قناعت در زندگی: دکتر محسن بهشتی پور
سعدی جهانگردی خود را در سال ۱۱۲۶ آغاز نمود و به شهرهای خاور نزدیک و خاور میانه، هندوستان، حبشه، مصر و شمال آفریقا سفر کرد(این جهانگردی به روایتی سی سال به طول انجامید)؛ حکایت هایی که سعدی در گلستان و بوستان آورده است، نگرش و بینش او را نمایان می سازد. در سفرها نیز سختی بسیار کشید، او خود گفته است که پایش برهنه بود و پاپوشی نداشت و دلتنگ به جامع کوفه درآمد و یکی را دید که پای نداشت، پس سپاس نعمت خدایی بداشت و بر بی کفشی صبر نمود.حکایات سعدی عموماً پندآموز و مشحون از پند و و پارهای مطایبات است. سعدی، ایمان را مایه تسلیت میدانست و راه التیام زخم های زندگی را محبت و دوستی قلمداد میکرد.علت عمر دراز سعدی نیز ایمان قوی او بود. شیخ اجل سعدی می گوید که دنیا دیده است و یک باب از هشت باب گلستان و یک باب از ده باب بوستانش را به مبحث قناعت اختصاص داده است در این باب می فرماید.
قناعت کن ای نفس بر اندکی که سلطان و درویش بینی یکی
بی نیازی عین ثروت است. اگر خروار خروار طلا و جواهر داشته باشید و باز محتاج باشید به پول بیشتر و حرص و جوشش را بزنید که همه اش به ارزنی هم نمی ارزد. آدم قانع به جویی هم سیر می شود ولی آدم حریص سیری ندارد. از آنجا که وجود روحیه قناعت پیشگی در بین مردم جامعه، موجب ایجاد آرامش درونی برای مردم و درنتیجه جامعه خواهد شد و جامعه را از شر برخی رذایل اخلاقی در امان خواهد داشت، اگر وجود روحیه قناعت در جامعه، همین یک هنر رسیدن آدمی به آرامش را داشته باشد، در ضرورت دستیابی به آن شکی باقی نمی ماند. جز از او نخواهید و جز به او محتاج نباشید. پس هر آنچه خدا داده است ما را راضی و خوشحال خواهد کرد. (ازگلستان و بوستان شیخ اجل سعدی)
قناعت توانگر کند مرد را
خبر کن حریص جهانگرد را
قناعت سرافرازد ای مرد هوش
سر پر طمع بر نیاید ز دوش
چو کم خوردن طبیعت شد کسی را
چو سختی پیشش آید سهل گیرد
نپنداری این قول معقول نیست
چو قانع شدی سیم و سنگت یکیست
انسان پیوسته به دنبال آرامش است و چنانچه در زندگی خویش آرامش را کسب کند می تواند میان رابطه درون و بیرون خود تعادل لازم را برقرار کند. به جز در آرامش انسان نمی تواند با دیگران ارتباط موثری داشته باشد و با کمک دیگران برای حل مسایل و مشکلات خود تصمیم گیری کند. اگر نگاهی به اطراف خود بیاندازیم متوجه می شویم که گمشده انسان معاصر همانا آرامش است. حرص و طمع یکی از طبایع بشر و دشمن آرامش وی است، لیکن قناعت که نقطه مقابل حرص است می تواند آرامش را برای وی به ارمغان آورد. اگر دست تان توی جیب خودتان باشد، اگر به جای اینکه چشمتان دنبال دست مردم باشد، اگر کمتر خرج کنید، اگر نخواهید که به کسی رو بیاندازید، می توانید سرتان را بالا بگیرید و بگویید که من محتاج هیچ کسی نیستم جز خدا. می توانید همیشه سربلند باشید.
