ركن اساسي هر جامعه و حكومتي، مردمنند و نقش اساسي را نيز آنان ايفا ميكنند، همكاري، همدلي و پشتيباني مردم از حكومت، پايههاي آن را تحكيم ميبخشد و برعكس، نارضايتي و عدم همكاري آنان با حكومت پايههاي آن را متزلزل ميسازد.
بر اساس، سياست اصلي رهبران واقعي ملت، مردم داري و مردم محوري، پيوند واقعي با آنها، رفع مشكلات و برنامهريزي صحيح و اصولي براي بهينهسازي زندگي مادي و معنوي آنهاست. قرآن كريم ميفرمايد:
«أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ»[1]
پيغام خدا را به شما ميرسانم و من براي شما ناصح و خيرخواهي مشفق و امينم.
قرآن كريم دو ويژگي خيرخواهي و امانتداري را براي عموم پيامبران الهي نام ميبرد كه با داشتن دو خصلت، به طور صادقانه با مردم رفتار ميكردند، حرف دل خويش را با آنان در ميان مينهادند. حرف دل آنها را ميشنيدند، در سختي و راحتي همراهشان بودند و در غم و شادي آنها شريك بودند و هيچ گاه امتيازي جز رسالت براي خويش قائل نميشدند و خود را تافته جدا بافته از مردم نميدانستند و با دلسوزي و علاقه به حل و فصل زندگي آنها ميپرداختند و حتي خود را به خاطر رفاه و آسايش و پيشرفت مادي و معنوي آنها به زحمت ميانداختند.
1. مردم باوري: ايمان به نيروي مردمي
نقش امام خميني(ره) در بسيج تودههاي ميليوني، در مقاطع مختلف تاريخ انقلاب اسلامي، به اندازهاي روشن است كه تمامي تحليلگران انقلاب اسلامي را در رهيافتهاي گوناگون تبيين انقلاب اسلامي در ايران، وادار به صحه نهادن بر اين مطلب نموده است. امام راحل توانست تكهيخهاي عظيم و پر شمار ميليوني را آب نمايد.
آبها را بخار كند، بخارها را مجتمع نمايد و ماشين انقلاب را با موفقيت كامل به سر منزل مقصود رسانده و استمرار حركت آن را با اتصال آن به تاريخ پوياي مجاهدت اسلامي بيمه نمايد.
بدون ترديد يكي از ويژگيهاي برجسته امام خميني(ره) در بسيج مردم ايجاد پيوند وابستگي عاطفي ميان خود و توده مردم بود. و اين رابطه دو سويهاي بود كه بر پايه اعتماد متقابل قرار داشت.
« اعتقاد و ايمان مردم به امام علاوه بر وجهه دينيشان فقاهتي و پايگاه معنوي ايشان از طريق يك فرآيند تاريخي و مقاومت، حفظ و منتقل گرديده بود. اما اعتقاد و باور امام نسبت به مردم از يك اعتقاد مبنايي به پاك بودن سرشت بشري، قائل بودن به حق مالكيت انسان بر سرنوشت خويش و مفروض دانستن حقجويي و حق طلبي عامه مردم در صورت زائل شدن طواغيت و فريب شياطين از حيات اجتماعي آنان سرچشمه ميگرفت. براي همين در بسيج آنها براي مبارزه روي سخن او به فطرت خداجو و پاك مردم بود و همگان را از آن جهت كه انسان داراي فطرتي خداجو و حقيقتطلب و عدالتخواه و اخلاقي هستند به مبارزه با شيطان صفتان و دروغگويان و ستمگران دعوت ميكرد. او به جاي آنكه در مبارزه به قشر خاصي تكيه كند، اقيانوس دلها را به تلاطم در ميآورد.
امام خميني معتقد بود كه قدرت مردمي و عزم ملي تنها قدرت شكستناپذيري است كه ميتواند رژيم را متلاشي و پس از آن حكومت مورد نظر خود را به وجود بياورد و آن را در مقابل هر توطئه اي حفظ نمايد و معتقد به بينتيجه بودن مبارزات حزبي و پارلماني و همچنين بيثمري مبارزات مسلحانه بدون پشتوانه مردمي بود»[2]. امام(ره) دست ياري خدا را در جماعات و حركتهاي مردمي ميديد و به قدرت شناخت ملت آگاه و به بركات ارزشمندي كه حضور مردم در صحنههاي مبارزاتي داشته، ايمان داشت. ايشان بيش از هر جامعهشناسي و مردمشناسي، با ديد ژرف و عميق خود نقاط ضعف و قوت جامعه و مردم را به خوبي ميشناخت و با بيان روان، از نقاط قوت و قدرت نيروي مردم در راستاي رفع ضعفها و كاستيها حاكم بر جامعه پهلوي و بسيج افكار عمومي بهره ميجست. او با مردم 15 خرداد را آفريد او با مردم شاه را نصيحت ميكرد و نهيب ميزد. با مردم استقامت ميكرد و حبس و شكنجه و تبعيد را تحميل ميكرد. او توان مردم را به خوبي ميشناخت و با استمداد از مردم راههاي مبارزه را به سوي هدف نهائي ميگشود. «امام به راستي نسبت به مردم عشق ميورزيد. به مردم ميباليد و بعد از خدا بزرگترين تكيهگاه خود را مردم ميدانست. آن روز كه در قم نهضت را آغاز كرد وقتي از ايشان سؤال كردند با كدام قدرت ميخواهيد با رژيم تا دندان مسلح مبارزه كنيد؟ فرمود: مردم»[3].
شهيد مطهري در توصيف اين ويژگي امام ميگويد: «من كه قريب دوازده سال در خدمت اين مردم بزرگ تحصيل كردهام در سفر اخير به پاريس و زيارت ايشان چيزهايي از روحيه او درك كردم كه نه فقط بر حيرت من، بلكه بر ايمانم افزود يكي از اين چيزها ايمان ايشان به مردم است. در ميان همه رفقا و دوستاني كه سراغ دارم احدي مثل ايشان به روحيه مردم ايران ايمان ندارد. به ايشان نصيحت ميكنند كه آقا كمي يواشتر، مردم دارند دلسرد ميشوند. مردم دارند از پاي در ميآيند، ميگويند امام در جواب آنها كه: نه مردم اينجور نيستند. كه روز به روز صحت سخن ايشان بيشتر آشكار ميشد.»[4]
امام با شناخت روحيات، خواستهها و فرهنگ مردم با آنها رابطهاي بسيار مستحكم و صميمانه ايجاد كرده بود و اين رابطه باعث شده بود كه تكتك آحاد ملت او را همچون شخصيتي دلسوز بپندارند و بدانند كه اما چيزي جز صلاح و مصلحت مردم را نميخواهد و نكته مهم ديگر اينكه عشق به اهلبيت عصمت و طهارت در قلوب توده مردم ايران در طول تاريخ حاكميت تشيع بر ايران نفوذ داشته كه امام از اين مسأله شناخت كافي داشتند. و روي همين عشق به ولايتمداري ايرانيها براي تحريك آنها عليه رژيم پهلوي سرمايهگذاري كردند.
« مردم ايران مذهبي و پيرو راستين شيعه علي هستند كه هر كسي به اين عشق احترام بگذارد در قلوب مردم ايران جا ميگيرد و مورد قبول آنها واقع ميشود و همين عامل نكتهاي اساسي بود كه امام ميدانست باعث تبعيت مردم از ايشان ميشد. « امام پايگاه اصلي تكيه ايشان بر روي مردم، تودههاي پا برهنه و مستضعف و جان بر كفي بود كه حاضر بودند همه هستي و وجودشان را براي آرمانهاي انقلابي امام فدا نمايند. به همين علت رابطه مستحكم و پيوند عميق عاطفي بين امام و امت برگزار شد و اين رابطه مستحكم عامل اساسي بود در به صحنه آمدن ملت و قيام عليه نظام شاهنشاهي».[5]
از تو به يك اشاره از ما به سر دويدن
در حقيقت زبان حال توده مردمي بود: پس مسلماً اگر امام پيشوايي مذهبي و اسلامي نميداشت و اگر مردم ايران در عمق روحشان يك نوع آشنايي و انس و الفتي با اسلام نداشتند و اگر عشقي كه مردم با خاندان پيامبر دارند وجود نميداشت محال بود نهضت به اين وسعت ايجاد شود.
2. مردم محوري: تكيه بر نيروي مردمي
از نوآوريهاي امام در جريان حركت آگاهيبخش و آزاديبخش خود ضمن مردم باوري و ايمان و اعتقا به قدرت ايشان، مردم محوري امام بود كه از نخستين لحظات آغاز اين حركت و نهضت با توجه به نقش حساس و تعيين كننده مردم كه حضور يا عدم حضور ايشان به پيروزي يا شكست هر حركت، هر چند حقطلبانه انجاميده است مخاطب اصلي خويش را مردم قرار ميدهند آن هم نه قشري خاص از مردم نظير طلاب، دانشجويان، مردان، جوانان شهرنشينها و غيره بلكه توده مردم اعم از شهري، روستائي، پير و جوان تحصيلكرده و عامي، زن و مرد همواره مخاطبان اصلي امام بودهاند. زماني كه با شجاعتي بينظير در مدرسه فيضيه بر عليه شاه سخنراني ميكرد و گاه شاه را به عنوان آقاي شاه يا مردك خطاب مينمود در حضور مردم سخن ميگفت، و مردم ميديدند، مرجع ديني كه قلبش مملو از عشق به خداست در دوراني كه حتي بزرگان حوزه از شاه جز ذكر القابي مانند شاهنشاه و اعليحضرت نميتوانستند نامي به ميان آورند، با شجاعتي بينظير با نطق آتشين خود لرزه بر اندام شاه و شاهزادگان و شاه باوران انداخته است امام خميني(ره) در واقعه كاپيتولاسيون و اعتراض به آن كه منجر به تبعيد 14 ساله ايشان از ايران شد نيز مردم را مخاطب انديشهها و آرمانهاي انقلابي خود و موقعيت حساس و خطرناك مملكت قرار دادند و در دوران تبعيد نيز با پيامها و سخنرانيها و اعلاميههاي خود همين روند را تداوم بخشيدند و مردم را به منافع و مصالحشان آگاه و شاه را عامل بدبختي و فلاكت ايران ميخواندند و تنها و در واقع اساسيترين قدرت نابود كننده شاه را مردم ميدانستند و براي همين همواره ايشان را بر عليه رژيم شاهنشاهي تحريك و دعوت به قيام و بسيج عليه شاه و دستگاه حاكمهاش ميكردند.
با اينكه در زمان حكومت پهلوي، مبارزات سياسي در داخل و خارج كشور كم و بيش به چشم ميخورد كه هر كدام استراتژي و تاكتيك متفاوتي را براي مبارزه با رژيمهاي ديكتاتوري در پيش گرفته بودند، عدهاي شيوة مبارزه مسلحانه و عده ديگر مشي سياسي و روآوري به مجامع بينالمللي را مدنظر داشتند و عدهاي نيز اتكا به حكومتهاي به ظاهر انقلابي و كسب حمايت آنان را جهت براندازي در خط و مشي مبارزاتي خود قرار داده بودند. امام خميني(ره) بدون اينكه هيچ يك از اين استراتژيها را تأييد كند همچنان به استراتژي اساسي بسيج و حضور همه جانبه اقشار مختلف مردم در مبارزه عليه رژيم شاهنشاهي تأكيد داشتند كه در حقيقت بر پايه سياستي جديد و نويني، مبتني بر معيارهاي اسلامي بنا نهاده شده بود. رهبري و استراتژي امام در دوره پيدايش و تداوم و در نهايت پيروزي انقلاب اسلامي حول آيه «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» شكل ميگيرد و بسيج بر حسب مقتضيات زمان در معناي سياسي آن مورد استفاده قرار ميگيرد. جوهره چنين كششي را بايد در تأييد و ترويج اين اعتماد داشت كه سياست ما عين ديانت ماست و ديانت ما عين سياست ماست.
تأكيد بر چنين اعتقادي از سوي رهبر كه در عين پرچمداري انقلاب، مرجع تقليد ديني مردم نيز هست موجب شد عاشوراي حسيني از سوگواريهاي محض فراتر رفته و هيأتهاي مذهبي به تشكلهاي سياسي تبديل شود . ما ملت گريه سياسي هستيم به تعبير خود امام».
راهبرد امام در انتخاب و گزينش مؤلفه بسيج مردمي گسترده، تام و كامل و بدون عيب و نقص بود. در شرايطي كه تمامي گروهها و سازمانهاي سياسي با سابقه كشور از لحاظ ايدئولوژيك، استراتژي و نوعي سازماندهي به بنبست رسيده بودند، راهگشاي حركت عمومي ملت بود، از يك سو گروههاي اصلاحطلب بيش از دهه پنجاه به بنبست رسيده بودند و راهبرد آنها كارايي خود را در ايجاد تحول در نظام ساسي از دست داده بود. گروههاي معتقد به مبارزه مسلحانه نيز، يا توسط رژيم سركوب شده در تنها در زندانها ادامه حيات ميدادند و يا اينكه از درون و با كودتا، استحاله يافته و تداومناپذيري خود را به اثبات رسانيده بود در چنين شرايط يأسآوري راهبرد امام خميني(ره) براي عمومي كردن مبارزه عليه شاه، خروج از اينبست را به مردم نويد داد.[6] در بينش بسيج مردمي امام خميني نه گزينش راه مبارزه مسلحانه و چريكي مطرح بود و نه تشكيل حزب سياسي و نه زد و بند و مصالحه با قدرتهاي جهاني، او راه فرهنگي عميق و مؤثري را انتخاب كرد كه نمونة آن را فقط در نهضتهاي انبياء ميتوان مشاهده كرد.
امام با تربيت شاگردان و مريداني كه فكر ديني و اسلامي ناب و عميق را به آنان القا كرده بود، نه تنها از نظر ذهني و علمي كه از نظر علمي و تربيتي نيز آنان را تحت تأثير شديدترين جذبههاي الهي، عرفاني و اخلاقي خود داشت و توانست با اتكاي به ايشان و ابزار قرار دادن آنها بعنوان تودهاي از مردم، انقلاب فرهنگي و معنوي عميقي در مردم ايجاد كند و آنها را جهت بسيج مردمي عليه شاهنشاهي آماده كنند. القاي انديشههاي امام(ره) به مردم و به خصوص به ذهن روشنفكران و علماي متعهد در طول پانزده سال به تدريج و با استفاده از زمينههاي فرهنگي و ريشهداري كه بدان اشاره شد انجام گرفت. «براي تحليل جامعهشناختي شيوه بسيج مردمي امام بايد به بافت اجتماعي ايران در سالهاي 57 ـ 1356 توجه كرد.
مشخصههاي جمعيتي ايران در اين دوره با جمعيتي 35 ميليون نفري بوده كه از اين حد 98٪ آن مسلمان و از ميان مسلمانان حدود 30 ميليون شيعه و بقيه را مسلمانان سني مذهب و غيرمسلمانان تشكيل ميدهند. آنچه كه از آمار فوق ميتوان فهميد عبارتست از:
1. كثرت قابل توجه جمعيت 2. اشتراك مذهبي اكثريت
3. عدم تعارض مذهبي 4. وجود انسجام دروني
مختصات جمعيتي ايران بيانگر آن است كه يك نظام سياسي به هر ميزان كه به بافت جمعيت نزديك باشد ميتواند از قوام، دوام و ثبات برخوردار باشد».[7]
بنابراين در تحليل انقلاب اسلامي و دليل اصلي موفقيت امام در بسيج تودهاي و اعتراضات ميليوني ضد حكومتي در سالهاي 57 ـ 1356 توجه به بافت جمعيتي ايران ضرورتي انكارناپذير ميباشد. در بينش مبارزاتي امام، توجه به دو سطح از انديشه بسيج مردمي امام، عشق و اصالت اين انديشه را روشنتر ميكند. امام مردم باوري را به عنوان يك جنبه از شريعت اسلامي مدنظر داشت و از سوي ديگر اصالت حركت سياسي جامعه در محوريت مردم و توجه دائمي به توده هاي مردمي كه امام از آنان به پابرهنگان تعبير ميفرمود ميدانست.
بدين جهت در جاي جاي انديشه امام اين اقبال عمومي موج ميزند. زماني كه نهضت دوران ابتدايي خود را ميگذراند امام صراحتاً به رژيم پهلوي ميگويد من به اتكاء مردم شاه را بيرون ميكنم. اين اتكاء مردم اگر چه در تاريخ صد ساله ما نسبتاً پديده نوظهوري است ولي از ديدگاه امام(ره) ريشه در فرهنگ ناب اسلامي دارد .
از نظر امام در اداره انقلاب، مردم بعنوان مركز ثقل پيشبرد مبارزه به شمار ميرفتند. با اتكاء به اين اصل در جريان براندازي حكومت، براي اولين بار در نظام دو قطبي، رهبري مبارزه بدون كمك يا قطب قدرت، در صدد تصاحب قدرت برآمد، مبتني بر همين اصل، جنگ مسلحانه به عنوان روش پذيرفته شده در جهان سوم و ايران، نفي گرديد و حضور ميليوني مردم در شهرها در راهيپمايي و همراه با شعارهاي ديني و انقلابي تجويز گرديد. [8]
جامعهشناسان سياسي تحقق اراده عمومي كه در آن اكثريت قريب به اتفاق مردم يكدل و يك زبان، ايده و آرمان واحدي را فرياد زنند، محال و غيرممكن ميانگاشتند. لكن به قول «كلر برير» و «پير بلانشه» براي اولين بار، اراده عمومي در انقلاب اسلامي ايران تحقق يافت. اين دو بر اين اعتقادند كه مشاهده ملتي يكپارچه كه دست خالي در برابر مسلسلها پس از يكسال تظاهرات، موفق به هزيمت دادن محكمترين ديكتاتورها شود، امري نيست كه هر روز تكرار شود .[9]
بنابراين امام خميني با اعتقاد راسخ به نقش كليدي مردم در سرنگوني نظام شاهنشاهي آنها را مركز ثقل و محور مبارزات خود قرار داد، «به طورمستقيم با آنها سخن گفت و آنان را به مبارزه تا پيروزي فراخواند. وي با توجه به رابطه معنوي شيعيان و مرجعيت، آحاد ملت را عليه وضع موجود بسيج كرد.
امام در همين راستا در مصاحبهاي كه با تلويزيون ايتاليا در تاريخ 22/10/57 انجام ميدهند بر اين محوريت تصريح و تأكيد ميكنند. ايشان در جواب سؤال خبرنگار كه ميپرسند قدرت حضرت عالي بر روي چه نيروي سياسي يا بر چه تشكيلات بنيادي اتكا خواهد داشت؟ تكيه شما مثلاً بر روي جبهههايي است يا بر روي روحانيون ميفرمايند: نظارت قوانين البته بر عهده روحانيون است ولي روحانيون هم به ملت اتكاء دارند نه به حزبي و من هم به حزبي وابسته نيستم و به ملت اتكاء دارم .
شاهد مثال ديگر در محوريت مردم در نگاه امام، آنجايي است كه با وجود آن كه در اثبات غاصبانه بودن حكومت شاه بر عنصر وابستگي به بيگانه، بر سر كار آمدن از طريق زور و مجاري غيرقانوني، زير پا گذاردن قوانين جاريه مملكت و عدم كارآمدي تأكيد مينمايند عمدهترين عامل فقدان مشروعيت آن را عدم مقبوليت عمومي و مردمي شاه و نظام سلطنت عنوان ميكنند. اعتماد و اتكاي امام به آرا و خواست مردم تنها به بعد سلبي انقلاب محدود نميشد، بلكه ايشان اين نگرش را در مراحل اثباتي انقلاب، برپايي نظام آينده و نظارت بر آن نيز تعميم و تسري ميدادند. [10] ايشان در پاسخ به پيشنهاد سالوسانه علي اميني، نخستوزير شاه، براي خارج كردن كشور از بنبست سياسي و آرامش ايران ميفرمايند: كسي صلاحيت دارد ايران را از بنبست خارج كند كه در بين مردم پايگاهي داشته باشد.
تعيين سياسي نظام با آراي خود مردم خواهد بود. ما طرح جمهوري اسلامي را به آراي عمومي ميگذاريم و اين حكومت در همه مراتب خود متكي به آراي مردم و تحت نظارت و ارزيابي و انتقاد عمومي خواهد بود. ايشان طرح حكومت آينده را بر دو پايه « اراده الهي و خواست مردم ترسيم ميكنند. ما ميخواهيم يك حكومت الهي باشد موافق ميل مردم، رأي مردم، و موافق حكم خدا آن چيزي كه مطابق اراده و ميل خداست موافق ميل مردم هم هست»[11] مارك گاريورسكي مي گويد : يكي از نتايج و پيامدهاي تأثيرگذار و تعيين كننده اين شيوه و رويكرد امام، اين است كه باعث بسيج گروههاي وسيعي از طبقات پايين و متوسط سنتي ميشود كه در عمل، ائتلاف تازهاي بين اين طبقهها و طبقه بالاي سنتي ايجاد ميكند.[12]
با چنين اتكائي و رويكردي كه امام به مردم داشتند استراتژي مبارزاتي ايشان هم نميتوانست فارغ و تهي از مردم باشد. لذا ميبينيم كه مشي امام در چنين مبارزه رو در رو با رژيم شاه، عمدتاً بر تلاش براي آگاه ساختن مردم در داخل كردن آنان در فرآيند رو به رشد انقلاب متمركز است. «امام اساساً با آن خط مشيهايي كه به پيشگامان انقلابيون حرفهاي و انقلابي كردن حزب انقلابي، به نيابت از مردم اعتقاد داشتند و در استراتژي گروههايي همچون مجاهدين خلق، آرمان مستضعفين، فرقان و امثالهم ظهور داشت. مخالف بودند و هيچ حركت و جرياني را بدون حضور گسترده مردم بعنوان انقلاب به رسميت نميشناختند. به همين خاطر بود كه ايشان در طول سالهاي مبارزه خويش آن دسته از اقداماتي كه تنها ميتوانست عناصر محدودي را در مقابل رژيم بسيج و متشكل سازد را توصيه و تأكيد نكردند.» [13] بلكه در تمام دوران مبارزه سعي داشتند تا پي يك دوره فعاليت آگاهي دهنده و بسترساز، زمينههاي مساعد يك قيام خودجوش و مردمي را فراهم آورند. تا جامعه به پاي خويش در آستانه يك خيزش گسترده قرار گيرد. تجربياتي تاريخي در اقصاي جهان و در گذشته ايران نشان داده است كه جنبشهايي كه به هر دليل نتوانستهاند پشتوانه و حضور مردمي لازم براي حركت خويش را تدارك ببينند و يا بر اثر شتاب بيش از حد و بعضاً اتخاذ روشها و تاكتيكهاي نامناسب، از مردم پيش افتاده، و از همراهي آنان محروم ماندهاند در انزواي ساكت و سرد به خاموشي گرائيدهاند. هر چند شكست و پيروزي و همراهي و عدم همراهي مردم، به تنهائي معيار سنجش حقانيت يك جنبش اجتماعي به شمار نميرود. ليكن محك گويايي براي ارزيابي صحت و كارآمدي مشي اتخاذ شده و تاكتيكهاي به كار رفته در يك اقدام سياسي گسترده ميباشد.
يقيناً جنبشهاي به خاموشي گرائيده و مبارزات سركوب شده در تاريخ معاصر ايران، در خيزش انقلابي اخير مردم كه پس از دو سده جهاد و مقاومت سرانجام صد جاي پيروزي را در آغوش كشيده تأثير نماياني داشته است. ليكن آنچه كه نقش اساسي و بارزي در تحقق پيروزي ايفا نمود و انقلابي به معناي حقيقي كلمه در ايران پديد آورد، مشاركت چشمگير مردم و شكلگيري بسيج كامل تودهاي در فرآيند انقلاب بوده است. اين پديده جز به نگاه مردم محور امام و جز از طريق اتخاذ تاكتيكهايي در مبارزه كه نقش اصلي را در آن مردم به عهده دارند، نميتوانست شكل بگيرد .«بنابراين راهبرد مردمگرايي و مشي جمهور گرايانه امام در شرايطي بعنوان بديلي نو در فضاي سياسي كشور ما و در مقابل رويكردهاي متنوع نخبه سالار مطرح شد. كه مشيهاي مبارزاتي ديگر در نظرياتي كه در عمل به گستره محدود حزب و سازمان پيشتاز، روشنفكران و آگاهان، علما و مراجع و گروهي از سياستمداران حرفهاي محدود كرده بودند. امام صرفنظر از آنكه دعوت مردم، دعوتي عام بود. مشي مبارزاتي وي در سرشت خود به گونهاي بود كه به مشاركت گسترده همه اصناف و اقشار و طبقات ملت از مرد و زن تكوين نمييافت اما با گسترانيدن حوزه سياست تا حاشيهترين لايههاي اجتماع توانست جوشش را از درون همين ملت سامان كند و تنها با اتكاء به نيروي آن، انقلابي را كه لامحاله در راه بود با كمترين هزينهها پيروز كند.[14] و هالبدي فرد در كتاب ديكتاتوري در تحليل اين راهبرد امام مي گويد براي نخستين بار در تاريخ انقلابات جهان توانست ارتشي را كه در اثر جنگ با بيگانگان تضعيف نشده بود متلاشي سازد. و كليه شهرها و بخشهاي ايران را عليه رژيم پهلوي بسيج كند و تمام اقشار ملت را از كليه طبقات جامعه ايران متمايل كند به پايان دادن و به نظام سلطنتي و سلطه بيگانه كه اين نظام نماينده آن به شمار ميرفت.»[15] آنچه مسلم است يكي از رموز موفقيت امام در بسيج مردم طرح كردن و بيان، اهداف متعالي و مطلوب نهضت اسلامي بود كه انگيزه اصلي مردم در لبيكگوئي به امام و قيام عليه سلطنت پهلوي بود. كه همانا حكومت اسلامي و بيان ويژگيها و شاخصهها و امتيازات جامعه تحت لواي حكومت اسلامي در رأس اين اهداف قرار داشت. «جاني مامبوه نويسنده زامبيا، طي مطلبي در نشريه تايمز زامبيا با اشاره به نقش راهبردي امام در بسيج تودهها و پيروزي انقلاب اسلامي مينويسد: هيچ انقلابي بدون حضور كامل تودههاي وسيع مردم صورت نميگيرد و مردم تنها در صورتي در انقلاب شركت خواهند كرد كه اهداف آن پاسخگوي آنان باشد.[16]
بنابراين مهمترين نتيجه اين بررسي، گستردگي و آن وسعت بسيج تودهاي با توجه به ايدئولوژي تواناي اسلام انقلابي و جامعنگر و بيان اهداف متعالي آن رهبري مستحكم امام خميني، و سازمانهاي پويا و ريشهدار و خيل عظيم جمعيت مشاركت كننده در آن است.
و لذا امت مسلمان و قهرمان ايران به نداي الهي و مخلصانه امام لبيك گفتند و با راهبرد بسيج مردمي منتخب امام توانستند بزرگترين حماسه انقلابي قرن بيستم را رقم زنند. و در واقع رهبري ديني با شيوه مبارزاتي بسيج مردمي و با تمسك به امكانات و ابزار انساني (روحانيون، گروهها، و انجمنهاي اسلامي و جوانان، زنان) امكانات مكاني (حوزههاي علميه، دانشگاهها، مساجد و حسينيهها) و امكانات زماني (بهرهگيري از ايام اللهها چون ماه محرم و صفر، تاسوعا و عاشورا) و نفوذ كلام ناشي از سيره عملي و نظري رهبري و برخاسته از فرهنگ ديني و پيوند عاشقانه و مريد و مرادي مردم مسلمانان و رهبري ديني و مرجعيت، عامل اصلي پيروزي بزرگترين و شگفتانگيزترين انقلاب قرن بيستم، يعني انقلاب اسلامي ايران بود.