0

سلطه‌ سالاري‌ مردان‌ يا زنان‌

 
fateme74
fateme74
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1392 
تعداد پست ها : 3243
محل سکونت : خراسان جنوبی

سلطه‌ سالاري‌ مردان‌ يا زنان‌

سلطه‌ سالاري‌ مردان‌ يا زنان‌

چكيده :

نظريه‌پردازي‌ در مورد مسايل‌ فردي‌، خانوادگي‌ و اجتماعي‌ زنان‌ يكي‌ از مشكلات‌ جامعه‌ي‌ امروز كشور ما و جهان‌ است‌ و متأسفانه‌، بيش‌تر نظريه‌پردازان‌ بدون‌ شناخت‌ صحيح‌ از شخصيت‌ زن‌ به‌ ارايه‌ي‌ تئوري‌هاي‌ فلسفي‌، اجتماعي‌ و سياسي‌ مي‌پردازند.

اين‌ امر به‌ عنوان‌ مساله‌اي‌ فلسفي‌ همواره‌ مورد نظر نگارنده‌ بوده‌ و ساليان‌ درازي‌ است‌ كه‌ نويسنده‌ به‌ تأمّل‌ عقلي‌ و تجربي‌ بر شناخت‌ ويژگي‌هاي‌ رواني‌ و نفساني‌ زنان‌ پرداخته‌ و در اين‌ مدت‌ گاه‌ در مشاوره‌هايي‌ كه‌ برخي‌ داشته‌اند مشكلاتي‌ مطرح‌ شده‌ است‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ موارد اندكي‌ از آن‌ را بازگو مي‌كند؛ و همه‌ي‌ اين‌ موارد بر اين‌ نكته‌ اصرار دارد كه‌ در مسايل‌ مربوط‌ به‌ زن‌ از ديدگاه‌ شريعت‌ به‌ بررسي‌هاي‌ گسترده‌اي‌ نياز است‌ كه‌ جاي‌ خالي‌ آن‌ در جامعه‌ي‌ ما بسيار ملموس‌ است‌.

براي‌ نمونه‌، آيا زن‌ بايد به‌ صورت‌ مطلق‌ از شوهر خود اطاعت‌ پذيري‌ داشته‌ باشد؟ مرزهاي‌ اطاعت‌ از شوهر تا كجاست‌؟ اين‌ پرسش‌ها و صدها پرسش‌ مشابه‌ كه‌ تنها برخي‌ از آن‌ به‌ اشاره‌ بيان‌ شده‌، گزارشي‌ اندك‌ از پژوهش‌ گسترده‌اي‌ است‌ درباره‌ي‌ مسايل‌ زنان‌ كه‌ ممكن‌ است‌ ارايه‌ي‌ همه‌ي‌ آن‌ به‌ چندين‌ كتاب‌ برسد. مجموعه‌اي‌ كه‌ تلاش‌ دارد شخصيت‌ واقعي‌ زن‌ را به‌ گونه‌اي‌ روشمند و علمي‌ به‌ جامعه‌ي‌ دانشي‌ امروز بشناساند , و بخش اندكي از آن در كتاب زن‌‍؛ مظلوم هميشه‌ي تاريخ در چهار جلد آمده است .

مرد سالاري‌ سنتي‌

بيش‌تر، زنان‌ به‌ مردان‌ سلام‌ مي‌كنند و تنها اندكي‌ از مردان‌ گاهي‌ به‌ زنان‌ سلام‌ مي‌كنند و كم‌ پيش‌ مي‌آيد كه‌ مردي‌ به‌ زني‌ سلام‌ كند؛ اگرچه‌ در اين‌ زمان‌ اين‌ امر در فيلم‌ها، به‌ عنوان‌ اصلي‌ رعايت‌ مي‌شود، ولي‌ آيا مردان‌ اين‌ گونه‌اند؟ و اساساً چه‌ اشكالي‌ دارد كه‌ خداي‌ ناكرده‌ مردهابه‌ زنان‌ سلام‌ كنند؟ از يك‌ طرف‌ گفته‌ مي‌شود: بهتر است‌ زن‌ به‌ كسي‌ سلام‌ نكند و از طرف‌ ديگر گفته‌ مي‌شود: خوب‌ نيست‌ مرد به‌ زن‌ سلام‌ كند و از آن‌ طرف‌ هم‌ گفته‌ مي‌شود: زن‌ بايد به‌ همسر خود سلام‌ كند.

بسياري‌ از مردان‌ در سلام‌ گرفتن‌، دستور دادن‌، و بهانه‌گيري‌ از زنان‌ و فراواني‌ از كارهاي‌ ديگر، به‌ نفع‌ خود عمل‌ مي‌كنند براي‌ زنان‌ محدوديت‌ قايل‌ مي‌شوند؛ به‌ همين‌ جهت‌ است‌ كه‌ نود درصد زن‌ها از شوهران‌ خود راضي‌ نيستند و اگر عده‌اي‌ هم‌ راضي‌ باشند، به‌ خاطر اين‌ است‌ كه‌ وقتي‌ مردهاي‌ ديگر را مي‌بينند كه‌ خيلي‌ بدترند مي‌گويند دست‌ كم‌ شوهر ما كمي‌ نسبت‌ به‌ آن‌ مردها قدري‌ بهتر است‌.

آيا دين‌ و آموزه‌هاي‌ آن‌ مردسالارانه‌ است‌ هرگز؟ اين‌ها چيزهايي‌ است‌ كه‌ از سنت‌هاي‌ قومي‌ و تاريخي‌ در ما و بسياري‌ از ملت‌ها پيدا شده‌ است‌ پيغمبر اكرم‌ صلي الله عليه واله وسلم آموزه‌هاي‌ بسياري‌ در اين‌ زمينه‌ فرموده‌اند كه‌ درك‌ بيان‌ آن‌ سنگين‌ است‌ و بايد تحليل‌هاي‌ خود را پيدا كند و مورد بازيابي‌ كامل‌ قرار گيرد.

بيش‌تر مردان‌ به‌ زنان‌ زور مي‌گويند. به‌ زن‌ مي‌گويد: برو آن‌ جا! او مي‌گويد: چشم‌، مي‌گويد:نرو آن‌ جا!مي‌گويد: چشم‌. خودش‌ هم‌ هر جا بخواهد برود عيبي‌ ندارد.سابق‌ها زن‌ را مي‌زدند، آن‌ هم‌ با شلاق‌ امروزه‌ اين‌ ناهنجاري‌ كم‌ تر پيش‌ مي‌آيد يا تا حدودي‌ تفاوت‌ پيدا كرده‌ است‌ ولي‌ گاه‌ مي‌شود كه‌ امروزه‌ هم‌ در دل‌ شب‌ مي‌زند و مي‌گويد: اگر صدايت‌ درآيد، با كارد به‌ شكمت‌ مي‌زنم‌. چنين‌ مردي‌ را بايد با يك‌ سگ‌ هم‌لانه‌ كرد؛ البته‌ اين‌ هم‌ از سر او زياد است‌، حيف‌ زن‌ كه‌ به‌ دست‌ اين‌ مرد بدتر از جانور بيفتد. آن‌ وقت‌ اگر اين‌ مرد در كسوت‌ دانش‌مندي‌ يا كسوتي‌ آراسته‌ باشد، بايد او را به‌ تيمارستان‌ تحويل‌ داد.

تلاش‌ بسياري‌ لازم‌ است‌ تا مردها زور نگويند و زن‌ را تا اين‌ حد تحقير نكنند و پريشان‌ نسازند و او را به‌ آتش‌ ستم‌ خود نسوزانند. گاه‌ مرد دست‌ به‌ كارهايي‌ مي‌زند كه‌ زن‌ به‌ خاطر خودِ وي‌ پريشان‌ مي‌گردد؛ براي‌ نمونه‌: چه‌ بسيار مرداني‌ كه‌ معتادند و زن‌ بدبخت‌ شب‌ و روز بار غم‌ اعتياد وي‌ را بر دوش‌ مي‌كشد؛ گويا كه‌ اين‌ مرد، بچه‌ي‌ اوست‌. مي‌خواهد ببيند با چه‌ كسي‌ مي‌رود، با چه‌ كسي‌ مي‌آيد؛ كجا مي‌رود، چه‌ مي‌كند، چه‌ كارش‌ كنم‌، كجا بخوابانمش‌ و چطور بيدارش‌ كنم‌. هيچ‌ دين‌ و آيين‌ توحيدي‌ چنين‌ چيزي‌ را نمي‌پسند كه‌ زني‌ تا اين‌ اندازه‌ مواظب‌ و دل‌نگران‌ مرد خود باشد. زن‌ همواره‌ غصّه‌ي‌ مرد را مي‌خورد؛ در حالي‌ كه‌ مرد بايد بيش‌ از خود دل‌نگران‌ زن‌ باشد. آيا امور گفته‌ شده‌ زور نيست‌؟ همه‌ي‌ اين‌ موارد زور است‌؛ حال‌ با اين‌ پريشاني‌ها در روزگار زنان‌، چگونه‌ ممكن‌ است‌ دين‌ به‌ زنان‌ سفارش‌ نمايد كه‌ بايد از اين‌ قماش‌ مردهاي‌ خود اطاعت‌ كنند. عقل‌ و خرد آدمي‌ مي‌گويد: اطاعت‌ بايد از مرد فهميده‌ و درست‌ كردار باشد؛ نه‌ از نامردي‌ كه‌ دست‌ خود را به‌ گناه‌ و ستم‌ آلوده‌ مي‌كند كه‌ قهراً نسبت‌ به‌ چنين‌ افرادي‌ آن‌ هم‌ در زمينه‌هاي‌ آلوده‌ يا گناه‌ وجوب‌ اطاعت‌ نيست‌.

گاهي‌ برخي‌ از زنان‌ كه‌ ديده‌ مي‌شود گمان‌ مي‌شود اينان‌ مظلوم‌ترين‌ پديده‌هاي‌ تاريخند. پرسش‌هايي‌ دارند كه‌ نمي‌توان‌ به‌ آن‌ پاسخ‌ داد. احساس‌ مي‌شود كه‌ اين‌ زن‌ چقدر مي‌خواهد مطيع‌ شوهرش‌ باشد تا نافرماني‌ و معصيت‌ آموزه‌هاي‌ ديني‌ و خداوند را نكرده‌ باشد در حالي‌ كه‌ اين‌ مرد لياقت‌ چنين‌ زني‌ را ندارد، البته‌ دسته‌اي‌ از زن‌ها هم‌ رفتار شاسته‌ با مردهاي‌ خود ندارند و يا زن‌هاي‌ شايسته‌ نيستند ولي‌ بيان‌ ما نسبت‌ به‌ غالب‌ در موجوديت‌ها مي‌باشد.

گفته‌ مي‌شود به‌ طور نوعي‌ مردها بهتر از زن‌ها هستند. اين‌ حرف‌ را چگونه‌ بايد معنا كرد؟ از ويژگي‌هاي‌ مردان‌ زور گويي‌ آن‌هاست‌. البته‌ برخي‌ زنان‌ در برابر مردها زورگو هستند و ايستادگي‌ ناشايست‌ دارند و كم‌ترين‌ ستم‌پذيري‌ را بر نمي‌تابند. وقتي‌ مردي‌ زور مي‌گويد، زن‌ها هوس‌ مي‌كنند اين‌ طور شوند و مي‌گويند: اگر ما اين‌ طور بوديم‌، اين‌ همه‌ به‌ ما ظلم‌ نمي‌كردند؛ اگر بي‌ آبرويي‌ مي‌كردم‌ و چادرم‌ را بر مي‌داشتم‌ و در كوچه‌ و ميان‌ مردم‌ داد مي‌زدم‌، اين‌ نامرد مرا اين‌ گونه‌ كتك‌ نمي‌زد و چنين‌ اذيت‌ نمي‌كرد. راست‌ هم‌ مي‌گويد. مي‌گفت‌: من‌ مظلومم‌ و هيچ‌ نمي‌گويم‌، آن‌وقت‌ شوهرم‌ هر كاري‌ دلش‌ مي‌خواهد، مي‌كند، ولي‌ هر گاه‌ بخواهم‌ در كوچه‌ فرياد بر آورم‌ تا آبرويش‌ را بريزم‌، به‌ التماس‌ مي‌افتد و خواهش‌ مي‌كند: تو را به‌ خدا نرو. اين‌گونه‌ مردان‌ به‌ واقع‌ شايسته‌ي‌ چنين‌ زناني‌ هستند. خوي‌ زورگويي‌ مردها باعث‌ مي‌شود زن‌هاي‌ خوب‌ و مظلوم‌ تشويق‌ شوند كه‌ ظالم‌پيشه‌ شوند و بگويند: اگر اين‌ طور نشويم‌، نمي‌توانيم‌ حقّ خود را از مردان‌ بگيريم‌.

اگر مردي‌ اين‌ حسن‌ و نيكويي‌ را بيابد كه‌ به‌ زن‌ و بچه‌ي‌ خود زور نگويد، در رديف‌ اولياي‌ خدا و پيغمبران‌ است‌ و چنان‌چه‌ اين‌ حسن‌ را نداشته‌ باشد، هر حسن‌ ديگري‌ داشته‌ باشد، همه‌ ظاهري‌ است‌ و هيچ‌ ارزشي‌ ندارد. پاره‌اي‌ از روايات‌ خوبي‌ها را به‌ خانه‌ ويژگي‌ داده‌ است‌: «خير رجالكم‌ ...» و كارهاي‌ بيرون‌ از منزل‌ را ملاك‌ خوبي‌ مردان‌ ندانسته‌ است‌؛ چراكه‌ مردهايي‌ كه‌ زور مي‌گويند، زن‌هايشان‌ زود فرتوت‌، ضعيف‌ و سست‌ مي‌شوند؛ چون‌ هميشه‌ مضطرب‌ و پنهان‌ كارند و نوعي‌ آلودگي‌ در آنان‌ پديد مي‌آيد.

وقتي‌ زورمندي‌ زور بگويد، خدا كسي‌ را بر او مسلط‌ مي‌نمايد كه‌ زورمندتر از اوست‌. اين‌ يك‌ حقيقت‌ است‌ و هر مقدار كه‌ انسان‌ به‌ مظلوم‌ زور بگويد، خدا هم‌ كسي‌ را مسلط‌ مي‌كند كه‌ به‌ او ظلم‌ كند، آن‌ هم‌ چند برابر؛ كه‌ امروزه‌ زور گويي‌ شيوه‌ي‌ رندانه‌ پيدا كرده‌ است‌ و جامعه‌ گرفتار انواع‌ گوناگون‌ آن‌ شده‌ است‌.

گاه‌ دو خانواده‌ چند سال‌ كوشش‌ مي‌كنند تا يك‌ زندگي‌ را براي‌ عروس‌ و دامادي‌ فراهم‌ كنند، حال‌ اين‌ مرد چگونه‌ است‌ و اين‌ زن‌ چه‌ تحفه‌اي‌ است‌، معلوم‌ نيست‌! گويا دو سلطان‌ مي‌خواهند در اين‌ جا زندگي‌ كنند. چنان‌چه‌ مردي‌ خانه‌ و امكانات‌ آن‌ چناني‌ و گسترده‌اي‌ ندارد، دست‌ كم‌ بايد به‌ گونه‌اي‌ رفتار كند كه‌ اگر به‌ زنش‌ بگويد: آيا حاضري‌ از من‌ جدا شوي‌، از ژرفاي‌ دل‌ بگويد: نه‌؛ ولي‌ گاهي‌ زن‌ها به‌ قدري‌ تحت‌ فشار قرار مي‌گيرند كه‌ اگر در طويله‌اي‌ با سگي‌ باشند، مي‌گويند: به‌ خدا قسم‌، اين‌ حيوان‌ از شوهر من‌ بهتر است‌. زن‌هاي‌ بسياري‌ هستند كه‌ به‌ جهت‌ بد رفتاري‌ مردها گاهي‌ آرزوي‌ مرگ‌ مي‌كنند. و هنگامي‌ كه‌ شوهر در مي‌زند، لرزه‌ به‌ تن‌ زن‌ مي‌افتد؛ زيرا وقتي‌ وارد خانه‌ مي‌شود بهانه‌ مي‌گيرد و دعوا مي‌كند و هر چه‌ در جامعه‌ تحقير شده‌ مي‌خواهد از زن‌ خانه‌ باز پس‌ بگيرد.

زني‌ مي‌گفت‌: شوهرم‌ حسابي‌ كتكم‌ زده‌ است‌ كه‌ چرا وقتي‌ من‌ قرض‌ دارم‌ و پدرت‌ در حساب‌ خود پول‌ دارد، آن‌ را به‌ من‌ قرض‌ نمي‌دهد؟ زن‌ مي‌گويد: باباي‌ من‌ يك‌ كارگر بازنشسته‌ است‌ و مقداري‌ پول‌ در بانك‌ دارد، از طرفي‌ هزينه‌هاي‌ زندگي‌ و عروس‌ و داماد و مهمان‌ دارد و شغلي‌ هم‌ ندارد، حالا شوهرم‌ مي‌گويد: برو پول‌ وي‌ را بگير و بياور به‌ من‌ بده‌؟!

اين‌ مرد بايد خود از پدرخانمش‌ درخواست‌ قرض‌ كند؛ چرا با همسرش‌ دعوا مي‌كند! چه‌ ناپسند است‌ كه‌ دختر كسي‌ همسر چنين‌ مرد ظالمي‌ باشد.

بايد طلاق‌ بگيري‌!

مردي‌ مي‌خواست‌ زنش‌ را كه‌ براي‌ مدت‌ زيادي‌ با او زندگي‌ كرده‌ بود بدون‌ دادن‌ مهر طلاق‌ دهد و زن‌ راضي‌ نمي‌شد، زن‌ مي‌گفت‌: اگر طلاق‌ بگيرم‌، بيچاره‌ مي‌شوم‌ مرد براي‌ اين‌ كه‌ زنش‌ به‌ طلاق‌ راضي‌ شود، او را به‌ در و ديوار مي‌زد، ولي‌ زن‌ باز هم‌ حاضر به‌ گرفتن‌ طلاق‌ نمي‌شد، تا اين‌ كه‌ مرد هم‌ او را روي‌ تپه‌هاي‌ بلندي‌ برده‌ و به‌ او گفته‌ بود: يا بايد مهرت‌ را ببخشي‌ و طلاق‌ بگيري‌ و يا از بالاي‌ كوه‌ پرتت‌ مي‌كنم‌. زن‌ مي‌گفت‌: آن‌ روز اين‌ قدر مرا زد و موهايم‌ را گرفت‌ و سرم‌ را به‌ اطراف‌ ماشين‌ زد كه‌ بالاخره‌ راضي‌ شدم‌ و او طلاقم‌ داد و رفت‌ و زن‌ ديگري‌ گرفت‌. البته‌ خير هم‌ نديد و بعد از مدّتي‌ سكته‌ كرد و به‌ درك‌ واصل‌ شد. اين‌ زن‌ با همه‌ي‌ اين‌ حرف‌ها مي‌گفت‌: شوهرم‌ را دوست‌ داشتم‌. زن‌ها به‌طور خاصي‌ شوهرشان‌ را دوست‌ دارند؛ مگر اين‌ كه‌ خيلي‌ ترش‌ و تلخ‌ باشد كه‌ نشود تحملش‌ كرد، اخلاق‌ آن‌ها و به‌ويژه‌ زنان‌ ايراني‌ و مسلمان‌ اين‌طور است‌ كه‌ هم‌ شوهرشان‌ را دوست‌ دارند و هم‌ مي‌خواهند از او پيروي‌ داشته‌ باشند، ولي‌ در برابر، خيلي‌ از مردها داش‌ غلام‌ بازي‌ در مي‌آورند و به‌ هيچ‌ وجه‌ اهميت‌ نمي‌دهند كه‌ اين‌ زن‌ راضي‌ است‌ يا نه‌، اذيت‌ مي‌شود يا نه‌، نگران‌ است‌ يا نه‌، كه‌ اين‌ اخلاق‌ فرسنگ‌ها از جوان‌مردي‌ و غيرت‌مداري‌ و مسلماني‌ به‌ دور است‌.

اگر مردي‌ اوصاف‌ ياد شده‌ را داشته‌ باشد، نبايد به‌ نمازي‌ كه‌ مي‌خواند، دل‌ ببندد؛ چون‌ از روي‌ عادت‌ نماز مي‌گزارد. نماز ظالم‌ چه‌ خاصيتي‌ دارد؛ آن‌ هم‌ ظالمي‌ كه‌ به‌ زن‌ و زندگي‌ خود در حد بالايي‌ ظلم‌ كند.

اعتياد

زني‌ مي‌گفت‌: شوهرم‌ فلان‌ معتاد را به‌ خانه‌ مي‌آورد و ترياك‌ مي‌كشند. مي‌گويم‌: اگر شما هزار نفر در اين‌ خانه‌ بياوري‌، پذيرايي‌ مي‌كنم‌؛ اما اين‌ آقا را نياور؛ چون‌ من‌ نمي‌توانم‌ تحمل‌ كنم‌ و مي‌ترسم‌ شما را معتاد و بدبخت‌ كند و زندگي‌ ما را تباه‌ سازد؛ ولي‌ او مي‌گويد: شرعاً به‌ تو مربوط‌ نيست‌ كه‌ چه‌ كسي‌ به‌ اين‌ خانه‌ مي‌آيد؛ چون‌ خانه‌ و زندگي‌ براي‌ من‌ است‌.

آخر شرع‌ كجا چنين‌ مي‌گويد. چون‌ وقتي‌ تو معتاد شوي‌ من‌ بدبخت‌ مي‌شوم‌، اين‌ مرد مي‌رود، ولي‌ من‌ بدبخت‌ بايد براي‌ ملاقاتي‌ تو به‌ زندان‌ بيايم‌ و در پي‌ تو باشم‌. وقتي‌ اين‌ فرد مي‌آيد، من‌ اذيت‌ مي‌شوم‌ پس‌ به‌ حكم‌ شرع‌ نبايد كسي‌ را آزار داد. خدا را خوش‌ نمي‌آيد زني‌ اين‌ گونه‌ نصيحت‌ كند و مورد توجه‌ واقع‌ نشود زيرا روشن‌ است‌ كه‌ اين‌ كار، هوسي‌ نفساني‌ است‌. مرد مي‌گويد: مگر من‌ سالي‌ چند بار اين‌ كار را مي‌كنم‌؟ من‌ تفريحي‌ مي‌كشم‌، آيا اشكالي‌ دارد؟ بايد گفت‌ اشكال‌ داشتن‌ آن‌ محل‌ بحث‌ نيست‌، بلكه‌ وقتي‌ مي‌بيني‌ زني‌ به‌ اين‌ خوبي‌ از اين‌ كار اذيت‌ مي‌شود، بايد دست‌ كم‌ به‌ خاطر او گذشت‌ كني‌؛ تو چرا بايد چيز ناپسندي‌ را دوست‌ داشته‌ باشي‌ كه‌ او دوست‌ ندارد. اگر هم‌ دوست‌ داري‌، پا روي‌ ميل‌ و خواهشت‌ بگذار؛ چرا همسرت‌ را بدبخت‌ مي‌كني‌؟

زن‌ مي‌گفت‌: شوهرم‌ مي‌گويد: به‌ شما مربوط‌ نيست‌! شما چه‌ حقّي‌ داريد كه‌ دخالت‌ مي‌كنيد؟ آيا اطاعت‌ شوهر اين‌ گونه‌ است‌؟ آيا اين‌ يك‌ منطق‌ مرد سالارانه‌ نيست‌ و آيا مي‌شود منش‌ دين‌ اين‌ گونه‌ باشد هرگز، آيا اساساً دين‌ و فطرت‌ با هم‌ همراه‌ نيستند؟

دين‌ همان‌ فطرت‌ است‌، آيه‌ و حديث‌ نمي‌خواهد. آيه‌ آمده‌ است‌ تا فطرت‌ را به‌ آناني‌ كه‌ آن‌ را دريافت‌ نمي‌كنند، بفهماند و اگر همه‌ي‌ فطرت‌ را دريابد، نيازي‌ به‌ حديث‌ و روايت‌ نيست‌. البته‌ داده‌هاي‌ فطري‌ به‌ آساني‌ شكل‌ نمي‌پذيرد: «فطرة‌ الله‌ التي‌ فطر الناس‌ عليها» و از همين‌ روست‌ كه‌ انسان‌ بايد از كتاب‌ و سنت‌ استفاده‌ كند.

 

نظريه‌پردازي‌ درباره‌ي‌ مسائل‌ زنان‌

يكي‌ از معضلات‌ و چالش‌هاي‌ نظام‌ اسلامي‌ و مسلمين‌ در سراسر جهان‌، مسأله‌ي‌ زن‌ است‌ و اگر انسان‌ صد سال‌ وقت‌ بگذارد و اين‌ مسأله‌ را حل‌ كند، جهاد اكبر انجام‌ داده‌ است‌؛ زيرا موضوع‌ «زن‌» گره‌ جامعه‌ي‌ امروز است‌ كه‌ بايد آن‌ را گره‌گشايي‌ نمود و با نگرشي‌ واقع‌بينانه‌ و عادلانه‌ به‌ آن‌ نگريست‌ و آن‌ را مورد بازانديشي‌ قرار داد.

خداوند مي‌فرمايد: «لا تقل‌ لهما أف‌» ، اف‌ به‌ پدر و مادر خود نگوييد و از طرفي‌ معناي‌ «واضربوهنَّ» بايد روشن‌ شود و اين‌ كه‌ چه‌ زني‌ را مي‌توان‌ زد و چگونگي‌ و چه‌ مقدار كجا و چرايي‌ آن‌ بايد بيان‌ شود.

اطاعت‌ از شوهر

اسلام‌ ديني‌ منطقي‌، عقل‌گرا و منصف‌ است‌، ولي‌ متأسفانه‌ تا چه‌ حد دريافت‌ آن‌ تنها به‌ برخي‌ از لايه‌ها و ابعاد آن‌ توجه‌ شده‌ است‌. در يك‌ محيط‌ كارگري‌ صاحب‌ كار روحانيان‌ را دعوت‌ مي‌كرد كه‌ به‌ كارگرها بگويند: اگر از كار بزنيد، درآمدتان‌ غصبي‌ است‌ يا اگر چيزي‌ از كارخانه‌ سرقت‌ كنيد، حرام‌ است‌ و چون‌ صاحب‌ كار راضي‌ نيست‌، نماز و روزه‌ي‌ شما، باطل‌ است‌ و روحانيان‌ نيز همين‌ مسايل‌ را بيان‌ مي‌كنند اما همه‌ي‌ اين‌ مسأله‌ها كه‌ مي‌گويند درست‌ است‌: اگر از كار، كم‌ بگذاريد، غصب‌ است‌ و اگر يك‌ نخ‌ دزدي‌ كنيد، حرام‌ است‌ و نماز و روزه‌ي‌ شما اشكال‌ دارد؛ امّا اگر صاحب‌ كار هم‌ چيزي‌ را از شما كوتاهي‌ نمايد، غصب‌ نموده‌ است‌؟ بايد از اين‌ سمت‌ هم‌ سخن‌ گفت‌، امّا اگر از اين‌ سو حرفي‌ زده‌ شود گويي‌ صاحبان‌ كارخانه‌ خيلي‌ ناراحت‌ شوند. صاحب‌ كارخانه‌ كتابخانه‌اي‌ درست‌ مي‌كند كه‌ كارگران‌ در آن‌ مطالعه‌ كنند، ولي‌ فضاي‌ آن‌ را متشنّج‌ مي‌كند؛ چرا كه‌ وي‌ به‌ عمد براي‌ بازديد آن‌ مي‌آمد تا كارگرها بلند شوند و احترام‌ بگذارند. حال‌ بايد گفت‌ هيچ‌ كس‌ بلند نشود، كتابخانه‌ جاي‌ مزاحمت‌ نيست‌، جاي‌ مطالعه‌ است‌. اگر بزرگي‌ هم‌ آمد هيچ‌ كس‌ نبايد به‌ او احترام‌ بگذارد. در واقع‌ اگر شخصيت‌ سرشناسي‌ آن‌ جا بيايد، مزاحم‌ است‌؛ چون‌ مانع‌ تمركز فكري‌ و مطالعه‌ي‌ ديگران‌ مي‌شود و اين‌ نوعي‌ اذّيت‌ است‌. وقتي‌ كسي‌ به‌ كتابخانه‌ مي‌آيد، نبايد هيچ‌ كس‌ از جاي‌ خود بلند شود و حتي‌ سرش‌ را نيز بلند كند؛ آن‌ آقا هم‌ وقتي‌ ببيند كه‌ كارگران‌ به‌ هنگام‌ مطالعه‌ احترام‌ نمي‌گذارند، ديگر مزاحم‌ نمي‌شود و به‌ كتابخانه‌ نمي‌آيد.

بله‌! اگر چيزي‌ بدزديد، حرام‌ است‌؛ اما بايد حقّتان‌ را بگيريد. حال‌ در اين‌ موضوع‌ نيز رضايت‌ شوهر بر همين‌ روش‌ است‌. اطاعت‌ و جلب‌ رضايت‌ شوهري‌ كه‌ آلوده‌ است‌، استثمار است‌. رضايت‌ شوهر بايد متعادل‌ باشد، همان‌ طور كه‌ گفته‌ مي‌شود: زن‌ احساسات‌ قوي‌ دارد و مرد عقل‌؛ مرد بايد هميشه‌ بينديشد و از عقل‌ خود بدرستي‌ استفاده‌ كند. چگونه‌ زني‌ كه‌ كارهايش‌ حكيمانه‌تر است‌ بايد از مردي‌ گناهگار اطاعت‌ كند؟ اين‌ اطاعت‌، خود نقض‌ غرض‌ است‌.

چرا بايد از مردي‌ كه‌ آلوده‌ به‌ معصيت‌ بسيار است‌، اطاعت‌ كرد تا تقويت‌ معصيت‌ شود؛ مرد گناه‌ كند و زن‌ براي‌ او غذا درست‌ كند و وي‌ را تقويت‌ كند كه‌ اين‌، خود مقدمه‌ي‌ حرام‌ است‌؛ چرا كه‌ غذا به‌ مرد انرژي‌ مي‌دهد و وي‌ اين‌ انرژي‌ را هزينه‌ي‌ توليد گناهان‌ بسيار مي‌كند؟

اين‌ پرسش‌ مهمي‌ است‌ كه‌ مرز وجوب‌ اطاعت‌ از شوهر كجاست‌؟ آيا اسلام‌ گفته‌ است‌ زن‌ از مرد مسلمان‌ با حفظ‌ شرايط‌ و در حدود مشخص‌ اطاعت‌ كند يا از مردي‌ آلوده‌ به‌ گناه‌ آن‌ هم‌ در مسير گناه‌ به‌ طور مطلق‌ اطاعت‌ داشته‌ باشد؟

اسلام‌ اصل‌ را بر اطاعت‌ از شوهر مؤمن‌ مسلمان‌ گذاشته‌ و موضوع‌ اطاعت‌، اطاعت‌ از خداوند است‌؛ نه‌ مردي‌ آلوده‌ كه‌ بدي‌ها كه‌ زن‌ را نيز به‌ گناه‌ آلوده‌ مي‌نمايد. اسلام‌ مي‌گويد: موضوع‌ اطاعت‌، موردي‌ است‌ كه‌ مرد، مؤمن‌، فهيم‌ و مدير است‌ و مي‌خواهد زندگي‌ خود را اداره‌ كند و اگر زن‌ از وي‌ اطاعت‌ نكند، شوهر نمي‌تواند زندگي‌ خود را اداره‌ كند. زن‌ اطاعت‌ مي‌كند تا زندگي‌ اداره‌ شود و اين‌، سخن‌ درستي‌ است‌ و بر زن‌ لازم‌ است‌ آن‌ را بپذيرد و اين‌ همان‌ اطاعت‌ معقول‌ است‌ كه‌ در دين‌ آمده‌ است‌.

ديني‌ كه‌ مي‌گويد: امام‌ جماعت‌ بايد عادل‌ باشد و اگر عادل‌ نباشد، نمي‌توان‌ به‌ او اقتدا كرد، چگونه‌ حكم‌ مي‌نمايد اطاعت‌ از شوهري‌ كه‌ آلوده‌ به‌ هزاران‌ گناه‌ است‌، واجب‌ مي‌باشد؟!

مي‌گويند براي‌ مديريت‌ خانه‌ دو رئيس‌ لازم‌ نيست‌ و براي‌ اين‌ كه‌ مرد بتواند بخوبي‌ از عهده‌ي‌ مديريت‌ آن‌ برآيد، لازم‌ است‌ زن‌ از وي‌ اطاعت‌ كند و ترجيح‌ بلا مرجح‌ هم‌ نيست‌؛ چون‌ به‌ طور غالب‌ مرد صاحب‌ درايت‌، بيش‌تري‌ مي‌باشد و در پي‌ آن‌ است‌ كه‌ زندگي‌ را بخوبي‌ اداره‌ نمايد؛ اما در جايي‌ كه‌ شوهر، آلوده‌ است‌، در بسياري‌ از موارد اطاعت‌ از او لازم‌ نيست‌ و موضوع‌ اطاعت‌ منتفي‌ مي‌باشد. چرا زن‌ بايد از مردي‌ معتاد و آلوده‌ كه‌ به‌ فكر زندگي‌ نيست‌، به‌ طور مطلق‌ و حتي‌ در موارد معصيت‌ و اعتياد اطاعت‌ كند؟ اسلام‌ هيچ‌ گاه‌ اطاعت‌ چنين‌ مردي‌ را براي‌ زن‌ واجب‌ نمي‌داند، چرا كه‌ اطاعت‌ از مخلوق‌ در معصيت‌ خدا جايز نيست‌. پس‌ اين‌ گونه‌ نيست‌ كه‌ مردي‌ آلوده‌ بتواند به‌ زن‌ خود بگويد: چون‌ من‌ شوهر تو هستم‌، تو بايد از من‌ اطاعت‌ كني‌! چگونه‌ اطاعت‌ مردي‌ كه‌ از خدا اطاعت‌ نمي‌كند، واجب‌ باشد؟! روايت‌ زير نيز اين‌ سخن‌ را تأييد مي‌نمايد: «الاءمرأة‌ الصالحة‌ خير من‌ الف‌ رجل‌ غير صالح‌» ؛ «يك‌ زن‌ خوب‌ و شايسته‌ از هزار مرد آلوده‌ بهتر است‌».

احساس‌ تكليف‌

از امور مهم‌ كه‌ لازم‌ است‌ هر دانش‌مند ديني‌ به‌ آن‌ اهتمام‌ داشته‌ باشد، شناخت‌ موارد ضرورت‌ و اولويت‌هاست‌. براي‌ نمونه‌: عالمي‌ را براي‌ عروسي‌ دعوت‌ كرده‌اند و اگر نرود آنان‌ و اهل‌ خانه‌ ناراحت‌ مي‌شوند، ولي‌ به‌ عللي‌ نمي‌تواند برود؛ چون‌ احساس‌ مي‌كند مانند سربازي‌ در جبهه‌ هست‌ كه‌ براي‌ هر كاري‌ فرصت‌ ندارد و بعضي‌ مواقع‌ احساس‌ مي‌كند شايد حالش‌ غير عادي‌ است‌. چطور برخي‌ از افراد بعضي‌ ضرورت‌ها را احساس‌ نمي‌كنند و نمي‌فهمند؟ چطور بين‌ واجب‌ و مستحب‌ و بين‌ عيني‌ و كفايي‌ تفاوتي‌ نمي‌گذارند؟

اگر كسي‌ صبحانه‌ نخورد بيش‌تر از آن‌ كه‌ نهار نخورد، اذيت‌ مي‌شود و فرق‌ ميان‌ صبحانه‌ با ناهار را مي‌داند و مي‌فهمد و يا بين‌ ناهار و شام‌ فرق‌ مي‌گذارد؛ چطور بين‌ مستحب‌ و واجب‌ فرق‌ نمي‌گذارد؟

به‌ واقع‌ بر دانشمندان‌ ديني‌ چه‌ چيزهايي‌ هم‌اكنون‌ لازم‌ است‌ كه‌ اگر اهمال‌ كنند، دين‌ از دست‌ مي‌رود.

مرحوم‌ ملاصدرا فيلسوف‌ و دانش‌مند بزرگي‌ است‌ و براي‌ خود كسي‌ بوده‌ و درباره‌ي‌ ماهيت‌ و وجود كتاب‌هاي‌ بسياري‌ نوشته‌، ولي‌ با اين‌كه‌ همه‌ي‌ اعضاي‌ خانواده‌اش‌ در اطرافش‌ بوده‌اند، چهار صفحه‌ در مورد زن‌ ننوشته‌ است‌. آيا بهتر نبود به‌ جاي‌ شرح‌ اصول‌ كافي‌، يك‌ كتاب‌ در مورد زن‌ مي‌نوشت‌؟! فيلسوف‌ بايد زنده‌ باشد، زندگي‌ كند و با موجودات‌ زنده‌ ارتباط‌ برقرار كند. اگر بررسي‌ شود كه‌ در اسلام‌ چه‌ كسي‌ و چگونه‌ درباره‌ي‌ «زن‌» كتاب‌ نوشته‌ است‌، همه‌ي‌ اين‌ تك‌نگاره‌ها را ضعيف‌ و ابتدايي‌ مي‌يابيد و هيچ‌ كس‌ در اين‌ مورد كتاب‌ جامع‌، گسترده‌ و ويژه‌اي‌ ننوشته‌ است‌.

چرا ما احساس‌ تكليف‌ نكنيم‌؟ اين‌ همه‌ زحمت‌ براي‌ چيست‌ و از چه‌ مي‌خواهيم‌ دفاع‌ كنيم‌؟ آيا بعضي‌ چيزها واجب‌ عيني‌ نيست‌؟ احساس‌ مي‌شود كسي‌ نمي‌تواند اين‌ گونه‌ پژوهش‌ها را به‌ خوبي‌ سامان‌ دهد، دست‌ كم‌ در زمينه‌ي‌ شناخت‌ زن‌ و مشكلات‌ مربوط‌ به‌ آن‌، انديشيدن‌ بسيار مشكل‌ است‌ و اگر امكانات‌ باشد دويست‌ جلد كتاب‌ در اين‌ زمينه‌ كم‌ است‌. بله‌! دويست‌ جلد كتاب‌ خوب‌ لازم‌ است‌ تا مشكلات‌ جامعه‌ي‌ جهاني‌ زنان‌ حل‌ شود و اگر انسان‌ از تعقيبات‌ نماز بزند و به‌ اين‌ كار برسد، عاقلانه‌ است‌؛ چه‌ رسد به‌ چيزهاي‌ ديگر؛ اما متأسفانه‌ اين‌ احساس‌ در ميان‌ محققان‌ ديده‌ نمي‌شود!

من‌ معتقدم‌ تكليف‌هايي‌ كه‌ روح‌ مجرد دارند، سخت‌تر به‌ ذهن‌ مي‌آيند، اما تكليف‌هاي‌ مادي‌ بهتر به‌ ذهن‌ مي‌نشينند؛ براي‌ نمونه‌: اين‌ كه‌ روز جمعه‌ است‌ و نماز را ديرتر بخواند بهتر به‌ ذهن‌ مي‌آيد؛ اما اين‌ گون‌ امور لازم‌ و ضروري‌ به‌ ذهن‌ نمي‌آيد. نماز ظهر ظاهري‌ محسوس‌ و معقول‌ دارد و به‌ ذهن‌ مي‌آيد، ولي‌ چيزهاي‌ مجرد ديرتر به‌ ذهن‌ مي‌آيد. فرق‌ بين‌ فقه‌ و فلسفه‌ نيز در همين‌ است‌؛ فقه‌ مي‌گويد: اين‌جا آب‌ بريز؛ اما آن‌ جا نه‌ و اين‌ را بخوبي‌ مي‌توان‌ فهميد، ولي‌ فلسفه‌ چيزي‌ نيست‌ كه‌ آدم‌ براحتي‌ آن‌ را دريابد و سخت‌تر فهميده‌ مي‌شود. من‌ احساس‌ مي‌كنم‌ كه‌ به‌ واقع‌ مشكل‌ در همين‌ است‌، و گرنه‌ چطور افرادي‌ كه‌ اگر براي‌ دين‌ مشكلي‌ ايجاد شود، حاضرند شهيد شوند تا دين‌ حفظ‌ شود، مي‌توانند اين‌ ضرورت‌ را ببينند؛ اما قدرت‌ دريافت‌ اين‌ امر لازم‌ را ندارند و نمي‌دانند كه‌ در حال‌ حاضر چه‌ كارهايي‌ واجب‌ است‌. درس‌ هايي‌ كه‌ خوانده‌ مي‌شود، اگر به‌ آن‌ عمل‌ نشود، يك‌ ريال‌ هم‌ ارزش‌ ندارد. كسي‌ كه‌ به‌ زن‌ و بچه‌ي‌ خود ظلم‌ مي‌كند، به‌ نوعي‌ از صدام‌ بدتر است‌؛ چون‌ صدام‌ با زن‌ و بچه‌ي‌ خود رفتار خوبي‌ دارد او با دختر خود به‌ ماهي‌گيري‌ مي‌رود! در واقع‌ بعضي‌ افراد بايد از صدام‌ خجالت‌ بكشند؛ چون‌ صدّام‌ مي‌گويد: من‌ چه‌ بسيار ظلم‌ كرده‌ام‌ و آدم‌ كشته‌ام‌؛ اما هنگامي‌ كه‌ به‌ خانه‌ مي‌روم‌، پدر و شوهري‌ خوش‌ رفتار هستم‌.

احترام‌ متقابل‌

زن‌ و شوهري‌ كه‌ هر دو تحصيل‌ مي‌كردند، دعوا داشتند. مرد بزرگ‌تر از زن‌ بود، ولي‌ استعداد و درس‌ زن‌ بهتر از شوهرش‌ بود. اين‌ دو آمده‌ بودند تا بدانند حق‌ با كيست‌ و كدام‌ اشتباه‌ مي‌كنند. به‌ هنگام‌ صحبت‌، زن‌ دو يا سه‌ بار به‌ شوهرش‌ گفت‌: تو نمي‌فهمي‌! بگذار حاج‌ آقا بگويد! بعد از اين‌ كه‌ حرف‌هايشان‌ تمام‌ شد، گفتم‌: خانم‌، به‌ نظر من‌، شما مقصريد! براي‌ اين‌ كه‌ اگر شوهر انسان‌، چوپاني‌ هم‌ باشد؛ چنان‌چه‌ در مقابل‌ پيغمبري‌ هم‌ رسيد، بايد حرمت‌ شوهر خود را نگاه‌ دارد، ولي‌ شما دو سه‌ بار در ميان‌ صحبت‌ به‌ شوهر خود گفتي‌: تو نمي‌فهمي‌! حرف‌ نزن‌، بگذار حاج‌ آقا سخن‌ بگويد! حاج‌ آقا ديگر كيست‌! براي‌ تو شوهر بالاتر از حاج‌ آقاست‌، آگاهي‌ و علم‌ اين‌ است‌. حالا شما كه‌ درس‌ مي‌خواني‌ بايد به‌ شوهرت‌ بگويي‌: تو نمي‌فهمي‌، تو حرف‌ نزن‌، بگذار حاج‌ آقا حرف‌ بزند؟! شما بايد به‌ شوهرت‌ حرمت‌ بگذاري‌. آدمي‌ كه‌ درس‌ مي‌خواند بايد مانند درخت‌ ميوه‌ داري‌ باشد كه‌ وقتي‌ ميوه‌ داد، شاخه‌ها خم‌ شود و سرش‌ پايين‌ افتد. شما درس‌ خوانده‌ايد، ولي‌ سرتان‌ بالا رفته‌ است‌. اگرچه‌ يك‌ مقدار هم‌ راست‌ مي‌گويي‌، ولي‌ نبايد آن‌ را بر زبان‌ بياوري‌؛ چون‌ به‌ رخ‌ كشيدن‌ آن‌ هم‌ اشكال‌ دارد و بايد همواره‌ ادب‌ را نگاه‌ داريد.

حرمت‌ زن‌ نيز همين‌ طور است‌ و شوهر بايد حرمت‌ زن‌ را نگه‌ دارد. حتي‌ نبايد به‌ خاطر حرمت‌ خواهر، مادر و برادر به‌ زنش‌ بي‌حرمتي‌ كند، ضمن‌ اين‌ كه‌ بايد هر كدام‌ مقامشان‌ محفوظ‌ باشد و نبايد هيچ‌ كدام‌ را براي‌ ديگري‌ هزينه‌ كرد.

البته‌ آن‌ زن‌ پذيرفت‌ كه‌ اشتباه‌ كرده‌ است‌ و گفت‌: شما حق‌ مي‌گوييد! اين‌ را كه‌ پذيرفت‌، گفتم‌: حال‌ ببينيم‌ حق‌ با كيست‌.

پيام‌بر اسلام‌ صلي الله عليه واله وسلم مي‌فرمايند: اگر بنا بود زن‌ غير از خداوند را سجده‌ كند، مي‌گفتم‌: شوهرِ خود را سجده‌ كند. پيام‌بر اكرم‌ صلي الله عليه واله وسلم نفرمودند: مرا سجده‌ كنيد؛ چون‌ حرمت‌ مرد براي‌ زن‌ به‌ نوعي‌ است‌ كه‌ با حرمت‌ پيغمبر براي‌ زن‌ متفاوت‌ است‌. زن‌ مي‌خواهد شوهر خود را دوست‌ داشته‌ باشد؛ هرچند شوهرش‌ دوست‌ داشتني‌ نباشد، حال‌ اگر زني‌ گفت‌: من‌ شوهرم‌ را دوست‌ ندارم‌، ممكن‌ نيست‌ آن‌ مرد بي‌ اشكال‌ باشد، به‌ حتم‌ آن‌ مرد مشكلاتي‌ دارد كه‌ بايد به‌ آن‌ رسيدگي‌ شود به‌ خاطر همين‌، گاه‌ مبالغه‌ مي‌كند و مي‌خواهد خودنمايي‌ داشته‌ باشد.

دوست‌ داشتن‌ پيغمبر مربوط‌ به‌ انسان‌ است‌ و زن‌ و مرد هم‌ ندارد، ولي‌ دوست‌ داشتن‌ مرد توسط‌ زن‌ يا به‌ عكس‌ روحي‌، رواني‌ است‌ و براي‌ زن‌ خيلي‌ مهم‌ است‌ كه‌ به‌طور جدي‌ مردش‌ را دوست‌ داشته‌ باشد؛ اگرچه‌ مرد هم‌ بايد همين‌ طور نسبت‌ به‌ زنش‌ حرمت‌ داشته‌ باشد كه‌ زنش‌ را فداي‌ ديگري‌ نكند؛ اما خيلي‌ از مردها و زن‌ها چون‌ تربيت‌ ديني‌، علمي‌ و فرهنگي‌ درستي‌ ندارند و داراي‌ ضوابطي‌ نيستند، زندگي‌ شيريني‌ را تجربه‌ نمي‌كنند و احساس‌ خوش‌بختي‌ ندارند؛ مانند كسي‌ كه‌ رانندگي‌ مي‌كند، ولي‌ به‌ اصول‌ و آيين‌ راهنمايي‌ و رانندگي‌ آگاه‌ نيست‌ و هر لحظه‌ خطر تصادف‌ او را تهديد مي‌كند و لحظه‌ به‌ لحظه‌ بايد منتظر حادثه‌ باشد. چنين‌ انساني‌ نمي‌تواند از رانندگي‌ لذّت‌ ببرد. و يا به‌ مقصد برسد.

شنبه 26 بهمن 1392  11:18 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها