0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره یازدهم

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨عشق گوهر عبوديّت

آيت الله العظمي بهجت قدس سره فرمودند:‌ «اساس عبوديت و بندگي حبّ است. خداوند مي‌فرمايد: "يحبّهم و يحبّونه"7 و نيز مي‌فرمايد: "و الذين امنوا اشدّ حبّاً لله"8 و نيز مي‌فرمايد: "ان كنتم تحبّون الله فاتّبعوني يحببكم الله"9 با اين حال، عدّه‌اي از عامه منكر حبّ بنده و خدا هستند و...».10
البته «عبادت و معرفت متلازمين‌اند. لذا كساني كه ديدة شهودشان قوي است، "يُسَبِّحُونَ اللَّيْل و النَّهَار و لا يَفْتُرون»11 هستند12 و به همين دليل، در تفسير عبادت اهل بيت عليهم السلام مي‌فرمايند: قصه بندگي آنها، قصة شمع و پروانه است.13 بنابراين در عشق حقيقي، صائب و صادق كه البته تشكيك پذير و ذو مراتب است، عناصر ذيل نهفته‌اند:
1. بينش و معرفت،
2. گرايش و محبت،
3. گرويدن و تبعيّت،
4. عبوديت محضِ محبوب از رهگذر عشق و عرفان كه طلب و تمنّاي وصال در آن است و لذا مقولة ترس از جهنم و شوق به بهشت و دوستي با واسطه‌هاي فيض قابل جمع‌اند كه حضرت آقاي بهجت فرموده‌اند:
«خدا كند در ما عشقي پيدا شود به مجموع قرآن و عترت، تا اولاً بتوانيم يگانگي قرآن و عترت و معجون مركّب از آن دو را بيابيم و ثانياً، در مقام پيروي و عمل، با توجه به آن دو و بر محور آن دو طواف عاشقانه بنماييم كه آنها از هر معشوقي، بيشتر شايستة عشق‌ورزي هستند...».14 چنين عشقي است كه انسانِ عاشق را شبيه معشوق در آورده، او را متخلّق به اخلاق الهي قرآن و عترت عليهم السلام مي‌كند

پنج شنبه 3 بهمن 1392  8:02 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

عشق و شريعت

عشقي كه در قاموس انگيزه و انديشه، اخلاق و اعمال و گفتار و كردار آيت الله العظمي بهجت طرح و تجلّي مي‌يافت، عشقي بود كه مبتني بر شريعت الهي و صراط مستقيم محمّدي صلي الله عليه و آله و سلم و علوي بود. عشقي كه بر مدار بايدها و نبايدهاي شرعي در تمام مراحل سير و سلوك عرفاني قرار گرفت، عشق پاك و منزه از هر گناه و آلودگي است؛ يعني از ترك گناه شروع مي‌شود و به آن پايان مي‌يابد و به تعبير ايشان: «... من راهم اين است كه دستورالعمل فقط در يك چيز جمع شده و در يك كلمه كوچك، و آن ترك گناه، تمام دستورات بعداً خودش مي‌آيد».15 پس «عشق عفيف»، عشق طاهر و مطهّر است، كه آرام آرام انسان را به عشق حقيقي يعني عشق به خدا مي‌كشاند و «بايدهاي» انسان در سلوك الي الله نيز مبتني بر آن خواهد بود. بنابراين عشق از يك «خط قرمز»، يعني شريعت حقّه محمديه صلي الله عليه و آله و سلم در اعتقاد، اخلاق و اعمال برخوردار است و چنين عشقي انسان را مرحله به مرحله و منزل به منزل به پيش مي‌برد. به تعبير علامة حسن‌زادة آملي:‌ «... عشق حقيقي همان عشق به خداست، مثل عشق عابدِ عارف... و اما حيواني آن چيزي است كه مبدأ آن شهوت حيواني و طلب لذّت است، توجه به لَوْن، تخاليط اعضا و هيئت موزون بدني از عشق حيواني مي‌آيد. اما «عشق عفيف» از شمايل، روش، ادب، صفات انساني و كمالات عقلاني سرچشمه مي‌گيرد... . اين همان عشق است كه مي‌فرمايند: «المجاز قنطرة الحقيقة؛ مجاز پلي براي حقيقت است»، اين عشق مي‌تواند پلي براي رسيدن به عشق عفيف باشد، انسان نبايد در اين حد توقف كند و به عشق نفساني اكتفا نمايد. اين مي‌تواند سبب كوچ از اين نشئت به نشئت ديگري شود. كوچ از عشق مجازي به عشق حقيقي».16
عشـق آينـة بلـنـد نـور اسـت
شهوت ز حساب عشق دور است
آري، راهكار رهايي از «گناه» نيز از ديدگاه آيت الله بهجت قدس سره توبه است؛ توبه‌اي حقيقي كه با همه لوازمش ظهور يابد تا آثار معاصي بالكليّه رفع شود.17 و به تعبير ديگر فرمودند: «هر توبه كننده‌اي پاكيزه است؛ زيرا توبه تخليه و پاكيزگي از گناهان است. پس توبه، تخليه و تحليه [يعني] آراسته شدن به طهارت است، و پاكيزگي و توبه تحليه است و تحليه يك نوع پوشش براي شخص پاكيزه است. پس توبه پوشش بعد از پوشش است».18

پنج شنبه 3 بهمن 1392  8:03 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨عشق و ولايت

عشقي كه آن عالم الهي و عارفِ واصل از آن دَم مي‌زد، عشق به خدا و قرار گرفتن تحت ولايت معشوق بود تا از خود فاني و به خدا باقي گردد و در سايه شجرة طيبه ولايت الهيّه، همه عالم و آدم را عاشق خدا و غرق درياي وحدت الهي مشاهده كند و از همين رهگذر، به قرآن كريم كه نامه محبوب و كتاب معشوق است و درعين حال كتابي كامل و نامه‌اي جامع براي پاسخ به همه نيازهاي انسان و درمان دردهاي آدمي است، عشق مي‌رزيد و البته به تعبير خودشان: «قرآن جامع كمالات همه انبياي اولوالعزم عليهم السلام است...»19 و لذا معتقد بودند بايد قدردان قرآن كريم و اهل بيت و عترت عليهم السلام باشيم كه عديل قرآن هستند، بلكه با قرآن يگانگي و اتحاد دارند.20 لذا عشق به قرآن و ولايت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و عترت طاهرش عليهم السلام در عشق الهي و از نوع حقيقي‌اش بروز دارد و اين يعني دامن عشق را از هر آلودگي و كوتاهي منزّه داشتن.
عشق منهاي ولايت معصومان عليهم السلام نيز عشق نيست و كاركرد سلوكي و معنوي و برون‌داد شهودي ندارد. به اين دليل، حبّ به اهل‌بيت عليهم السلام از علي عليه السلام تا حجت الهي امام زمان عليه السلام و فاطمه زهرا عليها السلام براي او يك اصل زير بنايي و ركن اساسي بود كه مقامات بي‌نظير ائمه عليهم السلام را از خدا مي‌دانست و آنان را تجلي اسماي جمال و جلال الهي مي‌شناخت و عشق به آنها را درك مقامات معنوي و كسب فيض از محضر آنان به شمار مي‌آورد.21
 
 
پنج شنبه 3 بهمن 1392  8:04 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

عشق و لقاءالله

عشق راستين، عاقبت عاشق را به لقاي معشوق و محبّ را به ديدار محبوب مي‌رساند و به تعبير حضرت آيت الله بهجت قدس سره «باب رسيدن به كمالات و لقاء الله مفتوح است. حيف نيست اين مراحل را كه از راه بندگي حاصل مي‌شود، نداشته و از آنها محروم باشيم؟...»22
عشق خالصانه و صادقانه، عشقي كه با عمل صالح توأم گردد و مبتني بر معرفت عميق و ايمان شهودي باشد، سالك را به درگاه و بارگاه معشوق مي‌رساند و چنين سالكي از هر تعلق و وابستگي‌اي آزاد و رها مي‌گردد و اساساً «تعيّن» هم ندارد تا چه رسد به «تعلق»، و در نتيجه به تعبير قرآن كريم از مقام مُخْلِص به منزل مُخْلَص راه مي‌يابد و درك مَحْضر و بلكه حضور دوست مي‌نمايد و با خطاب «ارجعي إلي ربّك»23 به ميخانه لقاء الله و جنّت ديدار و بهشت وصال دعوت مي‌شود كه: «فَادْخُلي في عبادي وَ ادْخُلي جنّتي».24 پس عشق عَبْدِ صالح الهي و مرد خدا فرجامش ديدار با خداست؛ ديداري كه او را سرمست مي‌كند و به هستِ حقيقي مي‌رساند و مي‌گويد:
باده از ما مست شد، نـي ما ز او قالب از ما هست شد، ني ما از او
و اين «عشق، اسطرلاب اسرار خدا» و داراي شور و شيدايي، مستي و مستوري و قبض و بسط توحيدي است و ناپيدا كرانه و بدون منزل تا «دولت پاينده» را فرا روي انسان قرار دهد و به تعبير حافظ:
خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق؟ دريا دلي بجوي، دليري، سـرآمدي
 
 
پنج شنبه 3 بهمن 1392  8:04 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

عشقِ جامع

در پايان اين نوشتار كوتاه بايد بدانيم كه عشق در كلام و كردار آن فقيه جامع الشرايط و عارفِ روشن ضمير و معلّم و اسوه سالكان، عشقي است كه داراي اين ويژگي‌ها باشد كه در حقيقت «عشق جامع» است:
- عشقي كه با عقل سازگار بلكه دارنده عالي‌ترين مرحلة كمال عقلاني و استحكام برهاني است.
- عشقي كه با درد خدا و خلق و درون گرايي و برون گرايي همگرايي دارد و هماهنگ است.
- عشقي كه در آن رياضت مشروع، معقول و معتدل، متموّج باشد.
- عشقي كه سلوك و سياست، معرفت و معنويت، عقلانيت و عبوديت، فكر و ذكر، تعقل و تعبّد، قال و حال، خِرَد و خرابات در آن ظهور دارد.
- عشقي كه در آن خدا و مظاهر تامّ و كامل الهي و كلمات تامة الهيّه يكجا جمع شده‌اند.
- عشقي كه سرچشمه‌اش ايمان و عمل صالح و بندگي و ادب مع الله و عند الله است.
- عشقي كه با ستايش و نيايش، راز و نياز، توكل و توسل و در عين حال تدبير و تلاش همخواني دارد.
- عشقي كه در آن تحصيل و تدريس، تحقيق و تأليف و در عين حال تزكيه نفس و تضحيّه نفس همراه است.
- عشقي كه نَماد و نُمودي از آيات الهي و اسرار ربوبي و بينش توحيدي و گرايش ولايي بود و در حقيقت باز تعريف عشق، بازسازي و نوسازي عشق در انسان براي رسيدن به كمالِ امكاني علمي و عملي است.
آري، تأويل عشق و تفسير جامع محبّت در «متن زندگي» اين سالكِ كامل، از دوران نوجواني تا لحظة مرگ ظهور يافت و عشق او به خدا و انسان‌هاي كاملِ مكمّلِ معصوم عليهم السلام خود ذكر، تذكره، تذكّر، ذكري، نور، شفا، بصيرت و برهان، موعظه و رحمت بود و مي‌توان گفت عشقي كه او در كلام و كردارش تعليم داد و متجلي ساخت، بيان و بلاغ، مبيّن و محكم بود و همه متشابهاتِ عرصه عشق با زندگي عاشقانه‌اش به تأويل رفته و شبهه و شَطَح و شك و شهوت از صفحه و صحيفة عشق رَخْت بر بسته است. حال «در خانه اگر كس است، يك حرف بس است»، كه عشق با توحيد و عبوديت حاصل شدني است و در پرتو معرفتِ به حقيقتِ وجودِ خود يا فطرت، جهت‌گيري خدايي مي‌يابد و از رهگذر شريعت به مرتبة شهود مي‌رساند. بنابراين عشق را آستان بلند است و بايسته است آستين بالا زد و همت والا داشت كه عشق با «خدا» آغاز مي‌شود و به خدا پايان مي‌يابد. «إنّا لله و إنّا إليه راجعون» و اين «مردان خدا» مظاهر عشق راستين، صائب، صالح و صادق‌اند

پنج شنبه 3 بهمن 1392  8:05 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

تاويل عشق در گفتار و كردار آيت الله العظمي بهجت قدس سره - پي‌نوشت‌ها

پي‌نوشت‌ها
ــــــــــــــــــــــ
1. سوره كهف: 82.
2. ر.ك: سرچشمة انديشه، جوادي آملي، (قم، اسراء، چ1، 1382ش)، ج1، ص33-34.
3. پيرامون معاني و رازهاي تأويل ر.ك: روش‌هاي تأويل قرآن، محمدكاظم شاكر، (قم، بوستان كتاب، چ2، 1381ش)، ص20-27؛ مفردات راغب، ص28 و...
4. ر.ك: تسنيم، جوادي آملي، (قم، اسراء، چ1، 1385ش)، ج 8، ص 301-299.
5. به سوي محبوب، ص24.
6. سرچشمه انديشه، ج1، ص10.
7. سوره مائده: 54.
8. سوره بقره: 160.
9. سوره آل‌عمران: 31.
10. در محضر حضرت آيت الله العظمي بهجت، محمد حسين رخشاد، (قم، انتشارات مؤسسه فرهنگي سماء، چ4، 1384ش)، ج2، ص360-361.
11. سوره انبياء: 20.
12. در محضر آيت ‌الله العظمي بهجت، (چ7، 1385ش)، ج1، ص27.
13. همان، ص24.
14. همان، ص36.
15. فريادگر توحيد، ص217.
16. دروس شرح اشارات، نمط نهم، ص169-170، مطبوعات ديني و شرح الاشارات و التنبيهات، (قم، بوستان كتاب، چ1، 1383ش) ج2، ص1059.
17. ر.ك: به سوي محبوب، ص81
18. در محضر آيت الله بهجت، ج1، ص 207.
19. همان، ص112.
20. همان، ص175.
21. ر.ك: همان، ص195.
22. همان، ج2، ص190.
23. سوره فجر: 28.
24. سوره فجر: 29-30

پنج شنبه 3 بهمن 1392  8:05 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

آيت الله بهجت از نگاه بزرگان

نويسنده: هيئت تحريريه
صفحه 38 الي 41 نسخه چاپي
درآمد
پاكبازان وادي توحيد و عبوديت و عاشقان كوي دوست كه عمر خود را با مجاهدات خالصانه در راه طلب سپري مي‌كنند، همواره مورد توجه ديدگان تيزبين شيفتگان معنويت و اخلاق و اخلاص‌اند. حيات آنان سراسر درس حكمت و شوريدگي است و مرگشان تأثر برانگيز، جان‌كاه، دردآلود و جبران ناپذير. درگذشت چنين عالماني، خلائي در جامعه پديد مي‌آورد كه سال‌ها بايد بگذرد تا چشم ساكنان سرزمين خاك، بار ديگر به ديدنشان روشن گردد. آنان گوهرهايي بسيار نادرند كه اختر تابناك وجودشان، ملجأ و مأواي حيرت‌زدگان وادي كران ناپيدا و بي‌انتهاي مسير حق و هدايتگر گم‌شدگان طريق عشق و شوريدگي است.
حضرت آيت الله العظمي بهجت در زمره چنين عالماني جاي گرفته است. او كسي بود كه سال‌هاي سال كمر همّت و مردانگي بسته بود تا جز به دوست نينديشد و به هيچ كسي و چيزي جز او، سرنسپرد. اين مرد خدا، در چشم همه مردان خدا، بزرگ بود و دوست‌داشتني.
خوش‌تر آن باشد که سرّ دلبران
گـفته آيـد در حـديث ديگـران
روشن است كه درباره شخصيت و ابعاد وجودي آن بزرگوار ناگفته‌هاي بسياري وجود دارد كه آنچه در كلام بزرگان و شخصيت‌ها مي‌خوانيد، تنها برخي از زواياي پنهان را مي‌نماياند.
¨امام خميني قدس سره
ارتباط صميمانه امام خميني قدس سره به سال‌ها قبل از پيروزي انقلاب اسلامي باز مي‌گردد. از آيت الله مسعودي، توليت آستان مقدس حضرت معصومه عليها السلام، نقل شده است: «در چند سالي كه خدمت امام بودم، چندين بار امام فرمود كه فردا به منزل آقاي بهجت مي‌رويم. وقتي به منزل ايشان مي‌رفتيم، به اشاره امام بيرون مي‌رفتم و آن دو حدود نيم ساعت به گفتگو دربارة موضوعاتي مي‌پرداختند كه نمي‌دانيم چه بود. همچنين ايشان مي‌گويد: در بحبوحه نهضت امام در سال 41 يا 42 آقاي بهجت دو - سه بار فرمود كه به آقاي خميني بگوييد در فلان روز و فلان ساعت، دو گوسفند و گاهي مي‌فرمود سه گوسفند قرباني كند و من مي‌آمدم به حضرت امام اطلاع مي‌دادم و ايشان هم بلافاصله دستور قرباني مي‌دادند. يك بار ديگر، آقاي بهجت به من فرمود: نامه كوچكي دارم كه شما آن را به آقا (امام خميني) برسانيد، و من نامه را در جماران به امام تحويل دادم. اين نمونه‌اي از ارتباط امام و آيت الله بهجت بود كه ما فقط ظواهرش را مي‌ديديم و از باطنش اطلاع نداشتيم.
آيت الله مصباح يزدي از مرحوم حاج‌آقا مصطفي - فرزند امام - از قول پدرشان نقل مي‌كند: «آقا معتقدند جناب آقاي بهجت داراي مقامات معنوي بسيار ممتازي هستند؛ از جمله ايشان داراي موت اختياري است؛ يعني قدرت دارد كه روحش را از جسم خلع (جدا) كند و بعد مراجعت كند».
همچنين آيت الله مصباح يزدي مي‌گويد: يكي از مواردي كه اعضاء خبرگان رهبري خدمت حضرت امام قدس سره رسيدند، از ايشان رهنمودهاي اخلاقي خواستند. امام، خبرگان را به آيت الله بهجت حواله دادند و در پاسخ اظهار خبرگان كه ايشان كسي را نمي‌پذيرد فرمودند: آن قدر اصرار كنيد تا بپذيرند.
و اين ارتباط و احترام و عنايت يك طرفه نبود بلكه آيت الله بهجت نيز نسبت به حضرت امام و شأن ايشان احترام ويژه قائل بودند به عنوان نمونه: در سال 1341 كه امام از زندان آزاد شدند و به قم آمدند، هر روز منزل امام آكنده از جمعيت بود. در آن زمان هر روز آيت الله بهجت به منزل امام مي‌آمدند و براي خير مقدم گفتن به مردم، جلو در اتاق مي‌ايستادند وقتي از ايشان خواسته مي‌شد كه داخل اتاق بيايند و شايسته نيست بيرون بايستند. در پاسخ ‌فرمودند: بر خود واجب مي‌دانم كه براي تعظيم اين شخصيت ارزنده (امام خميني) به اينجا بيايم و دقايقي بايستم سپس بازگردم».
¨آيت الله سيد عبدالكريم كشميري
از آيت الله كشميري سؤال مي‌شود كه شخصي را به عنوان استاد كامل معرفي كند و او فرموده بود: «آقاي بهجت، آقاي بهجت!»
¨آيت الله شيخ عباس قوچاني
آيت الله مصباح يزدي مي‌گويد: آقا شيخ عباس قوچاني - كه جانشين مرحوم آقاي قاضي طباطبايي در مسائل اخلاقي و عرفاني است - اعتقاد داشت كه آيت الله بهجت كمالات فوق‌العاده‌اي دارد و زماني كه هنوز سنشان به بيست نرسيده بود، به مقاماتي رسيده بودند كه به سبب ارتباط نزديك و رفاقت صميمانه كه داشتيم، از آنها اطلاع پيدا كردم و آقاي بهجت از من تعهد گرفته بود كه تا زنده است، آنها را جايي نقل نكنم.
در ادامه مي‌نويسد: اگر او در آن سن به اين مقامات رسيده، بعد از يك عمر سير و سلوك و استقامت در راه بندگي خدا و انجام وظايف به چه پايه‌اي از قرب خداوند رسيده است!؟ و به همين خاطر هر مؤمن پاك‌سرشتي كه ايشان را ببيند مجذوب او مي‌شود. به ويژه آن حالات عبادي ايشان و اگر كسي توفيق شركت در نمازهاي ايشان را پيدا كند مايه بركات بسيار زيادي است.
¨آيت الله العظمي خامنه‌اي
«... براى اينجانب و همه ارادتمندان آن مرد بزرگ، فقيه عاليقدر و عارف روشن ضمير، اين مصيبتى سنگين و ضايعه‌اى جبران ناپذير است: ثلم فى الاسلام ثلمة لايسدّها شىء. آن بزرگوار که از برجستگان مراجع تقليد معاصر به شمار مى‌رفتند، معلم بزرگ اخلاق و عرفان و سرچشمه فيوضات معنوى بى‌پايان نيز بودند. دل نورانى و مصفاى آن پارساى پرهيزگار، آيينه روشن و صيقل يافتة الهام الهى، و کلام معطر او راهنماى انديشه و عمل رهجويان و سالکان بود...».
¨آيت الله العظمي سيستاني
«... فقدان آن بزرگوار که از اعاظم علماى اعلام و از جايگاه معنوى بالايى برخوردار بودند، ثلمه‌اى بزرگ است...».
¨آيت الله العظمي صافي گلپايگاني
آن مرحوم بخش مهمى از عمر با برکت خود را در نجف اشرف و جوار حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام سپرى نمود و از محاضر مراجع مشهور و اساتيد نامدار، کسب علم، معنويت و فضايل نمود و بخش پايانى عمر شريف را در قم به استفاده از حوزه درسى آيت اللّه‌العظمى بروجردى قدس سره و تدريس و اشتغال به تأليف و تربيت طلاب گذرانيد و با سوابقى درخشان از اين عالم فانى به دار جاودانى و لقاى حق پيوست...».
¨آيت الله العظمي مكارم شيرازي
«... فقدان اسفناک عالم بزرگ ربانى و عارف مخلص الهى حضرت آيت اللّه العظمى بهجت قدس سره همه را شديداً متأثر ساخت. اين مرد بزرگ عمرى را به تربيت شاگردان و تهذيب نفوس ارادتمندان و توجه دادن عموم به ساحت قدس امام زمان عليه السلام گذراند. زندگى زاهدانه و عبادات عارفانه و سخنان بيدارگر او در قلوب همه عاشقان مکتب علوى اثر عميقى داشت...».
¨آيت الله العظمي نوري همداني
«... آن فقيه کامل و وارسته، مصداق کامل گفتار خداوند حکيم: «و من يؤت الحکمة فقد اوتى خيراً کثيراً» و معيار تمام‌عيار گفتار حضرت محمد مصطفى صلي الله عليه و آله و سلم بودند كه: «با عالمى مجالست کنيد که ديدار او شما را به ياد خدا بيندازد و عمل او شما را به آخرت ترغيب نمايد و گفتار او موجب افزايش علم شما گردد».
¨آيت الله العظمي حسين مظاهري
«... آن عالم ربّانى علاوه بر حضور پُر مايه علمى در دو مکتب حوزوى بزرگ نجف اشرف و قم، از آخرين ميراث داران و بازماندگانِ روشن ضميرِ حلقه عرفانى و اخلاقى سيّد العرفاء المتألهّين مرحوم مغفور آيت اللّه آقاى سيّد على قاضي قدس سره و خود از برجستگانِ اين عرصه بودند و به اين سبب، نعمت وجود پُر برکت ايشان و دلِ سراسر نورانيّت و کلام نافذ آن بزرگوار، به ويژه در دوره اخير براى حوزه علميه، اميد بخش و براى همه عاشقانِ معنويّت و اخلاق و علاقه‌مندان به سلوک عرفانى، مايه درس‌آموزى و صفاى روح بود.
¨آيت الله جوادي آملي
ما از علامه طباطبايي قدس سره براي معرفي استاد اخلاق استعانت خواستيم ايشان ما را به آيت الله ارجاع دادند و فرمودند روش زندگي ايشان خود درس اخلاق است.1
¨حجت الاسلام و المسلمين حاج علي آقا (آقازاده آيت الله بهجت):
شنبه، روز قبل از رحلت با وجود آنكه نيم ساعت زودتر از موعد براي افاده و تدريس آماده شده بودند، فرمودند: دلم اندكي درد مي‌كند و ليوان آبي طلب كردند، سپس فرمودند: اطلاع دهيد كه امروز نه به درس مي‌روم و نه نماز مي‌آيم.
روز يكشنبه، صبح با توجه به وخامت حالشان، به طرز بي‌سابقه، نماز را با تيمم اقامه كردند و صبح روز يكشنبه شنيدم كه مي‌فرمودند: «السلام عليك ايّها النّبي و رحمة الله و بركاته» و مكرر جمله «السلام عليكم و رحمة الله و بركاته» را فرمودند و از اينكه مخاطب ايشان چه كساني بودند، متوجه نشدم.
گويي با ارواح مقدّس انبياء و اولياء و يا ملكوتيان وداع مي‌كردند و عمر شريفشان را كه همه‌اش در واقع صلاة پيوسته بود و دائم به ذكر يار مشغول بودند و پيوسته در نماز بودند، با سلام به سر آوردند.2
من همان دم كه وضو ساختم از چشمه عشق
چار تكبير زدم يك‌سره بر هر چه كه هست

 

¨ پي‌نوشت‌ها
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. بهجة القلوب، ص22.
2. همان، ص10

پنج شنبه 3 بهمن 1392  8:06 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

شجره طيبه

حجت الاسلام شيخ جعفر ناصري
صفحه 42 الي 45 نسخه چاپي
يكي از اصول تربيتي كه تأكيد بسياري بر آن شده و همه انديشمندان بر آن اتفاق نظر دارند، اين است كه در مسير تربيت نياز به الگو داريم. به عبارت ديگر، لازم است مربي براي متربيِ خود الگو معرفي كند و بگويد شما بايد مثل او و به سوي او حركت كنيد، و بدون الگو طي مسير سخت مي‌شود و از طرفي، الگوست كه كشش ايجاد مي‌كند و راه را براي حركت هموار مي‌سازد.
از اين رو، قرآن كريم در سوره احزاب پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و سلم را به عنوان الگو معرفي مي‌كند و مي‌فرمايد: «لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنه لمن كان يرجوا الله و اليوم الآخر و ذكر الله كثيراً».1
يكي از اسرار پويايي و حيات مسائل معنوي در شيعه به ويژه در حوزه‌هاي علميه شيعه، همين وجود الگوهاست؛ الگوهايي كه به شكل يك شجره، قلوبشان به هم متصل است و آنچه انسان را رشد مي‌دهد، اين است كه توفيق پيدا كند تا قلب او به اين اولياي راه‌رفته و شناخته شده، متصل شود و اين سلسله مراتب برسد به اهل‌بيت عليهم السلام و انبيا كه الگوهاي قرآني مي‌باشند. اين الگوهاي قرآني در رأس هرم، و علماي ربّاني و فقهاي عارف راه‌رفته در مرتبه بعد قرار دارند. قرآن كريم، علاوه بر حضرت ابراهيم، پيروان او را نيز به عنوان الگو معرفي مي‌كند و مي‌فرمايد: «لقد كانت لكم أسوة في ابراهيم و الذين معه...»،2 و پيروان او كساني‌اند كه به مقام معيت فكري و ايمان با حضرت ابراهيم رسيده‌اند و از انبيا تأثير و رنگ پذيرفته‌اند.
انسان اگر به اين شبكه وصل شد، اميد است كه سر سفره اولياي الهي بار يابد و به مقامات عالي برسد، و خود الگو براي ديگران شود و گرنه بعد از يك عمر عبادت، يك عابد زاهدي درست شده كه راه به جايي نبرده كه امثال او را زياد مي‌بينيم.
آيت الله بهجت مي‌فرمود: در جواني خيلي به حضرت سيد الشهداء عليه السلام متوسل شدم تا همراه تحصيل علوم حوزوي، توفيق تهذيب نفس را نيز پيدا كنم. تا اينكه روزي آيت الله الهي برادر علامه طباطبائي را در حرم امام حسين عليه السلام ديدم كه به بنده گفتند: «محمد تقي! خداوند به تو استعدادي داده و دنبال كسي مي‌گردي وهر كسي دل تو را آرام نمي‌كند. كسي را كه تو دنبالش مي‌گردي، من مي‌شناسم، ايشان آيت الله سيد علي قاضي3 و در نجف مي‌باشد». كه ظاهراً بعد با علامه طباطبائي به خدمت مرحوم قاضي مي‌رسند و اين اتصال آغاز مي‌شود. وقتي اين حلقه اتصال راتعقيب مي‌كنيم مي‌بينيم بزرگاني مانند مرحوم ملاحسينقلي همداني كه استاد بزرگاني مانند مرحوم ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي استاد حضرت امام و مرحوم بهاري و مرحوم سيد احمد كربلايي بودند و اين سلسله قبل از اين بزرگان از مرحوم آسيدعلي شوشتري به تعليم رجل غيبي شروع مي‌شود.
ولي آنچه اين الگوگيري در مسائل معنوي را از الگوگيري در موضوعات ديگر مثل ورزش و... متمايز مي‌كند، امور زير است:
1. در اين الگوگيري قلوب به هم متصل است و تأثيرگذار.
2. اين اتصال به اهل‌بيت عليهم السلام و انبياي الهي مي‌رسد.
3. و به خاطر همين اتصال انسان در مسائل معنوي به جايي مي‌رسد كه مي‌تواند از ارواح اين بزرگان بهره ببرد و با آنان ارتباط برقرار كند.
4. و مهم‌تر اينكه اين الگوها در برزخ هم انسان را همراهي مي‌كنند.
5. و حتي در بهشت اين سير رشد ادامه دارد.
با اين اوصاف انسان غير شيعه، هر چه هم سعي كند و همه فوق‌العادگي‌ها را هم كه پيدا كند، با جستجو در حالاتش درمي‌يابيم قدرت‌هايي كه دارد مربوط است به قواي شيطاني يا قوايي كه منشأ آنها نيروهاي دروني هر فرد مسلمان و غير مسلمان است و همه در آن توانايي‌ها مشترك‌اند؛ در حالي كه در مسائل معنوي، الگو حرف اول را مي‌زند و الگوي ما اهل‌بيت عليهم السلام است و چون توان ما به حدّي نيست كه بتوانيم دائم در محضر ائمه عليهم السلام باشيم و مستقيم از آنها بهره ببريم، با الگوهاي واسطه‌اي ارتباط برقرار مي‌كنيم.
لذا آيت الله بهجت وقتي از مرحوم علامه مجلسي قدس سره نام مي‌بردند، با «تعبير استاد ما» عنوان مي‌كردند با اينکه فاصلة بين ايشان و علامه مجلسي قدس سره صدها سال است؛ ولي اين نشان از ارتباط قلوب و پيوند و اتصال معنوي دارد.
آيت الله بهجت به اين سلسله وصل شدند و الگوگيري كردند، تا جايي كه خود الگو و چراغي براي ديگران گرديدند. وقتي انسان با بزرگي آشنا مي‌شود و از او درس مي‌گيرد، اگر با مسائل اخلاقي و معنوي بيگانه باشد، روي انسان تأثير منفي مي‌گذارد و انسان خواسته يا ناخواسته روحش جهت‌دهي مي‌شود چه برسد به برخي مذاهب و فرقه‌ها و يا همين عرفان‌هاي نوظهور كه گاهي الگوهاي آنها از اشرار مي‌باشند. وقتي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي‌فرمايد: «المجالسة مؤثرة» با اين الگوگيري كه سطح عالي از مجالست مي‌باشد چه اتفاقي براي روح و باطن من مي‌افتد؟! و از طرفي به همين ميزان اگر با الگوهايي آشنا شد كه اين شجره با توجه به سلسله مراتب به اهل‌بيت عليهم السلام رسيد، اين دور الگو برايش تمام مي‌شود. و تأثيرپذيري در مسير رشد معنوي آغاز مي‌شود. و چنانچه بيان شد تا داخل بهشت نيز ادامه مي‌يابد.
و بيش از نود سال عبادت و بندگي و مراقبه اگر اتصال به اين شجره نباشد، آفت و آسيب زياد دارد و بسيار شنيده‌ايم كه دارايي‌هاي معنوي افراد را در پايان عمر، شيطان مي‌دزدد.
اين ثبات قدم در سير و سلوك و اين جديت و جامعيت در علم و تهذيب نفس، اگر؛ عنايت امام زمان نباشد، امكان‌پذير نيست.
سكوتي را كه آيت الله بهجت در مسائل و مقامات معنوي داشتند و همواره سرّي را مكتوم نگه‌داشته بودند اين ممكن نيست، مگر اينكه اين اتصال با سرچشمه برقرار باشد.
در اين اواخر كه خدمت ايشان رسيديم، «حال غيبوبت» مكرر به ايشان دست مي‌داد. غيبوبت حالتي است كه در حالي كه شخص در جمع است، ارتباطش با عالم معنا و غيب نيز شديد مي‌شود. ترازوي آن طرف سنگيني مي‌كند؛ و لو يك لحظه يا چند لحظه؛ به طوري كه افراد ممكن بود گمان كنند كه ايشان يك لحظه به خواب رفته است، ولي چنين نبود. در حالت غيبوبت يك لحظه مي‌رود، سكوتي مي‌گيرد دوباره برمي‌گردد در همان حال هوشياري و تسلّط به هر دو طرف هست. البته اين حالت قبلاً هم در درس ايشان ديده مي‌شد. اين حالت انتقال به عالم برزخ را آسان مي‌كند. فشار و شدتي كه براي مرگ هست، در مورد اين افراد وجود ندارد.
رو مجرد شو مجرد را ببين
انسان چند سال فرصت دارد تا اين ثقل را از خود بگيرد و با مجردات آشنا شود؟ اگر نباشد مسير شجرة طيبة الگوهايي كه با قاعده حركت كردند و راه را مي‌شناختند و دست در دست معصوم داشتند، طي اين مسير ناممكن است.
در آيه‌اي كه در صدر بحث بيان شد، ويژگي‌هاي افرادي را كه مي‌توانند از اين اسوه حسنه پيروي كنند، بيان مي‌كند و مي‌فرمايد:‌«لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الآخر و ذكر الله كثيراً؛4 ... كساني كه اميد به «الله» و روز قيامت دارند و خدا را بسيار ياد مي‌كنند».
در حقيقت ايمان به مبدأ و معاد، انگيزه اين حركت است و ذكر خداوند تداوم بخش آن؛ زيرا كسي كه قلبي سرشار از ايمان ندارد و دائم به ياد خدا نباشد، نمي‌تواند پاجاي پاي مبارك پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بگذارد.
¨خاطره
در جلسه‌اي كه خدمت آيت الله بهجت قدس سره بوديم، از زماني ياد مي‌كردند كه در نجف بودند. مي‌فرمودند: در زمان طلبگي، عصرها خدمت مرحوم قاضي مي‌رفتيم گاهي خودشان مي‌آمدند و به ايشان اقتدا مي‌كرديم و گاهي هم علامه طباطبائي صاحب تفسير الميزان را امام جماعت قرار مي‌دادند. آن‌گاه با شور و شعفي از آن ياد مي‌كردند و مي‌فرمودند: چه شب‌هايي بود و يادم هست كه علامه طباطبائي يك دعاي لطيف و سوزناكي را در سجدة آخر نماز مي‌خواندند و دعا اين بود: «اللهم فاطر السموات و الأرض أنت وليي في الدّنيا و الآخرة توفّني مسلماً و ألحقني بالصالحين». وقتي ايشان اين دعا را بعد از هفتاد سال مي‌خواندند، هنوز تحت تأثير آن دعا بودند.
اين سه ويژگي كه قرآن كريم بر مي‌شمارد، در ايشان تبلور يافته بود. «خدا محوري» و «آخرت طلبي» كه در زهد و ساده‌زيستي ايشان به وضوح مشهود بود. و «اهل ذكر كثير بودن» ايشان تجلي كرده بود در انس با عبادات، از نمازهاي عارفانه و نماز جعفر طيّار روزانه گرفته تا زيارت عاشوراي همراه با صد لعن و صد سلام و همچنين زيارت‌هاي عاشقانه و مستمري كه در نجف اشرف و مشهد الرضا عليه السلام و همچنين حرم حضرت معصومه عليها السلام داشتند.
وقتي انسان ويژگي‌هاي ياد خدا و قيامت و اهل ذكر بودن را در خود ايجاد كرد زمينه براي ارتباط با پيامبر اعظم و ائمه عليهم السلام آماده مي‌شود. لذا يكي از دوستان ما كه بيش از بيست‌ سال با آيت الله بهجت بودند مي‌گفت: وقتي آقا رساله‌شان چاپ شد در ذهنم ترديدي آمد كه چرا ايشان با وجود ديگران وارد بحث مرجعيت شدند، يك روز كه خدمت ايشان رسيدم و قصد داشتم همين موضوع را از ايشان سؤال كنم، قبل از طرح سؤالم، آيت الله بهجت فرمودند: نه آقا اينطورها هم نبوده اساتيد ما وارد نمي‌شدند مگر به اذن حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالي فرجه الشريف.
آري مسير الگوهاي راستين كه راه را خوب شناختند و از روي قاعده حركت كردند به اينجا ختم مي‌شود.
¨خاتمه
بيان شد كه اگر انسان با الگوهاي راستين كه از روي قاعده و معرفت نفس به معرفة الله رسيده‌اند و دست آنها هم در دست معصومان عليهم السلام است، متصل نباشد، اگر يك عمر هم عبادت كند، باز ارتباطش با عالم معنا قطع است، چرا كه زندگي انسان فقط در ظاهر دنيا خلاصه نمي‌شود، بلكه اين عالم باطني دارد و عالم برزخ و قيامت هم در راه است. و اين انسان «عدو مبيني» به نام شيطان دارد كه اگر دست انسان در دست اولياي الهي نباشد، او را اغوا مي‌كند و دارايي‌هاي معنوي او را نيز در آخر عمر مي‌دزدد.
¨روز پايان
آقازاده ايشان تعريف مي‌كردند: روز آخر وارد اتاق شدم. ديدم ايشان سه - چهار مرتبه گفتند: «السلام عليك أيّها النّبيّ و رحمة الله و برکاته، السلام عليكم و رحمة الله». من اول فكر كردم كه سلام نماز را مي‌دهند. اما ديدم كه بعد، دست راستشان را زير سرشان گذاشتند و خوابيدند، و من فكر كردم خوابيدند؛ ولي دريغ كه روح ايشان به ديار باقي شتافته بود. وقتي اين داستان را شنيدم به ياد جمله نوراني «فمن يمت يرني» افتادم.
ز پـادشـاه و گـدا فـارغـم بحـمـدالله
گداي خاک در دوست پادشاه من است
السلام علينا و علي عبادالله الصالحين، السلام عليکم و رحمة الله و برکاته.

 

¨ پي‌نوشت‌ها
ــــــــــــــــــــــ
1. سوره احزاب: 21. البته برخي، واژة «اسوه» را به معناي مصدري گرفته‌اند نه وصفي. يعني براي شما در پيامبر تأسّي و پيروي خوبي است که مي‌توانيد با اقتدا به او خود را اصلاح نماييد و به سر منزل مقصود برسيد.
2. سوره ممتحنه: 4.
3. البته ايشان همزمان از اساتيد ديگري مانند مرحوم غروي اصفهاني معروف به كمپاني و آشيخ مرتضي طالقاني هم در مسائل علمي هم معنوي بهره مي‌بردند و هميشه از آنها به بزرگي ياد مي‌كردند.
4. سوره احزاب: 21

پنج شنبه 3 بهمن 1392  8:08 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

پرورش استعداد عام

مصاحبه با حجت الاسلام محمد سلطاني
صفحه 46 الي 49 نسخه چاپي
خلق: بسم الله الرحمن الرحيم ضمن تشكر از حضرت‌عالي! چنان كه مي‌دانيم، آيت الله العظمي بهجت قدس سره هم فقيه بودند و هم سالك. آيا اين دو موضوع نزد ايشان تفكيك شده بود؟ يا در هم تأثير داشتند؟
فكر مي‌كنم كه فقه شيعه از هزار سال پيش حركتي تكاملي را شروع كرد‌ و علما يكي بعد از ديگري اين راه را ادامه دادند. حركتي معرفتي و عرفاني هم از زمان مرحوم آسيد علي شوشتري به تعليم رجل غيبي شروع شد و اين روند، با چند واسطه به مرحوم قاضي طباطبائي و بعد به آقاي بهجت رسيد. تا قبل از آقاي بهجت جنبه معنويات از جنبه علمي و فقهي متمايز بودند. البته بزرگان ما، هم فقيه، هم سالك بودند؛ ولي اين دو در آقاي بهجت تلاقي كرد و تركيب شد. اگر به تأليفات ايشان نگاهي كنيم، مي‌بينيم كه فقه ايشان از سلوك ايشان تأثير پذيرفته است كه توضيح آن در اين مجال نمي‌گنجد سلوك او هم به نحو ديگري بود. آن نحو سلوكي را كه در مثل مرحوم آقاي كشميري يا بزرگان ديگر مي‌بينيم، در آقاي بهجت نمي‌بينيم؛ مثلاً آقاي بهجت هيچ وقت به هيچ كس نگفت كه فلان ذكر را به عدد فلان با شرايط فلان بگو. يا مثلاً مي‌فرمودند به آنچه مأثور است و در روايات آمده، رجوع كنيد و به قلب خودتان مراجعه كنيد و ببينيد به گفتن كدام ذكر مايل است؛ همان را بخوانيد. در اذكار بر صلوات و استغفار بسيار تأكيد داشتند كه اينها تقريباً عام است؛ يعني روية سلوكي به عام ارائه مي‌كردند، روية خاصي است كه اگر كسي دقت كند، مي‌بيند تحت تأثير خاص فقه است. بنابراين سلوك و فقه در آقاي بهجت جدا نبود؛ تركيب شده بود.
خلق: اينكه ايشان به ذكر خاصي يا عدد خاصي سفارش نمي‌كردند و مي‌فرمودند به آنچه مي‌دانيد عمل كنيد، آيا مفهومش اين است كه اعتقادي به استاد در سير و سلوك نداشتند؟
ببينيد، سلوك به معناي خاص، استعداد خاصي مي‌طلبد و نوعاً بزرگاني كه در اين مسير به جايي رسيدند، از بدو تولد يا حتي قبل از تولد مورد عنايت بودند و استعداد داشتند. آقاي بهجت قدس سره، آسيد عبدالكريم كشميري قدس سره، آسيد رضا بهاءالديني و امثال اينها از همين افرادند. اما عموم افراد، استعداد سلوك به اين معنا را ندارند. لذا آيت الله كشميري به همه افراد ذكر نمي‌داد. شاهكار آقاي بهجت ارائه شاكله‌اي است كه براي هر كسي، در هر مكاني، با هر شرايطي مفيد است. اركان اين شاكله از ضروريات است و احتياج به هيچ استادي ندارد. اين شاكله استعداد خاص سلوك را پرورش مي‌دهد. لذا مي‌فرمودند: به معلومات خود عمل كنيد و به وقتش به شما خواهند گفت. اين همان پرورش استعداد عام براي رسيدن به استعداد خاص است كه در اين شاكله پرورده مي‌شود. البته اين شاكله با پشتوانة روحي ايشان ارائه شده است و هيچ بعيد نيست كه ايشان اين شاكله را انشا كرده باشند، به اين معنا كه هر كس به اين شاكله بگرود و ايمان بياورد و با دقت از آن پيروي كند، و لو استعداد خاصي براي سلوك نداشته باشد، به استعداد خاص مي‌رسد و پس از بلوغ، مبادي عالي اين استعداد خاص را جذب خواهد كرد و در مدار خاص قرار خواهد گرفت. در اينجاست كه استاد خاص مطرح مي‌شود. مسئله داشتن استاد، در اين مقطع مطرح مي‌شود. بنابراين چون شالودة اين روش سلوكي، متقن و از ضروريات است، و راهي است كه حتماً بايد طي شود، از اين رو احتياج به استاد نيست.
خلق: اشاره‌اي فرموديد به مرحوم قاضي آيا ايشان در فرمايش‌ها و در حركات خود، نحله نجف را ترويج مي‌كردند و چيزي در مورد آن گفته‌اند؟
آيت الله بهجت روش خاصي داشتند. اولاً، اسم هيچ احدي را نمي‌آوردند، مگر به ندرت حتي از مرحوم آقاي قاضي، تعبير استاد مي‌كرد كه ديگر مخاطبان نوعاً متوجه نمي‌شدند. تقريباً مي‌شود گفت كه ايشان دنبال گسترش آن رويه بودند. بر «معرفت نفس» خيلي تأكيد داشتند و مي‌فرمودند خودشناسي نعمت بسيار بزرگي است. بر «مراقبه» بسيار تأكيد داشتند، منتها اين الفاظ را به كار نمي‌بردند. اصلاً يك ويژگي‌شان اين بود كه الفاظ رايج را به كار نبرند و خيلي مراقب بودند كه آن را به كار نبرند. اين نكته هم خيلي قابل دقت است. شايد اين مخصوص خود ايشان بود؛ چون مرجعيت داشتند و نبايد به گونه‌اي عمل مي‌كردند كه مثل مراجع سابق يا مثل استاد خود رجم به تصوف بشود. منشأ اينكه به برخي از علماي ما نسبت تصوف دادند، چه بسا همين الفاظ باشد و ايشان شايد به همين جهت الفاظي را كه رايج و مشترك در ميان اهل تصوف و نيز در ميان ماست، كمتر به كار مي‌بردند.
خلق: به شيوه تربيت و شاگردپروري‌شان هم اشاره بفرماييد.
ايشان تأكيد زيادي داشتند كه: «كونوا دعاة الناس بغير السنتكم». روش تربيت ايشان زواياي مختلف داشت. يك زاويه‌اش اين بود كه به چيزي كه به ديگران مي‌گفتند، عمل مي‌كردند.
نكته ديگر آن است كه آيت الله بهجت براي همان شاكله‌اي كه در بحث قبل اشاره كردم كه براي پرورش استعدادهاي عام در نظر داشتند در همان راستا با ترتيب دادن مجلس روضه و برگزاري نماز جماعت، كه كاملاً تركيب فقه و معرفت بود، استعداد عام را پرورش مي‌دادند. لذا به بعضي گفته بودند كه شركت در همين روضه و نماز ما براي شما كافي است. سالك دو سلوك دارد: سلوك در خلوت و سلوك در جلوت. با حضور در مجلس اهل‌بيت و نماز جماعت و در واقع مي‌خواستند سلوك در جلوت را تعليم نيز دهند. ايشان سعي كردند خيلي از زاويه‌ها را عملاً نشان بدهند؛ مثلاً ايشان در مجلس روضه مي‌نشستند، اين در حالي است كه سالك نبايد تمركز حواس و حال حضور را از دست بدهد اين رفتار در حقيقت جنبه تعليم داشت.
اگر در تصاوير ايشان دقت شود، ملاحظه مي‌كنيد كه آيت الله بهجت، به هيئت‌هاي مختلفي مي‌نشستند كه نحوه سلوك در مجامع عمومي با هيئت‌هاي خاصي است؛ چون در مجامع عمومي روح انسان داراي صادرات و وارداتي است كه سالك بايد آنها را كنترل كند و هيئت‌هاي بدني هم در اين زمينه مؤثر است.
گاهي با صداي بلند مي‌گفتند آنچه را كه ما انجام مي‌دهيم، انجام دهيد و آنچه را كه ما نمي‌كنيم، نكنيد، مگر اينكه يقين كنيد ما اشتباه مي‌كنيم. اين كلام ناظر به همين است كه خودشان عمل مي‌كردند.
نحوة تعامل ايشان با افراد هم به گونه‌اي بود كه احدي نمي‌تواند بگويد من منتسب به ايشان هستم. بنده هيچ وقت نمي‌توانم به يقين بگويم كه من با ايشان ارتباط معنوي داشته‌ام، با اينكه ايشان راهنمايي هم مي‌كردند. اين هم يكي از زاويه‌هاي شخصيتي ايشان بود كه كسي نتواند بعدها سوء استفاده‌اي كند.
با چشم راهنمايي مي‌كردند و مي‌فرمودند ما اشخاص را با چشممان راهنمايي و هدايت مي‌كنيم. گاهي رفقا مي‌گفتند كه اگر مي‌خواهيم بدانيم الآن پيش خدا چه وضعيتي داريم، بايد برويم آقاي بهجت ما را ببيند. هرگاه اعمال اين روش امكان‌پذير نمي‌شد، آن‌گاه در جملات بسيار مختصري ممكن بود كه سخني را گوشزد كنند و تذكري به شاگردان بدهند. گفتارشان هم خيلي دقيق و حساب شده بود. يك بار بنده سؤالي راجع به يكي از بزرگان داشتم. سؤال را نوشتم و به ايشان دادم. فرمودند اين نامه پيش ما مي‌ماند. چند روز بعد، در حرم با آقا حركت مي‌كرديم كه شخصي آمد و همان سؤال را از آقا كرد. من ديدم كه آقا با صداي بلند آن سؤال را جواب دادند تا من هم بشنوم.
خلق: تصور بعضي اين است كه اگر كسي اهل سير و سلوك است، ديگر كاري به مسائل سياسي ندارد. نظر آيت الله بهجت در مورد مسائل سياسي چگونه بود؟
گاهي وقت‌ها مي‌فرمودند: آنها كه ما را شناختند؛ كه شناختند آنها كه ما را نشناختند، بروند بشناسند. شايد ظالمانه‌ترين تعبيرها نسبت دادن بي‌اعتنايي سياسي به ايشان باشد. درس ايشان آميخته به هوشياري‌هاي سياسي بود. سياست در كلام ايشان بر دو قسم بود. يكي سياست معاويه‌اي و انگليسي است كه اين را به شدت مي‌كوبيدند و به شدت هوشياري مي‌دادند كه به وسيله سياستمداران انگليسي و غربي اغوا نشويد. گاهي وقت‌ها هم از آنها تعبير به وحوش مي‌كردند. آن قدر كه او اصرار داشت به هوشيار بودن در اين مسائل، كه كمتر سياستمداران اين گونه تأكيد دارند. سياست ديگر، تركيب فقه و معرفت است كه چنين سياستي را عين ديانت مي‌دانستند. ايشان دو بيانيه براي مسئله انتخابات دادند و شرايطي را تعيين كردند و گفتند اگر كسي اين شرايط را دارد، واجب است نامزد شود و بر ديگران هم واجب است به او رأي بدهند. يا فرمودند كه مثلاً اگر كسي آن شرايط را نداشت و شما مي‌دانيد كه بعضي از فاقدين شرايط رأي خواهند آورد، بايد نگاه كنيد كه دول كفر چه كار مي‌كنند. ما هم مي‌دانيم كه قطعاً كار آنها خلاف عقل و شرع است. اينجا رويه‌اي را انتخاب كنيد كه مخالف روية دول كفر باشد. اين حرف سياسي نيست؟ يا فرمودند كه به احزاب نگاه كنيد و ببينيد كدام يك به ولايت اميرمؤمنان نزديك‌تر است، كدام به كفر تشبّه كمتر دارد، كدام داراي روح انتظار مهدي است، نفاق كدام كمتر است، كدام يك از دين كسر مي‌كند، و كدام نمي‌كند به همان التزام داشته باشيد. آيا اينها حرف سياسي نيست. بنابراين نسبت دادن چنين سخني به ايشان صحيح نيست، منتها برداشت بنده از رويه او اين است كه مرجعيت نبايد به ريز مسائل بپردازد و خودش اسباب تفرقه بشود. مرجعيت بايد حالت پدر را براي همة احزاب و گروها داشته باشد و آن وقت با تعيين وصفي نه تعيين اسمي، مردم را هدايت كند به سوي حزبي كه بايستي مردم از آن پيروي كنند. نوعاً انتظار جامعه اين است كه مرجع بايد در ريز مسائل داخل شود؛ اما مرجعيت كارش اين نيست. گاهي نزاع، ميان دو گروه شيعه است كه با استنباط از منابع اوليه يعني قرآن و روايات، و با ارجاع دادن اختلاف به قرآن و سنت، آنان را به سوي وحدت سوق دهد تا اختلاف برچيده شود، نه اينكه خود او هم وارد نزاع شود. اما گاهي هم ما در يك طرف ايستاده‌ايم و كفار در طرف ديگر. در اينجا مرجعيت وارد مي‌شود. در اينجاست كه به هيچ وجه نمي‌شود به كفار اعتماد كرد. بنابراين نقش مرجع در اختلافات، همانند نقش پدر در خانواده است.
نكته‌اي ديگري كه خيلي روي آن تأكيد مي‌كردند، اين بود كه مي‌فرمودند: ما تابع، واقع نمي‌شويم، بلكه متبوع واقع مي‌شويم. نوعاً در جامعة ما امروز روحانيِ تابع مي‌خواهند؛ يعني همة گروه‌ها مي‌خواهند كه از معتقدات آنها تبعيت كنند. از طرف ديگر، آقا شهرت گريز بودند. در اين بيست سال كه بنده با او آشنايي داشتم، هيچ‌گاه نگفت كه فلان كردم، فلان كتاب را نوشتم. ايشان با اينكه حضور داشت، ولي سعي مي‌كرد ديده نشود. ايشان قائل بودند كه امور مسلمين اصلاً نبايد بر زمين بماند و برداشت من از بعضي سخنان او در بعضي درس‌ها - مانند دروس خمس يا زكات - اين بود كه حتي اگر فقيه هم نباشد، بايستي امور مسلمين اداره شود و گروهي بايد براي اداره امور قيام كنند. بنابراين ايشان با سياست معاويه مخالف بود و به اين معنا، سياست مدار نبود؛ اما سياستي كه علوي است و برگرفته از معيارهاي فقه است، مورد توجه ايشان بود. در اين زمينه مي‌توان به درس جهاد رجوع كرد. در اين كتاب، اصولي را ايشان ترسيم كردند كه تحول بزرگي در كتاب جهاد محسوب مي‌شود. البته ايشان به اختصار سخن گفته‌اند و بايد مطالب پرورش يابند. كتاب جهاد ايشان براي خيلي از مسائل حكومتي و نظامي و اداري و مديريتي مي‌تواند كاربرد داشته باشد.
خلق: از ايشان كرامات فراواني سرزده مشي ايشان در مورد اين موضوع چگونه بود؟
ما نمي‌دانيم كه آيا ايشان بعد از ارتحالشان همان نظر سابق را دارند. ترديدي در كرامات ايشان نيست، ولي خيلي حساس بودند كه در اين زمينه گفتگو نشود و حتي اگر شخصي مي‌گفت، تنبيه باطني مي‌شد. ظهور كرامات از ايشان به دو منظور بود: يا براي آن بود كه شخص، ثابت قدم شود تا اين راه را برود و عقيده‌اش محكم بشود، يا مي‌خواست خدمتي به او بكند كه شديداً گرفتار شده بود و گرفتاري‌‌اش مانع راهش بود كه مي‌خواست اين مشكل، شخص گرفتار را زمين بزند. ايشان در اين موارد كرامت را ظاهر مي‌كردند. نوعاً هم كرامت را طوري ظاهر مي‌ساختند كه آن شخص نفهمد از ناحيه آقاي بهجت بوده است.
خلق: از اينكه وقت گران‌بهاي خود را در اختيار ما گذاشتيد متشكريم.
بحث اركان شاكله سلوكي براي پرورش استعداد خاص در شماره بعد تقديم مي‌شود. انشاءالله

پنج شنبه 3 بهمن 1392  8:09 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

نصايح مشفقانه

بيانات حضرت آيت الله بهجت
صفحه 50 الي 51 نسخه چاپي
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله وحده، و الصلاة علي سيد انبيائه و علي آله الطيبين، و العن أعدائهم اجمعين.
جماعتي از مؤمنين و مؤمنات، طالب نصيحت هستند. بر اين مطالبه، اشكالاتي وارد است؛ از آن جمله:
1. نصيحت در جزئيات است، و موعظه اعمّ است از كليات و جزئيات؛ ناشناس‌ها همديگر را نصيحت نمي‌كنند.
2. «من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم يعلم؛ [من عمل بما علم] كفي ما لم يعلم؛ و الذين جاهدوا فينا، لنهدينهم سبلنا؛ [هر كه به آنچه مي‌داند عمل كند، خداوند علم آنچه را نمي‌داند به او مي‌دهد و هر كس به آنچه مي‌داند، عمل كند، از آنچه نمي‌داند، كفايت مي‌كند، و آنان كه در راه ما مجاهدت كنند، آنان را به راه‌هاي خود هدايت مي‌‌كنيم]».
به آنچه مي‌دانيد، عمل كنيد و در آنچه نمي‌دانيد، احتياط كنيد تا روشن شود. و اگر روشن شد، بدانيد كه بعض معلومات را زير پا گذاشته‌ايد. طلب موعظه از غير عامل، محل اعتراض است؛ و قطعاً مواعظي را شنيده‌ايد و مي‌دانيد، عمل نكرديد، و گرنه روشن بوديد.
3. همه مي‌دانند كه «رساله عمليه» را بايد بگيرند و بخوانند و بفهمند، و تطبيق عمل بر آن نمايند، و حلال و حرام را با آن تشخيص بدهند؛ و همچنين مدارك شرعيه [را] اگر اهل استنباط باشند؛ پس نمي‌توانند بگويند: «ما نمي‌دانيم چه بكنيم و چه نكنيم».
4. كساني كه به آنها عقيده داريد، نظر به اعمال آنها نماييد. آنچه مي‌كنند از روي اختيار، بكنيد، و آنچه نمي‌كنند از روي اختيار، نكنيد، و اين، از بهترين راه‌هاي وصول به مقاصد عاليه است: «كونوا دعاة الي الله بغير ألسنتكم». مواعظ عمليه، بالاتر و مؤثرتر از مواعظ قوليه است.
5. از واضحات است كه خواندن قرآن در هر روز، و ادعيه مناسبه اوقات و امكنه، در تعقيبات و غير آنها، و كثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه، و زيارت علما و صلحا و همنشيني با آنها، از مرضيات خدا و رسول صلي الله عليه و آله و سلم است و بايد روز به روز، مراقب زيادتي بصيرت و انس به عبادت و تلاوت و زيارت باشد.
و برعكس، كثرت مجالست با اهل غفلت، مزيد قساوت و تاريكي قلب و استيحاش از عبادت و زيارات است. از اين جهت است كه احوال حسنه حاصله از عبادات و زيارات و تلاوت‌ها، به سبب مجالست با ضعفا در ايمان، به سوء حال و نقصان، مبدل مي‌‌شوند. پس مجالست با ضعيف الايمان -در غير اضطرار و براي غير هدايت آنها- سبب مي‌شود كه ملكات حسنه خود را از دست بدهد، بلكه اخلاق فاسده آنها را ياد بگيرد: «جالسوا من يذكركم الله رؤيته، و يزيد في علمكم منطقه، و يرغبكم في الآخرة عمله».
6. از واضحات است كه ترك معصيت در اعتقاد و عمل، بي نياز مي‌كند از غير آن؛ يعني غير، محتاج است به آن، و او محتاج غير نيست، بلكه مولد حسنات و دافع سيئات است: «و ما خلقت الجن والانس إلا ليعبدون». عبوديت، ترك معصيت در عقيده و عمل [است]. بعضي گمان مي‌كنند كه ما از ترك معصيت عبور كرده‌ايم!! غافل‌اند از اينكه معصيت، اختصاصي به كبائر معروفه ندارد، بلكه اصرار بر صغائر هم كبيره است؛ مثلاً نگاه تند به مطيع، براي تخويف [= ترساندن]، ايذاي محرّم است [و] تبسم به عاصي، براي تشويق، اعانت بر معصيت است.
محاسن اخلاق شرعيه و مفاسد اخلاق شرعيه، در كتب و رسائل عمليه، متبين شده‌اند. دوري از علما و صلحا، سبب مي‌شود كه سارقين دين، فرصت را غنيمت بشمارند و ايمان و اهلش را بخرند به ثمن‌هاي بَخس و غير مبارك. همه اينها مجرب و ديده شده است.
از خدا مي‌خواهيم كه عيدي ما را در اعياد شريفة اسلام و ايمان، موفقيت به «عزمِ راسخِ ثابتِ دائم بر ترك معصيت» قرار بدهد كه مفتاح سعادت دنيويه و اخرويه است، تا اينكه ملكه بشود ترك معصيت؛ و معصيت براي صاحب ملكه، به منزله زهر خوردن براي تشنه است، يا ميته خوردن براي گرسنه است.
البته اگر اين راه تا آخر، مشكل بود و به سهولت و رغبت، منتهي نمي‌شد، مورد تكليف و ترغيب و تشويق از خالق قادر مهربان نمي‌شد: «و ما توفيقي إلا بالله، عليه توكلت و اليه انيب».
و الحمد لله أولاً و آخراً، و الصلاة علي محمد وآله الطاهرين و اللعن الدائم علي أعدائهم أجمعين».
17 ربيع المولود 1419. 1
الأقل محمد تقي البهجت
¨ پي‌نوشت‌ها
ـــــــــــــــــــــ
1. به سوي محبوب، ص 28-31 و پايگاه اطلاع‌رساني حضرت آيت العـظـمي بـهـجـت قدس سره 
 
 
پنج شنبه 3 بهمن 1392  8:09 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

بالاتر از طي الارض

گفتگو با شمس الله قائمي
صفحه 52 الي 55 نسخه چاپي
خلق: بسم الله الرحمن الرحيم. ضمن عرض ادب و تشكر از جنابعالي! بفرماييد مشي آيت الله العظمي بهجت قدس سره چگونه بود؟ و بيشتر به چه سفارش مي‌فرمود؟‌
آقاي قائمي: ما هر موضوعي را كه بررسي مي‌كنيم، بايد ببينيم بزرگان و ‌اولياي ما در مورد آن چه فرموده‌اند. همان مشي را پيش مي‌گيريم تا ان شاء الله به نتيجه برسيم. روش حضرت آقاي بهجت قدس سره و سفارش اكيد ايشان عمل به اين رهنمود سه وجهي بود: «بندگي خدا»، «طاعت خدا» و «ترك معصيت». قريب سي سال پيش به من فرمود: شما خيال نكنيد كه ما مي‌خواهيم مطالبي به شما بگوييم كه تا به حال به احدي گفته نشده، چنين چيزي پيش من نيست. من هم همان‌هايي را به شما مي‌گويم كه ديگران فرموده‌اند، آن هم بندگي خالصانه خدا و در يك كلمه، «تقواي حقيقي» است.
آيت الله بهجت قدس سره مي‌فرمود: كسي در حرم حضرت رضا عليه السلام براي برآورده شدن حوائجش ختمي گرفت و گويا يكي از حاجاتش درخواست «طي الارض» بوده! توفيق زيارت امام رضا عليه السلام را - در عالم رؤيا و يا مكاشفه - پيدا مي‌كند. به او مي‌فرمايند: «هر چه هست، در تقوا است».
روزي به اتفاق يكي از عباد صالح خدارحمه‌الله رفتيم خدمت حضرت آيت الله بهجت. يكي از دوستان از اين بنده صالح خدا سؤال كرد: شما «طي الارض» داريد؟ در جوابش فرمود: بالاتر از «طي الارض» دارم! پرسيد: چيست؟! فرمود: «محبت خدا» را دارم كه بالاتر از طي الارض است. آقاي بهجت نيز عاشق خدا بود. قلب نوراني‌اش مملوّ از محبت خدا بود. آن بندگي و آن تقوا، حاصلش اين مي‌شود.
بنده از ايشان خيلي كرامت ديده‌ام، اما به نظر اين حقير رو سياه، كرامتي بالاتر از اين در ايشان سراغ نداشتم كه در اين سي و چند سال آشنايي، حتي يك مكروه از اين بندة خدا نديدم. چه كرامتي بالاتر از اين؟! و ما خداي نكرده نرويم اين طرف و آن طرف. راه اصلي همان راه بندگي خداست. اذكار و چيزهاي ديگر، همه فرع تقوا هستند. اصل اين است، آنها در صورتي اثر مي‌كنند كه اين را انسان داشته باشد. اگر شما ظرفي داشته باشيد كه در آن قدري نجاست ريخته باشند، براي پاك شدن آن لازم است كه كاملاً آن را بشوييد تا ازالة نجاست شود و ظرف شما تطهير گردد. حال اگر قبل از تطهير، در داخل ظرف، گلاب بريزيد، نه تنها ظرف شما پاك نخواهد شد، بلكه گلاب را هم به نجاست آلوده كرده‌ايد. گفتن ذكر، با دل‌هاي پاك اثر بخش است، نه آلوده، و براي پاكيزه كردن دل‌ها بايد متقي شد و در زندگي تقواي الهي را پيشة خود كرد. راه اصلي ايشان اين بود و معتقد بودند كه با تقوا مي‌توان مراحل كمال را طي كرد. آقاي بهجت مي‌فرمود كه خواندن روايات وارده از حضرات معصومين عليهم السلام و عمل كردن به آنها، مثل اين است كه انسان پاي منبر رسول خدا و آقا اميرالمؤمنين عليه السلام نشسته است. عمل به اصول كافي به منزلة اين است كه پاي منبر امام صادق عليه السلام زانو زده‌اي و يا محضر امام باقر عليه السلام را درك كرده‌اي.
خلق: آيت الله بهجت از چه كسي بيشتر تأثير پذيرفته بودند؟
تا آنجا كه من خبر دارم، در اخلاق از مرحوم آيت الله آسيد علي قاضي قدس سره تأثير گرفته بود كه آقاي بهجت مي‌فرمود: تا همين اواخر با هم مرتبط بوديم. جالب است بدانيد كه چون مرحوم علامه طباطبايي قدس سره آقاي بهجت را به آقاي قاضي قدس سره معرفي كرده بودند، براي اداي وظيفة حق‌شناسي هر سال در همان روز آشنايي، به ملاقات علامه طباطبايي مي‌رفتند. روزي از ايشان سؤال كردم: طريق آسيد علي قاضي چه بوده؟ يك بار فرمود: «استغراق در ذكر». يك بار ديگر فرمود: «راه محبت به خدا». اما ظاهراً اين دو جمع‌شدني است. از قضا وقتي اين دو با هم جمع شدند، شيريني خاصي دارد. چون در وجود مبارك ايشان چنين چيزي بود، وقتي كه از خدا و حب خدا صحبت مي‌كرد، گاهي اشكش جاري مي‌شد. كأنّه اين مرد كس ديگري را جز خدا در باطن خود راه نداده است.
من خدمت ايشان عرض كردم كه بعضي‌ها مي‌گويند اين علوم مانع مي‌شوند، حتي مثلاً مي‌گويند اصول تاريكي مي‌آورد. از اين مباحث، سنگيني به انسان دست مي‌دهد. نظر شما چيست؟ فرمود: اگر مشكلي باشد، اين از خود ما است و ربطي به درس و بحث ندارد. حتي من خدمت ايشان عرض كردم كه آقا شما با قبول اين مرجعيت و اشتغال زيادي كه داريد، بحث اصول را تعطيل كنيد. فرمود: از خدا خواسته‌ام تا هستم تيمناً و تبركاً مباحثه را ترك نكنم و ملاحظه مي‌فرماييد تا دو سه روز قبل از فوتشان اين مباحثه را داشتند و اگر انسان بندة خدا شد، درس و بحثش همه براي خداست. ايشان سفارش اكيد مي‌كرد كه سعي كنيد از خدا هيچ وقت غافل نشويد. اگر كسي بخواهد از خدا غافل نشود، درس و مباحثه را چه كار كند؟ محاورات روز مره را چه كار كند؟ اشتغال به امور ديگر را چه كار كند؟ كسي كه مي‌رود پاي درس يك عالمي، بايد گوش بدهد كه آقا چه دارد مي‌گويد؟ يا اگر درس مي‌خواهد بگويد، بايستي بفهمد كه چي دارد مي‌گويد. براي من اين سؤال مطرح بود كه اينها چگونه با هم قابل جمع است؟ شيريني مطلب اينجا است. ايامي كه چشم آقا را عمل كرده بودند و مسجد تشريف نمي‌بردند، همان شب قرار شد كه بنده به ديدن ايشان بروم. هوا خيلي سرد بود. در مسير نابينايي كنار خيابان ايستاده بود. ماشين‌ها به سرعت مي‌رفتند، گفت مي‌خواهم بروم آن طرف خيابان كوچة ارك. دستش را گرفتم بردم به كوچة ارك. بعد از آن او راه خودش را رفت و من هم راه خودم را. لحظات بعد كه خدمت آقا رسيدم، عرض كردم آقا! اينكه شما قبلاً فرموديد: هيچ‌گاه از خدا غافل نشويد، حقيقتش اين است كه نمي‌شود؛ به خاطر اينكه درس، بحث و يا كارهاي ديگري مانع مي‌شود. آقا فرمود: نه، منافاتي ندارد. اينها «ذكر عملي» است؛ مثل اعمايي1 كه دستش را بگيري از آن طرف خيابان بياوري اين طرف خيابان. اينها ذكر عملي است و منافات با آنچه من گفتم، ندارد.
خُلق: فرموديد كه آيت الله بهجت با مرحوم آسيد علي آقاي قاضي تا اين اواخر هم ارتباط داشتند، ولي معروف است مدتي كه آيت الله بهجت از آسيد علي آقاي قاضي استفاده كرده‌اند، محدود بوده. كدام درست است؟
يكي از چيزهايي كه خداي تعالي به حضرت آيت الله بهجت عطا فرموده بود، اين بود كه «قدرت دستگيري» داشت؛ يعني اگر شما در حالت بيداري از ايشان سؤال داشتي و به پاسخ آن نياز مبرم داشتي، خدا اين قدرت را به او داده بود كه در عالم خواب، جواب سؤال شما را بدهد. يكي ديگر هم اينكه مي‌توانست با خيلي از بزرگان ارتباط برقرار كند. بله، خودش به من فرمود: به يكي از اساتيدم گفتم كه من هر شب، شما را دعا مي‌كنم. گفت: بله، مي‌دانم كه هر شب مرا دعا مي‌كني. او هم مثل اينكه چنين اِشرافي به شاگردش آقاي بهجت داشته است. اين قدرت را خدا به او داده بود و ايشان تا اين اواخر با بزرگان و اساتيد خودش ارتباط داشت.
خلق: بعضي از طلبه‌هاي جوان كه علاقه‌مند به معنويات هستند، وقتي مي‌بينند به برخي افراد يك مقامات معنوي داده شده كه اهل حوزه و درس و بحث نبودند، اينها تحت تأثير قرار مي‌گيرند كه براي رسيدن به مقامات شامخ معنوي لازم نيست به تحصيل علوم ديني بپردازند. خواستم ببينم كه در خصوص اين مطلب، از آيت الله بهجت رهنمودي شنيده‌ايد؟
پاسخ شما را با اين قضيه عرض مي‌كنم: با يكي از علماي معروف و مشهور - كه به رحمت خدا رفت و البته مقاماتي هم داشت - خدمت آقاي بهجت رفتيم و ايشان گفت كه آقا براي رسيدن به مقامات، تحصيل اين علوم لازم نيست و ما احتياج به اين حرف‌ها نداريم. فلاني خيلي مقامات دارد، خيلي چيزها را خدا به ايشان داده، عالم هم نيست و هيچ يك از اين درس‌ها را هم نخوانده. ايشان عجيب ناراحت شد و فرمود: اگر فلاني درس مي‌خواند، چه مي‌شد! اگر عالم بود، چه مي‌شد! مسلّماً به مراتب شامخ‌تري از معنويت نايل مي‌آمد، [هرچند ارزش انسان‌‌ها به معرف است و هدف خلقت بندگي است و هدف و معيار انساني كشف و كرامت و اعمال خارق العاده نيست] آيت الله بهجت در اين باره مي‌فرمود: «معمولاً ما وقتي اين گونه كرامت‌ها را مي‌بينيم با خود مي‌گوييم اي كاش ما هم مي‌توانستيم اين كارها را انجام دهيم و حال آنكه چنين كرامات كجا و امكان معرفت و خداشناسي كه خدا به ما داده است كجا؟! درباره اصحاب كهف خداوند مي‌فرمايد: «وَ رَبَطْنا عَلي قُلُوبِهِم إذَا قَامُوا فَقَالُوا رَبَّنَا رَبّ السَّمواتِ وَ الأرض...»2 و درباره مادر حضرت موسي مي‌فرمايد: «لَولَا أن رَبطنَا عَلَي قَلْبِها لَتَكُون مِن الْمُؤْمِنِين...»3 و در مورد حضرت يوسف: «لَولا أنْ رَءَا بُرْهَانَ رَبِّه...»4 اين نوع معرفت‌ها كجا و شرق و غرب عالم را در يك لحظه طي كردن كجا!»
در مورد آن موضوع اين را هم بايد افزود كه بين بزرگان ما، علماي عامل سعي در كتمان حالات خود داشتند و مقامات معنوي خود را ابراز نمي‌كردند، مگر در موارد لزوم. به آقا نورالدين اراكي گفتند: آقا! فلان كس فوت كرده است و مساجد و تكيه‌ها را سياه‌پوش كرده‌اند و او لحظه‌اي فكر مي‌كند و مي‌گويد: نه، فوت نكرده است. مي‌گويند: آقا اين چه حرفي است. همه آماده‌اند براي اقامة مجلس عزا، ولي ايشان باز تكرار مي‌كند كه: فلاني نمرده است! علت اصرار ايشان را سؤال مي‌كنند، در پاسخ مي‌گويد: از فرشته‌اي كه مرگ مؤمن را خبر مي‌دهد، دو بار در اين باره سؤال كردم، گفت: هنوز در قيد حيات است. بعداً كه تحقيق كردند، معلوم شد كه شايعه بوده است.
آقاي بهجت قدس سره به من فرمود: ما هفتصد سال عقب افتاده‌ايم. گفتم: چطور آقا؟ فرمود: آن وقت‌ها اگر كسي چيزي نداشت انگشت‌نما مي‌شد، ولي حالا اگر كسي چيزي داشته باشد، انگشت نما مي‌شود! قضيه برعكس شده.
خلق: مرحوم آيت الله بهجت شخص خاصي را هم مدّ نظر داشتند تا بعضي از شاگردانشان را به او ارجاع بدهند؟
يك بار در اين مورد از ايشان سؤال شد. كسي را معرفي نكردند، فرمودند: كسي هست كه خودش استاد كل است، و هم خودش كتاب دارد و هم كتابش چقدر شيرين و خوب است؛ منظورش اين بود كه خداوند عالم ما را كفايت مي‌كند و بايد به دستورهاي او و روايات اهل‌بيت عليهم السلام عمل كنيم. آن مرحوم تكيه بر اين داشت كه استاد، علم تو است. اول كسي كه به شما مي‌گويد كه مثلاً اين كار را نكن، باطن توست كه اي عزيز! تو كه مي‌داني اين كار، خلاف است، چرا مي‌خواهي مرتكب آن شوي؟ تو كه مي داني اين واجب است، پس چرا ترك مي‌كني؟
خلق: در مورد تقريب مذاهب يا حفظ وحدت بين شيعه و سني، آيا ايشان نظري داشتند؟
ايشان خيلي تأكيد مي‌فرمود كه ما با اهل سنت اگر اختلافي داريم، بايد آنها را با ادله و برهان بيان كنيم و اگر قول علماي خودشان را بيان كنيم، بهتر به مقصد مي‌رسيم، تا اينكه خداي نكرده طريق ديگري را پيش بگيريم كه منجر به اختلاف ناخوشايندي گردد. يادم مي‌آيد كه كسي در مسجد، با صداي بلند شيخين را لعن مي‌كرد. ايشان پيغام داد كه به اين آقا بگوييد اين حرف‌ها را نزند. من اطمينان ندارم از اهل‌سنت در اين مسجد نباشد.
خلق: در پايان، اگر نكتة لطيفي درباره ايشان به ياد داريد، ما را بهره‌مند فرماييد.
روزي به ايشان عرض كردم: نقل شده كه پدر شما در حال احتضار صدايي شنيده كه ايشان را برگردانيد، چون پدر محمد تقي است! پرسيدم آيا اين محمد تقي جنابعالي هستيد يا كس ديگري بوده؟ در پاسخ فرمود: برادري داشتم كه در دريا غرق شد. اسم او محمد تقي بود. بعداً كه خدا مرا به والدينم مرحمت مي‌كند، اسم برادرم را روي من مي‌گذارند. آقاي بهجت از جمله ويژگي‌هايشان اين بود كه مقامات معنوي خود را كتمان مي‌كرد و اين كار را با زيركي هر چه تمام‌تر انجام مي‌داد و به اصطلاح ردّ گم مي‌كرد. بعد مي‌فرمود: نمي‌دانم آن محمد تقي كه پدرم شنيده بود، او را برگردانيد، برادرم بوده يا من؟
خلق:‌ از اينكه وقت گران‌بهاي خود را در اختيار ما قرار داديد، متشكريم.

 

¨پي‌نوشت‌ها
ــــــــــــــــــ
1. نابينا.
2. سوره كهف: 14.
3. سوره قصص: 10.
4. سوره يوسف: 24

پنج شنبه 3 بهمن 1392  8:10 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

نمك داريد؟

نويسنده: هيئت تحريريه
صفحه 56 الي 57 نسخه چاپي
نشسته بودم، داشتم درس فردا را پيش‌مطالعه مي‌كردم. بگذريم كه فقط در ظاهر كتاب دستم بود، غرق در افكار و خيالات بودم؛ يعني مي‌شود من هم مثل برخي از اساتيد بزرگ اخلاق بشوم؟ آرزويي كه اكثر طلبه‌هاي نجف در سرداشتند. ناگهان علي با خوشحالي وارد حجره شد. ضعف از بدن كم‌جون و لاغرش زبانه مي‌كشيد. مثل هميشه كلاه به سر داشت، يك عباي قهوه‌اي هم روي دوشش بود، محاسنش كامل نشده بود، سنّ كمي داشت، تازه چند ماه بود كه باهم وارد حوزة نجف شده و مشغول صرف و نحو بوديم. كتابش را روي طاقچه گذاشت.
هنوز نفهميده بودم چطور علي با آن سحري كمي كه با هم خورده بوديم، دم غروب آن‌قدر سر حال بود. خودش كه صورت بهت‌زده من را ديد، علتش را گفت: بلند شو برويم. افطاري دعوت شده‌ايم. گفتم: كجا؟ گفت: چند تا كوچه بالاتر از حرم. برخي از بزرگان هم دعوت‌اند. محض اطلاع شما آيت الله آشيخ مرتضي طالقاني هم هستند. همان استادي كه دوستشان داريد. تا اسم ايشان را شنيدم، قبل از اينكه جمله‌اش تمام شود، من آماده شدم.
سر راه، قبل از اينكه به مجلس برسيم، به پيشنهاد من اول سري به حرم زديم. كنار ضريح اميرالمؤمنين عليه السلام دعا كردم كه ما را خودشان در راه اصلي قرار دهند. وقتي رسيديم، سفره را انداخته بودند. سريع نگاه كردم يك جاي خالي پيدا كردم، همان‌جا نشستم. تمام حواسم به استاد بود. بزرگ ديگري هم كنار ايشان نشسته بود. هر از چندي، با هم صحبت مي‌كردند، خيلي حرف نمي‌زدند. بيشتر با تسبيحشان مأنوس بودند.
غذا را آوردند. همه منتظر بودند تا بزرگان اول شروع كنند؛ اما آشيخ مرتضي قبل از شروع غذا، سراغ نمك گرفت. آخه مستحب است غذا را با نمك شروع كنيم. صاحب خانه، سريع يكي از بچه‌ها را دنبال نمك فرستاد. غذاها را از خانة ديگري مي‌آوردند و چند دقيقه طول مي‌كشيد، تا برگردد. ولي همه به احترام استاد منتظر ماندند. از ظاهر بعضي مهمان‌ها معلوم بود كه اعصابشان خرد شده؛ هر چند به احترام او چيزي نمي‌گفتند. خود من هم از گشنگي دل‌ضعفه داشتم. طلبه‌اي بزرگ‌تر كنار من نشسته بود. انگار كاري به اين حرف‌ها نداشت. فقط به دقت حركات استاد را نگاه مي‌كرد. علي هم با نگاه معنادارش به من مي‌گفت: «بيا، اين هم استاد اخلاقت»! كم‌كم بعضي از مردم داشتند در مورد اهميت نمك خوردن صحبت مي‌كردند و اينكه از اين به بعد بايد هميشه سر سفره نمك بياورند.
همة آنچه از استاد در ذهنم ساخته بودم، در هم فروريخت. الآن مدتي است كه كنار ايشان نشسته‌ام و هنوز يك جمله نگفته‌اند كه جمع استفاده كنند. تازه مردم را هم معطل خودشان كرده‌اند. مگر نمك خوردن چقدر اهميت دارد؟! بالاخره نمك رسيد و آقا تناول كردند و غذا صرف شد. بعد از صرف غذا، بزرگي كه كنار آقاي آشيخ مرتضي طالقاني نشسته بود، به ايشان عرض كرد: «حضرت آقا، اگر شما اين قدر خوردن نمك قبل از غذا برايتان مهم است، خوب است در اين گونه مجالس كمي نمك همراه خود داشته باشيد تا مردم را منتظر نگذاريد». آشيخ مرتضي فوراً دست به جيب برده، بستة كوچكي را در آورد و فرمود: «با خودم نمك داشتم!» ايشان با تعجب نگاه كرد كه شما داشتيد و با اين حال مردم را منتظر نگاه داشتيد. استاد ادامه داد: «بله، مي‌خواستم مردم را متوجه اين سنّت اسلامي كنم و اين سنت متروك نباشد».
اين صداي دوزاري من بود كه قلبم را بيدار كرد. افتادنش صداي جرينگ نداشت؛ مدام تكرار مي‌كرد: «كونوا دعاة الناس بغير ألسنتكم». مردم را بايد با عمل خود به دين دعوت كنيد. «كونوا دعاة الناس بغير ألسنتكم»، «كونوا دعاة الناس بغير ألسنتكم». «نمك داشتم، مي‌خواستم سنت اسلامي پياده شود و متروك نباشد». كم‌كم بعضي از حاضران شروع به صحبت درباره اهميت دادن به سنت‌هاي پيامبر و توجه بيشتر به آنها، ‌كردند و اينكه از اين به بعد بايد هميشه سر سفره نمك بياورند... تازه فهميدم چقدر زود قضاوت كرده‌ايم.
نگارنده هم مثل شما آنجا نبوده است او نمازهاي خودش را هم يكي در ميان از خدا تخفيف مي‌گيرد و از طرفي صلاحيت نتيجه‌گيري از اين داستان را ندارد. او چه مي‌فهمد اهميت سنت پيامبر يعني چه؟ او چه مي‌داند سنت‌هاي پيامبر چطور در طول تاريخ تا امروز حفظ شده است؟
كسي مي‌تواند از اين داستان نتيجه بگيرد كه يك عمر براي حفظ سنت‌ها تلاش كرده و يك عمر سحرخيزي داشته باشد. كسي كه از چشمانش بشود آهنگ ذكر گفتن را خواند. كسي كه به نماز جماعتش و حضور در مسجد، خانه خدا، اهميت مي‌داد. شخصيتي كه از نظر علمي در سطح بسيار بالا قرار داشت و خوب مي‌دانست اين تعبّديات به راحتي از معصومين عليهم السلام به دست ما نرسيده كه به راحتي از دستشان بدهيم. بزرگمردي كه استحباب را با گوشت و استخوان درك كرده و قسمتي از وجودش شده بود، عارف كاملي كه آشيخ مرتضي را درك كرده و حوزة نجف را ديده بود. آري، او آيت الله بهجت عليهم السلام است كه وقتي اين حكايت را نقل مي‌كند، با تمام وجود آن را درك مي‌كند و مي‌فرمايد:
«براي احياي شريعت، نگذاريد سنت‌ها فراموش شود و عرفيات يا بدعت‌ها جاي آن را بگيرد».1

 

 

¨پي‌نوشت‌ها
ــــــــــــــــــ
1. اصل حكايت به نقل از حجت الاسلام و المسلمين قدس، در سايت آيت الله بهجت، صفحه حكايات آمده است

پنج شنبه 3 بهمن 1392  8:11 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

گزارش داغي ناگهاني و تشييعي آسماني

نويسنده: هيئت تحريريه
صفحه 66 الي 69 نسخه چاپي
قم، روز يكشنبه 27 ارديبهشت 1388.
تلفن زنگ مي‌زند؛ يكي از رفقاي شهرستاني است. پس از سلام و احوال پرسي مي‌گويد:
- براي آيت الله بهجت اتفاقي افتاده؟
- فكر نمي‌كنم؛ چيزي نشنيده‌ام؟
- دربارة فوت ايشان چيزهايي شنيده‌ايم. پي‌گيري كنيد و اگر خبردار شديد، اطلاع دهيد.
- بله، ولي فكر نمي‌كنم صحيح باشد؛ ايشان كه در اين ايام بيماري خاصي نداشته‌اند.
با خود مي‌گويم: «اين هم از شايعاتي است كه هر از گاهي به نوعي دربارة آيت الله بهجت منتشر مي‌شود. به ويژه اين كه نزديك ايام انتخاباتي هستيم و بازار شايعات گرم‌تر از ساير اوقات است». با اين وجود، دلهره‌اي به جانم افتاده است. پس از دقايقي، تماس دوم از كس ديگر با همان مضمون. حالا ديگر بحث، جدي‌تر شده و دلهره بيشتر آزار مي‌دهد.
پس از تماس‌هايي، يكي از رفقا مي‌گويد: ظاهراً شبكة سيماي قم اعلام كرده است. بعضي رفقا براي اطلاع دقيق به دفتر ايشان رفته‌اند. تلويزيون را روشن مي‌كنم. شبكة‌ قم به نشانة عزا نواري مشكي بر پيشاني دارد. باز هم مي‌خواهم خود را متقاعد كنم. مي‌گويم: شايد به دليل ايام فاطميه عليها السلام است. اما به نشانة عزا يك زيرنويس، به همة اين تشويش‌ها و ترديد‌ها پايان مي‌دهد:
«انّا لله و انّا اليه راجعون، حضرت آيت الله العظمي بهجت ساعتي پيش در بيمارستان ولي عصر عليه السلام قم به دليل عارضة قلبي دار فاني را وداع گفتند».
باور كردني نيست؛ آن قدر كه فقط مبهوت مي‌شوي. چه شده؟ ايشان كه تا پريروز هم با سلامت در مراسم روضة روز جمعة مسجدشان شركت كردند... باز هم به دنبال پيراهن مشكي‌ات مي‌گردي تا قلب داغدارت را بپوشاند.
از خانه كه بيرون مي‌روي، خبر خاصي نيست؛ ولي هر چه به دفتر آيت الله بهجت نزديك مي‌شوي، اوضاع فرق مي‌كند. چهره‌هاي متحير و محزون كه سراسيمه به سوي يك نقطه روانه مي‌شوند. ازدحامي اطراف دفتر ايشان پديد آمده است. كساني كه از دفتر بيرون مي‌آيند، اشك و آه را براي سايرين به ارمغان مي‌آورند.
عظمت روح آن رادمرد الهي و ناگهاني بودن اين ضايعه بيشتر تو را در بهت فرو مي‌برد...
در گوشة ديگر شهر، عده‌اي خود را به بيمارستان رسانده‌اند و پشت نرده‌هاي آهنين آن، زانوي غم به بغل گرفته‌اند. برخي نيز روضة حضرت زهرا عليها السلام مي‌خوانند و به گريه‌ها رنگ فاطمي مي‌بخشند.
غروب فرا مي‌رسد و تو آرام آرام باور مي‌كني كه خورشيد علم و عرفان غروب كرده است. انگار جدايي آن روح ملكوتي از دنيا را حس مي‌كني. با خود به عزا مي‌نشيني؛ در سوگ رادمردي كه مرجعي عالي‌قدر، پشتوانه‌اي براي حوزه و بلكه جهان تشيع، وليي از اولياء خدا و اسوه‌اي براي سالكان حق‌جو بود.
اولين غروب بدون «بهجت» را تجربه مي‌كني و اين ماتم، چشمانت را به باريدن پياپي وا مي‌دارد، و اين، حالتي نيست كه بخواهي از كسي پنهان كني؛ زيرا مانند تو ماتم زده بسيارند. تشييع و تدفين به دو روز بعد موكول مي‌شود و همه براي آن روز غم‌بار آماده مي‌شوند.
دوشنبه 28 ارديبهشت
از ديد تو كه مرجعي كم‌نظير و پدري معنوي را از دست داده‌اي، شهر بوي غربت مي‌دهد و اين غربت گه‌گاه بغضي مي‌شود كه گلويت را مي‌فشرد. مسجد فاطميه عليها السلام كه محل اقامة نماز جماعت آن عارف متألّه و فقيه نامدار بود، ماتمكده شده است؛ مسجدي كه شيفتگان بسياري را براي درك نماز پرسوز و حال آيت الله بهجت از سراسر ايران به خود جذب مي‌كرد.
از آن سو، علما و مراجع بزرگوار يكي پس از ديگري براي عرض تسليت به دفتر يا بيت آن مرحوم مراجعه مي‌كنند. در سوگ آن عالم مهذب و رباني پيام‌هاي گوناگوني از شخصيت‌هاي حوزوي و كشوري صادر مي‌شود. مقام معظم رهبري در پيامي كه شامگاه رحلت آيت الله بهجت صادر شد، ايشان را عالم رباني، فقيه عاليقدر و عارف روشن ضمير خوانده و در ادامه فرمودند: براي اين جانب و همة ارادتمندان آن مرد بزرگ، اين مصيبتي سنگين و ضايعه‌اي جبران ناپذير است؛ ثُلِم في الاسلام ثُلْمَةً لا يَسُدُّها شيء. آن بزرگوار كه از برجستگان مراجع تقليد معاصر به شمار مي‌رفتند، معلم بزرگ اخلاق و عرفان و سرچشمه فيوضات معنوي بي‌پايان نيز بودند. دل نوراني و مصفاي آن پارساي پرهيزگار، آيينة روشن و صيقل يافتة الهام الهي و كلام معطر او راهنماي انديشه و عمل رهجويان و سالكان بود.
در بين پيام‌ها پيام سيد حسن نصرالله رهبر حزب الله لبنان با اين تعابير رسيد: «وظيفه خود مي‌دانم رحلت آيت الله العظمي بهجت را به جهان اسلام و مراجع عظام ما و به ويژه امام خامنه‌اي و حوزه‌هاي علميه و به خصوص خانواده و شاگردان ايشان تسليت عرض كنم و ما در حزب الله تأثر عميق خود را به خاطر فقدان اين عارف ربّاني كه از مقاومت ما حمايت كرد، ابراز مي‌داريم و وي با دعاي خويش پشتوانه مقاومت بود وقتي از نبرد سنگين ما با اسرائيل بسياري از افراد وحشت كرده بودند ايشان جزء اولين كساني بود كه پيروزي سال 2006 ميلادي را به ما نويد داد». با اين پيام كه پرده از بخشي از ابعاد شخصيتي ايشان بر مي‌داشت بغض‌ها گلو را بيشتر مي‌فشرد.
خبري منتشر مي‌شود كه براي وداع مردم متدين و دوستدار مرجعيت، پيكر شريف آن عالم ربّاني بعد از ظهر تا فردا در صحن آينة حرم حضرت معصومه عليها السلام قرار داده مي‌شود.
با شنيدن اين خبر، مشتاقانه خود را به حرم مطهر مي‌رساني و محفظه‌اي شيشه‌اي را مي‌بيني كه مراد و محبوبت در آن قرار گرفته است. كفن سفيد او، صدفي را مي‌ماند كه گوهري بي‌همتا را در بغل مي‌فشارد و او را از ديدگان همه مي‌پوشاند.
گرد آن پيكر شريف، هر كس به گونه‌اي ابراز ارادت مي‌كند كه برخي واقعاً دل را مي‌شكند؛ زنان و مردان سالخورده‌اي كه چون طفلي يتيم اشكريزان به سر و سينه مي‌زنند و جواناني كه اشك جاري خود را نثار آن پيكر پاك مي‌كنند. افسوس كه اين وداع با پيكر آيت الله بهجت تا بيش از ساعت ده شب ادامه نمي‌يابد و آن پيكر مطهر از حرم بيرون برده مي‌شود.
سه شنبه ...
امروز قم، كهربايي است كه جان‌هاي شيفتة علم و معنويت را به سوي خود جذب كرده است. ورودي‌هاي شهر، بيش از هر زمان، شاهد حضور خيل عزاداران و محبان آن مرجع يگانه است.
مسير نه چندان كوتاهي كه براي تشييع برگزيده‌اند، مملو از جمعيت مي‌شود و وسيلة نقليه‌اي كه حامل آن پيكر پاك است بايد صفوف متراكم جمعيت را به سختي بشكافد و به سوي حرم پيش برود.
از همه اقشار جامعه پير و جوان و زن و مرد از مسؤولين كشور گرفته تا مراجع عظام تقليد كه با كهولت سن و بعضاً كسالت از اول مراسم تشييع اين پيكر مطهر و تا اقامه نماز و جاي گرفتن اين گوهر مطهر در دل صدف خاك حضور داشتند.
براي كساني كه از صبح، در صحن آينه منتظر آمدن آن پيكر شريفند، تعجب برانگيز است كه چرا وسيلة حمل آن پيكر، سياهپوش نشده است؛ اما خبر ندارند كه پوشش سياه آن وسيله را همان اوايل راه، مردم فروكشيده و تكه تكه كرده‌اند و براي تبرّك برده‌اند.
با ورود پيكر مطهر آيت الله بهجت، موجي از شور و احساس و گريه‌هاي بي‌امان در صحن مطهر به راه مي‌افتد. مجري برنامه در بخشي از سخنانش با جمله‌اي به اين مضمون به حضرت فاطمه معصومه عليها السلام خطاب مي‌كند:
«اين، پيكر همان مردي است كه ده‌ها سال هر روز صبح به زيارت شما مي‌آمد و ساعت‌ها به زيارت و عبادت مي‌پرداخت. اكنون ميهمان خود را پذيرا باش».
با زحمت بسيار و فشار جمعيت، پيكر مطهر براي اقامه نماز منتقل و آماده مي‌شود. در صفوف اول، بسياري از علماي گرانقدر و مسؤولين كشوري قرار دارند.
نماز، توسط آيت الله جوادي آملي و در حال و هوايي معنوي برگزار مي‌شود و پس از آن بدن مطهر را به حرم شريف مي‌برند. جايي كه براي دفن آن عالم عامل آماده شده، مكاني است جداي از قبور ساير علما و مراجع كه براي تو سؤال انگيز است؛ ولي بعدها مي‌شنوي که خود آن مرحوم چندين بار به فرزند خود سفارش كرده‌اند كه قبر من در اين گوشه باشد.
جمعيت انبوهي كه پس از رحلت مرحوم امام خميني قدس سره بي‌نظير بود، كم كم پراكنده مي‌شوند و كساني كه به دليل ازدحام حتي نتوانستند از ورودي‌هاي شهر قم عبور كرده و خود را به داخل شهر برسانند، به شهر‌هاي خود باز مي‌گردند. قم مي‌ماند و عزيزي كه در خاك آرميده و مجالس بزرگداشتي كه شب‌هاي متوالي در عزاي او در ميهن اسلامي و در كشورهاي مختلف برگزار مي‌شود.
با خود فكر مي‌كنم: اين همان عالم سالك است كه ساليان سال را به حفظ زبان و سكوت گذراند و جز به ضرورت سخن نگفت؛ ولي خدا اين گونه او را پاداش داد كه اكنون در هر شهر و آبادي سخنان حكيمانه‌اش در قالب كتاب و نرم‌افزار و... عرضه مي‌شود. و او همان مجتهد شهرت‌گريزي است كه ده‌ها سال (تا پيش از مرجعيت) در خفا و ناشناسي به سلوك خود ادامه داد؛ ولي اكنون قلوب ميليون‌ها شيعة حق دوست، در سراسر جهان براي او عزادار و شكسته است. اين گونه خداوند به زحمات و مجاهدت‌هاي يك سالك و عارف حقيقي پاداش مي‌دهد. و باز دو نصيحت عمده و هميشگي ايشان را به ياد مي‌آورم كه با تأكيد بيان مي‌فرمود: گناه نكنيد و به دانسته‌هايتان عمل كنيد

پنج شنبه 3 بهمن 1392  8:11 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

غروب غمبار

سرمقاله
صفحه چاپي 4 الي 5 نسخه چاپي
از شمار دو چشم، يك تن كم وز شمـار خـرد هـزاران بيش
رحلت جان‌گداز فقيه و عالم عامل، سالك واصل، عارف صاحبدل و مرجع‌ عالي‌قدر جهان تشيّع حضرت آيت‌الله العظمي شيخ محمد تقي بهجت فومني قدس سره، ضايعه‌اي عالم‌گير و ثلمه‌اي جبران ناپذير بود.
دهمين شماره نشريه، مراحل نهايي را جهت چاپ طي مي‌كرد با اين حادثه ناگوار مواجه شديم و پس از مشورت‌ها و گفتگوها به اين نتيجه رسيديم كه شماره 11 را به عنوان (ويژه‌نامه) به شخصيت آن بزرگوار اختصاص دهيم تا ارادتمندان آن اسوة تقوا از منظرهاي متفاوت، زندگي پربركت علمي، اخلاقي و سلوكي آن مرجع عالي قدر را براي مخاطبان به تصوير بكشند.
شجرة طيّبه روحانيت شيعي به درخت تنومند و سرسبزي مي‌ماند كه با گل‌هاي هماره بويا و شكوفاي خود، مشام اهل طلب را معطر ساخته، و به لطف سايه‌ساران خود، گرد خستگي را از تن ره‌پويان وادي معرفت مي‌تكاند، و در كام عطشناك سالكان وادي توحيد، به فراخور گنجايي و استحقاقي كه دارند، قطراتي از شبنم رحمت و مرحمت مي‌چكاند، و آنان را به ادامة راه فرامي‌خواند؛ چراكه به قول لسان الغيب:
اين راه را نهايت، صورت كجا توان بست؟
كش صد هزار منزل بيش است در بدايت!
به راستي، اگر بخواهيم يكي از مصاديق عيني و بارز اين تك بيت ماندگار حكيم قاضي سعيد قمي قدس سره را در خاطر خود مجسّم كنيم، صورت نوراني و سيرت روحاني اين عزيز از دست رفته دلربايي نمي‌كند؟
بي نيـازي، صيـدگـاه كـام‌هـاست
گر نخواهي، هر چه خواهي مي‌دهند!
خصلت نفس‌ستيزي و صفت شهرت‌گريزي مرحوم آيت‌الله بهجت قدس سره از بارزترين خصلت‌هاي انساني اين مرد ميدان علم و عمل بود.
پاورچين پاورچين چونان نسيمي بهشتي و عطرآگين، از كنارمان مي‌گذشت، بي‌آنكه جاي پايي از خود به جاي بگذارد، و اين روزها كه در فراق او به سر مي‌بريم، اين بيت را بي‌اختيار به ياد او زمزمه مي‌كنيم كه:
بس كه سبك مي‌گذرم چون نسيم
نيـست بـه گيتـي اثـر پـاي مـن
اينك اين ماييم و غربت دامن‌گيري كه لحظه‌اي رهايمان نمي‌كند، و به هر سمتي كه رو مي‌كنيم، جز حسرت و اندوه به استقبالمان نمي‌آيد.
از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نيفزود
زنهـار ازين بيابان، وين راه بي‌نهـايت!
و در اين برهوت ناسوت كه دشواري راه، توش و توان را از سالكان اين مسير خطير و خطرزا گرفته است، جاي خالي مردان راه آشنايي كه حضورشان كورسوي اميدي در دل رهنوردان روشن مي‌‌كرد، كاملاً ملموس و محسوس است:
رندان تشنه لب را، آبي نمي‌دهد كس
گويي ولي‌شناسان رفتند ازين ولايت
و در اين غربت وانفسا چاره‌اي نمانده است جز دست تمنا زدن بر دامن ذخيرة خداوندي حضرت بقية الله الاعظم عليه السلام، و چشم اميد دوختن به تجلّي بشكوه مهدوي در اين ظلمت سنگين و فراگيري كه امان و تاب و توان را از منتظران چشم به راه گرفته است.
در اين شب سياهم، گم گشت راه مقصود
از گوشه‌اي برون آي، اي كوكب هدايت
همان «كوكب دُرّي» كه چشم منتظر كائنات در انتظار درخشش عالم‌گير اوست:
اي آفتاب خوبان! مي‌جوشد اندرونم
يك ساعتم بگنجان در ساية عنايت
در پايان، با عرض تسليت به پيشگاه حضرت اباصالح المهدي عليه السلام، مقام معظم رهبري، علماي اعلام و حوزه‌هاي علميه، از درگاه ايزد منّان براي تمامي رهروان راه آن مرجع وارسته، از درگاه حضرت باري، صبر جميل و اجر جزيل مسئلت مي‌كنيم، و اميدواريم كه با عنايت كامل و شامل بقية الله الاعظم ارواحنا‌فداه اين ضايعة بزرگ، جبران گردد.
ديـدمش روي دسـت مي‌بـردند
لول1 و شنگول و مست، مي‌بردند
پير ما را چو جام دست به دست
مـردم مـي پـرسـت مـي‌بـردند
¨ پي‌نوشت‌ها
ــــــــــــــــــــــــــــ
1. لول: سرمست و خراب

پنج شنبه 3 بهمن 1392  8:12 PM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

نگاهي گذرا به زيست‌نامه آيت الله بهجت

نويسنده: حسين روحاني نژاد
صفحه 6 الي 9 نسخه چاپي
¨ايام کودکي و جواني
در اواخر سال 1334 ق. در خانواده‌اي ديندار و تقوا پيشه، در شهر فومن واقع در استان گيلان، کودکي چشم به جهان گشود که سال‌ها بعد، چون خورشيدي فروزان در آسمان معنويت وعرفان درخشيد. کربلائي محمود، پدر اين کودک، به خاطر داشت که سال‌ها پيش از ازدواج در مکاشفه‌اي، او را به نام پدر محمد تقي، از آستان مرگ به زندگي باز گرداندند. ازين رو، نام محمد تقي را براي او برگزيد. هنوز بيش از شانزده ماه از عمر محمد تقي نگذشته بود که اين كودك، مادرش را از دست داد و طعم تلخ بي‌مادري را چشيد؛ اما خداي مهربان به عين عنايت در اونگريست و او برآمد و باليد و طوباي تناور توحيد گرديد

پنج شنبه 3 بهمن 1392  8:12 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها