0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره نهم

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره نهم

سرمقاله
نويسنده: سرمقاله
صفحه 4 الي 5 نسخه چاپي

 


انسان موجودي محدود به زمان و مكان است و رابطه متقابلي ميان او و اين دو وجود دارد؛ به‌گونه‌اي كه هم انسان بر زمان و مكان تأثيرگذار است و هم اين دو بر انسان. از اين رو، مكان نقش انكارناپذير و اساسي در رشد و تكامل و سير و سلوك دارد و يكي از دستورهاي حكيمانه و سازنده در متون ديني ما، هجرت كردن از محيط و مكاني است كه انسان به خاطر عواملي نمي‌تواند به وظايف ديني خود عمل كند و بايد بدين منظور به محيط و منطقه امن ديگري بار سفر بندد. علت اين دستور آن است كه اسلام به منطقه خاصي محدود نيست و علائق افراطي به محيط تولد و زادگاه نبايد مانع از هجرت باشد. خداوند متعال در سورة مباركه نساء مي‌فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الأرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا؛ فرشتگان به كساني كه جان آنها را گرفتند، در حالي كه به خود ستم كرده بودند، گفتند: شما در چه حالي بوديد. در جواب گفتند: ما در سرزمين خود تحت فشار و مستضعف بوديم. آنها [فرشتگان] گفتند: مگر زمين خدا پهناور نبود كه مهاجرت كنيد؟ آنها (عذري نداشتند و) جايگاهشان دوزخ است».1
گاه بعضي پرندگان براي حفظ حيات ظاهري خود، هزاران كيلومتر را پرواز مي‌كنند تا با تغيير مكان، بتوانند زيستگاه مناسب‌تري را براي خود بيابند. آيا انسان براي حفظ حيات معنوي خود كه سرمايه اصلي او در زندگي ابدي است، نبايد به اين امر مهم توجه كند؟!
به علاوه آنكه هجرت نقطه عطفي در تكامل انسان است و بركات مادي و معنوي در پي دارد؛ همان گونه كه در سوره مباركه نساء مي‌فرمايد: «وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الأرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا؛ كسي كه در راه خدا هجرت كند، جاهاي امن فراوان و گسترده‌اي در زمين مي‌يابد و هر كس به عنوان مهاجرت به سوي خدا و پيامبر از خانه خود بيرون رود، سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خداست و خداوند آمرزنده و مهربان است».2
مبدأ تاريخ اسلام نيز، بنا به پيشنهاد مولاي متقيان علي عليه السلام ، هجرت رسول اعظم صلي الله عليه و آله و سلم قرار داده شده كه نشان دهنده اهميت هجرت است. البته مقدمه هجرت مكاني، هجرت باطني از ظلمت به نور است؛ هجرت از آنچه با اصالت و ارزش‌هاي انساني منافات دارد. امام علي عليه السلام مي‌فرمايد: «انما المهاجرون الذين يهجرون السيئات و لم يأتوا بها؛ مهاجران واقعي آنهايند كه از گناهان هجرت مي‌كنند و مرتكب آنها نمي‌شوند».3
پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيز فرمود: «من فرّ بدينه من ارض الي ارض و ان كان شبرا من الارض استوجب الجنة و كان رفيق محمد و ابراهيمعليهما السلام؛ كسي كه براي حفظ آيين خود از سرزميني به سرزمين ديگر، حتي به اندازه يك وجب فرار كند، استحقاق بهشت مي‌يابد و يار و همنشين محمد و ابراهيم عليهما السلام خواهد بود (زيرا اين دو پيامبر بزرگ، پيشواي مهاجران جهان بوده‌اند)».4
از آنچه گفتيم، اين نكته برمي‌آيد كه مكان، عامل مهمي در رشد و تعالي انسان است. اكنون كه در مقطع تحول طبيعت هستيم سزاوار است در وادي معرفت نفس، از محيط زندگي نيز غافل نشويم و زمينه يك هجرت حقيقي را در خود فراهم سازيم.
¨پي‌نوشت‌ها
---------------
1. سوره نساء: 97 .
2. سوره نساء: 100.
3. سفينة البحار، ماده هجر.
4. نورالثقلين، ج1، ص41.

شنبه 28 دی 1392  7:33 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

عبويت در سايه شريعت

عبويت در سايه شريعت
نويسنده: حجت الاسلام دكتر محمد جواد رودگر
صفحه چاپي 6 الي 8 نسخه چاپي


اشاره: سالك براي حركت خود نيازمند بصيرت و معرفت است و تا زماني كه اين معرفت حاصل نشود، ورود به منازل علمي و مقامات معنوي ممكن نخواهد شد. در شماره پيش به ضرورت خودشناسي پرداختيم و اولين قدم عرفان به خدا را عرفان به نفس معرفي كرديم و به بيان ويژگي‌هاي آن پرداختيم. در مقاله حاضر، به زواياي ديگر اين بحث مي‌پردازيم.
¨2. مقصود از طريق نفس «طريق عملي» است:
معلوم شد که غرض از معرفتِ نفس، معرفتِ شهودي- عرفاني است، نه فلسفي- برهاني؛ اما بايد دانست که غرض عرفان عملي و سلوکي، وصول است و لازمه «طريق عملي» در خودشناسي، طهارت دروني است و سيرِ از مرحله‌اي به مرحلة ديگر نيز در پرتو فقرشناسي و فقرباوري است. از اين رو، خداي سبحان فرمود: «وَفِي أَنفُسکمْ أفَلا تُبْصرُونَ»1 يا «سَنُريهمْ آياتِنا فِي الآفاقِ وَ فِي أنفسِهِمْ حَتَّى‏ يتَبَينَ لهُمْ أنّهُ الْحَق».2 سير در آيات الهي، براي رسيدن اين حقيقت است که: «يا أيهَا النّاسُ أنتُمُ الفقراءُ إِلى الله وَالله هُوَ الْغَنِي الحَميد».3 طبق اين آيه، انسان عين فقر و نياز، به مبدأ غني و بي‌نياز است و او ربط وجودي و تعلّق ذاتي به حق سبحانه دارد و فهم و شهود اين معنا و حقيقت، انسان را به مَسْلک نيستي در عالم سير و سلوک سوق مي‌دهد. به تعبير مرحوم ميرزا جوادآقا ملکي‌ تبريزي قدس سره: «براي طالب معرفت نفس، کيفيّت فکر جز اين نيست که فکرکننده گاهي در تجزية نفسش فکر کند و گاهي در تجزية عالم تا آنکه براي او محقق شود که آنچه از عالم مي‌داند، فقط نفس و عالم خودش است، نه عالم خارجي، و اين عوالم همگي مرتبه‌اي از نفس خود اوست تا آنکه خود را براي خود بيابد که چيست؟ سپس بايد از دل خود هر چه صورت و خيال است، نفي کند و فقط در «عدم» فكر كند تا آنکه حقيقت نفسش بدون صورت و ماده براي او منکشف گردد؛ يعني عالم از پيش روي او برداشته شود و اين اول مرتبة "معرفت نفس" است...» .4
سالک الي‌الله هر لحظه و آني در حال مردن و درک عدم است و در حدوث و زوال عدم‌هاي نسبي به وجودهاي نسبي رهنمون مي‌گردد تا به وجود مطلق برسد و اين هجرت و رجعت در نهاد ناآرام او همواره تكرار مي‌شود. او بايد از طبيعت به ماوراي طبيعت، از کثرت به وحدت و سپس از وحدت در وحدت -كه همانا فناءفي‌الله و فناءالفناء است- سير كند. به همين دليل، مرحوم علامه طباطبايي قدس سره نيز فرمود: «عرفان نفس، مسئله فکري و نظري نيست، بلکه مقصدي است که جز از راه عمل نمي‌توان معرفتِ تام و کامل دربارة آن به دست آورد».5 علامه حسن‌زاده آملي هم در اين زمينه مي‌فرمايد: «آن که در خود درست انديشيد، دريابد که بودِ او نابودشدني نيست، هر چند او را اطوار وجودي است؛ چه اينکه شأني از وجود صمدي است و به تعبير فلسفي، معلول قائم به علّت تامّه خود است که حق مطلق و وجود صمد است، و نافي بايد نخست نفي علّت کند و آن يا عدم است يا وجود. عدم که بطلان محض و هيچ است و وجود که واجب بالذّات است. علاوه اينکه شيء، نافي ذات خود نيست.
فناي صحف عرفاني عبارت از تعيّنات و اسقاط اضافات است و نيست شدن خلق، بعد از هستي. تعبير موت در روايات کنايه از فناي سافل در عالي است. لذا در سلسله طولي صعودي، موت عالي متأخر از موت سافل است».6
علامه جعفري قدس سره نيز در تفسير اشعار مولوي:
از جمادي مُـردم و نـامي شــدم
وز نـما مُـردم بـه حيـوان ســر زدم
مُـردم از حـيـواني و آدم شــدم
پس چه ترسم؟ کي ز مردن کم شدم
حـملة ديــگر بـميــرم از بشــر
تـا بـرآرم از مـلائـک بـال و پر
از مَـلَک هم بايـدم جُستن ز جـو
«کـل شـيء هالک الّا وجـهـه»
بـار ديـگـر از مـلـک‌پـرّان شـوم
آنچـه انـدر وَهـْم نايد آن شـوم
پس عدم گردم، عدم چون ارغنون
گـويَـدَم «کانا الـيـه راجـعـون»
مي‌نويسد: «بديهي است که منظور مولوي از «عدم»، نيستيِ مطلق نيست، بلکه غروب از جهان طبيعت است و طلوع در جهان ابديت. منظور از عدم، عالم فوق طبيعت است... . عدمِ ارغنوني، نمايشِ عدم در نهايت کمال ممکن است»7
بنابراين «راه عملي نفس» از آغاز تا انجام، با رياضت و مجاهدت طبق دستور شريعت است و در هيچ مرحله‌اي سقوط تکليف معنا نخواهد داشت و آداب و اسرار شريعت، ظاهر و باطن شريعت و ذومراتب بودن و تشکيک‌پذيري شريعت، به ميزان معرفت و عمل سالک و صائر الي‌الله وابسته است. التزام عملي به شريعت كه اعم از بايدها و نبايدهاست، لازمه لاينفک سلوک قرآني است تا سالک را به مقام «عبوديت» که کُنه و ذاتش «ربوبيت» است، برساند؛ يعني انسانِ سائر و سالک، از عبادت به عبد شدن و سپس به عبوديت که اوج شکوه بندگي است، مي‌رسد و از همة محدوديت‌ها و حجاب‌ها مي‌رهد و به اذن الله، بر عالم و آدم «ولايت» پيدا مي‌کند و به تناسب مرتبة وجودي خويش، خدايي، خداخُو، خليفةالله، «وليّ‌الله» و «وجه‌الله» و جاودانه مي‌شود: «کلُّ مَنْ عَلَيهَا فَانٍ وَيبْقَى‏ وَجْهُ رَبِّک ذو الْجَلاَلِ وَالْإِکرَامِ»،8 «کلُّ شَىْ‏ءٍ هَالِک إِلَّا وَجْهَهُ».9
پس، از رهگذر عبدالله شدن، به مقام «صبغةالله»، «عندالله» و سپس «وجه‌الله» گشتن راه مي‌يابد و حرکت استکمالي جوهري‌اش او را به حرکت اشتياقي و حبّي مي‌رساند: «مَن عرف نفسه جاهدها».10 چنين مجاهدت و سلوکي او را به شهود ذات حق مي‌رساند و در طريق حضوري و شهودي نفس که طريقي عملي است «شهيد» در آية «أَوَلَمْ يکفِ بِرَبِّک أَنَّهُ عَلَى‏ کلِّ شَي‏ءٍ شَهِيد»11 معناي «مشهود» دارد. به تعبير علامه طباطبايي قدس سره: «والشهيد بمعني الشاهد اَوْ بمعني المشهود و هو المناسب سياق الآيه»12 که «سالک براي رسيدن به قلّة منيع انسانيّت يعني "توحيد" بايد آنها را انجام و مسير را با ضوابط و چگونگي‌هاي دانسته و داشته باشد و با طيّ مقامات و منازل به کمال مقصود برسد».13 علامه حسن‌زاده آملي مي‌گويد: «جزاي فناي في‌الله، بقاي بالله است»14. به همين دليل است که علامه جعفري قدس سره عرفان اسلامي را چنين تعريف مي‌كند: «عرفان اسلامي، گسترش و اشراف نوراني«مَنِ انساني» بر جهان هستي است؛ به جهت قرارگرفتن «من» در جاذبة کمال مطلق، که به لقاءالله منتهي مي‌گردد»15
بنابراين معرفتِ نفس با مراقبت نفس و محاسبت نفس قرين و رهين است تا انسان را به عالي‌ترين درجات تکاملي‌اش برساند. از اين‌رو، علامه طباطبايي قدس سره در آية: «ياأَيهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُواالله وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَا قَدمَتْ لِغَد وَاتَّقُواالله إِنَّ الله خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»16 تقواي اول را به معرفت نفس، تقواي دوم را به مراقبت نفس و «وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَا قَدمَتْ لِغَد» را به محاسبت نفس تفسير كرده است.17

 

¨پي‌نوشت‌ها
------------------
1. سوره ذاريات: 21.
2. سوره فصلت: 53.
3. سوره فاطر: 15.
4. رساله لقاءالله، ص234 - 236.
5. تفسيرالميزان، ج6، ص283، چ20، 1384 ش، دفتر انتشارات اسلامي، قم.
6. گنجينه گوهر روان، حسن حسن‌زاده آملي، ص29؛ صد کلمه در معرفت نفس، چ2، 1386 ش، نشر طوبي، قم.
7. عرفان اسلامي، علامه محمد تقبي جعفري، ص27-28، چ6، 1386 ش، مؤسسه تدوين و نشر آثار علامه جعفري، تهران.
8. سوره الرحمن: 26 - 27.
9. سوره قصص: 88.
10. شرح الغرر و الدرر، ج5، ص177.
11. سوره فصّلت: 53.
12. الميزان، ج17، ص404.
13. آشنايي با علوم اسلامي، شهيد مطهري، ص187 - 188، با اندکي تصرّف.
14. هزار و يک کلمه، ج 5، کلمه 474، ص 151، چ1، 1380 ش، دفتر انتشارات اسلامي، قم.
15. عرفان اسلامي، ص23.
16. سوره حشر: 18.
17. الميزان، ج19، ص216-220.

شنبه 28 دی 1392  7:34 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

عافيت و لذت حيات

عافيت و لذت حيات
نويسنده: حجت الاسلام محمد سلطاني
صفحه 9 الي 11 نسخه چاپي
اشاره: در شماره قبل، با تقسيم علوم به مادي و ماوراي مادي، به نقش مهم طب در راه رسيدن انسان به مقصد خلقت اشاره كرديم و توضيح داديم كه طب، داراي آثار تربيتي و اخلاقي است؛ از جمله آثار آن در تربيت فرزند است. در ادامه، با تأثير طب در تهذيب نفس، معرفت نفس و... آشنا خواهيد شد.

شنبه 28 دی 1392  7:35 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨2. تهذيب نفس

¨2. تهذيب نفس
در سلوك و تهذيب و تربيت نفس، علم طب يكي از علوم كليدي براي راهنمايي سالك است؛ چون سلوك بدون اعتدال بدني و رواني، امري دشوار يا دست‌كم راهي ناهموار است. از ميرزا علي آقا شيرازي، حكيم معروف و مفسر نهج‌البلاغه، نقل شده كه اگر خواب و خوراك تنظيم شود، سلوك تنظيم مي‌شود. علم طب طريقة اعتدال در خوراك، خواب، امور رواني و حتي افكار و تخيلات را نشان مي‌دهد؛ چون طبق قواعد طبي ميان قواي آدمي - از جمله قوة خيال - و ارواح بدني و نيز بين ارواح بدني و اخلاط ارتباطي تنگاتنگ وجود دارد و اموري چند مانند غذا، خواب، هوا، استحمام و رفتار بر روي اخلاط تأثير مي‌گذارند و علم طب همة اين امور را بررسي مي‌كند و طريقة اعتدال را در آنها نشان مي‌دهد و اعتدال اين امور، آرامش بدن را به دنبال دارد كه در آرامش نفس مؤثر است و آرامش نفس از شرايط لازم در تربيت و تهذيب اخلاق و نفس است.
يكي از اصول درمان در علم طب، علاج به ضد است. امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد: «أنا أداوي الحارّ بالبارد، و البارد بالحار، و الرطب باليابس، و اليابس بالرطب؛1 من مرض گرم را به امور سرد، و مرض سرد را به امور گرم، و مرض مرطوب را به امور خشك، و مرض خشك را به امور مرطوب مداوا مي‌كنم». توضيح اينكه هر مرضي، مزاجي خاص دارد. بعضي از مرض‌ها از گرمي مزاج، برخي از سردي مزاج، بعضي از رطوبت مزاج و بعضي از خشكي مزاج است و علاج هر مرضي به برگرداندن مزاج به اعتدال است. در بسياري از امراض اخلاقي نيز مرض ناشي از انحراف مزاج از اعتدال است و با ضد آن درمان مي‌شود؛ مثلاً غضب بيشتر در انسان‌هاي گرم مزاج ظهور و بروز دارد و براي علاج آن، علم طب مجموعه‌اي از بايدها و نبايدها را در خوراك و خواب و هوا و مجالست با افراد و رنگ لباس و شنيدني‌ها و ديدني‌ها با محوريت علاج به ضد توصيه مي‌كند. اگر مرض اخلاقي ناشي از انحراف مزاج از اعتدال نباشد نيز تدبير اعتدالي امور مادي بدن براي درمان آن نافع است؛ چون اعتدال بدن، آرامش رواني مي‌آورد كه امري بسيار لازم در اصلاح اخلاق است.
در تهذيب نفوس، يكي از راه‌هاي علاج امراض اخلاقي، اذكار است. در اينجا نيز علم طب راهنماي خوبي است؛ چون حروف نيز داراي مزاج‌اند و به چهار دستة‌ ناري، هوايي، مائي و ارضي تقسيم مي‌شوند و تركيب آنها به منزلة معجون دارويي است و تأثير كيفي در بدن دارد و در بدن حرارت يا برودت ايجاد مي‌كند. «ذكر» بايد بر اساس مزاج بدن ذاكر، بر محور قانون علاج به ضد، ارائه شود؛ مثلاً در علاج غضب، اگر شخص گرم مزاج باشد، بايد ذكري سرد و تر گفته شود؛ گرچه در اذكار، قواعد ديگري غير از مزاج هم بايد محاسبه شود و چه بسا آن قواعد، بر قواعد مزاج حاكم باشند و اين در جاي خود بايد بررسي شود

شنبه 28 دی 1392  7:36 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨3. معرفت نفس

¨3. معرفت نفس
علم طب در معرفت نظري نفس نيز نقش‌آفريني مي‌كند. از امام صادق عليه السلام روايتي نقل شده كه اشاره به اين معنا دارد: «عرفان المرء نفسه أن يعرفها بأربع طبائع و أربع دعائم و أربعة اركان، و طبائعه: الدّم و المرّة و الريح و البلغم، و دعائمه: العقل و من العقل الفطنة و الفهم و الحفظ و العلم، و اركانه: النور و النار و الروح و الماء؛2 معرفت نفس اين است كه نفس شناخته شود به چهار طبيعت و چهار ستون و چهار ركن و چهار طبيعت عبارت‌اند از: خون و مرة (صفراء) و باد و بلغم، و چهار ستون انسان اول عقل است كه زيركي هم از عقل است و دوم فهم و سوم حفظ و چهارم علم، و اركان انسان نور و آتش و روح و آب است».
اين روايت طولاني است و در ذيل روايت، به ارتباط بين رفتار انسان و حالات بدن تصريح شده است و متصدّي بررسي بسياري از اين اموري كه در روايت مطرح شده، علم طب است و شناخت اينها، مستلزم شناخت نفس است؛ چون اركان و امزجه و طبايع از امور بسيار مؤثر در شاكلة نفس هستند. اين مطلب از روايت ديگري كه از امام صادق عليه السلام نقل شده نيز فهميده مي‌شود. در اين روايت، تأثير اركان و مزاج و اخلاط در اخلاق و رفتار بررسي شده است

شنبه 28 دی 1392  7:37 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨4. مديريت و برنامه‌ريزي

¨4. مديريت و برنامه‌ريزي
علم طب يكي از علوم كليدي است كه مي‌تواند در مديريت‌ها و برنامه‌ريزي‌هاي كلان اجتماعي برنامه‌هاي بسيار منظمي در زمينه‌هاي مختلف ارائه كند؛ از جمله:
1. شناسايي استعدادهاي اشخاص براي به كارگيري آنان در امور مختلف اجتماع از امور مديريتي و نظامي و فرهنگي و علمي و امثال آن، مثلاً افراد صفراوي مزاج در كارهاي نظامي، بلغمي‌ها در برخورد با ارباب رجوع و سوداوي‌ها در كارهاي علمي و تحقيقي، استعداد بيشتري دارند. خلاصه علم طبّ ما را در تشخيص مزاج افراد ياري مي‌دهد تا بدانيم فردي كه چنين مزاجي را داراست، موقعيت و زمينة پيشرفت و نبوغ در چه رشته‌اي را دارد. رسول‌خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرموده: «اعملوا فكلّ ميسر لما خلق له؛3 عمل كنيد كه هر كسي حركتش در آنچه كه براي آن خلق شده، هموار و آسان است».
2. دانش طب در مديريت ساخت و مهندسي مسكن نيز ايفاي نقش كند. مسكن تأثير بسيار بالايي در سلامت جسم و روان انسان‌ها دارد. هيئت و شكل ساختمان و جنس آلات به كاررفته در ساختِ بنا، در تنظيم هواي ساختمان و ميادين مغناطيسي آن بسيار مؤثرند و اينها هم با واسطه و بي‌واسطه، در اخلاط و ارواح و قواي بدن تأثير مي‌گذارند.
3. موفقيت آموزش و پرورش در اهداف خود، كشور را به سوي رشد و توسعه و آبادي سوق مي‌دهد. از جمله اموري كه مي‌تواند آموزش دانش‌آموزان و دانشجويان را با موفقيت قرين سازد، دانش طب است؛ مثلاً چينش دانش‌آموزان در كلاس براي آموختن دانش، قواعدي دارد كه علم طب در اينجا نيز مفيد است. از جمله اموري كه در اين دو امر بسيار مؤثر است، اشخاص و اشياي مجاور دانشجو است؛ چون دو چيز مجاور در يكديگر تأثيرگذارند، هم در مزاج و هم در ميادين مغناطيسي يكديگر. در روايتي از آقا اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده: «لا تصحب الشرير فإن طبعك يسرق من طبعه شراً و أنت لا تعلم؛4 از مصاحبت با شرور بپرهيز؛ چون طبيعت تو از طبيعت او بدون اينكه بفهمي، سرقت مي‌كند». معلوم است كه سرقت طبع از طبع، به خصوصيات اخلاقي اختصاص ندارد؛ چون شايد طبع مورد نظر روايت، امري اعمّ از نفسي و امور بدني انسان باشد و طبق اين احتمال، معناي روايت اين است كه بدن و نفس دو فرد مجاور و مصاحب، در يكديگر تأثير مي‌گذارد. از اين رو، در چينش دانش‌آموزان يك كلاس، بايد طبع بدني آنها مدّ نظر باشد تا دو بدن غير معتدلِ موافق (مثلاً دو صفراوي) در كنار هم قرار نگيرند؛ چون اين مجاورت آن دو را از اعتدال دور مي‌كند و در نتيجه، افكار و اخلاق و رفتار غير معتدلشان را تشديد مي‌كند. به همين جهت، گاهي ديده مي‌شود، دانش‌آموزان كلاس، بسيار بي‌انضباط و شلوغ‌اند و دانش‌آموزان كلاس ديگر، خمود و كودن. پس چينش آنان بايد به گونه‌اي باشد كه اعتدال را ايجاد كند؛ مثلاً اگر پنج صفراوي هست، پنج بلغمي هم باشد و اگر پنج سوداوي هست، پنج دموي هم باشد. البته علاوه بر محاسبة مزاج، محاسبة نفوس هم لازم است كه متصدي آن علم نجوم است.
از آنچه گفته شد، مي‌توان حدس زد كه چرا امام صادق عليه السلام در حديثي طبيب را يكي از اركان سه‌گانه حفظ جامعه مي‌دانند و مي‌فرمايند: «لا يستغني أهل كل بلد عن ثلاثة تفزع إليهم في أمر دنياهم و آخرتهم فإن عدموا ذلك كانوا همجا: فقيه عالم ورع، و امير خيّر مطاع، و طبيب بصير ثقة؛ اهل هر شهري از سه طائفه بي‌نياز نيستند تا در امر دنيا و آخرت به آنها مراجعه كنند و اگر فاقد اينها باشند، دچار آشفتگي در امور و بي‌تدبيري و بي‌سياستي مي‌شوند: يكي فقيه متبحّر و پرهيزكار است، يكي حاكمِ پرخيرِ اطاعت شده است، و ديگري طبيب آگاه و ماهر و مورد اطمينان است».
بنابراين دانشي كه طبيب دارد، قابليت استخراج برنامه در زمينه‌هاي مختلف را دارد

شنبه 28 دی 1392  7:38 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨5. فهم روايات

¨5. فهم روايات
بر اهل انس با روايات پوشيده نيست كه برداشت از روايات، براي همه يك‌سان نيست. فهم عوام از روايات، سطحي و عاميانه است، خواص هم برداشتي عميق‌‌تر دارند و خواصِ از خواص هم برداشتي عميق‌تر و بيشتر. هر فهمي، يكي از آفاق معنا را نشان مي‌دهد و هر مرتبه از درك، در مرتبه خودش صحيح است، اما آنچه فهم انسان را ارتقا مي‌دهد، دو چيز است: يكي باز شدن افق درك باطني و نفسي كه حاصل عمل است و ديگري بازشدن افق درك آفاقي و نظري كه از علم حاصل مي‌شود: «سنريهم آياتنا في الآفاق و في انفسهم».5
علم طب از علومي است كه افق درك نظري انسان را باز مي‌كند و انسان را به فهم عميق‌تر روايات اهل‌بيت عليهم السلام قادر مي‌سازد؛ چون كليات علم طب، نوعي جهان‌بيني است و از اين‌رو، طبيب داراي بينشي خاص مي‌شود و چون اصول علم طب مورد امضاي اهل‌بيت عليهم السلام قرار گرفته، اين نوع بينش مي‌تواند شارح بسياري از روايات باشد. پس انسان آگاه به اين علم، به فهم عميق‌تري از ملاكات و مناطات و حكم موجود در روايات قادر است.
گذشته از اين، هزاران روايت طبي در مجامع روايي ما هست كه فقط در يك مجموعه 2056 روايت طبي جمع‌آوري شده كه به حتم، روايات اين باب؛‌ بيش از اين است. معلوم است كه فهم روايات طبي، براي كسي ميسّر است كه متخصص در اين رشته باشد. يادگيري علم طب ما را قادر بر فهم صحيح روايات مربوط به اين دانش مي‌كند و حتي مي‌توانيم با تدوين اين روايات، اصول طب و درمان را از آنها استخراج كنيم و به سؤالاتي كه در اين زمينه وجود دارد، پاسخ دهيم؛ شيوه‌اي كه شيخ مفيد و شيخ طوسي در علم فقه، در پيش‌گرفتند. همان گونه كه روايات فقهي، عام و خاص، و مطلق و مقيد دارد، روايات طبي نيز چنين است. جمع‌آوري اين روايات باعث مي‌شود تا با ديدن يك روايت، نتيجه نهايي گرفته نشود. در اينجا نيز اين متخصص در طب است كه مي‌تواند حكم طبي را از مجموعه روايات يك موضوع استنباط و استخراج كند؛ همان‌گونه كه فقيه احكام فقهي را از مجموعه روايات استنباط مي‌كند.
ادامه دارد... 

شنبه 28 دی 1392  7:38 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

عافيت و لذت حيات - ¨پي‌نوشت‌ها:

¨پي‌نوشت‌ها
------------------
1. علل الشرائع، ص99، حديث1؛ خصال، ص512، حديث3؛ بحارالانوار، ج10، ص205، حديث9.
2. همان، ج58، ص302، ح8، چاپ بيروت.
3. سفينة‌البحار، ماده يسر، ص732، حديث83.
4. تحف العقول، ص231؛ بحارالأنوار، ج78، ص235، حديث9.
5. سوره فصلت: 5

شنبه 28 دی 1392  7:39 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

در مكتب فيض

در مكتب فيض
نويسنده: حجت الاسلام جواد محدثي
صفحه 12 الي 14 نسخه چاپي

 


اشاره: سلسله‌اي نوراني از حقايق و حكمت‌ها را پيش رو داريم كه از افق انديشه و بيان دانشمندي والا و نام‌آور، به نام «فيض كاشاني» تابيده است.
يكي از بهترين تصنيفات اين عالم بزرگ، كتاب شريف الحقايق است كه در سال آخر عمر پربارش آن را نگاشته و متن زيبايي است كه بر محور احكام و اخلاقيات دور مي‌زند.
در آخرين صفحات اين كتاب نفيس، بخشي با عنوان «مصباح الأنظار» است كه نكات سازنده و آموزنده فراواني دارد و گفتگويي است ميان يك عالم بزرگ از عالمان امت محمدي صلي الله عليه و آله و سلم با يك طالب و مهمان حق‌جو، كه به خدمت او رسيده است.
آنچه در پي مي‌آيد، برگردانيدة اين متن سودمند است كه در چند قسمت، به شما تقديم مي‌گردد.
به اين اميد كه سودمند افتد و مقبول طبعتان قرار گيرد

شنبه 28 دی 1392  7:40 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨در جستجوي «راه»

¨در جستجوي «راه»
چنين آورده‌اند كه يكي از حقيقت‌جويان، بر عالمي از عالمان امّت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم وارد شد. وقتي چشمش به آن عالم افتاد، او را مردي يافت كه قيافه‌اش شبيه نامش نبود.
بر او سلام كرد. او نيز پاسخش داد.
مهمان در حضور او بسيار ايستاد. آن عالم نيز سكوتي طولاني پيش گرفت.
مهمان گفت: هر جوينده‌اي نيازي دارد.
عالم پاسخ داد: و هر سخني، پاسخي دارد.
مهمان گفت: راست گفتي؛ چرا كه خداوند فرموده است: اگر نمي‌دانيد، از دانايان بپرسيد «فاسئلوا أهل الذّكر إن كنتم لا تعلمون».1
آن عالم بزرگوار، دريافت كه خواستة او «دانش» است. از اين رو، به او گفت: دانش، درياي عميقي است.
- و براي گذر از هر دريا نيز، يك كشتي لازم است تا فرد، به كمك آن به ساحل نجات برسد.
- كشتي درياي علوم چيست؟
- شناخت و معرفت.
- آيا شناخت و معرفت. تنها اسم است يا آداب و رسوم است؟
- بلكه هم اسم است، هم رسم و عمل.
- رسم معرفت چيست؟
- راه و رسم شناخت، آن است كه خود و خدايت را، دين و دنيا و آخرتت را نيكو بشناسي. هر گاه اينها را خوب شناختي، ديگر نيازي به ديگري نداري

شنبه 28 دی 1392  7:41 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨خود شناسي

¨خود شناسي
آن عالم، از مهمان تازه‌وارد خود پرسيد: نفس خويش را چگونه مي‌شناسي؟
- پديده‌اي است ناتوان و نيازمندي است عاجز، كه مي‌كوشد تا پروردگارش را مطيع باشد. آن را به خوف وامي‌دارم، تا بيم او را ببينم، تا در روي زمين، آزارها را تحمّل كند و بر دوش بكشد. و آن را وامي‌دارم تا در پي چيزي رود كه نجات او در آن است. از اين‌رو، نفس خود را از دروغ به راستي، برمي‌گردانم، و از طمع و آز، به پرهيزكاري فرامي‌خوانم، و از شكّ به يقين دعوتش مي‌كنم، و از شرك به اخلاص. مي‌كوشم تا او را از محبوب‌هاي دنيايي جدا كنم و او را در فقر و نياز، قوّت قلب بخشم و با خالق پيوند دهم، تا در آخرت، به كرامت الهي برسد.
 
 
دوشنبه 30 دی 1392  8:24 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨خداشناسي

¨خداشناسي
آن عالم امّت كه پاسخي دقيق از آن مهمان جوياي معرفت شنيد، باز هم سؤال خود را ادامه داد، تا دنياي درون مهمان را بهتر و روشن‌تر بشناسد.
پرسيد: خدايت را چگونه مي‌شناسي؟
گفت: پروردگارم را به صفاتي مي‌شناسم كه خود، خويشتن را آن‌گونه شناسانده است، يعني به وحدانيّت. خود را به هيچ يك از آفريده‌ها و مخلوقاتش تشبيه نمي‌كنم. او همسان كسي نيست. او هرگز حدّ و مرز و صفتي ندارد. او خود، آفريدگار هر صفت و همة موصوفات است.
 
 
دوشنبه 30 دی 1392  8:25 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨دين‌شناسي

¨دين‌شناسي
عالم امت، از مهمان عارف پرسيد:
دينت را چگونه مي‌شناسي؟
پاسخ داد: دينم را با شريعتي مي‌شناسم كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آن را پايه نهاد و با آيات محكم و روشن قرآن و با گواهي آشكار خردها استوار ساخت.
«شهادت عقول» نيز سه‌گونه است و باور و راهش روشن است: جوينده‌اش سود مي‌برد، دليل آن درخشان است و عقل دانايان، گواه صدق آن است.
صاحبان علم در اين راه، دستگير و هادي مايند و راه‌هاي كج و نادرست را به روي ما مي‌بندند و دين را روشن و بي‌انحراف به ما باز مي‌گويند، اصل و فرع آن را تبيين مي‌كنند و از فريب و خيانت دوري مي‌گزينند. اينها نشانه‌هاي راهنمايان بصير است. بنيان آيين را استوار و افراشته مي‌دارند، قدرت دين را بزرگ مي‌شمارند، برهان آن را در انديشه‌ها جايگزين و مستقّر مي‌سازند. پس از آنان، ديگر كسي حرفي براي گفتن ندارد. اين نشانه‌ها، نشانه‌هاي راهنمايان بصير است. ره‌جويان نيز، جز راه آنان راهي نمي‌يابند و خردمندان، جز به شيوه و مذهبشان، رغبت و علاقه نشان نمي‌دهند

دوشنبه 30 دی 1392  8:25 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨شناخت دنيا و آخرت

¨شناخت دنيا و آخرت
عالم، از مهمان خويش پرسيد: دنياي خود را چگونه شناختي؟ و چنين پاسخ شنيد:
دنيا را اين‌گونه شناخته‌ام كه پايان‌پذير و دگرگون‌شونده است، نيرنگ باز و خواركننده است، دنيا را چنين ديدم كه جوياي خودش را فريب مي‌دهد.
دنيا، دنيادار را مي‌كُشد، جمع‌ها را متفرق و پريشان مي‌سازد، ساخته‌ها را تغيير مي‌دهد. چنين شناخته‌ام كه دنيا، با من نيز همان‌گونه رفتار خواهد كرد كه با گذشتگان و پيشينيان كرد. اين سنّت و روش ديرين دنياست.
امّا آخرت؛ سرايي است جاودان كه در آن "حساب و عقاب" و "كيفر و پاداش" است. روزي فراخواهد رسيد و هرگز پايان ندارد. گروهي در آخرت، بهشتي‌اند. گروهي هم دوزخي.
بهشتيان، جوان‌اند و پير نمي‌شوند، توانگرند و فقير نمي‌گردند، توانايند و عاجز نمي‌شوند، عزّت بي‌ذلّت دارند و حيات بي‌مرگ. در سراي جاودان از شادي‌ها، قصرها، حوري‌ها، نهرهاي جاري و نعمت‌هاي بي‌شمار بهشتي، تا هميشه و ابد بهره‌مند و برخوردارند!
امّا «دوزخيان»؛ باري سنگين دارند و در جايگاهي در عذاب ابدي‌اند. گريه، ناله، گرفتاري، رنج و اندوه، تلخابه‌هاي جهنّمي، بادهاي مسموم، جامه‌هاي آتشين، شعله‌هاي سوزان و ذلّت و خفّت و خواري هميشه همراه آنان است و در حسرت و نگراني با خشم و قهر الهي به سر مي‌برند...
عالم دوباره لب به سخن گشود و گفت: آنكه به اين دو عاقبت و فرجام و اين دو جايگاه ابدي (بهشت و دوزخ) وعده داده شده چه رفتاري خواهد داشت؟
مهمان گفت: انسان عاقبت‌انديش، وقتي اين دو فرجام را مي‌داند، ميان ترس و اميد به سرمي‌برد. بيم دارد كه مبادا از اهل بهشت و نعمت‌هايش نباشد! آن‌گاه حسرت و اندوه مي‌خورد و اشك‌هايش جاري مي‌شود و پشيمان مي‌شود، دل به اطاعت پروردگارش مي‌نهد و سر از اطاعت «هواي نفس» برمي‌تابد. دنيا را وامي‌گذارد و در پي آخرت مي‌افتد و به يقين مي‌داند كه سرانجام كار، به سوي خداوند است (الي الله المصير).
چون سخن بدينجا رسيد، آن عالم والاقدر، دانست كه مهمانش هوشمند و ژرف‌نگر و خوش‌فهم و تيزبين است، نيكو مي‌نگرد و خوب تشخيص مي‌دهد.
از اين‌رو، مشتاق شد كه او را بيشتر بشناسد و از خواسته اصلي‌اش سردرآورد.
از او پرسيد:
-تو از كجايي؟
ادامه اين گفتگوي صاحب‌دلانه را در شماره بعد بخوانيد.
 
 
دوشنبه 30 دی 1392  8:26 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

با كاروان ندامت

با كاروان ندامت
نويسنده: علي محمد محمدي
صفحه 15 نسخه چاپي
لحظاتي پر از نور، پر از صداقت و تبرك، از راه مي‌رسد. صدايش مي‌كنم. آن را در آغوش مي‌گيرم. لحظاتي پر از گفتاري پاك كه خود را سراسر مديون او مي‌بينم. پروردگارا، دستانم را بگير كه مرا ياراي پريدن با كوله‌باري از نداري نيست. خدايا، آمدم تا بار ديگر گذشته خويش را ويرايش كنم، خود را بازبيني و بازخواني كنم و در اين خلوتكده خود را مرور كنم.
«بارخدايا، گناهان، زبانم را بند آورده و از گفتار بازم داشته است و ياراي سخن ندارم كه عُذري آورم و دليلي برايت گفته باشم. تو خود داني كه من اسير اعمال خودم و سرگردان خطاي خود و مسافري درمانده و از همه جا بريده‌ام».
ره توشه‌ام فقط آه است و نداري، اما نام تو آرامش دلم است. كوله‌باري از ندامت را بر دوش مي‌كشم. سال‌ها نفس‌گير از پي هم رفته‌اند و كاروان ندامت و بي‌چيزي و سرگرداني هنوز در سفر است و هنوز وامانده و هنوز....
خداوندا، با كدام جرئت با تو سر ستيز برداشتم، اسير نفس سركش شدم و خود را از تو دور كردم. ديگر دلم تو را نفهميد و ديگر نيامدن فرشتگانت را احساس نكرد. «خدايا، تو خود دانايي و مي‌داني كه چطور لغزيدم و به رو افتادم. پس رحمتت را بر من نازل كن و به حلم و كرم خود بر جهل من ببخشاي و به احسان خود بدكرداري‌ام را عفونما».
برگرفته از دعاي پنجاه و سوم صحيفه سجاديه 
 
 
دوشنبه 30 دی 1392  8:26 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها