتوان چندین فیلم از او ساخت.
درهر صورت این ماجرا تداوم یافت و افرادی که رفته رفته به عرصه میرسیدند و در سالهای 56-57 در نهضت حضور داشتند، جوانانی بودند که حدود 25 سال داشتند. اینها همانهایی بودند که از ابتدا با نهضت همراهی میکردند یا سال 42 در قنداق بودند. ماههای سختی بود.
رژیم پهلوی به سادگی کوتاه نیامد. حدود صدهزار شهید تقدیم شد تا انقلاب به ثمر بنشیند. اینها که بودند؟ عمدهشان جوانانی بودند که در خط مقدم درگیری حضور داشتند. در خیلی از صحنهها میدیدیم که بانوان در صحنه بودند. از جمله 9 دی 57 در مشهد خط مقدم خانمهای جوان بودند.
13 آبان؛ تجلیگاه حضور جوانان
اگر بخواهیم جریانهایی را که جوانان راسا در آن حضور داشتند راهم مرور کنیم، یکی از مهمترینها همان 13 آبان 57 است که لکه ننگی برای رژیم پهلوی شد و از عوامل سقوط آن رژیم هم شد؛ نظیر 13 شهریور تهران و 9 دی مشهد. در 13 آبان دانش آموزان از مدارس راه افتادند. به خیابانها ریختند. رژیم هم که تازه مدارس را باز کرده بود، با خشونت تمام تعداد زیادی دانش آموز را به خاک و خون کشید و دوباره مدارس را تعطیل کرد.
این بخشی از نقش آفرینی جوانان در انقلاب بود. حال خوب است به وضعیت داخل کشور توجه کنیم و ببینیم که چه معجزهای باعث شد، جوانان نه تنها شرایط یک کشور که شرایط منطقه و جهان را دستخوش تغییر کنند. این را از این جهت میگویم که اگر انقلاب ایران صورت نمیگرفت، شرایط منطقه و جهان به گونه دیگری رقم میخورد. اینقدر این تلاش مهم است.
دامهای پهلوی و گروهکها برای جوانان ایران
کشور ما در دوره پهلوی دوم با تلاش زیادی برای جدایی جوان ایران از زندگی دینی و ایجاد سبک زندگی شبه غربی مواجه بود. این امر هم در سینما و تلویزیون و هم در مطبوعات مرتبط با جوانان مشاهده میشد. در این مقطع تنها چیزی که به چشم نمیخورد، تشویق جوان به ایستادگی و نقد بود و به نوعی میتوان گفت که یک مخدر، قوای جوان ایرانی را میگرفت.
تیپهای ناهنجار، رفتارهای ناهنجار، توزیع گسترده مواد مخدر و از همه بدتر برنامههای ضد فرهنگی به واقع جوان ایرانی را داشت به نابودی میکشاند و وارد منجلاب میکرد. برای جوانان در پایین و بالای شهر برنامهای ویژه در راستای از بین بردن آرمان گرایی جوانی طراحی شده بود. رفته رفته حکومت به سراغ ایجاد مراکز کاخ جوانان رفت که به مراکز فسق و فجور و اجرای برنامههای ساختار شکن تبدیل شد. بعد هم پیشاهنگی و سایر مراکز در راستای برنامه آمریکاییها برای تغییر هویت جوان ایرانی اجرا شد.
بنابر این باید بگویم، آنچه امروز از ماهوارهها برای جوانان منطقه طراحی کردند و خیلی هم گسترده شده، قبلا در ایران به همه شکل وجود داشت. الآن هم ما به واسطه برنامهای که غرب برای جوانان ایرانی دارد، ناهنجاری داریم.
این اقدامات به این دلیل است که آنها از جوانان ما آسیب دیدند و برای گرفتن توان وقدرت جوانی در قالب انواع و اقسام برنامهها که قبل از انقلاب با حمایت رژیم پهلوی اجرا میشد، به دنبال تغییر هویت جوان ایرانی هستند. وقتی جوان ایرانی آن شور و انگیزه خود را از دست دهد، این غربیها و کشورهای استکباری هستند که میتوانند از این رخوت به نفع امیال خود استفاده کنند.
در آن مقطع اینکه بتوانی جوان ایرانی را جذب کنی و پای مکتب نگهداری، شاهکار محسوب میشد. در خاطرات رهبری هست که ایشان توان ویژه خود را در مشهد روی جوانان گذاشتند و عمده افرادی که دور ایشان در مشهد، دور امام در نجف و در دیگر شهرها اطراف روحانیون گردآمدند، جوانانی بودند که اگر جذب اسلامی نمیشدند یا جذب لا ابالیگری ترویج شده از سوی رژیم پهلوی میشدند یا جذب گروهها. همین جا خوب است اشاره کنیم که این شور جوانان از یک طرف به عنوان فرصت برای انقلاب و کشور بوده و هست و از طرفی اگر خوب مدیریت نشود، تهدیدی برای خود جوانان و کشور است.
در آن مقطع نوعی وازدگی از دین و مذهب و اعتقادات ترویج میشد که هدف اصلی آن جوانان بودند. الگوها همه غربی و نامتناسب با زندگی جوان مسلمان بودند. واقعا روزهای سیاهی بود و معجزه بود که جوانان توانستند از زیر بار آن تهاجم گسترده رها شوند و به فهمیدهها تبدیل شوند که در تاریخ انقلاب اسلامی تعیین کننده بودند.
لذا در آن شرایط یک جریان رژیم پهلوی بود که میخواست هویت جوانان را از آنها بگیرد و دیگری گروههای سیاسی اعم از مارکسیستها و التقاطیها بودند که آهسته آهسته آمدند تا باقیمانده جوانان اسیر موج ابتذال نشده را جمع کنند. اینجاست که ارزش و جایگاه نهضت امام (ره) و روحانیت روشن میشود. چراکه امام و روحانیون توانستند جوانان را از زرق برق و ابتذال پهلوی و گروهها جدا کند و در راستای اهداف انقلاب قرار دهند.
در هر صورت بخشی از جوانان هم جذب گروههای سیاسی شدند که هر چند به آن شکل دنبال ابتذال نرفتند، ولی دچار التقاطی شدند که کم کم آنها را به ابتذال کشاند. اگر همین اسنادی که الان از ساواک درباره گروههای مبارز منتشر شده را نگاه کنید، میبینید که گروههایی مثل منافقین به اسم مبارزه وارد میدان شدند و بخشی از جوانان ایرانی را جذب کردند.
اما اولین کار اینها با جوان ایرانی این بود که ارتباط او را با دین و مذهب و روحانیت و مرجعیت دینی قطع کنند. روی کلام من در این بخش با گروههای مارکسیست نیست؛ هرچند که آنها هم ابتدا از میان جوانان مسلمان عضو گرفتند. بیشتر با گروههایی که ادعای مذهبی داشتند کار داریم. اینها کم کم کارشان به آنجا رسید که خانه تیمی درست کردند و زن شوهر دار را به آن شرایط کشاندند و آن چون ابتذالی به وجود آوردند. پس یک دام پهلوی بود و دام دیگر گروههای سیاسی.
مراقب جدایی جوانان از روحانیت باشیم
نکتهای مهم در اینجا وجود دارد که ما به عنوان آسیب در تاریخ معاصر باید به آن اشاره کنیم و امروز هم خیلی مراقب باشیم که دچار آن نشویم. متاسفانه من امروز هم تبلیغاتی از سوی بعضی گروهها میبینم که نتیجهاش بریدن فرزندان ما از روحانیت است.
این یکی از کارهایی است که در دوره رضا شاه صورت گرفت و بعد از آن هم ادامه یافت. هدف اصلی آن جریان نفی جایگاه مرجعیت، تضعیف روحانیت و بیزار کردن جوانان از روحانیت بود. این جریان تقریبا از مشروطه شروع شد و در دوره رضا شاه خیلی گسترش یافت. اینها در آن مقطع به جوانان القا میکردند که روحانیت یک نهاد قدیمی و پوسیده است که توان نوآوری و پاسخگویی به مسائل را ندارد. جوان هم که دنبال نوآوری است.
اگر حرکت حضرت امام نبود، میتوانم بگویم که بخش عمدهای از جوانان ما اسیر این ادعای دروغین میشدند. چون این جوان پرشور توقعاتی دارد، نزد علمای بزرگی مانند آیت الله اعظمی بروجردی میرود و این عالم بزرگوار به درستی در آن شرایط به صلاح نمیبیند که مثلا تمام ظرفیت نهاد حوزه در خدمت یک گروه قرار گیرد.
از این رو از علما و نهاد دین فاصله میگیرد. همین جا خوب است تاکید کنم که اتفاقا به نظر من جوانان ما در عین حال که باید انقلابی بودنشان را حفظ کنند، احتیاطهایی که لازم است و بزرگان گوشزد میکنند را نیز باید حفظ کنند.
در هر صورت در دوره پهلوی به واسطه تبلیغاتی که میشد، نوعی وازدگی به وجود آمد و اگر حرکت امام نبود شرایط به سمت آنچه رژیم ترویج میکرد، پیش میرفت. این حرکت بود که جوانانی مانند شهید اندرزگو را ایجاد کرد که با تمام توان پای نهضت ایستادند و تمام خانواده و دارو ندار خود را پای کار آوردند. این تنها تحت نظر مرجعیت شیعه شکل میگیرد و زیر نظر مسعود رجویها چنین نتیجهای حاصل نمیشود.
وظایف جوان انقلابی امروز
جوان انقلابی امروز ایران وظایف سنگینی دارد. وظیفه ما با جوانان در سایر کشورها فرق میکند. ما انسانها و افرادی هستیم که در جامعه اسلامی و انقلابی ایران رشد میکنیم. پیام انقلاب ما تغییر جهان است. انقلاب ما درصدد تغییر جهان و همگانی کردن معنویت در جهان است. لذا جوان ما باید توان مورد نیاز این هدف بزرگ را به عرصه بیاورد.
البته امروز امکانات و ظرفیتهای ما با گذشته خیلی متفاوت است. حد اقل دستگاههای فرهنگی و رهبران ما در داخل کشور نمیخواهند فساد را ترویج دهند و رهبر ما به جوانان میگوید: شما باید منتقد باشید، پرشور باشید، کشور را بسازید و… آینده کشور دست همین جوانان است. جوانان هم برای ساختن ایران و هم ایفای نقش در عرصه جهانی نقش دارند و این کار تنها از عهده آنها بر میآید.
در این شرایط توصیه من به جوانان این است که نباید ارتباط خود را با دین و مرجعیت قطع کنند که اگر قطع کنند، سقوط میکنند. اشتباهی که بخشی از جوانان ما در دوره پهلوی مرتکب شدند و درگیر گروهها شدند را تکرار نکنید.
ما در تاریخمان میبینیم که خط سالم در جهت رسیدن به مبانی دینی خط مرجعیت شیعه و رهبری است که ان شالله تمام توان و تلاش و روحیه نقادانه خود را در خدمت این ظرفیت قرار میدهید و هم خودتان رستگار میشوید و هم کشور را به قلههای سعادت میرسانید.
منبع: رصد