چو سختی پیشش آید سهل گیرد چو قانع شدی سیم و سنگت یکیست
متاسفانه خیلی از افراد هستند که حتی معنی قناعت را نمیدانند. شخصی از عالمی سئوال کرد و پرسیدند که، من پیراهن های مختلفی دارم و به نحوه پوشش و لوازم خود بسیار اهمیت می دهم و در نگهداری آنها دقت زیاد دارم آیا این عمل و طرز فکر من اشتباه و اسراف محسوب میشود یا نه؟ ایشان فرمود خیر اسراف نیست. مهم این است که ما طرز استفاده صحیح از اینها و تمامی نعمتهای خداوند را بدانیم، یعنی با رعایت نظم قناعت کردن را در خود پرورش دهیم. در حقیقت قناعت رابطه زیادی با عدالت دارد، عدالت یعنی قرار دادن هر چیزی در جای خودش، یعنی یاد بگیریم که از وسایل و نعمتهایی که در اختیار داریم کجا و چگونه و چه مقدار استفاده کنیم که هم منظم و هم با قناعت و عدالت باشیم. در حال حاضر با پیشرفت جوامع و افزایش تجملات قناعت کمتر دیده میشود و با تبعیض درآمدی که وجود دارد افراد دچار نارضایتیهایی شدهاند که این اختلاف طبقاتی عرصه امتحان زندگی ما است، ما باید یاد بگیریم که قناعت در تمامی مراحل زندگیمان جاری و ساری باشد.
واژه قناعت به معنای رضایت است : قناعت. [ ق ع ] (ع اِمص ) خرسندی، رضا به قسمت، بسنده کردن، بسنده کاری، راضی شدن به اندک چیز٫ (غیاث اللغات از بهار عجم و منتخب و شکرستان ). خرسند گردیدن به قسمت خود و به فارسی با لفظ کردن مستعمل. (آنندراج ). آسان قرار گرفتن در مآکل و مشارب و ملابس و غیر آن و راضی شدن بدانچه سد خلل کند ازهر جنس که اتفاق افتد. (نفایس الفنون ):
ز عالم به دست آوری گوشه ای
به صبر و قناعت خوری توشه ای .
و در اصطلاح قناعت یک نوع عبادت است از اینکه انسان بیش از هر چیز به خداوند متعال متکی بوده و به هر چیز در اختیار دارد خشنود و سازگار باشد و با عزت نفس و آبرومندی بسر برده و هیچ گاه چشم داشتی با دیگران نداشته و از نداشتنی امور مادی و کمبودها اندوهگین و حسرت زده نباشد و یا می شود به طور خلاصه گفت یعنی اکتفا کردن و راضی بودن به اندک از متاع دنیا.
بدون شک قناعت یکی از فضائل اخلاقی است که دارای آثار مادی و معنوی فراوانی بوده و ثمرات و میوه های شیرینی برای صاحب آن به بار می آورد همچون عزت و سربلندی. قناعت تحصیل شخصیت، عزت سربلندی است زیرا همانطوری که طمع و چشم داشت با دیگران انسان را ذلیل و اسیر کرده و باعث می گردد که مردم با چشم حقارت با طمع کار می نگرند فردی که دارای قناعت طبع و عزت نفس است درنظر همگان عزیز و سربلند و با همت جلوه می کند. فقر و احتیاج، چیزی است که همه از آن نفرت دارند، چنانکه غنی بودن و بی نیازی مورد علاقه همه است.
آسایش و راحتی روحی و جسمی از چیزهایی است که همه خواستار آن هستند و هر کس برای تحصیل آن به نحوی کوشش می کند و بیشتر افراد سعی می کنند که آسایش و راحتی خود را با به دست آوردن مال و کسب مقام و تجملات زندگی فراهم سازند و هرگاه موفق نشدند آنها را بدست آورند نگران شده و خود را بدبخت می دانند درصورتی که امور یاد شده نه تنها موجب آسایش و راحتی انسان نمی گردد بلکه آنها بیشتر موجب ناراحتی و سلب آسایش می باشد و آن چه موجب آسایش و راحتی جسم و روح انسانی است قناعت و بی توجهی به امور مادی دنیا است.
ز پیر جهان دیده کردم سئوالی
که بهر معیشت ز مال و بضاعت
چه سرمایه سازم که سودم دهد گفت
اگر میتوانی قناعت کن قناعت
ناگفته پیداست که هدف از آفرینش انسان و آمدن به این جهان کمال فکری، اخلاقی،عملی اوست. کسی که واقعا معتقد باشد که روزی دهنده نیرومند خداست و باور داشته باشد که هر کس تقوی پیدا کند خداوند برایش گشایش قرار می دهد و از جائی که گمان ندارد برایش روزی می رساند. شناخت صحیح و اعتقادات درست عامل مهمی برای قناعت است. وقتی انسان معتقد باشد که روزی رسان همه خلایق خداست، انسان فقط وظیفه دارد کارهایی را انجام دهد، امّا نتیجه در اختیار خداست، حریص نمیشود. قرآن کریم میفرماید: « وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فی کِتابٍ مُبینٍ؛ هیچ جنبندهاى در روى زمین نیست، جز آنکه روزى او بر عهده خداست، و موضع و مکانش را مىداند، زیرا همه در کتاب مبین آمده است».(سوره هود آیه ۶). پس چرا نگران باشیم و به بیش از وظیفه خود فکر کنیم. هر گاه انسان معتقد باشد که این جهان مقدمه ای برای جهان دیگر و محل تامین سعادت آخرت است، آنگاه متوجه می شود که نه تنها مال و ریاست و تجملات دنیا موجب کمال انسان و سعادت آخرت نمی گردد بلکه گاهی در اثر گرفتاری به آنها و مسئولیت های ناشی از ناحیه آنها انسان را از کمال و سعادت آخرت باز می دارد.
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجودم همه گی دوست گرفت
نامیست زمن ، برمن و باقی همه اوست (نمونه از رباعیات شیخ ابوسعید ابوالخیر)
انسان به صورت فطری طالب راحتی و آسایش است. گاهی به اشتباه مصداق رفاه و آسایش را تشخیص میدهد. برای اینکه اشتباه نکند و حریص نباشد، باید بداند اولین ثمره شیرین قناعت، آسایش و راحتی است برای کسی که این ویژگی را دارا است. هنگامی که فرد به آنچه در اختیار دارد، اکتفا میکند و در زندگی، خود را با درنظر داشتن امکانات موجود،اداره میکند،سختی بسیاری از امور همچون فعالیتهای طاقت فرسا،نگرانی از کمبودها،اظهار نیاز به دیگران و… را از خود دور میسازد.
برخی افراد از خود تهی با دیدن وضع زندگی دیگران زود برانگیخته میشوند و به چشم و هم چشمی رو میآورند. در مقابل، افرادی هستند که برانگیختگی آنها پایین است وبه زودی از ناحیه دیگران تحریک نمیشوند.فردی که همواره چشم به زرق و برق زندگی دیگران میدوزد، از حالت استغنا و بینیازی دور میشود و همیشه حالت نیاز و کمبود، را در خود زنده نگه میدارد. روشن است که احساس کمبود، فرد را به زندگی موجود خویش بی علاقه میکند و بدون توجه به ویژگیهای مثبت زندگی خود، همواره حسرت زندگی دیگران را میخورد. این حسرت، هم خود فرد و هم زندگی مشترک را دچار تزلزل میسازد. رسول اکرم (ص) در باره این پیامد فرموده اند: «من اتبع بصره ما فی ایدی الناس کثر همّه و لمیشف غیظه»؛هر کس چشم به دنبال آنچه در دست مردم است بدوزد، اندوهش فراوان گردد و سوز دلش درمان نپذیرد.( محمد بن یعقوب کلینى، الکافى، ج ۲، ص ۳۱۵).
انسان به دلیل اینکه فکر میکندهرچه بیشتر داشته باشد،رضایتمندی زیادتری خواهد داشت،حرص میزند.اگر شناخت خود را اصلاح کند و بداند احساس رضایت چیزی نیست که آن را از بیرون به دست آورد، بلکه باید نوع نگاه خود را اصلاح کند، کمتر حرص خواهد زد. ما ممکن است با مقداری ثروت رضایت مختصر و کوتاهی را پیدا کنیم، امّا بی شک پس از آن، عطش ثروت در ما زیادتر خواهد شد. هر چه زیادتر تلاش کنیم، قدرت طلبی و شهرتطلبی ما ارضا نخواهد شد. قدرت و شهرت ما را خشنود نخواهد ساخت. ابتدا انسان احساس رضایت خود را در چیزی میبیند که وقتی به آن رسید، به آن بسنده نمیکند و برتر از آن را مطالبه میکند. گاهی یک جوان فکر میکند اگر شغلی پیدا کند، خانهای تهیه کند و همسری گزیند، خیالش راحت میشود.با خود میگوید: همین که شغل پیدا کنم،پولدار شوم و ازدواج کنم، راحت میشوم، وقتی به اینها رسید، حس میکند دارایی های بزرگتر و خیره کنندهتری ندارد و خود را برای رسیدن به آن به زحمت فراوان میاندازد. در این عرصه آدمیان به چهار دسته اند:
۱- خود می خورند و به دیگران نیز می دهند، ایشان اهل انفاق اند.
۲- خود نمی خورند و به دیگران می دهند، ایشان ایثارگرانند.
۳- خود می خورند، ولی به دیگران نمی دهند. ایشان بخیل اند.
۴- خود نمی خورند و به دیگران نیز نمی دهند، ایشان پست و لئیم اند.
قطعه شعری از نظامی درباره قناعت
اگر باشى به تخت و تاج محتاج
زمین را تخت کن ! خورشید را تاج
به خرسندى بر آور سر! که رستى
بلایى محکم آمد خودپرستى
در این هستى که یابى نیستى زود
نباید شد به هست و نیست خشنود.
جهان ، چون مار افعى ، پیچ پیچست
مخواه از وى ! کزو در دست ، هیچست
حرمت نفس یکی از بهترین نشانههای سعادت و خوشبختی است. هر چه فرد از حرمت نفس خویش فاصله میگیرد و به گونهای خود پنداره منفی پیدا میکند از سعادت فاصله میگیرد. از مهمترین عواملی که بر رفتار اجتماعی ما تاثیر میگذارد، احساس کفایت و عزت نفس است. هر یک از ما تصوری از خود دارد که به آن خود پنداره میگویند. آن ترکیبی از شناختها و احساساتی است که فرد نسبت به خود دارد. البته «عزت نفس» با مفهوم «خود» مساوی نیست. مفهوم «خود» مجموعهای از عقاید فرد در باره خود است که بیشتر بر مبنای توصیف است تا اینکه بر مبنای قضاوت باشد؛ چرا که ممکن است بعضی از بخش های مقوم خود، خوب یا بد تلقی نشود. وقتی ویژگی هایی که فرد دارد با ارزش مثبت و منفی مورد قضاوت قرار نگیرد، این خود را از عزّت نفس جدا میسازد. پس نگاه به خود، در صورتی که با قضاوت همراه باشد،عزّت نفس مطرح میشود.اگراین قضاوت مثبت باشد، به عزّت نفس فرد میافزاید.
در علم اخلاق قناعت در مقابل حرص استعمال میشود. صفت قناعت موجب میشود که شخص به مقدار نیاز و ضرورت بسنده کند. بنابراین می توان گفت قانع کسى است که به اندک بسنده مى کند و ناخشنود نمى شود و روى ترش نمى کند و به سهم خویش راضی است. قانع یعنى کسى که بسنده مىکند به آنچه که از دنیا به وى برسد اگر چه کم باشد و بر امکانات اندک سپاسگزار است.
خدا را ندانست و طاعت نکرد که بر بخت و روزی قناعت نکرد
قناعت توانگر کند مرد را خبر کن حریص جهان گرد را
سکونی به دست آور ای بی ثبات که بر سنگ گردان نروید نبات
خردمند مردم هنر پرورند که تن پروران از هنر لاغرند
کسی سیرت آدمی گوش کرد که اول سگ نفس خاموش کرد
خور و خواب تنها طریق ددست بر این بودن آیین نابخردست
خنک نیکبختی که در گوشه ای به دست آرد از معرفت توشه ای
بر آنان که شد سر حق آشکار نکردند باطل بر او اختیار
ولیکن چو ظلمت نداند زنور چه دیدار دیوش چه رخسار حور
تو خود را از آن در چه انداختی که چه را ز ره باز نشناختی
نخست آدمی سیرتی پیشه کن پس آن گه ملک خویی اندیشه کن
به اندازه خور زاد اگر مردمی چنین پر شکم آدمی یا خمی؟
درون جای قوتست و ذکر و نفس تو پنداری از بهر نانست و بس؟
کجا ذکر کنجد در انبان آز به سختی نفس می کند پا دراز
مگر می نبینی که دد را و دام نینداخت جز حرص خوردن به دام
شعر « سعدی »
گاهی ممکن است مقوله قناعت با خساست و بخل اشتباه شود. در تفاوت قناعت و بخل گفتنی است که قناعت بیشتر در اخلاق فردی مطرح است و مربوط به استفاده بهینه از امکانات زندگی واجتناب از زیاده روی درهزینه ها و مصارف و رضایت به نعمت های الهی است، اگر چه اندک باشد، در حالی که خساست و بخل مربوط به اخلاق اجتماعی است، آنگاه که انسان باید به یاری دیگران بشتابد و از امکانات مالی و اعتباری خویش در جهت دستگیری و یاری برادران مومن خویش مصرف نماید، بخل بورزد و هزینه نکند.قناعت نمود مناعت طبع و بزرگواری وزهد وتحمل آدمی است، در حالی که بخل صفت رزیله و ناشی از حقارت نفس و نمود خودخواهی انسان است.
عقل عامل مهمی در گزینش قناعت است. حضرت علی علیه السلام میفرماید: «من عقل قنع: آنکه خردورزی کند، قناعت پیشه میکند.» (آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، شرح خوانساری، ج ۵، ص ۱۵۰ .) عقل قناعت را به علت آثار ارزشمند آن، ازجمله: بینیازی انسان ازغیر خود و قدرت یافتن آدمی برای تحمل کمبودها و صبر بر آنها،بر میگزیند و آن را به سود شخص میداند. گرچه انسان در ظاهر با قناعت، از امکانات ظاهری استفاده کمتری میکند، ولی به جهت عاقبت قناعت، این عمل مورد پذیرش عقل است. هر اندازه سطح دانش شخص نسبتبه جهان و نفس خود بیشتر میشود و با عمق بیشتری به مسائل انسانی توجه میکند،در پذیرش صفات پسندیده انسانی،ازجمله صفت قناعت، آمادگی بیشتری پیدا میکند.
انسان می تواند با میانه روی در امور زندگی خود به نتایج بسیار خوبی برسد، اگر کسی همین الان تصمیم بگیرد که با میانه روی زندگی کند و بتواند به آن عمل کند؛ همین میانه روی او باعث می شود با قناعت زندگی کند. از مصادیق اسراف و زیاده روی و میانه رو نبودن، تجمل گرایی و مد گرایی است که در جامعه ی امروز بسیار شایع شده است. بنابراین شخص میانه رو در تمام آمور زندگی خود میانه رو است، در خوراکش، در لباسش، و در تمام کار هایش میانه رو می باشد.
امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند : «غایة الاقتصاد القناعة» نهایت و نتیجه ی میانه روی قناعت است. غررالحکم/ص۳۹۱
میانه روی با تنگ و سخت گرفتن تفاوت می کند چه بسا کسی که به این بهانه بر خانواده و فرزندانش تنگ می گیرد با اینکه می تواند به اندازه ی حد وسط زندگی کند. انسان نمی تواند قناعت را بر خانواده اش تحمیل نماید و اگر آنها بخواهند در حد وسط زندگی کنند باید نفقه ی آنها را پرداخت نماید و فقط اختیار خودش را دارد. مگر اینکه آنان را نیز راضی کند.
قناعت یعنی اکتفا کردن به نعمتهای موجود:
یعنی اینکه بهرهمند شوی از نعمتها و قدربدانی خالق آنها را؛ قناعت یعنی اینکه دوری گزینی از حرص و آز، که حرص، مقدمه سیر انسان در مسیری است که به بیراهه میرود و منجر به گمراهی میشود.
رنجوری را گفتند: دلت چه می خواهد؟ گفت آنکه دلم چیزی نخواهد.
سوره مراج آیات ۱۹ تا ۲۱
إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا
به راستى که انسان سخت آزمند [و بىتاب] خلق شده است
إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا
چون صدمهاى به او رسد عجز و لابه کند
وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا
و چون خیرى به او رسد بخل ورزد
«ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخیر منوعا». به یقین انسان حریص و کمطاقت آفریده شده است، هنگامی که بدی به او رسد بیتابی میکند،وهنگامی که خوبی به او رسد مانع دیگران میشود (و بخل میورزد) ( سوره معارج آیات ۱۹تا ۲۱) این آیات در مقام مذمّت است و افراد حریص و بخیل را نکوهش میکند.
امام علی علیه السلام: آدم حریص فقیر است؛ هر چند تمام دنیا را مالک شود. حضرت موسی از پروردگار پرسید:
بینیازترین (داراترین) بندگان تو کیست؟ فرمود: قانعترین آنها به آن چه که او را عطا کردم.
آثار شوم حرص در زندگی فردی و اجتماعی بشر
۱- حرص انسان را به رنج و زحمت ابدی گرفتار میسازد.
۲- حریص هرگز سیر نمیشود و به همین دلیل اگر مالک تمام دنیا گردد باز هم فقیر است.
۳- حرص انسان را به هلاکت میافکند، زیرا شخص حریص به خاطر دلباختگی به دنیا خطراتی را که در اطراف او وجود دارد، نمیبیند و با عجله و شتاب به پیش میتازد.
۴- حرص، آبروی انسان را میریزد و ارزش او را در نظرها پایین میآورد، چرا که شخص حریص برای رسیدن به مقصود خود حتی ملاحظات اجتماعی را کنار میگذارد و همچون اسیری که زنجیر به گردن او افکنده باشند به این سو و آن سو کشیده میشود.
۵- حرص، انسان را از خدا دور میسازد، در نظر بندگان خدا کوچک میکند، آرامش را از او سلب مینماید و زندگی توام با ناراحتی و شکنجه را برای او به بار میآورد.
حال می خواهیم بدانید که چگونه می توانیم در زندگی خود قانع باشیم و چگونه قناعت پیشه کنیم؟
وقتی میگویند: «طرف آدم قانعی است.» ممکن است تصورات متفاوتی از آن شخص در ذهنها تداعی شود. مثلا:
«طرف آدم خسیسی است»
«طرف کنسه»
«از دستش آب زمین نمیچکه»
«دستش توی جیبش نمیره»
«جونش رو میده ولی پولش رو هرگز»
«طرف حساب کتاب سرش میشه»
«با کم هم راضی میشه»
خلاصه هزار و یکی تصور و جمله و برچسب هست که میتوان به افراد قانع چسباند. ولی واقعا مفهوم واقعی کلمه قناعت چیست؟ در حقیقت قناعت همان برنامه ریزی اقتصادی است.معنای بعضی از لغات هم در لغتنامهها خود گویای تمامی زوایای آن است. مثلاً قناعت در اقتصاد« میانهروی در هر کاری، رعایت اعتدال در دخل و خرج، میانهروی درهزینهها، صرفهجویی».
هرکسی دوست دارد بهترین نوع غذا را مصرف کند، زیباترین لباسها را برای خود تهیه کند، در بهترین نقطه شهر و در بهترین منزل زندگی کند، بهترین وسایل و امکانات را در اختیار داشته باشد، بهطور مکرر سفر برود، بهترین آموزشها را برای خانواده و فرزندان خود فراهم کند و…. واقعیت این است که اگرچه این درخواستها به وسیله همه خانوادهها مطرح میشود اما واضح است که فقط درصد کمی از خانوادهها قادر به تأمین همه این خواستهها هستند. درآمد یک خانواده متوسط فقط میتواند تعداد محدودی از این خواستهها را برآورده کند؛ از اینرو افراد باید از میان خواستههای خود انتخاب بهعمل آورد. نیاز به انتخاب در تمامی طول و سطوح مختلف زندگی وجود دارد.
حتما بارها پیش خود فکر کردهاید اگر این کالا را بخرم، نمیتوانم بچهها را آخر هفته به رستوران ببرم، اگر مسافرت نوروزی بروم، شهریه کلاس زبان بچهها را نمیتوانم بپردازم، اگر برای خود پالتویی را که دوست دارم بخرم، برای دخترم نمیتوانم پالتو بخرم و… در زندگی روزمره با صدها مورد از این نوع مواجه هستیم که باید تصمیم بگیریم و انتخاب کنیم.
اینکه چه و چه قدر مصرف کنیم، چه کسی کار کند، چند ساعت کار کند، در کجای شهر زندگی کنیم، آپارتمان داشته باشیم با چند اتاق و… پرسشهایی است که هر روز در خانوادهها مطرح است. پاسخ به همه پرسشهای بالا مستلزم تصمیمگیری و انتخاب است و به همین دلیل انتخاب، قلب اقتصاد خانواده است. اقتصاد خانواده را میتوان چگونگی سازماندهی و مدیریت منابع خانه تعریف کرد. میتوان فهرست کاملی از زمان، پول، فضای زندگی و… تهیه کرد. شاید اقلام این فهرست متفاوت بهنظر برسد، ولی همه آنها دارای یک ویژگی مشترک هستند. ویژگی همه این اقلام در زندگی امروز این است که کمیاب هستند. حتما شنیدهاید که مردم میگویند ای کاش وقت بیشتری داشتم، ای کاش خانه بزرگتری داشتم، ای کاش پول بیشتری داشتم و… . هرچند که خانواده به غیراز منابع مادی، منابعی نظیر عشق، وحدت خانواده، خاطرات خوش، لحظههای شادمانه خانوادگی و… در اختیار دارد که قابل تبدیل به پول نیست اما نقش منابع مادی هم آن قدر اهمیت دارد.
«قناعت» مترادف با «اقتصاد » و « میانهروی » است. یعنی انسان در مصرف کردن مال و خرج کردن آن برای خود و خانوادهاش حالت اعتدال را مراعات نموده و به مقدار ناچیزی از وسایل زندگی که در حدّ ضرورت و نیاز او است، اکتفا نماید. قناعت دارای دو مرتبه عالی و اعلی است، مرتبه نخست، راضی بودن به حد ضرورت و کفاف و مرتبه دوّم، رضایت به کمتر از آن است. راغب اصفهانی میگوید: قناعت عبارتست از اکتفا نمودن به مقدار ناچیزی از وسایل زندگی در حدّ ضرورت و نیاز
نکته ای که در رعایت قناعت بسیار مؤثر است برنامه ریزی است. بیشک برنامهریزی برای آینده زندگی در تمامی خانوادهها مطرح است. در بطن یک مدل سیستمی اقتصاد خانواده، خانواده و اقتصاد آن را نمیتوان از هم مجزا کرد، بنابراین زمانی که برای هر یک از آنها برنامهریزی میکنیم، ناگزیریم دیگری را نیز مدنظر قرار دهیم. توجه به نیازهای آتی خانواده و همچنین شناخت فرصتها و تهدیدهای اقتصاد خانواده در این راستا اهمیت دارد.
خانواده بدون برنامه مثل سازمانی است که به حال خود رها شده است. اهداف تشکیلدهندگان خانواده محقق نمیشود مگر آنکه رئیس و مدیر خانه برای رسیدن به اهداف مورد نظرشان با شناخت کافی از امکانات و منابع در اختیار، برنامهریزی داشته باشند. نخست باید چارچوب اهداف کلی خانواده تعیین شود، آنگاه کل برنامه به برنامهها و هدفهای کوچکتر برای رسیدن به هدف اصلی تقسیم شود. از اینرو برنامهریزی در ۳ افق زمانی بلندمدت، میان مدت و کوتاه مدت ضرورت دارد. در برنامهریزی بلندمدت خانواده، با توجه به منابعی نظیر ثروت و درآمد و زمان که در اختیار دارد، اهداف بلندمدت خود را تعیین میکند.
قناعت به معنای تشویق به سستی، تنبلی و نداری نیست. بلکه قناعت به معنای روحیه ای است که در پرتو آن مسائل اساسی خود را فراموش نکنیم، عزت نفس خود را حفظ و با حداقل امکانات همزیستی مسالمت آمیز داشته باشیم. قناعت از ویژگیهای افراد با ایمان و از امتیازات انسانهای با فضیلت است؛ افراد خود ساخته و آراسته دارای روحیه قناعت و عزت اند و در پرتو این روحیه عالی هیچگاه چشم طمع به مال و منال دیگران ندوخته اند و برای کسب مال و مقام، شخصیت والای خویش را خرد نمی کنند.
همان گونه که انسان را از دلبستگی افراطی به مال دنیا باز داشته و روحیه ایثار و تعاون را در انسان زنده میکند، در مواردی نیز از نیازمندی و دست دراز کردن پیش دیگران باز میدارد. شما میدانید که انسان در زندگی اش حالات مختلف را تجربه میکند گاه در اثر کار و تلاش وضع اقتصادیاش بهبود مییابد و در زمان دیگر ممکن است تحولی رخ دهد که در بعُد اقتصادی دچار شکست شود، روحیة قناعت به انسان میگوید به همین مقدار مال و ثروت ووسایل زندگی، که خود در اثر تلاش و کوشش و با کار شبانهروزی است، بدست آوردهای، اکتفا کن. کسی که به آنچه در اثر کار و تلاش بدست آورده، راضی نباشد، خواه ناخواه چشم طمع به مال دیگران خواهد داشت و در نتیجه دست نیاز به سوی آنان دراز خواهد کرد. و این خود موجب ذلّت و خواری او خواهد شد.
انسان قانع از آنچه به دست می آورد، به حد نیاز بهره مند می شود و از مازاد آن برای کمک به دیگران استفاده می کند. مصرف گرایی مفرط موجب می شود که انسان از میان درآمدهای خود محلی برای انفاق نداشته باشد، اما قناعت و بسنده کردن به اندک و ضروریات دنیا موجب می شود که دست انسان برای بخشش به دیگران باز شود. انسان قانع در انتخاب کسب و کار از مسیر درست دور نمی شود و کار او سبب نادیده گرفتن حقوق عمومی نمی گردد. چون به اندک از دنیا راضی است، کار خود را اگر در مسیر خدا باشد زیبا می داند، به آن علاقه دارد و از این رو با کسب حلال عزت خود را بدست آورده و از درخواست و سؤال از دیگران بیزار است. آدمی بر اثر طمع و حرص، زیر بار هر ذلتی می رود و خود را می فروشد و حق را زیر پا می گذارد و بردگی هر متکبری را می پذیرد، ولی قناعت اراده او را تقویت می کند و با آن عزت نفس خود را باز می یابد.
{ رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ}
پروردگارا، دل ما را تسلیم فرمان خود گردان و فرزندان ما را نیز امتی تسلیم و رضای خود بدار، و راه پرستش و طاعت را به ما بنما و بر ما ( وظیفه بندگی را ) سهل و آسان گیر ، که تویی توبه پذیر و مهربان. ( سوره بقره:۱۲۸)