0

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره ششم

 
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

متن نشریه (دو ماهنامه) خلق - شماره ششم

سر مقاله
از كجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود؟
صفحه 4 نسخه چاپي
از اصول مهم و اساسي در هر امر، هدفمندي است. در واقع، لازمه برنامه‌ريزي صحيح در هر حركت، هدف‌دار بودن آن است. هر انسان، بر اساس فطرت اوليه خويش، به دنبال هدف گذاري در زندگي است؛ چرا كه لذت و آرامش، در پرتو پيمودن هوشمندانه است و اين آگاهي، فقط در پرتو يافتن هدف نهايي در هر حركت است. بر همين مبنا، لذت و آسايش، در زندگي مستلزم آگاهي از هدف اصلي خلقت است. در واقع، آگاهي از ابتدا و انتهاي انساني، با انتخاب نوع زندگي بشر ارتباط مستقيمي دارد. اين‌كه انسان، از كجا آمده، به كجا خواهد رفت و چرا آمده است.
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
از كجا آمده‌ام آمدنم بهر چه بود؟
به كجا مي‌روم آخر ننمايي وطنم
با نيم‌نگاهي به آيات و روايات اهل بيت عليهم السلام به خوبي مي‌يابيم كه انسان از باب «إنّا لله»، مملوك و مخلوق خداوند است و از باب «انا اليه راجعون»، تكامل او در پرتو پيوند با خدا مي‌باشد؛ بر همين اساس، آيه 56 سوره ذاريات مي‌فرمايد:
وَ مَا خَلَقْت الجِْنَّ وَ الانس إِلا لِيَعْبُدُونِ‏
و جنّ و انس را نيافريدم، جز براى آن‌كه مرا بندگي كنند.
عبوديت كه به معناي بندگي است، تمام هدف خلقت انسان، بيان شده است؛ لذا تمام برنامه‌ريزي‌هاي انسان، بايد در مسير عبوديت پروردگار عالم باشد. خداوند تبارك و تعالي نيز انسان را با ارسال رسل و انزال كتب در اين مسير ياري داده است، با ختم رسل، به واسطه نبي اكرم اسلام‌صلي الله عليه و آله زمينه فهم عميق بشر را در معجزه جاودانه او كه همانا قرآن كريم است، فراهم آورد. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نيز با وديعه نهادن قرآن و عترت‌عليهم‌السلام باب سلوك انسان براي راهيابي به هدف خلقتش را فراهم آورد.
اما از ديرباز، اين سخن مطرح بوده است كه به سبب دوري ما از زمان شارع مقدس و محروميت ظاهري از امام عليه السلام و كلي بودن احكام قرآن كريم، راه وصول به حقيقت دين چيست؟
عده‌اي، با محور قراردادن عقل، در ارائه يك تفسير عقلاني و فلسفي براي دين مي‌كوشند. عده‌اي نيز با نفي دخالت عقل در فهم شريعت، تفسيري جداي از فهم عقلاني براي دين قائل شده‌اند و در واقع، عقل ديني را متفاوت با عقل محض دانستند؛ اما عده‌اي ديگر، با نفي هر دو مسلك در ارائه قواعدي متقن و منطبق بر شريعت براي اصلاح فهم بشر از دين كوشيدند. آن‌ها معتقدند فهم انسان، وابسته به افكار او، و افكار او، منشعب از شاكله او است. در واقع، فهم هر كس از دين، بر اساس نوع شاكله او است و اگر به دنبال فهم حقائق دين هستيم، ناچاريم ابتدا، زمينه تحول در شاكله انسان را فراهم كرده و انسان را به فطرت خويش نزديك‌تر كنيم، تا ديني كه بر اساس فطرت بشري نهادينه شده است را بفهمد؛ چرا كه فرمود:
فطره ا لله التي فطر الناس عليها ذلك الدين القيم
به عبارت ديگر، قوام شريعت، انطباق آن بر قوانين فطرت است و فهم قوانين فطري، مستلزم سلامت فطرت است. از اين جهت، عارفان، بر مبناي قوانين برخواسته از شريعت، بابي را فراروي بشر قراردادند، تا با تهذيب نفس بتواند فهم عميق‌تري از دين و بالتبع راه صحيح‌تري در راستاي عبوديت انتخاب كند؛ چرا كه فرمود:
لا يَمَسهُ إِلا الْمُطهَّرُونَ‏‌ 1
كه جز پاك‏شدگان بر آن دست نزنند.
از طرف ديگر، زيربناي عبوديت، معرفت حقيقي است كه معرفت نيز داراي مراتبي است. براي وضوح اين مطلب، مثالي مي‌زنيم. براي پي‌بردن به وجود آتش در منطقه‌اي، عده‌اي با ديدن دود از راه دور، به وجود آن پي مي‌برند. عده‌اي از نزديك آتش را مي‌بينند و گروه سوم كساني هستند كه در آتش، در حال سوختن مي‌باشند. هر سه گروه، به وجود آتش معرفت دارند؛ ولي مراتب آن‌ها متفاوت است. در باب معرفت الله نيز عده‌اي فقط به وجود خدا معتقد هستند، عده‌اي ديگر داراي شهود باطني از خدا مي‌باشند و گروه سوم، فاني در او مي‌باشند.
بزرگان دين ما اصول و مباني متقني بر اساس آيات و روايات اهل بيت‌عليهم السلام ارائه كرده‌اند كه با شناخت آن‌ها مي‌توان به عرفان حقيقي دست يافت و از افتادن در دام مدعيان عرفان در امان ماند؛ به ويژه در اين زمانه كه نداهاي گمراه‌كننده‌اي تشنگان وادي سير و سلوك را با خطرات زيادي روبرو كرده است؛ بر همين اساس، نشريه خلق بر خود لازم دانست در اين شماره كه ويژه عرفان است، با ارائه عرفان نابِ برخواسته از مكتب اهل بيت عليهم السلام و نقد و بررسي مدعيان دروغين عرفان كه نقاب عارفان به چهره ‌زده‌اند، راه سالكان را در اين سير، هموارتر كند؛ ان شاء الله.

 

پي‌نوشت‌ها:
1. سوره واقعه: 79

جمعه 27 دی 1392  8:11 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

عرفان در قرآن

عرفان در قرآن
نويسنده: محمد جواد رودگر
صفحه 5 الي 9 نسخه چاپي
يكي از پرسش‌هاي كليدي و بنيادين كه همواره پيش روي عرفان‌پژوهان و حتّي مشتاقان سير و سلوك عرفاني كه بيشتر دلداده ساحت عملي عرفان بودند، وجود داشته و دارد، اين است كه آيا عرفان، در قرآن آموزه‌ها و گزاره‌هاي وحياني دارد يا نه؟ به بيان ديگر، عرفان اسلامي، اسلامي است يا به تدريج، اسلامي شده است؟ يعني نا‌آشنا و بيگانه‌اي بود كه آشنا و يگانه شد؟ و اگر مسأله را به زبان امروزين طرح كنيم، چنين خواهد شد كه آيا عرفان اسلامي داريم يا عرفان مسلمين؟ عرفان، در متن اسلام وجود داشت يا در حاشيه كه خارج از متن بود و با بازسازي‌ها و اصلاحاتي، آرام آرام وارد متن شده است؟
سؤال يا سؤالات ياد شده، دغدغه ديرينه و تاريخي عرفان‌شناسان و عرفان‌پژوهان بود. البته با رويكردها و رهيافت‌هاي متفاوت، پاسخ‌هاي گوناگون و حتّي متهافت نيز پيدا كرد؛ به گونه‌اي كه برخي به نظرية اين‌هماني يا عينيّت اسلام و عرفان معتقد شدند كه حداقل دو پيامد داشت: الف. هر چه عارفان در حوزه‌هاي عرفان نظري و عملي گفتند، عين اسلام است و هيچ تضاد، تعارض و خبط و خطايي در نسبت عرفان با اسلام وجود ندارد. ب.‌اسلام، به عرفان تحديد شد و به تعبير امروزين، تحويل‌گرايانه و فروكاهشانه اسلام را محدود به عرفان كردند و ابعاد و ساحت‌هاي ديگر اسلام را نديدند و همة آيات قرآن و احاديث را با تفسير و تأويل به بعد عرفاني و باطن‌گرايي، محدود و منحصر ساختند.
برخي نيز بر اين نظريه پافشردند كه نسبت اسلام با عرفان غيريت و اين نه آني است كه اين نظريه، خود لوازمي معرفتي داشت؛ همچون: 1. اسلام، تُهي از عرفان است و به سطح و قشر پرداخته و از عمق و لايه‌هاي باطني محروم است؛ يعني دين عوامان و عالمان قشري است. 2. عرفان، دانشي است بيگانه و وارداتي كه در اثر گسترش جغرافياي سياسي اسلام و تعامل با ملل و فرهنگ‌هاي ديگر در صدر اسلام ? به خصوص قرن دوم‌? با نهضت ترجمه وارد فرهنگ و تمدن اسلامي شد؛ يعني عرفان اسلامي نداشتيم و عرفان، به تدريج اسلامي شد و آن هم با انگيزه‌ها و انديشه‌هاي مختلف، اعم از معرفت‌شناختي، روانشناختي و جامعه‌شناختي و تاريخي - سياسي.
در برابر دو نظريه افراطي و تفريطي، نظريه اعتدال‌گرايان مطرح شد كه عرفان، اسلامي است؛ هويت و شناسنامه‌اي كاملاً اسلامي دارد؛ عرفان در دامن فرهنگ اسلام‌، زاده شد و رشد يافت؛ ولي در اثر تبادل و تعامل با فرهنگ و تمدن ديگران، هم از آن‌ها متأثر شد و هم بر آنان مؤثر گشت. البته در سير تطوري و تكاملي‌اش ? به ويژه پس از قرن نهم? با بدعت‌ها، تحريف و انحراف‌هاي مختلف چه در بُعد علمي و چه در بُعد عملي همراه شد كه بيشتر به تصوف و صوفي موصوف و موسوم است. در نظريه سوم، اوّلاً اصالت عرفان اسلامي يا اسلامي بودن عرفان پذيرفته شد و ثانياً نه عرفان، عين اسلام تلّقي شد و نه غير آن قلمداد شد؛ بلكه در عين حال كه داراي هويت اسلامي و اصالت و استقلال است، از عرفان‌هاي شرقي و غربي نيز متأثر شده و گرفتار گرداب بدعت‌ها و عوام زدگي‌ها و تحريف و انحراف‌ها نيز گشته است. نه اسلام، به عرفان و تأويل به آموزه‌هاي عرفان محض و محدود تحويل گشت و نه عرفان بيگانه‌اي تلقّي شد كه به تدريج، اسلاميزه شود و يگانه تلقي گردد.
در نوشتار حاضر، درصدد پژوهش و پردازش دربارة نظريه‌هاي ياد شده نيستيم؛ ولي با عطف توجه به نظرية سوم و البته با نگاه و نگره‌اي كه تاريخ‌نگرانه نيست، به رابطه عرفان و قرآن اهتمام داريم؛ به معنايي كه به تعبيري مستقل از ديدگاه‌هاي مطرح شده است، زيرا معتقديم اوّلاً بايسته است عرفانِ اسلامي را از عرفانِ معهود تاريخي يا مسلمين كه خود معرفتي از معارف ديني و قرائتي از قرائت‌هاي دربارة «دين» و آموزه‌هاي ديني است، تفكيك كنيم و ثانياً بدون پيش‌فرض‌ها و پيش‌داوري‌ها، مستقيم و مستقل به سراغ «متن» يعني قرآن كريم و سنّت و سيرة معصومان‌عليهم السلام برويم، تا عرفان را هم در جنبه نظري - علمي و هم در جنبه علمي - عيني به نظاره بنشينيم و عرفانِ قرآني ? عترتي، عرفان و‌حياني و عرفان كتاب و سنّت، عرفان نبوت و امامت يا عرفان ناب اسلامي را كه از هر اعوجاج و كژي يا انحراف و تحريفي منزّه است و از كاستي‌ها و خلأهاي عرفانِ مصطلح نيز رنج نمي‌برد، مطرح كنيم، تا گامي به سوي عرفان قرآني - ولايي برداريم

جمعه 27 دی 1392  8:12 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

رسول يار - مصاحبه با حضرت آيت‌الله ناصري حفظه‌الله پيرامون تشرف حاج شيخ محمد كوفي

رسول يار
مصاحبه با حضرت آيت‌الله ناصري حفظه‌الله پيرامون تشرف حاج شيخ محمد كوفي
صفحه 10 الي 11 نسخه چاپي
- اشاره: نام شيخ محمد كوفي براي بسياري از دلدادگان حضرت ولي عصر عليه السلام غريب نيست. او كسي است كه واسطة رساندن نامه حضرت مهدي عليه السلام به مرجع بزرگوار شيعه، آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني -مديسه‌اي) است. علاوه بر آن، تشرف‌ها و حالاتي از وي، در سينة برخي مرتبطان با او به يادگار مانده است. در اين رابطه، نشريه خُلُق، ‌مصاحبه‌اي - هر چند كوتاه - با عالم عامل و شيفتة امام زمان عليه السلام، حضرت آيت الله ناصري ترتيب داد. اين عالم بزرگوار، در سنين جواني در نجف اشرف با مرحوم كوفي مرتبط بوده و نكات جالبي از او در سينه دارد. اين مصاحبة كوتاه و مفيد را به شيفتگان آن يار غايب از نظر تقديم مي‌كنيم.
- خلق: با عرض سلام و تشكر از اين كه وقت گران‌قدر خود را در اختيار ما قرار داديد. دربارة مرحوم شيخ محمد كوفي، تشرفي معروف است كه در مسجد كوفه داشته است. لطفاً در ابتداي صحبت از آن تشرف براي ما بگوييد.
- آيت الله ناصري: سلامٌ عليكم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحيم. آنچه از اين تشرف در ذهن دارم اين است كه ايشان مي‌گفت:
شب بيست و يكم يا بيست سوم ماه مبارک رمضان کوفه بودم. با خود گفتم: بهترين كار، اين است که امشب، براي احيا، در مسجد کوفه باشم. از کوفه، به مسجد کوفه رفتم. افطار و سحري را برداشتم و يک اطاق گرفتم. افطاري خوردم و گفتم: «پيرمردي هستم و خيلي توان ندارم. كمي استراحت کنم و براي اعمال سحر بلند شوم». خوابم برد. بيدار كه شدم، ديدم هوا روشن است. خيلي ناراحت شدم و گفتم: «چه خاکي به سرم شد! آمدم کمرم را روي زمين بگذارم1 و براي اعمال شب قدر آمده شوم؛ ولي محروم شدم». با عجله بلند شدم از مسجد بيرون بروم براي تطهير و وضو گرفتن، تا قبل از آفتاب زدن، نماز صبحم را بخوانم. در اين بين، ديدم در مقام غير معروفه حضرت امير‌عليه السلام يک نفر خوابيده و عبايش را تا سينه کشيده است. دو نفر هم خيلي مؤدب بالاي سرش نشسته‌اند. من رسيدم و سلام كردم. جوابم را دادند: «عليك السلام آشيخ محمد! بفرماييد». من نفهميدم جريان چيست و اصلاً يادم رفت كه آفتاب دارد مي‌زند و بايد بروم نماز بخوانم. رفتم نشستم و گفتم: «اين آقا كيست كه خوابيده است؟» به عربي گفتم -چون خودِ ايشان نيز عرب بود). آن‌ها گفتند: «ايشان آقاي عالَم است». پيش خود گفتم: «اين‌ها عرب هستند و نمي‌فهمند و دقت ندارند. حتماً مي‌خواهند بگويند: ايشان آقاي عالِم است». گفتم: «ايشان آقاي عالِِم هستند؟» گفتند: «نه آشيخ محمد! ايشان آقاي عالَم است». باز هم نفهميدم. ديدم آقا بلند شدند و نشستند. فرمودند: «به من آب بدهيد». فوراً بلند شدند و آب آوردند. ايشان ميل فرمودند و رو به من گفتند: «بگير بخور». گفتم: «نمي‌خواهم». -آشيخ محمد كوفي، فكر مي‌كرد كه امروز، روز ماه رمضان است و چون هوا روشن شده بود، از پذيرفتن و خوردن آب، امتناع كرد. آن دو نفر گرفتند خوردند. يك نفر از اين دو نفر به آن آقا گفت: «آقا! اجازه مي‌دهيد كه آشيخ محمد را با خود ببريم؟» فرمودند: «بايد سه امتحان بدهد» پيش خود گفتم: «اين‌ها به يك‌ديگر چه مي‌گويند؟» با كسب اجازه بلند شدم براي تطهير و وضو همين كه پايم را بيرون گذاشتم، ديدم آسمان تاريك است. بسيار تعجب كردم. برگشتم؛ ديدم مسجد هم كاملاً تاريك است. از كسي پرسيدم: «ساعت چند است؟» گفت: «دو ساعت از شب رفته است». بسيار غبطه خوردم و بر سرم زدم؛ ولي هيچ فايده نداشت.
- خلق: دربارة آن امتحان كه آقا فرمودند، آيا اطلاع داريد كه چه بود و نتيجه‌اش چه شد؟
- آيت الله ناصري: مرحوم حاج ملا باقر [= پدر حضرت آيت الله ناصري] از آشيخ محمد كوفي سؤال كردند: «از امتحان درست درآمدي؟» او گفت: «خير، آقاي حاجي».
- خلق: آيا شما با مرحوم شيخ محمد كوفي مراوده داشتيد؟
- آيت الله ناصري: مراوده نداشتيم؛ ولي به حجره ما مي‌آمدند.
- خلق: قضيه‌اي ديگري دربارة حاج شيخ محمد كوفي نقل شده است كه ايشان، واسطة رساندن نامة امام زمان عليه السلام به مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني بوده است. در اين باره اگر مطلبي هست بفرماييد.
مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني پس از كشته‌شدن فرزندشان در بعضي‌ حركت‌هاي اجتماعي، تصميم به انزوا و دوري از اجتماع و مرجعيت مي‌گيرند؛ ولي نامه‌اي از سوي حضرت عليه السلام به دست ايشان مي‌رسد. واسطة آوردن اين نامه را مي‌گويند كه مرحوم شيخ محمد كوفي بوده و مضمون آن هم اين طور بوده است:
اَرخصْ نفسَك واجْعَل مجلسَك في الدهليز و اقْضِ حوائج الناس نحن ننصرك.
خودت را راحت در اختيار ديگران بگذار و محل نشستن [و مراجعات] خودت در دهليز‌خانه [و در دسترس مردم] قرار بده و نيازهاي مردم را برآورده كن كه ما ياري‌ات مي‌كنيم.
بعد از اين نامه، مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني از تصميم خود منصرف مي‌شوند.
- خلق: آيا خود آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني هم با حضرت، بدون واسطه ارتباطي داشتند؟
بله؛ بنابر آنچه كه نقل مي‌كنند، ايشان بي‌ارتباط نبوده است.
- خلق: در اين صورت، چرا آن نامه، با واسطة حاج شيخ محمد كوفي به دست ايشان مي‌رسد و چرا مستقيماً به خود ايشان نمي‌دهند؟
در صورت صحت اين انتساب، مطمئناً حكمتي داشته است. مثلاً شايد بر اينكه اين نامه دست به دست بگردد، عنايتي داشته‌اند.
- خلق: آيا اين نامه را كسي غير از مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني هم ديده بود؟
بله؛ مرحوم آيت الله حاج شيخ كاظم تبريزي كه از علمايي بود كه چند سال قبل در قم فوت كرد، نقل مي‌كرد كه در جواني رفيقي پيرمرد داشتيم كه روحاني صاحب علم و فضلي بود و سخنراني‌هاي بسيار خوبي داشت. او ساكن تهران بود و من در نجف مشغول تحصيل بودم. يك بار به ديدن من آمد و با هم به محضر مرحوم حاج سيد ابوالحسن اصفهاني رسيديم. اين پيرمرد كه با مرحوم سيد ابوالحسن بسيار رفيق بود، به ايشان گفت: «مي‌خواهيم آن نامه را ببينيم». مرحوم سيد ابوالحسن، بلند شدند و از صندوقچه‌اي نامه را بيرون آوردند و ما نامه را ديديم. اين قضيه را مرحوم آيت الله شيخ كاظم تبريزي نقل مي‌كرد.
- خلق: آيا همه نامه‌هاي حضرت، اين طور كوتاه هستند؟
اين نامه اين طور بود؛ ولي در ساير توقيعات حضرت، نامه‌هاي مفصّل هم ديده مي‌شود.
مرحوم حاج شيخ محمد كوفي، آيا تشرف يا تشرف‌هاي ديگري هم داشته است؟
بله؛ از ايشان موارد ديگري هم نقل شده است.
- خلق: آيا تشرف در مسجد كوفه كه فرموديد، اولين تشرف ايشان بوده است؟
در اين‌باره اطلاعي ندارم.
اگر از ديگر تشرفات مرحوم كوفي چيزي در خاطر داريد، لطفاً بيان بفرماييد.
آشيخ محمد كوفي زماني كه نجف بود، به حجره حاج شيخ رضا توحيدي تبريزي تشريف مي‌برد و بيشتر با او مأنوس بود.
اين آقاي توحيدي براي يكي از رفقا تعريف كرده بود كه در يك جلسه‌اي با آشيخ محمد كوفي صحبت مي‌كرديم. من براي آب آوردن، ظرفي برداشتم و بلند شدم بروم. آشيخ محمد گفت: «كجا مي‌خواهي بروي؟» گفتم: «مي‌خواهم آب بياورم بخوريم». ايشان گفت: «ظرف را بده به من و بنشين». ظرف را از من گرفت و درحالي كه با چهار انگشتش لبة داخلي ظرف را گرفته بود و با انگشت شست، لبة بيروني ظرف را، به من اشاره كرد كه: «بيا آب بخور». گفتم: «چه بخورم؟» گفت: «به شما مي‌گويم بخور». يك وقت ديدم از سر پنجه‌هاي حاج شيخ محمد، آب به داخل كاسه مي‌ريزد. آشيخ محمد كوفي تعريف مي‌كردند خدمت حضرت نشسته بودم و براي آب آوردن ظرفي را برداشتم. حضرت، ظرف را از من گرفتند به همين طريق ظرف را نگه داشتند و فرمودند: «بخور» و آب، از سر انگشتان مبارك حضرت به داخل ظرف مي‌ريخت و من نوشيدم. بسيار گوارا بود.
دربارة مرحوم شيخ محمد كوفي و ارتباطتان با ايشان بيشتر بفرماييد.
مرحوم شيخ محمد كوفي زماني كه ايران تشريف آوردند، به حجرة پدر من، مرحوم حاج ملاباقر مي‌آمد. و من، آن موقع هفده‌ساله بودم. پس از آن هم كه در نجف، مشغول تحصيل بودم، گاهي به خدمت ايشان مي‌رسيديم. او پيرمردي كوتاه قد و سمين2 بود و موقع صحبت كردن با من، چشم‌هايش را تنگ مي‌كرد و كمي‌ هم تند صحبت مي‌كرد.
آيا مطلب يا توصية خاصي از ايشان در ذهن داريد؟
بله؛ زماني در همان ايام جواني از ايشان راه وصول به ديدار حضرت بقيت الله اروحنا فداه را پرسيدم و ايشان فرمود: «كار خاصي لازم ندارد، همة واجبات را انجام بده و محرّمات را ترك كن؛ به مستحبات عمل كن و از مكروهات دوري نما، آن وقت راه باز مي‌شود».
بنده با شوخي به ايشان عرض كردم: «اين كار خيلي مشكل است» و مثلي آوردم و راه نزديك‌تري خواستم. ايشان در جواب فرمود:
«بله» و سپس گفت: «نماز شب را بسيار مواظبت كن».
- خلق: بسيار ممنون و متشكريم كه اوقات عزيزتان را در اختيار ما قرار داديد. از محضر شما براي موفقيت نشرية خلق و دست‌اندركاران آن، التماس دعا داريم.
پي‌نوشت‌ها:
---------------
1. كنايه از اينكه خواب مختصري برود.
2. چاق.
شنبه 28 دی 1392  2:28 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

آب يا سراب

آب يا سراب
نويسنده: سيد حبيب حسيني
صفحه 12 الي 17 نسخه چاپي
اشاره : بي‌شک داشتن، استاد و راهنما، يکي از ارکان و شرايط حتمي راه خدا است. بزرگان و عالمان رباني هم به لزوم آن اشاره داشته‌اند؛ چنان‌كه جناب حافظ مي‌فرمايد:
طي اين مرحله بي همرهي خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهي
در اين‌باره، در آيات قرآن و روايات اهل بيتعليهم‌السلام شواهدي مي‌توان يافت که اين نوشتار، در صدد بيان آن نيست و آن را به فرصتي ديگر موکول مي‌کنيم. آنچه بسيار مهم است و از گلوگاه‌هاي حساس و چه بسا پرتگاه‌هاي خطرناک راه خدا است، مرحله انتخاب استاد و راهنماي طريق الهي است چرا که مدعيان اين معنا در زمانه ما زياد شده‌اند و بسيارند کساني که به واسطه ندانستن شرايط و علامت‌هاي اولياي حقيقي خداوند، فريب افرادي را خورده‌اند که از مال و جان آن‌ها سوء استفاده‌هاي فراواني كرده و نه تنها آن‌ها را به مقصود نرسانده‌اند، بلکه همه اشتياق و استعداد و سرماية جواني اين صادقان ساده‌انگار را به باد داده و حتي آنان را از پرداختن به معنويت و راه خدا، پشيمان كرده‌اند. شرح اين فريب‌خوردگي‌ها ـ به ويژه در زمان ما -مثنوي هفتاد من کاغذ شود. هر از چند گاهي داستان يکي از اين مدعيان دروغين را در رسانه‌ها مي‌شنويم.
حساسيت اين مطلب، ما را بر آن داشت تا با بهره‌گيري از ارشادات بزرگان و دقت در سيره آنان، به علايم و خصوصيات عرفاي راستين بپردازيم، تا مشتاقان طريق الهي، کمتر دچار اين مشکلات شده و بتوانند سراب را از آب تشخيص داده، از اين مرحله به سلامت بگذرند. در نتيجه، ملاک‌ها و علايم مهم و حقيقي را از دغل‌بازي‌هاي بعضي افراد جدا کرده ، فريب ايشان را نخورند؛ان شاء الله.
شنبه 28 دی 1392  2:34 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

- اشتباه بزرگ و خطرناک

- اشتباه بزرگ و خطرناک
بسياري از افرادي که مشتاق رسيدن به زندگي سراسر معنوي و پاک مي‌شوند و متوجه مي‌شوند بدون استاد و راهنما، پيمودن اين مسير، ممکن نيست، براي شناخت استاد واقعي، دچار يک اشتباه بزرگ مي‌شوند. ايشان گمان مي‌کنند هرکس بتواند کار خارق العاده‌اي انجام دهد يا براي نمونه خبر از نهان و امور غيبي افراد بدهد، بي‌شك، وليّ خدا است و بي‌ترديد مي‌تواند او را به آرزويش که داشتن زندگي سراسر معنوي است، برساند؛در حالي که اين تفکر، بسيار غلط و خطر ناک است؛ چرا که ممکن است انسان را در دام مدعيان نابه‌حق بيندازد.
بايد توجه داشت نفسي که خداوند، در درون همه انسان‌ها قرار داده، از قابليت‌هاي فراواني برخوردار است. اگر مدتي به نفس آدمي‌ رياضت تحميل شود ، به او سخت بگذرد و تحمل کند، پس از مدتي، نفس انسان داراي قوت و نيروي خاص و جديدي مي‌شود و با اين نيرو، مي‌تواند کارهاي فوق العاده انجام دهد. اين، لزوماً دليل بر حقانيت صاحب اين نيرو نيست و ربطي هم به عقايد و دين و مرام افراد ندارد. اگر كسي کافر هم باشد و به نفس خود رياضت‌هاي شاق بدهد به اين امور مي‌رسد، همان‌گونه که نمونه‌هاي آن، بين مرتاضان هندي يا صوفيان غير‌شيعي زياد بوده و هست.
بايد به اين نکته هم توجه داشت که اين قبيل کارها، مي‌تواند منشأهاي زيادي داشته باشد که هرکدام از اين منشأها با هم کاملا متفاوت هستند؛ براي نمونه، اطلاع از امور غيبي و ناگفته‌هاي افراد ـ همان‌طور که ممکن است به واسطه الهامات الهي باشد که توسط فرشتگان به قلوب با صفا و منور اولياي الهي مي‌افتد ـ ممکن است از مواردي باشد که شياطين يا اجنه به دوستان خود ابلاغ مي‌کنند؛ پس صرف اطلاع دادن از غيب، نمي‌تواند دليل قطعي بر حقانيت اطلاع‌دهنده باشد و بايد ملاک‌ها و خصوصيات اصلي و مهم را بررسي كرد.
قرآن کريم چنين مي‌فرمايد: إِنَّ الشَّياطينَ لَيوحُونَ إِلي‏ أَوْلِيائِهِمْ لِيجادِلُوكُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُون‏1
همانا شياطين، به دوستان خود، مخفيانه مطالبى القا مى‏كنند، تا با شما به مجادله برخيزند. اگر از آن‌ها اطاعت كنيد، شما، بي‌ترديد مشرك خواهيد بود.
امام صادق عليه‌السلام نيز مي‌فرمايد: «هيچ مؤمني نيست، مگر اين‌ که براي قلب او، دو گوش در سينه‌اش مي‌باشد؛ گوشي که در آن، شيطان وسواس خناس مي‌دمد و گوشي که در آن، ملک مي‌دمد. پس خداوند، مؤمن را به وسيله اين ملک تاييد مي‌كند و اين است معناي قول خداوند در قرآن که: «و خداوند، آنان را به وسيله روحي از سوي خود، تأييد کرد» .2
پس در شناخت اولياي الهي اکتفا نمودن به امور خارق العاده، اشتباه بزرگي است و بايد ملاک‌هاي اصلي و مهم را مد نظر قرار داد. در رساله سير و سلوک منسوب به علامه بحر العلومرحمة‌الله‌عليه چنين مي‌خوانيم:
و اما استاد عام، شناخته نمي‌شود، مگر به مصاحبت او در خلأ و ملأ و معاشرت باطنيه و ملاحظات تماميت ايمان جوارح و نفس او.
و زنهار به ظهور خوارق عادات و بيان دقائق نکات و اظهار خفاياي آفاقيه و حباياي انفسيه و تبدل بعضي از حالات خود به متابعت او، فريفته نبايد شد؛ چه اشراف بر خواطر و اطلاع بر دقائق و عبور بر ماء و نار و طي زمين و هوا و استحضار آينده و امثال اين‌ها، در مرتبه مکاشفه روحيه حاصل مي‌شود و از اين مرحله تا سرمنزل مقصود، راه‌ بي نهايت است.و بسي منازل و مراحل است و بسي راهروان، اين مرحله را طي کرده و از آن پس افتاده به وادي دزدان و ابالسه داخل گشته و از اين راه، بسي کفار را اقتدار بر بسياري امور حاصل.3
*******************************
پي‌نوشت‌ها:
--------------
1. سوره انعام: 121.
2.«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ أَبِي عَبْدِ ا للهِ ع قَالَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لِقَلْبِهِ أُذُنَانِ فِي جَوْفِهِ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ وَ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْمَلَكُ فَيُؤَيِّدُ ا للهُ الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَكِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ»‏ (بحارالأنوار، ج67، ص47).
3.رساله سير و سلوک منسوب به علامه بحر العلوم، ص 168.
شنبه 28 دی 1392  2:35 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

-علائم و ملاک‌هاي واقعي براي شناخت اولياي الهي - -1. تقيد کامل به شرع مقدس

-علائم و ملاک‌هاي واقعي براي شناخت اولياي الهي
-1. تقيد کامل به شرع مقدس
به دلايل فراوان عقلي ، قرآني و روايي ، بايد خداوند متعال، همه آنچه انسان براي رسيدن به معنويت و کمال بدان نياز دارد را بيان ‌کند که اين كار را توسط پيامبر گرامي‌اسلامصلي‌الله‌عليه‌و‌آله انجام داده است. آن حضرت مي‌فرمايد:
به خداوند سوگند! هيچ عملي که شما را به جهنم نزديک مي‌کند نيست، مگر اين‌که آن را براي شما بيان نمودم و شما را از آن نهي کردم و هيچ عملي که شما را به بهشت نزديک مي‌کند نيست، مگر اين که آن را براي شما بيان نمودم و به آن، امرتان کردم .4
خود اهل بيتصلوات‌الله‌عليهم که الگو و سر آمد همه سالکان و عارفان هستند - بلکه عارفان حقيقي آن‌ها هستند - تا آخر عمر و در جاي جاي زندگي خود به دستوراتي که مي‌فرموده‌اند، عمل مي‌کردند. و تا خود، خرما خوردن را ترک نمي‌کردند، به ديگران ترک کردن آن را سفارش نمي‌نمودند.5 آيات قرآن نيز غالباً در نخستين بار، به خود نبي اکرمصلوات‌الله‌عليه خطاب مي‌كرد و آن حضرت، عمل مي‌نمودند، سپس به ديگران خطاب مي‌كرد؛ مانند: « فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْت‏ و من تاب معك»6.
پس ما براي پيمودن اين راه، به هيچ راه و دستوري خارج از دستورات اهل بيتعليهم‌السلام نياز نداريم . همان‌گونه که بزرگان راه رفته و به مقصد رسيده فرموده‌اند، راه رسيدن به کمال معنوي ، همان التزام عملي کامل به دستورات اسلام و اهل بيتعليهم‌السلام مي‌باشد و جز اين، راهي نيست.
قلّه نشين وادي معنا ، عارف کامل حضرت آيت الله ملاحسينقلي همدانيرحمةالله‌عليه مي‌فرمايد:
مخفى نماند بر برادران دينى كه به جز التزام به شرع شريف در تمام حركات و سكنات و تكلمات و لحظات و غيرها راهى به قرب حضرت ملك الملوك -جل جلاله- نيست و به خرافات ذوقيه اگر چه ذوق در غير اين مقام خوب ا‌ست - كما دأب الجهال والصوفيه (خذلهم الله جل جلاله) [چنانچه روش نادانان و صوفيه که خداوند خوارشان سازد اين است]- راه رفتن لايوجب الا بُعدا [ جز دور گشتن چيزي ديگري را موجب نمي‌شود]. حتى شخص هرگاه ملتزم بر نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ايمان به عصمت ائمه‌اطهار صلوات الله عليهم آورده باشد، بايد بفهمد كه از حضرت احديت دور خواهد شد و هكذا در كيفيت ذكر بغير ما ورد عن السادات المعصومين عليهم السلام [ به غير آنچه که از معصومانعليهم‌السلام به دست ما رسيده است] عمل نمايد.
بناء علي هذا بايد مقيد بدارد شرع شريف را و اهتمام نمايد هر چه در شرع شريف اهتمام به آن شده و آنچه اين ضعيف از عقل و نقل استفاده نموده‌ام، اين است كه اهم اشيا از براى طالب قرب، جد و سعى تمام در ترك معصيت است. تا اين خدمت را انجام ندهى، نه ذكرت و نه فكرت، به حال قلبت فايده نخواهد بخشيد؛ چرا كه پيشكش و خدمت كردن كسى كه با سلطان در عصيان و انكار است، بى‌فايده خواهد بود. نمى‌دانم كدام سلطان اعظم از اين سلطان عظيم الشأن است و كدام نقار7 اقبح از نقار با او است.8
ما بيش از اين که به کرامات و غيب‌گويي‌هاي افراد، نظر داشته باشيم، بايد به اخلاق و رفتار و تقيد آن‌ها به شرع مقدس توجه كنيم. اگر ديديم شخصي خلاف شرع مي‌كند يا در محضر او، غيبت و تهمت به ديگران روا مي‌دارند و او ساکت است، بايد بدانيم علامات اولياي خدا در وي نيست. ما بايد امثال مرحوم ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي، آن عارف فرزانه را ملاک قرار دهيم که وقتي يک نفر به ناگاه در محضرش غيبت مي‌کند، با ناراحتي مي‌فرمايد: «چهل روز مرا به زحمت‌انداختي» 9 10يا امثال استاد بزرگ، مرحوم آيت الله سيد علي قاضيرحمةالله‌عليه را مد نظر قرار دهيم که از بس به دستورات اسلام مقيد بود و مستحبات و مکروهات را رعايت مي‌کرد ، بعضي افراد تحمل نمي‌كردند11 و... همان‌طور که برخي اطرافيان عارف فرزانه، مرحوم آيت الله کشميريرحمةالله‌عليه دربارة وي چنين شهادت مي‌دهند:
مدتي که با ايشان بودم، يک گناه از اين آقا نديدم؛ يک خلاف شرع از او نديدم يا مثلا اگر غيبتي مي‌خواست بشود، خيلي عجيب مراقب بود؛ حواسش جمع بود...، يا حتي حرف لغو و بيهوده نمي‌زد.12
از اين‌رو است که وقتي از آن عالم رباني و امثال او دربارة بهترين و مستقيم‌ترين راه پرسيده مي‌شود ، عالم بودن به شريعت مقدس را از شرايط مهم استاد مي‌داند و مي‌فرمايد:
راه علماي راه رفته زاهد از دنيا را برويد. کسي که مي‌خواهد هادي مسير باشد، بايد از قرآن و اهل بيت جدا نشده باشد و اعتقاداتش هم محکم باشد.13
چرا که فقط عالمان رباني هستند که هم به مشکلات و دردهاي سلوک واقفند و هم از درمان‌هايي که خداوند به لطف خود، لابه‌لاي کتاب خود و سنت پيامبرش نهاده است، خبر دارند و مواظبند حرفي و راهي خلاف خواست خداوند و مخالف دستورات ديني ارائه ندهند.
عابد و زاهد و صوفي همه طفلان رهند مرد اگر هست به جز عالم رباني نيست
***************************
4.وَ قَالَصلي‌الله‌عليه‌و‌آله إِنَّهُ وَ ا للهِ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ مِنَ النَّارِ إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ نَهَيْتُكُمْ عَنْهُ وَ مَا مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُكُمْ إِلَي الْجَنَّةِ إِلَّا وَ قَدْ نَبَّأْتُكُمْ بِهِ وَ أَمَرْتُكُمْ بِه‏ (بحارالأنوار، ج74، ص145). 
5.اشاره به واقعه خاصي است که دربارة حضرت اميرعليه‌السلام و طفلي که طبيب، او را از خوردن خرما منع کرده بود، اتفاق افتاده است.
6.سوره هود: 112.
7.نقار :گفت‌وگو و ستيزه کردن.
8.تذکرة المتقين، ص190.
9.ترجمه رساله لقاءالله، سيد احمد فهري، ص104.
10.منظور اين عارف بزرگ، اين بوده است كه حال بايد چهل روز خود را به ریاضت و توبه و تضرع بيندازد، تا اين اثر سوء كه بر دل نوراني و لطيفش وارد شده است، پاك شود. اين، هم بيانگر اثرات مخرب گناه و هم اوج لطافت روحي آن بزرگوار است؛ چرا که ديگران هم غيبتمي‌شنوند؛ اما چرا چنين تأثيري را احساس نمي‌کنند.
11. روح مجرد، ص462.
12. شيدا، ص237.
13. شيدا، ص120.
شنبه 28 دی 1392  2:38 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

-علائم و ملاک‌هاي واقعي براي شناخت اولياي الهي - -2. ايجاد انقلاب دروني

-2. ايجاد انقلاب دروني
از علايم مهم ديگر اولياي الهي، تأثيري است که همنشيني با آن‌ها در درون انسان مي‌گذارد، انسان را به ياد خدا مي‌اندازند و محضر آن‌ها، نوراني و مقدس و با صفا است؛ آن‌چنان‌که رغبت‌ها به دنيا، کم شده و تمايل بيشتري براي توجه به آخرت و رسيدن به معنويت در درون، پديد مي‌آيد. در واقع، اولياي حقيقي، همان‌ها هستند که حضرت عيسيعلي‌نبيناو‌آله‌و‌عليه‌السلام در پاسخ به پرسش حواريون كه با چه كسي همنشين شويم، فرمود :
کسي که ديدنش شما را به ياد خداوند بيندازد و صحبت‌هايش، بر علم شما بيفزايد و عملش، رغبت شما را به آخرت افزايش دهد.14
وقتي از عارف فرزانه، حضرت آيت الله انصاري همداني مي‌پرسند چگونه مدعيان دروغين سلوک را بشناسيم، در جواب مي‌فرمايد:
اول، اين‌که اين افراد خلاف شرع انجام نمي‌دهند. دوم، اين‌که نشستن در مجالس آن‌ها، التهاب دروني ايجاد مي‌کند.15
امثال ملاحسينقلي‌ها، با يک جمله ساده، انسان‌ها را متحول کرده، نجات مي‌دهند؛ حتي اگر مقابلشان شخصي مثل عبد فرار، خلافکار مشهور نجف باشد يا كساني باشند که مشغول لهو و لعب هستند که با خواندن چند بيت شعر حکيمانه، آن‌چنان در درونشان تحول ايجاد مي‌کند که نه تنها عمل زشتشان را ترک مي‌کنند، بلکه چنان گريه و زاري مي‌نمايند که صداي ناله‌شان از راه دور به گوش مي‌رسد؛16 شخصيت بي‌نظيري که وقتي افراد از جلسه اخلاق او خارج مي‌شدند، نفس قدسي ايشان با آنان چنان کرده بود که از خود بيخود بودند؛ به گونه‌اي كه ديگران از راه رفتن آن‌ها مي‌فهميدند اينان از درس اخلاق ملاحسينقلي همدانيرحمهةالله‌عليه مي‌آيند.17 و اين تاثير نفس، به دست نمي‌آيد، مگر با عمل و التزام به آنچه مي‌گفته‌اند. امام صادقعليه‌السلام مي‌فرمايد:
هرگاه عالم به علم خود عمل نکند، موعظه او از قلوب زايل مي‌شود؛ همان‌گونه که آب باران، از سنگ زايل مي‌شود.18
دربارة مجالس حضرت آيت الله سيد عبد‌الكريم كشميري رضوان‌الله‌عليه چنين نقل مي‌کنند:
هر وقت کنار ايشان مي‌نشستم، به طور قلبي ياد خدا مي‌افتادم. پيش او اگر از دنيا حرف مي‌زدي، مثل اين بود که پيش بزرگي داري حرف زشتي مي‌زني؛ انسان خودش خجالت مي‌کشيد.19
*******************************
14.قَالَ رَسُولُ ا للهِ ص قَالَتِ الْحَوَارِيُّونَ لِعِيسَي يَا رُوحَ ا للهِ مَنْ نُجَالِسُ قَالَ مَنْ يُذَكِّرُكُمُ ا للهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي الْآخِرَةِ عَمَلُهُ (الكافي، ج1، ص39، باب مجالسة العلماء و صحبتهم ...).
15.در کوي بي نشانها، ص73.
16.جهت رعايت اختصار اصل ماجرا را نقل نکرديم جهت اطلاع بيشتر مراجعه نماييد به: مقدمه تذکره المتقين، ص21 و چلچراغ سالکان، ص89.
17.ناگفته هاي عارفان، ص182.
18.عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ ع قَالَ إِنَّ الْعَالِمَ إِذَا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ كَمَا يَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا (الكافي، ج1، ص44). شيدا، ص127).
19.شيدا، ص127.

 

شنبه 28 دی 1392  3:00 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

-علائم و ملاک‌هاي واقعي براي شناخت اولياي الهي - -3. كتمان سر

-3. كتمان سر
از ديگر نشانه‌هاي اولياي خداوند، کتوم بودن ايشان است؛ به گونه‌اي که مصممند ديگران از عناياتي که به آن‌ها شده است خبردار نشوند و خبر دادن از آن‌ها را براي خود گناه بزرگي مي‌شمارند. حتي به شاگردان هم تاکيد مي‌کنند کوچک‌ترين مطلبي را از خود فاش نکنند و آن را از مهالک بزرگ مي‌دانند.20
اشخاصي مانند مرحوم آيت الله سيد علي قاضي رحمةالله‌عليه که به يقينِ اطرافيان ، داراي طي‌الارض بوده‌اند، تا آخر عمر کتمان مي‌كنند. شخصي از اهل نجف، آيت الله قاضي را در مشهد الرضاعليه‌السلام ديده و حل مشکلش را از آن بزرگوار خواسته بود. پس از آن، متوجه شده بود همان روز، آن عالم رباني را در نجف ديده‌اند. آن شخص، پس از مدتي در نجف به خدمت آيت الله قاضي ، رسيده بود تا سرّ قضيه را بداند. آن عارف واصل کتمان کرده و فرموده بود: «همه مي‌دانند من در نجف بودم».21
در مقابل، مدعياني دروغين هستند که از کوچک‌ترين مطلبي براي خود معجزه و كرامت مي‌سازند و مقامات خيالي خود را نُقل مجالس کرده ، در ويترين افتخارات خود نصب مي‌كنند و در انتشار و اشاعة آن، از هيچ وسيله و امكاناتي دريغ نمي‌كنند. از نام مقدس امام زمان عليه‌السلام و تشرفات خيالي يا دروغين خود، چه سوء استفاده‌هايي که از بعضي افراد ساده لوح نمي‌کنند و ايمان و اعتقاد ايشان را به باد مي‌دهند؛ در حالي که آن‌ها که به حقيقت، خدمت حضرت مهدي عليه‌السلام مي‌رسيدند، يا فاش نمي‌کردند يا اگر هم ناخواسته فاش مي‌شد، افراد را قسم مي‌دادند تا بعد از مرگشان، به ديگران نگويند.
هنگامي از حضرت آيت الله کشميري رحمةالله‌عليه دربارة تشرفاتي مي‌پرسند كه برخي افراد ادعا مي‌كنند، مي‌فرمايند:
اگر شنيديد مثلاً فلان آقا ادعاي رؤيت يا تشرف به خدمت حضرت را کرد، جدي نگيريد و اين مسائل را به اهلش بسپاريد.
از قول برخي از مرتبطين با آن عالم بزرگوار نقل شده است:
ايشان، با اين موضوع که شخصي حضرت را ببيند و ادعا کند، مخالف بود. از خود ايشان نيز کسي يک کلمه در اين باره نشنيد؛ چرا که عقيده‌شان اين بود که امام زمانعليه‌السلام سرّ خدا است و ملاقات آن بزرگوار هم سرّ است و اگر کسي مدعي اين قضيه بشود، اين معناي سرّ بودن از بين خواهد رفت. اين اشاره هم در صحبت‌هاي ايشان بود که تشرف، يک حالي، يک هديه‌اي براي انسان مي‌آورد که ادعا کردن، آن را از بين مي‌برد.22
****************************
20.اسوه عارفان، ص106، رساله سيروسلوك (منسوب به سيد بحر العلوم)، ص163.
21.همان، ص112، مهر تابان، ص371.
22.کتاب شيدا، ص195

 

شنبه 28 دی 1392  3:02 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

-علائم و ملاک‌هاي واقعي براي شناخت اولياي الهي - -4. مناعت طبع

-4. مناعت طبع
ما شأن بزرگان دين را بالاتر و والاتر از آن مي‌دانيم که بگوييم از عناياتي که به ايشان شده بود، سوء استفاده مادي نمي‌کرده‌اند؛ ولي وضع زمانه و شياداني که اين زمان، لباس تقدس پوشيده و به جان و مال مردم مي‌تازند و هزاران جوان تشنه را فريب داده از هستي مادي و معنوي ساقط مي‌کنند، ما را ملزم کرد از مناعت طبع اولياي حقيقي خداوند بنويسيم، تا حساب پاکان، از ناپاکان جدا افتد.
آري؛ از ديگر خصوصياتي که مي‌توان با توجه به آن، خوبان را شناخت اين است که ايشان اگر در اوج فقر و نياز هم باشند، باز از جايگاه رفيع خود و نفوذشان در دل مريدان، براي تأمين نيازهاي خود استفاده نمي‌کنند و با توکل بر الطاف حق و مناعت طبع و قناعت، روزگار خود را با عزت سپري مي‌كنند و حتي خود، اهل بذل و بخشش هستند.
دربارة عارف واصل، مرحوم آيت الله سيد علي قاضيرحمةالله‌عليه نقل شده است با وجودي که عيال‌وار بود و در شدت فقر بسر مي‌برد و مهمان‌ها و مراجعان بسيار داشت‌، به هيچ وجه، اظهار نياز نمي‌کرد و حتي به ديگران هم کمک مالي مي‌نمود. حتي اگر مريدان او مانند حاج سيد هاشم حداد که با همه وجود به آن بزرگوار و صداقت و پاکي‌اش اعتقاد داشت، مي‌خواستند در اين باره اقدامي‌ کنند، اجازه نمي‌داد. اگر بدون اطلاع او چيزي تحويل خانه‌اش مي‌دادند و او مطلع مي‌شد، اظهار ناراحتي مي‌كرد و در کمال پاکي و سادگي و مناعت طبع زندگي مي‌نمود.23
حتي خانه آن عارف كامل، بسيار محقر و کوچک بود و تنها دو اتاق تو در تو داشت و بودند کساني که تمايل داشتند براي وي منزل مناسبي تهيه کنند؛ ولي او قبول نمي‌کرد.24
اين است سيره اولياي الهي. در مقابل، کساني هستند که با نقل و ادعاي بعضي مطالب، براي خود، دکاني باز كرده و به غارت دين و دنياي مردم و آباد کردن دنياي خود مشغول هستند.
*************************
23.صلح کل، ص170.
24.اسوه عرفان، ص170، صلح کل، ص154
شنبه 28 دی 1392  3:03 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

-علائم و ملاک‌هاي واقعي براي شناخت اولياي الهي - -5. دعوت نکردن به خود

-5. دعوت نکردن به خود
از ديگر خصوصيات بارز اولياي خدا اين است که از نفس گذشته‌ و انانيت خود را زير پا نهاده‌اند. آنان، به جاي اين‌که خود را در نظر مريدان، بزرگ و صاحب مقامات جلوه دهند ، با رفتار و گفتار، پيوسته به خدا و اهل بيتعليهم‌السلام دعوت مي‌كنند. منيت و خود فروشي، در منش آن‌ها مشاهده نمي‌شود و از شهرت و مقام و توجه مردم، گريزانند و سراسر، محو ياد خدا و ارتباط با اولياي او هستند. آنان، از مدح کردن ديگران، آزرده مي‌شوند. حتي گاهي اجازه نمي‌داده‌اند يک عکس ساده از ايشان گرفته شود.
دربارة عارف کامل، حضرت آيت الله ميرزا جواد آقا ملکي تبريزيرضوان‌الله‌عليه چنين نقل مي‌كنند که اجازه نمي‌داد،علاقه‌مندان، از او عکس بگيرند. مريدان او تصميم گرفتند موقعي که آقا در حال نماز است از وي عکس تهيه کنند؛ لذا تنها يک عکس از آن عارف عظيم‌الشأن در دست است که آن هم در حال قنوت نماز است.25
حضرت آيت الله سيد عباس کاشانيدامت‌برکاته دربارة مرحوم قاضيرحمةالله‌عليه چنين نقل مي‌کنند:
يک بار که درس ايشان تمام شد، فردي به نام آشيخ ابراهيم را صدا کردند و به ايشان فرمودند: «من با شما کاري دارم». ما چند نفر هم آن‌جا نشسته بوديم. ديديم آقا به ايشان فرمودند: «شنيده‌ام پريشب در منزل حاج صادق (از مشاهير و پولدارهاي نجف) در منبر، اسم من را آورد‌ه‌اي اگر به حرام و حلال معتقد هستيد، من راضي نيستم ـ نه بالاي منبر، نه غيرآن ـ يک کلمه از من اسم بياوريد». مي‌فرمودند: «اگر بفهمم هرکدام از اين آقايان که درس من مي‌آيند، در حق من مبالغه مي‌کنند، حرام است؛ من راضي نيستم».
به بعضي از شاگردانشان مي‌فرمودند: «بيني و بين الله راضي نيستم دربارة من مجلس تشکيل دهيد؟». 26
آنچه ذکر کرديم، شماري از علائم استاد حقيقي اخلاق بود که به لحاظ ضرورت‌هاي اين زمان به آن پرداختيم، وگر نه براي اولياي خدا، علامت زياد است و به تعبيري، همه حرکات و سکنات آن‌ها مي‌تواند علامت و نشانه‌اي باشد، تا ما در دام دروغگويان نيفتيم.
******************************
25.طبيب دلها، ص178، همين روحيه، دربارة عارف دلسوخته اهل بيتعليهم‌السلام مرحوم مجتهديرحمةالله‌عليه نقل شده است.
26.صلح کل، ص173

 

شنبه 28 دی 1392  3:05 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

-علائم و ملاک‌هاي واقعي براي شناخت اولياي الهي - - نکات پاياني

- نکات پاياني
1.پس از احراز علائم فوق، ابتدا بايد مدتي احتياط کرد و خود را دربست در اختيار ديگران قرار نداد و از خداوند عاجزانه و مكرر، هدايت و شناخت راه صحيح را خواست.
2.اگر دقت‌هاي لازم را به خرج نداديم و بي مهابا خود را در اختيار افراد مدعي قرار داديم و از اين راه متضرر شديم، تقصير و اشكال با خود ما است، نه با راه روشن كمال و فرداي قيامت، حجتي نداريم .
3.اين‌طور نيست که هر ولي خدايي سمت استادي داشته باشد و بتواند افراد با استعداد‌هاي مختلف را راهبري کند؛ چرا که لازمه اين کار، احاطه علمي ‌داشتن به همه مسيرها و همه دردها و درمان‌ها و از طرفي احاطه علمي به شاگرد را مي‌طلبد. هدايت ديگران، رزقي است که خداوند، به بعضي از اولياي خود مي‌دهد و به گفته بزرگان، راهبري و استادي، خود شاخه‌اي از حکمت است . هرچند که زيارت همه اولياي الهي برکات ويژه خود را دارد و مي‌تواند در انسان، ايجاد انگيزه نمايد و نکاتي را روزي انسان کند؛ اما بحث استاد و شاگردي، مقوله ديگري است.
4.معمول بر اين بوده است که اولياي الهي چند دهه از عمر خود را به تزكيه و مجاهده و طي مراتب عالي كمال مي‌پرداخته‌اند و وقتي از نفسانيت گذشته و حالات عرفاني و اخلاقي برايشان ملکه مي‌شد و به شرايط و ثبات لازم مي‌رسيدند، مأمور مي‌شدند از افراد مستعد، دستگيري كنند. معمولاً اين حالت دهه‌هاي پاياني سن ايشان بوده که به پختگي کامل رسيده بوده‌اند؛ پس اگر جواناني را ديديم که مدعي سمت استادي سير و سلوک هستند، در اين موارد بايد بيشتر احتياط کرد؛ به ويژه که افتخار مصاحبت و شاگردي بزرگان را هم نداشته باشند. همچنين بايد دقت كرد زيادند کساني که چند جلسه‌اي در جلسات خصوصي يا حتي عمومي بزرگان شرکت داشته‌ و سپس ادعا کرده‌اند شاگرد فلان بزرگ هستيم؛ در حالي که بين شاگردي و شرکت در جلسه اخلاق بزرگان، تفاوت بسيار است.
5.در طول تاريخ عرفان شيعي، کمتر مشاهده شده است خانمي واقعاً به سمت استادي سير و سلوک رسيده و بتواند ديگران را به مقصد برساند. البته اين به اين معنا نيست که بانوان به مقامات عالي نمي‌رسند؛ چنان‌كه بوده‌اند زناني مانند بانو مجتهده امين که در دامن اسلام پرورش يافته و به معنويت بالايي رسيده‌اند؛ اما بحث استادي اقتضاءات علمي و عملي ويژة خود را مي‌طلبد؛ لذا در اين زمانه که اشتياق رسيدن به مسائل معنوي، به ويژه ميان خواهران زياد شده است و به تبع آن، مدعيان هم بين آنان زياد شده‌ اند، شايسته است خواهران بزرگوار، در برخورد با اين قبيل افراد که بعضاً مدعي ارتباط با امام زمانعليه‌السلام و گرفتن دستور و ...هم هستند احتياط کامل را رعايت بفرمايند.
6. بايد بيش از اين‌که خود در صدد انتخاب استاد باشيم، با دعا و مددجويي از خدا و توسل به اهل بيتعليهم‌السلام، بخواهيم ما را به افراد صادق هدايت كنند؛ چرا که اگر طلب ما صادقانه باشد و جهاد لازم را انجام داده باشيم، خداوند متعال، وعده هدايت داده است. خود او فرمود:
وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِينَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنين‏(سوره عنکبوت: 69)
شنبه 28 دی 1392  3:06 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

نخستين جرعه‌ها

نخستين جرعه‌ها
حجت الاسلام والمسلمين شيخ جعفر ناصري
صفحه 18 الي 23 نسخه چاپي
اشاره: رشد، كمال، خداجويي، پيوند با عالم غيب، طلب معارف، علاقه به شهود حقايق، حس و حالي است كه همه انسان‌ها دارند؛ به ويژه مسلمانان كه دينشان، دين تكامل و كمال است و كتابشان، كتاب معنويت و تقوا و ارتقا و به خصوص شيعه كه اين سير را در طول تاريخ، عاشقانه دنبال مي‌كرده است. چرا نكنند كه اسباب را جمع داشته‌اند؟ با يك دست، تمسّك به كتاب كمال، يعني قرآن آسماني و با يك دست، تمسّك به عروة الوثقاي الهي، يعني اهل بيت رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلم داشته‌اند كه نقطه شروع عالم و خَلق آن‌ها هستند و نقطه پايان معارف و علوم و كمالات نيز و بازگشت خلق به سوي آن‌ها است. شيعه، با حركت به سوي كمال، قصد مي‌كند تقرّب به امامان خويش؛ به ويژه امام هادي مهدي عليه و عليهم السّلام را.
اين طريق كمال كه جذابيت و حلاوت و لطافت بسيار داشته و طالب فراوان، باعث شده است مدعيان فراوان نيز داشته باشد.
علاقه افراط‌گونه مردم از يك سو و فراواني مدعيان از سوي ديگر، باعث شده است مسايل اخلاقي و معنوي در طول تاريخ، دچار نشيب و فرازها، چالش‌ها و احياناً انحراف‌هايي بشود. دنبال كردن سير اخلاق و معنويت در صدها سال گذشته و تأثير حكومت‌ها و اديان و گروه‌هاي بدعت‌گرا بر اخلاق و معنويت را به زماني ديگر وا‌مي‌گذاريم.
سوء‌استفاده‌هايي كه از اين رشته معارف شده است، بحثي جدا و توفيقي سوا مي‌طلبد. فعلاً بايد مطلب را از نياز امروز جامعه‌مان آغاز كنيم.
موقعيت خطير فعلي حكومت اسلامي در كشور عزيزمان ايران و باز بودن دست روحانيت و حوزه‌ها براي تبليغ از يك سو و مردمي كه در پيروي از دين خدا، حجت را بر ما تمام كرده‌اند از سوي ديگر، ما را موظف مي‌كند به نياز‌هاي دروني و خداجويي و خلأ روحي و تشنگي معنوي آنان، بيشتر اهميت بدهيم و بعد از رفع مشكلات دروني خويش، به مشكلات اخلاقي و تهذيبي و معنوي آنان بپردازيم.
در كشور و جامعه امروز ما، كم نيستند كودكاني كه حافظ قرآن و نهج البلاغه باشند. به بركت انقلاب، در دهه‌هاي گذشته هم چنين كودكاني داشته‌ايم كه هم اكنون جوانان و مرداني برومند هستند و حوزه‌هاي علميه بايد براي اينان حرفي گفتني داشته باشد. معنويت‌گرايي، جزء خميره مردم ايران است و زبان حال اين مردم خداجوي است كه:
«حرفي از معني اگر داري بيار»
شنبه 28 دی 1392  3:07 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

- قلب سليم

- قلب سليم
قرآن، از زبان سلطان الموحدين حضرت ابراهيم‌عليه السلام قيامت را اين گونه توصيف مي‌كند كه: «يوم لا ينفع مال و لابنون إلا من أتي الله بقلب سليم». سود قيامت، از آنِ كساني است كه قلب سليم داشته باشند و قلب سليم، قلبي است كه از عيوب و ملكات زشت و غير‌خدايي سالم باشد و خلاصه به جز خدا نبيند.
قلب سليم، همان شاكلة سالم است. وقتي قرآن مي‌فرمايد: «كل يعمل علي شاكلته» يعني صدور عمل چه كمّاً و چه كيفاً مربوط است به شاكله انساني و شاكله، سيطره‌اي پنهان بر اعمال دارد. البته مسأله توفيقات الهي جدا است كه گاهي نصيب و همراه مي‌شود و توانايي انسان را در ارايه عمل صالح بالا مي‌برد. علي أيّ حالٍ امكان صدور عمل صالح، از شاكله اي صالح و سالم هست. من اگر شاكله‌اي سالم و راقي نداشته باشم، اگر قلبي سليم نداشته باشم، در اراية عمل صالح دچار مشكل خواهم شد. البته اين نكته قابل توجه است كه عمل صالح، مرا در ساختاري بهتر و شاكله‌اي سالم‌تر ياري مي‌كند و شاكله سالم، در اراية اعمال بهتر مرا كمك مي‌كند و خلاصه، دور لازم نمي‌آيد.
نكتة قابل توجه اين است كه شاكله، يك حيث تأثير‌پذيري دارد؛ مثبت يا منفي و يك حيث تأثير و اثرگذاري جملة «كل يعمل علي شاكلته» تأثير شاكله در عمل را گوشزد مي‌كند؛ امّا حيث تأثير‌پذيري شاكله زياد است. حتي از بطن مادر كه طفل در معرض تأثيرات خارجي است؛ لذا دستور مراعات از جانب شارع مقدس براي مادر در ايّام حمل و رضاع، به دليل ترسيم شاكله‌اي صحيح است. اعمال سوء و حتي افكار زشت و بد مادر، ناخودآگاه روي جنين اثر منفي مي‌گذارد و شاكله و ساختار جنين فعلي و فرزند و شهروند آينده را منفي مي‌كند. مواظبت‌ها و دستور‌هاي اسلام براي مادر در ايّام رضاع و شير دهي هم به اين دليل است. مادر، اگر غذاي حرام مصرف كرد و به فرزند خردسال خود شير داد، براي طفل و ساختار روحي طفل، ضرر فراوان دارد. از مسايل مؤثر در ساختار روحي انسان، محيط خانواده است؛ نماز خواندن يا نخواندن والدين، امانت‌داري يا خيانت اطرافيان، راستي و درستي يا دروغ‌گويي مربوطين، بالأخره در اين كودك يا نوجوان اثر خواهد كرد و كم كم به صورت شخصيت يا شاكله‌اي شكل گرفته در‌خواهد آمد و او، با آنچه در اين خانه مي‌بيند، مي‌شنود و ياد مي‌گيرد، شاكله‌اي براي خود درست خواهد كرد و بالاخره از خانه و دبستان گرفته، تا دانشگاه و اجتماع، محيط‌هايي هستند كه در ساختار روحي فرد دخالت دارند.
اي طالب معنويت! مهم نيست چند سال داري، چقدر درس خوانده‌اي، شغل داري يا نداري يا چه شغلي داري ؛ فعلاً در اين مقطع، مهم آن است كه سال‌ها بر تو گذشته است و خواسته يا نا‌خواسته، خوب يا بد، صاحب شخصيتي خاص و شاكله‌اي مخصوص شده‌اي و دوست داري بهتر شوي، كامل شوي. از مجموع صفات و خلق و شخصيت و شاكله خويش راضي نيستي و دوست داري شخصيتي آرام به ذكر خدا، بدون اضطراب، با دلي آگاه، متوجه و متذكّر به حق تعالي داشته باشي. مي‌خواهي خداشناس و خداترس باشي و بالاخره مي‌خواهي حركت كني؛ ولي نقطه شروع را نمي‌داني شرايط را نمي‌داني
شنبه 28 دی 1392  3:08 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

- منزل اول

- منزل اول
قدم اول سلوك را علماي علم اخلاق، مختلف فرموده‌اند. شايد هم الفاظ متفاوت باشد؛ ولي معنا واحد. بعضي از بزرگان، توبه را منزل اول مي‌دانند، بعضي عزم را و بعضي ديگر يقظه وتنبه و بيداري را. در چند شعر از «سفرنامه» چنين گفته‌ام :
بـايـد اول به جـهــاد اكبـر
نفـس امـاره كـه از او فـرياد
گرجهادت همه «فينا»1 گـردد
نفس مي‌ميرد و تو زنده شـوي
سفري با دل و جان خواهي كرد
شب چو بنشيني و قرآن خواني
روح تو ميـل پليـدي نكنـد
خاطـرات و خطـرات موهوم
سفري سوي سمـاوات كنـي
عالم قدس به كشف و به يقين نگري
نفس خود را شكني پا و كمر
مي‌دهد خرمن طاعات بباد
چشم تو شاهد و بينا گردد
تا ابد زنده و پاينده شوي
سير با روح و روان خواهي كرد
رمز غيبوبت خود مي‌داني
ميل هرچيز كه ديدي نكند
مي‌شود از دل و جانت معدوم
زنده‌دل كوچ ز اموات كني
علم هميـن اسـت هميـن
شايد بتوان گفت منزل اول، رجوع است به نفس؛ يعني بازگشتي دقيق به گذشته و عملكرد؛ يعني توجهي به خطاها، افراط و تفريط‌ها. اين نوع نگرش، تنبّه و بيداري مي‌آورد. معناي «فَرجَعُوا إِلي أَنْفُسِهِم»2 است؛ همين حالي كه براي قوم ابراهيمعليه السلام ايجاد شد. آنان، با يك رجوع به خود، متوجّه شناعت و قبح امري شدند كه قبلاً انجام مي‌دادند؛ ولي آن را بد نمي‌دانستند، بلكه خوب هم مي‌دانستند.
انصراف از اعمال ناپسند و دوري از افراط و تفريط‌ها و حتي افكار بد، نتيجة يك رجوع است به خويشتن خويش. آدمي همراه اين سيل عظيم اشتغالات نفساني، با غفلت از حق تعالي پيش مي‌‌رود. گمان مي‌كند خوب است به فرمايش بعضي از اساتيد اخلاق و معرفت كه مي فرمود : اين آيه شريفه «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِاْلأَخْسَرينَ أَعْمالاً * الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»3 كمر انسان را مي‌شكند. آدمي، بيچارة قوّة خيال است و در خيالات خود، غوطه‌ور است؛ نه تنها همه كارهاي خود را خوب مي‌پندارد، بلكه گاهي به اطرافيان و دوستان و خانواده خويش -مستقيم يا غير مستقيم- إلقا مي‌كند كه او را تأييد كنند، مدح كنند، به به و چه چه كنند؛ اما اين كه واقعاً آنچه انجام داده است، تعريف دارد يا تقبيح، بايد با ميزاني حقيقي سنجيده شود. انساني كه خيلي اسير خيالات نباشد، انساني كه منصف باشد، دوست دارد جايگاه خويش را بداند، حدّ و حدود كمال و نقص خود را بشناسد، صفات انساني كه در جان و نفس او راسخ شده و صفات بهيمي كه در دل او جاي گرفته است را بشناسد.
خلاصه، آدمي مي‌خواهد بداند شاكله ساخته شده و شخصيت به فعليت‌رسيده او در چه حدودي است و معدل او از مجموع اعمال، افكار، آرا و نظرات، بر چه پايه و مرتبه‌اي استوار است؟ از اين‌جا به بعد، ميزاني لازم است كه انسان، داشته‌هاي خود از خوب و بد را به آن ارايه كند و جواب بگيرد. اميرالمومنين عليه السلام فرمود: «عبادالله! زنوا انفسكم قبل ان توزنوا». كتاب گران سنگ جامع السعادات تأليف عالم متتبع، ملّا مهدي نراقي و كتاب ارزشمند معراج السعادة تأليف فاضل محقّق، ملّا احمد نراقي كه بين علماي اخلاق، مشهور به كارخانة آدم‌سازي بوده، بررسي نسبتاً وسيعي دربارة صفات و ملكات دارد. مؤلف، رذايل و فضايل اخلاقي را بررسي كرده و ثابت كرده است هر صفت و خلق و خوي در آدمي، افراطي دارد و تفريطي و اعتدالي؛ مثلاً اگر صفتي بر پايه اعتدال قرار گيرد، مي شود شجاعت؛ اگر افراط‌گونه با اين صفت برخورد شود و إعمال گردد نامش تهوّر است و اگر در آن، تفريط شود، جُبن و ترس توليد مي‌كند. همين طور، باقي صفات هر كدام سه مرتبه اعتدال، افراط و تفريط را دارا مي‌باشد. طبيعتاً اگر كسي همه را بداند و درصدد اصلاح و اعتدال برآيد، موفق خواهد شد. مهم اين است كه ميزاني بدست مي‌دهد؛ امّا اين‌كه آيا اين روش به اصطلاح «معراج السّعاده»‌اي، براي بيرون آمدن از رذايل اخلاقي راهي نزديك است يا عمر نوح عليه السّلام مي‌خواهد، مسأله ديگري است. به نظر مي‌رسد از زمان مرحومين نراقيين تا امروزه كه سال 1387 هجري شمسي است، تحولات عظيمي در بخش اخلاق - بلكه در بيشتر علوم- و معنويت رخ داده است. امروزه مردم - چه در حوزه و چه در غير حوزه - دنبال كوتاه‌ترين راه هستند كه بيشترين بازدهي را داشته باشد. در زمان مرحوم نراقي، وقتي سخن از «علم اخلاق» به ميان مي‌آمد، منظور، رساندن صفات به حد اعتدال و بيرون آمدن از افراط و تفريط و اتصاف به خلق و خوي آدميت بود و بيرون آمدن از خوي حيواني؛ اما امروزه، مراد از اخلاق و معنويت، طي طريق و مسير كمال است؛ به گونه‌اي كه هم بيرون آمدن از افراط و تفريطِ صفات را داشته باشد و هم سير روحاني؛ رسيدن به توجّهات باطنيه؛ از بين بردن ريشه جهل و ناداني؛ كنترل قواي بهيمي و بدست آوردن آرامش درون با ذكر الهي؛ امروزه يك طلبه جوان، در جست‌وجوي حقيقت تجرّد نفس است و كوتاه‌ترين راه رسيدن به تجرّد را طالب است كه در گذشته، طالبان علوم عقلي اين مبحث را دنبال مي‌كرده‌اند. بايد دانست همه دنيا، همه اديان، بسيج شده‌اند تا راهكارهايي ارايه كنند كه اولاً مردم خويش را از حيث معنويت‌خواهي تأمين كنند و در مرتبه بعد، به صدور افكار و آرا و اعتقادات خود بپردازند و جوانان پاك و حقيقت‌جوي ما را بربايند. بودايي‌ها، مسيحيت و حتي يهودِ اروپا و آمريكا، مهملات و لاطايلاتي را تحت عنوان معنويت و علم روح ارايه كرده‌اند و حتي براي جوانان جوياي معنويت ما هم نقشه‌ها كشيده‌اند.
حوزه‌هاي علميه شيعه را پشتوانه‌اي عظيم و گوهر‌هاي ارزشمندي است؛ عالماني كه پشتوانه اخلاق و معنويت شيعه بوده‌اند.
****************************
پي‌نوشت‌ها:
---------------
1 . به اين آيه اشاره است: «والذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا».
2 . سوره انبياء: 64.
3 . سوره كهف: 104-103.
شنبه 28 دی 1392  3:10 AM
تشکرات از این پست
yahagg118
yahagg118
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : فروردین 1390 
تعداد پست ها : 1092
محل سکونت : قم

- يك نمونه

- يك نمونه
در سال 80-1379 كه به ارض اقدس مشهد مقدس مشرف شده بوديم، با جناب آيت الله حاج سيد اسماعيل هاشمي قدس سره در يك ساختمان بوديم. روزي همراه حضرت حجت الاسلام سيد عبد الله فاطمي‌نيا براي عيادت، خدمت آيت الله سيد اسماعيل هاشمي رسيديم. (در اين سفر، آيت الله هاشمي در همان مشهد مقدس جان به جان آفرين تسليم كردند و ملاقات ما، دو روز قبل از فوت ايشان بود) ايشان كرامتي را از جناب سيد شفتي نقل فرمودند و فرمودند: اين كرامت را سينه به سينه از اساتيدمان نقل مي‌كنم:
رييس مطرب‌هاي آن زمان كه فرد شرور و بي‌باكي بود، در ملأ عام، مي‌گساري كرده بود. جناب آيت‌الله حاجي كلباسي، در پي او فرستادند. او را آوردند و مقابل مردم، حد الهي بر او جاري كردند. اين عمل حاجي كلباسي، بر آن فرد شرور و افرادش بسيار گران آمد و بسيار شكسته شدند.
آنان، به سبب شلاق خوردن رئيسشان، در صدد انتقام برآمدند؛ ولي رئيس گفت: «اين انتقام، كاري سنگين است و از شما بر نمي‌آيد. من، شخصاً اين كار را خواهم كرد». بعد از اين، ديگر عابد و زاهد شد و يك سال، نماز جماعت حاجي كلباسي - آن هم صف اول- را ترك نكرد. بعد از يك سال كه قضيه فراموش شد، يك روز براي ناهار از حاجي كلباسي دعوت كرد. حاجي هم براي ظهر روز جمعه موافقت كردند. روز موعود فرا رسيد. بعد از نماز عصر، فرد مزبور، درشكه آورده بود كه حاجي را به منزل ببرد، خادم حاجي عرض كرد: «آقا من هم بيايم؟» حاجي گفتند: «شما را دعوت نكرده و اين، خلاف اخلاق است». حاجي را سوار درشكه كرده و رفتند. وقتي وارد منزل شدند، حاجي كلباسي ديد اوضاع، اوضاع ديگري است. تعداد زيادي از الواط جمع شده و هر كدام، يك قمه به دست و همه مست و لا‌يعقل هستند. حاجي از همان رييس، براي خواندن دو ركعت نماز اجازه گرفتند. او هم موافقت كرد. نماز حاجي طول كشيد. ناگهان صداي داد و بيداد و حمله به درب خانه بلند شد و گروهي به -اصطلاح امروز- نيروي انتظامي و - به اصطلاح همان ايام- چماق نقره‌اي‌هاي سيد شفتي وارد خانه شدند. سيد شفتي، به دنبال حاجي كلباسي خانه را مي‌گشتند، تا وارد اطاق شدند. حاجي كلباسي، از جناب سيد پرسيد: «آقا! شما كجا؟ اينجا كجا؟» سيد فرمود: «نماز ظهر و عصر را خواندم و ناهار خوردم. خواستم استراحت كنم، صدايي شنيدم كه فرمود: «درياب عبد صالح ما را» حاجي كلباسي پرسيدند: «نشاني اين‌جا را چطور پيدا كرديد؟» سيد فرمود: «اين جواب، بماند براي بعد».
نحله‌هاي مختلفي كه اصالت خويش را حفظ كرده و پيوند محكم خود را با قرآن و اهل بيت عليهم السلام نگه‌داشته‌اند، چنين محصولاتي داشته‌اند. چه بسيار بوده گرايش‌هاي معنوي كه با سر چشمه‌هاي زلال معرفتي پيوند داشته‌اند. اينان، دستورالعمل داشته‌اند؛ از سيّد بن طاووس، سيّد بحرالعلوم و قبل و بعد از اين دو بزرگوار. در طول تاريخ، نحله نجف، از جناب آقا سيّد علي شوشتري تا جناب مرحوم قاضي و اساتيد و شاگردانشان، همچون مهر و ماه بين كواكب مي‌درخشند.
شنبه 28 دی 1392  3:11 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها