0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره سیزدهم

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

سيري در مسير سحرگاهي

نويسنده: سردبير
صفحه 4 الي 5 نسخه چاپي
... و سحرگاهان كه در حوالي حرم قدم مي‌زني، نوعي سبكبالي را تجربه مي‌كني كه با تجربه‌هاي معنوي ديگرت تفاوت دارد. اين نوع سبكبالي‌هاي ناگهان، از جنس آسمان است، آسماني كه در رنگ آبي او مي‌توان بي‌رنگي‌ها را به تماشا نشست!
مي‌گويند كه اجتماع ضدّين نه ممكن كِه مُحال است و ما اين مُحال را در اتفاقاتي از اين دست بارها به چشم ديده‌ايم و با تمام وجود احساسش كرده‌ايم. چگونه مي‌توان بي‌رنگي را در آبيِ آسمان مشاهده كرد و شگفت‌زده نشد؟ و چند لحظة بعد كه قدم در صحن كريمة اهل‌بيت عليهم السلام مي‌گذاري، افلاكي شدنِ خاكيان را نه محال، كه ممكن تلقّي مي‌كني و با چشم خود مي‌بيني كه در ميان فرشيان خاكي و عرشيان افلاكي مبادلاتي صورت مي‌گيرد و گرمي بازار محبّت را كه شنيده‌اي، باور مي‌كني، چرا كه هُرم حضور در اين صحنة روحاني را در بندبند وجودت احساس كرده‌اي، و لذّتي را دريافته‌اي كه فقط آن را در «ترك لذت‌هاي دنيوي» جستجو كرده و مي‌كنند، و بي‌اختيار اين بيت را به خاطر مي‌آوري كه:
بر سر بازار الفت، قدسـيان از خـاكيان
سينه سينه عشق‌هاي آسماني مي‌خرند
مشاهدة اين مبادلات روحاني كه از جنس نورند و سرماية سرور، سبكبارت مي‌كند به حدّي كه احساس مي‌كني حتي گلنفسي‌هاي نسيم سبك سير سحري، تو را از خاك جدا مي‌كند و در فضايي سرشار از روشنايي به پروازت در مي‌آورد، بي‌آنكه بالي داشته باشي!
و آن وقت است كه قدر شكسته‌بالي‌ها را در مي‌يابي، و خداي مهربان را به خاطر آن سپاس مي‌گويي، و لحظاتي بعد، گلبانگ اذان سحري در گوش جانت طنين افكن مي‌شود، و تو را به اقامة نماز صبح فرا مي‌خواند، نمازي كه قرار است تو را عروج دهد، و تو به شكرانة اين پذيرايي معنوي، دوباره وضو مي‌گيري و دل و جانت را بار ديگر در زير باران صبحگاهي شستشو مي‌دهي و بعد به سمت صفوف نماز حركت مي‌كني تا حلقه‌اي باشي از اين زنجيرة عبادي كه تا فراسو‌ها ادامه يافته است.
الله اكبر! و تو كه قامت بسته‌اي، خود را در ميان جمع نمي‌بيني، انگار گم شده‌اي، و حتي نام و نشانت را از ياد برده‌اي، و چه مبارك اتفاقي كه تو را از تو گرفته و به ماورا متصل كرده است، چونان قطره‌اي كه منيّت و انانيت خود را در زلال دريا مي‌شويد، تو نيز از حصار تنگ قطره بودن رهايي مي‌يابي و دريا شدن را تجربه مي‌كني...، و حالا نماز به پايان رسيده است، مؤذن حرم با نوايي دلنشين و دمي آتشين، دعاي فرج را مي‌خواند و تو را به هم‌آوايي وامي‌دارد و به حاضرانِ در اين ضيافت الهي تبريك مي‌گويد، تبريك طلوع اختر تابان سپهر عفاف و كرامت، حضرت فاطمه معصومه عليها السلام و تهنيت درخشش خورشيد آسمان ولايت و امامت حضرت ثامن الائمه عليّ بن موسي الرضا عليهما السلام را، و تو با شنيدن اين دو بشارت روحاني به وجد مي‌آيي و براي تشرف معنوي به محضر كريمه اهل‌بيت عليهم السلام آماده مي‌شوي، و لحظاتي بعد، خود را در صفوف زائران رها شده مي‌بيني در حالي كه اين بيت را بيدلانه مرور مي‌كني:
تـا لطف خويش بيشتر از پيش کرده‌اي
مـا را کبـوتـر حـرم خـويـش کـرده‌اي
و با برقراري يك ارتباط قلبي با صحن و سراي رضوي عليه السلام، خود را در پشت پنجره فولاد سرگرم راز و نياز مي‌بيني، و پاك‌ترين و بي‌آلايش‌ترين درودها را نثار آن درگاه مي‌كني، و ناگهان با صداي صلوات زائران به خود مي‌آيي و مي‌بيني كه در صحن كريمة اهل‌بيت عليهم السلام و در برابر مزار نوراني آن بانو ايستاده‌اي و ميلاد برادر بزرگوارش را تبريك مي‌گويي...!
اين تجربه‌هاي معنوي و به ياد ماندني را براي همة شيفتگان شيوة سلوكي آل الله عليهم صلوات الله از خداوند متعال خواستاريم و اميدواريم كه لطف بي‌دريغ اين دو شخصيت بزرگوار، زير بال همة شكسته‌بالان را بگيرد و آنان را بيشتر از پيش با معارف گرانسنگ ولايي آشنا سازد، و معرفتي را به آنها كرامت فرمايد كه استحقاق برخوردار شدن از عنايات ويژة ذوات مقدس حضرات معصومين عليهم السلام را داشته باشند.
متوليان امور ديني و فرهنگي كشور اين ايام را به عنوان دهة كرامت ناميده‌اند تا نظر شيفتگان فرهنگ ماناي رضوي را به شناخت دقيق‌تر و عميق‌تر معارف اين خاندان معطوف سازند و ره‌توشه‌هاي لازم را در اين سير معنوي از خرمن فضايل آنها بردارند. ما نيز با توجه به اين ايام در اين شماره اشعاري از آيات عظام در وصف اين انوار مقدس تقديم كرده‌ايم و با دل‌نوشته «مهمان عصمت» لحظاتي را با نام و ياد حضرت معصومه عليها السلام به سر برده‌ايم و چون شهادت امام صادق و امام جواد عليهما السلام را نيز در پيش رو داريم در قسمت احاديث هر صفحه، دل‌هاي شما را به ضيافت معنوي روايات نوراني آن حضرات فرا خوانده‌ايم. به اميد آنكه جان تشنه خود و شما را با زلال گواراي علم و معنويت آنان سيراب كنيم.
تا فرصتي ديگر، درود و بدرود

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:53 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

محاسبه هفته

نويسنده: هيئت تحريريه
صفحه 46 الي 47 نسخه چاپي
فکه، سرزميني است که انسان را بدجوري شرمنده مي‌کند. آنها که رفته‌اند مي‌دانند منظورم چيست. البته اين بدان معنا نيست که ديگر مناطق عملياتي جنوب و غرب کشور، اين گونه نيستند. آنها هم هر کدام جاي خود را دارند که اهلش را مجذوب خويش مي‌سازند. اما فکه حال و هواي عجيبي دارد. يکي از ويژگي‌هايش آن است که اغلب زائران فکه، ترجيح مي‌دهند با پاي برهنه، بر روي رمل‌هاي داغ و سوزانش گام بردارند. آخر، آنجا را سرزمين مقدسي مي‌دانند؛ چرا كه مفاهيم مقدس ديني مانند: صلات ليل، دعا، جهاد، ايثار، ازخودگذشتگي، دفاع از قرآن و اهل‌بيت عليهم السلام و ... در آنجا تجلي يافته و با خون شهدا جاودان شده است. سرزمين‌هاي مقدس هم، آداب خاصي دارند. خداوند متعال، نخستين بار که بنا بود با موسي عليه السلام سخن بگويد، آن گاه که او را حيرت زده و سرگردان در بيابان ديد، از او خواست تا با پاي برهنه، به سرزمين مقدس «طوي» گام بگذارد1 و شايد از همان جا بود که اهل دل آموختند با پاي برهنه در سرزمين‌هاي مقدس، طي طريق کنند.
بگذريم. سخن از کربلاهاي جنوب بود و فکه. شايد بپرسيد مراد از بيان اين مقدمات چيست؟ بيست و اندي سال پيش از اين، در فکه و بسياري از مناطق عملياتي ديگر، رزمندگاني حضور داشتند که يک شبه ره صد ساله را پرواز مي‌کردند. از آن مردانِ مرد بسيار گفته‌اند و بسيار شنيده‌ايم. اما آنچه مرا واداشت تا اين دل‌نوشته را بنگارم، برخورد به خاطره‌اي بود از شهيدي که از او هيچ نمي‌دانم، حتي نامش را. اما يقين دارم راهش و نحوة سلوكش دواي دردهاي بي‌شمار ماست؛ در روزگاري که همه در ماديات و منها کردن «خدا» از زندگي‌شان، گوي سبقت را از يکديگر مي‌ربايند.
صداي انفجار آمد و سنگر رفت روي هوا.
هر چه صدايش زدم جواب نداد.
با بچه‌ها رفتيم جلو.
سرش پر از ترکش شده بود.
جيب‌هايش را خالي کرديم.
يک کاغذ از جيبش پيدا کرديم که در آن نوشته شده بود:
گناهان هفته:
شنبه:
احساس غرور از گُل زدن به تيم مقابل.
يکشنبه:
زود تمام کردن نماز شب.
دوشنبه:
فراموش کردن سجده شکر يوميه.
سه‌شنبه:
شب، بدون وضو خوابيدن.
چهارشنبه:
در جمع با صداي بلند خنديدن.
پنجشنبه:
روي دست خوردن از فرمانده در سلام. نشد که يکبار ما زودتر به او سلام کنيم.
جمعه:
تمام نکردن صلوات‌هاي مخصوص جمعه و رضايت دادن به هفتصد تا!!!
آري آنها بحث «مشارطه»، «مراقبه» و «محاسبه» را از متن كتاب «معراج السعاده» به متن زندگي آورده بودند، تا توانستند، در شهادت گوي سبقت را از ديگران بربايند. روحشان شاد!
¨ پي‌نوشت‌ها
ـــــــــــــــــــــــــــ
1. سوره طه: 11-15

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:54 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

شيداي او

نويسنده: مرتضي صالحي
صفحه 48 الي 50 نسخه چاپي
عارف دلسوخته جمال السالكين، ‌مرحوم آيت الله سيد احمد كربلايي، ‌فرزند سيد ابراهيم موسوي تهراني، در شهر كربلا متولد شد و به كربلايي و حائري شهرت يافت. سيد احمد، تحت تربيت و لطف پدري متقي، مؤمن و ولايت‌مدار مراحل رشد را گذراند. او پس از ايام طفوليت، مشغول كسب علوم ديني شد و از اساتيد حوزه علميه شهرهاي كربلا و نجف بهره‌هاي وافر برد.
اساتيد بزرگ او عبارت بودند از مرحوم حاج ميرزا حسن شيرازي بزرگ، ميرزا حبيب الله رشتي، علامه ميرزا حسين خليلي و آخوند خراساني1. وي، با تلاش و استعداد خاص، خيلي زود به مقام اجتهاد نايل شد و در شمار علما و فقهاي والا مقام حوزه علميه نجف جاي گرفت؛ تا آنجا كه حضرت آيت الله شيخ محمد تقي شيرازي، مرجع بزرگ عصر او، احتياطات خود را به او ارجاع مي‌داد.
مرحوم محقق اصفهاني، حكيم و اصولي، دربارة ايشان مي‌فرمود: «من احدي را مانند آقا سيد احمد حائري در فقه نديدم2». مرحوم كربلايي، براي رسيدن به مقامات عالي انسانيت، با وجود نيل به مقامات بلند علمي، به اين علوم ظاهري اكتفا نكرد و براي كسب معرفت نفس و رسيدن به اوج عبوديت و بندگي حضرت حق، لباس شاگردي پوشيد و به مكتب تربيتي و انسان‌ساز مرحوم آيت الحق ملاحسينقلي همداني راه يافت. او از انفاس قدسي و انوار ملكوتي اين استاد بي‌نظير، ‌بهره‌هاي وافري برد و جزء مبرزترين شاگردان وي قرار گرفت و پس از استادش ملاحسينقلي همداني، يكي از مهم‌ترين پرچمداران عرفان نجف گشت. درباره كمالات معنوي او آقا بزرگ تهراني مي‌نويسد:
«او يگانة دوران خود در علم و عمل، ورع و تقوا و خوف از خدا بود. به هنگام نماز، بر وجود خود تسلطي نداشته و اشك‌هاي او همانند ابر بهاران فرو مي‌باريد... تا آنجا كه به كثير البكاء معروف بود3».
در عظمت روحي و مقام عرفاني ايشان علامه محمد حسين تهراني واقعه‌اي نقل كرده كه شنيدني است. او مي‌گويد:
«استاد ما، مرحوم آيت الله العظمي آقا سيد جمال‌الدين گلپايگاني قدس سره شاگرد مرحوم حاج سيد احمد بوده است. مرحوم آقا سيد جمال الدين براي حقير نقل كرده است: يك شب بر حسب معمول براي عبادت، به مسجد سهله آمدم و به دستور مربي اخلاق و استادم شيخ علي محمد نجف آبادي هر وقت شب‌ها به مسجد سهله مي‌رفتم، اولاً نماز مغرب و عشا را به جا مي‌آوردم و سپس اعمال وارد در مقامات مسجد را انجام مي‌دادم و پس از آن دستمالي را كه در آن، نان و چيزي بود، باز مي‌كردم و مقداري مي‌خوردم. آن‌گاه قدري استراحت نموده و مي‌خوابيدم؛ سپس چندين ساعت به ‌اذان صبح مانده برمي‌خاستم و مشغول نماز و دعا و ذكر و فكر مي‌شدم. موقع اذان صبح، نماز صبح را مي‌گزاردم و تا اول طلوع آفتاب به بقيه وظايف و اعمال خود ادامه مي‌دادم، آن‌گاه به نجف مراجعت مي‌كردم.
يك شب كه نماز مغرب و عشا و اعمال مسجد را به‌جا آوردم و تقريباً دو ساعت از شب مي‌گذشت، همين كه نشستم و دستمال خود را باز كردم تا چيزي بخورم، هنوز مشغول خوردن نشده بودم كه صداي مناجات و ناله‌اي به گوش من رسيد، و غير از من هم در اين مسجد تاريك، احدي نبود.
اين صدا از ضلع شمالي، وسط ديوار مسجد، و روبه‌روي مقام مطهر حضرت امام زمان عليه السلام شروع شد و به مناجات‌ها و دعاي عالية المضامين مشغول بود و به كلي حال و ذهن ما را متوجه خود كرد. من نتوانستم حتي يك لقمه نان بخورم و دستمال همين‌طور باز مانده بود.
صاحب صدا، ساعتي گريه و مناجات داشت و سپس ساكت مي‌شد. قدري مي‌گذشت، دوباره مشغول خواندن و درد دل كردن مي‌شد. باز آرام مي‌گرفت، هر بار كه شروع مي‌كرد به خواندن، چند قدمي جلوتر مي‌آمد؛ به طوري كه قريب به اذان صبح كه رسيد، در مقابل مقام مطهر امام زمان عليه السلام رسيده بود. در اين حال خطاب به حضرت نموده و پس از گرية طولاني و سوز و نالة شديد و دلخراشي اين اشعار را با حالت تخاطب و گفت وگوي با آن حضرت خواند:
ما بدين در، ‌نه پي حشمت و جاه آمده‌ايم
از بـد حــادثـه اينجـا بـه پـنـاه آمده‌ايم
رهـرو مـنـزل عشقـيم و ز سـر حدّ عدم
تـا به اقـلـيم وجود اين همه راه آمده‌ايم
سـبـزة خـط تو ديديم و ز بستان بهشت
به طـلـبـكـاري اين مـهـر گياه آمده‌ايم
با چنين گنـج كـه شد خازن او روح امين
بـه گـدايـي بـه در خـانـة شـاه آمده‌ايم
لنگـر حـلم تواي كشتي توفيق كجاست؟
كـه در ين بحـر كرم، غرق گناه آمده‌ايم
آبـرو مـي‌رود اي ابـر خـطـا شـوي ببار
كـه به ديـوان عـمـل نامه سياه آمده‌ايم
حـافـظ اين خـرقـه پشمينه بينداز كه ما
از پــي قــافـلــه بـا آتــش آه آمده‌ايم
و ديگر ساكت شد و هيچ نگفت و در تاريكي چندين ركعت نماز گزارد تا سپيده صبح دميد. آن گاه نماز صبح را به جا آورد و مشغول به خود، در تعقيبات و ذكر و فكر بود تا آفتاب دميد. آن‌وقت برخاست و از مسجد خارج شد4».
آري، در شب‌ها كه مسجد خلوت بود، او وارد مي‌شد و عاشقانه در فراق امام زمان عليه السلام مي‌سوخت و چه راز و نياز‌ها مي‌كرد. و از آن حضرت كمالات انساني را تقاضا مي‌كرد و با توسل به قطب عالم امكان حضرت بقية‌الله الاعظم (ارواحناله فداه) در آسمان معنويت پرواز مي‌كرد. در اينجا تفاوت بزرگ مكتب اهل‌بيت عليهم السلام با ديگر مكاتب‌ مدعي عرفان آشكار مي‌شود. در مكاتب ديگر از جمله صوفيه، متوسل به قطب مي‌شوند كه هيچ ريشه و ارتباطي با آسمانيان و عصمت ندارد. در آن مكاتب همه به دنيا و مقامات دنيوي از جمله رسيدن به اعمال خارق‌العاده سوق داده مي‌شوند و با ظاهري زاهدانه، به عوام فريبي پرداخته مي‌شود؛ اما آن امام برحق كه مظهر جميع صفات خداست، همه را به سوي خدا مي‌خواند و نه مقامات دنيوي و اعمال خارق العاده.
سيد احمد كربلايي شخصيتي ممتاز در اخلاق الهي، عرفان و همچنين علوم مرسوم حوزه گشت. تجار تهران كه نفوذ سياسي و اقتصادي زيادي داشتند، براي تقليد و مطرح كردن او به عنوان مرجع تقليد به ايشان رجوع مي‌كنند، اما آن مرد الهي اين مسئوليت را نمي‌پذيرد و در يك جمله مي‌فرمايد: «اگر جهنم رفتن واجب كفايي است، مَن بِهِ الكفايه موجود است»5. آن مرد الهي با آن روح قدسي و خدايي نمونه مردان الهي بود. او توجه و تعلق خود را از كشش‌هاي دنيوي جدا ساخته بود. در طي مراتب علمي و عملي سير و سلوك، زهد و ورع، معرفت خداي تعالي و خوف از خدا نمونه بود. و از اينكه امام جماعت مردم شود، پرهيز و اجتناب مي‌كرد. در فراق محبوب اشك مي‌ريخت؛ چنانكه در حال نماز، گريه عنانش را مي‌ربود، به ويژه در نمازهاي شب اين حالت نمود بيشتري داشت.
¨مكتب تربيتي- عرفاني سيد احمد كربلايي
اوكه در قلة تقوا و ورع و اهل رياضت و تهذيب قرار داشت، در تهذيب نفوس، با دو بال شريعت و طريقت روشنگري مي‌كرد. او با نور شريعت، طريق وصال را براي رسيدن به حقيقت روشن مي‌ساخت و همچون استاد خويش تنها راه رسيدن به كمالات الهي را همين مي‌دانست. اين عارف وارسته با ويژگي‌هاي خاص و منحصر به فرد خود در طي مدارج عالي علمي و كسب مراتب تقوا و فضيلت، مورد توجه و اقبال طلاب و خصوصاً مستعدين تهذيب نفس و عرفان بود، تا جايي كه مرحوم آملي قدس سره مي‌فرمايد: ما علاوه بر اينكه سطح فقه و اصول را در محضر او خوانديم، از علم و اخلاق او نيز استفاده كرديم و او عالمي بود كه به درجات عالي علم و فضيلت و تقوا و اوج ورع و رياضت و تهذيب جان‌ها، رسيده بود و از شاگردان اخلاقي ميرزا حسينقلي همداني به شمار مي‌رفت»6.
وجود معنوي و علمي و حضور روحاني ايشان در حوزه نجف، سرمايه‌اي بزرگ و چراغي روشن براي سالكان بود و بسياري از طلاب و طالبان معنويت در پرتو انوار هدايت ايشان خصوصاً بعد از مرحوم ملاحسينقلي همداني قرار گرفتند و به درجات ‌عالي معنوي و عرفاني رسيدند؛ از جمله بزرگاني چون: سيد محسن امين مؤلف اعيان الشيعه، ميرزا علي آقاي قاضي از پرچمداران مكتب عرفاني نجف، آيت الله سيد جمال الدين گلپايگاني از مراجع تقليد و عرفاي ممتاز شيخ محمد تقي بافقي، سيد ابوالقاسم لواساني، ‌كيوان قزويني مؤلف كتاب راهگشا، سيد محمد كاظم عصار.
¨تأليفات
سيد احمد كربلايي آثار گران‌بهايي در فقه، اصول، اخلاق و معرفت الهي دارد. مجموعه‌اي از دستورالعمل‌هاي ايشان در سير و سلوك در كتاب تذكرة‌المتقين7 به چاپ رسيده است كه محتوايي بسيار عالي دارد و براي سالكان در مراتب والاي سلوك سودمند است. همچنين مكاتبه‌هاي علمي ايشان با مرحوم آيت الله شيخ محمد حسين اصفهاني به نام رسالة محكمات بين عَلَمَين در زمينة معارف عالي توحيد است كه خبر از توان و ژرفاي انديشه علمي و عرفاني آن عارف كم نظير و فاني در توحيد دارد.
¨وصال
سرانجام آن فراق‌ها و ناله‌هاي سوزناك به سر رسيد و اجازه عروج ملكوتي صادر شد و او با قلبي سليم و روحي آرام، در جمعه سال 1332 قمري8 به ديدار محبوب رهنمون شد و آن جان شيفته و بي‌قرار، قرار يافت و به ميهماني اميرمؤمنان عليه السلام واهل‌بيتش نايل آمد.
همنشيني با خـدا خواهي اگـر در عرش رب
در درون اهل دل جا كن، كمال اين‌ است و بس
پيكر مطهرش را پس از تشييع باشكوه، در صحن حرم آن امام همام مقابل ايوان طلا در پشت سر مبارك حضرت علي عليه السلام به خاك سپردند.
¨ پي‌نوشت‌ها
ـــــــــــــــــــــــــــ
1. اعيان‌الشيعه، ج4، ص63.
2. توحيد علمي و عيني.
3. نقباء‌البشر، آقا بزرگ تهراني ، ج17، ص87.
4. تذكرة‌المتقين، ص28.
5. توحيد علمي و عيني، ص32.
6. اعيان‌الشيعه، ج4، ص63.
7. نقباء‌البشر، ج1، ص88.
8. اعيان‌الشيعه، ج4، ص63

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:54 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

استغفار و رهايي از غفلت

نويسنده: بياناتي از مقام معظم رهبري
صفحه 51 نسخه چاپي
در آيات قران كريم و روايات اهل‌بيت عليهم السلام به طور مكرر بر استغفار تاكيد شده است.
ما بايد از گناهانمان استغفار كنيم. فايدة بزرگ استغفار اين است كه ما را از غفلت نسبت به خود باز مي‌دارد. ما گاهى در مورد خودمان دچار اشتباه مي‌شويم. وقتى به فكر استغفار مى‏افتيم، گناهان، خطاها، خيره‏سرى‏ها، پيروى‌هايي كه از هواى نفس كرده‌ايم، ظلمي كه به نفس خودمان كرده‌ايم، ظلمى كه به ديگران روا داشته‌ايم، جلوى چشم ما مجسّم مي‌شود و به يادمان مى‏آيد كه چه كرده‏ايم؛ آن وقت از غرور، نخوت و غفلت فاصله‌ مي‌گيريم. اين اولين فايدة استغفار است. و خداى متعال وعده فرموده است كه آن كسى كه استغفار كند، يعنى به عنوان يك دعاى حقيقى از خداى متعال حقيقتاً آمرزش بطلبد و از گناه پشيمان باشد، «لوجد اللَّه توّاباً رحيما»؛ خداى متعال توبه‏پذير است. و به صورت محسوس صفت «توابيِ» خداوند را در مي‌يابد. اين استغفار، بازگشت به سوى پروردگار است؛ پشت كردن به خطاها و گناهان است و خداوند آنها را مي‌پذيرد به شرط آنكه استغفار، استغفار حقيقى باشد.
البته اگر انسان بدون توجه، و فقط به زبان بگويد استغفر الله، استغفر الله، استغفر الله و توجه قلبي نداشته باشد، اين استغفار نيست، استغفار يك دعاست، يك خواستن است، بايد انسان حقيقتاً از خدا بخواهد و مغفرت الهى و گذشت پروردگار را بطلبد: بگويد: من اين گناه را كرده‏ام؛ پروردگارا! به من رحم كن، از اين گناه من بگذر. اينطور استغفار كردن نسبت به هر يك از گناهان، مسلماً غفران الهى را پشت سر خواهد داشت؛ خداى متعال اين باب را باز فرموده است.
البته در دين مقدس اسلام، اقرار به گناه در حضور ديگران ممنوع است. اينكه در بعضى از اديان هست كه بروند در عبادتگاه‏ها، پيش كشيش، بنشينند و به گناه اعتراف كنند، چنين چيزي در اسلام نيست و مسلمانان از آن نهي شده‌اند. پرده‏درىِ نسبت به خود و افشاى اسرار درونى خود و گناهان خود پيش ديگران، ممنوع است؛ هيچ فايده‏اى هم ندارد [و چه بسا آثار بدي هم داشته باشد]. اينكه حالا در آن اديان خيالى و پندارى و تحريف شده اينطور ذكر مي‌شود كه كشيش گناه را مي‌بخشد، نه؛ در اسلام بخشندة گناه، فقط خداست. حتّى پيغمبر هم گناه را نمي‌ببخشد. در آية شريفه مي‌فرمايد: «وَ لَْو اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَموا اَنْفُسَهُمْ جاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُاللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّه تَوّاباً رحيماً1»؛ وقتى گناهى انجام دادند، ظلم به نفس كردند، اگر بيايند پيش تو كه پيغمبري، از خداى متعال طلب مغفرت و بخشش كنند و تو هم براى آنها طلب آمرزش كنى، خداوند توبة آنها را مي‌پذيرد. يعنى پيغمبر براى آنها طلب بخشش مي‌كند؛ گناه را فقط خداى متعال بايد ببخشد. اين استغفار است، كه اين استغفار حقيقتاً جايگاه مهمى دارد.2
¨ پي‌نوشت‌
ـــــــــــــــــــ
1. سـوره نساء: 64.
2. اقـتـباس از خطـبه نمـاز جـمعه تـهـران در تاريـخ 23/6/1386

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:55 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

اخلاق محيط زيست

نويسنده: هيئت تحريريه
صفحه 52 الي 55 نسخه چاپي
مقدمه
امروزه محققان و انديشمندان علوم مختلف، پژوهش‌ها و تحقيقات گوناگوني درباره اخلاق سامان داده‌اند، در اين راستا مي‌توان سه حوزة پژوهشي و مطالعاتي را از يكديگر بازشناخت: مطالعات توصيفي، مطالعات تحليلي يا فرااخلاقي و مطالعات هنجاري. به اين اعتبار مي‌توان اخلاق را نيز به سه گونه تقسيم كرد:
1. اخلاق توصيفي: به توصيف و معرفيِ اخلاقياتِ افراد، گروه‌ها و جوامع مختلف مي‌پردازد.
2. فرااخلاق: به بررسي تحليلي و فلسفي درباره مفاهيم و احكام اخلاقي مي‌پردازد.
3. اخلاق هنجاري: اين بخش از مطالعات و پژوهش‌هاي اخلاقي كه «اخلاق دستوري» نيز ناميده شده است، به بررسي افعالِ اختياري انسان و صفات حاصل شده از آنها، از حيث خوبي يا بدي و بايستگي يا نبايستگي، مي‌پردازد.
اخلاق كاربردي، زيرمجموعه‌ همان اخلاق هنجاري است، البته در حوزه خاصي از زندگي فردي و اجتماعي با دقت خاص و جزئي‌نگري و تطبيق اصول كلي بر موارد خاص.1 علم اخلاق علمي است كه به ما نشان مي‌دهد روابط گوناگون خود را چگونه تنظيم كنيم تا به هدف غايي از خلقت خويش دست يابيم. ولي در حوزه‌هاي خاص، ساحَت‌هاي جزئي و زندگي افراد كمتر وارد شده مخصوصاً در حوزه‌هاي نوظهور كه تبيين آن از وظايف اخلاق كاربردي است. اخلاق كاربردي برآنست تا ميزان تأثيرگذاري و كاربرد نظريه‌ها و اصول اخلاقي را در عرصه رفتارها و مسائل اخلاقي در دو حوزه فردي و اجتماعي با توجه به تعارضات اخلاقي نشان دهد، لذا با توجه به تفاوت مكاتب اخلاقي، اخلاق كاربردي متفاوتي خواهيم داشت زيرا هر مكتبي بر اساس اصول اخلاقي كه به آن معتقد است، سياست‌هاي كاربردي خود را در اين زمينه سامان مي‌دهد. از اين رو اخلاق كاربردي اسلام مبتني بر اصول اخلاقي اسلامي است و در مسائل اخلاقي از آن اصول الهي بهره مي‌گيرد.
با توجه به گسترة علم اخلاق كه مشتمل بر رابطه انسان با خود، خدا، ديگران و طبيعت است،2 و يا از نگاه ديگر اخلاق بندگي، فردي اجتماعي و خانواده مي‌باشد.3 اين مقاله كه موضوعش اخلاق محيط زيست است جايگاه خود را پيدا مي‌كند كه زيرمجموعة اخلاق اجتماعي و رابطة انسان با محيط است زيرا به بررسي رابطه اخلاقي فرد با ساير انسان‌ها و موجودات مي‌پردازد. اديان الهي و مكاتب اخلاقي و علمي همواره تلاش نموده‌اند تا راه صحيح استفاده از طبيعت و تعامل اخلاقي صحيح با موجودات را براي رشد انسان بيان نمايند؛ اما از آنجا كه خداوند خالق و مالك و هادي خلقت4 است براي رشد هر موجودي، ظرفيت‌ و مسير مشخصي را در نظر دارد، لذا بايد شيوة بهره‌مندي از مواهب الهي را در رهنمودهاي وحياني جستجو كرد. طبق قانون الهي، انسان اشرف مخلوقات و توان تسخير موجودات را دارد ولي متأسفانه در اثر ناداني و هواپرستي در حال نابود كردن طبيعت است. اخلاق محيط زيست، راه استفاده صحيح از طبيعت و كنترل مصرف را به ما نشان مي‌دهد و مي‌آموزد كه چگونه با احترام گذاشتن و محبت كردن به طبيعت به عنوان آفريدة شگرف خدا مي‌توانيم از منابع طبيعي آن در حد نياز معقول بهره‌مند شويم و در مسير آباد ساختن آن گام برداريم.
پيشينه
انسان به عنوان موجودي فعال در محيط زيست5 با توجه به خصوصيات منحصر به فردي كه دارد از جمله قدرت تفکر و بهره‌كشي و استعمار، از زماني که پاي در عرصه حيات گذاشت به دنبال استفاده از امکانات محيط خود براي زندگي و به دست آوردن آسايش بوده است. اما با توجه به رشد جمعيت انسان و استفاده بي‌اندازه در ابعاد مختلف از طبيعت و سوء استفاده عده‌اي افراد سودجو و کوتاه فکر، نابودي حيات بعضي از موجودات و اختلال در محيط زيست‌هاي مختلف اتفاق افتاد. در اين ميان انسان‌هاي متفکر و آينده‌نگر و دوست‌دار حيات از زمان‌هاي گذشته تلاش وافري کردند تا استفاده از طبيعت، به حالت تعادل توأم با تعامل و محبت برگردد و در ازاي استفاده از طبيعت، نيازهاي اساسي او نيز برآورده سازد تا ادامة حيات آن ميسّر گردد.
از جمله عوامل مؤثر در هدايت انسان‌هاي متفکر و آينده‌نگر براي پاسداري از طبيعت مي‌توان از اديان آسماني نام برد، كه ضمن دعوت انسان به مطالعه در طبيعت و مشاهده آثار صنع الهي، او را به حفظ اين گنجينة ارزشمند الهي ملزم ساخته‌اند. اديان مختلف براي انسان و محيطي كه در آن زندگي مي‌كند، رهنمودهاي فراواني براي داشتن زندگي شاداب و برخورداري از محيطي سالم، براي پيروان خود ارائه كرده‌اند.
در جوامع غربي، مکاتب مختلف نظراتي در نحوه تعامل با محيط زيست دارند ولي به جهت محدوديت مبناي فکري آنها، همواره در ميان آنها تعارضات شديدي بوده است. در سال 1998 ميلادي نتيجه پژوهش سه ساله يک هزار دانشمند از کشورهاي مختلف جهان در رابطه با دين و محيط زيست، از طريق دانشگاه هاروارد ارائه شد. در اين پژوهش، آموزه‌ها و رهنمودهاي ده دين رايج در جهان از جمله اسلام، مسيحيت و يهود دربارة طبيعت و محيط زيست مورد تحقيق قرار گرفت و يافته‌هاي دانشمندان نشان داد كه دين مي‌تواند نقش حساسي در حل مشکلات زيست محيطي و آسايش موجودات داشته باشد، و نتيجه مهم اين تحقيقات اين گونه بيان شد كه: «رويکرد به تعاليم ديني تنها راهکار نهايي براي حفظ محيط زيست جهان است». از جمله سؤالات و تعارضاتي که در بحث محيط زيست مطرح است عبارتند از اينکه آيا ارزش محيط زيست ذاتي است يا مقدمه‌اي؟ تعاملات اخلاقي انسان با محيط زيست چگونه است؟ فضائل اخلاقي ارتباط با محيط زيست چيست؟ راهکار اخلاقي اسلام درباره رشد جمعيت انسان و استفاده از محيط زيست چيست؟
موضوع اخلاق محيط زيست در آيات متعددي از قرآن كريم مطرح شده و در كتب روايي نيز آمده است به عنوان نمونه ابوابي در دو مجلد از مجموعه‌ بزرگ روايي بحارالانوار (ج 63 و ج 100) به اين مهم اختصاص داده شده است و در منابع ديگري نيز، اين موضوع به شكل متمركز و غير متمركز آمده است كه به برخي از آنها اشاره مي‌كنيم:
«اسلام و محيط زيست» از آيت الله جوادي آملي6، «اصول تربيت زيست محيطي در اسلام» از صادق اصغري؛7 «اسلام و محيط زيست»، ترجمه اسماعيل حداديان مقدم8 و «مقدمه‌اي بر اكولوژي انسان» تأليف دكتر خدابخش كرمي9 و همچنين مجموعه مقالات همايش ملي اسلام و محيط زيست از سازمان حفاظت و محيط زيست.
مباني و اصول اسلامي در مورد
نظام آفرينش
خدا خالق و مالك مجموعه هستي
«آنچه در آسمان‌ها و زمين و در ميان اين دو، و در اعماق زمين وجود دارد همه از آن خداست».10
قرآن كريم مالکيت همه اشياء را از آن خدا دانسته و مالکيت انسان نسبت به اموال مالکيت قراردادي است که از سوي خدا به افراد تفويض شده مانند مالکيت انسان بر اعضاي بدن خود. آيه به صراحت مي‌فرمايد: همه موجودات که در آسمان‌ها هستند و از محدوده علم بشر پنهان و آنچه در زمين است و آنچه بين آنها است و آنچه در اعماق زمين است (همه موجودات زنده و غير زنده) از آن خدا مي‌باشد و مالکيت آنها با خدا است. پس ما در يک محيطي زيست مي‌کنيم که خداي عالم، خالق و مالک و حاکم آن است و هدايت و تربيت عالم نيز به ذات وجود او مي‌باشد.
هدايت الهي انسان و عناصر محيط زيست
عالم حيات و زندگي همچون کاروان است که از جهان عدم به حرکت در آمده است. آغاز اين حرکت از ناحيه آفريدگار شروع شده و نخستين جرقه حيات از او پديد آمده و اين حرکت تکاملي نيز به سوي او است. بنابراين عالم حيات در مسير بي‌انتهاي خود به سوي بي‌نهايت که ذات پاک خداست، پيش مي‌رود، هر چند مخلوقات محدودند و محدود هرگز به بي‌نهايت نخواهد رسيد، ولي مسير او به سوي تکامل نيز متوقف نمي‌گردد، حتي پس از قيام قيامت باز اين سير تکاملي ادامه خواهد يافت. در سوره «طلاق» به مسأله تدبير عالم بزرگ و فرمان خداوند اشاره شده است:
«امر و فرمان او ميان آنها پيوسته نازل مي‌شود.»11
«پيداست که منظور از «امر» در اينجا همان فرمان تکويني خداوند در مورد تدبير اين عالم بزرگ است، چرا که او پيوسته با فرمان مخصوص خود آنها را در مسير منظمي هدايت و رهبري مي‌کند».12
«پروردگار ما کسي است که به هر موجودي آنچه لازمه آفرينش او بوده است داده، و سپس او را در مراحل هستي رهبري و هدايت فرموده است.»13
«در اين سخن کوتاه، به دو اصل اساسي از آفرينش و هستي اشاره شده است که هر يک دليل مستقل و روشني براي شناسايي پروردگار است.
نخست اينکه خداوند به هر موجودي آنچه نياز داشته بخشيده است و اين مطلبي است که اگر به گياهان و جانوران اعم از پستانداران، پرندگان، خزندگان، دوزيستان، ماهيان و انواع و اقسام حشرات دقت کنيم، به خوبي قادر به درک هماهنگي کامل موجوات و فراهم بودن نيازشان خواهيم بود.
اصل دوم، عبارت «ثم هدي» بيانگر هدايت و رهبري موجودات در زير پوشش نظام آفرينش و قانونمندي‌هاي حساب شده جهان هستي است. از اين رو، ما در موجودات مختلف شاهد هستيم که آنها هر کدام چگونه از نيروهايشان دقيقاً در ادامه مسير حياتشان استفاده مي‌كنند، لانه مي‌سازند، توليد مثل مي‏کنند، فرزندان خود را پرورش مي‏دهند، و خود را از چشم دشمنان پنهان مي‌سازند يا فرار مي‌كنند و يا درصورت لزوم به دفاع از خود و مبارزه با دشمن بر مي‏خيزند».14
بر اين اساس نفوذ فرمان‏هاي الهي در عالم آفرينش در قالب هدايت تکويني، هر موجودي را در مسير مشخص به ايفاي نقش سوق مي‏دهد. عنايت الهي ايجاب مي‏کند که هر موجودي را از طريقي که متناسب با وجود او باشد هدايت کند. از اين رو، نوع بشر وجودي است که تنها با هدايت تکويني به کمال و سعادت دست نمي‏يابد و بايد که از راه هدايت تشريعي و به وسيله قانون نيز هدايت شود.
به اين ترتيب‏، از نظر خلقت و آفرينش و تکوين، انسان را مجهز به عقل و استعداد و نيروهاي لازم براي پيمودن اين صراط مستقيم کرده است و از سوي ديگر، خداوند پيامبران را با يک وحي آسماني و تعليمات کافي و قوانين مورد نياز انسان فرستاده است، تا از نظر تشريع، براي انسان‌ها راه را از چاه مشخص کرده و با انواع بيان‌ها او را تشويق به پيمودن صراط مستقيم کنند و او را از مسير‏هاي انحرافي باز دارند.
به هر حال خداوند دو گونه فرمان در عالم هستي دارد. يک سلسله از فرمان‏هاي او به صورت قوانين طبيعي و مافوق طبيعي است که بر موجودات مختلف اين جهان حکومت مي‏کنند، و همه آنها مجبورند در برابر آن زانو زنند و توان سرپيچي از اين قوانين را ندارند، اين يک نوع «اسلام و تسليم» در برابر فرمان خدا است. نوع ديگري از فرمان براي خدا هست که فرمان تشريعي ناميده مي‏شود. يعني قوانيني که در شرايع آسماني و تعليمات انبيا وجود دارد. تسليم در برابر آنها جنبه «اختياري» دارد و تنها افراد با ايمان هستند که به خاطر تسليم در مقابل اوامر و نواهي حضرت احديت شايستگي «مسلمان بودن» را احراز مي‌كنند.
قرآن كريم در اين باره مي‏فرمايد: «و له اسلم من في السموات والارض طوعاً و كرهاً و اليه يرجعون؛ تمام کساني که در آسمان‏ها و زمين هستند يا تمام موجوداتي که در آسمان‌ها و زمين هستند، از روي اختيار يا از روي اجبار در برابر او تسليم‏اند».15
از اين رو، اسلام (تسليم در برابر قوانين الهي) آيين همه موجودات جهان است.
موضوعات
ارزش انسان در نظام هستي (اكو سيستم)؛
خلقت عالم براي انسان؛
اجازه تسخير از طرف خداوند و تعيين مسير آن؛
محدوده استفاده انسان از منابع و محيط زيست از نظر شرع؛
اخلاق و حفظ توازن نظام طبيعت هنگام استفاده؛
عناوين مباحثي است كه در شماره‌هاي بعد درباره آنها سخن خواهيم گفت و در پايان به جمع‌بندي و نتيجه‌گيري خواهيم رسيد.
¨ پي‌نوشت‌ها
ــــــــــــــــــــــ
1. آيين زندگي، احمد حسين شريفي، ص28.
2. اخلاق در قرآن، محمد تقي مصباح يزدي، ج 1، مقدمه.
3. كتاب شناخت اخلاق اسلامي، ص22.
4. «قال ربنا الذي اعطي كلَّ شيءٍ خلْقَه ثمَّ هدي»؛ سوره طه: 50.
5. محيط زيست مفهومي نسبي و قياسي است، هر محيط زيستي مشتمل بر موجوداتي است که با آن در تعامل و تأثير و تأثر متقابل‌اند؛ به ‌عبارت ديگر، در هر ناحيه‌اي از طبيعت که موجودات زنده و عوامل غير جاندار محيط در حال تعادل و تعامل باشند؛ تعبير به اکوسيستم Ecosystem مي‌شود.
6. اسلام و محيط زيست، عبدالله جوادي آملي، قم، مركز نشر اسراء، سوم، 1386.
7. اصول تربيت زيست محيطي در اسلام، صادق اصغري لفجماني، سپهر تهران، 1384.
8. اسلام و محيط زيست، فضلان ام خالد، ترجمه اسماعيل حداديان مقدم، آستان رضوي، 1378.
9. مقدمه‌اي بر اكولوژي انساني، خدابخش كرمي، تهران، چاپ اول، 1387.
10. «و له ما في السموات و ما في الارض و ما بينهما و ما تحت الثري»؛ سوره طه: 6.
11. «يتنزّلُ الامر بينهُنَّ»، سوره طلاق: 12.
12. تفسير نمونه، ناصر مكارم شيرازي، ج24، ص 275.
13. «قال ربّنا الذي اعطي كل شيءٍ خلقه ثم هدي»، سوره طه: 50.
14. تفسير نمونه، ناصر مکارم شيرازي، ج 13، ص 245.
15. سوره آل عمران: 83

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:55 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

لطائف

لطائف
اعتماد به خدا
حبيب عجمي در بصره خانه داشت بر چهار سوق، و پوستيني داشت كه دايم آن را پوشيدي. وقتي به طهارت رفت و پوستين بر چهار سوق بنهاد، حسن بصري آن جا رسيد، آن پوستين را ديد. گفت: حبيب عجمي آن -را- جا بگذاشت، نبايد كسي-آن را- ببرد، آن جا بايستاد تا حبيب بيامد. گفت: چرا -اينجا- ايستاده‌اي؟! گفت! اي حبيب! نداني كه پوستين بر چهار سوق نبايد گذاشت كه -مبادا- ببرند؟ و به اعتمادِ كه -آن را- رها كردي -و رفتي-؟! گفت: اعتماد -به- آن كه تو را اين جا بازداشته است تا -آن را- نگه‌داري!1
¨دستار ناسپاسي!
يكي عَصابه‌اي2 بر سر بسته بود. رابعه- به او- گفت: چرا عصابه به سر بسته‌اي؟
گفت: سرم درد مي‌كند. گفت: عمرت چند است؟ گفت: سي سال. گفت در اين سي سال بيشتر تندرست بودي يا بيمار؟ گفت: تندرست. گفت: هرگز در اين مدت عَصابة شكر بسته‌اي كه به يك درد سر كه تو را هست، عصابه شكايت - به سر- بر بندي؟!3
¨اعتراض بيجا!
ديوانه‌ نماي عاقلي را نزد معاويه آوردند. معاويه گفت: از قرآن چيزي مي‌داني؟ گفت: مي‌دانم و بسيار نيكو هم مي‌دانم! گفت: بخوان. چنين خواند: «اذا جاء نصر الله و الفتح و رأيت الناس يخرجون من دينِ الله افواجا»! معاويه فرياد زد: غلط خواندي، «يخرجون» غلط است، «يدخلون» صحيح است. آن مرد بلا فاصله جواب داد: اين كه مي‌گويي مربوط به زمان پيغمبر بوده است كه مردم گروه گروه در دين خدا داخل مي‌شدند، نه زمان تو! تو اگر - هم چنان- حاكم مسلمانان باشي، مردم گروه گروه از دين -خدا- خارج مي‌شوند!4
¨نردباني به اين بلندي كجاست؟!
مردي به عربي كه جهت كسب روزي، بسيار جَزَع و فَزَع(=زاري و بيتابي) مي‌كرد، گفت: مگر آية كريمة «وَ رِزْقُكُم في السَّماء» را در قرآن كريم نخوانده‌اي؟!-كه روزي شما در آسمان است- گفت: چرا خوانده‌ام، ولي نردباني به اين بلندي از كجا گير بياورم؟5
¨چارة كار!
شاعري نزد عبدالرحمن جامي غزلي خواند و گفت مي‌خواهم كه اين غزل را به دروازة شهر آويزان كنم تا موجبات شهرت مرا فراهم آورد. جامي گفت: مردم كه تو را نمي‌شناسند تا بدانند آن شعر از توست، مگر آنكه تو را نيز پهلوي شعرت بياويزند6!
¨پي‌نوشت‌ها
ـــــــــــــــــــــــ
1.زُهَر الرّبيع، سيد نعمت الله جزايري، تهران، اسلاميه، چ2، 1347؛ معارف اللطائف، محمد علي مجاهدي، تهران، انتشارات سوره مهر، چ1، 1388، ص16.
2. سربند، دستار، عمامه.
3. همان منبع.
4. همان، ص19.
5. همان.
6. لطائف الطوائف، ص237

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:56 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها