0

مبحث سی و هفتم طرح صالحین:امام حسن عسکری(ع)

 
blueborzoei
blueborzoei
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : بهمن 1392 
تعداد پست ها : 6
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:مبحث سی و هفتم طرح صالحین:امام حسن عسکری(ع)

ولی حق حسن العسکری ای آن که قضا
مجری امر تو و بنده رای تو بود،
نه همین جای تو در سامره تنها باشد
که به دلهای محبان تو جای تو بود
.

.
آمدی تا شب های بی ستاره را در ماه غرق کنی
و دست های تنها مانده را بگیری و تا خدا بالا بکشی
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد
.
.
.
آمدی تا آفتاب رویت، قبله آفتاب گردان ها شود
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد
.
.
.
دست بیفشانید و عود بسوزانید
که یازدهمین مسافر بهار، از راه می رسد؛ قدم هایش را شکوفه باران کنید!
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد
.
.
.
میلاد یازدهمین حجت خداوند، پیام آور آیینه و روشنی، بر رهروان صدیقش مبارک باد!
.

.
.
میلاد یازدهمین امام، و سیزدهمین کشتی نجات آقا امام حسن عسکرى (ع) بر شما مبارک باد
.
.
.
پسر فاطمه، نور هدی
سبزترین باغ بهار خدا
با تو دل از غصه رها می شود
پاکتر از آینه ها می شود
ای گل گلزار خدا، یا حسن عسکرى (ع)
آینه ی قبله نما یا حسن عسکرى (ع)
.
.
.
در شادى به روى مردم دنیا واشد
مولد غنچه شد و فصل اقاقى ها شد
ماه زیباى مدینه تو دل تاریکیا
کودکى، لاله رخى، میوه هفت آسمونا
کودکى با همه خصلت مردان خدا
پسر پاک نقى هَدِیّه خوب خدا
یا حسن عید تو امروزِ وُ دل عیدى مى خواد
عیدیمون باشه همین که آقامون مهدى بیاد
.
.
.
زمین را بیارایید و ثانیه ها را در عطر شکوفه های عشق بپیچید. هلهله کنید و پای بکوبید که اینک،
یازدهمین فصل کتاب شیعه، با دست های سبز مردی از تبار ملکوت، ورق می خور د.
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.
.
.
.
با نام «حَسَن»، باب یازدهم کتاب امامت نگاشته می شود و این، مژده ای است برای ما که چیزی به
کلیّت روشنی نمانده است. چیزی نمانده به سرزدنِ یگانه گوهر عشق و اتمام حجت.
از هم اکنون، دنیا چشمان پرفروغش را به انتظار می نشیند.
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.
.
.
.
او آمده است؛ تا خورشید، مبدأ همه آیینه ها باشد. شکفتن بهار در بهاری دل انگیزتر؛
دمیدن گلِ حُسن در حُسنی فزون تر، روییدن گلی دلرُباتر در گلستان طاها!
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.
.
.
.
قدم بر چشم های زمین نهاده ای و جهان روشن شد. صفا آورده ای به ماتمکده دل دنیا!
روشنایی آوردی به شب های بی ستاره اهالی!
ای ستاره دنباله دار! عشق، امروز، در سایبان مهربانی تو منزل می کند.
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.
.
.
.
می آید امروز؛ یازدهمین ستاره، یازدهمین ماه، امام ثانیه های سلوک،
امام جبین بر افروخته ازجلای جان، از کثرت طاعت، از اوج خشوع.
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.
.
.
.
تو آمدی و کوچه های مدینه را باران شکوفه پوشاند؛ آمدی و آینه ها، به پابوسی ات، آب های جهان را
به انعکاس برخاستند. آمدی، تو یازدهمین چراغ پرفروغ ولایت باشی.
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.
.
.
.
بهار تازه و گل تازه و چمن تازه
ستاره یار و فلک یار و دورگردون، یار
هر آن که بر گل رخسار تو گشاید چشم
بهار را چه کند؟ ای به «چهر» رشکِ بهار!
درخت اگر گل سوری، به باغ آورده
نهال قامت تو، آفتاب دارد بار!
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.
.
.
.
آن که می آید، شکوه آسمان، عظمت زمین، صداقت ایمان و نجابت آب است.
بهار از نامش شکوفا و عشق از یادش لبریز است!
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.
.
.
.
آمد؛ سیزدهمین حلقه از منظومه نور، سیزدهمین آیه از سوره عترت و سیزدهمین ساقی میخانه عشق.
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد

 

اس ام اس تبریک ولادت امام حسن عسگری

 

 

شنبه 19 بهمن 1392  11:39 AM
تشکرات از این پست
farshon
maryamjoon
maryamjoon
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 1178
محل سکونت : تهران

پاسخ به:مبحث سی و هفتم طرح صالحین:امام حسن عسکری(ع)

زندگاني حضرت امام حسن عسکري(ع)
 
 
امام حسن عسکري (ع) در سال 232هجري در مدينه چشم به جهان گشود. مادر والا گهرش سوسن يا سليل زني لايق و صاحب فضيلت و در پرورش فرزند نهايت مراقبت را داشت، تا حجت حق را آن چنان که شايسته است پرورش دهد.
 
اين زن پرهيزگار در سفري که امام عسکري (ع) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنيا رحلت کرد. کنيه آن حضرت ابامحمد بود.
 
صورت و سيرت امام حسن عسکري (ع)
امام يازدهم صورتي گندمگون و بدني در حد اعتدال داشت. ابروهاي سياه کماني، چشماني درشت و پيشاني گشاده داشت. دندانها درشت و بسيار سفيد بود. خالي بر گونه راست داشت.
 
امام حسن عسکري (ع) بياني شيرين و جذاب و شخصيتي الهي باشکوه و وقار و مفسري بي نظير براي قرآن مجيد بود. راه مستقيم عترت و شيوه صحيح تفسير قرآن را به مردم و به ويژه براي اصحاب بزرگوارش - در ايام عمر کوتاه خود - روشن کرد.
 
دوران امامت
به طور کلي دوران عمر 29ساله امام حسن عسکري (ع) به سه دوره تقسيم مي گردد:
دوره اول 13سال است که زندگي آن حضرت در مدينه گذشت.
دوره دوم 10سال در سامرا قبل از امامت.
دوره سوم نزديک 6 سال امامت آن حضرت مي باشد.
 
دوره امامت حضرت عسکري (ع) با قدرت ظاهري بني عباس رو در روي بود. خلفايي که به تقليد هارون در نشان دادن نيروي خود بلندپروازيهايي داشتند.
 
امام حسن عسکري (ع) از شش سال دوران اقامتش، سه سال را در زندان گذرانيد. زندانبان آن حضرت صالح بن وصيف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود، تا بتواند آن حضرت را - به وسيله آن دو غلام - آزار بيشتري دهد، اما آن دو غلام که خود از نزديک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثير آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاري گراييده بودند.
 
وقتي از اين غلامان جوياي حال امام شدند، مي گفتند اين زنداني روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نياز با معبود خود سرگرم است و با کسي سخن نمي گويد.
 
عبيدالله خاقان وزير معتمد عباسي با همه غروري که داشت وقتي با حضرت عسکري ملاقات مي کرد به احترام آن حضرت برمي خاست، و آن حضرت را بر مسند خود مي نشانيد. پيوسته مي گفت: در سامره کسي را مانند آن حضرت نديده ام، وي
زاهدترين و داناترين مردم روزگار است.
 
پسر عبيدالله خاقان مي گفت: من پيوسته احوال آن حضرت را از مردم مي پرسيدم. مردم را نسبت به او متواضع مي يافتم. مي ديدم همه مردم به بزرگواريش معترفند و دوستدار او مي باشند.
 
با آنکه امام (ع) جز با خواص شيعيان خود رفت و آمد نمي فرمودند، دستگاه خلافت عباسي براي حفظ آرامش خلافت خود بيشتر اوقات، آن حضرت را زنداني و ممنوع از معاشرت داشت.
 
از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکري (ع) يکي نيز اين بود که از طرف خلافت وقت، اموال و اوقات شيعه، به دست کساني سپرده مي شد که دشمن آل محمد (ص) و جريانهاي شيعي بودند، تا بدين گونه بنيه مالي نهضت تقويت نشود.چنانکه نوشته اند که احمد بن عبيدالله بن خاقان از جانب خلفا، والي اوقاف و صدقات بود در قم، و او نسبت به اهل بيت رسالت، نهايت مرتبه عداوت را داشت.
 
نيز اصحاب امام حسن عسکري، متفرق بودند و امکان تمرکز براي آنان نبود، کساني چون ابوعلي احمد بن اسحاق اشعري در قم و ابوسهل اسماعيل نوبختي در بغداد مي زيستند، فشار و مراقبتي که دستگاه خلافت عباسي، پس از شهادت حضرت رضا (ع) معمول داشت، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سخت ترين نوع درگيري واداشته بود. اين جناح نيز طبق ايمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلي، اين همه سختي را تحمل مي کرد، و لحظه اي از حراست (و نگهباني) موضع غفلت نمي کرد.
 
اينکه حضرت هادي (ع) و حضرت امام حسن عسکري (ع) هم از سوي دستگاه خلافت تحت مراقبت شديد و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با ياران خاص و کساني که براي حل مشکلات زندگي مادي و ديني خود به آنها مراجعه مي نمودند - کمتر معاشرت مي کردند به جهت آن بود که دوران غيبت حضرت مهدي (ع) نزديک بود، و مردم مي بايست کم کم بدان خو گيرند، و جهت سياسي و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهاي مذهبي بودند بخواهند، و پيش آمدن دوران غيبت در نظر آنان عجيب نيايد.
 
باري، امام حسن عسکري (ع) بيش از 29سال عمر نکرد ولي در مدت شش سال امامت و رياست روحاني اسلامي، آثار مهمي از تفسير قرآن و نشر احکام و بيان مسائل فقهي و جهت دادن به حرکت انقلابي شيعياني که از راههاي دور براي کسب فيض به محضر امام (ع) مي رسيدند بر جاي گذاشت.
 
در زمان امام يازدهم تعليمات عاليه قرآني و نشر احکام الهي و مناظرات کلامي جنبش علمي خاصي را تجديد کرد، و فرهنگ شيعي - که تا آن زمان شناخته شده بود - در رشته هاي ديگر نيز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگي چون يعقوب بن اسحاق کندي ، که خود معاصر امام حسن عسکري بود و تحت تعليمات آن امام، گرديد.
 
در قدرت علمي امام (ع) - که از سرچشمه زلال ولايت و اهل بيت عصمت مايه گرفته بود - نکته ها گفته اند. از جمله: همين يعقوب بن اسحاق کندي فيلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ايراني ابونصر فارابي شاگرد مکتب وي بوده است، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابي را که بر رد قرآن نوشته بود سوزانيد و بعدها از دوستداران و در صف پيروان آن حضرت درآمد.
 
شهادت امام حسن عسکري (ع)
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 260هجري نوشته اند.
 
در کيفيت وفات آن امام بزرگوار آمده است: فرزند عبيدالله بن خاقان گويد: روزي براي پدرم (که وزير معتمد عباسي بود) خبر آوردند که ابن الرضا - يعني حضرت امام حسن عسکري - رنجور شده، پدرم به سرعت تمام نزد خليفه رفت و خبر را به خليفه داد. خليفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد.
 
يکي از ايشان نحرير خادم بود که از محرمان خاص خليفه بود، امر کرد ايشان را که پيوسته ملازم خانه آن حضرت باشند، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند. و طبيبي را مقرر کرد که هر بامداد و پسين نزد آن حضرت برود، و از احوال او آگاه شود. بعد از دو روز براي پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است، و ضعف بر او مستولي گرديده. پس بامداد سوار شد، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطباي مسيحي و يهودي در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضي القضات (داور داوران) را طلبيد و گفت ده نفر از علماي مشهور را حاضر گردان که پيوسته نزد آن حضرت باشند.
 
و اين کارها را براي آن مي کردند که آن زهري که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنيا رفته، پيوسته ايشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربيع الاول سال 260 ه. ق آن امام مظلوم در سن 29سالگي از دار فاني به سراي باقي رحلت نمود.
 
بعد از آن خليفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد، زيرا شنيده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولي خواهد شد، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد... تا دو سال تفحص احوال او مي کردند....
 
اين جستجوها و پژوهشها نتيجه هراسي بود که معتصم عباسي و خلفاي قبل و بعد از او - از طريق روايات مورد اعتمادي که به حضرت رسول الله (ص) مي پيوست، شنيده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکري فرزندي پاک گهر ملقب به مهدي آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص) ولادت خواهد يافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد. بدين جهت به بهانه هاي مختلف در خانه حضرت عسکري (ع) رفت و آمد بسيار مي کردند، و جستجو مي نمودند تا از آن فرزند گرامي اثري بيابند و او را نابود سازند.
 
به راستي داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهيم (ع) و حضرت موسي (ع) تکرار مي شد. حتي قابله هايي را گماشته بودند که در اين کار مهم پي جويي کنند. اما خداوند متعال - چنانکه در فصل بعد خواهيد خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسيب زمان حفظ کرد، و همچنان نگاهداري خواهد کرد تا مأموريت الهي خود را انجام دهد.
 
باري، علت شهادت آن حضرت را سمي مي دانند که معتمد عباسي در غذا به آن حضرت خورانيد و بعد، از کردار زشت خود پشيمان شد. بناچار اطباي مسيحي و يهودي که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند، به ويژه در مأموريتهايي که توطئه قتل امام بزرگواري مانند امام حسن عسکري (ع) در ميان بود، براي معالجه فرستاد. البته از اين دلسوزيهاي ظاهري هدف ديگري داشت، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقيقت ماجرا بود.
 
بعد از آگاه شدن شيعيان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکري (ع) شهر سامره را غبار غم گرفت، و از هر سوي صداي ناله و گريه برخاست. مردم آماده سوگواري و تشييع جنازه آن حضرت شدند.
 
ماجراي جانشين بر حق امام عسکري (ع)
ابوالاديان مي گويد: من خدمت حضرت امام حسن عسکري (ع) مي کردم. نامه هاي آن حضرت را به شهرها مي بردم. در مرض موت، روزي من را طلب فرمود و چند نامه اي نوشت به مدائن تا آنها را برسانم. سپس امام فرمود: پس از پانزده روز باز داخل سامره خواهي شد و صداي گريه و شيون از خانه من خواهي شنيد، و در آن موقع مشغول غسل دادن من خواهند بود.
 
ابوالاديان به امام عرض مي کند: اي سيد من، هرگاه اين واقعه دردناک روي دهد، امامت با کيست؟
فرمود: هر که جواب نامه من را از تو طلب کند.
 
ابوالاديان مي گويد: دوباره پرسيدم علامت ديگري به من بفرما.
امام فرمود: هرکه بر من نماز گزارد.
 
ابوالاديان مي گويد: باز هم علامت ديگري بگو تا بدانم.
امام مي گويد: هر که بگويد که در هميان چه چيز است او امام شماست.
 
ابوالاديان مي گويد: مهابت و شکوه امام باعث شد که نتوانم چيز ديگري بپرسم. رفتم و نامه ها را رساندم و پس از پانزده روز برگشتم. وقتي به در خانه امام رسيدم صداي شيون و گريه از خانه امام بلند بود. داخل خانه امام، جعفر کذاب برادر امام حسن عسکري را ديدم که نشسته، و شيعيان به او تسليت مي دهند و به امامت او تهنيت مي گويند. من از اين بابت بسيار تعجب کردم پيش رفتم و تعزيت و تهنيت گفتم. اما او جوابي نداد و هيچ سؤالي نکرد.
 
چون بدن مظهر امام را کفن کرده و آماده نماز گزاردن بود، خادمي آمد و جعفر کذاب را دعوت کرد که بر برادر خود نماز بخواند. چون جعفر به نماز ايستاد، طفلي گندمگون و پيچيده موي، گشاده دنداني مانند پاره ماه بيرون آمد و رداي جعفر را کشيد و گفت: اي عمو پس بايست که من به نماز سزاوارترم.
 
رنگ جعفر دگرگون شد. عقب ايستاد. سپس آن طفل پيش آمد و بر پدر نماز گزارد و آن جناب را در پهلوي امام علي النقي عليه السلام دفن کرد. سپس رو به من آورد و فرمود: جواب نامه ها را که با تو است تسليم کن. من جواب نامه را به آن کودک دادم. پس «حاجزوشا» از جعفر پرسيد: اين کودک که بود، جعفر گفت: به خدا قسم من او را نمي شناسم و هرگز او را نديده ام.
 
در اين موقع، عده اي از شيعيان از شهر قم رسيدند، چون از وفات امام (ع) با خبر شدند، مردم به جعفر اشاره کردند. چند تن از آن مردم نزد جعفر رفتند و از او پرسيدند: بگو که نامه هايي که داريم از چه جماعتي است و مالها چه مقدار است؟ جعفر گفت: ببينيد مردم از من علم غيب مي خواهند! در آن حال خادمي از جانب حضرت صاحب الامر ظاهر شد و از قول امام گفت: اي مردم قم با شما نامه هايي است از فلان و فلان و همياني (کيسه اي) که در آن هزار اشرفي است که در آن ده اشرفي است با روکش طلا.
 
شيعياني که از قم آمده بودند گفتند: هر کس تو را فرستاده است امام زمان است اين نامه ها و هميان را به او تسليم کن.
 
جعفر کذاب نزد معتمد خليفه آمد و جريان واقعه را نقل کرد. معتمد گفت: برويد و در خانه امام حسن عسکري (ع) جستجو کنيد و کودک را پيدا کنيد. رفتند و از کودک اثري نيافتند. ناچار «صيقل» کنيز حضرت امام عسکري (ع) را گرفتند و مدتها تحت نظر داشتند به تصور اينکه او حامله است. ولي هرچه بيشتر جستند کمتر يافتند.
 
خداوند آن کودک مبارک قدم را حفظ کرد و تا زمان ما نيز در کنف حمايت حق است و به ظاهر از نظرها پنهان مي باشد. درود خداي بزرگ بر او باد.
 
شنبه 19 بهمن 1392  12:23 PM
تشکرات از این پست
goodby
goodby
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اسفند 1391 
تعداد پست ها : 62

پاسخ به:مبحث سی و هفتم طرح صالحین:امام حسن عسکری(ع)

 

امام حسن عسكري

 

امام حسن عسكرى، فرزند امام هادى(عليه السلام)، در روز هشتم ربيع الثّانى يا 24 ربيع الاوّل سال 232 هجرى قمرى در مدينه به دنيا آمد.
نام مادر گرامى آن حضرت را، سوسن و بعضى «سليل» و «حُدَيْث» نيز گفته اند.
او در هشتم ربيع الاوّل سال 260 هجرى قمرى با توطئه معتمد خليفه عبّاسى در شهر سامرّا، در 28 سالگى به شهادت رسيد.
آن حضرت بعد از شهادت پدر بزرگوارش در 22 سالگى به مقام امامت رسيد.
برنامه و مواضع او به عنوان مرجع فكرى شيعيان قلمداد گرديد و مصالح عقيدتى و اجتماعى آنان را كاملاً مراعات مىكرد.
در عصر آن حضرت، دشوارى ها و گرفتارى هايى پيش آمد كه از قدرت عبّاسيان كاست، تا جايى كه موالى و تركان بر حكومت دست يافتند، ولى فشار و شكنجه و آزار نسبت به امام و يارانش تخفيف پيدا نكرد.
متوكّل او را به زندان انداخت، بىآن كه سبب آن كار را بگويد! عبّاسيان تلاش مىكردند كه امام عسكرى(عليه السلام) را در دستگاه حكومت وارد كنند تا پيوسته مراقب او باشند و او را از پايگاه هاى خويش و از ياران و پيروانش دور سازند.
آن حضرت نيز مانند پدر بزرگوارش ناچار شد در سامرّا اقامت كند و زير نظر باشد.
مواضع علمى امام عسكرى(عليه السلام) در پاسخ هاى قاطع و استوار در مورد شبهه ها و افكار كفرآميز و بيان كردن حقّ، با روش مناظره و گفتگوهاى موضوعى و مناقشه ها و بحثهاى علمى، روز به روز شخصيّت آن حضرت را بارزتر نشان مىداد و مؤمنين را به شخصيّت مكتبى و فكرى خود مجهّز مىنمود و از طرفى پايدارى و ايستادگى آنان را در برابر جريانهاى فكرى خطرناك تضمين مىنمود.
كِنْدى (ابويوسف يعقوب بن اسحاق) فيلسوف عراقى در زمان امام(عليه السلام)، به زعم خود، پيرامون متناقضات قرآنى به خيال خود، كتابى تدوين كرد، امام عسكرى(عليه السلام)به وسيله بعضى از منسوبانِ به حوزه علمى او، با او تماس گرفت و كوشش او را با شكست رو به رو كرد و كِنْدى را قانع نمود كه در اشتباه بوده است، كِنْدى توبه كرد و اوراق خود را سوزانيد.
امام(عليه السلام) بيانات علمى قابل توجّهى در باب خلق قرآن براى ابوهاشم جعفرى ايراد فرمود و نيز مطالبى ارزشمند درباب تفسير قرآن از او نقل شده است.
براى امام عسكرى(عليه السلام) از مناطق گوناگون اسلامى كه پايگاه هاى مردمى او آنجا بود، به وسيله نمايندگانش كه در آن مناطق پراكنده بودند، اموالى فراهم مىآمد، و امام با دقّت بسيار و با روش هاى گوناگون مىكوشيد تا آن اموال را كاملاً از چشم دولتيان بپوشاند و پنهانى به مصرف رساند.
دولت عبّاسى در برابر ياران امام(عليه السلام) و در پاگاه هايى كه پشتيبان او بودند، قاطعانه و بىرحمانه ايستادگى مىكرد و براى از ميان برداشتن خطّمشى و برنامه امام و پراكنده كردن و وادار كردن ياران او كوشش هاى فراوان به عمل آورد.

مسأله مهدى و غيبت آن حضرت

امام عسكرى به وضوح مىديد كه اراده خداوند براى ايجاد دولت الهى بر روى زمين، بر اين تعلّق گرفته است كه فرزندش مهدى(عليه السلام)غيبت كند.
سخنان ائمّه پيشين و نصوص فراوان و پياپى، به آمدن مهدى(عليه السلام) بشارت مىداد و در اين موارد، روايات متواتر و صحيح از رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) در دست است، و مؤلّفان صحاح از اهل سنّت كه معاصران آن حضرت يا پيش از آن بوده اند ، روايات مربوط به مهدى موعود(عليه السلام) را نقل كرده اند كه بخارى و مسلم و احمد بن حنبل از آن جمله اند.
امام عسكرى تلاش مىكرد تا مردم را قانع سازد كه زمان غيبت فرا رسيده است و تنفيذ آن در شخص فرزندش امام مهدى(عليه السلام)صورت گرفته است.
اين امر درباره افكار افراد عادى دشوار مىنمود و امام(عليه السلام) به هر ترتيب، فكر غيبت را در اذهان و افكار، رسوخ مىداد و به مردم مىفهماند كه اين حقيقت را بايد بپذيرند و ديگران را به اين انديشه و اعتقاد و متفرّعات آن آگاه سازند.
دوستان و طرفداران امام(عليه السلام) به وسيله مكاتبه و مراسله با او تماس مىگرفتند و درباره مهدى موعود از حضرتش پرسش مىنمودند و جواب لازم و كافى را دريافت مىكردند.
شيعيان وقتى اموالى را از حقوق شرعىاى كه بر آنان واجب بود، براى امام عسكرى(عليه السلام)مىبردند ابتدا حضور به «عثمان بن سعيد عمرى» وارد مىشدند و او كه براى سرپوش گذاشتن بر فعّاليّتهاى امام(عليه السلام) و براى مصلحت او، تجارت روغن مىكرد، پول هايى را كه تحويل مىگرفت در خيكهاى روغن مىگذاشت و دور از چشم حاكمان، براى امام مىفرستاد، زيرا اگر بر قضيّه واقف مىشدند همه آن را مصادره مىكردند.

قيام صاحب زنج و برخورد امام عسكرى(عليه السلام)

در زمان خلافت مهتدى عبّاسى، صاحب الزّنج، به اتّفاق بردگان و فقرا و مستضعفين سر به قيام برداشت و توانست بر بصره و اطراف آن چيره گردد و ادّعا داشت كه او از سلاله پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است و نسبش به امام على بن ابيطالب(عليه السلام)مىرسد.
مسعودى در مروج الذّهب مىنويسد: او زاده يكى از روستاهاى رى بوده و بيشتر يارانش از موالى و زنجىها بود كه دشوارى هايى براى عبّاسىها پديد آورد و نزديك بود بغداد، پايتخت آنها را پس از نبردهاى سختى كه ميان او و خلفاى عبّاسى جريان داشت به تصرّف خود درآوَرَد.
امام عسكرى(عليه السلام) فرمود: صاحب الزّنج از ما اهل بيت نيست.
در اين حال، هر گاه سخن از قيام او به ميان مىآمد و به دنبال آن كشتن پيرمردان و كودكان و به اسارت گرفتن زنان و سوزاندن شهرها و خانه ها و ديگر اعمال ناروايى كه اتّفاق مىافتاد، انتساب او را به علوىها تكذيب مىكرد و آنان را با مشرب خوارج ارزيابى مىنمود.
ولى كسى كه حوادث آن دوره از تاريخ اسلامى را، كه ترك ها و غلامان مقدّرات كشور را در قدرت خود گرفته بودند و نيز ظلم و بيدادى كه سرتاسر مملكت اسلامى و مردم آن را فرا گرفته بود و در همان حال، خليفه تقريباً هيچ كاره بود، مدّ نظر قرار دهد، به نظرش بعيد نمىآيد كه حركت صاحب الزّنج و پيروان او همچون ديگر قيام ها به رهبرى علوىها و ديگران ترتيب داده مىشده است تا از آنچه بر مردم در آن زمان مىرفت رهايى پيدا كنند و كارهاى ناروايى كه به آنها نسبت داده شده چه بسا ساخته و پرداخته خودِ حُكّام و دستگاه هاى آنها براى بدنام كردنشان بوده باشد.
و در مورد آنچه راويان از قول امام روايت كرده اند كه «صاحب الزّنج» از ما نيست، شايد بتوان گفت: كه اين سخن بر فرض صحّت، صريحاً گوياى تكذيب انتساب ايشان به خود نبوده، زيرا امكان دارد كه منظور حضرت اين باشد كه او در كارها و اقدام هايش ، از ما نيست; همچنان كه امكان دارد امام از سوى حكّام وقت، مجبور به بيان چنين سخنى شده باشد.
برخى روايات، آن چنان كه در «اكمال الدّين» شيخ صدوق آمده، اشاره به اين دارند كه او هرگز دروغگو نبوده است.
به هر حال، برخورد معتمد عبّاسى با امام حسن عسكرى تفاوتى با برخوردهاى حاكمان عبّاسى پيش از او با ايشان نداشت.
او امام را تحت مراقبت شديدى قرار داد، به طورى كه كسى جز در شرايط ويژه اى كه امام با نزديكان خود قرار گذاشته بود، امكان تماس با آن حضرت را نمىيافت و هر آنچه كه از خارج به ايشان مىرسيد يا به خارج مىدادند، از طريق مراسله بود.
وقتى كه خبر كسالت امام به گوش معتمد عبّاسى رسيد، دستور داد تا خانه آن حضرت را زير نظر بگيرند.
پس از شهادت امام نيز تفتيش و بازجويى كامل به عمل آمد و همه اثاث خانه را مُهر و موم كردند و آن گاه در صدد تحقيق و بازجويى از فرزندان امام عسكرى(عليه السلام) برآمدند و به قابله ها دستور دادند كه زنان را تحت معاينه دقيق قرار دهند و اگر آثار حمل در يكى از آنان ديدند به خليفه گزارش كنند.
هراس و وحشت عبّاسيان از مهدى موعود كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)نويد ظهورش را بارها داده بود و او را بزرگترين مصلح در تاريخ جامعه بشرى ـ كه طومار ظلم و ستم را در هم خواهد پيچيد و عدالت اجتماعى را برقرار خواهد ساخت ـ معرّفى كرده بود، روز به روز بالا مىگرفت.
آنان مىخواستند با كشتن نسل پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، مانع ظهور امام منتَظر گردند و امام عسكرى(عليه السلام) در نامه اى به همين مطلب اشاره كرده:

«پنداشته اند با كشتن من، نسلم را قطع خواهند كرد و حال آن كه خداوند خواسته آنان را تكذيب كرده است و سپاس خداى را كه مرا از جهان نَبُرْد تا آن كه جانشين و امام بعد از من را نشانم داد. او در خلقت و اخلاق، شبيه ترين كس به پيامبر اكرم است. خداوند او را در دوران غيبت حفظ مىكند، سپس او را ظاهر مىسازد تا زمين را پس از آن كه پر از ظلم و ستم شده باشد، سرشار از عدالت و برابرى كند.»

اينك در ميان سخنان و كلمات گهربار حضرت امام عسكرى(عليه السلام)، كه هر يك به منزله چراغ هدايت و مشعل فروزان راه زندگى است، چهل حديثِ برگزيده، تقديمِ تشنگان آب زلال و حيات بخش مكتب انسان سازش مىشود.
به اميد آن كه همگى بهره لازم را از كلمات شريفش برگيريم و منتظر ظهور فرزند دلبند و برومندش باشيم.
* * *

چهل حديث

قالَ الاِْمامُ الْعَسْكَرى(عليه السلام):

1- پرهيز از جدال و شوخى
«لا تُمارِ فَيَذْهَبَ بَهاؤُكَ وَ لا تُمازِحْ فَيُجْتَرَأَ عَلَيْكَ.»:
جدال مكن كه ارزشت مىرود و شوخى مكن كه بر تو دلير شوند.
2- تواضع در نشستن
«مَنْ رَضِىَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الَْمجْلِسِ لَمْ يَزَلِ اللّهُ وَ مَلائِكَتُهُ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ حَتّى يَقُومَ.»:
هر كه به پايين نشستن در مجلس خشنود باشد، پيوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخيزد.
3- هلاكت در رياست و افشاگرى
«دَعْ مَنْ ذَهَبَ يَمينًا وَ شِمالاً، فَإِنَّ الرّاعِىَ يَجْمَعُ غَنَمَهُ جَمْعَها بِأَهْوَنِ سَعْى وَ إِيّاكَ وَ الاِْذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّياسَةِ، فَإِنَّهُما يَدْعُوانِ إِلَى الْهَلَكَةِ.»:
آن كه را به راست و چپ رود واگذار! به راستى چوپان، گوسفندانش را به كمتر تلاشى گِرد آوَرَد. مبادا اسرار را فاش كرده و سخن پراكنى كنى و در پىرياست باشى، زيرا اين دو، آدمى را به هلاكت مىكشانند.
4- گناهى كه بخشوده نشود
«مِنَ الذُّنُوبِ الَّتى لا تُغْفَرُ : لَيْتَنى لا أُؤاخَذُ إِلاّ بِهذا. ثُمَّ قالَ: أَلاِْشْراكُ فِى النّاسِ أَخْفى مِنْ دَبيبِ الَّنمْلِ عَلَى الْمَسْحِ الاَْسْوَدِ فِى اللَّيْلَةِ الْمُظْلِمَةِ.»:
از جمله گنـاهانى كـه آمرزيده نشود ايـن است كه [آدمى ] بگويد: اى كاش مرا به غير از اين گناه مؤاخذه نكنند. سپس فرمود: شرك در ميان مردم از جنبش مورچه بر روپوش سياه در شب تار نهانتر است.
5- نزديكتر به اسم اعظم
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ أَقْرَبُ إِلَى اسْمِ اللّهِ الاَْعْظَمِ مِنْ سَوادِ الْعَيْنِ إِلى بَياضِها.»:
«بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» به اسم اعظم خدا، از سياهى چشم به سفيدىاش نزديكتر است.
6- دوستى نيكان و دشمنى بدان
«حُبُّ الاَْبْرارِ لِلاَْبْرارِ ثَوابٌ لِلاَْبْرارِ، وَ حُبُّ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ فَضيلَةٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الْفُجّارِ لِلاَْبْرارِ زَيْنٌ لِلاَْبْرارِ، وَ بُغْضُ الاَْبْرارِ لِلْفُجّارِ خِزْىٌ عَلَى الْفُجّارِ.»:
دوستى نيكان به نيكان، ثوابست براى نيكان. و دوستى بدان به نيكان، فضيلت است براى نيكان. و دشمنى بدان با نيكان، زينت است براى نيكان. و دشمنى نيكان با بدان، رسوايى است براى بدان.
7- سلام نشانه تواضع
«مِنَ التَّواضُعِ أَلسَّلامُ عَلى كُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الَْمجْلِسِ.»:
از جمله تواضع و فروتنى، سلام كردن بر هر كسى است كه بر او مىگذرى، و نشستن در پايين مجلس است.
8- خنده بيجا
«مِنَ الْجَهْلِ أَلضِّحْكُ مِنْ غَيْرِ عَجَب.»:
خنده بيجا از نادانى است.
9- همسايه بد
«مِنَ الْفَواقِرِ الَّتى تَقْصِمُ الظَّهْرَ جارٌ إِنْ رَأى حَسَنَةً أَطْفَأَها وَ إِنْ رَأى سَيِّئَةً أَفْشاها.»:
از بلاهاى كمرشكن، همسايه اى است كه اگر كردار خوبى را بيند نهانش سازد و اگر كردار بدى را بيند آشكارش نمايد.
10- پندى گويا و جامع
«أُوصيكُمْ بِتَقْوَى اللّهِ وَ الْوَرَعِ فى دينِكُمْ وَالاِْجْتَهادِ لِلّهِ وَ صِدْقِ الْحَديثِ وَ أَداءِ الأَمانَةِ إِلى مَنِ ائْتَمَنَكُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فاجِر وَ طُولُ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجَوارِ. فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ(صلى الله عليه وآله وسلم) صَلُّوا فى عَشائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ إِذا وَرَعَ فى دينِهِ وَ صَدَقَ فى حَديثِهِ وَ أَدَّى الاَْمانَةَ وَ حَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ قيلَ: هذا شيعِىٌ فَيَسُرُّنى ذلِكَ. إِتَّقُوا اللّهَ وَ كُونُوا زَيْنًا وَ لا تَكُونُوا شَيْنًا، جُرُّوا إِلَيْنا كُلَّ مَوَدَّة وَ ادْفَعُوا عَنّا كُلَّ قَبيح، فَإِنَّهُ ما قيلَ فينا مِنْ حَسَن فَنَحْنُ أَهْلُهُ وَ ما قيلَ فينا مِنْ سُوء فَما نَحْنُ كَذلِكَ.»:
لَناحَقٌّ فى كِتابِ اللّهِ وَ قَرابَةٌ مِنْ رَسُولِ اللّهِ وَ تَطْهيرٌ مِنَ اللّهِ لا يَدَّعيهِ أَحَدٌ غَيْرُنا إِلاّ كَذّابٌ. أَكْثِرُوا ذِكْرَ اللّهِ وَ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ تِلاوَةَ الْقُرانِ وَ الصَّلاةَ عَلَى النَّبِىِّ(صلى الله عليه وآله وسلم)فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلى رَسُولِ اللّهِ عَشْرُ حَسَنات، إِحْفَظُواما وَصَّيْتُكُمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُكُمُ اللّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَيْكُمْ السَّلامَ.»:
شما را به تقواى الهى و پارسايى در دينتان و تلاش براى خدا و راستگويى و امانتدارى درباره كسى كه شما را امين دانسته ـ نيكوكار باشد يا بدكار ـ و طول سجود و حُسنِ همسايگى سفارش مىكنم. محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)براى همين آمده است. در ميان جماعت هاى آنان نماز بخوانيد و بر سر جنازه آنها حاضر شويد و مريضانشان را عيادت كنيد. و حقوقشان را ادا نماييد، زيرا هر يك از شما چون در دينش پارسا و در سخنش راستگو و امانتدار و خوش اخلاق با مردم باشد، گفته مىشود: اين يك شيعه است، و اين كارهاست كه مرا خوشحال مىسازد. تقواى الهى داشته باشيد، مايه زينت باشيد نه زشتى، تمام دوستى خود را به سوى ما بكشانيد و همه زشتى را از ما بگردانيد، زيرا هر خوبى كه درباره ما گفته شود ما اهل آنيم و هر بدى درباره ما گفته شود ما از آن به دوريم. در كتاب خدا براى ما حقّى و قرابتى از پيامبر خداست و خداوند ما را پاك شمرده، احدى جز ما مدّعى اين مقام نيست، مگر آن كه دروغ مىگويد. زياد به ياد خدا باشيد و زياد ياد مرگ كنيد و زياد قرآن را تلاوت نماييد و زياد بر پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) سلام و تحيّت بفرستيد. زيرا صلوات بر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ده حسنه دارد. آنچه را به شما گفتم حفظ كنيد و شما را به خدا مىسپارم، و سلام بر شما.
11- انديشه در كار خدا
«لَيْسَتِ الْعِبادَةُ كَثْرَةَ الصِّيامِ وَ الصَّلوةِ وَ إِنَّما الْعِبادَةُ كَثْرَةُ التَّفَكُّرِ فى أَمْرِ اللّهِ.»:
عبادت كردن به زيادى روزه و نماز نيست، بلكه [حقيقتِ] عبادت، زياد در كار خدا انديشيدن است.
12- پليدى خشم
«أَلْغَضَبُ مِفْتاحُ كُلِّ شَرٍّ.»:
خشم و غضب، كليد هر گونه شرّ و بدى است.
13- ويژگى هاى شيعيان
«شيعَتُنا الْفِئَـةُ النّاجِيَةُ وَالْفِرْقَةُ الزّاكِيَةُ صارُوا لَنا رادِئًا وَصَوْنًا وَ عَلَى الظَّلَمَةِ أَلَبًّا وَ عَوْنًا سَيَفْجُرُ لَهُمْ يَنابيعُ الْحَيَوانِ بَعْدَ لَظْىِ مُجْتَمَعِ النِّيرانِ أَمامَ الرَّوْضَةِ.»:
پيروان ما، گروه هاى نجات يابنده و فرقه هاى پاكى هستند كه حافظان [آيين] مايند، و ايشان در مقابل ستمكاران، سپر و كمككار ما [هستند]. به زودى چشمه هاى حيات [منجىِ بشريّت] بعد از گدازه توده هاى آتش! پيش از ظهور براى آنان خواهد جوشيد.
14- ناآرامى كينه توز
«أَقَلُّ النّاسِ راحَةً أَلْحُقُودُ.»:
كينه توز ، ناآرامترينِ مردمان است.
15- پارساترين مردم
«أَوْرَعُ النّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، أَعْبَدُ النّاسِ مَنْ أَقامَ عَلَى الْفَرائِضِ أَزْهَدُ النّاسِ مَنْ تَرَكَ الْحَرامَ، أَشَدُّ النّاسِ اجْتَهادًا مَنْ تَرَكَ الذُّنُوبَ.»:
پارساترين مردم كسى است كه در هنگام شبهه توقّف كند. عابدترين مردم كسى است كه واجبات را انجام دهد. زاهدترين مردم كسى است كه حرام را ترك نمايد. كوشننده ترين مردم كسى است كه گناهان را رها سازد.
16- وجود مؤمن
«أَلْمُؤْمِنُ بَرَكَةٌ عَلَى الْمُؤْمِنِ وَ حُجَّةٌ عَلَى الْكافِرِ.»:
مؤمن براى مؤمن ،بركت و بر كافر، اتمام حجّت است.
17- محصول اعمال
«إِنَّكُمْ فى آجال مَنْقُوصَة وَ أَيّام مَعْدُودَة وَ الْمَوْتُ يَأْتى بَغْتَةً، مَنْ يَزْرَعْ خَيْرًا يَحْصِدُ غِبْطَةً وَ مَنْ يَزْرَعْ شَرًّا يَحْصِدُ نِدامَةً، لِكُلِّ زارِع ما زَرَعَ لا يُسْبَقُ بَطىءٌ بِحَظِّهِ، وَ لا يُدْرِكُ حَريصٌ ما لَمْ يُقَدَّرُ لَهُ، مَنْ أُعْطِىَ خَيْرًا فَاللّهُ أَعْطاهُ، وَ مَنْ وُقِىَ شَرًّا فَاللّهُ وَقاهُ.»:
شما عمر كاهنده و روزهاى برشمرده اى داريد، و مرگ به ناگهان مىآيد، هر كس تخم خيرى بكارد به خوشى بِدْرَوَد، و هر كس تخم شرّى بكارد به پشيمانى بِدْرَوَد. هر كه هر چه بكارد همان براى اوست. كُندكار را بهره از دست نرود و آزمند آنچه را مقدرّش نيست در نيابد، هر كه به خيرى رسد خدايش داده، و هر كه از شرّى رهد خدايش رهانده.
18- شناخت احمق و حكيم
«قَلْبُ الأَحْمَقِ فى فَمِهِ وَ فَمُ الْحَكيمِ فى قَلْبِهِ.»:
قلب احمق در دهان او و دهان حكيم در قلب اوست.
19- تلاش براى رزق مقدّر
«لا يَشْغَلْكَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَل مَفْرُوض.»:
رزق و روزىِ ضمانت شده، تو را از كار واجب باز ندارد.
20- عزّتِ حقگرايى
«ما تَرَكَ الْحَقَّ عَزيزٌ إِلاّ ذَلَّ، وَلا أَخَذَ بِهِ ذَليلٌ إِلاّ عَزَّ.»:
هيچ عزيزى حقّ را رها نكند، مگر آن كه ذليل گردد و هيچ ذليلى به حقّ نياويزد، مگر آن كه عزيز شود.
21- دوست نادان
«صَديقُ الْجاهِلِ تَعَبٌ.»:
دوست نادان، مايه رنج است.
22- بهترين خصلت
«خَصْلَتانِ لَيْسَ فَوْقَهُما شَىْءٌ: أَلاِْيمانُ بِاللّهِ وَ نَفْعُ الاِْخْوانِ.»:
دو خصلت است كه بهتر و بالاتر از آنها چيزى نيست:ايمان به خدا و سود رساندن به برادران.
23- نتيجه جسارت بر پدر
«جُرْأَةُ الْوَلَدِ عَلى والِدِهِ فى صِغَرِهِ تَدْعُوا إِلَى الْعُقُوقِ فى كِبَرِهِ.»:
جرأت و دليرى فرزند بر پدرش در كوچكى، سبب عاقّ و نارضايتى پدر در بزرگى مىشود.
24- بهتر از حيات و بدتر از مرگ
«خَيْرٌ مِنَ الْحَياةِ ما إِذا فَقَدْتَهُ أَبْغَضْتَ الْحَياةَ وَ شَرُّ مِنَ الْمَوْتِ ما إِذا نَزَلَ بِكَ أَحْبَبْتَ الْمَوْتَ.»:
بهتر از زندگى چيزى است كه چون از دستش دهى، از زندگى بدت آيد، و بدتر از مرگ چيزى است كه چون به سرت آيد مرگ را دوست بدارى.
25- وابستگى و خوارى
«ما أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ.»:
چه زشت است براى مؤمن، دلبستگى به چيزى كه او را خوار دارد.
26- نعمت بلا
«ما مِنْ بَلِيَّة إِلاّ وَ لِلّهِ فيها نِعْمَةٌ تُحيطُ بِها.»:
هيچ بلايى نيست، مگر اين كه در آن از طرف خدا نعمتى است.
27- اكرام بدون افراط
«لا تُكْرِمِ الرَّجُلَ بِما يَشُقُّ عَلَيْهِ.»:
هيچ كس را طورى اكرام مكن كه بر او سخت گذرد.
28- ارزش پند پنهان
«مَنْ وَعَظَ أَخاهُ سِرًّا فَقَدْ زانَهُ، وَ مَنْ وَعَظَهُ عَلانِيَةً فَقَدْ شانَهُ.»:
هر كه در نهان، برادر خود را پند دهد او را آراسته، و هر كه آشكارا برادرش را پند دهد او را كاسته.
29- تواضع و فروتنى
«أَلتَّواضُعُ نِعْمَةٌ لا يُحْسَدُ عَلَيْها.»:
تواضع و فروتنى، نعمتى است كه بر آن حسد نبرند.
30- سختى تربيت نادان
«رِياضَةُ الْجاهِلِ وَ رَدُّ المُعْتادِ عَنْ عادَتِهِ كَالْمُعْجِزِ.»:
پرورش دادن نادان و ترك دادن معتاد از عادتش، مانند معجزه است.
31- شادى بيجا
«لَيْسَ مِنَ الأَدَبِ إِظْهارُ الْفَرَحِ عِنْدَ الَْمحْزُونِ.»:
اظهار شادى نزد غمديده، از بىادبى است.
32- جمال ظاهر و باطن
«حُسْنُ الصُّورَةِ جَمالُ ظاهر، وَ حُسْنُ الْعَقْلِ جَمالُ باطِن.»:
صورت نيكو، زيبايى ظاهرى است،و عقل نيكو، زيبايى باطنى است.
33- كليد تمام گناهان
«جُعِلَتِ الْخَبائِثُ فى بَيْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْكَذِبَ.»:
تمام پليدى ها در خانه اى قرار داده شده و كليد آن دروغگويى است.
34- چشم پوشى از لغزش و يادآورى احسان
«خَيْرُ إِخْوانِكَ مَنْ نَسِىَ ذَنْبَكَ وَ ذَكَرَ إِحْسانَكَ إِلَيْهِ.»:
بهترين برادران تو كسى است كه خطايت را ناديده گيرد و احسانت را يادآور شود.
35- مدح نالايق
«مَنْ مَدَحَ غَيْرَالمُسْتَحِقِّ فَقَدْ قامَ مَقامَ المُتَّهَمِ.»:
هر كه نالايقى را ثنا گويد، خود در موضعِ اتّهام قرار گيرد.
36- راه دوست يابى
«مَنْ كانَ الْورَعُ سَجِيَّتَهُ، وَ الْكَرَمُ طَبيعَتَهُ، وَ الْحِلْمُ خُلَّتَهُ كَثُرَ صَديقُهُ.»:
كسى كه پارسايى خوى او، و بخشندگى طبيعت او، و بردبارى خصلت او باشد دوستانش بسيار شوند.
37- انس با خدا
«مَنْ آنـَسَ بِاللّهِ إِسْتَوْحَشَ مِنَ النّاسِ.»:
كسى كه با خدا مأنوس باشد، از مردم گريزان گردد.
38- خرابى مناره ها و كاخ ها
«إِذا قامَ الْقائِمُ أَمَرَ بِهَدْمِ الْمَنائِرِ وَ الْمَقاصيرِ الَّتى فِى الْمَساجِدِ.»:
هنگامى كه قائم(عليه السلام) قيام كند، دستور به خرابى مناره ها و كاخ هاى مساجد دهد.
39- نماز شب، سير شبانه
«إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا يُدْرَكُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّيْلِ.»:
وصول به خداوند عزّوجلّ، سفرى است كه جز با عبادت در شب حاصل نگردد.
40- ادبى بسنده
«كَفاكَ أَدَبًا تَجَنُّبُكَ ما تَكْرَهُ مِنْ غَيْرِكَ.»:
در مقام ادب براى تو همين بس كه آنچه براى ديگران نمىپسندى، خود، از آن دورى كنى.

شنبه 19 بهمن 1392  12:29 PM
تشکرات از این پست
goodby
goodby
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : اسفند 1391 
تعداد پست ها : 62

پاسخ به:مبحث سی و هفتم طرح صالحین:امام حسن عسکری(ع)

   تو آمدی و کوچه های مدینه را باران شکوفه پوشاند؛ آمدی و آینه ها، به پابوسی ات، آب های جهان را
   به انعکاس برخاستند. آمدی، تو یازدهمین چراغ پرفروغ ولایت باشی.
   ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.

 

 


   می آید امروز؛ یازدهمین ستاره، یازدهمین ماه، امام ثانیه های سلوک،
   امام جبین بر افروخته ازجلای جان، از کثرت طاعت، از اوج خشوع.
   ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.

 

 


   قدم بر چشم های زمین نهاده ای و جهان روشن شد. صفا آورده ای به ماتمکده دل دنیا!
   روشنایی آوردی به شب های بی ستاره اهالی!
   ای ستاره دنباله دار! عشق، امروز، در سایبان مهربانی تو منزل می کند.
   ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.

شنبه 19 بهمن 1392  12:30 PM
تشکرات از این پست
asheq1hazrat
asheq1hazrat
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1392 
تعداد پست ها : 136
محل سکونت : بوشهر

پاسخ به:مبحث سی و هفتم طرح صالحین:امام حسن عسکری(ع)

فعاليت هاي امام عسگري(ع)------بركات حجت خدا

امام عسکری ـ علیه السلام ـ با وجود همه این فشارها و نظارت‌ها و مراقبت‌های بی‌وقفه حکومت عباسى، یک سلسله فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی و علمی در جهت حفظ اسلام و مبارزه با افکار ضداسلامی انجام می‌داد که می‌توان آنها را بدین‌گونه خلاصه کرد:


1. کوشش‌های علمی در دفاع از آیین اسلام و رد اشکال‌ها و شبهات مخالفان، و نیز تبیین اندیشه صحیح اسلامى؛


2. ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان مناطق مختلف از طریق تعیین نمایندگان و اعزام پیک‌ها و ارسال پیام‌ها؛


3. فعالیت‌های سرّی سیاسى، با وجود تمام نظارت‌‌ها و مراقبت‌های حکومت عباسى؛


4. حمایت و پشتیبانی مالی از شیعیان، ‌به‌ویژه یاران خاص خود؛


5. تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه در برابر مشکلات؛


6. آماده‌سازی شیعیان برای دوران غیبت فرزند خود، امام دوازدهم.

شنبه 19 بهمن 1392  1:32 PM
تشکرات از این پست
asheq1hazrat
asheq1hazrat
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : اردیبهشت 1392 
تعداد پست ها : 136
محل سکونت : بوشهر

پاسخ به:مبحث سی و هفتم طرح صالحین:امام حسن عسکری(ع)

تدبیر امام برای جلوگیری از تالیف کندی

ابن شهر آشوب از ( کتاب تبدیل ) ابوالقاسم کوفی نقل کرده که اسحاق کندی که فیلسوف عراق بود در زمان خود شروع کرد در تاءلیف کتابی در تناقض قرآن و مشغول کرد خود را به آن امر به حدی که از مردم کناره کرده و در منزل بود و پیوسته به این کار اهتمام داشت

تا آنکه یکی از شاگردان او خدمت حضرت امام حسن عسکری (ع)رسید، حضرت به او فرمود:
آیا نیست در میان شما یک مرد رشیدی که برگـرداند استاد شما کندی را از این شغلی که برای خود قرار داده ؟
آن تلمیذ گـفت : چـگـونه ما می توانیم اعتراض کنیم بر او در این امر یا در غیر این امر و شایسته نیست از ما نسبت به او این کار.

حضرت فرمود: اگر من چیزی به تو القا کنم تو به او می رسانی ؟ عرض کرد: آری ، فرمود: برو به نزد او و انس بگیر با او و لطف و مدارا کن با او در مؤ انست و اعانت او پس چون واقع شد انس فیمابین شما با وی بگو

مساءله ای به نظرم رسیده می خواهم آن را از تو بپرسم ،
پس بگو با او که اگر بیاید به نزد تو متکلم به قرآن و بگوید که آیا جایز است که حق تعالی اراده فرموده باشد از آن کلامی که در قرآن است غیر آن معنی که تو گمان کرده ای و آن را معنی آن گرفته ای ؟

او در جواب گوید: جایز است زیرا که او مردی است که فهم می کند چیزی را که شنید،

پس به او بگو شاید که خداوندی اراده فرموده باشد در قرآن غیر آن معنی که تو برای آن نموده ای و آن را مراد حق تعالی گرفته ای فَتَکونُ واضِعا لِغَیرِ مَعانِیه .

پـس آن شاگـرد رفت نزد کندی و ملاطفت کرد با او تا آنکه القا کرد بر او آن مساءله را که حضرت به او تعلیم فرموده بود،

کندی گفت : که این مساءله را اعاده کن بر من ، اعاده کرد، فکری کرد در آن یافت که بر حسب لغت و نظر جایز است و محتمل است معنی دیگری را،

گفت:قسم می دهم تو را که خبر می دهی به من که این مساءله راکی تعلیم تو کرده ؟
گفت : به قلبم عارض شد،
گفت : چنین

نیست که تو می گویی زیرا که این کلامی نیست که از مانند تو سر زند و تو هنوز به آن مرتبه نرسیده ای که فهم چـنین مطلبی کنی ، با من بگو از کجا گفتی آن را؟

گفت : حضرت امام حسن عسکری (ع)مرا به آن امر فرمود،

کندی گـفت : الا ن حقیقت حال را بیان کردی ، این نحو مطالب بیرون نمی آید مگر از این بیت ،

پس آتش طلبید و آنچه در این باب تاءلیف کرده بود سوزانید.

پي نوشت:
- ( مناقب ) ابن شهر آشوب 4/457.

شنبه 19 بهمن 1392  1:37 PM
تشکرات از این پست
onlygod260
onlygod260
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 86
محل سکونت : فارس

پاسخ به:مبحث سی و هفتم طرح صالحین:امام حسن عسکری(ع)

کرامات امام حسن عسگري علیه السلام

اللّهــم صلّ علــي محمّــد و آل محمّــد و عجّــل فرجــــهم "

روزي زني از اهالي دينور نزد من آمد و گفت: «اي ابي‏روح! تو در شهر ما از جهت دين و تقوا مطمين‏ترين كس هستي مي‌خواهم امانتي را به تو بسپارم كه آن را به محلش برساني و نسبت به اداي امانت استوار باشي.» گفتم: «باشد. ان‏شاءالله موفق خواهم شد.» گفت: «دراين كيسه سربسته مقداري درهم نهاده‏ام. آن را باز مكن‏و در آن منگر تا به كسي كه از محتواي آن تو را آگاه سازد برساني و اين نيز گوشواره‏ام است كه ده دينارارزش دارد در آن سه دانه مرواريد به ارزش ده دينارتعبيه شده است. از حضرت صاحب‏الزمان، عجل الله تعالي‏فرجه، نيز سوالي دارم كه بايستي جواب‏آن را پيش از آنكه تو سوال كني بفرماييد.» گفتم: «سوالت چيست؟» گفت: «مادرم هنگام عروسي من ده‏دينار از كسي كه من او را نمي‏شناسم قرض گرفته بود ومن مي‌خواهم آن را پس بدهم اگر حضرت، عجل الله تعالي‏فرجه، آن شخص را بر من معلوم نموده ودستور بفرمايند قرضم را ادا مي‌كنم!» با خود گفتم: «اين مطلب را چگونه به جعفر بن علي - كذاب، عمومي امام‏زمان، عجل الله تعالي‏فرجه، كه ادعاي امامت مي‌كرد -بگويم؟» گو يا ظن آن زن آن بود كه ممكن است جعفر بن‏علي امام باشد - والله اعلم. زن گفت: «اين سوالاتامتحاني است بين من و جعفر بن علي.» 
در بغداد به نزد حاجز بن يزيد وشاء - از وكلاي امام‏زمان، عجل الله تعالي‏فرجه - رفتم و بر او سلام كرده ونشستم. گفت: «حاجتي داري؟» گفتم: «مالي نزد من هست كه تا از كيفيت و مقدار آن خبر ندهيد، نمي‏توانم آن‏را به شما تحويل دهم.» گفت: «اي احمد بن ابي‏روح! بايد به سامره بروي.» گفتم: «لااله‏الاالله! عجب كاري به عهده گرفته‏ام!» وقتي به سامره رسيدم، گفتم: «در ابتدا نزدجعفر بردم.» بعد فكر كردم و گفتم: «ابتدا نزد ايشان -امام هادي، عليه السلام، و امام حسن عسكري، عليه السلام، و امام زمان، عجل الله تعالي‏فرجه - مي‌روم‏تا ايشان را امتحان كنم. اگر به نتيجه نرسيدم نزد جعفر خواهم رفت. هنگامي كه - به محله عسكر و خانه ابا محمدحسن بن علي عسكري، عليه السلام، نزديك شدم، كنيزي بيرون آمدم و گفت: «تو احمد بن ابي روح هستي؟» گفتم: «بله‏» گفت: «اين نامه مال توست آن را بخوان‏» نوشته بود: «بسم الله الرحمن الرحيم. اي پسر ابي‏روح! عاتكه دختر ديراني كيسه‏اي كه هزار درهم به گمان تو در آن‏است به تو امانت سپرده در حالي كه گمان تو درست نيست. تو اداي امانت كرده و كيسه را باز نكرده‏اي ونمي‏داني در آن چه مقدار وجود دارد. در آن هزار درهم وپنجاه دينار است و گوشواره‏اي كه آن زن گمان مي‌كردكه ده دينار ارزش دارد اما درست گفته كه سه دانه نگين‏از مرواريد در آن تعبيه شده كه كمي بيش از ده دينار آن‏را خريده است. گوشواره را به كنيز ما بده كه آن را به اوبخشيده‏ايم و برو به بغداد و مال را به حاجز بده و از اوآنچه به تو مي‌دهد بگير تا خرج راهت كني. و اما آن ده‏ديناري كه آن زن گمان مي‌كند كه مادرش در عروسي او قرض گرفته و نمي‏داند كه صاحبش كيست. اين چنين نيست او مي‌داند صاحبش كيست. صاحب آن ده دينار كلثوم دختر احمد است كه از دشمنان ما اهل‏بيت است وآن زن دوست ندارد كه آن را به او بدهد و مي‌خواهد آن‏را بين خواهران خود قسمت كند. ما به او اجازه داديم. اماوقت كند بين خواهران نيازمندش تقسيم نمايد و ديگر اي‏ابي‏روح! براي امتحان جعفر به نزد او مرو و باز گرد به‏ديار خود كه عمويت فوت كرده است خانواده و مال او را روزي تو كرده است.» بعد از مطالعه نامه به بغداد بازگشتم و كيسه را به حاجز دادم آن را شمرد هزار درهم و پنجاه دينار بود و سي دينار به من داد و گفت: «دستور دادم كه اين را براي خرجي به تو بدهم.» آن راگرفته و به خانهاي كه براي اقامت در بغداد گرفته بودمبازگشتم كه خبر آوردند عمويت مرده و خانواده‏ام خواسته‏اند كه باز گردم. پس بازگشتم و ديدم خبر صحيح بوده و سه هزار دينار و صد درهم به من به ارث رسيده است.

 

خدایا

شرمسارم که بر درو دیوار شهرم همه جا نام توست اما دریغ از اینکه در رفتار و کردارها بتوانم ترا بیابم

شنبه 19 بهمن 1392  2:35 PM
تشکرات از این پست
onlygod260
onlygod260
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1392 
تعداد پست ها : 86
محل سکونت : فارس

پاسخ به:مبحث سی و هفتم طرح صالحین:امام حسن عسکری(ع)

  میلاد یازدهمین حجت خداوند، پیام آور آیینه و روشنی، بر رهروان صدیقش مبارک باد! 
 
 
   ولی حق حسن العسکری ای آن که قضا 
   مجری امر تو و بنده رای تو بود، 
   نه همین جای تو در سامره تنها باشد  
   که به دلهای محبان تو جای تو بود 
 
 
امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
دوست نادان، مایه رنج است.
 
 
دست بیفشانید و عود بسوزانید که یازدهمین مسافر بهار، از راه می رسد؛ قدم هایش را شکوفه باران کنید!
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.
 
 
بهار تازه و گل تازه و چمن تازه 
   ستاره یار و فلک یار و دورگردون، یار 
   هر آن که بر گل رخسار تو گشاید چشم 
   بهار را چه کند؟ ای به «چهر» رشکِ بهار! 
   درخت اگر گل سوری، به باغ آورده 
   نهال قامت تو، آفتاب دارد بار! 
   ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد. 
 
 
می آید امروز؛ یازدهمین ستاره، یازدهمین ماه، امام ثانیه های سلوک، 
   امام جبین بر افروخته ازجلای جان، از کثرت طاعت، از اوج خشوع. 
   ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد. 
 
 
امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
قلب احمق در دهان او و دهان حکیم در قلب اوست.
 
 
آمدی تا آفتاب رویت، قبله آفتاب گردان ها شود
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد
 
 
آسمون میخونه که وقت شادی اومد    پسره خلف امام هادی (ع) اومد
میلاد امام حسن عسگری علیه السام مبارک باد
 
 
تو آمدی و کوچه های مدینه را باران شکوفه پوشاند؛ آمدی و آینه ها، به پابوسی ات، آب های جهان را
به انعکاس برخاستند. آمدی، تو یازدهمین چراغ پرفروغ ولایت باشی.
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.
 
 
ولی حق حسن العسکری ای آن که قضا
مجری امر تو و بنده رای تو بود،
نه همین جای تو در سامره تنها باشد
که به دلهای محبان تو جای تو بود
 
 
امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:
جدال مکن که ارزشت مى رود و شوخى مکن که بر تو دلیر شوند.
 

 

خدایا

شرمسارم که بر درو دیوار شهرم همه جا نام توست اما دریغ از اینکه در رفتار و کردارها بتوانم ترا بیابم

شنبه 19 بهمن 1392  2:44 PM
تشکرات از این پست
rashon
rashon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 1310
محل سکونت : هویزه

پاسخ به:مبحث سی و هفتم طرح صالحین:امام حسن عسکری(ع)

احادیث امام حسن عسکری (ع)

۱. جدال‌ مکن‌ تا احترامت‌ برود ، و شوخى‌ مکن‌ تا بر تو گستاخ‌ شوند .
 

۲. هر که‌ به‌ نشستن‌ در جاهاى‌ معمولى‌ مجلس‌ بسنده‌ کند ، خدا و فرشتگان‌ بر اورحمت‌ مى‌فرستند تا برخیزد .

۳. از گناهانى‌ که‌ آمرزیده‌ نشود این‌ است‌ که‌ گفته‌ شود : کاش‌ به‌ جز بر این‌گناه‌ مؤاخذه‌ نشوم‌ .

۴. شرک‌ در میان‌ مردم‌ از جنبش‌ مورچه‌ بر روپوش‌ سیاه‌ در شب‌ تار نهانتر است‌ .

۵. نسبت‌ بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌ به‌ اسم‌ اعظم‌ خدا ، از سیاهى‌ چشم‌ به‌ سفیدیش‌نزدیکتر است‌ .

۶. دوستى‌ نیکان‌ به‌ نیکان‌ ثواب‌ است‌ براى‌ نیکان‌ ، و دوستى‌ بدان‌ به‌ نیکان‌بزرگوارى‌ است‌ براى‌ نیکان‌ ، و دشمنى‌ بدان‌ با نیکان‌ زینتى‌ است‌ براى‌ نیکان‌ ، ودشمنى‌ خوبان‌ با بدان‌ رسوایى‌ است‌ براى‌ بدان‌ .

۷ . خنده‌ بیجا نشانه‌ نادانى‌ است‌ .

۸. از ادب‌ همان‌ بس‌ که‌ آنچه‌ را براى‌ خود نمى‌پسندى‌ ، براى‌ دیگران‌ نیز مپسندى‌ .

۹. از بلاهاى‌ کمر شکن‌ ، همسایه‌اى‌ است‌ که‌ اگر کردار خوبى‌ را بیند نهانش‌ سازد ،و اگر بدکردارى‌ بیند آن‌ را فاش‌ سازد .

۱۰. عبادت‌ پر روزه‌ گرفتن‌ و پر نماز خواندن‌ نیست‌ ، عبادت‌ پر اندیشه‌ کردن‌ درامر خداست‌ .

۱۱. چه‌ بد است‌ آن‌ بنده‌ خدا که‌ دورو و دو زبان‌ است‌ . در حضور برادرش‌ او رامى‌ستاید ، و در غیاب‌ بدگوئیش‌ مى‌کند . اگر عطایى‌ به‌ برادرش‌ رسد حسد برد ، واگر گرفتار گردد او را وانهد .

۱۲. رسیدن‌ به‌ خداوند متعال‌ ، سیر و سفرى‌ است‌ که‌ جز با شب‌ زنده‌دارى‌ حاصل‌نگردد .

شنبه 19 بهمن 1392  3:02 PM
تشکرات از این پست
alikhatar20
alikhatar20
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 26
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مبحث سی و هفتم طرح صالحین:امام حسن عسکری(ع)

احاديثی از امام حسن عسکری (ع):

تمام پليدها در خانه‌ای قراد داده شده است و کليد آن دروغگويی است.

صورت نيکو زيبايی ظاهری و عقل نيکو زيبايي باطنی است.

تواضع و فروتنی نعمتی است که بر آن حسد نبرند.

تولد امام حسن عسکری (ع) بر همه راسخونی‌ها مبارک باد

شنبه 19 بهمن 1392  7:23 PM
تشکرات از این پست
borkhar
borkhar
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 19319
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:مبحث سی و هفتم طرح صالحین:امام حسن عسکری(ع)

 

emm اس ام اس جدید ولادت امام حسن عسگری

خورشید به برستاره دارد امشب
افروخته ماه پاره دارد امشب
حسن است امام عسگری پا تا سر
زهرا حسن دوباره دارد امشب . . .
::
::
پسر فاطمه، نور هدی
سبزترین باغ بهار خدا
با تو دل از غصه رها می شود
پاکتر از آینه ها می شود
ای گل گلزار خدا، یا حسن عسکرى (ع)
آینه ی قبله نما یا حسن عسکرى (ع)
::
::
آمد؛ سیزدهمین حلقه از منظومه نور
سیزدهمین آیه از سوره عترت و سیزدهمین ساقی میخانه عشق.

خدایا دلم به سان قبله نماست...وقتی عقربه اش به سمت "تو"می ایستد آرام می شود

"ان الله مع الصابرین ...همانا خداوند با صابرین است"

شنبه 19 بهمن 1392  7:59 PM
تشکرات از این پست
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

پاسخ به:مبحث سی و هفتم طرح صالحین:امام حسن عسکری(ع)

دودمان تابان
پيش از پرداختن به ولادت و شكوفايى امام بزرگوار حسن عسكرى - عليه السلام - به اختصار دودمان تابناك و نسب شريف ايشان را بيان مى كنيم :
ايشان در اعماق خاندان نبوت ريشه دارند، خاندانى كه خداوند به وسيله آن عرب و مسلمانان را عزّت و سرورى بخشيد و از حضيض ‍ بندگى به اوج آقايى رساند، خاندانى كه بنيانگذار آرمانهاى والا و عدالت در ميان تمامى ملتهاى جهان بود و بشريت را از قيود رقّيت و بدبختى رهايى بخشيده به سمت كمال ، معرفت و آزادى پيش برد.
در دنياى حسب و نسب ، نسبى برتر و حتى همانند نسب شريف امام - عليه السلام - نيست .

((نسبى كه تابش خورشيد و فروغ سپيده ، آن را فرا گرفته است ))
.
وترى مى گويد:

((در وصف اين خاندان كه برگزيده از ميان تمامى مردم هستند و از دو سمبل افتخار و سرافرازى : ((زهراى بتول )) و ((حيدر كرّار)) به وجود آمده اند و مى توان گفت زبان را توان بيان عظمت آنان نيست ))
.
ايشان فرزند امام على هادى ، فرزند امام جواد، فرزند امام رضا، فرزند امام موسى كاظم ، فرزند امام جعفر صادق ، فرزند امام باقر، فرزند امام سجاد، فرزند امام حسين ، فرزند امام على بن اءبى طالب ، - صلوات اللّه عليهم اجمعين - مى باشند. اين سلسله مشمول رحمت خاصّه الهى گشته و از هر گونه رجس و پليدى پاك شده اند و از طرف پيامبر اكرم امامان مردم ، پناهگاه آنان و كشتى نجات گشته اند. در دنيا گرامى تر و برتر از اين دودمان هرگز وجود نداشته و نخواهد داشت .

پدر
پدر امام حسن عسكرى امام على هادى دهمين امام - از امامان تقوا پيشه - شيعه و تابناك ترين چهره علمى و اخلاقى عصرشان مى باشد. حضرت مظهر فضائل و صاحب كمالات عاليه انسانى و مراجع على الاطلاق زمان بودند. درباره زندگانى اين امام بزرگوار به تفصيل در جاى ديگرى سخن گفته ايم .
مادر
مادر بزرگوار حضرت پاكترين ، پارساترين ، پاكدامن ترين و والاترين بانوى زمان خود بودند و راويان ، ايشان را از بانوان عارفه و صالحه برشمرده اند امام هادى - عليه السلام - با درودى عطرآگين همسر خود را مى ستايند و منزلت والاى ايشان را چنين بيان مى كند: ((سليل - نام ايشان است - دور از هر آفت ، پليدى و آلودگى است )).
همين افتخار و سربلندى او را بس كه از هر گونه ناپاكى و عيبى كه دامن ايشان را لكه دار كند دور بوده است . اين بانو كنيزى
از اهل ((نوبه )) بودند ليكن ام ولد بودن ، كمترين اثرى در عظمت ايشان ندارد زيرا از ديدگاه اسلام سرافرازى و منزلت آدمى به تقوا و صلاح و درستى است و تباهى او به گمراهى و كجروى او پيوند خورده است و جز اين ديگر ملاكى براى برترى يا زيردستى انسان از قبيل : دودمان ، دارايى ، موقعيت اجتماعى و ديگر امور اعتبارى ، مقبول اسلام نمى باشد و نزد خداوند راهى براى قرب و محبوبيت جز عمل صالح نيست .
نام مادر
مورخان در نام ايشان اختلاف نظر دارند و اقوال زير را نقل كرده اند:
1- سليل ، كه به قرينه روايت گذشته درست تر است .
2- سوسن
.
3- حديثه
.
4- حريبه .

شنبه 19 بهمن 1392  8:46 PM
تشکرات از این پست
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

پاسخ به:مبحث سی و هفتم طرح صالحین:امام حسن عسکری(ع)

تولد
محل تولد
در اينكه كدام سرزمين با ولادت حضرت متبرك شد ميان مورخان اختلاف است و دو نظر ارائه شده است :
1- مدينه
.
2- سامرا
.
سال تولد
درباره زمان ولادت امام نيز اختلاف شده است كه ما برخى از اقوال را نقل مى كنيم :
1- ماه ربيع الاول سال 230 ه‍
.
2- سال 231 ه‍
.
3- سال 232 ه‍
.
4- سال 233 ه‍
.
مراسم تولد
تولد امام با سرود مقدس
((اللّه اكبر)) و ((لا اله الا اللّه )) مواجه شد و پدر، فرزند را در آغوش گرفته در گوش راستشان ((اذان )) و در گوش چپ ((اقامه ))
گفتند تا از همان هنگام امام با نور الهى و كلمات حق منور شود. در روز هفتم ولادت حضرت نيز امام هادى - عليه السلام - موهاى سرشان را تراشيدند و همسنگ آن طلا - يا نقره - به فقرا صدقه دادند و گوسفندى به عنوان عقيقه ذبح كردند. امام هادى تمام دستورات و مستحبات اسلام را كه حق فرزند بر پدرش است بجا آوردند.
نامگذارى
امام هادى زيباترين نام ، نام عمّ بزرگشان را بر فرزند نهادند
((حسن ))
نام آقاى جوانان بهشت و ريحانه رسول خدا كه خداوند او را بدين نام خوانده بود.
كنيه
امام فرزند بزرگوار خود را به
((اءبومحمد))
كه نام امام منتظر، محمد المهدى ، بزرگ مصلح بشريت و موعود امتهاى روى زمين و مستضعفان جهان است مكنى ساختند.
القاب
القاب حضرت آينه صفات برجسته و گرايشهاى والاى ايشان است ، اين القاب عبارتند از:
1- خالص
: ايشان از هر آلايش و پليدى پاك بودند.
2- هادى
: ايشان نماد هدايت و نشانه راهيابى و حركت در صراط مستقيم براى عالميان بودند.
3- عسكرى
: سامرا يك منطقه نظامى به شمار مى رفت و امام را به خاطر اقامت در آنجا (يا محله اى از آنجا) ((عسكرى )) لقب دادند. لازم به ذكر است همانطور كه مورخان تصريح كرده اند اگر در جايى لقب ((عسكرى )) به تنهايى بكار رود مراد امام حسن عسكرى است نه پدرشان .
4- زكى
: ايشان شريف ترين و پاك نهادترين انسان روزگار خود بودند جان و دل خود را پاك كرده در راه اعمال نيك پرورش داده بودند.
5- خاصّ
: خداوند ايشان را به فضائل و اجابت دعا، ويژه و خاص ‍ خود گردانيده بود.
6- صامت
: ايشان خاموش بودند و جز به ياد خدا، تعليم و حكمت گويى ، لب نمى گشودند.
7- سراج
: ايشان چراغى بودند در تيرگيها و مردم را به صلاح و تقوا راهنمايى مى كردند.
8- تقىّ
: ايشان پرهيزگارترين انسان زمان خود بودند و بيش از هر كس ‍ پاسدار احكام دين و متكى به پروردگار به شمار مى رفتند.
شمايل
احمد بن عبيداللّه بن خاقان ، خصوصيات ظاهرى و رخسار حضرت را چنين توصيف مى كند:
((امام گندمگون ، درشت چشم ، نيكوقامت ، خوبروى و خوش اندام بود و هيبت و جلالى تمام داشت ))
همچنين گروهى رخسار امام را گندمگون مايل به سپند دانسته اند

شنبه 19 بهمن 1392  8:50 PM
تشکرات از این پست
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

پاسخ به:مبحث سی و هفتم طرح صالحین:امام حسن عسکری(ع)

پرورش
امام حسن عسكرى - عليه السلام - در خاندان وحى ، خاستگاه امامت ، سرچشمه هدايت و مرجعيت عامه مسلمانان پرورش يافت ؛ در خاندانى كه خداوند آن را از هر آلودگى و پليدى به دور داشته است و آن را به نيكى پاك داشته است .
((شبراوى )) درباره خاندان امام و محل پرورش و پا گرفتن حضرت چنين مى گويد: ((
شگفتا! كه چه خاندان والا و بلند پايه اى امام را به عرصه ظهور رساند، خاندانى كه سرچشمه فضائل هستند و در عظمت و بزرگى مانند دندانه هاى شانه برابر هستند، خاندانى كه آوازه افتخار و سربلندى آنان از طارم اعلى گذشته است و نيكيهاى مطلق را در خود گرد آورده اند، كمال و جلالشان استثنا ندارد و همگان مرواريدهاى عقد مجد و كرامت مى باشند، در شرف ، همانندند و گوى سرورى را از همگان ربوده اند.
چقدر دشمنان كوشيدند آنان را كم جلوه دهند و از شاءن و شوكت آنان بكاهند ليكن خداوند همچنان بر درجات آنان مى افزايد، اعداء پيوسته مترصد تفرقه جمعيت آنان بوده ليكن خداوند نگهبان وحدت آنان است و همواره در تلاش تضييع حقوق آنان بودند اما پروردگار، حافظ حقوق اين خاندان است ...
))
.
بحثهاى تربيتى و دستاوردهاى پرورشى بر اين نكته تاءكيد مى ورزند كه
((خانه )) نخستين مدرسه انسان است و هر چه - از نيك و بد - در آن آموخته شود فراموش نشدنى و آويزه گوش فرد است . كودك هر چه در خانه ببيند همواره در حافظه خواهد داشت و آينده او مرهون همين دوران بس خطير و حساس مى باشد. از تفضلات الهى اين بود كه امام حسن عسكرى - عليه السلام - در خانه نبوت و معدن امامت با بهترين و شايسته ترين شيوه پرورش يافت و از اولين ساعات تولد در مسيرى قرار گرفت كه رهبرى آينده امت به او واگذار شود. اين خاندان پيوسته پوياى صراط مستقيم و تقديم كننده شهداى گرانقدر براى احياى حق بود و پاسدارى از اسلام را نصب العين خود قرار داده بود. امام حسن عسكرى در خانه قرآن و مركز اسلام و تحت توجهات خاصه پدر - كه مفسر بزرگ اسلام و قرآن ناطق بود - آماده مى شد تا رهبرى امت را به دست بگيرد.

شنبه 19 بهمن 1392  8:52 PM
تشکرات از این پست
haj114
haj114
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آبان 1391 
تعداد پست ها : 3991

پاسخ به:مبحث سی و هفتم طرح صالحین:امام حسن عسکری(ع)

خداترسى
يكى از پديده هاى آشكار در دوران كودكى امام حسن عسكرى - عليه السلام - خداترسى و بيم از حضرت حق بود. ايشان از همان دوره كودكى در انديشه و به ياد خدا بودند.مورخان نقل مى كنند كه روزى شخصى بر حضرت گذر كرد و ايشان را ديد كه در كنار كودكان همسال خود ايستاده و مى گريد، آن شخص پنداشت بخاطر نداشتن بازيچه اى كه در دست كودكان ديگر است مى گريد و با ايشان همبازى نمى شود لذا گفت :
برايت بازيچه اى مى خرم تا بازى كنى .
حضرت انكار كرد و گفت :
((نه ، ما را براى بازى نيافريده اند...))
.
آن مرد حيرت كرد و گفت : پس براى چه آفريده اند؟
- براى دانش و پرسش .
- از كجا اين را مى گويى ؟
- زيرا خداوند مى فرمايد:
((افحسبتم انما خلقناكم عبثا
. آيا پنداشتيد شما را به عبث آفريديم .
آن مرد حيرت زده و با شگفتى گفت : آخر تو را گناهى نيست در حالى كه كودك هستى ؟!
- از من دور شو، مادرم را ديدم كه با چوبهاى بزرگ آتش مى افروخت ليكن موفق نمى شد تا آنكه از چوبهاى كوچك استفاده كرد و من مى ترسم از چوبهاى كوچك جهنم باشم ...
))
.
ايمان به خداوند از عناصر ذاتى ايشان بود و يقين به پروردگار با جان و روانشان عجين بود. تنها از خدا بيمناك و خائف بودند و جز از حق از ديگرى هراس نداشتند و اين ويژگى ، در تمام مراحل زندگى در حضرت وجود داشت .

 

شنبه 19 بهمن 1392  8:54 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها