پاسخ به:نوستالژی دوران کودکی شما چه بود؟
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ ﻣﯿﺨﺮﯾﺪ... ﻟﺤﻈﻪ ﺷﻤﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﻣﺎﺩﻩ ﯼ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﺗﻤﻮﻣﻪ ﺑﺸﻪ... ﺑﻌﺪ ﺗﻮﺵ ﺁﺏ ﭘﺮ ﮐﻨﻢ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﻢ... ﺍﯾﻦ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﺪﺕ ﺗﺮﯾﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﺰﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﭽﮕﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ...
از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست
بابام که ازماموریت برمی گشت برامون ماشین باطری داراززاهدان می خریداگه ماشین یک کدوممون بابرادرم می شکست حتما"بایستی جبران می کردیم وماشین همدیگه رودوئل می کردیم.خخخ
امان ازبچگیهامون
مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه
یادتونه روز آخر مدرسه قبل عید بهمون پیک نوروزی میدادند با اون بوی نوی کاغذ؟ روز اول عید همه نقاشی ها شو رنگ میکردیم و لطیفه هارم میخوندیم اما تمرینا رو میذاشتیم بعد عید یکی واسمون حل میکرد میبردیم
یادمه دوستام تومدرسه واسه دعواهمش میگفتن باشه بریم پشت مدرسه یابیرون زنگ آخروهمش وعدع وعیدمی دادن.خخخخخ
یکی از خاطرات دهه شصتیا رفتن به مدرسه حتی در صورت بارش سنگ از آسمونِ
شما یادتون نمیاد یه زمان میرفتیم یه ده تا نون بگیریم می رسیدیم داخل کوچه بچه ها حمله می کردن رو نونا به زور سه تا و نصفی میرسوندیم خونه انگار از کوچه سومالی ها رد شده بودیم خونه میگفتن خودت سالمی؟؟ یادش بخیر...!
چرا این ابتدایی هارو اینقد تعطیل می کنن؟ زمان ما از آسمون سنگ می بارید، طاعون میومد تو شهر، زامبی ها حمله میکردن، بمباران اتمی می کردن هم تعطیل نمی شدیم!!|
سلامتی دهه شصتی ها که ماشین کنترلی نداشتن ولی یه نخ دومتری به ماشین پلاستیکی شون می بستن و ذوق دنیا رو می کردن که ماشینشون ۲ متر عقب تر از خودشون راه میره !
همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من میفته …
واسه كسي خاك گلدون باش، كه اگه به آسمون رسيد، بدونه ريشهاش كجاست ...
یادش بخیر حس بعد از آخرین امتحان سال و شروع تابستون و یادش بخیر عصر ۳۱ شهریور و همه خاطره هایی که جلوی چشامون بود …
یاددددددددددددددددددددش بخخخخخخخخخییییییییییییییرررررررررر...
در زندگی بکوش. لباس صبر بر تن بپوش. با دانایان بجوش. عزت نفس را به هیچ قیمتی مفروش
دوران ابتدایی تاراهنمایی با20تومن میتونستیم یک کیک ونوشابه بخوریم
ما نسلی هستیم که مهمترین حرف های زندگیمان رانگفتیم
بلکه تایپ کردیم...!!
یه ماشین لوکس شاسی بلند دیدم که سانروفشو باز کرده بود و ۲ تا بچه سرشونو آورده بودن بیرون مثل چی حال می کردن. یاد بچگی های خودم افتادم همچنین حسی رو پشت وانت تجربه می کردیم!!
تاحالا شده دلتون بخواد برگردین به قدیما ودوباره همه ی اون خاطره ها براتون تکرار بشه؟ حاضرم برگردم به دوران مدرسه و یواشکی برم لواشک و آدامس بادکنکی بخرم. یادش بخیر