رسول يار
مصاحبه با حضرت آيتالله ناصري حفظهالله پيرامون تشرف حاج شيخ محمد كوفي
صفحه 10 الي 11 نسخه چاپي
- اشاره: نام شيخ محمد كوفي براي بسياري از دلدادگان حضرت ولي عصر عليه السلام غريب نيست. او كسي است كه واسطة رساندن نامه حضرت مهدي عليه السلام به مرجع بزرگوار شيعه، آيت الله العظمي سيد ابوالحسن اصفهاني -مديسهاي) است. علاوه بر آن، تشرفها و حالاتي از وي، در سينة برخي مرتبطان با او به يادگار مانده است. در اين رابطه، نشريه خُلُق، مصاحبهاي - هر چند كوتاه - با عالم عامل و شيفتة امام زمان عليه السلام، حضرت آيت الله ناصري ترتيب داد. اين عالم بزرگوار، در سنين جواني در نجف اشرف با مرحوم كوفي مرتبط بوده و نكات جالبي از او در سينه دارد. اين مصاحبة كوتاه و مفيد را به شيفتگان آن يار غايب از نظر تقديم ميكنيم.
- خلق: با عرض سلام و تشكر از اين كه وقت گرانقدر خود را در اختيار ما قرار داديد. دربارة مرحوم شيخ محمد كوفي، تشرفي معروف است كه در مسجد كوفه داشته است. لطفاً در ابتداي صحبت از آن تشرف براي ما بگوييد.
- آيت الله ناصري: سلامٌ عليكم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحيم. آنچه از اين تشرف در ذهن دارم اين است كه ايشان ميگفت:
شب بيست و يكم يا بيست سوم ماه مبارک رمضان کوفه بودم. با خود گفتم: بهترين كار، اين است که امشب، براي احيا، در مسجد کوفه باشم. از کوفه، به مسجد کوفه رفتم. افطار و سحري را برداشتم و يک اطاق گرفتم. افطاري خوردم و گفتم: «پيرمردي هستم و خيلي توان ندارم. كمي استراحت کنم و براي اعمال سحر بلند شوم». خوابم برد. بيدار كه شدم، ديدم هوا روشن است. خيلي ناراحت شدم و گفتم: «چه خاکي به سرم شد! آمدم کمرم را روي زمين بگذارم1 و براي اعمال شب قدر آمده شوم؛ ولي محروم شدم». با عجله بلند شدم از مسجد بيرون بروم براي تطهير و وضو گرفتن، تا قبل از آفتاب زدن، نماز صبحم را بخوانم. در اين بين، ديدم در مقام غير معروفه حضرت اميرعليه السلام يک نفر خوابيده و عبايش را تا سينه کشيده است. دو نفر هم خيلي مؤدب بالاي سرش نشستهاند. من رسيدم و سلام كردم. جوابم را دادند: «عليك السلام آشيخ محمد! بفرماييد». من نفهميدم جريان چيست و اصلاً يادم رفت كه آفتاب دارد ميزند و بايد بروم نماز بخوانم. رفتم نشستم و گفتم: «اين آقا كيست كه خوابيده است؟» به عربي گفتم -چون خودِ ايشان نيز عرب بود). آنها گفتند: «ايشان آقاي عالَم است». پيش خود گفتم: «اينها عرب هستند و نميفهمند و دقت ندارند. حتماً ميخواهند بگويند: ايشان آقاي عالِم است». گفتم: «ايشان آقاي عالِِم هستند؟» گفتند: «نه آشيخ محمد! ايشان آقاي عالَم است». باز هم نفهميدم. ديدم آقا بلند شدند و نشستند. فرمودند: «به من آب بدهيد». فوراً بلند شدند و آب آوردند. ايشان ميل فرمودند و رو به من گفتند: «بگير بخور». گفتم: «نميخواهم». -آشيخ محمد كوفي، فكر ميكرد كه امروز، روز ماه رمضان است و چون هوا روشن شده بود، از پذيرفتن و خوردن آب، امتناع كرد. آن دو نفر گرفتند خوردند. يك نفر از اين دو نفر به آن آقا گفت: «آقا! اجازه ميدهيد كه آشيخ محمد را با خود ببريم؟» فرمودند: «بايد سه امتحان بدهد» پيش خود گفتم: «اينها به يكديگر چه ميگويند؟» با كسب اجازه بلند شدم براي تطهير و وضو همين كه پايم را بيرون گذاشتم، ديدم آسمان تاريك است. بسيار تعجب كردم. برگشتم؛ ديدم مسجد هم كاملاً تاريك است. از كسي پرسيدم: «ساعت چند است؟» گفت: «دو ساعت از شب رفته است». بسيار غبطه خوردم و بر سرم زدم؛ ولي هيچ فايده نداشت.
- خلق: دربارة آن امتحان كه آقا فرمودند، آيا اطلاع داريد كه چه بود و نتيجهاش چه شد؟
- آيت الله ناصري: مرحوم حاج ملا باقر [= پدر حضرت آيت الله ناصري] از آشيخ محمد كوفي سؤال كردند: «از امتحان درست درآمدي؟» او گفت: «خير، آقاي حاجي».
- خلق: آيا شما با مرحوم شيخ محمد كوفي مراوده داشتيد؟
- آيت الله ناصري: مراوده نداشتيم؛ ولي به حجره ما ميآمدند.
- خلق: قضيهاي ديگري دربارة حاج شيخ محمد كوفي نقل شده است كه ايشان، واسطة رساندن نامة امام زمان عليه السلام به مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني بوده است. در اين باره اگر مطلبي هست بفرماييد.
مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني پس از كشتهشدن فرزندشان در بعضي حركتهاي اجتماعي، تصميم به انزوا و دوري از اجتماع و مرجعيت ميگيرند؛ ولي نامهاي از سوي حضرت عليه السلام به دست ايشان ميرسد. واسطة آوردن اين نامه را ميگويند كه مرحوم شيخ محمد كوفي بوده و مضمون آن هم اين طور بوده است:
اَرخصْ نفسَك واجْعَل مجلسَك في الدهليز و اقْضِ حوائج الناس نحن ننصرك.
خودت را راحت در اختيار ديگران بگذار و محل نشستن [و مراجعات] خودت در دهليزخانه [و در دسترس مردم] قرار بده و نيازهاي مردم را برآورده كن كه ما ياريات ميكنيم.
بعد از اين نامه، مرحوم آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني از تصميم خود منصرف ميشوند.
- خلق: آيا خود آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني هم با حضرت، بدون واسطه ارتباطي داشتند؟
بله؛ بنابر آنچه كه نقل ميكنند، ايشان بيارتباط نبوده است.
- خلق: در اين صورت، چرا آن نامه، با واسطة حاج شيخ محمد كوفي به دست ايشان ميرسد و چرا مستقيماً به خود ايشان نميدهند؟
در صورت صحت اين انتساب، مطمئناً حكمتي داشته است. مثلاً شايد بر اينكه اين نامه دست به دست بگردد، عنايتي داشتهاند.
- خلق: آيا اين نامه را كسي غير از مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني هم ديده بود؟
بله؛ مرحوم آيت الله حاج شيخ كاظم تبريزي كه از علمايي بود كه چند سال قبل در قم فوت كرد، نقل ميكرد كه در جواني رفيقي پيرمرد داشتيم كه روحاني صاحب علم و فضلي بود و سخنرانيهاي بسيار خوبي داشت. او ساكن تهران بود و من در نجف مشغول تحصيل بودم. يك بار به ديدن من آمد و با هم به محضر مرحوم حاج سيد ابوالحسن اصفهاني رسيديم. اين پيرمرد كه با مرحوم سيد ابوالحسن بسيار رفيق بود، به ايشان گفت: «ميخواهيم آن نامه را ببينيم». مرحوم سيد ابوالحسن، بلند شدند و از صندوقچهاي نامه را بيرون آوردند و ما نامه را ديديم. اين قضيه را مرحوم آيت الله شيخ كاظم تبريزي نقل ميكرد.
- خلق: آيا همه نامههاي حضرت، اين طور كوتاه هستند؟
اين نامه اين طور بود؛ ولي در ساير توقيعات حضرت، نامههاي مفصّل هم ديده ميشود.
مرحوم حاج شيخ محمد كوفي، آيا تشرف يا تشرفهاي ديگري هم داشته است؟
بله؛ از ايشان موارد ديگري هم نقل شده است.
- خلق: آيا تشرف در مسجد كوفه كه فرموديد، اولين تشرف ايشان بوده است؟
در اينباره اطلاعي ندارم.
اگر از ديگر تشرفات مرحوم كوفي چيزي در خاطر داريد، لطفاً بيان بفرماييد.
آشيخ محمد كوفي زماني كه نجف بود، به حجره حاج شيخ رضا توحيدي تبريزي تشريف ميبرد و بيشتر با او مأنوس بود.
اين آقاي توحيدي براي يكي از رفقا تعريف كرده بود كه در يك جلسهاي با آشيخ محمد كوفي صحبت ميكرديم. من براي آب آوردن، ظرفي برداشتم و بلند شدم بروم. آشيخ محمد گفت: «كجا ميخواهي بروي؟» گفتم: «ميخواهم آب بياورم بخوريم». ايشان گفت: «ظرف را بده به من و بنشين». ظرف را از من گرفت و درحالي كه با چهار انگشتش لبة داخلي ظرف را گرفته بود و با انگشت شست، لبة بيروني ظرف را، به من اشاره كرد كه: «بيا آب بخور». گفتم: «چه بخورم؟» گفت: «به شما ميگويم بخور». يك وقت ديدم از سر پنجههاي حاج شيخ محمد، آب به داخل كاسه ميريزد. آشيخ محمد كوفي تعريف ميكردند خدمت حضرت نشسته بودم و براي آب آوردن ظرفي را برداشتم. حضرت، ظرف را از من گرفتند به همين طريق ظرف را نگه داشتند و فرمودند: «بخور» و آب، از سر انگشتان مبارك حضرت به داخل ظرف ميريخت و من نوشيدم. بسيار گوارا بود.
دربارة مرحوم شيخ محمد كوفي و ارتباطتان با ايشان بيشتر بفرماييد.
مرحوم شيخ محمد كوفي زماني كه ايران تشريف آوردند، به حجرة پدر من، مرحوم حاج ملاباقر ميآمد. و من، آن موقع هفدهساله بودم. پس از آن هم كه در نجف، مشغول تحصيل بودم، گاهي به خدمت ايشان ميرسيديم. او پيرمردي كوتاه قد و سمين2 بود و موقع صحبت كردن با من، چشمهايش را تنگ ميكرد و كمي هم تند صحبت ميكرد.
آيا مطلب يا توصية خاصي از ايشان در ذهن داريد؟
بله؛ زماني در همان ايام جواني از ايشان راه وصول به ديدار حضرت بقيت الله اروحنا فداه را پرسيدم و ايشان فرمود: «كار خاصي لازم ندارد، همة واجبات را انجام بده و محرّمات را ترك كن؛ به مستحبات عمل كن و از مكروهات دوري نما، آن وقت راه باز ميشود».
بنده با شوخي به ايشان عرض كردم: «اين كار خيلي مشكل است» و مثلي آوردم و راه نزديكتري خواستم. ايشان در جواب فرمود:
«بله» و سپس گفت: «نماز شب را بسيار مواظبت كن».
- خلق: بسيار ممنون و متشكريم كه اوقات عزيزتان را در اختيار ما قرار داديد. از محضر شما براي موفقيت نشرية خلق و دستاندركاران آن، التماس دعا داريم.
پينوشتها:
---------------
1. كنايه از اينكه خواب مختصري برود.
2. چاق.