نويسنده: محمد علي مجاهدي
صفحه 22 الي 23 نسخه چاپي
كلمات قصاري كه از حضرات معصومين عليهم السلام در اختيار امت اسلامي است، حاوي بهترين رهنمودهاي اخلاقي، عرفاني، تربيتي و اجتماعي است كه اگر به آنها عمل شود، سعادت، نيكبختي و نيك سرانجامي آدمي را به دنبال خواهد داشت. كلمات قصاري كه از اميرمؤمنان علي عليه السلام در كتاب غرر الحكم و درر الكلم گردآمده، گنجينة ارزشمندي از معارف اسلامي و آموزههاي اخلاقي است كه از اين شماره، به نقل شماري از آنها همراه با ترجمة فارسي خواهيم پرداخت، و براي آنكه به آساني به خاطر سپرده شوند، مفهوم هر يك از كلمات قصار علوي را در قالب يك «رباعي» به محضر ادب دوستان تقديم خواهيم كرد.
1. «بِبَذْلِ الرَّحْمةِ تُسْتَنْزِل الرَّحْمَة؛ نيكي و مهرباني در حق ديگران، موجب نزول رحمت الهي است».
روشن چو دل از نور محبت گردد / با مهر قـرين، دور ز محنت گردد
گر طالب رحمتي، به رحمت رو كن / رحمت، سبب نـزول رحمت گردد
2. «بِالْعَملِ تحْصلُ الجنَّة لا بِاْلأمل؛ بهشت با عمل به دست ميآيد، نه با آرزو».
آگـه نبـود هيچ كـس از راز اجـل / اين نكتـة پيچيـده بـود لا يَنْحَـل
پيش از اجل اي دوست امل كوته كن / جنت به عمل به دست آيد نه اَمل
3. «إذا صَنَعْتَ معروفاً فَانْسِهْ؛ اگر عمل نيك و پسنديدهاي داري، آن را به دست فراموشي بسپار (تا تو را از ادامة راه باز ندارد).
چشم تو به عيب است، خطا پوشش كن / خشم تو چو آتش است، خاموشش كن
گـر كـار تـو زشت است، مبر از يادش / ور كار تو نيكـوسـت، فرامـوشش كن
4. «إذا مَدَحْتَ فَاخْتَصِر؛ به هنگام ستايش ديگران، دامنة سخن را كوتاه كن».
اي دل، طلب مردم دلْ آگه كن / و اندر دل مردم دل آگه، ره كن
بيهوده به مدح ناكسان لب مگشاي / ور مدح كسي كني، سخن كوته كن
5. «اَكْذِبِ السَّعايَةَ و النَّميمَة، باطِلةً كانَتْ أوْ صَحيحة؛ سخن چيني را دروغ بپندار، خواه نادرست باشد وخواه درست».
چون مرد سخن چين به سعايت برخاست / ميـدان سخـن را بـه عـداوت آراسـت
حـرفـي كـه زنـد دروغ پـنـدار، دروغ / خـواهد كه دروغ گويد و خواهد راست
6. «ثَمَرةُ الشَّكِ الْحَيْرَة؛ نتيجة ترديد، حيرت و سرگرداني است».
اي دل، ره تـرديد بسـي ظلماني است / زين راه مرو، كه حاصلش حيراني است
هشـدار كـه تـرديـد بـه دل ره ندهي / چون حاصل آن حيرت و سرگرداني است
7. «تَرْكُ الذَّنْبِ شَـديـدٌ و أشـدُّ مِنْـه تَـرْكُ الجَنّة؛ پرهيـز از گنـاه كار دشـواري اسـت، و دشـوارتر از آن، تـرك بهشت رحمـت الهـي است».
كمتـر گـنه آن كه ميكنـد، كاملتر و آن كو عملش كم است، بيحاصلتر
تـرك گنه است اگـر چه مشكل، اما از جنّـت حـق دور شـدن مشكـلتر
8. «تَأمُّلِ العَيْبِ، عَيْب؛ تأمل كردن در عيب اين و آن، عيب است».
بر عيب كسان زبان گشودن عيب است / غم بر غم دلْ خسته فزودن، عيب است
زنهـار كه در عيـب كس انديشـه كني! / در عيب كس انديشه نمودن عيب است
9. «اَهْجرِ اللَّهْو فَانِّك لم تخْلق عَبثاً فَتَلْهَو و لم تُتْرَك سُداً فَتلْغو؛ از كارهاي لهو و شوخي پرهيز كن؛ زيرا كه تو بيهوده آفريده نشدهاي كه به اعمال بيهوده سرگرم شوي، و تو رها نشدهاي كه لغو و هرزه گويي را پيشه كني».
زنـهار ز هـزل و هرزهگـويي، زنهـار! / مسپـار طـريق لهو و شـوخي، مسپار!
هان خلقت تو عبث نبودهست اي دل! / ترسـم كه شوي خجل ز خود آخر كار
10. «تَكادُ ضَمائِر القُلوبِ تطَّلعُ عَلي سَرائرِ الغُيوب؛ نزديك است كه ضماير دلها از اسرار پنهاني آگاه شوند».
عاشـق، اثرات سر به جيبي داند / مـوسي، اثـر دم شُـعَيبـي، دانـد
داني كه ز اسرار نهان آگاه است؟ / مردي كه دلش رموز غيبي داند
11. «بِالْعِلمِ تُدَركُ دَرجَةِ الحِلْم؛ به واسطة علم، ميزان درجة حلم به دست ميآيد».
سـرماية اهـل دل، رضـا و سلم است / گنجي كه فزون شود ز كوشش، علم است
از علـم تـوان به حلـم عالـم پي بـرد / زيـرا ثمـر درخـت دانـش، حلم است
12. «بِالدُّعاءِ يُسْتَدْفَعُ الْبَلاء؛ بلا به وسيلة دعا برطرف ميشود».
با يـار وفـاپيشه، جفـا نتوان كرد / ور جور كند، ترك وفا نتوان كرد
دستي به دعا در دل شبها بردار / چون دفع بلا جز به دعا نتوان كرد
13. «ضَلالُ الدّليلِ هَلاكُ الْمُسْتَدلّ؛ گمراهي راهنما، موجب هلاكت راهرو است».
گر طالب مردان دل آگاه شوي / آسـوده زبيم و خطـر راه شوي
ور پيـروِ رهنـماي گمراه شوي / نگذاشته پا به راه، در چاه شوي