0

هفته بیست وچهارم:...( " یقظه")...

 
goodby
goodby
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اسفند 1391 
تعداد پست ها : 62

پاسخ به:هفته بیست وچهارم:...( " یقظه")...

يقظه



 يقظه به معناى بيدارى، انتباه و هوشيارى، و ضد آن، خواب، غفلت و فراموشى است. البته خواب بر دو گونه است:

يكى خواب ظاهرى و فيزيولوژيكى و آن خوابى است كه چشم و گوش سرِ ما بسته مى شود و از امورى كه در محيط اطرافمان مى گذرد غافل مى شويم. در همان داستان، ناخداى كشتى تا بيدار است به خوبى مى داند براى چه به كشتى آمده است، چه مقصد و هدفى را دنبال مى كند، امكانات او چيست و بر خدمه ى خود مراقبت كامل دارد; لذا مجموع اين عوامل باعث مى گردد تا به طور كامل از آنچه پيرامون او در كشتى اتفاق مى افتد اطلاع داشته باشد و تصميم هاى مناسبى بگيرد; اما آن زمانى كه ناخدا به خواب عميق فرو مى رود و از جريانات كشتى و خود غافل مى گردد، دشمن از فرصت استفاده كرده، به داخل كشتى رخنه مى كند. خدمه ى كشتى را تحت فرمان خود قرار داده، با تغيير مسير كشتى، آن را به سوى هدفى ديگر سوق مى دهد.

نوع ديگر خواب، خواب باطنى است و در اين خواب عقل و قلب آدمى در خواب، و از ادراك حقيقت عاجز است. اگر قلب انسان بيدار باشد، به خوبى درمى يابد كه براى چه به اين دنيا آمده است، مقصد او كجاست، چه امكانات و قوايى دارد و وظايف هر يك از اين قوا چيست. انسان بيدار و هشيار با كمند عقل، هوس و دشمن درونى خود را كنترل مى كند و اجازه نمى دهد آنها براعضاى جوارحى و جوانحى او حكومت كنند; اما همين كه انسان غافل مى شود و حجاب اوهام و آمال هوشيارى دل و جان وى را مى ربايد، فراموش مى كند براى چه آمده و قصد او چه بوده است. دشمن قسم خورده ى او نيز از اين فرصت استفاده كرده، در خانه ى دلش رخنه مى كند. چشم، زبان، گوش، دست، پا و ديگر اعضاى او را تحت كنترل و فرمان خود درمى آورد و تا بدان جا پيش مى رود كه حتى عقل را هم به طور كامل در تصرف و كنترل مى گيرد. بدين سان، آدمى فرمان بردار دشمن درونى (هواى نفس) و بيرونى (شيطان) خويش

مى گردد. طبق دستور او مى بيند، مى شنود و راه مى رود و گاه تا آن جا به پيش مى رود كه به شيطان نيز درس مى دهد: (فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوِينَ)[1]

بابك سخنان على را قطع كرد و گفت: الآن متوجه معنا و مقصود اين روايت مى شوم كه:

(رَحمَ اللهُ امْرَأً عَلِمَ مِنْ أَيْنَ، فى أَيْنَ وَالِى أَيْنَ);

خدا رحمت كند كسى را كه بداند از كجاست و در كجاست و به كجا مى رود.

چه زيبا شاعران فارسى زبان توانسته اند با زبان هنر اين روايات را معنا كنند:

 

  • روزها فكر من اين است و همه شب سخنم ز كجا آمده ام (مِن أين) آمدنم بهر چه بود؟(فى أين)

  • كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم به كجا مى روم آخر ننمايى وطنم (الى أين)

(مولوى)

 

  • عيان نشد كه چرا آمدم كجا رفتم

  • دريغ و درد كه غافل از كار خويشتنم

(حافظ)

امام زين العابدين(عليه السلام) در اين زمينه مى فرمايد:

(مالى لا ابكى و لا ادرى الى ما يكون مصيرى;)[2]

چرا نگريم در صورتى كه نمى دانم به كجا مى روم؟

امام خمينى(رحمه الله) نيز در اين باره سخن نغزى دارد:

بايد وارد مجامع، با قصد خالص شد; البته آن وقت نفس اصلاح مى شود، تمام صفات نفسانيه قابل اصلاح است; ليكن در اول امر كمى مشكل دارد، آن هم بعد از ورود در اصلاح سهل و آسان مى شود. عمده، به فكر تصفيه و اصلاح افتادن است و از خواب بيدار شدن است، منزل اول انسانيت «يقظه» است، و آن بيدار شدن از خواب غفلت و هشيار شدن از سكر طبيعت است....[3]

بنابراين، يقظه اولين مرحله ى سير و سلوك الى الله است. انسان تا در خواب غفلت است، نمى تواند دريابد كه براى چه به اين دنيا آمده است، بعد از اين دنيا به كجا مى رود و هدف از اين حيات و ممات چيست; در نتيجه نمى تواند به رسالت و مسئوليت خويش عمل نمايد و طى طريق كند.

 

  • كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش نقطه ى عشق نمودم به تو هان سهو مكن

  • كى روى ره، ز كه پرسى، چه كنى، چون باشى ورنه چون بنگرى از دايره بيرون باشى[4]

بابك گفت: على جان، شما از قول استاد شهيد مطهرى(رحمه الله) گفتيد كه اولين گام و نقطه ى شروع يقظه است; اما آن قدر كه به ياد دارم، ايشان در مقالات فلسفى «اراده» را مطرح مى كنند و مى گويند: مولوى در ابيات گوناگونى از مثنوى اولين منزل عارف را «اراده» مى داند. منظور از اراده ميل و شوق به بازگشت به اصل، توأم با احساس تنهايى و جدايى[5] است.

 

  • بشنو از نى چون حكايت مى كند كز نيستان تا مرا ببريده اند سينه خواهم شرحه شرحه از فراق هر كه او مهجور ماند از اصل خويش

  • از جدايى ها شكايت مى كند از نفيرم مرد و زن ناليده اند تا بگويم شرح درد اشتياق باز جويد روزگار وصل خويش

وقتى بابك اين مسأله را مطرح كرد، مطلبى به يادم آمد و گفتم كه استاد شهيد در كتاب ديگر خود، توبه را اولين منزل سلوك معرفى مى كند.[6] پس بالاخره بايد چه كنيم؟ توبه يا يقظه؟ از كجا بايد شروع كنيم؟

على: براى آن كه آدم بتواند حركت كند و در مسير مجاهدت با نفس قرار گيرد، ابتدا بايد بيدار و متنبّه شود. انسان تا بيدار نباشد چگونه مى تواند اراده ى چيزى را داشته باشد و يا توبه كند؟ شايد اين كه در دعاى روز اول ماه مبارك رمضان مى خوانيم: «(نبهنى فيه عن نوم الغافلين)[7]; مرا در اين روز از خواب غافل ها بيدار كن.» اشاره به همين نكته باشد; و توبه هم اوّلين مرحله و منزل سلوك است، نه نقطه ى شروع و گام اول. نقطه ى شروع همان يقظه است. از بيدارى است كه آدمى متوجه مى شود كه بايد توبه كند، تا به اولين مقام و منزل برسد; اما اراده، همان طور كه استاد طبق نقل از بوعلى سينا به آن اشاره دارند، بعد از بدايات است. شما كتاب هاى استاد را داريد؟

بابك: بله من اكثر آثار استاد شهيد را دارم. همين جا در كتابخانه است.

على به سمت كتابخانه رفت و يكى از كتاب هاى استاد را انتخاب كرد و پيش ما بازگشت و گفت: اين كتاب مقالات فلسفى است. ببينيد خود استاد در اين جا چنين توضيح مى دهد:

«نكته اى كه لازم است يادآورى شود اين است كه اراده در اين جا اول منزل خوانده شده است. مقصود اين است كه بعد از اين كه يك سلسله منازل ديگرى كه آنها را بدايات و ابواب و معاملات و اخلاق مى نامند... اراده اول منزل است.»

گفتم: منظور از بدايات، ابواب، معاملات و اخلاق چيست؟

على گفت: اگر بخواهيم وارد اين بحث شويم خيلى طولانى مى شود و از هدف اصلى خود بازمى مانيم; ولى به اختصار عرض مى كنم. همان طور كه خواجه عبدا.. انصارى در منازل السائرين فرموده است، بدايات، ابواب و معاملات و اخلاق هر كدام ده بخش دارد كه مجموعاً صد منزل مى شود. ده بخشِ بدايات از يقظه شروع مى شود و به دنبال آن توبه، محاسبه، انابه، تفكر و... مى آيد; و ده بخش ابواب از حُزن و خوف شروع و به رجا و رغبت ختم مى شود; ده بخش معاملات از رعايت در مراقبت آغاز و به ثقه و تسليم ختم مى گردد و ده بخش اخلاق هم از صبر شروع و به انبساط ختم مى شود; بنابراين، يقظه همان نقطه ى آغاز است و توبه و اراده بعد از آن صورت مى گيرد. انسان بيدار است كه قصد طى مراحل سير و سلوك را مى كند; آدمِ خواب كارى به اين كارها ندارد.

یک شنبه 27 بهمن 1392  9:43 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 hoseinh1990 yarabyarabyarab
borkhar
borkhar
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 19319
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:هفته بیست وچهارم:...( " یقظه")...

 

 

 

 

 

 

 

معنای یقظه

«یقظه» به معنای بیداری و توجّه است و در مقابل غفلت و بی توجهی قرار دارد.

درباره معنای لغوی این کلمه می خوانیم که یقظه عبارت است از: «اَلاِْنْتِباهُ وَالتَوَجُّهُ اَعَمُّ مِنْ اَنْ یَکُونَ بِزَوالِ الْمَوْتِ وَالنَّوْمِ کُلاًّ اَوْ فِی الْجُمْلَةِ؛ بیداری و توجّه اعم از این است که مرگ و خواب در کار نباشد یا به طور کلی و یا صورت اجمالی... .»

یقظه در قرآن

لفظ «یقظه» در قرآن به کار نرفته است. همچنین لفظی را در قرآن نمی توان یافت که به طور کامل مفهوم مورد نظر ما در مقابل غفلت را برساند؛ ولی شاید بتوان گفت: جامع تر از همه الفاظی که چنین محتوایی دارند، همان واژه «ذکر» است.

کلمه «ذکر» گاهی در مقابل نسیان واقع می شود که در این صورت به معنی فراموش نکردن و ادامه توجّه و گاهی نیز به معنی یادآوری است؛ یعنی، توجّهی که پس از نسیان و فراموشی بر انسان عارض می شود.

مادّه «ذکر» در صورتها و شکلهای مختلف، بیش از 292 بار در قرآن به کار رفته است که نشان از اهمیّت یادآوری و توجّه و تنبّه دارد.

این آیات انسان را به خداوند متوجّه می سازد: «فَاذْکُرُونِیآ أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِی وَ لاَ تَکْفُرُونِ »؛ «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و سپاسگزار من باشید و به من کفر نورزید.»

و دستور می دهند که زیاد به یاد خدا باشید: «یَـآأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا »؛ «ای کسانی که ایمان آورده اید، خدا را یاد کنید، یادی بسیار.»

و گاه انسان را به یاد نعمتهای خدا می اندازند: «وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَمَآ أَنزَلَ عَلَیْکُم مِّنَ الْکِتَـبِ وَالْحِکْمَةِ»؛ «و نعمت خدا را بر خود و آنچه را که از کتاب و حکمت بر شما نازل کرده [و به وسیله آن به شما اندرز می دهد]، به یاد آورید.»

در برخی آیات نیز خداوند متعال سرگذشت بندگان ذاکر خود را بیان می کند و می فرماید که به یاد آنها باشید. «وَاذْکُرْ فِی الْکِتبِ مَرْیَمَ اِذِانْتَبَذَتْ مِنْ اَهْلِها مَکانا شَرْقِیّا»؛ «و در این کتاب [آسمانی] مریم را یاد کن، آن هنگام که از خانواده اش جدا شد، و در ناحیه شرقی (بیت المقدس) قرار گرفت.» و گاه انسان را به یاد روزهای خدا می اندازد: «وَذَکِّرْهُمْ بِاَیّامِ اللّهِ»؛ «و روزهای خدا را به آنان یادآوری کن.»

و همین طور سرگذشت و تاریخ پیشنیان، و توجّه به قیامت و... را مورد تذکّر قرار می دهد. و گاه از انسانها می پرسد: «اَفَلا تَذَکَّرُونَ»؛ «آیا متذکر نمی شوید؟»

زمانی نیز زیانهای اعراض از یاد خدا را متذکر می شود که موجب زندگی سخت خواهد بود و در جهان آخرت، اعراض کننده از یاد خدا نابینا و کور محشور خواهد شد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَـمَةِ أَعْمَی»؛ «کسی که از یاد من رو گرداند، برای او زندگی [تلخ و] سخت خواهد بود و در روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم.»

به یک معنی می توان گفت که تمام آیات انذار و تبشیر، برای زدودن آثار غفلت، بیداری مردم از خواب غفلت و تنبّه و تذکّر نازل شده است؛ پس یکی از مهم ترین رسالتهای پیامبران، بیداری و تنبّه مردم بوده است؛ چنان که امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود: «اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ اللّهَ اَرْسَلَ اِلَیْکُمْ رَسُولاً لِیُزِیحَ بِهِ عِلَّتَکُمْ وَیُوقِظَ بِهِ غَفْلَتَکُمْ؛ ای مردم! خداوند پیامبری به سوی شما فرستاد تا بوسیله آن بیماریهای [روحی و اخلاقی] شما را برطرف سازد و شما را از غفلت، بیدار نماید.»

 

خدایا دلم به سان قبله نماست...وقتی عقربه اش به سمت "تو"می ایستد آرام می شود

"ان الله مع الصابرین ...همانا خداوند با صابرین است"

یک شنبه 27 بهمن 1392  10:39 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 hoseinh1990 yarabyarabyarab
farshon
farshon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 43957
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هفته بیست وچهارم:...( " یقظه")...

فکرکنم درجامعه کنونی فعلی قریب به اتفاق اکثریت مردم مشمول صفت یقظه بشوندماکاربران راسخونی درهمینجادراین هفته متعهدمی شویم تاازاین صفت دوری جوییم.انشاء الله

مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه

یک شنبه 27 بهمن 1392  11:22 AM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 hoseinh1990 yarabyarabyarab
omiddeymi1368
omiddeymi1368
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 6610
محل سکونت : خراسان جنوبی / بیرجند

پاسخ به:هفته بیست وچهارم:...( " یقظه")...


نقل قول farshon

فکرکنم درجامعه کنونی فعلی قریب به اتفاق اکثریت مردم مشمول صفت یقظه بشوندماکاربران راسخونی درهمینجادراین هفته متعهدمی شویم تاازاین صفت دوری جوییم.انشاء الله

 

سلام

با عرض پوزش، صفت "یقظه" یک صفت مثبت اخلاقی-عرفانی محسوب می شود. «یقظه» به معنای بیداری و توجّه است و در مقابل غفلت و بی توجهی قرار دارد. 

لذا همواره بایستی سعی در کسب و یا تقویت این امر مهم داشته باشیم.   إن شاء الله

یا علی

واسه كسي خاك گلدون باش،
كه اگه به آسمون رسيد،
بدونه ريشه‌اش كجاست ...

یک شنبه 27 بهمن 1392  1:42 PM
تشکرات از این پست
hoseinh1990 yarabyarabyarab
asheq1hazrat
asheq1hazrat
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1392 
تعداد پست ها : 136
محل سکونت : بوشهر

پاسخ به:هفته بیست وچهارم:...( " یقظه")...


نقل قول farshon

فکرکنم درجامعه کنونی فعلی قریب به اتفاق اکثریت مردم مشمول صفت یقظه بشوندماکاربران راسخونی درهمینجادراین هفته متعهدمی شویم تاازاین صفت دوری جوییم.انشاء الله


جناب farshon حتما دارید شوخی میکنید یقظه که چیز بدی نیست که ازش دوری کنیم بهتر یه بار دیگه عهد ببندید؟!!!!!!!!!!!!!!!!enlightened

یک شنبه 27 بهمن 1392  1:42 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 hoseinh1990 yarabyarabyarab
hoseinh1990
hoseinh1990
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2645
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:هفته بیست وچهارم:...( " یقظه")...


نقل قول asheq1hazrat

نقل قول farshon

فکرکنم درجامعه کنونی فعلی قریب به اتفاق اکثریت مردم مشمول صفت یقظه بشوندماکاربران راسخونی درهمینجادراین هفته متعهدمی شویم تاازاین صفت دوری جوییم.انشاء الله


جناب farshon حتما دارید شوخی میکنید یقظه که چیز بدی نیست که ازش دوری کنیم بهتر یه بار دیگه عهد ببندید؟!!!!!!!!!!!!!!!!enlightened

 

من هم با شما موافقم

دوست عزیزمون شوخی کردن و خواستن به این روش اهمیت موضوع رو نشون بدن


گـر تو خواهی که  بیابی زجهان راه نجات

بر محمّد تو بگو از دل و جان صلوات.

 

یک شنبه 27 بهمن 1392  1:55 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 yarabyarabyarab
mahdyyar110
mahdyyar110
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 327
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:هفته بیست وچهارم:...( " یقظه")...

معلومه که ایندوستمون خیلی با دقت مقاله رو خوندن

فقط حیدر امیر المومنین است

دوشنبه 28 بهمن 1392  12:50 AM
تشکرات از این پست
hoseinh1990 yarabyarabyarab
pebdeniofpersia
pebdeniofpersia
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 2564
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:هفته بیست وچهارم:...( " یقظه")...

یقظه در قرآن

لفظ «یقظه» در قرآن بکار نرفته است. همچنین لفظی را در قرآن نمی توان یافت که به طور کامل مفهوم مورد نظر ما در مقابل غفلت را برساند؛ ولی شاید بتوان گفت: جامع تر از همه الفاظی که چنین محتوایی دارند، همان واژه «ذکر» است.

کلمه «ذکر» گاهی در مقابل نسیان واقع می شود که در این صورت به معنی فراموش نکردن و ادامه توجه و گاهی نیز به معنی یادآوری است؛ یعنی توجهی که پس از نسیان و فراموشی بر انسان عارض می شود.

مادّه «ذکر» در صورت ها و شکل های مختلف، بیش از 292 بار در قرآن بکار رفته است که نشان از اهمیت یادآوری و توجه و تنبّه دارد.

این آیات انسان را به خداوند متوجه می سازد: «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُواْلِي وَلاَ تَكْفُرُونِ»؛ مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و سپاسگزار من باشید و به من کفر نورزید.

و دستور می دهند که زیاد به یاد خدا باشید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا»؛ ای کسانی که ایمان آورده اید خدا را یاد کنید، یادی بسیار.

و گاه انسان را به یاد نعمت های خدا می اندازند: «وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَيْكُمْ وَمَا أَنزَلَ عَلَيْكُمْ مِّنَ الْكِتَابِ وَالْحِكْمَةِ»؛ و نعمت خدا را بر خود و آنچه را که از کتاب و حکمت بر شما نازل کرده (و به وسیله آن به شما اندرز می دهد)، به یاد آورید.

در برخی آیات نیز خداوند متعال سرگذشت بندگان ذاکر خود را بیان می کند و می فرماید که به یاد آنها باشید. «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا»؛ و در این کتاب (آسمانی) مریم را یاد کن، آن هنگام که از خانواده اش جدا شد، و در ناحیه شرقی (بیت المقدس) قرار گرفت.

و گاه انسان را به یاد روزهای خدا می اندازد: «وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللّهِ»؛ و روزهای خدا را به آنان یادآوری کن.

و همین طور سرگذشت و تاریخ پیشنیان و توجه به قیامت و... را مورد تذکر قرار می دهد و گاه از انسانها می پرسد: «أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ»؛ آیا متذکر نمی شوید؟

زمانی نیز زیانهای اعراض از یاد خدا را متذکر می شود که موجب زندگی سخت خواهد بود و در جهان آخرت، اعراض کننده از یاد خدا نابینا و کور محشور خواهد شد: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى»؛ کسی که از یاد من رو گرداند، برای او زندگی (تلخ و) سخت خواهد بود و در روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم».

به یک معنی می توان گفت: که تمام آیات انذار و تبشیر برای زدودن آثار غفلت، بیداری مردم از خواب غفلت و تنبّه و تذکر نازل شده است؛ پس یکی از مهمترین رسالت های پیامبران، بیداری و تنبّه مردم بوده است؛ چنان که امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: {{متن قرآن|«اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ اللّهَ اَرْسَلَ اِلَیْکُمْ رَسُولاً لِیُزِیحَ بِهِ عِلَّتَکُمْ وَیُوقِظَ بِهِ غَفْلَتَکُمْ»؛ ای مردم! خداوند پیامبری به سوی شما فرستاد تا بوسیله آن بیماری های (روحی و اخلاقی) شما را برطرف سازد و شما را از غفلت، بیدار نماید.

جمعه 2 اسفند 1392  5:41 PM
تشکرات از این پست
hoseinh1990 yarabyarabyarab
pebdeniofpersia
pebdeniofpersia
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 2564
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:هفته بیست وچهارم:...( " یقظه")...

اولین مرحله سیر و سلوک یقظه و بیداری است

21 آبان, 1391 15:13
اولین مرحله سیر و سلوک یقظه و بیداری است

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اسراء : حضرت آيت الله جوادي آملي در درس اخلاق خود به بیان اهمیت توجه انسان به بیداری معنوی و دوری از خواب و غفلت در این زمینه پرداختند و فرمودند: اوّلين مرحله سير و سلوك، يَقظه و بيداري است. در برخي از روايات آمده است كه بسياري از مردم خواب‌اند. در بعضي از دعاهاي ماه مبارك رمضان هم درخواست بيداري مطرح است كه به خداي سبحان عرض مي‌كنيم خدايا ما را از خواب غفلت بيدار كن


ایشان با بیان این نکته که علاماتی وجود دارد که مشخص می کند ما خوابیم یا بیدار، گفتند: خواب و بيداري ديگر حقيقت شرعيه ندارد كه مثلاً شارع بگويد خواب چيست بيداري چيست فقط در مناجات‌ها و دعاها ما را به بيداري تشويق مي‌كنند و از خواب بر حذر مي‌دارند آن جمله‌هاي نوراني مناجات شعبانيه كه به خدا عرض مي‌كنيم خدايا ما هيچ وقت اهل سير و سلوك نبوديم توفيق مناجات با شما را نداشتيم مگر آن مرحله كه شما ما را از فيض يقظه و بيداري برخوردار كرده باشيد و ما را بيدار كرده باشيد


حضرت آیت الله جوادی املی با اشاره به حدیثی از امام باقر(ع) مبنی بر سفارش ایشان بر عرضه اعمال بر قرآن و میزان بودن قرآن فرمودند: براي اينكه معلوم بشود خوابيم يا بيدار بايد خود را بر قرآن كريم عرضه كنيم كه واقعاً خوابيده‌ايم يا بيدار چون خواب و بيداري يك امر عرفي است و همه ما هر روز اين را تجربه مي‌كنيم. اين به عنوان حقيقت شرعيه نظير صوم و صلات مطرح نيست كه ما آيه‌اي یا روايتي داشته باشيم كه خواب و بيداري را معنا كند


استاد بزرگ اخلاق علامات انسان خواب و غفلت زده را برشمرده و فرمودند: يك انسان خوابيده حركاتش منظّم نيست اگر هم حرف بزند حرف‌هايش موزون نيست نه حرف‌هاي انسان خوابيده منظّم و موزون و منطقي است نه حركاتش موزون و منظّم و منطقي است نه بين حركات و گفتارهاي او يك ربط منطقي است اين سه نشانه خواب است اگر كسي خوابيده است حرف‌هايي كه مي‌زند منطقي و موزون نيست حركاتي هم كه مي‌كند منطقي و موزون نيست بين حركات و گفته‌هاي او هم ربط منطقي نيست 


نمونه دوم كه قوي‌تر از نمونه اول است اين است كه در بيداري كاملاً رابطه منطقي است يعني كسي مي‌تواند بگويد من در دوران نوجواني دبستان رفتم، راهنمايي رفتم، دبيرستان رفتم يا حوزه رفتم فلان مراحل علمي را پشت سر گذاشتم و الآن اين هم پايان‌نامه و مدرك من است. پس بين خواب‌ها هيچ رابطه‌ منطقي نيست بين بيداري‌ها كاملاً رابطه منطقي است پس معلوم مي‌شود بيداري چيست خوابيدن چيست


ایشان در ادامه نتیجه گیری کردند: برخي‌ها الآن ممكن است شصت سال يا پنجاه سال عمر داشته باشند از آنها سؤال بكنند كه پايان‌نامه اين پنجاه سالت چيست چيزي در دستش نيست اين معلوم مي‌شود پنجاه سال واقعاً خواب بود براي اينكه هيچ رابطه‌اي بين اين دوران عمرش نيست پايان‌ نامه‌اي ندارد نه كتابي نوشته نه راهي را رفته نه خدمتي به جامعه كرده اين ديگر برهان فلسفي نمي‌خواهد اين ديگر حكمت و فلسفه نمي‌خواهد اين فقه و اصول نمي‌خواهد اين كاملاً وقتي خودش را محاسبه كند معلوم مي‌شود پنجاه سال خواب بود .


استاد عالی حوزه علمیه قم با اشاره به عظمت مرگ اذعان داشتند: برخی انسانها وقتي هم كه مُردند مدّت‌هاي مديد نمي‌فهمند مردند مي‌بينند وضع عوض شد صحنه عوض شد افرادي را مي‌بينند كه قبلاً نمي‌ديدند صحنه‌هايي را مي‌بينند كه برايشان ناشناس است بعد از مدّت‌ها رنج تازه مي‌فهمند كه مُردند و نام مبارك پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) اصلاً به يادشان نمي‌آيد اينكه در قبر تلقين مي‌كنند مي‌گويند بدان كه پيامبر شما كيست كتاب شما چيست ائمه شما چه كساني‌اند براي اينكه مَلكه بشود مگر جريان مرگ كار آساني است شما ببينيد انسان در دوران فرتوتي و كهنسالي يك مختصر بيماري مي‌گيرد گرفتار فراموشي مي‌شود وقتي كه يك مختصر كسالت باعث مي‌شود كه برخي از سلول‌هاي مغز آسيب ببيند و صلاحيّتش را براي ابزار بودن از دست بدهد و انسان همه چيز را فراموش بكند اين وقتي كه حادثه مرگ پيش مي‌آيد چه خواهد شد


استاد بزرگ اخلاق در پایان این بخش از سخنان خود گفتند
هيچ لذّتي براي مؤمن به اندازه لذّت مردن نيست چرا که همه آنچه مورد علاقه اوست از يادش مي‌رود، اين فراموشي از بهترين نعمت‌هاست. همچنين در روايات كتاب الجنائز كافي آمده که هيچ لذّتي براي مؤمن بالاتر از لذّت مرگ نيست براي اينكه چهارده معصوم كنار بالين او حاضرند


ايشان نتيجه گرفتند
پس ما مي‌توانيم اين راه را داشته باشيم كه خيلي خوب بميريم و قبل از آن خيلي خوب زندگي كنيم.

 

جمعه 2 اسفند 1392  5:42 PM
تشکرات از این پست
hoseinh1990 yarabyarabyarab
pebdeniofpersia
pebdeniofpersia
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1390 
تعداد پست ها : 2564
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:هفته بیست وچهارم:...( " یقظه")...

یقظه و بیداری در روایات

در روایات اسلامی به صورت وسیع به مسئله یقظه و بیداری پرداخته شده است که در ذیل به نمونه هایی اشاره می شود:

1. تا کی غفلت؟

علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند: اَما مِنْ ذلِکَ بُلُولٌ اَمْ لَیْسَ مِنْ نَوْمَتِکَ یَقْظَةٌ؛ آیا درد تو را درمان و خواب تو را بیداری نیست؟

2. روشنی با نور یقظه.

حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ یَقْظَةٍ فِی الاَْبْصارِ وَالاَْسْماعِ وَالاَْفْئِدَةِ؛ با نور یقظه و بیداری، چشم ها و گوش ها و قلبها را روشن ساختند.

ایشان در جای دیگری فرمودند: «وَکَیْفَ لایُوقِظُکَ خَوْفُ بَیاتِ نِقْمَةٍ وَقَدْ تَوَرَّطْتَ بِمَعاصِیهِ مَدارِجَ سَطَواتِهِ فَتَداوَ مِنْ داءِ الْفَتْرَةِ فِی قَلْبِکَ بَعَزِیمَةٍ وَمِنْ کَریَ الْغَفْلَةِ فِی ناظِرِکَ بِیَقْظَةٍ وَکُنْ لِلّهِ مُطِیعا وَبِذِکْرِهِ آنِسا؛ و چگونه ترس از فرود آمدن بلای به یک معنی می توان گفت که تمام آیات انذار و تبشیر، برای زدودن آثار غفلت، بیداری مردم از خواب غفلت و تنبّه و تذکّر نازل شده است.

شب هنگام تو را بیدار نکرده است؟ با این که در درون معصیت خداوند و گناه غوطه وری و در زیر سلطه و قدرت خداوند قرار داری؟ پس مَرض سستی دل را با استقامت و عزم راسخ مداوا کن و این غفلتی که چشمت را فراگرفته با بیداری برطرف ساز و مطیع خداوند شو و به یاد او انس گیر.

آثار خودبیداری

بیداری و مخصوصا توجه به خود، مراتبی دارد که بر هر مرتبه آن آثار ویژه ای مترتب خواهد شد؛ آثاری که بر اساس تنوع استعدادها و مراتب معرفت و ایمان انسانها متنوع خواهد بود:

1. خودشناسی و خداشناسی:

توجه به نفس منشأ تقویت علم حضوری در نفس انسان می شود. سپس به تدریج علم حضوری در مسیر تقویت و کمال خویش به جایی می رسد که باب معرفت های ارزنده دیگری و از آن جمله، معرفت توحیدی را به روی انسان باز می کند.

یکی از معانی جمله «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ؛ هر کس خودش را شناخت، خدایش را شناخته است»؛ این است که هرگاه انسان با درک حضوری حقیقت وجود خویش را یافت، می بیند که یک موجود رابط و طفیلی و کاملاً وابسته به خدای متعال است و هر اندازه که وابستگی خودش را به خدا بیشتر درک کند، خدا را بهتر خواهد شناخت.

این تلازم خودشناسی و خداشناسی در قرآن به طریق دیگری بیان شده است، آنجا که می فرماید: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»؛ مانند کسانی که خدا را از یاد بردند پس ما آنان را از یاد خودشان بردیم، نباشید. آنان همان تبهکاران هستند.

در روایت پیشین، خداشناسی از لوازم خودشناسی به شمار آمده و در آیه فوق نیز خود فراموشی از لوازم غفلت از خدا شمرده شده است. و نتیجه هر دو بیان عبارت است از وجود یک رابطه ویژه واقعی و تکوینی میان نفس انسان که مخلوق و معلول و وابسته است و خدا که خالق و علت مستقل و غیروابسته است.

2. پیدایش حقیقت جویی در انسان:

بیداری و توجه به نفس موجب می شود که انسان درباره خویش بیندیشد و یک سلسله علوم حصولی را تحصیل نماید که در حرکت تکاملیش مؤثر است و در نتیجه نفس انسانی را بشناسد که چگونه موجودی است، از کجا آمده در دنیا چه موقعیتی بیداری و توجه به نفس موجب می شود که انسان درباره خویش بیندیشد و یک سلسله علوم حصولی را تحصیل نماید که در حرکت تکاملیش مؤثر است و به کدام سو در حرکت خواهد بود. از سوی دیگر با پی بردن به اعماق نفس، آن را به عنوان آیتی از آیات الهی و مظهر بسیاری از صفات الهی می شناسد؛ یعنی از طریق شناخت حصولی به نوع دیگری از خداشناسی حصولی دست پیدا خواهد کرد و ممکن است آیات ذیل ناظر به همین معرفت و خداشناسی باشد: «وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ × وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ»؛ و در زمین نشانه هایی (از خدا) است برای اهل یقین و در جانهایتان (نیز آیات و نشانه های خدا هست) آیا نمی بینید؟

و در جای دیگر می فرماید: «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»؛ بزودی نشانه های خود را در آفاق (و اطراف جهان) و در جانهایشان به آنان می نمایانیم تا برایشان آشکار شود که او حق است.

3. تلاش برای کسب کمالات انسانی:

بیداری و خودشناسی موجب می شود تا انسان در فکر شناخت کمالات و مصالح خودش و راه کسب آنها بیفتد و برای تحصیل آنها تلاش کند و از سوی دیگر، عیوب و نواقص و مفاسد خویش را بازشناسد و خود را از آلوده شدن و سقوط بازدارد.

جمعه 2 اسفند 1392  5:43 PM
تشکرات از این پست
hoseinh1990 yarabyarabyarab
hoseinh1990
hoseinh1990
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1391 
تعداد پست ها : 2645
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:هفته بیست وچهارم:...( " یقظه")...

اللهم عجل لولیک الفرجـــــــــــــــــــــــــ

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت همه مشارکت کنندگان محترم در طرح ذوالکفل (یقظه )

امتیازات طرح ذوالکفل (یقظه) به شرح جدول ذیل  تقدیم می گردد:

 

با تشکر از

-کلیه مشارکت کنندگان محترم

-مدیران گرامی تالار  سرکار "tahmoresو جناب "hoseinh1990" به جهت ایجاد و مدیریت مباحث

امتیازات تقدیم گردید

200 امتیاز بپاس زحمات جناب hoseinh1990  از جانب روابط عمومی به نامبرده تقدیم گردید

ردیف

امتیازات

کاربران

1

30

arseyfi

2

40

asheq1hazrat

3

30

atlas5

4

30

borkhar

5

40

farshon

6

30

goodby

7

30

lindhfvhidld

8

30

mahderonaldo

9

40

mahdyyar110

10

30

maryamjoon

11

30

mohammadtorres

12

40

omiddeymi1368

13

30

onlygod260

14

50

Yarabyarabyarab

15 30 pebdeniofpersia

از راسخونی عزیز yarabyarabyarab بخاطر پیشهاد موضوع این هفته تشکر می کنیم

و برای این دوست عزیز اروزی سلامتی و طول عمر با عزت داریم

با توجه به هدف که در این طرح ذکر شده دوستانی که فعال تر هستند و به تعهد خود عمل می کنند

ان شاء الله پاداش اصلی و هزاران برابر با ارزشتر را از خداوند خالق یکتا و مولا امام زمان (عج)

دریافت می نمایند

با تشکر از کلیه همراهان عزیز و گرامی

 

گـر تو خواهی که  بیابی زجهان راه نجات

بر محمّد تو بگو از دل و جان صلوات.

 

جمعه 2 اسفند 1392  7:22 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368 ravabet_rasekhoon yarabyarabyarab
maryamjoon
maryamjoon
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 1178
محل سکونت : تهران

پاسخ به:هفته بیست وچهارم:...( " یقظه")...

يقظه (بيداري)

ندا رسيد به جانها كه چند مي‌پاييد                 به‌سوي خانه اصلي خويش بازآييد
چو قاف قربت ما زاد و بود اصل شماست        به كوه قاف بپريد خوش چو عنقاييد
زآب و گل چو چنين كُنده‌ايست بر پاتان          به جهد كُنده ز پا پاره‌پاره بگشاييد
سفر كنيد از اين غربت و به خانه رويد            ازين فراق ملوليم عزم فرماييد
خداي پرّ شما را ز جهد ساخته است              چو زنده‌ايد بجنبيد و جهد بنمايد
هلا كه شاهد جان آينه همي جويد                 به صيقل آينه‌ها را ز زنگ بزداييد
مولوي، ديوان
سالك با ايمان به سير و سلوك با قطع نظر از اين‌كه اين ايمان از كجا و چگونه حاصل شده باشد، و با احساس اين‌كه مي‌تواند رياضت را تحمل كند، وارد مرحله‌ي جديدي مي‌شود. در اين‌جا عامل اصلي همين احساس تحمل است. اما ايمان اگر در حد يك احتمال هم باشد، كافي‌ست. يعني لازم نيست كه سالك به نتيجه‌ي سلوك خود ايمان روشن داشته باشد، بلكه با يك احتمال و گمان نيز مي‌تواند سلوك را آغاز كند. مهم آن است‌كه در وجود خود اين احساس را داشته باشد كه در اين راه مي‌تواند خود را به زحمت اندازد. در چنين شرايطي با همين آمادگي‌ها با فيض الهي باطن سالك با روشنايي ويژه‌اي آراسته مي‌گردد، انگار جاهل بود و عالم شده است يا به تعبير معروف در خواب بوده و بيدار گشته است.
يقظه، معرفت خاصي در برندارد. يقظه بيشتر به شوق و حيرت شباهت دارد. اگر بخواهيم حالات عرفاني را با فلسفه بسنجيم، يقظه در عالم سلوك، همانند شك در تفكر فلسفي‌ست. شك نوعي حيرت است، نوعي شگفت‌زدگي‌ست. همين حيرت و شگفت‌زدگي تفكر فلسفي را به بار مي‌آورد. در عالم سلوك هم همين حيرت و يك روشنايي مبهم در درون، انسان را به گام‌نهادن در سير و سلوك تشويق مي‌كند.
چنان‌كه در ابيات بالا مي‌خوانيد، يقظه با يك نداي دروني همراه است كه انسان را به‌سوي مقصد اصلي فرا مي‌خواند. دراين كشش، دل و درون سالك به هيجان مي‌آيد اما نمي‌داند كه چه‌كار بايد بكند. روز‌به‌روز بي‌قرارتر مي‌گردد، اما به‌تدريج اين يقظه را بيشتر مي‌شناسد و به علل و عوامل آن پي مي‌برد. چنان‌كه اين جاذبه را با جاذبه‌هاي طبيعي وجود خود در تضاد مي‌يابد. آشكارا درمي‌يابد كه ميان دو جاذبه‌ي متضاد درگير است و از دو طرف، گوش او را مي‌كشند:
من گوش‌كشان گشتم از ليلي و مجنون                    آن مي‌كشدم زان سو وين مي‌كشدم زين سون
يك گوش به‌دست اين، يك گوش به دست آن           اين مي‌كشدم بالا وان مي‌كشدم هامون
از دست كشاكش من وز چرخ پر آتش من                مي‌گردم و مي‌نالم چون چنبره‌ي گردون
مولوي، ديوان
در اين‌جا بايد دو نكته را يادآور شوم، يكي اين‌كه حالات و مقامات عرفاني يك حالت بسته و محدود نيستند كه يك‌باره پديدآيند و يك‌باره هم سالك آن‌ها را پشت‌سر بگذارد. مثلا مقام يقظه مانند يك پله نيست كه سالك يك مرتبه پايش را روي آن پله بگذارد، سپس پاي خود را از آن پله برداشته و به پله بعدي بگذارد.
 مقامات عرفاني چنين نيستند، بلكه هر حالتي مدت‌ها پيش از ظهور روشن خود، در وجود سالك جلوه‌هاي پنهان و گذرا دارد. اين جلوه‌ها گاه ظهور پيدا مي‌كنند و گاه پنهان مي‌شوند. ظهورشان گاهي چنان ضعيف است كه بسيار كم مورد توجه قرار مي‌گيرند. با اين‌وصف وجود سالك را تحت تاثير قرار مي‌دهند. حالات عرفاني را مي‌توانيم به مراحل تحصيل انسان تشبيه كنيم. انسان يك‌‌باره باسواد نمي‌شود و دانشمند نمي‌شود. سواد و دانايي انسان نتيجه‌ي مدت‌ها به ياد سپردن و فراموش كردن است، انسان بارها ياد مي‌گيرد و از ياد مي‌برد و باز هم ياد مي‌گيرد تا در نهايت روزي باسواد و دانشمند مي‌گردد. در سير و سلوك نيز حالات و مقامات مي‌آيند و مي‌روند انسان گاه در بالاست و گاه در پايين و به تعبير سعدي ؛ گاهي بر طارم اعلا مي‌نشيند و گاهي پشت پاي خود  را نمي‌بيند. شمس تبريزي مي‌گويد: پيش ما كسي يك‌بار مسلمان نتواند شد، مسلمان مي‌شود و كافر مي‌شود و باز مسلمان مي‌شود و هرباري از او چيزي بيرون مي‌آيد، تا آن‌وقت كه كامل شود.(مقالات، ج1، ص226)
يقظه هم به‌عنوان يك مقام عرفاني همين‌‌طور است . اين يقظه از مدت‌ها پيش در دل و درون سالك حضور دارد. اما اين حضور كم‌رنگ و زودگذر اكنون به جلوه‌اي روشن و چيره بدل شده است و ما اين مرحله‌ را به‌عنوان يقظه مي‌شناسيم، در اين‌ مرحله يقظه با تمام  مشخصاتش جلوه‌ي روشن يافته و حالت ثبات و پايداري هم پيدا كرده است.
در اين مرحله سالك از ابهام درآمده و جهت حركت خود را با عنايت و جذبه‌ي معشوق درك مي‌كند.
بانگ زدم من كه دل، مست كجا مي‌رود؟         گفت شهنشه: خموش! جانب ما مي‌رود
گفتم: تو با مني، دم ز درون مي‌زني                پس دل من از برون خيره چرا مي‌رود؟
گفت كه: دل آن ماست، رستم دستان ماست      سوي خيال خطا بهر غزا مي‌رود
هر طرفي كو، رود بخت از آن‌سو ‌رود             هيچ مگو، هر طرف خواهد تا مي‌رود
نكته‌ي دوم اين‌كه حالات و مقامات عرفاني چنان‌كه بارها گفته‌ايم، نوعي تحول و بلوغ‌اند، و جنبه‌ي علمي و ذهني ندارند. مثلا جواني در عمر انسان يك حالت علمي و ذهني نيست كه اگر كودك يا پير تصوري از جواني داشته و چند غزل را در ارتباط با حال و هواي جواني به زبان آورند، عملا جوان باشند. نه! جواني يك مرحله است، كودك هنوز به آن مرحله نرسيده است، بنابراين با دانستن تعريف جواني و مشخصات و حالات آن دوره اين كودك تبديل به جوان نمي‌گردد. آري! براي كودك از جواني سخن گفتن، افسانه گفتن است.
حديث ليلي و مجنون، به مكتب‌خانه افسانه‌ست         بلي، چون داستان عشق در دفتر نمي‌گنجد
                                                                                                                  محمد حسين غروي
آري، اي عزيز! قصه گفتن از يك حالت و دست‌يافتن به آن حالت باهم فرقي دارند از زمين تا آسمان. دوستم(ج؟؟؟؟؟؟) از مرحوم استادش نقل مي‌كرد كه بارها به اين نكته تاكيد مي‌كرد كه: عرفان داراييست نه دانايي!
از اين‌جاست كه بايد به دانايي دل خوش نكرد و به‌فكر دارايي بود.
لسان‌الغيب شيراز، خواجه حافظ در اين‌باره مي‌گويد:
بشوي اوراق اگر هم‌درس مايي              كه حرف عشق در دفتر نباشد
از قضا، اشتغال به بحث و دفتر و كتاب هميشه حجاب شمرده شده است. دليل حجاب شمردن درس و بحث آن است كه علاوه‌بر از دست گرفتن فرصت عمل سالك، او را به غلط دچار اين توهم مي‌سازد كه حالات علمي و ذهني خود را، حالت عرفاني پندارد. بنابراين بايد توجه داشت كه با خواندن چند سطر درباره‌ي يقظه، يا شنيدن چند بيت شعر درباره‌ي آن نمي‌توان به يقظه رسيد. اين‌ها افسانه‌ي يقظه‌اند، نه خود يقظه.
در اين‌جا براي اين‌كه علاقه‌مندان با آثار و نشانه‌هاي يقظه‌ي واقعي آشنا گردند، كمي درباره‌ي نشانه‌ها و يافته‌هاي منزل يقظه سخن مي‌گوييم.
الف- انسان در حالت يقظه حال و هواي ويژه‌اي دارد كه اين‌حال و هوا بدين‌سان قابل توصيف است: سالك در حال يقظه به كائنات و رازآلود بودن كائنات حساسيت پيدا مي‌كند، احساس مي‌كند كه زمين و آسمان غرق در اسرار و رازند. در حيرت اين راز و اسرار، به تب و تاب مي‌افتد كه چيزي دريابد. پدر به شمس تبريزي گفت: چرا دل‌تنگي؟ آيا پول نداري يا لباس؟ او در پاسخ گفت: كاش اين‌ها را هم كه دارم از من مي‌گرفتند و به من راه مقصودم را نشان مي‌دادند.
به تعبير مولوي، سالك در مقام يقظه، تاب تحقيق از راه و سرمنزل آن آگاهي نيابد، يك دم آرام نمي‌گيرد و نفسي دم نمي‌زند. يقظه با دل‌تنگي‌ها، شوق‌ها و گريه‌هاي ويژه‌اي همراه است. اين يقظه كه از مدت‌ها پيش، آثار آن در وجود سالك احساس مي‌شد اينك سراسر وجود او را دربر گرفته و تا پايان سير و سلوك با او خواهد بود. اين بي‌قراري‌ها روز به روز شدت مي‌يابند و احساس معنوي انسان نيرو مي‌گيرد. گويي‌كه عشق براي او آسان مي‌نمايد. گاه چنان است كه گويي اثري از ياس در وجود او نيست.
طواف حاجيان دارم، به گرد يار مي‌گردم                 نه اخلاق سگان دارم، نه بر مردار مي‌گردم
جهان مار است و زير او يكي گنج است در پنهان      سر گنجستم و بر وي چو دم مار مي‌گردم
رفيق خضرم و هردم، قدوم خضر را جويان             قدم بر جا و سرگردان كه چون پرگار مي‌گردم
نمي‌داني كه سيمرغم كه گرد قاف مي‌پرّم                نمي‌داني كه بو بردم كه بر گلزار ميگردم
هر آن نقشي كه پيش آيد، در او نقاش مي‌بينم           براي عشق ليلي دان كه مجنون‌وار مي‌گردم
                                                                                                                           مولوي، ديوان
در اين بي‌قراري‌ها، سالك شب‌ها را دوست مي‌دارد، آسمان و ستارگان را دوست مي‌دارد. سالك سودازده‌ي كسي‌ست كه جلوه‌ي او را از همه‌جا مي‌خواهد دريابد.
 مگر ديوانه خواهم شد در اين سوداكه شب تا روز         سخن با ماه مي‌گويم، پري در خواب مي‌بينم
در چنين شرايطي رفيقان اهل دل و راهنماي دردآگاه مي‌تواند به سالك بي‌قرار ياري رساند و به او دل بدهد و اندكي از تب و تاب او را فرو نشاند كه:
بيا كه دانه لطيفست، رو، ز دام مترس                 قمارخانه درآ و ز ننگ وام مترس
بيا بيا كه حريفان همه به گوش تواند                 بيابيا كه حريفان تو را غلام مترس
بيابيا به شرابي و ساقي‌اي كه مپرس                  درآ درآ بر آن شاه خوش سلام مترس
شنيده‌اي كه در اين راه بيم جان و سر است        چو يار آب حياتست ازين پيام مترس
چو عشق عيسي وقتست و مرده مي‌جويد          بمير پيش جمالش چو من تمام مترس
اگرچه رطل گرانست، او سبك روحست           زدست دوست فروكش هزار جام، مترس
غلام شير شدي، بي‌كباب كي ماني؟                چو پخته خوار نباشي زهيچ خام مترس
                                                                                                           مولوي، ديوان
يقظه انسان را در عين حيرت و سرگرداني به تلاش و حركت وامي‌دارد، و همين تلاش و حركت او را به درجه‌اي مي‌رساند كه در سير و سلوك بسيار اهميت دارد و آن درجه عبارتست از توبه.
ما درباره‌ي توبه در درس بعدي سخن خواهيم گفت، اما آن‌چه در پايان اين درس بايد بگويم آن است كه سالك در اين تلاش و كوشش همراه با سرگشتگي، اندك‌اندك رو به‌سوي حق مي‌كند و از حالت روزمرّگي مي‌رهد. او آماده مي‌شود كه توبه‌ي زهد را بشكند و از شيدايي و مستي سر درآورد.
چيست كه هر دمي چنين، مي‌كشدم به سوي او؟          عنبر ني و مشك ني بوي ويست، بوي او
سلسله‌ايست بي‌بها، دشمن جمله توبه‌ها                    توبه شكست، من كي‌ام سنگ من و سبوي او
توبه‌ي من براي او، توبه شكن هواي او                    توبه‌ي من گناه من، سوخته پيش روي او
شاخ و درخت عقل و جان نيست مگر به باغ او         آب حيات جاودان نيست مگر به جوي او
سايه‌ ويست و نور او، جمع وي است و دور او          نور ز عكس روي او، سايه ز عكس موي او
مولوي، ديوان

شنبه 3 اسفند 1392  11:05 AM
تشکرات از این پست
hoseinh1990 yarabyarabyarab
maryamjoon
maryamjoon
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 1178
محل سکونت : تهران

پاسخ به:هفته بیست وچهارم:...( " یقظه")...

یقظه








«یقظه» به معناى بیدارى و توجّه است و در مقابل غفلت و بى توجهى قرار دارد.



درباره معناى لغوى این کلمه مى خوانیم که یقظه عبارت است از: «اَلاِْنْتِباهُ وَالتَوَجُّهُ اَعَمُّ مِنْ اَنْ یَکُونَ بِزَوالِ الْمَوْتِ وَالنَّوْمِ کُلاًّ اَوْ فِى الْجُمْلَةِ؛ بیدارى و توجّه اعم از این است که مرگ و خواب در کار نباشد یا به طور کلى و یا صورت اجمالى... .»
یقظه در قرآن

لفظ «یقظه» در قرآن به کار نرفته است. همچنین لفظى را در قرآن نمى توان یافت که به طور کامل مفهوم مورد نظر ما در مقابل غفلت را برساند؛ ولى شاید بتوان گفت: جامع تر از همه الفاظى که چنین محتوایى دارند، همان واژه «ذکر» است.
کلمه «ذکر» گاهى در مقابل نسیان واقع مى شود که در این صورت به معنى فراموش نکردن و ادامه توجّه و گاهى نیز به معنى یادآورى است؛ یعنى، توجّهى که پس از نسیان و فراموشى بر انسان عارض مى شود.
مادّه «ذکر» در صورتها و شکلهاى مختلف، بیش از 292 بار در قرآن به کار رفته است که نشان از اهمیّت یادآورى و توجّه و تنبّه دارد.
این آیات انسان را به خداوند متوجّه مى سازد: «فَاذْکُرُونِىآ أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لِى وَ لاَ تَکْفُرُونِ »؛ «مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و سپاسگزار من باشید و به من کفر نورزید.»
و دستور مى دهند که زیاد به یاد خدا باشید: «یَـآأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا »؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید، خدا را یاد کنید، یادى بسیار.»
و گاه انسان را به یاد نعمتهاى خدا مى اندازند: «وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَمَآ أَنزَلَ عَلَیْکُم مِّنَ الْکِتَـبِ وَالْحِکْمَةِ»؛ «و نعمت خدا را بر خود و آنچه را که از کتاب و حکمت بر شما نازل کرده [و به وسیله آن به شما اندرز مى دهد]، به یاد آورید.»
در برخى آیات نیز خداوند متعال سرگذشت بندگان ذاکر خود را بیان مى کند و مى فرماید که به یاد آنها باشید. «وَاذْکُرْ فِى الْکِتبِ مَرْیَمَ اِذِانْتَبَذَتْ مِنْ اَهْلِها مَکانا شَرْقِیّا»؛ «و در این کتاب [آسمانى] مریم را یاد کن، آن هنگام که از خانواده اش جدا شد، و در ناحیه شرقى (بیت المقدس) قرار گرفت.» و گاه انسان را به یاد روزهاى خدا مى اندازد: «وَذَکِّرْهُمْ بِاَیّامِ اللّهِ»؛ «و روزهاى خدا را به آنان یادآورى کن.»
و همین طور سرگذشت و تاریخ پیشنیان، و توجّه به قیامت و... را مورد تذکّر قرار مى دهد. و گاه از انسانها مى پرسد: «اَفَلا تَذَکَّرُونَ»؛ «آیا متذکر نمى شوید؟»
زمانى نیز زیانهاى اعراض از یاد خدا را متذکر مى شود که موجب زندگى سخت خواهد بود و در جهان آخرت، اعراض کننده از یاد خدا نابینا و کور محشور خواهد شد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَـمَةِ أَعْمَى»؛ «کسى که از یاد من رو گرداند، براى او زندگى [تلخ و] سخت خواهد بود و در روز قیامت او را نابینا محشور مى کنیم.»
به یک معنى مى توان گفت که تمام آیات انذار و تبشیر، براى زدودن آثار غفلت، بیدارى مردم از خواب غفلت و تنبّه و تذکّر نازل شده است؛ پس یکى از مهم ترین رسالتهاى پیامبران، بیدارى و تنبّه مردم بوده است؛ چنان که امیر مؤمنان على علیه السلام فرمود: «اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ اللّهَ اَرْسَلَ اِلَیْکُمْ رَسُولاً لِیُزِیحَ بِهِ عِلَّتَکُمْ وَیُوقِظَ بِهِ غَفْلَتَکُمْ؛ اى مردم! خداوند پیامبرى به سوى شما فرستاد تا بوسیله آن بیماریهاى [روحى و اخلاقى] شما را برطرف سازد و شما را از غفلت، بیدار نماید.»
یقظه و بیدارى در روایات

در روایات اسلامى به صورت وسیع به مسئله یقظه و بیدارى پرداخته شده است که در ذیل به نمونه هایى اشاره مى شود:
1. تا کى غفلت؟

على علیه السلام در نهج البلاغه مى فرمایند: «اَما مِنْ ذلِکَ بُلُولٌ اَمْ لَیْسَ مِنْ نَوْمَتِکَ یَقْظَةٌ؛ آیا درد تو را درمان و خواب تو را بیدارى نیست؟»
2. روشنى با نور یقظه

حضرت على علیه السلام مى فرمایند: «فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ یَقْظَةٍ فِى الاَْبْصارِ وَالاَْسْماعِ وَالاَْفْئِدَةِ؛ با نور یقظه و بیدارى، چشمها و گوشها و قلبها را روشن ساختند.»
ایشان در جاى دیگرى فرمودند: «وَکَیْفَ لا یُوقِظُکَ خَوْفُ بَیاتِ نِقْمَةٍ وَقَدْ تَوَرَّطْتَ بِمَعاصِیهِ مَدارِجَ سَطَواتِهِ فَتَداوَ مِنْ داءِ الْفَتْرَةِ فِى قَلْبِکَ بَعَزِیمَةٍ وَمِنْ کَرىَ الْغَفْلَةِ فِى ناظِرِکَ بِیَقْظَةٍ وَکُنْ لِلّهِ مُطِیعا وَبِذِکْرِهِ آنِسا؛ و چگونه ترس از فرود آمدن بلاى به یک معنى مى توان گفت که تمام آیات انذار و تبشیر، براى زدودن آثار غفلت، بیدارى مردم از خواب غفلت و تنبّه و تذکّر نازل شده است
شب هنگام تو را بیدار نکرده است؟ با اینکه در درون معصیت خداوند و گناه غوطه ورى و در زیر سلطه و قدرت خداوند قرار دارى؟ پس مَرض سستى دل را با استقامت و عزم راسخ مداوا کن و این غفلتى که چشمت را فرا گرفته، با بیدارى برطرف ساز و مطیع خداوند شو و به یاد او انس گیر.»
یقظه در کلام برخى از بزرگان

1. امام خمینى رحمه الله در دوران اقامتشان در نجف اشرف، خطاب به طلاب مى فرمودند: «تا کى مى خواهید در خواب غفلت به سر برید و در فساد و تباهى غوطه ور باشید؟ از خدا بترسید و از عواقب امور بپرهیزید! از خواب غفلت بیدار شوید، شما هنوز بیدار نشدید، هنوز قدم اوّل را برنداشتید. قدم اوّل در سلوک، یقظه است؛ ولى شما در خواب به سر مى برید. چشمها باز [است] و دلها در خواب فرو رفته است. اگر دلها خواب آلود و قلبها بر اثر گناه سیاه و زنگ زده نمى شد، این طور آسوده خاطر و بى تفاوت به اعمال و اقوال نادرست ادامه نمى دادید. اگر قدرى در امور اخروى و عقبات هولناک آن فکر مى کردید، به تکالیف و مسئولیتهاى سنگینى که بر دوش شما است بیش تر اهمیت مى دادید.»
2. امام خمینى رحمه الله مى فرمایند: «بدان که اوّل منزل از منازل انسانیّت، منزل یقظه و بیدارى است؛ چنان که مشایخ اهل سلوک در منازل سالکان بیان فرموده اند. و از براى این منزل، چنان که شیخ عظیم الشأن شاه آبادى ـ دام ظلّه ـ بیان فرمودند، ده بیت است که اکنون در مقام تعداد آن نیستیم؛ ولى آنچه اکنون لازم است بیان شود، این است که انسان تا تنبّه پیدا نکند که مسافر است و لازم است از براى او سیر، و داراى مقصد است و باید به طرف آن مقصد ناچار حرکت کند و حصول مقصد ممکن است، «عزم» براى او حاصل نشود و داراى اراده نگردد. و هر یک از این امور داراى بیان و شرحى است که به ذکر آن اگر بپردازیم، به طول انجامد.»
3. استاد مصباح یزدى مى فرماید: «نخستین موضوعى که در بخش اخلاق فردى (اخلاقى که به تنظیم رابطه انسان با خودش مى پردازد) مطرح مى شود، موضوع توجّه، التفات، هوشیارى و بیدارى است در مقابل حالت غفلت و بى توجّهى؛ از اینرو، علماى اخلاق و کسانى که مراتب سیر انسانى را بررسى کرده اند، مانند: ارباب سیر و سلوک و عرفا، منزل اوّل از منازل سیر و سلوک انسان به سوى تعالى و تکامل را «یقظه» قرار داده اند که به معنى بیدارى و هوشیارى در مقابل غفلت به کار مى رود.»
4. آیة اللّه شیخ عباس ایزدى فرموده اند: «براى پرورش خود یا دیگران به اخلاق پسندیده و از بین بردن اخلاق ناپسند، در قدم اوّل فکر و عقل خود را و لو به کمک دیگران به کار بیندازیم و حقایق و علوم عملى را در ذهن و نفس خود به وجود بیاوریم و تحت تربیت مربّى خوب و یا مطالعه کتابهاى سازنده، جنبه هاى علمى خود را تقویت کنیم و به تدریج اندوخته هاى ذهنى خود را به کار بگیریم و آنها را در عمل تجربه کنیم. اینجا است که هر درجه اى از علم، منشأ عمل مى شود و همان عمل، درجه علم را بالا مى برد؛ در نتیجه، تبدیل به خُلق و خوى همیشگى ما مى شود.»
آثار خودبیدارى
بیدارى و مخصوصا توجّه به خود، مراتبى دارد که بر هر مرتبه آن آثار ویژه اى مترتب خواهد شد؛ آثارى که بر اساس تنوّع استعدادها و مراتب معرفت و ایمان انسانها متنوّع خواهد بود:
1. خودشناسى و خداشناسى

توجّه به نفس منشأ تقویت علم حضورى در نفس انسان مى شود. سپس به تدریج علم حضورى در مسیر تقویت و کمال خویش به جایى مى رسد که باب معرفتهاى ارزنده دیگرى و از آن جمله، معرفت توحیدى را به روى انسان باز مى کند.
یکى از معانى جمله «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ؛ هر کس خودش را شناخت، خدایش را شناخته است»؛ این است که هرگاه انسان با درک حضورى حقیقت وجود خویش را یافت، مى بیند که یک موجود رابط و طفیلى و کاملاً وابسته به خداى متعال است و هر اندازه که وابستگى خودش را به خدا بیش تر درک کند، خدا را بهتر خواهد شناخت.
این تلازم خودشناسى و خداشناسى در قرآن به طریق دیگرى بیان شده است، آنجا که مى فرماید: «وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَـلـهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَـآلـءِکَ هُمُ الْفَـسِقُونَ »؛ «مانند کسانى که خدا را از یاد بردند، پس ما آنان را از یاد خودشان بردیم، نباشید. آنان همان تبهکاران هستند.»
در روایت پیشین، خداشناسى از لوازم خودشناسى به شمار آمده و در آیه فوق نیز خود فراموشى از لوازم غفلت از خدا شمرده شده است. و نتیجه هر دو بیان عبارت است از وجود یک رابطه ویژه واقعى و تکوینى میان نفس انسان که مخلوق و معلول و وابسته است و خدا که خالق و علت مستقل و غیر وابسته است.
2. پیدایش حقیقت جویى در انسان

بیدارى و توجّه به نفس موجب مى شود که انسان درباره خویش بیندیشد و یک سلسله علوم حصولى را تحصیل نماید که در حرکت تکاملیش مؤثر است و در نتیجه نفس انسانى را بشناسد که چگونه موجودى است، از کجا آمده، در دنیا چه موقعیتى بیدارى و توجّه به نفس موجب مى شود که انسان درباره خویش بیندیشد و یک سلسله علوم حصولى را تحصیل نماید که در حرکت تکاملیش مؤثر است
دارد و به کدام سو در حرکت خواهد بود. از سوى دیگر، با پى بردن به اعماق نفس، آن را به عنوان آیتى از آیات الهى و مظهر بسیارى از صفات الهى مى شناسد؛ یعنى از طریق شناخت حصولى، به نوع دیگرى از خداشناسى حصولى دست پیدا خواهد کرد و ممکن است آیات ذیل ناظر به همین معرفت و خداشناسى باشد:
«وَ فِى الاْءَرْضِ ءَایَـتٌ لِّلْمُوقِنِینَ * وَ فِىآ أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ »؛ «و در زمین نشانه هایى [از خدا] است براى اهل یقین و در جانهایتان [نیز آیات و نشانه هاى خدا هست] آیا نمى بینید؟»
و در جاى دیگر مى فرماید: سَنُرِیهِمْ ءَایَـتِنَا فِى الاْءَفَاقِ وَ فِىآ أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ »؛ «به زودى نشانه هاى خود را در آفاق [و اطراف جهان] و در جانهایشان به آنان مى نمایانیم تا برایشان آشکار شود که او حق است.»
3. تلاش براى کسب کمالات انسانى

بیدارى و خودشناسى موجب مى شود تا انسان در فکر شناخت کمالات و مصالح خودش و راه کسب آنها بیفتد و براى تحصیل آنها تلاش کند و از سوى دیگر، عیوب و نواقص و مفاسد خویش را بازشناسد و خود را از آلوده شدن و سقوط باز دارد.

 

شنبه 3 اسفند 1392  11:46 AM
تشکرات از این پست
hoseinh1990 yarabyarabyarab
دسترسی سریع به انجمن ها