آدمها وقتي كوچيكن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن. وقتي بزرگتر ميشن، پول دارن اما وقت ندارن. وقتي هم كه پير ميشن، هم پول دارن و هم وقت، اما ديگه مادر نيست كه براش هديه بخرن.
مادرها با حوصله راه رفتن را به فرزندانشون ياد ميدن.
ولي موقع پيري، بچه هاشون خجالت ميكشن ويلچر مادرشونو هل بدن!
قندخون مادر بالاست، دلش اما هميشه «شور» ميزنه براي بچه هاش.
اشكهاي مادر، مرواريد شده است در صدف چشمانش، دكترها اسمش را گذاشته اند آب مرواريد!
حرفها دارد چشمان مادر، گويي زيرنويس فارسي دارد!
دستانش را نوازش ميكنم؛ داستاني دارد دستان مادر!
شرمنده ميكند فرزند را، دعاي خير مادر در كنج خانه سالمندان!
دست پرمهر مادر تنها دستي است كه اگر كوتاه از دنيا هم باشد از تمام دستها بلندتر است.
سرم را نه ظلم ميتواند خم كند، نه مرگ و نه ترس.
سرم فقط براي سجده به درگاه الهي و بوسيدن دستهاي تو خم ميشود، مادر.
آدم پير ميشود وقتي مادرش را صدا ميزند اما جوابي نمي شنود... ماااااااااادر........................
بياييد از همين حالا قدردان باشيم.