0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره دوازدهم

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره دوازدهم

مژده اي دل كه...
نويسنده: سردبير
صفحه 4 الي 5 نسخه چاپي
اگر روز نيمه شعبان از ايام الله باشد -كه هست- و اگر در ايام الله، شميم دل‌انگيز الهي بيشتر از روزهاي ديگر مشام جان ما را به لطف خاص خويش بنوازد -كه مي‌نوازد- بنابراين مي‌توان نتيجه گرفت كه روز ولادت ذخيرة خداوندي حضرت بقية الله الاعظم عليه السلام، روز بار عام خداوند است كه به ميمنت ميلاد آخرين حجت خود، الطاف خاص‌اش را نصيب دل‌هاي بيقراري مي‌كند كه لحظه به لحظه چشم به راه ظهور اويند و براي آنكه آبي بر آتش خود بريزند، آيه‌هاي بشارت‌انگيز قرآن كريم را مرور مي‌كنند كه: بقيّة الله خيرٌ لكم ان كنتم مؤمنين و يا آيه شريفه «فاستبقوا الخيرات اينما تكونوا يَاْتِ بكم الله جميعاً؛1 پس بر كارهاي نيك پيشي گيريد كه هر كجا باشيد، خداوند همه شما را حاضر مي‌كند».
از امام باقر عليه السلام حكايت شده: دربارة آية مذكور كه (مصداق بارزِ) كارهاي نيك، ولايت ماست و اين گفتار خداوند يعني ياوران قائم عليه السلام، كه به خدا سوگند ايشان همان امت برگزيده‌اي هستند كه همچون ابرهاي پاييزي در يك لحظه جمع مي‌گردند.2
و يا از سر ذوق به سراغ ديوان لسان‌الغيب حافظ شيرازي مي‌روند كه لطايف كلام سبحاني را در نهايت هنرمندي و شيوايي به تصوير كشيده، و با نيّتي به پاكي زلال اشك، به ديوان اين شاعر آسماني تفأل مي‌زنند، و حافظ كه عمري چشم انتظار آمدن «او» بوده، و در سير برزخي‌اش نيز با كاروان انتظار، همدلي و همراهي كرده‌ است، در گوش جانش زمزمه مي‌كند كه:
مـژده اي دل كه مسيحـا نفسي مي‌آيد
كه ز انفـاس خوشش بوي كسي مي‌آيد
از غم هجر مكن ناله و فرياد، كه دوش
زده ام فــالـي و، فـريـاد رسـي مي‌آيد
و آنان را به اين باور فرخنده مي‌رساند كه نه تنها آنها، بلكه كاينات براي ظهور عالم‌گيرش لحظه شماري مي‌كنند، و حتي پيامبران بزرگ الهي در التهاب تماشاي آن تجلّي بشكوه ايزدي به سر مي‌برند:
ز آتش وادي «ايمن» نه منم خرم و بس
مـوسي اينجـا به اميـد «قَبَسي» مـي‌آيد
از امام رضا عليه السلام در مورد انتظار فرج سؤال شد، در پاسخ فرمود: آيا نمي‌دانيد كه انتظار فرج، خود جزوِ فرج است؟ سپس فرمود: همانا خداوند متعال مي‌فرمايد: «و ارتقبوا انّي معكم رقيب؛3 و انتظار بريد كه حتماً من هم با شما در انتظارم»4.
و انگار با مشاهدة كاروان دل‌هايي كه براي زيارت مسجد جمكران او به راه افتاده‌اند، آن پيداي ناپيدا را مورد خطاب قرار داده و مي‌سرايد:
هيچ‌كس نيست كه در كوي تو اَش كاري نيست هـر كـس اين جا به طـريق هـوسي مـي‌آيـد
و از آن مظهر كرامت خداوندي مي‌خواهد كه با جرعه‌اي از زلال معرفت، خيل سوختگان خود را دريابد:
جرعه‌اي دِه كه به ميخانه ارباب كرم
هـر حـريفي ز پـي ملتمسي مي‌آيـد
و به دل‌هاي بي‌قرار نهيب مي‌زند، كه خيل عاشقان جمال مهدوي به عندليبان خوش‌ الحاني مي‌مانند كه خود را بي «او» در قفس تنگ اين خاكدان گرفتار مي‌بينند، و جز ناليدن به درگاه حضرت باري، راهي براي برون رفت از اين آشفته حالي نمي‌شناسند:
خبر بلبل اين باغ مپرسيد كه من
ناله‌اي مي‌شنوم كز قفسي مي‌آيد
و در پايان اين ارتباط معنوي، حافظ به شاباش اين بيدلان آشفته احوال، غزل دلنشينِ مهدوي خود را با بيت رنگين ديگري زينت مي‌دهد كه اگر چه از سر منزل قافلة ظهور و نشانِ آن بي‌نشان خبري ندارد، ولي بارها، بانگ جرس اين قافلة اميد را با گوش جان شنيده است:
كس ندانست كه منزلگه مقصود كجاست
اين قـدر هست كه بانگ جرسي مي‌آيـد
و اگر در حلقه محرمان راز درآيي، تو را با اين بيت دلداري مي‌دهند كه:
مصلحت نيسـت كه از پـرده بـرون افتد راز
ورنه در محفل رندان خبري نيست، كه نيست!
و اگر در مقام يافتن فلسفة غيبت آن امام همام برآيي، با اين بيت در مقام پاسخ‌گويي بر مي‌آيند که:
در كار گلاب و گل حكم ازلـي اين بود كان شاهد بازاري، وين پرده نشين باشد
سالروز ميلاد موفور السرور و سراسر نور آخرين جانشين حضرت ختم المرسلين صلي الله عليه و آله و سلم را به پيروان واقعي آن حضرت تبريك و تهنيت عرض مي‌كنيم و اميدواريم كه بيش از پيش از عطر دل‌انگير گلواژه‌هاي فرهنگ مهدوي بهره‌مند باشيم.
در پايان اين مقال لازم به ذكر است با توجه به اينكه شماره يازدهم نشريه را به زندگي‌نامه و شخصيت علمي معنوي مرجع عالي‌قدر حضرت آيت الله العظمي بهجت قدس سره اختصاص داديم از اين رو ادامة مطالب برخي از مقالات مندرج در شمارة دهم را در اين شماره آورده‌ايم.
و از آنجا كه مناسبت‌ها و اعمال ماه شعبان در ويژه‌نامه درج شده بود، در اين شماره «فرصت پرواز» را به ماه مبارك رمضان اختصاص داده‌ايم.
با درود و بدرود

 

¨پي‌نوشت‌ها
ـــــــــــــــــــــ
1. سوره بقره: 148.
2. تفسير برهان، ج 1، ص 139 و با اندك تفاوت، غيبت نعماني، ص 279.
3. سوره هود: 93.
4. تفسير برهان، ج 2، ص 232؛ روايت مذكور انتظار فرج را از مصاديق بارز اين آيه برشمرده است

پنج شنبه 3 بهمن 1392  10:49 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

ثمرات معرفت نفس

نويسنده: محمد جواد رودگر
صفحه 6 الي 8 نسخه چاپي
يكي از ثمرات بسيار مهمّ معرفتِ نفس، «خداشناسي» است؛ همچنان که معرفت نفس انفع المعارف است، معرفةالله نيز اعلي المعارف است و خودشناسي شهودي، خداشناسي شهودي را در پي دارد و هرگاه چنين معرفتي از خدا شامل حال انسان شود، انسان به عرفان حقيقي دست مي‌يازد و همه چيز خويش را در «صراط خدا» قرار ميدهد و نتايج و رهاوردهاي بسيار گران‌سنگي فراروي سالک قرار مي گيرد که به برخي از آنها اشاره خواهد شد:
¨1. معرفت توحيدي به خدا:
«توحيد» غايت سير و سلوک و عامل حيات نفس و سرچشمه همه فضايل، مکارم و معالي اخلاقي- عرفاني است که «مَنْ عَرَفَ الله تَوَحَّدَ»1
¨2. خوف و خشيت الهي:
رهاورد ديگر معرفت به نفس و ربّ، خوف و خشيت است که از ويژگيهاي «عالمان رباني» است: «إِنَّمَا يخْشَى الله مِنْ عِبادهِ الْعُلَمَاءُ».2 امام صادق عليه السلام نيز فرمود: «من عرف الله خاف الله و من خاف الله سَخَت نَفْسه عَنِ الدّنيا».3
¨3. کناره‌گيري از دنيا و دنياگريزي:
علي عليه السلام فرمود: «ثمرة المعرفة العزوف عن دارالفناء»4، و فرمود: «عَجِبْتُ لِمَن عرف الله کيف لايسعي لِدارالبقاء؟»5 در اثر معرفتِ به خدا گريز از دارالفناء و گرايش به دارالبقاء شامل حال انسان خواهد شد و اين گرايش و گريز در سير و سلوک بسيار مهم است؛ چرا كه «عشق به خدا» قرين و همراه انقطاع از «دنيا» است؛ همان‌طور که فرمود: «عَجِبْتُ لِمَنْ عرف نفسه کيف يأنس بدارالفناء».6 اين فرمايش، رابطه ميان خودشناسي و خداشناسي و رهيدن از دنيا و رسيدن به خدا را نشان مي‌دهد.
¨4. خويشتن‌يابي و خودنگهداري نفس:
علي عليه السلام فرمود: «مَنْ عَرَفَ کَفَّ»7 يا فرمود: «من عرَف الله و عَظَّمه مَنَع فاه من الکلام و بَطْنه من الطّعام و عنّي نفسه بالصيّام و القيام»8 يعني: خداشناسي و معرفت به عظمت الهي، انسان را تربيت مي‌کند و کم‌گفتن، کم‌خوردن، روزه گرفتن، سحرخيزي و شب زنده‌داري را ملکة وجودش مي‌سازد و صَمْت و صوم و سَحَر در سير و سلوک تأثير به سزايي دارند.
¨5. بصيرت نفس و روشن‌بيني:
اين بصيرت، تقواي الهي را به دنبال دارد و چشم و گوش دل انسان را باز مي‌کند تا انسان آنچه را كه ناديدني است، ببيند پيامبراکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «لکل شيء معدن و معدن التّقوي قلوب العارفين».9 نورانيت دروني، فرقان پيدا کردن روحي و باطني تا حق را از باطل و خير را از شر تفکيک و تميز دهد نيز در اثر معرفت به نفس و معرفت به رب حاصل ميشود.
¨6. روزي‌هاي مادي و معنوي:
در اثر تهذيب و طهارت نفس و رعايت تقواي الهي انسان به وادي‌هاي ناشناخته معارف الهي گام مي‌نهد و قله‌هاي بلند و فتح ناشدة معرفتي- سلوکي را مي‌پيمايد. از آيه «وَ مَن يتَّقِ اللَّهَ يجْعَل لَهُ مَخْرَجاً وَ يرْزُقْهُ مِنْ حَيثُ لاَ يحْتَسِبُ»10 برمي‌آيد که براي سالکِ الهي، باب‌هاي جديد گشوده خواهد شد و گره از کارهاي او باز مي‌شود.
¨7. حيات طيْبه:
براي او حيات طيبه حاصل مي‌شود؛ حياتي که روح کلي آن ايمان به خداست، آن هم ايماني توأم با معرفت و عمل صالحي با پشتوانه خداشناسي عرفاني- شهودي. انسانهاي مؤمن برخوردار از حُسن فاعلي و فعلي، خواه مرد باشند يا زن، به چنين حياتي راه مي‌يابند: «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذکرٍ أَوْ أُنثَى‏ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيينَّهُ حَياةً طَيبَةً»11 حيات طيبه به تعبير استاد جوادي آملي داراي آثار و نشانه‌هايي است؛ از قبيل:
7-1. نورانيت دل:
«وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ»12 و «وَيجْعَل لَکمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ»13
7-2. تأييد الهي:
«أُولئِک کتَبَ‏ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدهُم بِروحٍ مِنْهُ».14
7-3. استغراق در نعم معنوي:
«وانر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليک، حتي تخرق ابصارالقلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمه».15
7-4. فراتر از فرشته شدن:
يعني انسان فرشته‌منش، فرشته‌روش و فرشته‌گرايش يا فرشته‌خو مي‌گردد، بلکه به جايي ميرسد که ملک مقرب نيز به آنجا راه ندارد.16
8. شهود ملکوت:
از دستاوردهاي سلوک الهي و حيات طيّبه شهود ملكوت است که داستان حضرت ابراهيم عليه السلام و يوسف عليه السلام و معراج حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم از نمونه‌هاي آن است.17
9. رؤيت خدا با چشم دل:
مقصود از لقا و ديدار حق، رؤيت قلبي خداست که در جريان معراج پيامبراعظم رخ داد.18
10. ادراک حقيقي ايمان و يقين.
11. گشايش راه معرفت به خدا از خدا:
معرفت به خدا از جانب خدا كه عاليترين و راقيترين نوع معرفت به شمار مي‌رود، از ثمرات سلوکي مبتني بر معرفتِ نفس و معرفت ربّ است: «يا مَنْ دَلَّ علي ذاته بذاته»19، و راه شناخت منحصر به همين راه است: «لاتدرک معرفةالله الّا بالله»20، چنين راهي امتيازاتي نسبت به راههاي ديگر دارد که عبارت‌اند از:
الف) وحدت راه و هدف؛
ب) کوتاه‌ترين راه؛
ج) عميق و امن است.
در قرآن کريم آياتي وجود دارد كه دالّ بر چنين راهي است: «شَهِد الله أنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ...»21، «أَوَلَمْ يکف برَبِّک أَنَّهُ عَلَى‏ کلِّ شَي‏ء شَهِيد»22، «الله نورُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ»23 و... .
12. معرفت به پيامبراعظم صلي الله عليه و آله و سلم و ائمه عليهم السلام:
معرفت به اين بزرگواران نيز در اثر معرفتِ به نفس آن هم معرفت شهودي که راه دستيابي به حقايق فطري است، حاصل مي‌شود؛ چرا که انسان گرايش فطري به «کمال مطلق» و «انسان کامل» دارد. انسان كامل او را به کمال مطلق نزديك مي‌كند و انسان بيدار و بينا مي‌يابد که تنها در پرتو ارشادات و اشارات انسانهاي کامل و هادي، صلاحيت و ظرفيت سلوک در صراط مستقيم الهي را دارد تا از هر آفت و آسيب و کژي و اعوجاجي در ساحت علم و عمل مصون بماند: «اللهم عرفني نفسک فانک ان لم تعرفني نفسک لم اعرف نبيک، اللهم عرفني نبيک فانک ان لم تعرفني نبيک لم اعرف حجتک اللهم عرفني حجتک فانک ان لم تعرفني حجتک ضللت عن ديني».24
ناگفته نماند که با استفاده از آيات و احاديث، ثمرات ديگري را نيز مي‌توان برشمرد كه ما فقط به برخي از آنها اشاره کرديم.

 

¨ پي‌نوشت‌ها
ــــــــــــــــــــــــــــ
1.ميزان الحکمه، ح 12253.
2. سوره فاطر: 28.
3. ميزان الحکمه، ح 12246.
4. همان، ح 12247.
5. همان، ح 12249.
6. همان، ح 12251.
7. همان، ح 12254.
8. همان، ح 12256.
9. همان، ح 12280.
10. سوره طلاق: 2- 3.
11. سوره نحل: 97.
12. سوره انعام: 122.
13. سوره حديد: 28.
14. سوره مجادله: 22.
15. مناجات شعبانيه در مفاتيح‌الجنان.
16. تفسير موضوعي قرآن مجيد، عبدالله جوادي آملي، ج 2، ص 162 - 163.
17. سوره انعام: 75، سوره يوسف: 24 و سوره نجم: 7 - 18.
18. سوره نجم: 17 - 18.
19. مفاتيح‌الجنان، دعاي صباح.
20. توحيد صدوق، ص 143، باب 11، ح 7.
21. سوره آل‌عمران: 18.
22. سوره فصلت: 53.
23. سوره نور: 35.
24. بحارالانوار، ج 52، ص 146

پنج شنبه 3 بهمن 1392  10:49 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

پرورش استعداد عام

نويسنده: محمد سلطاني
صفحه 9 الي 11 نسخه چاپي
اشاره: در شماره قبل (ويژه‌نامه آيت الله بهجت قدس سره) در مقاله پرورش استعداد عام بيان شد كه سلوك به معناي خاص، به استعداد خاص نياز دارد و معمولاً بزرگاني كه در اين مسير به جايي رسيده‌اند، مورد عنايت بوده‌ و استعداد خاص داشته‌اند. ولي عموم مردم استعداد سلوك به اين معنا را ندارند. لذا برخي بزرگان مانند آيت الله كشميري به همة افراد ذكر نمي‌دادند.
شاهكار آيت الله العظمي بهجت قدس سره ارائة يك شاكله‌اي است كه براي هر كسي، با هر شرايطي مفيد است.
رعايت اين شاكله، استعداد عام را پرورش مي‌دهد تا برسد به استعداد خاص. البته اين شاكله با پشتوانة روحي ايشان ارائه شده است و هيچ بعيد نيست كه ايشان اين شاكله را انشاء كرده باشند، به اين معنا كه هر كس ايمان بياورد و به اين شاكله بگرود، اگر چه استعداد خاص نداشته باشد، به استعداد خاص براي سلوك مي‌رسد و پس از بلوغ، مبادي عالي اين استعداد خاص را جذب خواهد كرد و در مدار خاص قرار خواهد گرفت. موضوع نياز به استاد در سلوك در اين مرحله مطرح مي‌شود.
مي‌توان براي چارچوب و شاكلة مذكور كه تحت تأثير فقه مي‌باشد و مورد تأكيد آيت الله بهجت (ره) بود، پنج ركن بر شمرد كه عبارت‌اند از:
1. ركن اول، مسئلة ولايت است كه ايشان بر آن خيلي تأكيد داشتند. شايد منظورشان از ترك معصيت در اعتقاديات، بيشتر اين زاويه باشد. البته مرادشان عام بود، اما اين زاويه مهم است. همچنين تبرّي و بيزاري از دشمنان اهل‌بيت عليهم السلام، اصلاً شاكلة وجودي انسان را عوض مي‌كند و توفيقاتي را براي انسان به ‌‌همراه مي‌آورد و انسان را در مدار دريافت و عنايت مقام ولايت قرار مي‌دهد. اگر كسي در اين مدار قرار نگيرد، موانع، او را پس مي‌زند و نمي‌گذارد پيش برود. از اين رو، در درس‌ها، روزي نبود كه برهاني را براي اثبات ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام نقل نكنند، و مي‌فرمودند: با توجه به كتاب‌هاي اهل سنّت مي‌توانيم ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را اثبات كنيم و در اين زمينه ايشان مطالعه كتاب‌هاي مرحوم سيد شرف‌الدين قدس سره را توصيه مي‌كردند و مي‌فرمودند: مجموعة كتاب‌هاي ايشان بي‌عيب است. گاهي آيت الله بهجت در يك جمله با پرداختن و اهميت دادن به اين موضوع در درس روزانه، به القاي ولايت مي‌پرداختند.
2. ركن ديگري كه خيلي بر آن تأكيد داشتند، عزمِ جزمِ مستمر بر ترك معصيت است. اين مربوط به مقام نيت است كه چند قيد دارد: اولاً، جزم و بناداشته باشد كه معصيت نكند. ما عزم داريم، اما عزممان جزم نيست. عزمِ جزم، چابكي خاصي مي‌آورد. اين جزم در ايشان تا روز آخر با آن كهولت سن مشاهده مي‌شد. حال خاصي است؛ مانند كسي كه به دشمن حمله مي‌كند يا مي‌خواهد به خدمت شخص بزرگي تشرف پيدا كند. ولي عزمِ جزم هم به‌ تنهايي كافي نيست؛ استمرارش مهم‌تر است. شيطان در مقام عمل سعي مي‌كند تا اين استمرار را بگيرد. آنچه انسان را به دريافت عنايات ملكوتي متصل مي‌كند، عزمِ جزمِ مستمر است. اگر استمرارش گرفته شد، عنايت قطع مي‌شود و آن‌گاه بايد دوباره از سربگيرد. حال اگر از انسان در مقام عمل از روي غفلت چيزي صادر شود، ولي اين عزمِ جزم، استمرار خود را از دست ندهد، اين عنايت قطع نمي‌شود. در روايت وارد شده كه امام باقر عليه السلام به جابر فرمودند: «المُؤمِنُ مَعْنيٌّ بِمُجَاهَدَةِ نَفْسِهِ لِيَغْلِبَها عَلَي هَوَاها فَمَرَّةً يُقِيمُ اَوَدَها وَ يُخَالِفُ هَوَاها فِي مَحَبَّةِ اللهِ وَ مَرَّةً تَصْرَعُهُ نَفْسهُ فَيَتَّبِعُ هَوَاهَا فَيَنْعَشُهُ اللهُ فَيَنْتَعِشُ... أيْ رَفَعَهُ اللهُ؛1 مؤمن كسي است كه قصد كرده، با نفسش مجاهده كند تا بر هواي نفسش غالب شود، منتها گاهي موفق مي‌شود تا كجي نفس را راست كند و گاهي نفس بر او غالب مي‌شود و او را بر زمين مي‌زند، اما چون قصد مجاهده با نفس را دارد، خدا او را بلند مي‌كند...». لذا آيت الله بهجت قدس سره مي‌فرمودند كه عزمِ جزمِ مستمر بر ترك معصيت، كافي است كه انسان را به مقصد برساند.
3. ركن ديگر، روية سلوكي ايشان اين بود كه مي‌فرمود واجباتْ انجام، و محرماتْ ترك شود. اين غير از ركن قبلي است. اين براي مقام فعل است و آن براي مقام قلب و نيت. مي‌فرمودند: شما اگر كه اين عينك را بر چشم بزنيد، مي‌بينيد كه تا آخر خط همين يك كلمه است، و گاهي مي‌فرمودند: اين به هيچ چيز نياز ندارد بلكه همه چيز به اين نياز دارد. در مورد مستحبات مي‌فرمودند: آنها را با رغبت انجام دهيد و هر وقت اِدبارِ (=بي‌رغبتي) قلب براي شما بود، مستحب را رها كنيد. گاهي مي‌فرمودند: عالماً عامداً يك بار هم گناه نكنيد.
4. ركن ديگري كه آيت الله بهجت قدس سره براي پرورش استعداد سلوك طراحي كرده بودند، عمل به معلوم مقدور بود. ايشان امور را به چند دسته تقسيم مي‌كردند: امور يا معلوم است يا مجهول. معلوم هم دو دسته است: يا مقدور و يا غير مقدور. از اين رو، بر اساس آياتي مانند «و الَّذين جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُم سُبُلَنا و اِنّ الله لَمَعَ المُحْسِنين2» و رواياتي مانند «مَنْ عَمِلَ بما عَلمْ عَلَّمه الله علم ما لا يَعْلَم3» به اين قاعده معتقد بودند كه عمل به «معلومِ مقدور»، انسان را قادر مي‌كند بر انجامِ «معلومِ غيرِ مقدور» و عالم مي‌كند به مجهول. بر اين هم خيلي تأكيد داشتند كه معلومات را -معلومي را كه مي‌تواني انجام دهي- نبايد زير پا بگذاري؛ و اين خيلي مهم است. خيلي‌ها كه پا به عرصه سلوك مي‌گذارند، تصوراتي را درست مي‌كنند كه مقدورشان نيست؛ يعني مي‌خواهند معلوم غير مقدور را بلند كنند و لذا موفق نمي‌شوند و مأيوس بر مي‌گردند و كار را رها مي‌كنند. اما عمل به معلوم مقدور، قدرت نفس را زياد مي‌كند؛ مثلاً اگر قبلاً چند ثانيه بيشتر نمي‌توانست تمركز داشته باشد، با عمل به معلومات خود تمركز بيشتري پيدا مي‌كند.
5. اصل پنجم «عمل به معلومات و ترک مشتبهات» است که ايشان از زاوية‌ ديگر امور را به سه دسته تقسيم مي‌كردند: يا معلوم است كه آن كار، درست است. در اينجا بايد آن را انجام بدهد. يا معلوم است كه صحيح نيست كه اين را هم به هيچ وجه نبايد انجام بدهد. يا اينكه مشتبه است؛ يعني معلوم نيست كه درست است يا نادرست. اينجا هم بايد احتياط كند. اين فرمايش، تكليف انسان را در تمام امور، ديدني‌ها، شنيدني‌ها، خوردني‌ها، پوشيدني‌ها و گفتني‌ها روشن مي‌كند و در هيچ زاويه‌اي سالك در نمي‌ماند.
اين رويه را هر كسي مي‌تواند رعايت كند و انجام دهد و نيازي به استاد هم ندارد. ضرورت استاد زماني است كه انسان استعداد خاص داشته باشد يا به استعداد خاص برسد، و الاّ گرفتن دستور براي اذكار، غالباً لقلقة زبان است و نتيجة آن هم بسيار كم است.

 

¨ پي‌نوشت‌ها
ــــــــــــــــــــ
1. مستدرك الوسائل، ج11، ص142، با اندكي تفاوت.
2. سوره عنكبوت: آيه 69.
3. بحار الانوار، ج75، ص189

پنج شنبه 3 بهمن 1392  10:50 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

آيين مسلماني

نويسنده: جواد محدثي
صفحه چاپي 12 الي 13 نسخه چاپي
اشاره: آنچه در قسمت‌هاي گذشته خوانديد، گوشه‌اي از يادآوري‌هاي مربوط به حقيقت دين و جايگاه «فكر» و «عمل» بود كه در كتاب الحقايق فيض كاشاني آمده بود. در ادامة اين گفتگو كه ميان عالمي از علماي امّت محمدّيه (ص) و مهماني دانا و عارف انجام گرفته است، با جرقه‌هاي ديگري از شعلة ايمان و يقين و خداجويي و بصيرت ديني آشنا مي‌شويم:
... مهمان (وافد) وقتي آن حكمت‌هاي بليغ را از زبان «عالم» شنيد، مرحلة دوم از معرفت را پيش كشيد و پرسيد:
- پس از «ايمان» چه مرحله‌اي است؟
عالم پاسخ داد:
- اسلام. حقيقت اسلام آن است كه به آنچه ايمان آورده‌اي، تسليم شوي. هر گاه از روي تسليم اطاعت كني، از دوزخ در اماني و خلق نيز از دست تو آسوده‌اند. اسلام تو بايد هم در ظاهر باشد هم در باطن، تا سخنت با عملت، و كارت با گفتارت يك‌سان باشد و ظاهر و باطن تو برابر شود. دراين صورت، به ربوبيّت خدا و عبوديّت در پيشگاه او معترف خواهي شد و او را به عظمت ياد كرده، طاعتش را دوست خواهي داشت، از خشمش خواهي گريخت، رضاي او را خواهي طلبيد، به پاداش او چشم دوخته، شكر نعمتش را به جا آورده، همواره به يادش خواهي بود.
اين عملِ باطن است. امّا «عمل ظاهر»، كوشش در انجام واجبات و اداي نوافل و نهي از منكر، تلاوت قرآن، نماز عيد فطر و قربان، بهداشت بدن و روزة رجب و شعبان است.
- باز هم بگو.
- پس از اينها، از جمله آداب مسلماني عبارت است از: پيوند با مردم، برادري با افراد به خاطر خدا، دوستي با دوستان خدا و دشمني با دشمنان او، صلة رحم، شفقت بر يتيم، كمك به ضعيف، تعليم فرزندان، انصاف با همسر در برخوردها و امر و نهي‌ها، «عفاف» ورزيدن و به «كفاف» راضي بودن، حفظ زن از تجمّل و آرايش و انحراف در جامعه...
نيز، انصاف در رفتار با خادم و ملاطفت با او و پرهيز از تكليف بيش از آنچه در توان اوست.
اينها «حسنات اخلاقي» است كه در جوهرة دين‌داري و مسلماني نهفته است.
در وادي «نهي از منكر» نيز مسلماني آن است كه از كار زشت، سخن ناپسند، دروغ و سخن‌چيني، ريا و كبر، حسد و عداوت بپرهيزي، مال ديگران را نخوري، شهادت دروغ ندهي، مطيع فرمان خدا باشي، گناه را بشناسي و از آن حذر كني، دلت همواره خائف و چشمت اشكبار باشد، آن‌گونه كه خداوند، هرگز تو را در جايي كه نهي كرده است، نبيند، و در جايي كه فرمان داده است، غايب نباشي. بداني كه او تو را مي‌بيند، از راز تو آگاه و از كارهايت هر چند پوشيده و پنهان باشد، باخبر است. سخنت را هم مي‌شنود. در اين صورت است كه از خداوند پروا خواهي كرد، آن سان كه گويي او را مي‌بيني!
تقوا چيست؟
وقتي سخن در آداب مسلماني به اينجا رسيد، پرسيد: ديگر چه؟
گفت: پس از آن «تقوا» است.
- «تقوا» چيست؟
- تقوا آن است كه زبان و چشم و دست و اعضايت و گمان‌هاي قلبي و خطورات دروني‌ات را كنترل كني. با چشم، به آنچه نارواست، ننگري؛ چرا كه يك نگاه حرام، در دل «بذر شهوت» مي‌كارد و تيري از تيرهاي ابليس است.
زبانت را از سخنان بيهوده حفظ كني؛ چرا كه زبان، درنده‌اي است كه اگر رهايش كني، تو را خواهد دريد. چه بسا هلاك تو به سبب زبانت باشد. آنچه روا نيست مگو، و گرنه بي‌تقوايي!
از آن پس، بايد به خاطر خدا كار كني، نيك و بد كارهايت را بشناسي و اعمالت را ارزيابي كني، عملت تابع علمت باشد و آميخته به عشق و يقين و اخلاص و حيا و استقامت باشد.
اميد و شوق
مهمان از عالم پرسيد:
پس از اين مرحله چيست؟
عالم گفت: «اميد». اينكه در همة كارها اميدت به خدا باشد و بيش از خدا به مردم تكيه نكني و اميدوار نباشي، كه كارهايت تباه و پاداشت باطل شود.
هميشه آشكار، خبر از نهان مي‌دهد و ظاهر، آيينة باطن است (رنگ رخساره خبر مي‌دهد از سرّ درون).
دل به كسي بند كه هستي تو در دست اوست، روزي تو بر عهدة اوست، آسايش و سختي و عافيت و بلا و حيات و مماتت، دنيا و آخرتت همه به دست اوست. پس در سختي‌ها به او اميد بند و از خدا بترس، آن‌گونه كه از فقر و مرگ مي‌ترسي:
موحّـد چـو در پاي ريزي زرش
و يا تيغ هنـدي نهي بر سـرش
اميـد و هـراسش نباشـد ز كس
همين است معناي توحيد و بس
پرسيد: ديگر چه؟
- ديگر «رغبت». رغبت آن است كه پس از وفا، داوطلب شوي و كار كني. اگر به خدا راغب باشي، كار نيك را افزون‌تر مي‌كني و اگر بي‌رغبت و بي‌شوق باشي، فرمان‌هاي خدا را نيز از روي بي‌رغبتي انجام خواهي داد. رغبت آن است كه در «دعا»، تضرّع و ناله كني، و گرنه، اگر در نيايش ننالي، دعايت بي شوق خواهد بود.
پرسيد: ديگر چه؟ باز هم بگو.
عالم پاسخ داد: گام ديگر «يقين» است.
آن‌كه اهل يقين باشد، مي‌داند كه علم به نيّت بسته است. هرگاه دانشي به قلبش وارد شود، مي‌داند كه خدا از آن آگاه است. از اين رو، صاحب يقين، زود توبه مي‌كند...
نيز در دين، «اخلاص» مي‌ورزد، خود را هميشه در محضر حق مي‌بيند، و خدا را بينا و شنواي كارها و حرف‌هايش مي‌شناسد، در دلش محبّت خدا و دوستان خداست و از خوشي و سرور آنان خشنود مي‌شود، و با غم دوستان خدا اندوهگين مي‌گردد.
پايداري چگونه است؟
مهمان از آن داناي فرزانه، مرحلة ديگري را پرسيد. وي گفت: «استقامت» است. خداي متعال فرموده است: «آنان كه گفتند الله و بر اين عقيده استوار ماندند، نه هراسي دارند و نه غمگين مي‌شوند».1
خواست كه استقامت را برايش توضيح دهد و معناي «استقامت در راه دين» را بيان كند.
عالم گفت:
استقامت آن است كه دنيا را قيامت ببيني و به دنيا به ديدة ارزش نگاه نكني و از ملامت مردم - در راه خدا - نهراسي.
استقامت (پايداري در راه باورها) انسانِ مقاوم را به سلامت و صدق مي‌رساند، اخلاص و خضوع و خشوعش مي‌بخشد، سلامت دل مي‌دهد و مراقبه‌اي مداوم مي‌آورد. انسان صاحب استقامت، هواي نفس را كنار مي‌نهد، بر «تقوا» حريص مي‌شود، در راه «صفا» و پاك‌دلي مي‌كوشد، به عبادت «شب» و روزة «روز» مي‌پردازد، اهل الفت و صبر و تواضع و خاكساري مي‌شود، ديگران از او «راستي» مي‌آموزند و به راه نيك مي‌روند. شخص «مستقيم»، راهنماي ديگران و چراغ راه است.
پرسيد: ديگر چه؟
گفت: اينكه بداني دو روز دنيا، آميزه‌اي از سختي و آساني است و حال تو در هر دو يك‌سان باشد،
- باز هم بگو.
- به تقدير خدا راضي باشي، بر اذيت‌ها شكيب ورزي، بر بخشش‌ها سپاس گويي و بر اين نعمت كه توان داري و عقلت سالم و خلقتت كامل است، خدا را بسيار شكر كني.
نشان شاكران
شكر نتيجة شناخت نعمت است.
به مال و فرزندانت، به خوراك و لباس و خواب و بيداري‌ات بنگر و خدا را شكر كن.
به رفت و آمد شب و روز بينديش. ببين كه چگونه گردش ليل و نهار، دور را نزديك مي‌سازد و تازه را دگرگون و فرسوده مي‌كند. ببين كه چگونه در شب و روز، خداي متعال ناملايمات و آفات پيدا و پنهان را از تو دفع مي‌كند و بر اين نعمت نيز بسيار شكر كن.
به مردم بيمار و گرفتار نگاه كن. تركيب اعضاي تو نيز همانند آنان است، و بر اينكه خداوند تو را از آن مصيبت‌ها عافيت بخشيده است، سپاسگزار باش.
بنگر كه چگونه خداي دانا و حكيم، آسمان و زمين را آفريده و آراسته و در ستاره‌ها و خوشيد و ماه و ابر و باد و حيوانات زمين، منافعي براي حيات بشر قرار داده است كه همة اينها جاي حمد و ستايش دارد.
بر قضاي الهي شكيبا باش و بر آنچه از خداوند برسد، حمد كن و كارها را به خداوند بسپار؛ خدايي كه انسان را آفريد و به كمال رساند و به او روزي داد.
از حضرت علي7 پرسيدند: روزي از كجا به انسان مي‌رسد؟
فرمود: از همان جا كه مرگ به او مي‌رسد.
مهمان از آن عالم پرسيد: اي داناي حكيم، برترين چيزي كه به يك بنده داده مي‌شود، چيست؟
گفت: عقلي كه با آن خدا را بشناسد و نعمت را در مسير شكر الهي به كار گيرد و با هواي نفس بستيزد، تا آنكه حق را از باطل و سود را از زيان و نيك را از بد بازشناسد.
حقيقت ايمان، همان «اخلاص» است و نيّت صادق.
نشان اخلاص هم آن است كه اگر كار نيكي انجام دادي، دوست نداشته باشي كه آن را ياد كني و به خاطر آن تعظيمت كنند.
و اينكه پاداش كارت را جز از خداوند نخواهي،
وگرنه، هر گاه اميد پاداش از غير خدا داشته باشي، چيزي براي آخرت خود باقي نمي‌گذاري.
ادامه دارد...
¨ پي‌نوشت‌ها
ــــــــــــــــــــــــ
1. سوره احقاف: 13

پنج شنبه 3 بهمن 1392  10:50 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

لباس روح

سخنراني آيت الله ناصري
صفحه چاپي 14 الي 17 نسخه چاپي
اشاره: در شرح خطبه همام مقدمه‌اي در مورد اهميت تقوا و تقسيم تقوا به تقواي فردي و اجتماعي، در شمارة دهم بيان شد؛ در اين مجال، تقوا به عنوان لباس روح معرفي مي‌شود که هم ما را محافظت مي‌کند و هم نياز به محافظت دارد؛ و در ادامه براي آشنايي با آثار تقوا دل‌هاي شما را به سفرة معنوي آيات قرآن کريم دعوت مي‌کنيم:
بسم الله الرحمن الرحيم. و لا حول و لا قوة الّا باالله العلي العظيم
عرض كرديم كه تقوا محدوديت نيست. کسي نمي‌تواند بگويد تقوا مرا محدود مي‌کند. تقوا محدوديت نيست، بلکه مصونيت است. اين واژه و مشتقاتش ده‌ها مرتبه در قرآن به كار رفته كه معلوم مي‌شود اهميت فراواني دارد. تقوا عالي‌ترين صفت انبيا و اولياست. حضرت اميرمؤمنان عليه السلام نيز خطبه‌هاي زيادي راجع به تقوا ايراد فرموده‌اند و در خطبه 91 به طور مفصل در اين باره مطالبي آمده است. حضرت مي‌فرمايد: «ألا فَصُونُوها وَ تَصُونُو بِهَا؛ شما تقوا را (در همه حالات و حرکتتان) رعايت و حفظ بکنيد و تقوا نيز شما را حفظ مي‌کند»؛ يعني اگر آداب و رسومي را که شرع مقدس براي من تعيين کرده است رعايت کنم، آن‌گاه تقوا مانند پليس باطني روح مرا از انحراف و آلودگي و حجاب‌هاي ظلماني حفظ مي‌کند و نمي‌گذارد آسيبي به آن برسد، كه به تعبير قرآن «وَ لِبَاسُ التَّقْوَا ذَلِکَ خَيْرٌ»2. صريح آيه شريفه است که تقوا به منزله لباس است. لباسي باطني است همان‌گونه که اين لباس، مرا از سرما و گرما حفظ مي‌كند، تقوا هم لباس روحاني است که نمي گذارد ظلمت و آلودگي‌ها و گرد و غبار غفلت بر آن بنشيند و روحت را هميشه شاد و خرم نگه مي‌دارد. با وجود آنكه لباس، مرا حفظ مي‌كند، من نيز لباس را از سرقت و پاره شدن حفظ مي‌كنم. تقوا نيز اين گونه است: هم آن تو را حفظ مي‌كند و هم تو آن را حفظ مي‌كني، هم تقوا محافظ توست و هم تو محافظ آن هستي. بنابراين هيچ «دوري» پيش نمي‌آيد.
آن‌گاه امام عليه السلام فرمودند: «اَلمُتَّقيُّ مَنِ اْتَّقَ الذُّنوب؛ متقي کسي است که گناه نکند». کسي که گناه نکند، متقي است. گناه دو جهت دارد: يا ترک واجبات است، يا انجام محرمات. ترك واجب و انجام حرام، هر دو گناه است. متقي كسي است كه هم واجباتش را ترك نكند و هم محرمات را انجام ندهد. آن‌گاه حالت نفساني در وجود انسان پيدا مي‌شود. طبع شعر از کجا آمده؟ خدا اين را به شما داده. در اثر انجام واجبات و ترک محرمات نيز خدا به شما حالتي مي‌دهد که چشم دلت باز مي‌شود و پشت ديوارها را مي‌بيني، مستجاب الدعوه مي‌شوي. پيرمرد بسيار خوبي در نجف بود كه حمّالي مي‌كرد. پنجاه سال قبل او را در نجف ديده بودم. محاسن بلند و قد کوتاهي داشت با اينکه حمال بود و به لباس‌هايش چند وصله داشت، اما هميشه شسته و قشنگ بود. طنابي هم بر دوش مي‌انداخت و سرش هم پايين بود و هميشه ذکر مي‌گفت. نقل شده كه بچة خواهر اين مرد، از پشت بام سقوط مي‌كند و خواهر فرياد مي‌زند. در همان لحظه اين پيرمرد هم حضور داشت و مي‌گويد: خدايا، نگهش دار! بچه در ميان زمين و آسمان مي‌ماند. پيرمرد نزديك مي‌رود و مي‌گويد: خدايا، بچه را بده. او را گرفت و بر زمين گذاشت. مردم پيرامونش جمع شدند و گفتند مستجاب‌الدعوه شده‌اي؟ گفت: من حمّال خودتانم. يك عمر خدا هر چه گفت، من فرمان بردم. حالا من از خدا تقاضايي داشتم و خدا عطا كرد. در روايتي، حضرت حق فرموده است: «عَبْدي أطِعْني حَتَّي أجْعَلُکَ مَثَلي؛ اي بنده من، اطاعت من را بکن تا مثل من بشوي»؛ يعني همين‌طور که من به هر چي بگويم باش، مي‌شود، تو نيز به هر چي بگويي باش، مي‌شود. چندين روايت به همين مضمون هست.
به هرحال، در اثر انجام واجبات و ترك محرمات، حالتي به انسان داده مي‌شود که از گناه بدش مي‌آيد. اين كار امكان دارد؛ همان گونه كه بيماري كه تب دارد، از لذيذ‌ترين غذا متنفر است. کسي که تقوا پيدا کند نيز همين‌گونه است. اما اين يك شكل است. شكل ديگرش آن است كه مي‌بيند حقيقت اين غذا و حقيقت اين معصيت چيست و چشمش باز است. لذا انبيا معصيت نمي‌کردند. مرتكب کوچک‌ترين معصيت نمي‌شدند؛ چون اثرش را مي‌ديدند. پزشکي را فرض كنيد كه زني بسيار زيبا را ديده باشد، اما مي‌داند كه فلان مرض مسري را دارد. اين دكتر اصلاً به او ميل پيدا نمي‌کند. يا مثلاً كسي كه شديداً گرسنه است، آيا غذايي را که همه‌اش چرک و خون است، مي‌خورد؟ تقوا نيز حقايق را نشان مي‌دهد. آنها که چشمشان باز شده و حقايق را مي‌بينند، از راه تقوا به اين جا رسيده‌اند. حقيقت غذا را مي‌ديدند و نمي‌توانستند غذاي حرام را بخورند

پنج شنبه 3 بهمن 1392  10:51 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨آثار تقوا

1. خدا دوستش دارد
کسي که تقوا داشته باشد، آثار زيادي دارد. يکي از آثار تقوا اين است که خدا دوستش دارد: «اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الْمُتَّقين»3. اين صريح قرآن است. کسي که خدا دوستش باشد، چه غمي دارد؟ قصه اياز و سلطان محمود است كه گفت من تو را که دارم، همه چيز دارم. کسي که خدا را دارد، همه چيز دارد.
2. دركاري نمي‌ماند
اثر ديگرش اين است: «ومَنْ يَتَّقِ الله يَجْعَل لَهُ مَخْرَجا».4 کسي که تقوا داشته باشد، در کارهايش در نمي‌ماند نه در کارهاي دنيوي و نه در کارهاي اخرويش. دركارها فرج و گشايش برايش حاصل مي‌شود.
3. بركات نازل مي‌شود
يکي ديگر از آثار تقوا اين است كه بركات آسمان و زمين نازل مي‌شود. در سوره اعراف آيه 96 مي‌فرمايد: «وَ لَوْ أنَّ اَهْلَ الْقُري ءَامَنُواْ وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأرْضِ؛ اگر مردم تقوا و ايمان داشتند، برکات آسمان و زمين برايشان نازل مي‌شد». اينكه برکات آسمان از ما منع شده است، در اثر معاصي و بي‌بند و باري‌هاي ماست. به خدا و پيامبر و ولايت توهين مي‌کنند و من و شما هم ساکت مي‌نشينيم. چنان كه در جلسه قبل عرض کردم، ما نيز عقاب مي‌شويم، طبق آيه شريفه. سكوت خوبان در برابر خلاف شرع و خلاف ضوابط الهي، باعث عقاب آنها هم مي‌شود. همين کارها شد که اين وضعيت پيش آمد. لذا از رحمت الهي هيچ خبري نيست. کسي که تقوا داشته باشد، خدا برکات زمين و آسمان را بر او فرو مي‌ريزد. کشاورزي مي‌کنيم و در زمين هزار متر زمين بايد چندين خروار گندم به عمل بيايد، مي‌بينيد يک خروار محصول مي‌دهد. قاعده‌اش اين است كه طبق صريح آيه قرآن، يک دانه گندم، هفت‌صد دانه بدهد. پس چطور شده است که بذر مي‌ريزيم و تخمش هم از بين مي‌رود؟ آيه شريفه مي‌فرمايد: «سَبْعَ سَنابِل فِي کُلِ سُنْبُلَة»؛5 يعني يک گندم بايد هفت خوشه بدهد و هر خوشه هم صد دانه داشته باشد كه مي‌شود هفتصد دانه و در ادامه آيه هم آمده: «وَ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشَاء»؛6 به بعضي بيش از اين مقدار هم مي‌دهيم. اهل تقوايي از شيراز نقل کرده که يک دانه گندم کاشته و 1400 دانه گندم برداشت كرده؛ يعني محصول يک مَن گندم، 1400 مَن گندم بوده. اين اثر تقواست. تقوا پيشه کن و با خدا رفيق باش که نانت در روغن است.
4. دشمن مسلط نمي‌شود
در آيه ديگر مي‌فرمايد: «اِنْ تَصْبِرُو وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّکُم کَيْدَهُم شَيْئًا»؛7 يعني اگر تقوا داشته باشيد، دشمن نمي‌تواند بر تو مسلط بشود و تو را اذيت کند.
5. اعمال اصلاح مي‌شود
مي‌فرمايد: «يُصْلِح لَکُم أعمالَکُم»؛8 تقوا اعمال من را اصلاح مي‌کند.
6. گناهان آمرزيده مي‌شود
همچنين مي‌فرمايد: «و يَغْفِرُ لَکُم ذُنُوبَکُم».9 و اگر من تقوا پيدا کردم، خدا گناهان من را مي‌بخشد.
7. قدرت تشخيص
بعد مي‌فرمايد: «اِن تَتَّقُوا الله يَجْعَل لَکُم فُرقانا»10. اثر ديگر تقوا آن است كه اگر بخواهند از اسلام و قرآن و ولايت جدايت کنند، خداوند «فرقان» و قدرت تشخيص مي‌دهد.
8. قبولي اعمال در گرو تقواست
مي‌فرمايد: «اِنَّما يَتَقَبَّلُ الله مِنَ الْمُتَّقين».11 يکي ديگر از آثار تقوا اين است که خدا اعمالت را قبول مي‌کند و همه را مي‌پذيرد. خداوند اعمال متقين را قبول مي‌کند، نه اعمال هر کسي را.
9. آثار ديگر تقوا
زيادتي محبت به حق، حفظ از انحراف اخلاقي و جنسي، و استجابت دعا است. انسان متقي، ديگر غذاي حرام هم نمي‌خورد، ديگر در بازار کم و زياد نمي‌کند، طبق ضوابط عمل مي کند، ربا نمي‌خورد. در روايت، حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: «تَرْکُ لُقْمَةٍ مِنَ الْحَرام أحَبُّ اِلَي الله مِن صَلَوة ألْفَيْ رَکْعَة» اگر کسي يک لقمه حرام را ترک کند، آثار و ثوابش بهتر از دو هزار رکعت نماز مستحبي است با شكمي كه پر از غذاي حرام است، هيچ ارزش ندارد. كسي كه شكمش پر از حرام است، نمازش قبول نمي‌شود، نه نماز واجبش و نه مستحبش. در روايات متعددي داريم که اگر کسي يک لقمه حرام بخورد، تا چهل روز عباداتش مقبول نيست. زن و فرزندي كه به آنان غذاي حرام مي‌دهم، در روز قيامت از من شکايت مي‌کنند و عبادات من هم هيچ اثري ندارد.
انساني كه مي‌خواهد متقي باشد، ابتدا بايد حق‌الناس را بپردازد و چيزي از حقوق مردم بر گردنش نباشد. و اگر نمي‌توانم فعلاً حق آنها را بپردازم، بايد تصميم بگيرم که بعد بپردازم و آن موقع مي‌توانم لباس تقوا را بپوشم و روح تقوي در وجود من جلوه‌گر بشود. حضرت فرمودند که ردكردن يک درهم از حق الناس، در نزد خدا بهتر از هفتاد حج مقبول است.
اگر نمي‌خواهي كه مردم كلاه سرتان بگذارند، شما هم بر سر آنها كلاه نگذاريد. اگر دوست نداريد كه مالتان را بخورند، شما هم مال مردم را نخور. اگر نمي‌خواهيد پشت سرت حرف بزنند، شما هم پشت سر آنان حرفي نزنيد

پنج شنبه 3 بهمن 1392  10:51 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

لباس روح - ¨ پي‌نوشت‌ها

¨ پي‌نوشت‌ها
ـــــــــــــــــــــــــــ
1. سوره آل‌عمران: 182.
2. سوره اعراف: 26.
3. سوره توبه: 4.
4. سوره طلاق: 2.
5. سوره بقر: 261.
6. سوره بقره: 261.
7. سوره آل‌عمران: 120.
8. سوره احزاب: 71.
9. سوره آل‌عمران: 31.
10. سوره انفال: 29.
11. سوره مائده: 27

پنج شنبه 3 بهمن 1392  10:52 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

توكل

نويسنده: مهدي احمدپور
صفحه 18 الي 21 نسخه چاپي
¨1. مفهوم‌شناسي
در ادبيات اخلاقي اسلام، توكل به معناي انقطاع و سلب اعتماد انسان از اسباب ظاهري و توجه و اعتماد بر حق تعالي به عنوان مسبب‌الاسباب در تمام امور زندگي است.1 همانطور كه يك درخت از سه قسمت ريشه، تنه و برگ و بار تشكيل شده براي توكل نيز مي‌توان سه ساحت شناختي، نفساني و رفتاري در نظر گرفت. توكل در نظام شناختي و عقيدتي اسلام مبتني بر اين اعتقاد است كه در مجموعة نظام هستي تنها موجود مؤثر مستقل خداوند سبحان است. آنگاه كه اعتقاد مزبور در جان انسان نقش مي‌بندد و فضاي دل را عطر و بوي اتصال به يار و انقطاع از اغيار فرا مي‌گيرد، توكل از ساحت علمي به ساحت نفساني وجود انسان راه پيدا مي‌كند و زماني كه اين انديشة دروني از ساحل شناخت عقلي و باور قلبي فاصله مي‌گيرد و در مواجهه با امواج بلند و پرتلاطم زندگي، ظهور و بروز پيدا مي‌‌كند توكل در ساحت رفتار نيز جلوه‌گر مي‌شود و علامت حصول آن، اين است كه انسان از كمي و زيادي و بود و نبود اسباب ظاهري دچار اضطراب و بي‌قراري نمي‌شود و آرامش از كف نمي‌دهد. توكل به معناي صحيح كلمه از جواهر و درر آموزه‌هاي اخلاقي اسلام است كه نقشي بي‌بديل در آفرينش شخصيت اخلاقي مسلمان حقيقي بر عهده دارد.
لازم به ذكر است كه ميان توكل (و اعتماد) بر خدا و اعتماد به نفس و سعي و تلاش خود انسان، منافاتي وجود ندارد زيرا نه اعتماد به نفس به اين معناست كه انسان تنها خودش را عامل كاميابي و موفقيت در زندگي بداند و نه توكل به معناي واگذاري كامل و دست شستن از هر گونه تلاش و كوشش در راه نيل به مقاصد زندگي است. اميرالمؤمنين عليه السلام در جنگ جمل به محمدبن حنفيه فرمود: «تزول الجبال و لاتزل عض علي ناجذك اعر الله جمجمتك تد في الارض قدمك.....و اعلم انّ النصر من عند الله سبحانه»2.
در منابع اسلامي توكل بر خدا، علاوه بر اينكه از لوازم ايمان و از واجبات اخلاق ايماني دانسته شده در مواقف زيادي هم به خصوص مورد تأكيد و توجه قرار گرفته است كه از آن جمله مي‌توان به موارد زير اشاره كرد:
ازدواج:
«و انكحوا الايامي منكم والصالحين من إمائكم ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم»3.
كاميابي و موفقيت:
«و ما توفيقي الا بالله عليه توكلت و اليه انيب»4.
نصرت و پيروزي:
«و ان يخذلكم فمن‌ذا الذي ينصركم من بعده و علي ‌الله فليتوكل ‌المؤمنون»5.
صبر بر سختي‌ها:
«ولنصبرن علي ما ءاذيتمونا و علي الله فليتوكل المؤمنون»6.
بعد از مشاوره و تصميم‌گيري و قبل از عمل:
«فإذا عزمت فتوكل علي الله»7

پنج شنبه 3 بهمن 1392  10:53 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

2. نتايج و پيامدها

مسافري كه عازم سفر مهمي باشد با تهية هر كدام از وسايل، خيالش از جهاتي آسوده مي‌شود و به سراغ تهية ساير وسايل سفر مي‌رود. در واقع، هر كدام از اين وسائل، نيازي از نيازهاي او را در سفري كه در پيش رو دارد برطرف مي‌كنند. اتصاف انسان به هر كدام از ويژگي‌هاي مثبت اخلاقي نيز چنين حالتي دارد يعني با برخورداري از هر كدام از آنها براي سفر آماده‌تر مي‌گردد. البته سفر واقعي و وجودي انسان دو مرحله دارد يكي مرحله‌اي كه با تولد او شروع شده است و كم و كيف و نحوة حركت در آن به دست خود اوست و دوم، مرحله‌اي كه با مرگ آغاز مي‌شود و سير و سفر در آن از اختيار انسان خارج است. برخورداري‌هاي مثبت اخلاقي، انسان را در هر دو مرحله براي سير بهتر و سفر مطلوب‌تر مدد مي‌كند بلكه فضايل مهم‌ترين توشه‌اي است كه چنين كاركردي دارد. اكنون به عنوان نمونه به برخي از تأثيرات مثبت توكل اشاره مي‌شود:
الف) قدرت‌مندي
يكي‌ از مهم‌ترين نيازمندي‌هاي انسان در زندگي، نياز به حامي و پشتيبان است. كسي كه خود را در مواجهه با سختي‌ها و مشكلات فراوان زندگي، تنها احساس مي‌كند خيلي بيشتر احتمال دارد كه در برابر آنها خود را ببازد و دچار يأس و نااميدي شود تا كسي كه چنين احساسي ندارد و برعكس خود را كاملا قوي و مجهز مي‌بيند. از تأثيرات مهم توكل در حيات انسان مؤمن اين است كه او را به زندگي، دلگرم و اميدوار و در مقابل سختي‌ها، سخت و مقاوم مي‌كند و اين به بركت اتكاي به منبع اميد و قدرت حاصل مي‌گردد چنان كه در روايت است كه «من اراد ان يكون اقوي الناس فليتوكل علي الله»8
ب) دارايي و بي‌نيازي
يكي ديگر از عناصر مهم حيات انساني، احساس دارايي و بي‌نيازي است و برخورداري از آن براي انساني كه اگر با ديدة اعتبار به خويش بنگرد همة وجودش را لبريز از نياز و نيازمندي مي‌بيند فوق‌العاده اهميت دارد. البته همه به اين نيازمندي توجه دارند ولي هر كس به نحوي در پي رفع آن بر‌مي‌آيد. برخي كه دقيق و عميق به اين نيازمندي و ابعاد آن توجه نمي‌كنند براي برآوردن آن به سراغ داروهاي موهوم و مُسكّن‌هاي موقتي مي‌روند و دارايي جان خويش را در اقلام ناپايداري مانند فرزند و خانه و اتومبيل و جاه و جمال مي‌جويند و برخي ديگر كه با ديدة اعتبار، جنس و عمق نيازمندي خويش را نگريسته‌اند، داروي جان خويش را نه در برخورداري از ماديات بلكه در اتصال و اتكال به دارايي كه او را با نياز و نيازمندي ميانه‌اي نيست يافته‌اند. چنان‌ كه در روايت است كه «الغني و العزّ يجولان في قلب المؤمن فاذا وصلا الي مكان فيه توكل اقطناه»9.
ج) تشخيص حق و باطل
يكي ديگر از نيازمندي‌هاي انسان در مسير زندگي، نياز به قوة تشخيص حق از باطل است و اين غير از توان عقلي است. اين نور و نيروي ديگري است كه در پرتو ايمان و توكل حقيقي، نصيب انسان مي‌شود. بسيار بوده و هستند كساني كه مغزهاي درجة اول علمي دنيا به حساب مي‌آمده‌اند اما حق را نفهميدند و باطل را تشخيص ندادند و به دام شبهات، گرفتار شدند. حق تعالي به عنوان بهترين خيرخواه و آگاه‌ترين دستگير و راهنما است كه توكل بر او در هنگامة نبرد حق و باطل آنگاه كه باطل براي فريب انسان، به صورتي حق به جانب، جلوه‌گر مي‌شود، به افشاي باطل مي‌پردازد و راه حق را براي انسان روشن مي‌كند. اميرالمؤمنين عليه السلام در اين باره فرموده‌اند «من يتوكل علي الله سبحانه أضاءت له الشبهات»10.
د) آرامش و بهجت
يكي ديگر از دستاوردهاي توكل كه در منابع اسلامي مورد توجه قرار گرفته، نشاط و آرامش معنويي است كه در ساية جدايي و فاصله گرفتن از بدي‌ها و ايمني از خطرات دشمنان، در نتيجة توكل و اعتماد بر حق تعالي در زندگي ايماني نصيب انسان متوكل مي‌شود. اگر انسان در راه درستي و صداقت و پرهيز از كژي‌ها و ناراستي‌ها گام بردارد و در اين مسير كه طبعاً بي‌خطر هم نخواهد بود حقيقتاً بر خداوند متعال توكل كند قطعاً از نعمت دستگيري الهي و آرامش و بهجتي كه در پي آن است برخوردار خواهد شد؛ چنانكه در روايت است: «التوكل علي الله نجاة من كل سوء و حرز من كل عدو»11.
 
 
پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:21 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨3. راه‌هاي دستيابي به توكل و نگهداري آن

از آنجا كه توكل با ساحت‌هاي سه‌گانة عقل و جان و جوارح وجود انسان در ارتباط است براي تحصيل، حفظ و تقويت آن بايد ترتيب اين ساحت‌ها و كيفيت توكل در هر كدام را مورد توجه قرار داد.
توكل در بستر جهان‌بيني صحيح توحيدي و فكر و انديشة منور ايماني، متولد مي‌شود. بنابراين اولين گام براي تحصيل توكل، تحصيل بينش و اعتقاد صحيح توحيدي است. بسياري از ما بينشي سطحي و غير دقيق و احياناً نادرست، نسبت به مباحث مهم و تأثيرگزاري مانند هستي‌شناسي، خداشناسي و امثال آن داريم و از آنجا كه هر بذري در هر زميني و با هر شرايطي امكان رشد و رويش نمي‌يابد، بايد ابتدا به اين انديشة مبنايي صحيح برسيم كه سررشتة تمام امور عالم به دست خداي يكتاي بي‌همتاست و غيرخدا از پيش خود، هيچ گونه تأثير و دخالتي ندارد و نمي‌تواند داشته باشد. گام دوم، رساندن اين بينش از ساحت عقل و انديشه به ساحت قلب و جان است و آن راههايي دارد كه از جملة آنهاست:
الف) مطالعه و تأمل در آيات و رواياتي كه در فضيلت و مدح توكل وارد شده است.
ب) تفكر و تدبر در اينكه خداوندي كه انسان را از كتم عدم به وجود آورده و همة احتياجات او را در دوران مختلف رشد و نموّ او فراهم نموده و از مادر به انسان مهربان‌تر است، ضمانت كرده كه امور متوكلين را كفايت كند و چنين خدايي كه از عجز و نقص و سهو و خلف وعده مبراست، محال است كه انسان را تنها بگذارد.
ج) مطالعة احوال متوكلين واقعي و نحوة معاملة خداوند سبحان با ايشان، از كفايت هزينه‌هاي زندگي، دفع شر دشمنان، نصرت و ياري دوستان و بيگانگان و امثال اينها.
د) دوستي و همنيشيني با اهل توكل
اما گام سوم كه ظرف ظهور و بروز فضيلت توكل در اعمال و رفتار انسان است برخي اوقات خود به خود و بر اثر قوت مراتب قبلي، بر آنها مترتب مي‌شود اما در موارد بسياري- به دليل اينكه قلب انسان به طور طبيعي، بيش از اينكه تابع عقل و انديشه باشد تابع توهّم و تخيل است- اين ترتب از طريق تحريص و تحميل نفس بر توكل و تن دادن به لوازم آن پديد مي‌آيد تا آنجا كه تمام ساحات وجودي انسان بر توكل و اعتماد بر خداوند سبحان سازگار و هماهنگ شوند.
البته طبيعي است كه حفظ توكل نيز مانند نگهداري ساير فضايل اخلاقي منوط بر مراقبت مداوم و تقويت مباني علمي و رواني و عزم و مواظبت بر ادامة جدي و عملي توكل، در تمام صحنه‌هاي زندگي است

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:22 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

توكل - پي‌نوشت‌ها

 پي‌نوشت‌ها
ــــــــــــــــــــــــــ
1. ر.ك: امام خميني«ره»، «شرح حديث جنود عقل و جهل»، ص200 و «شرح چهل حديث»، ص214.
2. نهج‌البلاغه، خطبه 11: يعني: اگر كوه‌ها از جاى كنده شود، تو بر جاى خويش بمان، دندان‌ها را بر هم بفشار و كاسه سرت را به خدا عاريت ده، پاى در زمين كوب .... و بدان كه پيروزى از سوى خداست.
3. سوره نور: 32.
4. سوره هود: 88.
5. سوره آل‌عمران: 160.
6. سوره ابراهيم: 12.
7 . سوره آل‌عمران: 159.
8. بحارالانوار، ج68، ص143، يعني: هر كه مي‌خواهد قوي‌ترين مردم باشد بايد بر خدا توكل كند.
9. بحارالانوار، ج75، ص186، يعني: بي‌نيازي و عزت در قلب مؤمن در گردش‌اند تا زماني كه به مكان توكل برسند و در آنجا متوطن شوند.
10. غررالحكم، ص8128، يعني: هر كه بر خداوند سبحان توكل كند شبهات برايش روشن مي‌شوند.
11. بحارالانوار، ج75، ص79، يعني: توكل بر خداوند باعث نجات از هر بدي و ايمني از هر دشمني است

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:22 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

گلواژه‌هاي بوياي علوي

نويسنده: محمد علي مجاهدي
صفحه 22 الي 23 نسخه چاپي
 
 
كلمات قصاري كه از حضرات معصومين عليهم السلام در اختيار امت اسلامي است، حاوي بهترين‌ رهنمودهاي اخلاقي، عرفاني، تربيتي و اجتماعي است كه اگر به آنها عمل شود، سعادت، نيك‌بختي و نيك سرانجامي آدمي را به دنبال خواهد داشت. كلمات قصاري كه از اميرمؤمنان علي عليه السلام در كتاب غرر الحكم و درر الكلم گردآمده، گنجينة ارزشمندي از معارف اسلامي و آموزه‌هاي اخلاقي است كه از اين شماره، به نقل شماري از آنها همراه با ترجمة فارسي خواهيم پرداخت، و براي آنكه به آساني به خاطر سپرده شوند، مفهوم هر يك از كلمات قصار علوي را در قالب يك «رباعي» به محضر ادب دوستان تقديم خواهيم كرد.
1. «بِبَذْلِ الرَّحْمةِ تُسْتَنْزِل الرَّحْمَة؛ نيكي و مهرباني در حق ديگران، موجب نزول رحمت الهي است».
روشن چو دل از نور محبت گردد / با مهر قـرين، دور ز محنت گردد
گر طالب رحمتي، به رحمت رو كن / رحمت، سبب نـزول رحمت گردد
2. «بِالْعَملِ تحْصلُ الجنَّة لا بِاْلأمل؛ بهشت با عمل به دست مي‌آيد، نه با آرزو».
آگـه نبـود هيچ كـس از راز اجـل / اين نكتـة پيچيـده بـود لا يَنْحَـل
پيش از اجل اي دوست امل كوته كن / جنت به عمل به دست آيد نه اَمل
3. «إذا صَنَعْتَ معروفاً فَانْسِهْ؛ اگر عمل نيك و پسنديده‌اي داري، آن را به دست فراموشي بسپار (تا تو را از ادامة راه باز ندارد).
چشم تو به عيب است، خطا پوشش كن / خشم تو چو آتش است، خاموشش كن
گـر كـار تـو زشت است، مبر از يادش / ور كار تو نيكـوسـت، فرامـوشش كن
4. «إذا مَدَحْتَ فَاخْتَصِر؛ به هنگام ستايش ديگران، دامنة سخن را كوتاه كن».
اي دل، طلب مردم دلْ آگه كن / و اندر دل مردم دل آگه، ره كن
بيهوده به مدح ناكسان لب مگشاي / ور مدح كسي كني، سخن كوته كن
5. «اَكْذِبِ السَّعايَةَ و النَّميمَة، باطِلةً كانَتْ أوْ صَحيحة؛ سخن چيني را دروغ بپندار، خواه نادرست باشد وخواه درست».
چون مرد سخن چين به سعايت برخاست / ميـدان سخـن را بـه عـداوت آراسـت
حـرفـي كـه زنـد دروغ پـنـدار، دروغ / خـواهد كه دروغ گويد و خواهد راست
6. «ثَمَرةُ الشَّكِ الْحَيْرَة؛ نتيجة ترديد، حيرت و سرگرداني است».
اي دل، ره تـرديد بسـي ظلماني است / زين راه مرو، كه حاصلش حيراني است
هشـدار كـه تـرديـد بـه دل ره ندهي / چون حاصل آن حيرت و سرگرداني است
7. «تَرْكُ الذَّنْبِ شَـديـدٌ و أشـدُّ مِنْـه تَـرْكُ الجَنّة؛ پرهيـز از گنـاه كار دشـواري اسـت، و دشـوارتر از آن، تـرك بهشت رحمـت الهـي است».
كمتـر گـنه آن كه مي‌كنـد، كامل‌تر و آن كو عملش كم است، بي‌حاصل‌تر
تـرك گنه است اگـر چه مشكل، اما از جنّـت حـق دور شـدن مشكـل‌تر
8. «تَأمُّلِ العَيْبِ، عَيْب؛ تأمل كردن در عيب اين و آن، عيب است».
بر عيب كسان زبان گشودن عيب است / غم بر غم دلْ خسته فزودن، عيب است
زنهـار كه در عيـب كس انديشـه كني! / در عيب كس انديشه نمودن عيب است
9. «اَهْجرِ اللَّهْو فَانِّك لم تخْلق عَبثاً فَتَلْهَو و لم تُتْرَك سُداً فَتلْغو؛ از كارهاي لهو و شوخي پرهيز كن؛ زيرا كه تو بيهوده آفريده نشده‌اي كه به اعمال بيهوده سرگرم شوي، و تو رها نشده‌اي كه لغو و هرزه گويي را پيشه كني».
زنـهار ز هـزل و هرزه‌گـويي، زنهـار! / مسپـار طـريق لهو و شـوخي، مسپار!
هان خلقت تو عبث نبوده‌ست اي دل! / ترسـم كه شوي خجل ز خود آخر كار
10. «تَكادُ ضَمائِر القُلوبِ تطَّلعُ عَلي سَرائرِ الغُيوب؛ نزديك است كه ضماير دل‌ها از اسرار پنهاني آگاه شوند».
عاشـق، اثرات سر به جيبي داند / مـوسي، اثـر دم شُـعَيبـي، دانـد
داني كه ز اسرار نهان آگاه است؟ / مردي كه دلش رموز غيبي داند
11. «بِالْعِلمِ تُدَركُ دَرجَةِ الحِلْم؛ به واسطة علم، ميزان درجة حلم به دست مي‌آيد».
سـرماية اهـل دل، رضـا و سلم است / گنجي كه فزون شود ز كوشش، علم است
از علـم تـوان به حلـم عالـم پي بـرد / زيـرا ثمـر درخـت دانـش، حلم است
12. «بِالدُّعاءِ يُسْتَدْفَعُ الْبَلاء؛ بلا به وسيلة دعا برطرف مي‌شود».
با يـار وفـاپيشه، جفـا نتوان كرد / ور جور كند، ترك وفا نتوان كرد
دستي به دعا در دل شب‌ها بردار / چون دفع بلا جز به دعا نتوان كرد
13. «ضَلالُ الدّليلِ هَلاكُ الْمُسْتَدلّ؛ گمراهي راهنما، موجب هلاكت راهرو است».
گر طالب مردان دل آگاه شوي / آسـوده زبيم و خطـر راه شوي
ور پيـروِ رهنـماي گمراه شوي / نگذاشته پا به راه، در چاه شوي 
 
 
پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:23 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

در مسير تربيت فرزند

هيئت تحريريه
صفحه 24 الي 25 نسخه چاپي
اشاره: از آنجا كه تربيت كودك از مقدمات شكل‌گيري شخصيت انسان مي‌باشد و در تهذيب اخلاق بسيار مؤثر است شما را به مطالبي در اين باره ميهمان مي‌كنيم:
آيت‌الله محمد بهاري همداني قدس سره، از عالمان عارفي است كه تربيت يافته استاد كم‌نظير آيت‌الله ملاحسينقلي همداني قدس سره مي‌باشد. در شماره قبل از كتاب «تذكرة المتقين» ايشان مصاحبه‌اي مجازي تقديم شد و در اين شماره ادامة آن مي‌آيد.
خُلُق: با توجه به اينكه زياده‌روي در خورد و خوراك براي بزرگ‌سالان از نظر معنوي نامطلوب است، آيا فرزند را نيز بايد از كودكي به رعايت آداب در خورد و خوراك عادت داد يا اينكه اين مراعات‌ها مخصوص بزرگ‌ها است؟
بله، بايد از همان كودكي ياد بگيرد. بايد به او تعليم داد كه غرض از خورد و خوراك، تأمين سلامت است، نه لذت، يعني بداند همان طور كه داروها براي دفع امراض تجويز مي‌شوند، غذا هم براي رفع گرسنگي است. به هر حال، غرض، دور كردن فرزند از شكم‌پرستي است. خوب است كه ياد بگيرد بر سر سفره به يك نوع غذا اكتفا كند و غذاهاي گوناگون و رنگارنگ نخورد. بهتر است آن يك نوع هم گوشت باشد؛ زيرا گوشت براي طفل مفيدتر از ساير چيزها است. همچنين تا وقتي كه طفل است، بهتر است روزها كمتر غذا بخورد و شب‌ها غذاي سير به او بدهند.
علاوه بر آن، آداب شرعي غذا خوردن را آرام آرام به او ياد دهند تا از بچگي با ادب شرعي، غذا بخورد.
خُلُق: ممكن است بعضي از اين آداب را بفرماييد.
اين آداب را فقهارضوان‌الله‌عليهم در رساله‌هاي عمليه آورده‌اند؛ مثلاً در غذا خوردن عجله نكند، چشمش به غذاي خودش باشد، از غذاي جلو خودش بخورد، لقمه را بزرگ برندارد، خوب بجَود، و آداب ديگري كه ذكر كرده‌اند.
خُلُق: دربارة خواب فرزندان، چه اموري بايد رعايت شود؟
بچه را بايد از پرخوابي منع كرد [و لازم است با توجه به سن و سالش خواب مورد نيازش تأمين شود.]؛ چه اينكه خواب بسيار، او را بدشكل و كند ذهن مي‌كند. بهتر است در روز نخوابد، به خصوص اگر بين‌الطلوعين (بين اذان صبح تا طلوع آفتاب) نخوابد، براي ذكاوت و مزاج و رنگ و روي او مفيد است.
خُلُق: از خواب و خوراك كه بگذريم، دربارة رعايت برخي آداب به خصوص آداب اجتماعي، اگر مطالبي هست بفرماييد.
كودك را بايد آموزش داد به اكرام و احترام ديگران، چه پير باشند و چه جوان. همچنين آداب مجالس را بايد به او تعليم كرد كه در مجالس مؤدب بنشيند، روبه‌روي كسي خميازه نكشد و خنده نكند و پا روي پا نگذارد. تا چيزي از او نپرسيده‌اند پاسخ نگويد. به قدر حاجت بگويد و شنوايي داشته باشد و... .
همچنين بايد عادت داد او را به راست‌گويي و عدم خلف وعده و همچنين قسم نخوردن، نه از روي صدق و نه از روي كذب...، و بايد او را از كلام زشت و ناسزا و بيهوده‌گويي منع كرد و در مقابل، او را به كلام نيكو و جميل عادت داد و نيز احترام و خدمت به والدين و معلم و اطاعت آنها.
همچنين نبايد گذاشت اطفال ديگر را اذيت كند و بترساند، بلكه بايد واداشت كه با آنها با رفق و مدارا رفتار كند و به آنها بذل و بخشش كند و از دوستان چيزي قبول نكند تا طمّاع نگردد.
خُلُق: دربارة معاشرت و رفاقت كودكان بيشتر توضيح دهيد.
مجالست و هم‌نشيني مؤثر است؛ لذا نبايد گذاشت كه فرزند، با كودكان بي‌ادب و پست‌فطرت، افت و خيز كند. همچنين فرزند را بايد از دوستي پول و مال دنيا بسيار برحذر داشت.
خُلُق: اين امور را چگونه بايد به طفل آموخت؟ منظورم اين است كه شيوة تعامل و برخورد با بچه بايد چگونه باشد؟ بايد سخت‌گيرانه و جدي باشد يا اينكه همراه نرمي باشد؟
البته نبايد توقع عقل پنجاه ساله خود را كه با سال‌ها تجربه حاصل كرده‌ايم، از اطفال داشته باشيم و نبايد او را اذيت و آزار كنيم، بلكه با او بايد مدارا و محبت كرد. بنابراين بايد اوقاتي را براي بازي‌هاي بي‌ضرر قرار داد و او را آزاد گذاشت تا كمي از سختي ادب و رعايت آداب راحت شود.
خُلُق: در پايان، اگر مطلب ديگري هست بفرماييد.
علاوه بر اينها كه عرض شد، در فقه و روايات نكات ديگري هم آمده است؛ مانند نام‌گذاري خوب، عقيقه كردن براي او، فراهم ساختن زمينه تحصيل، سخت‌گيري نكردن در خرج بر او، و... . آنچه گفتيم، اگر چه براي تربيت اولاد بود، ليكن بايد دانست اكثر اين آداب در حق خودش و ساير عيالاتش هم جاري است و آنها بايد در عمل بر او مقدم باشند و يا به تعبير ديگر كودك با ديدن عمل آنها به آن آداب ترغيب شود، نه اينكه پدر و مادر، خود انجام ندهند ولي از كودك بخواهند انجام دهد

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:23 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

قطره‌اي از دريا

نويسنده: محمد بهشتي
صفحه 26 الي 29 نسخه چاپي
اشاره: در شماره قبل (ويژه‌نامه آيت الله بهجت قدس سره) در مقاله‌اي با عنوان «سلوك ناب» ويژگي‌هايي از روش سلوكي و تربيتي آن فقيه عارف را بدين ترتيب برشمرديم: جامعيت در سلوك، يعني اهل معرفة‌‌‌النفس و عشق و محبت و رياضت بودند و با پرهيز از تعلقات دنيوي و انس با عبادت و اذكار و ياد خدا و همچنين بندگي خدا و مهار وسوسه‌ها و تخيلات، حضور در اجتماعات معنوي مانند نماز جماعت و… و اهتمام به بهره‌گيري از ايام الله و همچنين اولويت دادن به تهذيب باطن، عنايت به تدريج در سلوك، توجه به ظرفيت‌ها و استعداد‌ها، عمل به دانسته‌ها و عشق به اهل‌بيت. هر چند عنوان مقاله ويژگي‌هاي روش سلوكي بود، ولي بازتابي از شخصيت ايشان را نيز به همراه داشت. در اين مجال کوتاه به برخي ديگر از ابعاد آن اشاره مي‌کنيم:
¨1. فقاهت
اولين بُعد كه در ايشان چشمگير بود و لازم است در اين باره، مقالات و كتاب‌هايي نوشته شود، تبيين فقاهت استوار ايشان است. ايشان مباني فقهي وثيق، عميق و پخته‌اي داشتند. هر چند به عرفان مشهور بودند، اما مقام علمي‌شان متأسفانه مغفول مانده بود. از اين‌رو، جا دارد كه بزرگان و كساني كه با او آشنا بودند، به تبيين اين بُعد بپردازند كه ايشان نه تنها يك عارف دل‌سوخته و عاشق خدا و اهل‌بيت عصمت و طهارت عليهم السلام، بلكه فقيه برجسته‌اي نيز بود.
¨2. يادگار سه حوزة علمي
ايشان يادگار سه حوزة بزرگ علمي بودند. از طرفي، ميراث‌بَر حوزة علميه سامرا بودند، چون اولين استاد ايشان مرحوم شيخ محمد كاظم شيرازي است و اين بزرگوار از شاگردان مرحوم ميرزاي شيرازي بزرگ و صاحب فتواي معروف و نيز شاگرد وي ميرزا محمد تقي شيرازي است كه ايشان در مبارزة با استعمار انگليس پيش‌قدم بود و رهبري آن مبارزه را برعهده داشت. جناب شيخ محمد كاظم شيرازي از شاگردان اين دو بزرگوار بود و اين دو، از بنيان‌گذاران حوزة علميه در سامرا بودند. از اين جهت، ايشان ميراث‌بَر حوزة سامرا است.
از طرف ديگر، ايشان از ذخاير علمي حوزة علمية نجف اشرف بودند؛ چون از محضر بزرگاني در نجف استفاده كرده بودند از جمله آيت الله محقق مرحوم غروي اصفهاني(كمپاني) صاحب نهاية الدرايه، دوم آقا ضياء عراقي و سوم آيت الله نائيني.
از طرفي نيز، ايشان در قم از محضر آيت الله العظمي بروجردي و حضرت آيت الله حجت كوه كمره‌اي بهره‌ها برده بودند. بنابراين مباني فقهي و اصولي ايشان آميزه‌اي از اين سه حوزة مهم فقهي بود.
¨3. ارتباط با سه استاد عرفان و اخلاق
امتياز ويژة ديگر ايشان، توفيق ارتباط با سه استاد بزرگ عرفان و اخلاق است: يكي آيت الله سيد علي قاضي. دوم شيخ مرتضي طالقاني كه علامة جعفري و بعضي ديگر نزد ايشان، دروس رايج را ‌خوانده بودند و هم ايشان استاد اخلاق و صاحب كرامت و اخلاق فاضله بود كه آيت الله بهجت از ايشان بهره‌مند شده بودند و از ايشان به نيكي ياد مي‌كرد. سومين شخص هم سيد عبدالغفار نجفي است. همة كساني كه با اين شخصيت‌ها آشنا هستند، مي‌دانند كه اينها از نادر مرداني بودند كه همزمان در حوزة عرفان و اخلاق حضور تأثيرگذاري داشتند.
¨4. برخورداري از اخلاق حسنه
آيت الله بهجت قدس سره داراي اخلاق حسنه و فضايل بي‌شمار اخلاقي بود. هر كسي كه با او حتي ساعاتي محشور مي‌شد و مي‌نشست، متوجه مي‌شد كه داراي تواضع بيش از حد، بزرگي و بزرگواري روح، صلابت، اخلاص و سجاياي بارز اخلاقي است. در طول زندگي ايشان، كسي پيدا نشد كه بگويد من از آقاي بهجت ناراحتم و اين بسيار عجيب است. كلمه تندي به كسي نگفت و مراقبت تمام و محافظت از حقوق ديگران و رعايت حقوق ديگران، بسيار مورد اهتمام ايشان بود.
¨5. مخالفت با هوا و هوس و رياضت ممتد
خصوصيت ديگر اين مرد بزرگ، مخالفت با هوا و هوس و رياضت ممتد شرعي است. ايشان واقعاً نشان داد كه استمرار رياضت، كاري شدني است و مي‌توان ساليان سال با نفس و هوا و هوس و تعلقات دنيا مخالفت كرد. ايشان از رياضات خود چشم‌داشتي نداشت، نمي‌خواستند از اين راه به مقامات معنوي برسند، يا به فيض و ثوابي نايل آيند. ايشان بااخلاص كامل با هوا و هوس مخالفت مي‌كرد.
¨6. عبادت‌هاي عارفانه
عبادت‌هاي عارفانه و نماز وي از جهات مختلف مورد توجه بود. نماز او از سال 50 تا 88 با شور و حضور قلب خاص انجام مي‌شد؛ به گونه‌اي كه دل‌ها را متوجه خدا مي‌كرد. شور و حال و اخلاص آيت الله بهجت در نماز از چهل سال قبل به يك منوال بود. ايشان سرچشمه‌ تعلقات را بسته و بر ضماير و نيات ‌چيره شده بود كه مي‌توانست نماز را به اين گونه بخواند. ايشان مي‌فرمود كه تمام حقايق عرفاني در نماز هست. امام راحل قدس سره به حاج‌آقا مصطفي سفارش فرموده بودند كه در نماز آيت الله بهجت حضور داشته باشد. به خوبي به ياد دارم در سال‌هاي 51-53 بود كه نماز مغرب و عشاي حضرت آيت الله العظمي بهجت با شركت ده‌ها مجتهد برگزار مي‌شد. آيت الله جوادي از مأمومين دائم ايشان بود. بزرگان ديگر مانند حضرات آيات: حسن‌زاده، شهيد قدوسي، رباني شيرازي در آن نماز شركت مي‌كردند و چه نماز پرشور و تأثيرگذاري بود! اما عبادات شبانة ايشان - بنابر نقل كساني كه با ايشان محشور بودند - اين گونه بود كه سه ساعت قبل از اذان صبح از خواب بيدار مي‌شدند و تا اذان صبح و بعد از آن هم تا طلوع آفتاب سرگرم عبادت بودند و سپس به حرم مشرف مي‌شدند.
¨7. وارستگي و پارسايي
ايشان در پارسايي و پيراستگي از دلبستگي‌هاي دنيا و ساده‌زيستي نمونه بود. اين ويژگي در محيط خانه، خوراك و لباس ايشان جلوه داشت. تا همين اواخر در آن منزلي زندگي مي‌كرد كه دو اتاق داشت و در يكي از اتاق‌ها به ما درس مي‌داد. وارستگي و پرهيز تام او از شهرت طلبي و مقام‌خواهي، ملكة او شده بود. حضرت اميرمؤمنان عليه السلام در خطبة همّام، در اوصاف متقين مي‌فرمايد كه: دنيا به آنان روي مي‌آورد، ولي آنان هيچ توجهي به دنيا نمي‌كنند. و واقعاً آقاي بهجت اين‌گونه بود و نشان داد كه مي‌شود در همين شرايط، انسان زيّ طلبگي خود را حفظ كرده و ساده زندگي كند. اينكه وقتي امام راحل از زندان آزاد شدند و به قم برگشتند، آيت الله بهجت هر روز دمِ در مي‌ايستادند و به مردم خوشامد مي‌گفتند، اين رفتارها و منش‌ها، علاوه بر بينش اجتماعي بالا، همه حاكي از وارستگي او بود.
¨8. تأثيرگذاري
ايشان از نظر اخلاقي و عرفاني، عامل تأثيرگذار در حوزه‌هاي علميه بود. او پشتوانه‌اي اخلاقي و عرفاني براي حوزه‌ها به شمار مي‌رفت. در واقع، اسوه و الگويي اخلاقي بود. به طوري كه اخلاقيون و عرفاي ديگر بايد با ايشان، خودشان را مي‌سنجيدند.
ايشان واقعاً نقطة ثقل معنويت در حوزه‌ها در عالم تشيع و براي ملت ايران بود. او در دعاها به مشكلات مردم توجه داشت و براي رفع مشكلات آنها دعا مي‌كرد. در اين اواخر اين دعا را در قنوت مي‌خواندند: «اللهم نَجِّني و نَجِّ المؤمنين والمؤمنات مِنَ الآفات و الآهات والبلاء». بسياري از بزرگان بر اين اعتقادند كه به خاطر وجود مبارك ايشان، خيلي از بلاها از ايران رفع مي‌شد.
¨9. عادي جلوه دادن كمالات
ايشان كمالاتي را كه داشتند، عادي جلوه مي‌دادند. اساساً هنر عرفان و هنر بزرگاني چون: شيخ بهائي، ملامحمدتقي مجلسي - پدر علامة مجلسي كه جزء عرفاي بزرگ بود -، فيض كاشاني، حضرت امام و بزرگان ديگر اين بود كه كمالاتشان را مي‌پوشاندند و عادي جلوه مي‌دادند و اين خيلي مهم است.
¨10. ذكر و فكر
او فكر و ذكر هر دو را با هم داشت. يكي از عبادت‌هاي ايشان، فكر بود. گاهي در محراب عبادت بدون اينكه ذكر بگويد، ساكت و آرام مي‌نشست. در حالات جناب ابوذر گفته شده كه اكثر عبادت ابوذر تفكر بود: تفكر در عظمت خدا، در زيبايي‌هاي آفرينش، در صفات و اسماي خدا، در مبدأ و معاد، در مواقف قيامت. همچنين او دائم‌الذكر بود و هميشه ذكر مي‌گفت.
¨11. تضرع و ابتهال
آيت الله بهجت قدس سره اهل تضرع، ناله و سوز و گداز بود، حتي در نماز هنگام تلاوت «اِيّاكَ نَعْبُدُ و اِيّاكَ نَسْتَعين» سوز و گدازشان اوج مي‌گرفت و با حالت خاص آن را بيان مي‌كرد. كسي كه اهل گريه و ناله و تضرع و ابتهال نباشد، به جايي نمي‌رسد.
¨12. كم خوردن، كم خفتن و كم گفتن
همه عرفا از جمله آيت الله العظمي بهجت قدس سره به اين سه نكته توجه داشته‌اند. اولاً ايشان از امور بيهوده پرهيز داشت. صحبت اضافه‌اي نداشت. در خوراك هم از مدت‌ها قبل، در شبانه روز دو نوبت غذا مي‌خوردند، كم هم مي‌خوابيدند.
اميدواريم كه خداوند متعال به ما توفيق عنايت كند تا از روح بزرگ اين عالم رباني استفاده كنيم. ايشان از ميان ما رفت، ولي روحشان حاضر و ناظر است و ما مي‌توانيم از انفاس قدسي ايشان استفاده كنيم. برخي از كساني كه وارد عالم برزخ مي‌شوند، آزاد و سبكبال‌اند. آيت الله بهجت قدس سره در سير برزخي خود از بندگان صالح خداوند غافل نمي‌مانند، از ايشان بخواهيم كه براي ما هم دعا كنند تا عاقبت ما نيز ختم به خير گردد

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:24 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

اخلاق تشرف

حجت الاسلام والمسلمين جعفر ناصري
صفحه 30 الي 31 نسخه چاپي
اشاره: در اصل ملاقات با امام زمان عج‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف جاي انكار و ترديد نيست اما قبول بسياري از ملاقات‌هايي كه نقل مي‌شود مشكل است. يكي از ملاقات‌هايي كه آثار صحت و صدق از او آشكار است ملاقات علي بن ابراهيم مهزيار اهوازي است كه نكات قابل توجهي در اين ديدار به چشم مي‌خورد و اهل تحقيق را به صدق اين ملاقات مطمئن مي‌كند. با توجه به محدوديت مجال به برخي از نكات اين تشرف اشاره‌اي داريم

پنج شنبه 3 بهمن 1392  11:24 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها