0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره هفتم

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره هفتم

عرفان در قرآن
نويسنده: محمد جواد رودگر
صفحه 6 الي 11 نسخه چاپي نشريه خلق شماره 7
¨مقدمه


يكي از پرسش‌هاي كليدي و بنيادين كه همواره پيش روي عرفان‌پژوهان و حتّي مشتاقان سير و سلوك عرفاني كه بيشتر دلداده ساحت عملي عرفان بودند، وجود داشته است، اين است كه آيا عرفان، در قرآن و آموزه‌ها و گزاره‌هاي و حياتي ريشه دارد يا نه؟ به بيان ديگر، عرفان اسلامي، اسلامي است يا به تدريج، اسلامي شده است؟ يعني نا‌آشنا و بيگانه‌اي بود كه آشنا و يگانه شد؟ و به زبان ديگر آيا عرفان اسلامي داريم يا عرفان مسلمانان؟ آيا عرفان در متن اسلام وجود داشت يا در حاشيه بود و با بازسازي‌ها و اصلاحاتي، آرام آرام وارد متن شد؟
اين سؤالات، دغدغه ديرينه و تاريخي عرفان‌شناسان و عرفان‌پژوهان بوده كه البته با رويكردها و رهيافت‌هاي متفاوت، پاسخ‌هاي گوناگون و حتّي متهافت نيز پيدا كرده است؛ به گونه‌اي كه برخي به نظرية اين‌هماني يا عينيّت اسلام و عرفان معتقد شدند كه حداقل دو پيامد داشت: الف. هر چه عارفان در حوزه‌هاي عرفان نظري و عملي گفتند، عين اسلام است و هيچ تضاد، تعارض و خبط و خطايي در نسبت عرفان با اسلام وجود ندارد. ب.‌اسلام، به عرفان تحديد شد و به تعبير امروزين، تحويل‌گرايانه و فروكاهشانه اسلام را محدود به عرفان كردند و ابعاد و ساحت‌هاي ديگر اسلام را نديدند و همة آيات قرآن و احاديث را با تفسير و تأويل به بعد عرفاني و باطن‌گرايي، محدود و منحصر ساختند.
برخي نيز بر اين نظريه پافشردند كه نسبت اسلام با عرفان غيريّت و اين نه آني است كه اين نظريه، خود لوازمي معرفتي داشت؛ همچون: 1. اسلام، تُهي از عرفان است و به سطح و قشر پرداخته و از عمق و لايه‌هاي باطني محروم است؛ يعني دين عوامان و عالمان قشري است. 2. عرفان، دانشي است بيگانه و وارداتي كه در اثر گسترش جغرافياي سياسي اسلام و تعامل با ملل و فرهنگ‌هاي ديگر در صدر اسلام ? به خصوص قرن دوم‌? با نهضت ترجمه وارد فرهنگ و تمدن اسلامي شد؛ يعني عرفان اسلامي نداشتيم و عرفان، به تدريج اسلامي شد و آن هم با انگيزه‌ها و انديشه‌هاي مختلف، اعم از معرفت‌شناختي، روانشناختي و جامعه‌شناختي و تاريخي - سياسي.
در برابر دو نظريه افراطي و تفريطي، نظريه اعتدال‌گرايان مطرح شد كه عرفان، اسلامي است؛ هويت و شناسنامه‌ايي كاملاً اسلامي دارد؛ عرفان در دامن فرهنگ اسلام‌، زاده شد و رشد يافت؛ ولي در اثر تبادل و تعامل با فرهنگ و تمدن ديگران، هم از آنها متأثر شد و هم بر آنان مؤثر گشت. البته در سير تطوري و تكاملي‌اش ? به ويژه پس از قرن نهم? با بدعت‌ها، تحريف و انحراف‌هاي مختلف چه در بُعد علمي و چه در عملي همراه شد كه بيشتر به تصوف و صوفي موصوف و موسوم است. در نظريه سوم اوّلا،ً اصالت عرفان اسلامي يا اسلامي بودن عرفان پذيرفته شد و ثانياً، نه عرفان، عين اسلام تلّقي شد و نه غير آن قلمداد شد؛ بلكه در عين حال كه داراي هويت اسلامي و اصالت و استقلال است، از عرفان‌هاي شرقي و غربي نيز تأثير پذيرفته و گرفتار گرداب بدعت‌ها و عوام زدگي‌ها و تحريف‌ها و انحراف‌ها نيز گشته است. نه اسلام، به عرفان و تأويل به آموزه‌هاي عرفان محض و محدود تحويل گشت و نه عرفان بيگانه‌اي تلقّي شد كه به تدريج، اسلاميزه شود و يگانه تلقي گردد.
در نوشتار حاضر، درصدد پژوهش دربارة نظريه‌هاي ياد شده نيستيم؛ ولي با عطف توجه به نظرية سوم و البته با نگاه و نگره‌اي كه تاريخ‌نگرانه نيست، به رابطه عرفان و قرآن اهتمام داريم، به معنايي كه مستقل از ديدگاه‌هاي مطرح شده است؛ زيرا معتقديم اوّلاً، بايسته است عرفانِ اسلامي را از عرفانِ معهود تاريخي يا مسلمين كه خود معرفتي از معارف ديني و قرائتي از قرائت‌ها دربارة «دين» و آموزه‌هاي ديني است، تفكيك كنيم و ثانياً، بدون پيش‌فرض‌ها و پيش‌داوري‌ها، مستقيم و مستقل به سراغ «متن» يعني قرآن كريم و سنّت و سيرة معصومان‌عليهم السلام برويم، تا عرفان را هم در جنبة نظري - علمي و هم در جنبة علمي - عيني نظاره كنيم و عرفانِ قرآني ? عترتي، عرفان و‌حياني عرفان كتاب و سنّت، عرفان نبوت و امامت يا عرفان ناب اسلامي را كه از هر اعوجاج و كژي يا انحراف و تحريفي منزّه است و از كاستي‌ها و خلأهاي عرفانِ مصطلح نيز رنج نمي‌برد، مطرح كنيم تا گامي به سوي عرفان قرآني - ولايي برداريم.
در شماره گذشته به شواهد عرفان در قرآن پرداختيم مباني عرفان اسلامي را نيز يادآور شديم و در اين شماره به مؤلفه‌هاي عملي عرفان اسلامي خواهيم پرداخت

شنبه 28 دی 1392  3:52 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

شاخصه‌هاي عملي عرفان اسلامي

شاخصه‌هاي عملي عرفان اسلامي
اول. تزكيه نفس و طهارت درون: قرآن كريم، راه رستگاري و صراط فلاح و فوز انسان را در مسير شدن و تزكيه نفس معرفي مي‌كند: «و نفس ما سوّيها، فالمهما فجورها و تقويها، قد افلح من زكيها، و قد خاب من دسّيها؛ و به جان آدمي و آن كس كه آن را منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شرّ و خيرش) را به او الهام كرده است، كه هر كس خود را پاك كرده رستگار شده، و آنكه خود را با گناه آلوده ساخته محروم گشته!»[1] و تزكيه نفس، از سلوك اخلاقي تا سلوك عرفاني، و همه مراتب اكتساب فضايل و مراحل مقامات معنوي و فتوحات غيبي را شامل مي‌شود. سالك نمي‌تواند بدون طيّ سلوك اخلاقي و آراستگي به فضايل و پيراستگي از رذايل، قدم در وادي سلوك عرفاني بگذارد كه گفته‌اند: «طفره، محال است». به تعبير علامه جعفريرحمه‌الله ، «بدون تخلّق به اخلاق فاضله كه مقدمه اخلاق الله است و جهش پيش از گرديدن اخلاقي به گرديدن عرفاني، بلوغ زودرس و نابهنگام است كه رهاوردش، سقوط و هبوط است، نه عروج و صعود».[2]
پس بايسته است تزكيه نفس با تزكيه عقل و تصفيه نفس در عرفان قرآني توأم شوند كه معنويتِ اخلاقي و عقلانيت و فدا و فنا شدن، لوازم ذاتي و جدا‌ناپذير عرفان عملي هستند.
سلوك الي الله، سرمايه و زاد و توشه مي‌طلبد كه تنها با تزكيه و تقواي نفس، حاصل شدني است. تزكيه نفس، تعالي وجود و توسعه پايدار در هستي انسان ايجاد مي‌كند و صيرورت انسان به سوي خداست و به «اليه المصير»[3] و «ألا إلي الله تصير الامور»[4] معناي دقيق و عميق مي‌بخشد. در روايتي آمده است پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله هنگام قرائت آيه «قد افلح من زكيها» توقف كردند و فرمودند: «خدايا! به نفس من تقوايش را عطا كن»[5] كه تزكيه و توحيد، به هم گره خورده‌اند. اميرمؤمنان عليعليه‌السلام چه زيبا فرمودند:
«طهروا انفسكم من دنس الشهوات تدركوا رفيع الدرجات».[6] لذا مؤلفه اوليه و دائمي سلوك عرفاني، تزكيه نفس است.
دوم. سير دروني و باطني: از ديدگاه قرآن، صائر الي الله و سالك الي الله بر اساس آيه «يا ايها الذين امنوا عليكم انفسكم لايضركّم من ضل اذا اهتديتم...»[7] از درون و خود حقيقي به سوي خدا سير مي‌كند و نفس و جان سالك، سرّ و بستر حركت است و سلوك اليه در جان سالك قابل شهود است، به شرط آنكه سالك، بيداردل و بينادل باشد كه فرمود: «واعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه».[8] يكي از آموزه‌هاي «عليكم انفسكم»، خودآگاهي، خوديابي و حركت از خود به سوي خداست. لذا به سه اصل محوري محتاج است:
محور اول: معرفت نفس (خودشناسي، خودآگاهي)؛
محور دوم: مراقبت نفس (خودباني، خودنگهداري)؛
محور سوم: محاسبت نفس (خود نقدي، نظارت دائمي بر نفس)، همه اين حقايق و معارف رفيع، از آيه «يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدّمت لغدٍ واتقوا الله ان الله خبيرٌ بما تعلمون» [9] قابل درك و استخراج است.
پس درك و درد خود داشتن، اگر در صراط الهي باشد، همان درك و درد خداست و بايسته و شايسته است انسان با درك همه‌جانبه خويشتن و فطرت توحيدي، از خودهاي پنداري و وهمي رها شود و به خود رحماني و ملكوتي‌اش راه يابد و وصل به اصل خويش و بازگشت به خويشتن را سر لوحه سير و سلوك الي الله قرار دهد.
سوم. عبوديت الهي: در عرفان قرآن، رسيدن به مقام «عبد» يا «عبدالله شدن» اصالت دارد، نه كشف و كرامات و خوارق عادات يا بازارگرمي و مريد سازي و نه حتّي براي رهيدن از جهنّم و رسيدن به بهشت؛ بلكه بايد از سر عبوديت و عشق به سير و سلوك بپردازد كه بزرگ‌ترين عارفان الهي، موصوف به بهترين صفت‌اند كه همان «عبوديت»، است: «سبحان الذي اسري بعبده ليلاً من السمجد الحرام الي المسجد الاقصي الذي باركنا حوله»[10] يا «فأوحي إلي عبده ما أوحي»[11] يا شهادت به عبوديت و سپس رسالت خاتم انبياي الهي: «و اشهد ان محمداً عبده و رسوله» و اين‌كه امير‌المؤمنينعليه‌السلام در دعاي كميل مي‌فرمايد: «الهي انا عبدك الضعيف الذليل». اين همه دلالت بر اين دارند كه سالك، بايد عبدالله و عندالله شود پس مي‌توان گفت گفتمان حاكم و مسلّط بر سير و سلوك الي الله «عبوديت» است؛ عبوديتي كه از رهگذر آگاهي، آزادي، انتخابگري، عبادت و عمل صالح مي‌شود. به تعبير مرحوم علامه جعفري : «اساسي‌ترين شرط وصول و برتري نمايد. آفت مهلك حركت عرفاني همين است و بس».[12] چنان‌كه ابن سينا نيز نيك تفطّن به اين معنا داشته و حتي عرفان براي عرفان خواستن‌ را نوعي شرك و دوگانه‌پرستي شمرده است: «من اثر العرفان للعرفان فقد قال *** و وجد العرفان كانّه لايجده بل يجلا المعروف به فقد خاص لُجّة الوصول»؛[13] چرا كه عارف، بايد از عرفان خويش نيز عبور كند و عرفان و عارفي نماند؛ بلكه هر چه مي‌ماند، «معروف» باشد و بس.
اگر عبوديت در عرفان اصالت يافت، بركات و ثمراتي دارد كه عبارت‌اند از:
1. علم لدني و معرفت افاضي: «فوجدا عبداً من عبادنا و آتيناه رحمة من عندنا و علّمناه من لدّنا علماً». [14]
2. قرار گرفتن در بهشت ديدار دوست: «فادخلني في عبادي و ادخلني جنتي».[15]
3. رهايي از وساوس شيطاني و تلبيسات ابليسي: «… الّا عبادك منهم المخلصين». [16]
4. سير و عروج به عوالم برتر: «سبحان الذي اسري بعبده ليلاً…»[17]
5. يقين‌زايي و يقين‌يابي: «واعبد ربك حتّي ياتيك اليقين».[18]
6. ربوبيت و خداوندگاري يا ولايت الهي: «العبودية جوهره كنهها الربوبيه». [19]
به تعبير آيت الله جوادي آملي: «عبادت سه ركن دارد: معبود، عابد و عمل عبادي. ركن اصيل از اين اركان سه‌گانه، «معبود» است. عابد، اگر هم خود را ديد و هم عبادت و هم معبود را، گرفتار «تثليث» است و از توحيد ناب كه مقام فناي محض است، بهره‌اي نبرده. و اگر عبادت و معبود را ديد و خود را نديد، گرفتار «ثنويت» و دوگرايي است و به مرحله فنا نايل نيامده است، و در هر صورت، موحّد ناب وفايي نيست؛ ولي اگر خود و عبادت خود را نديد و تنها معبود را مشاهده كرد، فاني و موحد ناب ا ست».[20]
البته معرفت و محبت سالك به خدا و معبود و محبوب، نقش محوري در رسيدن به مقام عبوديت دارد، تا توحيد عبودي و عبوديت را فرا چنگ آورد. بنابراين چنان‌كه قرآن فرمود: «ذلكم الله ربكم لا اله الا هو خالق كل شيء فاعبدوه و هو علي كل شيء وكيل»،[21] عبوديت محور سير و سلوك است تا به كرامت و عزّت و حريّت نفس رسيم و روح عبوديت را كه «شهود معبود» است، تجربه كنيم.
چهارم. ياد خدا: «رجال لاتلهيهم تجارة ولابيع عن ذكر الله»[22] ياد خدا، حقيقت سلوك الي الله است. حتي نماز كه نور چشم پيامبرصلي‌الله‌عليه‌و‌آله و نشانه اسلام و ستون دين است، اصالتِ آن در ياد خداست: «اقم الصلوة لذكري».[23] ذكر همان ياد قلبي و وجودي است. ذكرهاي لفظي نيز يا بايد مقدمه ذكر قلبي باشد يا نشانه و تجلّي آن قرار گيرد. ذكر خدا، توسعه در تعبير و تفسير از حيث معنايي - مفهومي و توسعه در قلمرو و گستره از حيث عين و مصداقي دارد. بنابر احاديث و روايات، براي ذكر خدا، حدّي هم وجود ندارد. امام صادقعليه‌السلام فرمودند: «ما من شيء إلّا و له حدّ ينتهي اليه إلّا الذكر فليس له حدّ ينتهي إليه...».[24]
علامه طباطباييرحمه‌الله در تفسير آيه مطلع بحث مي‌فرمايد:
«چون «رجال لاتلهيهم تجارة ...» مقابل «و اقام الصلوة و ايتاء الزكّوه» قرار گرفته - در حالي كه نماز، از مصاديق ذكر خدا محسوب مي‌شود - بيانگر اين نكته است كه ذكر الله، قلبي است كه مقابل فراموشي و غفلت از ياد خداست و مراد از آن، ذكر علمي و مراد از نماز و زكات، ذكر عملي است».[25]
و اما آيه اي كه از ياد خدا در همه احوال و شرايط سخن مي‌گويد و گوياي منطق منحصر به فرد قرآن در برابر خيلي از عرفان‌هاست،[26] نكاتي را دربردارد:
1. عرفان اسلامي و قرآني، فراجنسيتي و فراطبقاتي است. كلمة «رجال» مقابل زن‌ها نيست؛ بلكه الغاي خصوصيت شده است. علاوه‌ بر اين كه عنايت به مردان خدا و اولياي الهي دارد.[27] پس عرفان مبتني بر «ياد خدا» مرد و زن نمي‌شناسد و راهش به روي همگان باز است؛ چنان‌كه فرمود: «من عمل صالحاً من ذكر او انثي فهو مؤمن فلنحييّنه حياة طيّبه...».[28]
2. مردان خدا و اولياي الله، به گونه‌اي شخصيتشان را در سير و سلوك شكل داده‌اند كه هيچ چيز، مانع آنها از ياد خدا نمي‌شود و نسيان و غفلت از ياد خدا هرگز به سراغ آنها نمي‌آيد؛ بلكه در حضور دائمي و مراقبت تامّ، به سر مي‌برند.
3. مردان الهي و عارفان قرآني، مردان انزوا و عزلت و سالك درون‌گراي محض نيستند؛ بلكه سلوك و سياست، عرفان و عقلانيت و عدالت، ذكر و فكر، تعقل و تعبّد، سير الي الله در دل تجارت و بازرگاني، ياد خدا در مزرعه، مغازه، منزل، حوزه و دانشگاه و همة زمان‌ها و زمين‌ها را از ياد نمي‌برند: «يا ايها الذين امنوا إذا لقيتم فئةً فاثبتوا و اذكروا الله كثيراً لعلكم تفلحون»[29] كه واو در عبارت «واذكروا الله» عطف است، نه استيناف، تا نشان دهد جهاد و ياد خدا، جمع‌شدني هستند. علاوه اين‌كه جهاد هم اگر براي خدا باشد، مصداق ياد خدا است؛ چنانكه نماز، اگر براي خدا باشد، ياد خدا است كه اين‌ها ذكر عملي‌اند؛ مانند همه دستورات الهي در حوزه وجوب و حرمت يا بايدها و نبايدهاي شرعي؛ زيرا ترك حرام، ياد خدا است و انجام واجب نيز ياد خداست يا ايها الذين امنوا اذكروا الله ذكراً كثيراً و سبحّوه بكرة و اصيلاً[30] مي‌فهماند كه ياد خدا، قيد زمان و مكان، كار و كسب، صنف و طبقه و... ندارد. اين، از منطق بسيار قوي و غنّي عرفان قرآني است.
پنجم. شريعت‌گرايي: عرفان قرآني، بر اساس شريعت حقه محمديهصلي‌الله‌عليه‌وآله از حدوث تا بقا شكل مي‌گيرد. در هيچ مرحله‌اي، احكام الهي و دستورالعمل‌هاي شرعي براي سالك تعطيل نمي‌شود. سقوط تكليف در عرفانِ وحياني، معنا و مبناي ديني و عقلاني ندارد. به تعبير علامه طباطباييرحمه‌الله : «ان حظ كل امريٌ من الكمال بمقدار متابعة الشرع». [31] پس خط قرمز عرفان قرآني، شرع است. البته شريعت، داراي «آداب، اسرار، ظاهر و باطن است و براي همه مراتب سلوكي و مراحل عرفاني دستورالعمل دارد و در هيچ مرحله‌اي سالك را معطل نمي‌گذارد و به حيرت دچار نمي‌كند. ناگفته نماند كه سالك، يا بايد مجتهد و اسلام‌شناس باشد يا تحت تعليم و تربيت عرفاني عالمي خبير و بصير قرار گيرد، تا دچار خبط و خطا و انحراف نشود و به نام شهود، از شريعت باز نماند. به تعبير حضرت عليعليه‌السلام: «الشريعة رياضة النفس».[32] عمل به شريعت محمديصلي‌الله‌عليه‌وآله كشتن نفس و ميراندن تدريجي مشتهيات نفساني و رسيدن به مرگ اختياري و مقام فناي في الله است. شريعت، همه شبانه‌روز سالك را پر مي‌كند و رياضت تدريجي، مداوم و مستمر و ثمربخش و نتيجه‌دهنده است. به تعبير مرحوم آيت الله شاه‌آبادي استاد عرفان حضرت امام خمينيرحمه‌الله: «طريق وصول به حقيقت، شريعت است»[33] و به تعبير خود امام خمينيرحمه‌الله: «نماز سالك تا در مقام سير و سلوك است و قبل از وصول، براق عروج و رفرف وصول است و پس از وصول، نمازش نقشه تجليّات و صورت مشاهدات جمال محبوب است».[34] به تعبير علامه جوادي آملي حتي در آية: «واعبد ربك حتي ياتيك اليقين»[35] تغديه است، نه تحديد؛ يعني فايده عبادت، يقين است، نه حد آن، و عبادت، هرگز از انسان ساقط نمي‌شود...[36]
ششم. ولايت‌گرايي: عرفان قرآني، فقط با محوريت انسان كامل معصوم در حوزه نبوت و امامت تحقق‌پذيراست. محبت و ولايت آنها به اين معنا است كه هم عرفان و عشق به آن ذوات نوري و هم اطاعت و تبعيت از آنها، ضامن سير و سلوك به سوي خدا خواهند بود؛ چه اين‌كه صراط مستقيم عيني و كلمه تامة الهي و وجه الله حقيقي آنها هستند كه مظاهر اسماي جمال و جلال حق به شمار مي‌روند و... عرفان ولايي، عرفان صائب، صادق و صالح است و لاغير، و ويژگي‌ها و رهاوردهايي سلوكي به دنبال دارد كه برخي از آنها عبارت‌اند از:
1. حيات حقيقي و پايدار: «يا ايها الذين امنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لمّا يحييكم». [37]
2. محبوب خدا شدن: «قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله...». [38]
3. اطاعت‌پذيري از خداوند: «يا ايها الذين امنوا اطيعو الله و اطيعو الرسول و اولي الامر منكم». [39]
4. سلوك در صراط مستقيم الهي. امام سجادعليه‌السلام فرمود: «نحن ابواب الله و نحن صراط المستقيم».[40]
5. عرفان و عبوديت الهي: «بنا عرف الله و بنا عبد الله اولانا ما عرف الله». [41]
و...
هفتم. زندگي‌سازي: عرفان قرآن، ضد زندگي نيست؛ بلكه در متن زندگي حضور دارد و در چالش‌ها و درگيري‌هاي روزمره زندگي، مايه آرامش دل و ضامن حلّيّت و طيّب بودن آن خواهد شد؛ عرفاني است كه در عين حال كه در آن، زهد و عبادت و ياد خدا و راز و نياز موج مي‌زند، با امرار معاش، رابطه‌هاي انساني و پيوند اجتماعي منافات ندارد؛ بلكه داراي روابط چهارگانه كلي و كلان يعني: رابطة انسان با خدا، رابطة انسان با خود، رابطة انسان با جامعه و رابطة انسان با جهان است. عرفان، زندگي انسان را وارد مرحله الهي، توحيدي و معنوي مي‌كند و انسان، همه چيز را در زندگي‌اش از خدا دانسته، به شكر نعمت، عمل صالح، انفاق، انجام واجبات مالي و مادي با شرايطش، ترك حرام در زندگي - اعم از حرام‌هاي اخلاقي، شرعي و شأني - قرار مي‌دهد. بهترين نوع زندگي، از آنِ عارفان است، زيرا هيچ دلبستگي به دنيا و وابستگي به اعتبارات دنيايي ندارند و هميشه آماده عبور از دنيا هستند. از مواهب الهي نيز براي بندگي خدا و تحصيل رضاي الهي بهره مي‌جويند. بنابراين عرفان، نه تنها غفلت از زندگي، داشتن خانواده، بودن در جامعه، تلاش مادي و معنوي نيست، بلكه از متن زندگي غفلت‌زدايي مي‌كند و امور دنيايي را از حجاب شدن در مسير زندگي الهي باز مي‌دارد؛ چنان‌كه پيامبر اكرمصلي‌الله‌عليه‌وآله، امامان هدايت و نور و تربيت يافتگان آنها، بهترين زندگي و حيات طيّبه را داشتند. روح حاكم بر چنين زندگي‌اي، ياد خدا و آرامش و طمأنينه نفس و رهايي از هر تعلق و تعيّن است.
در عرفان قرآني يا عرفاني كه قرآن، فراروي انسان قرار مي‌دهد، مؤلفه‌هاي ديگري چون: عقلانيت و خردورزي، عدالت‌خواهي و عدالت‌گستري، اعتدال و ميانه‌روي، ايمان‌گرايي و عمل صالح، خلوص‌ورزي، مهرورزي و شفقت بر خلق خدا، درون‌گرايي و برون‌گرايي و از همه مهم‌تر، وظيفه‌شناسي و وظيفه‌گرايي نيز وجود دارد. براي هر كدام از اين مؤلفه‌ها، آيات قرآني، احاديث، نشانه‌هايي از سيره عملي معصومانعليهم‌السلام وجود دارد[42]
از سوي ديگر، سير و سلوك قرآني، شرايط و آدابي دارد كه برخي از آنها عبارت‌اند از: داشتن انگيزه الهي و اراده جدّي، بصيرت ديني و تفقّه اسلامي، روحيه شكر و شكيبايي، شرح صدر، قدرت بر تداوم و تمرين، تسلّط بر نفس و توجّه به عالم معنا و غيب، مراقبت نفس هميشگي، داشتن پير راه و مربّي كامل، دوستان سلوكي و معناگرا، طهارت روح و خيال، اهل تفكر و تعقل بودن.
همچنين عارفان قرآني، طبق مطالب پيش‌گفته، ويژگي‌هايي دارند كه خلاصه آن، چنين است:
- تنها براي خدا و تحصيل رضاي حق، گام برمي‌دارند و عمل مي‌كنند.
- دنياگريز و زاهدند؛ يعني هيچ رغبت، وابستگي و تعلّقي به دنيا و امور دنيايي ندارند.
- همواره به فكر انجام رسالتشان هستند و تنها از انجام وظيفة خدايي خود شاد هستند.
- با مردم، مهربان و دلسوزهستند؛ آنها يعني مردم‌گرايي در اوج قرار دارد و روحيه خداگرايي محض دارند.
- گناه گريزند (اعم از گناهان شرعي، عرفي، اخلاقي و عرفاني)
- در اوج قدرت، اهل گذشت و بخشش، انفاق و ايثار و فرونشاندن خشم و غضب‌اند و فقط براي خدا و اقامه حدود الهي غضب مي‌كنند و مهر و قهر آنان نيز رنگ و رايحة رحماني دارد.
- در امور عبادي و خير، اهل سرعت و سبقت هستند.
- بر زمان، مديريت دارند و با دنيا، رابطه استخدامي و تسخيري دارند. همه چيز را وسيله تقرب و كمال خويش قرار مي‌دهند.
- ديده بينا، بصير و عبرت‌آموز دارند.
- سخن و سكوتشان و جنگ و صلح آنها، براي خدا و در راه دين‌داري و عدالت‌ورزي است.
- اهل تدبر و توكل و خشيت الهي و توسل هستند.
- رابطه آنها با انسان‌هاي كامل كه خلفاي الهي و حجج خداوندند، هرگز قطع نمي‌شود؛ نه رابطه عقلي نه رابطه عاطفي و رابطه عرفاني و سلوكي آنها و بلكه هماره شاگرد قرآن و اهل بيتعليهم‌السلام هستند و شدن و گرديدن‌هاي آنها بر چنين مدار و محوري قرار گرفته است. پس عرفان اسلامي، اصالت قرآني و ريشه در آموزه‌هاي اهل بيتعليهم‌السلام دارد.
 
*************************************
پي‌نوشت‌ها
---------------
[1]. سوره شمس: 7 - 10.
[2] . ر.ك: ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج14، چ5، 1381 ش، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، ص59.
[3]. سوره مائده: 18؛ سوره شوري: 15؛ سوره تغابن: 3.
[4]. سوره شوري: 53.
[5]. ميزان الحكمه، ج5، ص2198، ح7614.
[6].
[7]. سوره مائده: 105.
[8]. سوره انفال: 64.
[9]. سوره حصر: 18.
[10]. سوره اسراء: 1.
[11]. سوره نجم: 10.
[12]. عرفان اسلامي، ص58، ششم، تنظيم نشر و آثار علامه جعفري.
[13]. الاشارات و التبيهات، ج3، نمط نهم، تنبيه چهارم.
[14]. سوره كهف: 65.
[15]. سوره فجر: 29 - 30.
[16]. سوره قصص: 83.
[17]. سوره اسراء: 1.
[18]. سوره حجر: 99.
[19]. مصباح الشريعه، ص7.
[20]. تفسير تسنيم، ج1، چ دوم، 1379ش، اسراء، قم، ص424.
[21]. انعام: 102.
[22]. سوره نور: 37.
[23]. سوره نحل: 97.
[24]. اصول كافي، في كتاب الدعاء، باب الذكر الله عزوجل كثيراً، ح1.
[25]. تفسير الميزان، ج15، ص177.
[26]. مجموعه آثار مرتضي مطهري، ج26، چ1، 1387، انتشارات صدرا، تهران، ص477.
[27] . همان، ص426.
[28]. سوره نحل: 97.
[29]. سوره انفال: 42.
[30]. سوره احزاب: 41.
[31]. رسالة الولايه، فصل چهارم.
[32]. شرح الغدير و الدرر،‌ج1، ص145.
[33]. اشارات المعارف، ص144.
[34]. سرّ الصلوة، ص10-11.
[35]. سوره حجر: 99.
[36]. تفسير موضوعي قرآن مجيد، ج11، ص138.
[37]. سوره انفال: 2-4؛ ر.ك: تفسير الميزان، ج9، ص78.
[38]. سوره آل عمران: 31.
[39]. سوره نساء: 59.
[40]. تفسير نور الثقلين، ج1، ص22.
[41]. اصول كافي، ج1، ص144.
42. براي تحقيق و تدقيق بيشتر از باب نمونه مي‌توان به آيات 1-10 سوره مؤمنون، 63-72 فرقان، 29 فتح، 118 توبه و.. خطبه‌هاي 87، 210 و 213 نهج البلاغه مراجعه كرد

 

شنبه 28 دی 1392  3:53 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

شاخصه‌هاي عملي عرفان اسلامي - نتيجه:

نتيجه:
1. قرآن، كتاب جامع، جاودان و جهان‌شمول الهي است كه براي پاسخ‌گويي به نيازهاي همه جانبه انسان در مسير هدايت و صراط سعادت، از عرفان به خدا، توحيد و عبوديت الهي، معنويت، روحانيت، تزكيه و تقوا سخن به ميان آورده و توصيف‌ها و توصيه‌هاي عرفاني‌اش در بُعد علمي و عملي نيز اعجازآميز است و كمال و تماميت و جامعيت قرآن و خاتميت پيامبر اسلامصلي‌الله‌عليه‌وآله ، اقتضا مي‌كند كه عرفان نيز دراوج خويش مطرح شده باشد. پس مي‌توان گفت قرآن، كتاب عرفان و عارفان است.
2. انسان كامل. معصوم اصلي پيران و معلمان اين طريق معنوي‌اند.
3. قرآن، كنار احاديث و ادعيه، سرچشمه‌هاي زلال معرفت و معنويت‌ يا سير و سلوك عقلي و قلبي خواهد بود.
4. بستر و مسير سير و سلوك در قرآن نفس انسان آن هم بر اساس معرفت شهودي نفس و طريق عملي نفس خواهند بود.
5. هدف عارف در قرآن، لقاء الله، رضوان الهي و توحيد است.
6. عبوديت و ولايت الهيّه، سرمايه اصلي سير و سلوك به شمار مي‌روند.
7. مراقبت نفس، بذر سير و سلوك قرآني و كليد كمال معنوي و ارتقاي وجودي است.
8. عرفان قرآني، از جامعيت يا همه‌جانبه‌نگري، فطرت‌پذيري و عقلانيت برخوردار است.
9. اعتدال نشانه اصلي سير و سلوك عرفان در قرآن است.
10. عارف قرآني، هميشه و همه جا به ياد خداست و زندگي‌اش بر اين اساس شكل گرفته است.
11. وظيفه‌گرايي و مسئوليت‌شناسي و درك درد ديني، از ويژگي‌هاي اساسي عارف قرآني است.
12. عرفان در قرآن از خدا به سوي خدا، براي خدا و به ياري خدا آغاز مي‌شود و به انجام مي‌رسد.
13. فطرت الهي - توحيدي انسان مبناي عرفان از ديدگاه قرآن است؛ لذا آرامش پايدار دارد.
14. عارف قرآني، بينش، گرايش، دانش، ارزش، كنش و واكنش‌هاي الهي و توحيدي و مبتني بر سنت و سيرة اهل بيت عصمت و طهارتعليهم‌السلام دارد ولاغير.
 
 
شنبه 28 دی 1392  3:54 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

الفباي طلبگي

الفباي طلبگي
نويسنده: جواد محدثي
صفحه 12 الي 13 نسخه چاپي نشريه خلق شماره 7
 
هر كه «الفباي طلبگي» را نداند، دچار جهل مركب مي‌شود.
و هر كه با زير و زبر «آيات علم» و «سوره‌هاي معرفت» بيگانه باشد، قرائتش غلط خواهد شد.
پس باب اول كتاب حوزه، آموختن اين الفبا و آشنايي با حركات و سكنات اين فرهنگ است، تا «طلبه» از «طلبه‌نما» متمايز شود.
طلّاب واقعي كه مطلوب خلق و محبوب خالقند، آنانند كه در مدرسة دين، ابجد يقين مي‌خوانند و در مدرس عترت، الفباي عزّت مي‌آموزند و در مكتب قرآن، مشقِ عرفان مي‌نويسند.
زندگيشان عطف به مبدأ است و وصل به معاد.
با نفي خود اثبات خدا مي‌كنند و غرور را از نفس خويش جدا.
در محرمات، اهل توقّف‌اند و در شبهات، اهل احتياط.
ضمير خود را در افق تقوا ظاهر مي‌سازند، با شهر و نام، خود را گم نمي‌كنند و با پست و مقام و چند سلام، پشت به حوزه و قم نمي‌كنند و م«معاني» نخوانده به «بيان» نمي‌پردازند.
به جرح و تعديل نفس مشغولند و هر روز عمر خود را «تجزيه و تركيب» مي‌كنند. افعالشان بي حرف علّه، به مصدر خلوص بر مي‌گردد. اسمشان مبني بر فتح است و فعلشان لازم و حرفشان جازم.
نه در حرف، منفي بافند، نه در ادّعا اهل لاف و گزاف.
نه در جاي وقف، حركت مي‌كنند ونه در جاي حركت، اهل وقفند.
از معتكفان حجرة «لم و لمّا» بيزارند و از سايه‌نشينان «ليس و لا» بركنار.
مشتقّ‌اند، امّا از علم، جامدند، امّا بر دين. اجوف‌اند، امّا از ريا. ناقص‌اند، امّا از رذايل مجرّدند، امّا از تعلّقات، مزيدند، امّا در فضايل.
قباي رياضت بر تن دارند و عباي عبادت بر دوش. نعلين اراده در پا و زمزمة تهجّد در گوش. با عينك بصيرت، كتاب نفس را مرور مي‌كنند، با ذرّه‌بين محاسبه، عيوب خود را مي‌يابند و با قلم تهذيب، خطاها را اصلاح مي‌كنند.
به حجيّت ظاهر قائلند، امّا از باطن خود غافل نمي‌شوند. حاشيه مي‌خوانند، امّا در متن‌اند. هم آشنا به اشارات‌اند، ‌هم كنايه‌، هم اهل رسالتند، هم رساله، هم صاحب كفايت‌اند، هم كفايه، هم اجازة «جهاد» مي‌گيرند، هم «اجتهاد».
«ماهيت» را فداي «وجود» نمي‌كنند، بر متن دين حاشية دنيا نمي‌زنند. فروع نفسانيات را به اصول الهيّات بر مي‌گردانند، نه در عرصة جرّ و بحث، مجرور جدل مي‌شوند و نه از خطّ اصيل، نسخه بدل.
از محكمات دين، طفره نمي‌روند و در متشابهات دل، سرگردان نمي‌شوند.
نه «وسائل» را وسيلة دنيا مي‌كنند، نه «مكاسب» را دكان كسب مي‌سازند.
نه در شعر، قافية خلوص را مي‌بازند، نه در خطابه، قول بلا عمل دارند، نه در تأليف، به تفرقه مي‌افتند و نه در تحقيق، ناز حق دور مي‌شوند، نه در فكر، دچار دور و تسلسل‌اند، نه در عمل، اسير جهل و تغافل.
صرفشان حرف از معاد مي‌زند. نحوشان، صرف آخرت مي‌شود. كلامشان تجريدي است و فلسفه‌شان صدرايي، فقهشان جواهري است و اصولشان رسائلي.
منطقشان عاشورايي است و حماسه‌شان حسيني و عرفانشان سجّادي.
بديعشان بدعت‌ستيز است و بيانشان شبهه‌سوز و از بداية حكمت تا نهاية حكومت در خطّ امام و ولايت‌اند.
از مقدمات، فراتر مي‌روند، از سطح به عمق مي‌رسند و در خارج، به داخل مي‌انديشند.
هم‌حجرة «حال»‌اند و هم‌بحث «اشتغال».
بيش از «مدرك» به «درك» مي‌انديشند و بيش از «مدارج» به «معارج».
درسشان «تكليف» است و امتحانشان «جهاد» و قبولي‌شان «شهادت».
اينها گوشه‌اي از الفباي طلبگي است.
خدايا ما را با الفباي اين كتاب، آشنا بگردان، «عَرَض»‌هايمان را «جوهر» كن و «مفرد»‌هايمان را «جمع» گردان. انقلابيون ما را «مقدّس» و «مفيد» كن و مدرّسانمان را چون «مدرّس» و «شهيد».
خدايا، تا ما را اهل «ضمير» نكرده‌اي «ظاهر» مكن.
آمين يا ربّ العالمين.
جواد محدثي، رمضان 1429- مهر1387 
 
 
شنبه 28 دی 1392  3:55 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

تهذيب اخلاق

تهذيب اخلاق
نويسنده: محمد علي هدايتي
صفحه 14 الي20 نسخه چاپي نشريه خلق شماره 7
 
انسان در ذات و نهاد خود، ميل به خوبي‌ها و زيبايي‌ها دارد. او به حكم فطرت به دنبال رشد و كمال و سعادت مي‌باشد. از آنجا كه بشر، بدون تعاليم انبياء و اولياء نمي‌تواند به اين مقصد متعالي برسد، خداوند با فرستادن سفيران الهي، اسباب هدايت و رسيدن وي را به كمال، فراهم كرده است.
بدون شك انسان مي‌تواند در پرتو سرمايه‌هاي ارزشمند دروني همچون عقل و فطرت و تمايلات عالي و بهره‌مندي و پيروي از تعاليم رهبران الهي، به قله سعادت و كمال صعود كند.
يكي از مهمترين رسالتها و وظايف انبياء و اولياء، تربيت و پاكسازي انسان‌هاي آماده و تهذيب نفوس مستعده مي‌باشد. زيرا بدون آن، هيچ يك از مقاصد ديگر آن‌ها از جمله تعليم و آموزش و پياده‌كردن عدالت و قسط ميّسر نخواهد شد.
جايگاه و اهميت تهذيب اخلاق به حدّي است كه مي‌توان آن را مبدأ و منشأ تمام خيرات و بركات دنيا و آخرت شناخت و به تصريح قرآن كريم، فلاح و رستگاري از آن كسي است كه نفس خويش را پاكيزه و تربيت نمايد.
¨اهميت و جايگاه تهذيب
 
 
شنبه 28 دی 1392  3:56 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

هدف خلقت

هدف خلقت
در جهان خلقت هيچ موجودي نمي‏تواند از مرز وجودي خود قدمي پايين‏تر يا گامي فراتر بردارد. حيوان از حيوانيت و فرشته از ملك بودن خود، هيچ‌كدام از آنچه هستند، پست‏تر يا والاتر نمي‏شوند. ولي انسان تنها موجودي است كه سقوط و صعودش حد و مرزي ندارد. انسان مي‏تواند ببن دو بي‏نهايت قرار بگيرد: چنان بي‏منتها سقوط كند كه حتي شايسته نام حيوان نشود و يا به‌گونه‏اي پرواز كند كه فرشتگان را ياراي گام نهادن به مقام او نباشد.
از ديدگاه قرآن كريم، انسان موجودي است دو بُعدي. يك بُعد وي همان جنبه مادي اوست كه از گِل بد بوي تيره رنگي ايجاد شده است كه مدتي با آن در دنيا همنشين است و سپس آن را از دست خواهد داد. بُعد ديگر، بُعد معنوي اوست كه به عنوان روح خدا از آن ياد شده است. از اين جهت، ماندگار و دائمي و جاويدان مي‏گردد و حيات او تا ابديّت ادامه مي‌يابد. جسمش به خاك متصل است و روحش به خداوند متعال، و بر همين اساس در دو قوس صعود و نزول مي‏تواند حركت كند.
حال در آفرينش انسان، با اين گرايش‏هاي متضاد، چه انگيزه‏اي مورد نظر بوده است و نقطه نهايي او چيست كه سرانجام همه اهداف و اغراض خلقت به آن برمي‏گردد؟ حضرت امام مجتبي عليه‏السلام مي‏فرمايند:
«اي فرزند آدم! تو پيوسته از وقتي كه از شكم مادر خود به دنيا آمدي، در حال نابودي و سپري كردن عمر خويش هستي. پس سرمايه‏اي را كه در دست داري، براي آنچه در پيش داري، به‌كارگير؛ چرا كه مؤمن در انديشه تهيه توشه و زاد است، و كافر در فكر لذت‏گرايي و بهره‏گيري از اين عالم گذران».[1]
حضرت اميرالمؤمنان عليه‏السلام مي‏فرمايند:
«اي مردم! ما و شما براي ماندن و بقا آفريده شده‏ايم، نه براي نابودي و فنا، و لكن شما از سرايي به سراي ديگر منتقل مي‏شويد. پس براي آن سرايي كه مي‏رويد و هميشه در آن خواهيد ماند، توشه جمع كنيد».[2]
يكي از عارفان الهي مي‏فرمايد:
«خداوند براي شما خيلي قيمت قائل شده است. فقط خدا مي‏داند عباد و خلقش چقدر قيمت دارند. مگر اين كه خدا به ما قيمت خودمان را بفهماند. كوزه‏گري كه كوزه را ساخته است مي‏داند چقدر تمام شده است. صانع اين بشر مي‏داند اين بشر چقدر مي‏ارزد. خداوند انسان را به قاعده آفريده است و فرموده است: تمام ما سوا را براي تو خلق كردم و تو را براي خودم. اين قيمت انسان است. چرا انسان عبد غير خدا شود و خود را ذليل كند؟! اصطَنعتُك لنفسي؛ تو را براي خودم آفريدم؛ يعني براي صفات و اخلاق و كردار خودم، تو را هم اخلاق خود گرداندم».[3]
اما راه ماندگاري و اتصال به روح الهي و پاك شدن از تير‏گي دنيا و آلودگي‏ها و پيوستن به درياي معنويت و كرامت انساني و مزيّن شدن به اخلاق خدايي، جز از طريق ولايت و سرسپردگي به جان اين عالم، حضرت وليّ عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف ميسّر نيست. از سخنان گهربار حضرت سيّد الشهداء حسين بن علي عليهماالسلام اين است:
«اي مردم! دستگاه خلقت خدا آفريده نشد، مگر براي اينكه بندگان، او را بشناسند. پس چون شناختند، او را بندگي كنند و با عبادت او از بندگي غيرش بي‏نياز شوند. در اين بين مردي عرض كرد: اي پسر رسول خدا! شناخت و معرفت خداوند عزوجل چيست؟ آن حضرت فرمودند: معرفت خداوند اين است كه مردم هر زماني، امام و پيشوايي را كه پيروي از او بر آنها واجب است، بشناسند».[4] 
 
*****************************
پي‌نوشت‌ها:
-------------
[1].«يابن آدم! انك لم تَزَل فى هدْم عمرك منذ سقطت من بطن امّك، فخذ مما فى يديك لما بين يديك؛ فان المؤمن يتزوّد و الكافر يتمتع». (بحارالانوار، ج 75، ص 112)
[2].«ايها الناس! انا خلقنا و اياكم للبقاء لا للفناء، و لكنكم من دارٍ الى دارٍ تنقلون، فتزوّدوا لما انتم صائرون اليه و خالدون فيه». (بحارالانوار، ج 70، ص 96)
[3]. طوباى محبت، ج 1، ص 34.
[4]. «ايّها الناس! ان الله ما خَلق خلق الله الاّ ليعرفوه، فإذا عرفوه عبدوه و استغنوا بعبادته عن عبادة ما سواه. فقال رجل: يا بن رسول الله!فما معرفة الله عزوجل؟ فقال: معرفه اهل كل زمانٍ امامه الذّى يجب عليهم طاعته». (احقاق الحق، ج 11، ص 594)
شنبه 28 دی 1392  3:57 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨كمال و رشد

¨كمال و رشد
ما درباره تهذيب انسان كه موجودي كمال‏پذير است و در باره كمال نهايي او و راه رسيدن به آن سخن مي‌گوييم. تلاش و تكاپوي انسان و موجودات زنده ديگر براي تحقق بخشيدن به تكامل است.
هر مكتبي براساس تفسيرخود از انسان، هدف خاصّي را براي رشد و كمال او درنظر مي‏گيرد؛ برخي رفاه و زندگي اجتماعي بهتر، بعضي افزايش علم و دانش بشر، و برخي ديگر فعليت يافتن ابعاد وجودي و قواي دروني و شكوفايي استعدادهاي ذاتي انسان را ماية رشد و كمال مي‏دانند. از ديدگاه قرآن و روايات، مسير رشد انسان، منطبق بر هدف آفرينش اوست. فلسفه آفرينش و هدف از حيات انسان، شناخت پروردگار و عبادت و بندگي اوست، تا به سوي خدا سير كند و به ملاقات و قرب ربوبي، مشاهده قلبي، شهود عرفاني و درك حضوري برسد. آري، راه و مسير رشد آدمي «صراط مستقيم» است: «و أن اعبدوني هذا صراط مستقيم»؛[5] و مرا عبادت كنيد كه اين صراط مستقيم است».
مقدمة قرار گرفتن در مسير صراط مستقيم و قرب ربوبي، شناخت نفس و آگاهي از ربط انسان به خداوند متعال و درك نحوه وجود و فقر و وابستگي خود و همه موجودات عالم است؛ به گونه‌اي كه هيچ استقلالي براي آنها قائل نباشد.[6] در اين مقام كه نهايت درجه كمال آدمي است، انسان كمالات بي‏نهايت الهي را متناسب با تكامل وجود خود مي‏يابد و به بالاترين لذت و سعادت كه براي هر موجودي قابل تصور است، دست مي‏يابد:
«إلهي هب لي كمال الانقطاع إليك و أنر أبصار قلوبنا بضياء نظرها إليك؛ اي خداي من! به من نعمت بريدن از همه را به سوي خودت عطا فرما و ديدگان دل‏هايمان را به نور نگريستن به سوي تو، روشنايي بخش».[7]
يكي از عرفاي معاصر مي‏فرمايد:
«اساس خودسازي، توحيد است. هر كس بخواهد ساختماني بنا كند، ابتدا بايد زيرسازي او درست باشد. اگر پايه، محكم و اساسي نبود، آن بنا قابل اطمينان نيست. سالك بايد سير و سلوك خود را از توحيد آغاز كند. نخستين سخن همه پيامبران، كلمة لا إله إلاّاللّه بوده است. تا انسان حقيقت توحيد را درك نكند و باور نكند كه در وجود، چيزي جز خداوند منشأ اثر نيست و همه چيز جز ذات مقدس حق فاني است، به كمالات انساني دست نخواهد يافت. با درك حقيقت توحيد، انسان با همه وجود متوجه آفريدگار خواهد شد».[8]
كسي كه جز محسوسات را نشناسد و نفس خود را به حال خود گذارد و به فراموشي سپارد، نمي‏تواند در مسير كمال گام بردارد و استعدادهاي مثبت خود را درجهت خدايي از قوه به فعل درآورد واز كمالات وجودي والاتري برخوردار شود. چنين كسي به حضيض حيوانيت مي‌افتد و با حركت در مسير نفس اماره، خود را از مقام والاي قرب الهي و صعود به سوي بر افق ملأ اعلي، به دامگاه حيوانيّت تنزل مي‌دهد.
چه‏گويمت كه به ميخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غيبم چه مژده‏ها داده‏است
كه اي بلند نظر شاهباز سدره نشين
نشيمن تو نه اين كنج محنت آباد است
ترا ز كنگره عرش مي‏زنند صفير
ندانمت كه در اين دامگه چه افتاده است
مرحوم علامه طباطبائي قدس‏سره درباره طريق رسيدن به كمالات عالي مي‏فرمايد:
«از قرآن و سنت به دست مي‏آيد كه طريق رسيدن به كمالات عاليه، انقطاع كلّي از ما سوي الله است و ملاك وصول به كمال، رفع تعلّقات، يعني بريدن از همه چيز، حتي از خود و خواسته‏هاي خويش است».[9]
 
**************************************
[5] . سوره يس: 61.
[6]. دراين باره ر.ك: مبانى انسان‏شناسى در قرآن مجيد، ص 335.
[7]. مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.
[8]. كيمياى محبت، ص 142.
[9]. در محضر علامه طباطبائى، ص 199.
شنبه 28 دی 1392  3:58 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨فطرت پاك انسان

¨فطرت پاك انسان
از آيات مباركه سوره شمس كه مي‌فرمايد: «قد افلح من زكّيها و قد خاب من دسّيها»، استفاده مي‏شود كه نفس، قابليت تزكيه يا آلودگي را دارد و اين دو به اختيار و انتخاب انسان است. اگر او بخواهد، نفس خويش را از آلودگي‏ها پاك مي‌سازد و يا در رذايل و پليدي‏ها فرو مي‌غلتد. ولي آيا نفس و سرشت انسان از همان ابتدا آلوده است يا چون صفحه‏اي سفيد و نا نوشته است كه هم قابليت آراسته شدن به كمالات را دارد و هم زمينه آلودگي و تيره گشتن را؟
در مباحث انسان‏شناسي، فطرت را همان سازمان وجودي انسان و يا به عبارت ديگر، قالب اوليه او مي‏دانند كه در آن تغيير، تبديل، مسخ و دگرگوني راه ندارد و آدمي هرگز نمي‏تواند از سرشت خود جدا شود: «فطرة اللّه التي فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله»[10] اگر چنين است، پس چرا انسان‌ها، در خوي و صفات، متفاوت با يكديگرند؟ چرا انساني در نهايت پاكي و خلوص و پيوسته به سوي فضايل و كمال مي‌رود و ديگري، در نهايت پستي و شرارت است و همواره به سوي رذايل و شقاوت در حركت است؟
در پاسخ، ديدگاه‌هايي را كه انديشمندان دربارة فطرت گفته‌اند را ذكر مي‏كنيم،[11] آن‌گاه به حل اين مسئله مي‏پردازيم:
نظريه اول: انسان فاقد طبيعت و سرشت است و چيزي در نهاد و ذات خود ندارد و هيچ گرايش و نياز ذاتي در درون انسان يافت نمي‏شود.
بر اساس اين ديدگاه، انسان به جز يك سلسله نيازهاي فردي و نوعي، عاري از هرگونه طبيعت و سرشت مثبت يا منفي است. نهاد انساني در آغاز حيات، چون ظرفي خالي و بي‏شكل و صفحه‏اي بي‏رنگ است كه هرچه را جامعه يا خود در آن بريزد، مي‏پذيرد.
نظريّه دوّم: آدمي داراي طبيعتي شرير است و ذاتاً موجودي شرور و پليد آفريده شده است. او فطرت زشت، شيطان صفت و فاسدي دارد و ماهيّت او از پيش چنين معين شده است و اگر عمل مثبتي هم از او سرزند، به جهت فشار عوامل خارجي است؛ مثلاً انگيزة فردي كه در جامعه براساس عدل رفتار مي‌كند، نفع فردي است كه با تنظيم روابط اجتماعي آن را به دست مي‌آورد، نه آنكه او حقيقتاً دوست دار عدالت باشد.
نظريّه سوّم: طبيعت و فطرت انسان، نيك و او ذاتاً نيك سرشت است. قائلان اين نظريه، در توجيه مفاسد و رذايل انسان دو گونه توجيه مطرح كرده‌اند و گفته‌اند كه تمدّن و زندگي اجتماعي عامل فساد است وگرنه مادامي كه آدمي در دامان طبيعت زندگي مي‏كرد و اثري از نظامات گوناگون اجتماعي نبود، نشانه‏اي از زشتي‏ها و بدخويي‏ها نيز در او يافت نمي‏شد. توجيه دوّم آن است كه نداشتن رهبري صحيح قواي نفساني و در نتيجه تعديل نيافتن او، باعث بروز ناپاكي‌ها و شرارت از او شده است؛ مثلاً اگر انسان دچار حرص و آز مي‏شود، اين به دليل وجود زمينه‏هاي منفي در او نيست، بلكه به‌جهت طغيان غريزه حبّ ذات است. همچنين حالت مجادله‏گري ناشي از عدم رشد صحيح حس كنجكاوي است.
نظريّه چهارم: انسان، هم استعدادهاي مثبت دارد و هم تمايلات منفي، هم زمينه‏هاي فضيلت در او وجود دارد و هم زمينه‏هاي رذيلت. در طبيعت و سرشت او هم شرّ و فساد وجود دارد و هم خير و صلاح، و اين دو بُعد به هم آميخته‌اند و تفكيك ناپذيرند. قرآن مجيد دراين باره مي‏فرمايد: «فألهَمها فجورها و تقويها»[12].
طبق اين ديدگاه، امور فطري در پيدايش خود احتياجي به تعليم و رهبري ندارند، بلكه به رهبري خود فطرت ظهور پيدا مي‏كنند؛ لكن براي پرورش و رشد صحيح، نيازمند يادگيري و هدايت و رهبري درست و صحيح‏اند.
پس گرايش‏هاي ناصحيح و استعدادهاي پليدي كه گاهي از آن تعبير به طبيعت منفي انسان يا شهوت و هوا مي‏شود، در ذات انسان بالقوّه است، نه بالفعل. اما اگر انسان در مسير صحيح كمال قرارگيرد و عوامل رشد را به‌كارگيرد و از تعليم و تربيت سالم برخوردار شود، گرايش‏ها و استعدادهاي منفي او فعليت نمي‌يابند و تنها گرايش‌هاي مثبت او آشكار مي‏شوند و چون طبيعت انسان داراي دو بُعد مثبت و منفي است، مي‏توان گفت نه انسان خوب و نه انسان پست، هيچ‌كدام از طبيعت خود دور نشده‏اند و تغيير و تبديلي در فطرت هيچ‌كدام رخ نداده است. فرق آنها فقط در اين است كه يكي ابعاد مثبت وجود خود را شكوفا ساخته است و ديگري ابعاد منفي را.
نكته مهم در اين نظريه آن است كه مجموعه گرايش‏ها و استعدادهاي مختلف در جهت هدايت تكويني انسان آفريده شده‌اند. آدمي هنگامي مي‏تواند تكامل يابد كه بر سر دوراهي انتخاب دو كار خوب و بد قرارگيرد. بايد صفات زشت و نكوهيده در درون انسان باشد تا با مبارزه با آنها خود را بسازد. اگر او فقط بتواند امور مثبت را اختيار كند، ديگر تكامل معنا پيدانمي‏كند. تكامل و رشد وقتي است كه به‌رغم گرايش دروني به امور زشت، از اقدام به آنها خودداري ورزد.
نظريه چهارم را مي‏توان از زوايه ديگري اين گونه تصوير كرد كه نفس آدمي در ابتدا طاهر و پاك و بي‏آلايش است. البته در اين نظريه، طهارت به معناي نبودِ آلودگي و خباثت نفس است، به اين معنا كه نفس در ابتدا نه آلودگي ذاتي دارد و نه طهارت ذاتي. اين امر گرچه كمال نفس به حساب نمي‏آيد، لكن نفس هم بالفعل نه صفات ناپسند و نه صفات نيك دارد. بنابراين صفحه دل از ويژگي‏هاي نيك و زشت خالي است و از اين جهت، سرشت و خمير مايه او پاك و بي‏آلايش محسوب مي‏شود. اما اينكه بعضي روايات و تعابير بزرگان اخلاق، سرشت و اصل انسان را شرّ معرّفي كرده‌اند، از اين جهت است كه نوعاً انسان‏هااز استعدادهاي مثبت خود كمتر بهره مي‏گيرند و آنچه در پهنه شخصيت آنها منعكس مي‏شود، غالباً جنبه‌هاي منفي و حيواني است.
حضرت اميرالمؤمنان عليه‏السلام مي‏فرمايند: «استعداد شر و بدي در سرشت هر شخصي نهان شده است. پس اگر آدمي بر آن پليدي‏ها چيره گردد، شرور هم مخفي مي‏ماند وگرنه آشكار مي‏گردد.»[13]
يحيي بن عدي در كتاب خود مي‌نويسد:
«اخلاق مذموم و صفات رذيله در بسياري از مردم وجود دارد؛ چون آنچه كه بر سرشت و طبيعت آدمي مسلط است، شرور و پليدي هاست. از آن جهت كه آدمي وقتي به طبيعت خود واگذار شود و انديشه و عقل و تشخيص و حيا و مواظبت را به‌كارنگيرد، آنچه بر او چيره مي‏شود، همان صفات حيوانات است؛ چرا كه فرق انسان با چهارپايان به انديشه و تشخيص بد از خوب است».[14]
 
**********************************
[10]. روم:30.
[11]. دراين باره ر.ك: مبانى انسان‏شناسى در قرآن مجيد، ص 181.
[12]. شمس: 8 .
[13]. «الشرّ كامن فى طبيعة كل أحد، فان غلبه صاحبه بطن و ان لم يغلبه ظهر»؛ غررالحكم، ج 2، ص 161.
[14]. تهذيب الاخلاق، ص 4، ترجمه.

 
شنبه 28 دی 1392  4:00 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

نصايح آيت الله بهجت رحمه الله

نصايح آيت الله بهجت رحمه الله
صفحه 12 نسخه چاپي نشريه خلق شماره 7
بسمه تعالی
الحمدلله رب العالمين، و الصلاة علي سيد الأنبياء و المرسلين، و علي آله سادة الأوصياء الطاهرين و علي جميع العترة المعصومين، واللعن الدائم علي أعدائهم أجمعين.
جماعتي از اين جانب، طلب موعظه و نصيحت مي کنند؛ اگر مقصودشان اين است که بگوئيم و بشنوند و بار ديگر در وقت ديگر، بگوييم و بشنوند، حقير عاجزم و بر اهل اطلاع پوشيده نيست.
و اگر بگويند کلمه اي مي خواهيم که امّ الکلمات باشد و کافي براي سعادت مطلقه دارين باشد، خداي تعالي قادر است که از بيان حقير، آن را کشف فرمايد و به شما برساند.
پس عرض مي کنم که غرض از خلق، عبوديت است ( و ما خلقت الجن و الانس إلا ليعبدون. سوره ذاريات/56 ) و حقيقت عبوديت؛ ترک معصيت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح.
و ترک معصيت، حاصل نمي شود به طوري که ملکه شخص بشود، مگر با دوام مراقبه و ياد خدا در هر حال و زمان و مکان و در ميان مردم و در خلوت « ولا أقول سبحان الله و الحمد لله، لکنه ذکر الله عند حلاله و حرامه ».
ما امام زمان عجل الله له الفرج را دوست مي داريم، چون امير نحل است؛ امور ما مطلقاً به وسيله او به ما مي رسد؛ و او را پيغمبر صلوات الله عليه براي ما امير قرار داده؛ و پيغمبر را دوست داريم، چون خدا او را واسطه بين ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داريم، براي اينکه منبع همه خيرات است و وجود ممکنات، فيض اوست.
پس اگر خود و کمال خود را خواهانيم، بايد دوست خدا باشيم؛ و اگر دوست خداييم، بايد دوست وسائط فيوضات از نبيّ و وصيّ، باشيم؛ وگرنه يا دوست خود نيستم، يا دوست واهب العطايا نيستيم، يا دوست وسائط فيوضات نيستيم.
پس کيمياي سعادت، ياد خداست، و او محرّک عضلات به سوي موجبات سعادت مطلقه است؛ و توسل به وسائط استفاضه از منبع خيرات، به واسطه وسائل مقرره خودش است. بايد اهتدا به هدايات آنها نماييم و رهروي به رهبري آنها نماييم تا کامياب شويم.
ديگر توضيح نخواهيد و آنکه عرض شد، ضبط نماييد و در قلب ثبت [کنيد]، خودش توضيح خود را مي دهد.
اگر بگوييد چرا خودت عامل نيستي؟! مي گويم: « اگر بنا بود که بايد بگوييم ما عامليم به هر چه عالميم، شايد حاضر به اين حضور و بيان نمي شديم »؛ لکن دستور، بذل نعمت است، شايد به مقصود برساند؛ « ما أخذ الله علي العباد أن يتعلّموا حتي أخذ علي العلماء أن يعلّموا ».
مخفي نماند اگر ميسور شد براي کسي، نصيحت عملّيه بالاتر است از نصايح قوليه «کونوا دعاة إلي الله بغير ألسنتکم »
وفّقنا الله و اياکم لما يرضيه و جنبنا جميعاً عن ما يسخطه و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته والحمدلله أولاً و آخراً والصلوة علي محمد و آله الطاهرين واللعن علي أعدائهم أجمعين.
مشهد، ربيع الثاني 1420
 
 
شنبه 28 دی 1392  4:02 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

الگوهاي عملي تشيع در طول تاريخ - ¨علماي جبل عامل

الگوهاي عملي تشيع در طول تاريخ
نويسنده: هيئت تحريريه
صفحه 22 الي 27 نسخه چاپي نشريه خلق شماره 7
¨اشاره
مطالعه و سير كردن در زندگي علماي رباني و شناخت زندگي و ويژگي‌هاي علمي و اخلاقي عالمان سالك و راه رفته، تاثير فراواني در اخلاق و حالات طالبان و سالكان دارد.
اگر كسي شرح حال و زواياي مختلف اين بزرگان را مطالعه نمايد و يا از ديگران بشنود، مي‌تواند تأثيرات آن را در وجود خود به طور محسوس و ملموس در مي‌يابد.
اين نشريه به دليل اهميت و جايگاه اين بحث و تأثير آن در مخاطبان، معرفي اين بزرگان عرصه علم و اخلاق و عرفان را از وظايف مهم خود مي‌داند و به آن اهتمام ويژه‌اي دارد. در شماره قبل به معرفي يكي از درخشانترين چهره‌هاي اخلاق و عرفان، يعني مرحوم آسيدعلي قاضيرحمه‌الله پرداخته شد و اينك در اين شماره به شرح حال و ويژگي‌هاي علمي و اخلاقي چندتن علماي برجسته جبل عامل مي‌پردازيم.

¨ويژگي‌هاي علمي‌، اخلاقي برخي از علماي لبنان
¨علماي جبل عامل

در طول زمان غيبت كبراي حضرت بقيت اللهعجل‌الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف و تاريخ پر فراز و نشيب آن، راد مردان دانشمندي وجود داشته‌اند كه توانسته‌اند با پشتكار فراوان و زحمت‌هاي طاقت‌فرسا به دور از هرگونه تجمل و امكانات ظاهري و با تقوا و خلوصي وصف‌ناپذير و به دور از هرگونه اغراض شخصي و جمود فكري، منشأ ثمرات زيادي باشند و ميراث شيعه را نسل به نس، به ما برسانند كه تا اين زمان، مراكز علمي‌ شيعه از اين خدمات بزرگ، استفاده‌ها كرده و مي‌‌كنند. بررسي و شناخت زواياي مختلف حيات اين عالمان مي‌‌تواند بهترين منش و الگوي رفتاري براي طالبان علم و حقيقت باشد. ميان اين مردان بزرگ، علماي جبل‌عامل از موفق‌ترين و مؤثر‌ترين و پر‌فايده‌ترين آن‌ها بوده‌اند؛ عالماني كه آثار آن‌ها نه فقط به دليل همت بلندشان بوده، بلكه اساس ماندگاري آن، تقوا و خلوصي است كه ياريگر آنان بوده است.
شيخ حر عاملي در مقدمه نهم از كتاب امل الآمل ‌مي‌‌نويسد:
« زماني كه در مشهد مقدس ساكن بودم، در خواب، مردي را ديدم كه نشانه‌هاي صلاح و خيرخواهي بر او نمودار بود. آن مرد، به من گفت: : «چرا كتابي تأليف نمي‌‌‌كني كه نامش را امل الآمل في علماء جبل عامل بگذاري؟ به او گفتم: «من همه علماي جبل عامل و مؤلفات آن‌ها را نمي‌‌شناسم». آن مرد گفت: تو مي‌تواني با تتبع و تحقيق، علماي جبل عامل و كتب آن‌ها را جمع‌آوري كني»؛ سپس از خواب بيدار شدم. از اين خواب تعجب كردم و بعيد دانستم كه‌اين خواب، از وسوسه‌هاي شيطاني و خيال‌هاي نفساني باشد و حال آن‌كه در گذشته، فكر تأليف كتاب به ذهن من خطور نكرده بود. به‌اين خواب اهميتي ندادم؛ چرا كه خواب، حجت شرعي نيست. سپس به مدت 24 سال به‌اين خواب عمل نكردم، هم به‌دليل عدم اهميت به خوابم و هم به‌علت اشتغالات ديگري كه داشتم. پس از مدتي، به دلايلي كه در مقدمه كتاب به آن دلايل اشاره كرده‌ام، به ذهنم خطور كرد ‌اين كتاب را تأليف كنم».
جبل عامل، يكي از مهم‌ترين مراكز علمي‌ شيعه و محل ظهور و پرورش بسياري از عالمان جهان تشيع بوده و فصل‌هايي از تاريخ بزرگان اين مذهب حقه را به خود اختصاص داده است، عالماني كه نقش بسيار مهمي‌ در احيا و گسترش فرهنگ اهل بيتعليهم‌السلام داشته‌اند و اثرات آن را امروزه در مقاومت جانانه فرزنداني از نسل جبل عامل كه با ايماني راسخ و محبتي صادق به خاندان عصمت و طهارتعليهم‌السلام همراه است، مشاهده مي‌كنيم

شنبه 28 دی 1392  4:04 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨منطقه جبل عامل كجاست؟

¨منطقه جبل عامل كجاست؟
جبل عامل، منطقه‌اي كوهستاني، در جنوب كشور لبنان است كه شهر‌هاي نبطيه، مرجعيون، بنت جبل و روستا‌هاي حومه را شامل مي‌شود. قاضي نورالله مرعشي در مجالس المؤمنين چنين مي‌نويسد:
«جبل عامل سرزميني است از توابع شام؛ سرزميني آباد و مشهور كه شهرها و روستاهايي دارد كه نشانه محدود بودن آن سرزمين است. تجلي نور رحمت الهي، شامل اهل جبل عامل شده و نور محبت از پيشاني‌هايشان آشكار است. هيچ روستايي از روستاهاي آن نيست كه جماعتي از فقها و فضلاي شيعه را تحويل نداده باشد. همة اهل جبل عامل از خواص و عوام و كوچك و بزرگ، در تعليم و تعلم مسائل اعتقادي و احكام فرعي طبق مذهب اماميه، جديت و تلاش مي‌ كنند؛ آنها در تقوا و مروت و فقر و قناعت، به راه و روش مواليان خود اقتدا كرده‌اند».
 
 
شنبه 28 دی 1392  4:05 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨بالندگي تشيع

¨بالندگي تشيع
زمان به‌وجود آمدن تشيع در اين منطقه، به قرن اول باز مي‌گردد؛ به زماني كه معاويه، جناب ابوذر را به شام تبعيد كرد. مرحوم سيد محسن امين در اين باره مي‌نويسد: «معاويه ابوذر را به روستاهاي جبل عامل تبعيد كرد. ابوذر در آنجا به ارشاد مردم پرداخت؛ لذا مردم تشيع اختيار كردند. در دو روستاي صرفند و ميس جبل عامل دو مسجد به جناب ابوذر منسوب است. حتي در زمان اميرالمؤمنينعليه‌السلام روستايي به‌نام اسعار، شيعه مذهب بودند».(3)
به شهادت تاريخ، ‌هيچ شهر و روستايي در نواحي جبل عامل، يافت نمي‌شود كه عالم، فقيه يا نويسنده‌اي بزرگ از آن برنخاسته باشد. بسياري از كتاب‌هاي معتبر شيعه، در همين سرزمين دانش‌پرور نگارش يافته است. به‌سبب همين گذشته‌ شكوهمند و افتخارآفرين است كه تاريخ جبل عامل را قبل از هر چيز، تاريخ انديشه و قلم خوانده‌اند.
وجود كتابخانه‌هاي غني و در اختيار داشتن بسياري از منابعي كه‌امروزه در اختيار ما نيست، از ويژگي‌هاي حوزه جبل عامل بوده است. از براي نمونه، شهيد اول از منابع متعددي، مطالبي را نقل مي‌كند كه حتي علامه و محقق هم در آثار خود از آن منابع، مطلبي نقل نكرده‌اند و چون آن منابع، امروزه در اختيار ما نيست، تنها از آثار شهيد بدان‌ها پي مي‌بريم و از درونمايه آن‌ها باخبر مي‌شويم.

شنبه 28 دی 1392  4:05 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

فرزانگاني از جبل عامل

فرزانگاني از جبل عامل
از قرن‌هاي پيش تاكنون، دانشمندان و فرزانگان زيادي از سرزمين مقدس جبل عامل برخاسته‌اند كه هر يك، افتخاري بس بزرگ براي اسلام و مسلمين بوده‌اند. فقهاي نامدار و سرشناسي همچون: محقق ثاني، شيخ لطف الله ميسي، شيخ بهايي، شهيد اول، شهيد ثاني، ‌علامه سيد محسن امين و سيد عبد الحسين شرف الدين عاملي-رضوان الله عليهم اجمعين- از آن ديارند.
شيخ حر عاملي كه خود از مفاخر بنام جبل عامل است، مي‌‌نويسد: «از بعضي استادان بزرگ شنيدم كه در يكي از روستاهاي جبل عامل، در زمان شهيد اول، هفتاد مجتهد در تشييع جنازه‌اي شركت داشتند. شمار دانشمندان و نويسندگان اين منطقه تقريباً يك پنجم دانشمندان و نويسندگان ساير مناطق اسلامي است؛ در صورتي كه‌اين منطقه از نظر وسعت، يك صدم ديگر كشور‌ها را تشكيل داده است».(4)
ما در اين مختصر، سعي داريم به طور خلاصه به زندگي بعضي از اين بزرگان و زواياي مختلف اخلاقي، معنوي و علمي‌ آ‌نها اشاره‌ كنيم

شنبه 28 دی 1392  4:06 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨1. شهيـد اول

¨1. شهيـد اول
اين عالم بزرگوار در سال 734 ق ديده به جهان گشود. دوران كودكي را در زادگاهش، جزين، در محيطي آكنده از معنويت و روحانيت، سپري كرد. از همان آغاز از هوش و استعدادي فراوان، در راه رسيدن به علم و فضايل اخلاقي برخوردار بود. وي از فقهاي ناموري است كه پدر و اجدادش، همه از دانشمندان بنام بوده‌اند. جسمي نحيف و لاغر داشت ولي، داراي روحي بزرگ و انديشه‌اي بلند بود. او بحق از پارسايان و شب زنده داران بود كه به قدرت و نيروي خدايي كه سرچشمه همه كرامت‌ها و قدرت‌هاست، تكيه و اعتماد داشت. در سختي‌ها و حوادث روزگار، لطف و رحمت خدا شامل حالش مي‌شد و مصائب و ناراحتي روزگار را به سادگي پشت سر مي‌گذاشت. از او نقل شده كه گفته است: «مجلس من در دمشق، از دانشمندان اهل سنت به موجب نزديكي و رابطه‌اي كه با آن‌ها داشتم، خالي نبود؛ ولي وقتي نوشتن كتاب لمعه را آغاز كردم، بيم آن داشتم كه فردي از متعصبان وارد شود و ببيند؛ اما از لحظه شروع تا پايان كتاب، هيچ يك از آنان بر من وارد نشدند و اين، از لطائف غيبي الهي بود». بدون اينكه بيگانگان متوجه شوند، اين كتاب ارزشمند را طي هفت روز به پايان رساند.(5)
تا به‌حال حدود 27 اثر از او به ثبت رسيده است كه همه آن‌ها، ميراث بزرگي براي محققان و اساتيد است. بالاخره‌ وي در سال 786ق در 52 سالگي با تؤطئه‌اي از سوي اهل سنت آن زمان، به ارتداد متهم شده و به دستور قاضي وقت، نخست با شمشير به شهادت رسيد، سپس آن بدن مقدس را به دار آويخته، سنگ باران كردند و آن‌گاه آن را سوزاندند

شنبه 28 دی 1392  4:06 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

¨2. شهيـد ثاني

¨2. شهيـد ثاني
زين الدين بن علي بن احمد عاملي، معروف به شهيد ثاني در سال 911 ق در شهرك جبع در جنوب لبنان ديده به جهان گشود. وي در اخلاق اسلامي‌، زهد و تقوا، طهارت و تعالي روح، دانش و حكمت و اخلاص و پاكي نيت، به درجه‌اي رسيده بود كه به گفته بعضي از بزرگان، تا مرز عصمت پيش رفته بود. آن يگانه عصر، فردي بسيار فروتن، خوش‌اخلاق و خوش برخورد بود؛ به گونه‌اي كه ديگران در اولين ملاقات، شيفته اخلاق پيامبرگونه او مي‌شدند و مهر و محبت او در دل‌هاي پاك و باصفا جاي مي‌گرفت.
شهيد در مجلس و جمع ياران، همانند پيامبر اكرمصلي الله عليه و آله در هر جاي ممكن مي‌نشست. وي كارهاي شخصي و بسياري از امور مربوط به اداره منزل را خود آن‌جام مي‌ داد و اين، زماني بود كه آن شهيد بزرگوار، در اوج شهرت علمي‌ و موقعيت اجتماعي قرار داشت.
شهيد ثاني در مدت عمر 55 ساله خويش، بيش از هفتاد كتاب و رساله در موضوعات گوناگون نوشته است كه دو كتاب شرح لمعه و مسالك وي در فقه و منيه المريد در اخلاق و تعليم و تربيت از جمله مهم‌ترين آن‌هاست.
سرانجام اين رادمرد الهي را در سال 966 ق در راه مكه دستگير كردند و پس از فراغت از اعمال حج، به شهادت رساندند

شنبه 28 دی 1392  4:07 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها