دلتنگی من تمام نمی شود
همین که فکر کنم
من و تو
دو نفریم
دلتنگتر می شوم برای تو
•
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده ام
این بار من یک بارگی از عافیت بُبریده ام
در دیده ی من اندر آ، وز چشم من بنگر مرا
زیرا برون از دیده ها منزلگهی بگزیده ام
•
•
باید ببینمت !
چرا که روی نوار قلبی ام پیوسته نام تو بود
و پزشک نیز بر آخرین نسخه ام
تو را تجویز کرده است
•
•
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم
تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم
•
•
ما نه آنیم که در بازی تکراری این چرخ فلک
هر که از دیده مان رفت ز خاطر ببریم
یا که چون فصل خزان آمد وگل رفت به خواب
دل به عشق دگری داده ز آنجا برویم
وسعت دیده ما خاک قدم های تو بود
خاک زیر قدمت را به دو دنیا بخریم
•
•