نويسندة: محمد عمومي
نسخه چاپي: 13 الي 17 نسخه چاپي
منظور خـردمند من آن مـاه كه او را
با حسن ادب شيوة صاحبنظري بود «حافظ»
¨نيم نگاهي به ابعاد علمي، اخلاقي، سياسي حضرت آيت الله بهجت قدس سره
اشاره: حضرت آيت الله العظمي بهجت قدس سره شخصيتي كمنظير بودند كه عرفان را در پاي درس فقه نشاندند و فقه را به عطر عرفان و اخلاق معطر كردند. خوشهچيني ايشان در حوزه سامرا از محضر بزرگاني مثل: مرحوم آيت الله شيخ محمد كاظم شيرازي قدس سره ، و در حوزه نجف از محضر بزرگاني مانند: آيات عظام غروي اصفهاني قدس سره معروف به كمپاني و آقا ضياء عراقي قدس سره و مرحوم نائيني قدس سره ، و در قم نيز از محضر بزرگاني مانند آيت الله العظمي بروجردي قدس سره و آيت الله كوهكمرهاي قدس سره ، از ايشان در ابعاد علمي، شخصيتي ويژه و ممتاز ساخته بود كه وصف آن در قالب يك مقاله و يك كتاب نميگنجد و نيازمند برگزاري نشستها و همايشها و گفتگوهاي مبسوطي است و آنچه در اينجا ميآوريم بسان قطرهاي از درياست.
در اين زمينه با يكي از اساتيد حوزه كه سالهاي متعدد از درس فقه و اصول آيت الله بهجت قدس سره بهره بردهاند گفتگويي مفصل داشتهايم كه با توجه به محدوديت مجال، بخشي از اين گفتگو در سه محور: 1. مجموعه نكاتي در مورد روش علمي، مباني فقهي و شيوة تدريس و شاگردپروري ايشان، 2. اخلاق و سيره عملي، 3. امور اجتماعي - سياسي، تنظيم و تقديم ميشود.
¨محور اول: روش علمي، مباني فقهي و شيوه تدريس و شاگردپروري
نكته اول: اين نكته كه براي همه به ويژه حوزويان، بزرگترين درس و اتمام حجت است، اين است كه ايشان اهتمام فراوان به كارهاي علمي داشتند؛ به طوري كه با وجود كهولت سن و ضعف قواي جسماني تا سه روز قبل از وفاتشان، تدريس را ترك نكردند، حتي به بعضي از نزديكان فرموده بودند: «كه اگر امر دائر بين نماز جماعت و درس شود، من نماز جماعت را به دليل ضعف ترك ميكنم». زياد ديدهايم بسياري از كساني كه از مرز هفتاد يا هشتاد سالگي ميگذرند، معمولاً ديگر حال و نشاط و انگيزة كار و تلاش به ويژه كار علمي را ندارند؛ ولي ايشان تا روزهاي آخر عمر به امور علمي ميپرداختند. حضرت استاد اشتغال به امور علمي را عبادت ميدانستند، لذا سالهاي گذشته حتي بعد از ظهرها در هواي گرم، براي گفتن درس اصول از منزل پياده تشريف ميآوردند و ما ملاحظه ميكرديم با توجه به حساسيت ايشان به گرما، چقدر عرق ميريختند و اذيت ميشدند و در عين حال با نشاط علمي و جدّيت مباحث را دنبال ميكردند و پس از آنكه درس اصول چند سالي به دليل كسالت استاد تعطيل شد، در سال تحصيلي اخير مجدداً بحث اصول را شروع كردند و اين مؤيد عرض بنده است.
نكته دوم: اينكه مرحوم آيت الله بهجت قدس سره بر خلاف نگاه سطحي بعضي از اشخاص، ميان تحصيل جدي علم از يك سو و پرداختن به امور اخلاقي و عرفاني از سوي ديگر، هيچگونه تناقض و ناسازگاري نميديدند.
سيرة علمي و عملي و شخصيت پربركت آن بزرگوار، بهترين گواه اين ادعاست. البته حد و مرزها در اين ديدگاه كاملاً روشن است. ايشان تحصيل علم را از مهمترين واجبات ميدانستند و يك بار به بنده فرمودند: «براي طلبه تا آن مقدار كه بدون تكلّف پيشرفت علمي دارد، تحصيل و مطالعه لازم است و اشتغال به مستحبات نبايد با اين حدّ از پيشرفت علمي مزاحمت كند».
ولي در عين حال منافاتي بين تلاش جدي علمي با توجه به برخي از مستحبات وجود ندارد.
البته براي عزيزان ما روشن است كه اين حد از وجوب تحصيل علم با توجه به تفاوتهاي فردي و شرايط زندگي افراد، يكسان نيست.
نكته سوم: مشي علمي ايشان اين بود كه با حريّت و آزادگي با تمام مباحث علمي برخورد ميكردند و اين طور نبود كه پروندة يك بحث را بسته ببينند، بلكه معتقد بودند كه ممكن است نظرات ديگران در اين مسئله علمي اشتباه باشد و جاي بحث و بررسي و اشكال و جواب در تمام مباحث وجود دارد. بر همين اساس، با تمام ارادت و قدرداني از زحمات بزرگاني همچون: شيخ طوسي قدس سره ، شيخ مفيد قدس سره ، سيد مرتضي قدس سره و امثال آنها، ميفرمودند: «اگرچه اين بزرگان از نظر اجتناب از گناه در مرز عصمت بودند و جاي آنها بالاي سرماست، ولي با اين وجود اينها معصوم از خطا نبودند». و با اشارهاي، نقد علمي خود را به آنها بيان ميكردند.
يك بار ميفرمودند: «كسي كه ميخواهد بحث علمي بكند، بايد اين طور باشد كه اگر فردي هزار رأي و نظر درست داد، احتمال بدهد كه رأي هزار و يكم او غلط باشد و بالعكس، اگر كسي هزار نظر غلط داد، احتمال بدهد آن نظر هزار و يكم او درست باشد». اين توصيه حكايت از بلند نظري و اوج حرّيت و انصاف علمي آن بزرگوار دارد و براي همة طالبان علم و اهل تحقيق راهگشاست.
شيوة استاد چنين بود كه معمولاً بدون اينكه اسمي از افراد ببرند، به عنوان «يمكن ان يقال»، نظريه را با اشاره مطرح و ايرادات آن را بيان ميكردند.
نكته چهارم: بسياري از اوقات، سؤالات و اشكالات طلبهها را با طرح يك سؤال ديگر جواب ميدادند كه او را وادار به فكر كنند و طلبه با تفكر و بررسي آن سؤال به جواب اشكال خود نيز واقف شود و صريحاً و به طور واضح جواب اشكالات را نميدادند كه باعث تنبلي آنها شود.
نكته پنجم: شيوه و روش تدريس حضرت استاد اين بود كه بر خلاف معمول كه بعد از طرح و تنقيح مسئله، اقوال علما در اين مسئله مطرح ميشود و بعد از بيان اشكالات اقوال، قول مختار تقويت ميگردد، ايشان بعد از تنقيح مسئله، نظر خود را بيان ميكردند و با اشاره، به نقل برخي از اقوال ميپرداختند. لازمه اين روش، اين بود كه طلبهها بايد قبل از درس، با پيشمطالعه از نظرات ديگران در مسئله آگاه ميشدند تا متوجه اشارات استاد بشوند.
نكته ششم: موجز و مختصر بودن مباحث و پرداختن به مسائل مهم و امّهات مطالب از ويژگيهاي درس ايشان بود و واردِ فروع و جزئيات مطرح شده در كتابها نميشدند و ميفرمودند: «روش بزرگان ما مثل مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني قدس سره و ديگران اين بود كه در مقام تدريس در هر كتاب فقهي به مسائل اصلي و چهارچوب كلي بحث ميپرداختند و تفريعات زيادي را مطرح نميكردند؛ زيرا اگر شاكلة اصلي هر باب فقهي به خوبي فهميده شود، تفريعات آن چندان دشوار نخواهد بود». به همين جهت، مدت مباحث خارج ايشان در هر باب، نسبت به بقيه اساتيد، كمتر طول ميكشيد.
خلاصه اينكه وارد قيل وقالها نميشدند و در واقع به امهات بحث مورد نظرشان ميپرداختند.
نكته هفتم: موضوع بسيار مهم در تمام مباحث فقهي واصولي ايشان، توجه فراوان به عقل و بناي عقلا در هر مسئله بود و ميفرمودند كه خطاب شارع به عقلاست و همه چيز نياز به تصريح و ذكر ندارد. بسياري از مطالب است كه چون مخاطب، از عقلا فرض شده، اينها مفروض است. بايد به ارتكازات عقلي در فهم روايات توجه كرد و در بسياري از موارد، روايات ارشاد به حكم عقل است و جنبه تعبدي و تأسيسي ندارد. ايشان ميفرمودند: «اگر ما از ادله، فتوايي را فهميديم كه عقلاء بما هم عقلاء به آن خنديدند، بايد بدانيم كه اين فتوا درست نيست واين از دين نيست و ما نميتوانيم اين فتوا را به شارع نسبت بدهيم».
يادآوري: البته تذكر اين نكته لازم است كه در مقام پژوهش علمي، اين فرمايش استاد جاي بحث و گفتگو و شرح و تبيين دارد كه فعلاً مجال آن نيست و با اين صحبت مختصر ما تناسبي ندارد.
نكته هشتم: حضرت استاد در مباحث علمي و در مقام استنباط، ارتكازات متشرعه را نيز جزء ادله ميدانستند و ادله را منحصر در ادلة اربعه نميديدند، بلكه ارتكازات متشرعه را قويترين دليل تلقي، و مكرر بر اين موضوع تأكيد ميكردند و اين مطلب در شيوة فهم ايشان از روايات، كمك فراواني ميكرد.
نظر مبارك ايشان اين بود كه ما در مقام استنباط قبل از اينكه سراغ ادله برويم، بايد به سراغ وجدانيات خودمان برويم؛ يعني اول ببينيم خودمان با قطع نظر از ادله، هم به عنوان يكي از عقلا و هم به عنوان يكي از متشرعه، در اين مسئله، چه چيزي به نظرمان ميآيد و از نظر وجدانيات و ارتكازات ذهني خودمان، حكمش چيست. بعد از آن به سراغ ادله برويم و آيات و روايات را با عنايت به اين وجدانيات و ارتكازات بفهميم.
نكته نهم: مطلب جالبي كه حضرت استاد خصوصاً در بحثهاي فقهي مورد نظر داشتند و در واقع مبناي ايشان بود، اين بود كه ايشان ميفرمودند: «ما بايد روايات را از يك متكلم واحد در نظر بگيريم؛ يعني همه آنها از يك متكلم و گوينده صادر شده است. بنابراين روايات، ناظر به يكديگرند و جنبه شارحيت دارند و شارحيت هم منحصر در حمل مطلق بر مقيد و عام بر خاص و تقديم حاكم بر محكوم نيست، بلكه دايرهاي گستردهتر دارد» (اين فرمايش حضرت استاد نيز به بحث مبسوطي نياز دارد كه از حوصله و مجال اين گفتار فراتر است). طبق اين مبنا ايشان سعي ميكردند تا حدّ امكان روايات را با هم جمع كنند و روايتي را كنار نگذارند، مگر در موارد خاص، البته مباني رجالي ايشان در جاي خود بايد تبيين شود.
نكته دهم: توجه ايشان به مباحث كلامي يا عقلي در ضمن مباحث فقهي و اصولي بود كه به تناسب بيان ميفرمودند؛ مثلاً به مناسبتهاي گوناگون به ادلة حقانيت تشيع اشارات مفيدي داشتند و در عين رعايت آداب نقد و انصاف علمي، ديدگاههاي مخالفان را نقد ميكردند.
قبل از اينكه از اين محور بحث فارغ شويم، فكر ميكنم بيان يك نكتة ديگر از نظرات مرحوم استاد مفيد باشد، مخصوصاً براي عزيزان حوزوي كه اشتغال به تحصيل دارند. حضرت استاد ميفرمودند: «نشانه اينكه طلبه درست تحصيل كرده، اين است كه بتواند آنچه را كه خوانده، تدريس كند و اگر ديد قادر به تدريس نيست، كاشف از آن است كه به خوبي تحصيل نكرده است