امام علی(ع) در امتداد مسیری که پیامبر اکرم(ص) مشخص کرده بود، تلاش کرد تا با بازگرداندن گرانقدری انسان و برپایی ارزشهای انسانی، مدنیت آسیبدیده را به سامان آرد. امام در پایان عهدنامة مالک اشتر یکی از شاخصههای حکومت و مدیریت موفق را چنین عنوان کرده است :و تضعیف الکرامة. (همان: ن 53) چند برابر کردن کرامت انسانی.
یعنی نشانة برجستة زندگی در پرتو مدنیت، پاسداشت کرامت انسان و افزونسازی آن به تمام معناست، زیرا هیچچیز هموزن و جایگزین کرامت انسان نیست، چنانکه امام(ع) در سفارشهای خود به فرزندش حضرت مجتبی(ع) یادآور شد: و أکرم نفسک عن کلّ دنیةٍ، و إن ساقتک إلی الرغائب، فإنّک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضاً. (همان: ن 31) با کرامتتر از آن باش که به پستی تن دهی، هر چند که تو را به مقصودت برساند، زیرا نمیتوانی در برابر آنچه از شخصیتت در این راه از دست میدهی، جایگزینی بهدست آوری.
وجه همت نظام مدنی، توجه به گرانقدری انسان و برپایی ارزشهای انسانی و پاسداشت کرامت آدمیان است. امیرمؤمنان علی(ع) در این جهت با هرگونه مناسباتی که صورتی از خواری انسانی داشت، مخالفت میکرد. شریف رضی نمونهای بسیار درسآموز را آورده است. وی مینویسد: [و قال علیه السّلام و قد لقیه عند مسیره إلی الشّام دهاقین الأنبار، فترجّلوا له و اشتدّوا بین یدیه، فقال:] ما هذا الّذی صنعتموه؟ [فقالوا خلقٌ منّا نعظّم به أمرانا، فقال:] و الله ما ینتفع بهذا أمراءکم! و إنّکم لتشقّون علی أنفسکم فی دنیاکم، و تشقون به فی آخرتکم. و ما أخسر المشقّة وراءها العقاب، و أربح الدّعة معها الأمان من النّار! (همان: ح 37)
[و چون دهقانان انبار هنگام رفتن امام به شام او را دیدند، برای وی پیاده شدند و پیشاپیش حضرت دویدند، فرمود:] این چه کاری بود که کردید؟ [گفتند: عادتی است که داریم و بدان امیران خود را بزرگ میشماریم! فرمود:] به خدا که امیران شما از این کار سودی نمیبرند و شما در دنیایتان خود را بدان به رنج میافکنید و در آخرتتان بدبخت میشوید و چه زیانبار است رنجی که کیفر در پی آن است و چه سودمند است آسایشی که با آن از آتش امان است.
2. عصبیت و خشونت / ملایمت و رفق
از جمله مهمترین شاخصههای جاهلیت در هرجا و هر دورهای، عصبیت و خشونتورزی است که جاهلیت بدون آن استوار نمیماند، زیرا بنیان جاهلیت بر نفی عقلانیت و تکیه بر نفسانیت است؛ بنیانی که به تعبیر امام علی(ع) ابلیس بنای آن را گذاشت و هر فرورفته در جاهلیتی تأیید کنندة اندیشه و راه و رسم شیطان است: صدّقه به أبناء الحمیة، و إخوان العصبیة، و فرسان الکبر و الجاهلیة. (همان: خ 192) فرزندان حمیت و برادران عصبیت و سوارکاران خودبزرگبینی و جاهلیت، سخن او را راست دانستند.
عصبیت از مادّه عُصبة در اصل به معنای پیوند شدید است. عصبیت به پیچیده شدن در پیوندی شدید و کور با شخص یا عقیده یا نژاد یا گروه و... را میگویند که موجب بسته شدن اندیشه و عقل و نپذیرفتن حق میشود. ( ابنمنظور، 1408: 8 / 234 ـ 230) و این امر آدمی را به تندی، تیزی و خشونت میکشاند. تا عصبیت و خشونت از اندیشه و دل و راه و رسم زندگی زدوده نشود، راه مدنیت هم گشوده نمیشود.
امام علی(ع) که با همة همت خویش در پی شکستن بنیادهای جاهلیت بود و همة عمر خود را در مبارزه با آن سپری کرده بود، در جایگاه زمامدار، مسلمانان را به زدودن شاخصههای جاهلیت فرا میخواند و میفرمود: فأطفئوا ما کمن فی قلوبکم من نیران العصبیة و أحقاد الجاهلیة. فإنّما تلک الحمیة تکون فی المسلم من خطرات الشّیطان و نخواته و نزغاته و نفثاته. (همان: خ 192)
پس، آتشهای عصبیت و کینههای فروزان جاهلیت را که در دلهایتان نهفته است، خاموش سازید، که آن حمیت در مسلمان از اندیشههای آمد و رفت کنندة شیطان و از به خود بالیدنها و تباه کردنها و افسون دمیدنهای اوست. جاهلیت، پیوند خوردن با عصبیتِ به خود بالیدن، خود را برتر دیدن، کینهورزیدن و به کار بردن خشونت است؛ هرچند نام دین و دینداری در میان باشد.
امیرمؤمنان علی(ع) دربارة مسلمانانی که به دلیل دوری از روح اسلام و بدفهمی دین، گرفتار تنسّکی خشک و تعبّدی بیروح و عصبیت و درشت خوییاند، فرمود: و لا تکونوا کجفاة الجاهلیة، لا فی الدّین یتفقّهون، و لا عن الله یعقلون، کقیض بیض فی أداح، یکون کسرها وزراً، و یخرج حضانها شرّاً. (شریف رضی، 1387: خ 166)
همچون مردم درشتخوی عهد جاهلیت مباشید که نه فهمی در دین دارند، و نه تعلّقی در خدا دارند [به صورت، انسان؛ و در درون پستتر از جانوراناند]؛ مانند تخم شتر مرغ در گودالی در ریگستان که شکستن آن گناه باشد و اگر نشکنندش بسا از درون آن ماری زاید. امام(ع) مردمانی را که در ظاهر اهل دیانتاند، ولی به سبب نافهمی دین بر مدار جاهلیتاند، مانند تخم افعی در لانة پرندگان میداند که شکستن آن گناه است، زیرا گمان میرود تخم پرنده باشد، اما موجود داخل، شرّ و زیانبار است. چنین جاهلیتمآبان با عصبیت و خشونت، هزار گونه شرّ و تباهی به بار میآورند. (ابنمیثم، 1362: 3 / 315)
در تحلیل امام علی(ع) عصبیتها و خشونتهای جاهلی هنگامی باز تولید شد که جمعی از مسلمانان پس از پیامبر(ص) به قهقرا بازگشتند. (شریف رضی، 1387: خ 150) امیرمؤمنان علی(ع) همان ابتدا به آنان فرمود: أیها النّاس! شقّوا أمواج الفتن بسفن النجاة، و عرّجوا عن طریق المنافرة، و ضعوا تیجان المفاخرة. (همان: خ 5) مردم! هشیار باشید! امواج خروشان فتنه را با کشتیهای نجات بشکافید. خود را از نازیدن به تبار و درگیری به دور دارید، و تاجهای افتخار جاهلی را فرونهید.
آنچه پس از پیامبر(ص) بنیان گذاشته شد، به انواع عصبیت و خشونتورزی انجامید، چنانکه امام علی(ع) در نقد آن و بیان عوارضش فرمود: فصیرها فی حوزةٍ خشناء، یغلظ کلمها و یخشن مسّها... فمنی الناس لعمر الله بخبطٍ و شماسٍ و تلوّنٍ و اعتراضٍ. (همان: خ 3) پس کار خلافت را در میان حوزهای بس خشن بگردانید و جای داد که سخن گفتنش درشت و برخوردهایش خشن بود... به ذات خدا سوگند، مردم در آن حکومت، گرفتار بیراههروی و چموشی و رنگارنگی و بیاعتدالی شدند.
حال آنکه پیامبر اکرم(ص) مدنیتی را بنیان گذاشت؛ با این هدف که پایانبخش عصبیت و خشونتورزی باشد: دفن الله به الضّغائن، و أطفأ به الثّوائر. (همان: خ 96) خداوند کینهها را به دست او به خاک سپرد، و آتش دشمنیها و خشونتها را با [مهربانی و رفقورزی] او فرونشاند.
رسول خدا(ص) برای برپایی مدنیت، با سختسریها و خشونتطبعیهای جاهلیت مبارزه کرد:فهم فی ذلک کالأنعام السّائمة، و الصّخور القاسیة. (همان: خ 108) پس آنان در آن جایگاه مانند چارپایان چرا کننده و صخرههای سخت بودند.
هنگامیکه آدمیان از عصبیت، قساوت، و خشونت پاک شوند و رفقورزی در آنان استقرار یابد، مدنیت جلوهگر میشود؛ ملایمت و رفق با همة انسانها در جهت حق تحقق مییابد، چنانکه امیرمؤمنان از کسانی که از نعمت پاکی و پاکدامنی بهرهمنداند، میخواهد ملایمت را حتّی نسبت به گناهکاران پاس دارند و به جای عیبجویی از دیگران به ارشاد و راهنمایی آنان بپردازند، و گرفتاران در گناه را انسانهایی چون خود و برادرانی بدانند که در مسیر حرکت به سوی کمال لغزیدهاند؛ برادران بیماری که سزاوار پرستاری و دستگیریاند. (جعفری، 1381 ـ 1372: 2 / 629)
و إنّما ینبغی لأهل العصمة و المصنوع إلیهم فی السّلامة أن یرحموا أهل الذّنوب و المعصیة و یکون الشّکر هو الغالب علیهم والحاجز لهم عنهم. فکیف بالعائب الّذی عاب أخاه، و عیره ببلواه. أ ما ذکر موضع ستر الله علیه من ذنوبه ممّا هو أعظم من الذّنب الّذی عابه به و کیف یذمّه بذنبٍ قد رکب مثله، فإن لم یکن رکب ذلک الذّنب بعینه فقد عصی الله فیما سواه ممّا هو أعظم منه و ایم الله لئن لم یکن عصاه فی الکبیر و عصاه فی الصّغیر لجرأته علیٰ عیب النّاس أکبر. یا عبد الله! لا تعجل فی عیب أحدٍ بذنبه، فلعلّه مغفورٌ له و لا تأمن علی نفسک صغیر معصیةٍ، فلعلّک معذّبٌ علیه. فلیکفف من علم منکم عیب غیره لما یعلم من عیب نفسه، و لیکن الشّکر شاغلاً له علی معافاته ممّا ابتلی به غیره. (شریف رضی، 1387: خ 140)
بر کسانی که گناه ندارند، و از سلامت دین برخوردارند، سزاست که برگناهکاران و نافرمانان رحمت آرند، و شکر این نعمت بگزارند، چندانکه این شکرگزاری آنان را مشغول دارد و به گفتن عیب مردم وانگذارد؛ چه رسد به عیبجویی که برادرش را نکوهش کند و بدانچه بدان گرفتار است، سرزنش نماید. آیا به خاطر ندارد که خدا چگونه بر او بخشید، و گناهان او را پوشانید؛ بزرگتر از گناهی که او را بدان نکوهش کند، و چگونه او را نکوهش کند که خود چنان گناهی کرده است [لیکن پوشیده و در پرده است] و اگر چنان گناهی نداشته، گناهان دیگری داشته که از آن بزرگتر است و به خدا سوگند، اگر گناهی که کرده، بزرگ نیست و گناهی خُرد است جرئت او را بر گفتن زشتی مردم، باید گناهی بزرگتر شمرد.
ای بندة خدا، در گفتنِ عیب کسی که گناهی کرده است، شتاب مکن! زیرا امید میرود آن گناه را بر او ببخشند و بر گناه کوچک خویش ایمن مباش! شاید تو را به خاطر آن عذاب کنند، پس اگر کسی از شما عیب دیگری را دانست، بر زبان نرانَد؛ به خاطر عیبی که در خود خبر دارد، و شکر دوری از گناه او را باز از اینکه دیگری را که گرفتارگناه است، بیازارد.
امام علی(ع) در آموزههای خود مردم را به سوی ملایمت و رفقورزی هدایت میکرد تا در بستر آن، جامعه از عصبیت و خشونت دور شود و پایههای مدنیت استوار گردد. حضرت با برپاکردن دولتِ رفق و مدارا، در این جهت کوشید و در حکومتی که بدان در پی نفی کامل جاهلیت با همة شاخصهها و ویژگیهایش بودند، اجازه عصبیت و خشونت ورزی نداد و در برابر چنین رفتارهایی، بدانسو هم کشیده نشد.
در ماجرای فتنه جمل از ابتدا تا انتها بر مبنای مدارا عمل نمود. هنگامی که طلحه و زبیر به قصد پیمانشکنی نزدش آمدند و اجازه خواستند به عمره روند، در عین هشدار به آنان، اجازه داد و با اینکه عبدالله بن عباس پیشنهاد دستگیری آنها را داد، امام فرمود: یا ابنعبّاس! أ تأمرونی أبدا بالظّلم و بالسّیئة قبل الحسنة، و أعاقب علی الظّنّة و التّهمة و أ آخذ بالفعل قبل کونه؟ کلّا! و الله لا عدلت عمّا أخذ الله على من الحکم بالعدل و لا القول بالفصل. (مفید، 1377: 167)
ای پسر عبّاس! آیا مرا فرمان میدهی آغازگر ستم و بدی باشم؛ پیش از آنکه نیکی نمایم؟ و بر اساس گمان و تهمت مجازات کنم، و کسی را به خاطر اقدامِ صورت نگرفته دستگیر کنم؟ هرگز! به خدا سوگند، هیچگاه از پیمانی که خداوند برای داوری به عدالت و ابراز حقیقت از من گرفته است، عدول نخواهم کرد.
امام هشیارانه با پیمانشکنان بر اساس ملایمت و مدارا رفتار نمود (شریف رضی، 1387: خ 6) و چون آنان خروج نمودند و به سوی بصره رفتند، در خطبهای فرمود: إنّ هؤلاء قد تمالؤوا علی سخطة إمارتی، و سأصبر ما لم أخف علی جماعتکم. (همان، خ 169) همانا اینان به سبب ناخرسندی از حکومت من به یکدیگر پیوسته و همداستان شدهاند و من تا از گسیختن جمعیت شما [و نابودی جامعه] بیمناک نگردم، مدارا و شکیبایی خواهم ورزید.
سلوک امیرمؤمنان علی(ع) به تمام معنا از سلوک جاهلیتپیشگان جدا بود. از اینرو تا پایان کار، راه بازگشت را بر آنان نبست و تمام تلاش خود را کرد تا آنان را با منطق و استدلال، و رحمت و محبت به راه حق ترغیب نماید و به مسیر درست رهنمون گردد. چنین سلوکی ملازم مدنیت است، از اینرو فرمود: فإن تابوا و أقبلوا فالتّوبة مبذولةٌ، و الحقّ مقبولٌ؛ و لیس علی الله کفرانٌ. (مفید، 1377: 121) اگر بازگردند و به حق روی آورند، بازگشتشان پذیرفته شود، و درِ حق به رویشان باز است؛ و خدا هرگز توبه و حقخواهی کسی را نادیده نمیگیرد.
مهمترین اقدامات امام در مدارا با ناکثین، پس از اعلام جنگ از سوی آنان عبارت بود از: 1. نامهنگاری به سران ناکثین، یعنی طلحه، زبیر و عایشه اُمّ المؤمنین، و تلاش برای برانگیختن آنان به پرهیز از جنگ و به وجود نیامدن درگیری. (شریف رضی، 1387: ن 54؛ ابنقتیبه، بیتا الف: 1 / 66؛ ابنأعثم، بیتا: 2 / 300) 2. فرستادن نمایندگانی برای گفتگو با آنان. (شریف رضی، 1387: ح 31؛ الجاحظ، 1412: 3 / 151؛ ابنأعثم، بیتا: 2 / 306؛ ابن أبیالحدید، 1378: 2 / 169) 3. شخصاً به نزد سران ناکثین رفتن، پس از بینتیجه ماندن نامهنگاریها و ارسال نمایندگان. (الطبری، 1979: 4 / 508؛ ابناعثم، بیتا: 2 / 309؛ ابنالأثیر، 1385: 3 / 239)
امیرمؤمنان علی(ع) در رویارویی با قاسطین نیز تا آنجا که امکان داشت، مدارا نمود. ابتدا نامهای به معاویه نوشت و او را با توجه به بیعت عمومی و همگانی مردم، به بیعت فرا خواند. (شریف رضی، 1387: ن 37؛ ابن أبیالحدید، 1378: 1 / 230) پس از چندی جَریر بن عبدالله بَجَلی را با نامهای به سوی او فرستاد (شریف رضی، 1387: ن 6؛ ابن أبیالحدید، 1378: 3 / 75) و چون معاویه جَریر را معطل گذاشت تا زمینة جنگ را فراهم سازد و یاران حضرت خواهان واکنش تند شدند، امام نپذیرفت و باز هم به مدارا ادامه داد. (شریف رضی، 1387: ح 43؛ ابنأعثم، بیتا: 2 / 381)
آنگاه نامهای به جَریر نوشت تا تکلیف را مشخص کند. (شریف رضی، 1387: ن 8؛ المنقری، 14.3: 55؛ ابنأعثم، بیتا: 2 / 393) و زمانی که کار به جنگ کشید، امام در فرمان جنگ تأخیر میکرد تا شاید سبب هدایت برخی شود. (شریف رضی، 1387: ح 55؛ ابن أبیالحدید، 1378: 4 / 13)
رفتار امام علی(ع) در رویارویی با خوارج نیز بر مبنای ملایمت و مدارا بود و حضرت در مقابل جاهلیتپیشگی آنان، مدنیت حکومت خود را جلوهگر ساخت تا آنجا که خوارج دست به خون آلودند و حضرت بهناچار در برابر آنان ایستاد. آن زمان که خوارج با شعار «لا حکم الّا لله» در هر جمعی با حضرت مخالفت و وی را تهدید میکردند، و برخی از یاران حضرت خواهان برخورد با خوارج بودند، امام جز به راه مدارا نرفت (ابن أبیالحدید، 1378: 2 / 311) و در برابر بیمنطقی و خشونت آنان، جز بر اساس منطق و ملایمت رفتار نکرد (شریف رضی، 1387: ح 40)
حتی آخرین مرحله، حقوقشان را پاس داشت و مدارا را از این مجرا هم دربارهشان روا داشت، چنانکه فرمود: بدانید که شما سه حق بر ما دارید: شما را تا همراه ما هستید، از مساجد خدا که نام او را در آنها به زبان میآورید، منع نمیکنیم، و شما را از درآمد عمومی و غنایم تا دستتان همراه دست ماست، محروم نمیسازیم، و تا جنگ را آغاز نکردهاید، با شما نمیجنگیم. (الطبری، 1979: 5 / 73) امیرمؤمنان در رویارویی با خوارج، و عصبیت و خشونتورزی آنان، ذرّهای از مدنیت اسلام خارج نشد و حقوق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خوارج را به هیچ وجه محدود نساخت و آزادی را از آنان دریغ نداشت.
منابع و مآخذ
1. قرآن کریم، ترجمه سید جلالالدین مجتبوی.
2. ابن أبیالحدید المعتزلی، عزّالدین عبدالحمید بن هبة الله، 1378 ق، شرح نهجالبلاغة، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار احیاء الکتب العربیة.
3. ابن أبیجمهور، محمد بن علی بن ابراهیم الاحسائی، 1403 ق، عوالی اللآلی العزیزیة فی الاحادیث الدینیة، تحقیق آقا مجتبی العراقی، قدّم له شهابالدین المرعشی النجفی، قم، مطبعة سید الشهداء.
4. ابن أبیشیبة، ابوبکر عبدالله بن محمد، 1409 ق، المصنّف فی الاحادیث والآثار، تحقیق و تعلیق سعید محمد اللحّام، بیروت، دار الفکر.
5. ابنأعثم الکوفی، أبومحمد احمد، بیتا، الفتوح، بیروت، دار الندوة الجدیدة.
6. ابنالأثیر، عزّالدین أبوالحسن علی بن محمد، 1385 ق، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر.
7. بیتا، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
8. ابنالسکیت، أبویوسف یعقوب بن اسحاق الاهوازی، 1412 ق، ترتیب اصلاح المنطق، ترتیب و تقدیم و تعلیق محمد حسن بکائی، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیة.
9. ابنسعد، أبوعبدالله محمد، 1405 ق، الطبقات الکبری، بیروت، دار بیروت للطباعة و النشر.
10. ابنسلام الجمحی، أبوعبدالله محمد، 1408 ق، طبقات الشعراء، بیروت، دار الکتب العلمیة، الطبعة الثانیة.
11. ابنفارس، أبوالحسین احمد، 1389 ق، معجم مقاییس اللغة، بتحقیق و ضبط عبدالسلام محمد هارون، مصر، شرکة و مکتبة و مطبعة الحلبی، الطبعة الثانیة.
12. ابنقتیبة، أبومحمد عبدالله بن مسلم الدینوری، 1405 ق، الشعر و الشعراء، حققه و ضبط نصه مفید قمیحة، راجعه و ضبط نصه نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیة، الطبعة الثانیة.
13. بیتا، الإمامة و السیاسة، تحقیق طه محمد الزینی، بیروت، دارالمعرفة.
14. ابنمنظور، جمالالدین محمد بن مکرّم، 1408 ق، لسان العرب، نسقه و علّق علیه و وضع فهارسه علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
15. ابنمیثم البحرانی، کمالالدین میثم بن علی، 1362، شرح نهج البلاغة، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
16. ابنهلال الثقفی، أبواسحاق ابراهیم بن محمد الکوفی، 1407 ق، الغارات، حققه و علق علیه السید عبدالزهراء الحسینی الخطیب، بیروت، دار الاضواء.
17. ابوالفرج الاصفهانی، علی بن الحسین بن محمد، 1407 ق، الأغانی، شرحه و کتب هوامشه عبد علی مهنّا و سمیر جابر، بیروت، دار الکتب العلمیة.
18. احمد امین، 1969 م، فجر الاسلام، بیروت، دارالکتب العربی، الطبعة العاشرة.
19. الاسکافی، 1402 ق، أبوجعفر محمد بن عبدالله، المعیار و الموازنة، تحقیق محمدباقر المحمودی، بیروت.
20. البغدادی، عبدالقادر، 1406 ق، خزانة الأدب و لبّ لباب لسان العرب، تحقیق و شرح عبدالسلام محمد هارون، القاهرة، مکتبة الخانجی.
21. بیضون، ابراهیم، 1379، رفتارشناسی امام علی(ع) در آیینه تاریخ، ترجمه علی اصغر محمدی سیجانی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
22. الجاحظ، أبوعثمان عمرو بن بحر، 1412 ق، البیان و التبیین، تحقیق علی أبوملحم، بیروت، دار و مکتبة الهلال، الطبعة الثانیة.
23. جرداق، جرج، 1344، امام علی، صدای عدالت انسانیت، ترجمه سید هادی خسروشاهی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی فراهانی.
24. الجصّاص، أبوبکر احمد بن علی الرازی، 1415 ق، احکام القرآن، تحقیق عبدالسلام محمد علی شاهین، بیروت، دار الکتب العلمیة.
25. جعفری، سید محمدمهدی، 1381 ـ 1372، پرتوی از نهجالبلاغه، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
26. جعفریان، رسول، 1373، تاریخ سیاسی اسلام، (ج 1، سیره رسول خدا)، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
27. جواد علی، 1413 ق، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد، جامعة بغداد، الطبعة الثانیة.
28. الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، 1990 م، الصحاح، تاج اللغة و صحاح العربیة، بیروت، دارالعلم للملایین، الطبعة الرابعة.
29. خلیفة بن خیاط، أبوعمرو خلیفة العصفری، 1415 ق، تاریخ خلیفة بن خیاط، راجعه و ضبطه و وثّقه و وضع حواشیه و فهرسه مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت، دار الکتب العلمیة.
30. خوانساری، جمالالدین محمد، 1343، شرح غررالحکم و دررالکلم، مقدمه، تصحیح و تعلیق میرجلالالدین حسینی ارموی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چ سوم.
31. الخوانساری، محمدباقر، 1411 ق، روضات الجنّات فی احوال العلماء و السادات، بیروت، دار الاسلامیة.
32. الخویی، السید أبوالقاسم الموسوی، 1403 ق، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، بیروت، دار الزهراء.
33. الشریف الرضی، أبوالحسن محمد بن الحسین الموسوی، 1368، نهجالبلاغة، ترجمه سید جعفر شهیدی، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
34. 1386، گزیده سخنان، نامهها و حکمتهای امیرالمؤمنین امام علی بن ابیطالب(ع)، ترجمه سید محمد مهدی جعفری، تهران، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر.
35. 1387 ق، نهجالبلاغة، ضبط نصّه و ابتکر فهارسه العلمیة صبحی الصالح، بیروت، دار الکتاب اللبنانی.
36. شوقی ضیف، 1364، تاریخ ادب عربی (العصرالجاهلی)، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، انتشارات امیر کبیر.
37. الطبرسی، امین الاسلام أبوعلی الفضل بن الحسن، 1415 ق، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
38. الطبری الامامی، أبوجعفر محمد بن جریر بن رستم، 1368 ق، المسترشد فی امامة علی بن ابیطالب(ع)، النجف، المطبعة الحیدریة.
39. الطبری، أبوجعفر محمد بن جریر، 1979 م، تاریخ الطبری ( تاریخ الرسل و الملوک)، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، القاهرة، دارالمعارف، الطبعة الرابعة.
40. عمر فرّوخ، 1984 م، تاریخ الأدب العربی، بیروت، دارالعلم للملایین، الطبعة الخامسة.
41. الفاخوری، حنّا، بیتا، تاریخ ادبیات زبان عربی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، بیجا، انتشارات توس.
42. قرشی، سید علیاکبر، 1382، مفردات نهجالبلاغه، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چ دوم.
43. قرشی، سید علیاکبر، 1388،
44. الکلینی، أبوجعفر محمد بن یعقوب، 1388 ق، الکافی، صحّحه و علّق علیه علیاکبر الغفّاری، طهران، دار الکتب الاسلامیة.
45. المصطفوی، حسن، 1417 ق، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، مؤسسة الطباعة و النشر وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی.
46. المفید، أبوعبدالله محمد بن النعمان البغدادی، 1377 ق، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، صحّحه و أخرجه السید کاظم الموسوی المیاموی، طهران، دار الکتب الاسلامیة.
47. المنقری، نصر بن مزاحم، 1403 ق، وقعة صفّین، تحقیق و شرح عبدالسلام محمد هارون، افست، قم، مکتبة المرعشی النجفی.
48. النجاشی، أبوالعباس احمد بن علی بن العباس، 1407 ق، رجال النجاشی، تحقیق السید موسی الشبیری الزنجانی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی.
49. النوری الطبرسی، حسین بن محمدتقی، 1408 ق، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، بیروت، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، الطبعة الثانیة.
50. وجدی، محمد فرید بن مصطفی، 1399 ق، دائرة المعارف القرآن العشرین، بیروت، دار الفکر.
51. یاقوت الحموی، شهابالدین أبوعبدالله، 1408 ق، معجم البلدان، بیروت، دار بیروت للطباعة و النشر.
52. الیوسفی، محمدهادی، 1417 ق، موسوعة التاریخ الاسلامی، قم، مجمع الفکر الاسلامی.
مصطفی دلشاد تهرانی/ استادیار گروه نهجالبلاغه دانشکده علوم حدیث تهران
منبع: فصلنامه قرآن و متون اسلامی شماره3