0

خرافات درباره پیامبر اعظم(ص)/۱ افسانه «شق الصدر» و دلایل جعل آن به روایت علامه عاملی

 
arseyfi
arseyfi
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1392 
تعداد پست ها : 6672
محل سکونت : مرکزی

خرافات درباره پیامبر اعظم(ص)/۱ افسانه «شق الصدر» و دلایل جعل آن به روایت علامه عاملی

در منابع اهل تسنن و برخی منابع شیعه، نقل‌هایی حاکی از شکافتن سینه رسول‌الله (شق‌الصدر) هنگام اقامت در صحرا آمده است که با منطق عقلی و نقلی جور نیست. صحت این ادعا را در تألیفات سیدجعفر مرتضی عاملی بررسی کردیم:

*داستان‌ شق صدر

روایتی در صحیح مسلم از انس بن مالک آمده که می‌گوید:

روزی رسول خدا(ص) با کودکان بنی‌سعد بازی می‌کرد، جبرئیل نزد او آمد، او را گرفت و به پشت خوابانید و سینه‌اش را شکافت. قلب او را در آورد و لخته‌ای از آن بیرون کشید و گفت: این سهم شیطان از تو است، سپس آن را در تشتی طلایی با آب زمزم شست و در جای خود قرار داد.

کودکان محله سراسیمه خود را به دایه‌اش حلیمه رساندند و به او خبر دادند که: محمد را کشتند...!

انس گفت: جای آن نخ‌ها را در سینه پیامبر(ص) دیدم، این حادثه باعث شد که پیامبر(ص) را به نزد مادرش بازگرداند.

تقریباً تمامی کتاب‌های حدیث و سیره مکتب خلافت از این روایت خالی نیست، چنان که گفته‌اند: این کار پنج بار تکرار شد، چهار بار ثابت است و یک بار مورد اختلاف، یک بار در سال سوم، بار دوم در سن 10 سالگی، بار سوم در سال بعثت و بار چهارم به هنگام اسراء، در مورد بار پنجم اختلاف‌نظر دارند.

از نظر ما این روایت نادرست است و داستان شق صدر یک بار و چند بار نمی‌تواند بهره‌ای از حقیقت داشته باشد. زیرا:

1. ابن هشام و دیگران گفته‌اند: علت بازگرداندن پیامبر(ص) این بود که تنی چند از نصارای حبشه او را با دایه‌اش دیدند، از حلیمه درباره او سؤال کردند... گفتند: این کودک را از تو می‌گیریم و او را به سرزمین و کشورمان می‌بریم...(سیره این هشام،1/177)

بدین ترتیب حدیث شکافتن سینه که علت بازگرداندن پیامبر(ص) را مسأله شق صدر می‌دانست، مورد شک و شبهه است.

2. چگونه شکافتن سینه پیامبر(ص) می‌تواند علت بازگرداندن آن حضرت باشد، در حالی که می‌گویند: این حادثه در سه سالگی یا دو سال و چند ماهگی حضرت اتفاق افتاد، اما هنگامی به مادرش بازگردانده شد که پنج سال را تمام کرده بود؟!

3. آیا درست است که منبع و سرچشمه شر، غده یا لخته خونی در قلب باشد و رهایی از آن محتاج عمل جراحی؟! آیا این بدان معنی نیست که هر کس می‌تواند با انجام عمل جراحی و ریشه‌کن کردن این غده، انسانی پرهیزگار، پارسا و نیکوکار باشد؟! آیا این غده یا لخته خون از میان بندگان فقط به رسول خدا(ص) ویژگی داشت؟ و خداوند فقط او را بدان مبتلا کرد؟ چرا؟!

4. چرا این عمل چهار یا پنج بار در فاصله‌های زمانی دراز تکرار شد؟ چنان که چندین سال پس از بعثت، و دقیقا در شب اسراء و معراج، پیامبر (ص) را تحت عمل جراحی قرار دادند؟! آیا این لخته سیاه و سهم شیطان ریشه‌کن می‌شد و دوباره از نو رشد می‌کرد؟! آیا نوعی سرطان بود که عمل جراحی فایده‌ای ندارد و بلافاصله دوباره با قدرت و شدت بیشتری عود می‌کند؟! چرا این غده پس از عمل چهارم یا پنجم عود نکرد تا نیاز به عمل دیگری باشد؟! چرا خداوند، پیامبرش را بدون ارتکاب جرم چنین عذاب می‌دهد و شکنجه می‌کند؟! آیا نمی‌توانست از اول او را بدون این غده خلق کند؟!

5. آیا اگر خداوند اراده کند که بنده‌اش انسان شروری نباشد، برای اعمال قدرت خویش نیاز به چنین اعمال جراحی دارد، آن هم در پیش‌ چشم و گوش مردم؟! از این مهارت بی‌نظیر جبرئیل در انجام عمل جراحی بر روی بدان پیامبر اکرم (ص) تعجب می‌کنم! ایا این روایت بدان معنی نیست که رسول خدا(ص) در انجام عمل خیر مجبور بود و اراده او در این باره هیچ تأثیری نداشت؟ زیرا سهم شیطان به طور قهری و قطعی و با انجام عمل جراحی از او دور شده است. چنان که انس بن مالک جای بخیه‌ها را روی سینه‌اش دید!

6. چرا از میان پیامبران الهی فقط این عمل به پیامبر ما ویژگی پیدا کرد؟ آیا معقول است که فقط محمد(ص) برترین و کامل‌ترین پیامبران، محتاج این عمل جراحی بود؟ بنابراین چگونه برترین و کامل‌ترین پیامبران خدا بود؟! یا این که شیطان را در آنان هم سهمی بود که با عمل جراحی از بدنشان بیرون نشد، زیرا هنوز فرشتگان جراحی را یاد نگرفته بودند؟!

7. آیا این سخن با آیات قرآن منافات ندارد که می‌گوید: شیطان را به بندگان مخلص خدا راهی نیست، «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ المُخْلَصِینَ»، (شیطان) گفت: پروردگارا! به سبب آنکه مرا گمراه ساختی، من (هم گناهانشان را) در زمین برایشان می‌آرایم و همه را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان خالص تو از میان آنان را.

«إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ»، در حقیقت، تو را بر بندگان من تسلطی نیست.

«إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»، در حقیقت، او را بر کسانی که ایمان آورده‌اند و بر پروردگارشان توکل می‌کنند، تسلطی نیست.

روشن است که پیامبران بهترین بندگان مخلص، مؤمن و متوکل خدایند، حال چگونه تا زمان اسراء و معراج، شیطان بر رسول اکرم(ص) سیطره داشت؟

علاوه بر آنچه گذشت، روایات داستان شقّ صدر به شدت با هم تناقض دارند. هاشم معروف الحسنی به تفصیل در این باره بحث کرده است.(سیرةالمصطفی،46)

در حقیقت این روایت را از مردم جاهلی گرفته‌اند، افسانه‌ای در الاغانی آمده که مفاد آن چنین است: امیة بن ابی‌الصلت خوابیده بود. دو پرنده آمدند. یکی روی در خانه نشست و دیگری وارد خانه شد و سینه امیه را شکافت و قلبش را در آورد. آنگاه آن را به جای خود برگرداند. پرنده دوم به اولی گفت: آیا متوجه شد؟ گفت: آری! گفت: آیا تزکیه شد؟ گفت: سرپیچی کرد.

مطابق نقل دیگری: امیه به خانه خواهرش آمد و روی تختی در گوشه خانه خوابید. راوی گفت: گوشه‌ای از سقف خانه شکاف برداشت و دو پرنده وارد شدند: یکی روی سینه امیه نشست و دیگری در جای خود ایستاد. آنکه روی سینه‌اش نشسته بود، سینه را شکافت و قلبش را بیرون آورد. پرنده دومی از او پرسید: آیا متوجه شد؟ گفت: بلی، متوجه شد. آیا پذیرفت؟ گفت: سرپیچی کرد. راوی گفت: پرنده قلب امیه را به جای اول برگرداند ... مطابق این روایت، چهار سینه او را شکافتند. (الاغانی،3/188-190)

بدین ترتیب روشن می‌شود که داستان شق صدر، ساختگی و جعلی است و راز ساخت این داستان جز تأیید برخی عقاید فاسد و ردّ عصمت پیامبر(ص) و زیر سؤال بردن صداقت قرآن نیست.

دی شیخ با چراغ همی‌‌گشت گرد شهر

کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست

یک شنبه 13 بهمن 1392  10:18 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها